ذوالقرنین
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از شخصیتهای مطرح شده در داستانهای قرآنی،
ذوالقرنین است.
ذوالقرنين مركب از دو كلمه است:
۱- "ذو" كه در
لغت به معني
صاحب است ( در حالت نصب آن «ذا» و در حالت جر «ذي»).
۲- "
قرْن" كه در
لغت به
معني جمع كردن میباشد،
اقتران از همين
ريشه اجتماع دو چيز يا چيزهاست،
به استخوان شاخ نيز "
قَرن" گويند.
تركيب "ذوالقرنين" معاني مختلفي دارد و يكي از معاني
لغوي آن
صاحب دو
شاخ است و در
اصطلاح نام شخصي ميباشد که نام او سه بار در
قرآن آمده است، او یكي از ناشناخته ترين و بحث انگيزترين شخصيت های
قصص قرآني ميباشد.
اولين اختلاف پيرامون "
ذوالقرنين" وجه تسميه اوست، اقتضاي مباحث تاريخي و فقدان نصوص قطعي روايي در مسأله تسميه
ذوالقرنين، باعث اين اختلاف شده است؛ (البته براي قرآن اسم افراد مهم نيست، بلکه مهم شخصيت و اعمال افراد است).
۱- او به
شرق و
غرب عالم رسيد كه
عرب از آن
تعبير به قرني الشمس (دو شاخ آفتاب) ميكند.
۲- دو
قرن زندگي يا
حكومت او
۳- وجود برآمدگي مخصوص در دو طرف سر او
۴-
تاج مخصوص او كه داراي دو
شاخك بوده
و...
در اينكه او چه شخصي است، نظرات مختلف است به اضافه اينكه
قرآن هم به شخصيت وي تصريح نكرده؛ نظرات عبارتند از:
۱-
اسكندر مقدوني
۲- يكي از پادشاهان
يمن
۳-
كوروش هخامنشي
۴-
منذر بن ماء السماء
۵-تسن چي هوانگ تي (بزرگترين
پادشاه قديم
چين)
و...
جديدترين نظر در اين مورد از "ابوالكلام آزاد" است، وي معتقد است ذوالقرنين همان "
كوروش كبير" است و صفاتي كه قرآن براي او ذكر كرده با تاريخ زندگي او منطبق است،
برخي از
مفسرين اين
نظريه را پذيرفتهاند.
داستان ذوالقرنين در
سورۀ كهف آيات ۸۳ تا ۹۷ ذكر شده است و آنچه از اين
آيات برميآيد، اين است كه او مردي قوي،
صالح و شجاع بوده،
خداوند به او قدرت و سلطنتي بزرگ بخشيده بود
، وي
مؤمن،
موحد و مهـربان بـوده و از طريـق
عدل و داد منحـرف نميشـود، به هميـن جهـت مشمول
لطف خاص
خدا بوده، به
مال و
ثروت علاقهاي نداشته است:
«وَ
يَسْئَلونَكَ عَنْ ذِي القَرْنَين»
« و از تو دربارۀ ذوالقرنين ميپرسند»
«اِنّا مَكَّنا لَهُ فِي الْارضِ وءاتَيناهُ مِنْ كُلّ شَيءٍ سبباً فَأتْبَعَُ سَبَباً»
«ما به او در روي زمين، قدرت و حكومت داديم و اسباب هر چيز را در اختيارش گذاشتيم، او از اين اسباب پيروي (و استفاده) كرد»
در اين سفر به مكاني ميرسد و در نظرش مجسم ميشود كه
خورشيد در آب تيره و گل آلودي
غروب ميكند، گويا در اين سرزمين، مردم
كافر بودهاند.
(اولين حملۀ كوروش هخامنشي نيز به غرب بوده، وي به پادشاه ليدي (
تركيه امروز) حمله ميكند).
در آنجا مردمي وجود داشتند كه از نظر
تمدن عقب افتاده بوده و پوششي بر تن نداشتهاند، يا مسكن و كوه و درختي در آنجا نبوده است،
اما اينكه چرا به آنجا سفر كرده و چه اقداماتي انجام داده، به آن تصريح نشده
(كوروش كبير نيز براي سركوبي شورش
قبائل كيدروسيا (
بلوچستان فعلي) و باكتريا (
بلخ) به
مشرق حمله كرده است).
در اين
سفر به منطقهاي كوهستاني ميرسد كه مردمش زباني مخصوص به خود داشته و سخني نميفهميدند ( يا از نظر
تمدن يا از نظر فكري در سطح پائين بودند) و از ناحيۀ
قوم يأجوج و
مأجوج آزار ميديدند.
به خواست ايشان،
ذوالقرنين محل عبور و حملۀ يأجوج و مأجوج را با سدي آهني كه از مس يا سرب پوشيده شده بود، مسدود كرد.
(كوروش نيز براي اصلاح امر مادها كه در شمال قرار داشت به حوالي كوههاي
قفقاز (كوه قاف) لشكركشي كرد و تنگهاي كه محل عبور اقوام وحشي و ويرانگر بود را با سد آهني پوشانيد).
اينكه آن مردم، با آنكه زبان نميدانستند چگونه خواستۀ خود را بازگو كردند مورد اختلاف است، يا در بين ايشان مترجماني وجود داشته يا با رمز و اشاره و يا برخي از ايشان كه زبان ميدانستند از
ذوالقرنين چنين خواستند.
مفسران پيرامون عاقبت كار او سخني به ميان نياوردهاند اما اگر ذوالقرنين همان
كوروش باشد، دولتش توسط
اسكندر مقدوني سقوط ميكند
و او به واسطۀ زخمي كه در جنگ سال ۵۲۵ قبل از
ميلاد به وي رسيده بود، درگذشت
دانشنامه موضوعی قرآن کریم