• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اذداذزسعت

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف




ضَعف (به فتح ضاد) یا ضُعف (به ضم ضاد) از واژگان قرآن کریم به معنای ناتوانی است. این واژه دارای مشتقاتی است که در آیات قرآن به کار رفته است؛ مانند: ضَعیف (به فتح ضاد) به معنای ناتوان، اضعف (به فتح الف) به معنای ناتوان‌تر، اِستضعاف (به کسر الف و تاء) به معنای ضعیف شمردن و ناتوان دیدن، مُسْتَضْعَفِین (به ضم میم و فتح تاء و عین) به معنای ضعیف شمردگان و زبونان می‌باشد.



ضَعف یا ضُعف به معنای ناتوانی است.
بعقیده طبرسی و جوهری و فیروزآبادی- و اقرب الموارد ضعف با ضم و فتح ضاد هر دو بیک معنی است راغب نسبت آنرا بقول میدهد و گوید: بقول خلیل ضعف بضم ناتوانی بدن و بفتح ناتوانی عقل و رای است. این قول در قاموس و اقرب نیز نقل شده است.


(ضَعُفَ‌ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ) «خواهنده و خواسته شده هر دو ناتوان و عاجزاند.» معنی مشروح آیه، در «ذباب» گذشت.
(وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ) «ناتوان نشدند، به دشمنان خاضع نگشتند، خدا صابران را دوست دارد.»
(اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ‌ ضَعْفٍ‌ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ‌ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَ شَیْبَةً..) (خدا همان كسى است كه شما را آفريد در حالى كه ضعيف بوديد؛ سپس بعد از ناتوانى، قوّت بخشيد و باز بعد از قوّت، ضعف و پيرى قرار داد...)
ضعف در این آیه و در آیه‌ (وَ عَلِمَ اَنَّ فِیکُمْ‌ ضَعْفاً) (...و دانست كه در شما نوعى ضعف است...) با ضم و فتح ضاد خوانده شده است. در آیه اول ضعف اولی ضعف نطفه، دومی ضعف جنینی و طفولیت، سومی ضعف پیری است که هر سه ضعف نکرده‌اند و آن دلیل غیرهم بودن است چنانکه قوّه اول راجع بطفولیت و قبل از بلوغ و ثانی راجع به بعد از بلوغ است. (راغب).

۲.۱ - ضعیف

ضعیف ناتوان. جمع آن ضعفاء و ضعاف است:
(فَقالَ‌ الضُّعَفاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا اِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً) (...در اين هنگام، ضعفا و پيروان نادان به مستكبران و پيشوايان گمراه مى‌گويند: «ما پيروان شما بوديم...)
(وَ لْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَیْهِمْ) (كسانى كه اگر فرزندان ناتوانى از خود به يادگار بگذارند از ستم ديگران بر آنان مى‌ترسند...)

۲.۲ - اضعف

اضعف: ناتوانتر. (فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ‌ اَضْعَفُ‌ ناصِراً وَ اَقَلُّ عَدَداً) (...آنگاه مى‌دانند چه كسى ياورش ضعيف‌تر و جمعيّتش كمتر است!)

۲.۳ - استضعاف

استضعاف ضعیف شمردن و ناتوان دیدن. در مجمع فرماید: «الِاسْتِضْعَافُ‌: وِجْدَانُ الشَّی‌ءِ ضَعِیفاً» راغب در مفردات گوید: «اسْتَضْعَفْتُهُ‌» یعنی او را ضعیف یافتم. در قاموس و صحاح گفته «اسْتَضْعَفَهُ‌» او را ضعیف شمرد. در اقرب الموارد آمده: «اسْتَضْعَفَهُ‌: رَآهُ‌ ضَعِیفاً».
در مقدمه المنجد تصریح شده: یکی از معانی استفعال وجدان مفعول است بر وصفی، مثل «استحسنه» یعنی او را نیکو یافت «استعظمه» او را بزرگ یافت.
(قالَ ابْنَ اُمَّ اِنَّ الْقَوْمَ‌ اسْتَضْعَفُونِی‌ وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی) «پسر مادرم قوم مرا ناتوان دیدند، خواستند بکشند مرا.»
(وَ جَعَلَ اَهْلَها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ‌ طائِفَةً مِنْهُمْ) «اهل زمین را فرقه‌ها کرد، گروهی را ضعیف و حقیر می‌شمرد.»
(وَ قالَ الَّذِینَ‌ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ) (و مستضعفان به مستكبران مى‌گويند: «مكر و نيرنگ شما در شب و روز مايه گمراهى ما شد...)

۲.۴ - مستضعفین‌

مُسْتَضْعَفِین: به صیغه مفعول، ضعیف شمردگان. زبونان. این کلمه بصورت جمع پنج بار در قرآن مجید آمده است: از میان همه، دو آیه را لازم است بررسی کنیم:

۲.۴.۱ - آیات درباره مستضعفین‌

(اِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِی اَنْفُسِهِمْ قالُوا فِیمَ کُنْتُمْ؟ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ‌ فِی الْاَرْضِ قالُوا اَ لَمْ تَکُنْ اَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها فَاُولئِکَ مَاْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِیراً. اِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ‌ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا. فَاُولئِکَ عَسَی اللَّهُ اَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ کانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً) (كسانى كه فرشتگان قبض روح، جان آنها را گرفتند در حالى كه به خويشتن ستم كرده بودند، به آنها گفتند: «شما در چه حالى بوديد؟» گفتند: «ما در سرزمين خود، تحت فشار و مستضعف بوديم.» آنها [۲۳]     گفتند: «مگر زمين خدا، پهناور نبود كه مهاجرت كنيد؟!» آنها عذرى نداشتند، و جايگاهشان دوزخ است، و فرجام بدى دارند • جز آن دسته از مردان و زنان و كودكانى كه براستى تحت فشار قرار گرفته‌اند؛ نه توان چاره جويى دارند، و نه راهى براى نجات از آن محيط آلوده مى‌يابند. • اميد است خداوند، آنها را مورد عفو قرار دهد؛ و خداوند، بخشنده و آمرزنده است.)
مورد نزول آیات کسانی از مسلمین بودند که در صدر اسلام بعد از هجرت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله در مکّه مانده بودند و بر آنانکه قدرت داشتند هجرت بمدینه واجب بود لذا فرموده: در وقت مرگ ملائکه بایشان گویند: در چه کار بودید از امر دینتان؟ گویند: ما زبونان و بی‌چارگان بودیم دشمنان دین ما را ضعیف شمرده و از اعمال دینی باز داشتند (این عذری‌ است که از عدم اعمال دینی میاورند) ملائکه گویند: مگر زمین خدا وسیع نبود که مهاجرت نموده و در جای مناسبی زندگی کرده و بدین خود عمل نمائید؟! چنین اشخاصی جایشان آتش میباشد. مگر آن بی‌چارگان از مردان و زنان و کودکان که کفّار از اعمال دینی بازشان میداشت و آنها نه علاجی داشتند که از شر کفّار در امان باشند و نه راهی داشتند که از دست آنها نجات یابند. اینگونه اشخاص با آنکه ظالم بر نفس‌اند و اعمال دینی انجام نداده‌اند مورد عفو خدااند که واقعا قدرت نداشته‌اند زیرا «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً اِلَّا وُسْعَها».
این آیات یک قاعده کلی بدست میدهند و آن اینست: کسانیکه قدرت دارند در زمین وسیع خدا جایی و محلی برای خود انتخاب کنند و مسلمان زندگی نمایند و آزادانه اعمال دینی خویش را انجام دهند، چنین کسان اگر در بلاد کفر و یا در محل دیگر که قادر بانجام اعمال دینی نیستند بمانند و مانند کفّار زندگی کنند در پیش خدا معذور نبوده و اهل عذاب‌اند ولی آنانکه فاقد هر گونه وسیله و مضطر واقعی‌اند گرچه در زیّ کفّار زندگی کرده‌اند پیش خدا معذوراند.
در اینجا مسئله‌ای هست و آن اینکه کسانیکه از روی قصور جاهل بمعارف دین و احکام آن هستند و قصور و ضعف آنها بوسیله عوامل خارجی است، آیا چنین کسانی پیش خدا در عدم اعتقاد حق و عدم اعمال دینی معذوراند و از مصادیق مستضعفند یا نه اعمّ از آنکه از اهل اسلام باشند یا غیر آن؟.
جمله‌ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا» و آیه‌ (لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً اِلَّا وُسْعَها لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ) (خداوند هيچ كس را، جز به اندازه تواناييش، تكليف نمى‌كند. انسان، هر كار نيكى را انجام دهد، به سود خود انجام داده؛ و هر كار بدى كند، به زيان خود كرده است...) و آیه‌ (وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا) (...و ما هرگز قومى را مجازات نخواهيم كرد، مگر آن‌كه پيامبرى مبعوث كنيم...) نشان می‌دهد که چنین اشخاصی مستضعفند و مورد عفو خدااند جمله‌ «عَسَی اللَّهُ اَنْ‌ یَعْفُوَ عَنْهُمْ» گرچه فقط مفید رجاء و امید است ولی جمله‌ «وَ کانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً» جانب عفو را تقویت کرده و به تایید آیه‌ «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً اِلَّا وُسْعَها» یقین بعفو حاصل میشود. در «رجو» ذیل آیه‌ «مُرْجَوْنَ لِاَمْرِ اللَّهِ» گفته شد: آنها غیر از مستضعفین‌اند. در این باره روایات بسیاری هست که مؤید مضمون آیه‌اند، و بعدا ذکر خواهیم کرد. بنظر میاید: ذکر کودکان در ردیف مردان و زنان با آنکه آنها اهل تکلیف نیستند برای مجسّم کردن استضعفاف است یعنی: چنانکه کودکان قدرت حیله و اهتداء سبیل ندارند. المنار از کشاف نقل کرده: شاید اطفال مراهق منظور باشند.

۲.۴.۲ - تفسیر المیزان از آیات

المیزان در تفسیر آیات ما نحن فیه ذیل عنوان «کلام فی المستضعف» بطور خلاصه چنین فرموده:
از آیه روشن میشود که: جهل بمعارف دین هرگاه از روی قصور و ضعف بوده باشد، آن در نزد خدا عذر است بدین بیان: خداوند سبحان جهل بدین و هر ممنوعیت از اقامه شعائر دین را ظلم می‌شمارد که مشمول عفو خدائی نیست، آنگاه مستضعفان را استثنا کرده و عذرشان را می‌پذیرد و آنها را با وصفی که آنها و غیر آنها را شامل است تعریف میکند و آن عدم امکان دفع محذور است‌ «لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا» این معنی درباره شخصی صادق است که در محلی گرفتار شده و راهی بدانستن معارف دین و یا امکان عمل بآنها را ندارد که در صورت عمل شکنجه ما فوق طاقت باو وارد میکنند و راهی بخروج از آنجا را هم ندارد.
هکذا درباره شخصی که فکرش بحق ثابت و معارف دینی منتقل نشده و فهمش بآن راه نیافته با آنکه معاند حق نبوده و اگر حق باو روشن میشد ایمان میاورد لیکن عوامل مختلف سبب اخفاء حق شده‌اند، چنین کسان مستضعف‌اند که عوامل موجب غفلت آنها شده و با غفلت قدرتی نیست.
مقتضی اطلاق آیه چنین است و آن‌ در معنی عموم العله میباشد، آیات دیگر از قبیل‌ (لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً اِلَّا وُسْعَها لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ) نیز چنان است. امر مغفول عنه در قدرت انسان نیست چنانکه امر ممنوع عنه در وسع انسان نمیباشد.
از آیه بقره یک ضابط کلی بدست میاید و آن اینکه فعل مستند بکسب انسان نشود و در کاریکه بر او ممتنع شده دخالتی نداشته باشد پس جهل بدین اگر مستند بتقصیر انسان شد گناه است ولی اگر مستند بعوامل دیگر شد که موجب جهل و غفلت و ترک عمل شده‌اند، مستند باختیار شخص نیست و گناهکار شمرده نمیشود آری ما کسب بر له او و ما اکتسب بر علیه او است ولی آنگاه که کسبی نکرد نه بر له او است و نه بر علیه او. از اینجا ظاهر میشود که مستضعف دست خالی است نه چیزی بر له او است و نه بر علیه او... (تمام شد).

۲.۴.۳ - روایات درباره مستضعفان

روایاتی که در این زمینه نقل شده سه قسمت‌اند.
۱- مستضعفان قاصران و ابلهان‌اند.
۲- اهل سنت‌اند که حجت بر آنها تمام نشده. این دو گروه مصداق‌ «لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا» میباشند.
۳- هر که اختلاف مردم را بداند مستضعف نیست.
اینک بعضی از روایات سه گروه را بترتیب نقل میکنیم:

۲.۴.۳.۱ - روایات گروه اول

۱- در تفسیر عیاشی نقل شده:
سلیمان بن خالد گوید از امام باقر (علیه‌السّلام) از مستضعفین پرسیدم فرموده:
«الْبَلْهَاءُ فی خِدْرِهَا وَ الْخَادِمُ تَقُولُ لَهَا صَلِّ فَتُصَلِّی لَا تَدْرِی اِلَّا مَا قُلْتَ لَهَا وَ الْجَلِیبُ الَّذِی لَا یَدْرِی اِلَّا مَا قُلْتَ لَهُ، وَ الْکَبِیرُ الْفَانِی وَ الصَّبِیُّ وَ الصَّغِیرُ، هَؤُلَاءِ الْمُسْتَضْعَفُونَ‌....»
این روایت در معانی الاخبار ج۲ باب ۳ نیز نقل شده است یعنی: مستضعفان عبارتند از زنان ابله و کم عقل در پرده‌ها و منازل خویش و زن خدمتکاریکه میگوئی نماز بخوان، نماز میخواند و جز آنچه گفتی نمیفهمد، و آنکه از بلاد دیگر آورده شده جز آنچه بگوئی نمیفهمد، و پیر از کار افتاده، و کودک، و صغیر، مستضعف اینان‌اند...
۲- ایضا در تفسیر عیاشی نقل شده:
زراره گوید: از امام باقر (علیه‌السّلام) از قول خداوند «اِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ‌ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ» پرسیدم فرمود:
«هُوَ الَّذِی لَا یَسْتَطِیعُ الْکُفْرَ فَیَکْفُرَ وَ لَا یَهْتَدِی سَبِیلَ الْاِیمَانِ، وَ لَا یَسْتَطِیعُ اَنْ یُؤْمِنَ وَ لَا یَسْتَطِیعُ ان یَکْفُرَ. الصِّبْیَانُ وَ مَنْ کَانَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ عَلَی مِثْلِ عُقُولِ الصِّبْیَانِ مَرْفُوعٌ عَنْهُمُ الْقَلَمُ.»
این روایت در کافی باب المستضعف و در معانی الاخبار ج۲ باب ۳ نیز نقل شده است، و آن نظیر روایت سابق میباشد باضافه اینکه: قلم از آنها بر داشته شده است.
۳- باز در همان تفسیر از زراره از امام باقر (علیه‌السّلام) درباره «المستضعفین... لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا» نقل شده که فرمود: «لَا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةَ الْاِیمَانِ وَ لَا یَکْفُرُونَ. الصِّبْیَانُ وَ اَشْبَاهُ عُقُولِ الصِّبْیَانِ مِنَ النِّسَاءِ وَ الرِّجَالِ.»
این حدیث با کمی تفاوت لفظی در کافی باب فوق الذکر نیز آمده است.
این روایات چنانکه گفته شد مصداق مستضعف را قاصران و ابلهان و کم رشدان معرفی میکنند.

۲.۴.۳.۲ - روایات گروه دوم

روایاتیکه راجع بگروه دوم میباشد بعضی از آنها را ذیلا نقل میکنیم:
۱- «عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ‌ اَنَّهُ ذَکَرَ اَنَ‌ الْمُسْتَضْعَفِینَ‌ ضُرُوبٌ یُخَالِفُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَ مَنْ لَمْ یَکُنْ مِنْ اَهْلِ الْقِبْلَةِ نَاصِباً فَهُوَ مُسْتَضْعَفٌ‌.»
(معانی الاخبار).
یعنی: مستضعفها چند قسم‌اند مخالف همدیگر. هر که از اهل اسلام ناصبی نباشد مستضعف است.
۲- در تفسیر عیاشی و کافی و معانی الاخبار از امام صادق (علیه‌السّلام) منقول است: ... آنها کسانی‌اند که قدرت براه اهل حق ندارند تا بحق داخل شوند و قدرت بتدبیر ناصبی‌ها ندارند تا ناصبی گردند اینان در اثر اعمال خیر و اجتناب از محارمیکه خدا از آنها نهی کرده داخل بهشت میشوند ولی بمقام ابرار نمیرسند. جمله اخیر این حدیث در کافی باب المستضعف در حدیث ۸ و ۹ نیز نقل شده و در حدیث نهم امام (علیه‌السّلام) فرماید:
نه بخدا قسم خدا ابدا با شما چنان نمیکند. یعنی با مستضعفان در یک منزل و مقام نخواهید بود.
۳- در کافی از زراره نقل کرده که گوید: من و برادرم حمران یا من با بکیر وارد محضر امام باقر (علیه‌السّلام) شدیم. بحضرتش عرض کردم: ما با نخ بنائی‌اندازه میگیریم (برای دوست داشتن مردم و برائت از آنها میزانی داریم) هر که با ما موافق شد و بولایت عقیده پیدا کرد خواه علوی باشد یا نه دوستش داریم و هر که مخالف باشد خواه از خاندان شما باشد یا نه از او بیزاری میجوئیم. فرمود: ‌ای زراره قول خدا از قول تو راستتر است که فرموده: «اِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ‌ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ‌ الّذین‌ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا...»
مقصود امام (علیه‌السّلام) آنست که: نمیتوانید از هر که در عقیده شما نباشد بیزاری جوئید چون شاید آنها مستضعف باشند که پیش خدا معذوراند. و از حدیث دوم معلوم شد که اینگونه اشخاص در اثر اعمال حسنه و اجتناب از محارم وارد بهشت میشوند.

۲.۴.۳.۳ - روایات گروه سوم

صدوق علیه الرحمه در خصال از امام صادق (علیه‌السّلام) از پدرش از جدش صلوات اللّه علیهم نقل کرده که فرمود:
بهشت هشت در دارد، دری که از آن پیامبران و صدّیقان داخل میشوند، دری که از آن شهیدان و صالحان وارد گردند، از پنج در شیعیان و دوستان ما داخل میشوند... و دری که از آن سایر مسلمین از اهل شهادت لا اله الا اللّه داخل میشوند. بشرط آنکه بقدر ذرّه‌ای از بغض ما اهل بیت در قلبشان نباشد. این حدیث در تفسیر صافی ذیل آیه ۷۳ سوره زمر و در المیزان ج۵ ص۶۰ از خصال صدوق منقول است، ما آنرا از خصال ترجمه کردیم.
در کافی ج۲ ص۴۰۱ باب الضلال حدیث اول، مباحثه‌هاشم صاحب البرید، محمد بن مسلم و ابو الخطاب‌ نقل شده که‌هاشم غیر امامی را کافر دانسته و ابو الخطاب گفته کفر او در صورت قیام حجت و دلیل است، و محمد بن مسلم گفته: اگر ولایت را نداند و انکار نکند کافر نمیشود بالاخره مطلب را پیش امام صادق (علیه‌السّلام) آورده‌اند و‌هاشم متوجه شده که امام (علیه‌السّلام) میخواهد در عقیده محمد بن مسلم باشند یعنی اگر کسی امامت نداند و انکار نکند کافر نمیشود.
اما اینکه اگر کسی اختلاف مردم را بداند مستضعف نیست در کافی باب مستضعف و معانی الاخبار و غیره احادیثی در این باره نقل شده از آنجمله در کافی باب فوق الذکر از ابن مسکان از ابی بصیر از حضرت صادق (علیه‌السّلام) منقول است: «مَنْ عَرَفَ اخْتِلَافَ النَّاسِ فَلَیْسَ‌ بِمُسْتَضْعَفٍ‌.»
در نهج البلاغه خطبه ۱۸۷ فرموده: «وَ لَا یَقَعُ اسْمُ‌ الِاسْتِضْعَافِ‌ عَلَی مَنْ بَلَغَتْهُ الْحُجَّةُ فَسَمِعَتْهَا اُذُنُهُ وَ وَعَاهَا قَلْبُهُ.»
بقیه مطلب در «کفر» دیده شود.


۱. قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، ج۴، ص۱۹۰-۱۸۳.    
۲. حج/سوره۲۲، آیه۷۳.    
۳. آل عمران/سوره۳، آیه۱۴۶.    
۴. روم/سوره۳۰، آیه۵۴.    
۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۱۰.    
۶. انفال/سوره۸، آیه۶۶.    
۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۱۸۵.    
۸. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۲۱.    
۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۵۸.    
۱۰. نساء/سوره۴، آیه۹.    
۱۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۷۸.    
۱۲. جن/سوره۷۲، آیه۲۴.    
۱۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۵۷۳.    
۱۴. اعراف/سوره۷، آیه۱۵۰.    
۱۵. قصص/سوره۲۸، آیه۴.    
۱۶. سبا/سوره۳۴، آیه۳۳.    
۱۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۳۲.    
۱۸. انفال/سوره۸، آیه۲۶.    
۱۹. نساء/سوره۴، آیه۷۵.    
۲۰. نساء/سوره۴، آیه۹۷ و ۹۸.    
۲۱. نساء/سوره۴، آیه۱۲۷.    
۲۲. نساء/سوره۴، آیه۹۷- ۹۹.    
۲۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۹۴.    
۲۴. بقره/سوره۲، آیه۲۸۶.    
۲۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۴۹.    
۲۶. اسراء/سوره۱۷، آیه۱۵.    
۲۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن، ص۲۸۳.    
۲۸. بقره/سوره۲، آیه۲۸۶.    



تا تفسیر المیزان از آیات آیات ترجمه شده بقیه مانده ۱:۱۴.
قرشی بنابی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «ضعف»، ج۴، ص۱۹۰-۱۸۳.    
واژه شناسی واژگان سوره

رده‌های این صفحه : مفردات قرآن




جعبه ابزار