• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

پندار گرایی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



یکی از موانع سیر انسان به سوی خدا، پندارگرایی و گمان باطل است؛ چنان‌که از مهم‌ترین علل و اسباب طهارت روح و صعود آن به سوی حق، معرفت صحیح‏است.




فرق عارف با پندارگرای غافل در این است که عارف، خود را در مشهد و محضر خدای علیم قدیر حکیم می‏یابد، چنان‌که هر موجودی را مظهر او می‏داند و پندارگرای غافل، خود را غایب از او می‏پندارد، چنان‌که هر موجودی را مستقل می‏پندارد.
هر کس بر اساس معرفت‌ یا گمان خود، سود یا زیانی می‏برد.

۱.۱ - وصف قرآن از عارف و غافل


قرآن کریم در ستایش مؤمن عارف می‏گوید: او خود را در محضر خدای علیم قدیر حکیم می‏یابد و اهل مراقبت و محاسبت است، ولی در وصف غافل می‏گوید: او فاقد همه این کمال‌هاست و با گمان و پندار زندگی می‏کند و در پندار خود، مدفون است.



در قرآن کریم، درباره پندارگرایان غافل آیاتی آمده است.

۲.۱ - آیات غفلت از دیدن خدا


در قرآن کریم، گاهی درباره پندارگرایان غافل می‏فرماید: «الم یعلم بان الله یری‏»؛مگر او نمی‏داند که خدا می‏بیند؟
اگر کسی بداند که خدا او را می‏بیند و در محضر خدا کار می‏کند هرگز دستش به تباهی و زبانش به بدگویی آلوده نمی‏شود.
گاهی می‏فرماید: «ایحسب ان لن یره احد»؛آیا می‏پندارد که کسی او را نمی‏بیند؟
خدا شاهد است و شما در محضر و مشهد خدایید.
گاهی می‏فرماید: «ام یحسبون انا لا نسمع سرهم و نجویهم‏»؛آیا می‏پندارند که ما کارهای پنهان و نجوای آنها را نمی‏دانیم؟
این‌ها ناظر به بعد علمی است؛ یعنی انسان غافل فکر می‏کند که کسی او را نمی‏بیند و او تنهاست و چون تنهاست، رهاست.

۲.۲ - آیات غفلت از قدرت خدا


گاهی می‏پندارد بر فرض، کسی او را ببیند قادر نیست جلو او را بگیرد و خود را در محضر قدیر نمی‏بیند؛ یعنی می‏پندارد که خدا بر او توانایی ندارد.
در این زمینه، ذات اقدس اله آیات فراوانی نازل کرده، می‏فرماید: «ایحسب ان لن یقدر علیه احد»؛آیا انسان می‏پندارد خدا قدرت ندارد تا همه نعمت‌های او را به نقمت و حیات او را به ممات و سلامت او را به بیماری مبدل کند؟
گاهی انسان، جاه و قدرت خود را عامل موفقیت‌ خود می‏پندارد.
از این رو ذات اقدس خداوند می‏فرماید: «ام حسب الذین یعملون السیئات ان یسبقونا ساء ما یحکمون‏»؛آیا کافران می‏پندارند که سابق و پیشگامند و ما به آنها دسترسی نداریم؛ قضا و قدر ما آن‌ها را رها کرده است و آنها از قلمرو قدرت ما بیرونند؟
این، حکم و داوری بدی است.

۲.۳ - آیات غفلت از مرگ


گاهی می‏فرماید: «ایحسب الانسان ان لن نجمع عظامه‏»؛آیا انسان می‏پندارد که با مرگ نابود می‏شود و ما استخوان‌های پوسیده او را دوباره زنده نمی‏کنیم؟
برخی‏ چنین می‏پندارند که با مرگ نابود می‏شوند و خداوند بر احیای مجدد آن‌ها قدرت ندارد و برخی‏ می‏پندارند که بعد از مرگ، حساب و کتابی نیست و کسی بر حسابرسی اعمال آن‌ها قدرت ندارد و به همین جهت، زبانشان دراز و دستشان به گناه، آلوده است.

۲.۴ - آیات پندار جاودانگی در دنیا


گاهی نیز می‏پندارند قدرت‌های مالی، مشکل آنها را حل می‏کند: «یحسب ان ماله اخلده‏»؛آیامی‏پندارد که مال او، او را جاوید می‏کند.
چنان‌که در جای دیگر می‏فرماید: «و ما جعلنا لبشر من قبلک الخلد افان مت فهم الخالدون‏»؛در نظام آفرینش، دنیا جای خلود و جاودانگی نیست و هیچ کس در آن، جاوید نمی‏ماند.

۲.۴.۱ - علت عدم جاودانگی در دنیا


زیرا دنیا نشئه حرکت است و حرکت‏ باید به مقصد برسد و با دوام، سازگار نیست و اگر موجودی دائما در حرکت‏ باشد، «عبث‌» می‏شود.
معنای دوام حرکت این است که هدفی در کار نیست. از این رو حرکت‏ حتما باید منقطع شود و به «دارالقرار» برسد.
ذات اقدس خداوند در این مورد می‏فرماید: «افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لا ترجعون‏»؛آیا فکر کرده‏اید نظام آفرینش، یاوه و بیهوده است و این نظام، هدفی نداشته و شما معادی ندارید؟

۲.۵ - آیات پندار به محق بودن


گاهی انسان خود را در محضر علیم قدیر حکیم می‏بیند و هیچ یک از بحث‌های گذشته درباره او نیست اما خود را «محق‌» می‏پندارد؛ با این‌که در برابر وحی ایستاده و هم فکرش تیره و هم کارش تاریک است، می‏گوید: حق با ماست.
در این زمینه، قرآن کریم می‏فرماید: «و یحسبون انهم مهتدون‏»؛آنان می‏پندارند که هدایت‌ یافته‏اند در حالی که به بیراهه می‏روند.
«و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا» ؛فکر می‏کنند که کار خوب می‏کنند؛ در حالی که به بدی مبتلایند.



تعبیر قرآن کریم درباره پندار زدگان این است: «و افئدتهم هواء»؛دل‌های اینان تهی است و چیزی در آن نیست. چون آن‌چه به دل این‌ها راه یافته است، پندار محض است و پندار هم باطل است، ولی عارف، خود و همه کارهای خود را در محضر خدای علیم قدیر حکیم می‏یابد و می‏داند که خدا می‏بیند و می‏تواند و پس از مرگ، روز حسابی هست.
پس مهم‌ترین راه برای تهذیب و تزکیه روح، همان معرفت صحیح و بدترین عامل برای [[|آلودگی]] آن، همان گمان و پندار باطل‏ است.



خدای سبحان هرگز کسی را گرفتار جهل و پندار باطل نکرده، بلکه همه انسان‌ها را با سلاح معرفت، مسلح کرده و هر انسانی را با الهام «فجور» و «تقوا» آفریده است: «و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها».
ولی اگر کسی این الهام را با الحاد خودش تاریک کند، به دام پندار می‏افتد و از آن به بعد علمش به جهل و الهامش به الحاد، تبدیل می‏شود.
بنابراین،افرادی که در پندار باطل به‏سر می‏برند باید خودشان را ملامت کنند، نه خدای خود را و هیچ عاملی جز خود آنان سبب فرو رفتگی در پندار باطل نیست.
هرگز خدا به کسی بد نمی‏کند و برای کسی بدی نمی‏فرستد، بلکه راه توبه را بر روی همگان باز می‏کند و بدی‌های آنان را به نیکی تبدیل می‏کند.

۴.۱ - امکان نجات از پندارگرایی


تا انسان در عالم حرکت و طبیعت‌ به سر می‏برد، راهی برای تبدیل سیئه به حسنه دارد.
اگر شراب نجس و حرام سرکه شود، همین نجس و حرام، پاک و حلال خواهد شد و اگر انسانی توبه کند، همین انسان تبه‌کار آلوده، پاک می‏شود: «یبدل الله سیئاتهم حسنات‏».

۴.۲ - راه نجات از پندارگرایی


پس کار ابتدایی خدا، افاضه، الهام و انعام است و کسی که نعمت‌های الهی را به نقمت تبدیل کند، خداوند راه توبه را بر روی او باز می‏کند تا دوباره آن نقمت‌ها را به نعمت، تبدیل کند. هرگز خدا به کسی بد نمی‏کند.
علل و عوامل بیرونی تنها انسان را به باطل دعوت می‏کند و این انسان است که باید برای انتخاب خیر تصمیم بگیرد و صدای بیگانه را از آشنا جدا کند.
و ما برای این کار ناچاریم با خداوند رابطه‏ای داشته باشیم که همواره نعمت‌های خود را ادامه دهد و ما را از شر خودمان و بد اندیشان نجات دهد و د [[]] عا یکی از مهم‌ترین راههاست. چنان‌که نماز که آمیخته با دعاست، از بهترین ارکان دین به حساب می‏آید.



یکی از آثار پندارگرایی آن است که انسان به جای این که خود را در مشهد خدای سبحان دیده، به کرامت انسانی خود بیندیشد، به دیگران تبرک می‏جوید و در برابر غیر خدا تذلل می‏کند.
البته تبرک جستن و توسل به انبیا و ائمه و اولیاء برای دیگران فخر است، اما غیر معصوم چه مزیتی بر ما دارد که ما به او تبرک بجوییم و به کار خود متبرک نشویم؟
ابوالمعالی صدر الدین قونوی از «انس‌» که سالیان متمادی در خدمت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به سر می‏برد نقل می‏کند که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، در دعا، دست را برای تضرع و ناله پیش خدا باز می‏کرد و هنگامی که دعایش تمام می‏شد، دست را به صورت خود می‏کشید و به اصحاب نیز می‏فرمود وقتی دعا کردید دست‏ خود را به صورت خود بکشید.
«...ان رسول الله -صلی الله علیه وآله- کان اذا دعی فیرفع یدیه، مسح وجهه بیدیه‏».
وجاء فی روایة: «لم یضعها حتی یمسح بهما وجهه‏».
وجاء فی روایات اخری: «انه کان یامر اصحابه بذلک و یحرض علیه‏».
[۱۵] شرح الاربعین، ص۳۴.

زیرا دستی که به طرف خدا دراز شود، خالی بر نمی‏گردد و اگر انسان دست‏ خود را به صورت بکشد به این معناست که لطف خدا را با صورت، استقبال کرده است.
گاهی انسان، دست انبیا و اولیا و گاهی دست‏ خودش را می‏بوسد؛ انسان وقتی صدقه‌ای می‏دهد و کمکی به نیازمند می‏کند، شایسته است دست‏ خود را ببوسد؛ زیرا دست او به دست‏ خدایی که دست ندارد رسیده است.
بر اساس آیه «الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده و یاخذ الصدقات‏»؛خدا صدقه را می‏پذیرد و آن را می‏گیرد و صدقه‏ای که به دست مستمند می‏رسد.
در حقیقت‏ به دست‏ بی‏دستی خدا می‏رسد.

۵.۱ - فرق زهد حقیقی و زهد فروش


عارف خود را در مشهد خدا می‏بیند و احساس می‏کند دستش به دست‏ بی‏دستی خدا می‏رسد و خود، زاهد حقیقی می‏شود، نه زهد فروش و دست زاهد حقیقی را بوسیدن، صواب است، نه خطا: «که دست زهد فروشان خطاست‏ بوسیدن‏».
همان‌گونه که استقلال اقتصادی، بسیار خوب است، استقلال عرفانی و زهد هم بسیار خوب و بلکه بالاتر است.
بنابراین، چرا ما خود را رایگان بفروشیم؟

۵.۲ - مسبب الاسباب بودن خداوند


خدای ما هم سبب ساز و هم سبب سوز است: «ابی الله ان یجری الاشیاء الا باسباب‏».
نظام عالم، نظام سبب و مسبب است؛ اما ذات اقدس اله، مسبب الاسباب است و به همه اسباب، سببیت داده است.
او به هر مسببی از سبب او و به هر کودکی از قیم او، نزدیک‌تر است. او چون قیوم است، گاهی سبب سوز است؛ یعنی، گاهی بدون دخالت اسباب ظاهری مستقیما از راه غیب، فیضی می‏رساند، یا با سبب ناشناخته و بدون تحقق سبب‌های عادی شناخته شده، مسبب را می‏آفریند.
بیان دیگری که ابوالمعالی از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نقل می‏کند این است: «کل الناس یغدو فبایع نفسه فمعتقها، او موبقها»؛
[۱۸] شرح الاربعین، ص۴۴.

در هر بامداد، مردم به سراغ تجارت می‏روند و در داد و ستدند و هیچ کس بی‌کار نیست؛ با این تفاوت که برخی خودفروشند و برخی دیگر، خود را خریداری کرده، آزاد می‏کنند؛ یعنی، مردم یا خود را از خدای خود می‏خرند و آزاد می‏شوند و در این صورت هیچ گناهی نمی‏تواند آنها را به دام بیندازد و یا خود را به شیطان می‏فروشند و برده می‏شوند.
اگر با خدا معامله کنیم، خداوند «ثمن‌» و «مثمن‌» را به ما برمی‏گرداند و ما را آزاد می‏کند؛ اما اگر با شیطان معامله کنیم، ثمن و مثمن هر دو از آن اوست: هم کار ما و هم جان ما را می‏گیرد.
امیرالمؤمنین-علیه السلام- نیز می‏فرمایند: «الدینا دار ممر لا دار مقر و الناس فیها رجلان: رجل باع فیها نفسه فاو بقها و رجل ابتاع نفسه فاعتقها»؛
[۱۹] نهج‏البلاغه، حکمت ۱۳۳.
گروهی از مردم دنیا خود را آزاد می‏کنند و عده دیگر، خود را به هلاکت می‏کشانند.
تهذیب روح و تزکیه نفس، به انسان فخر و کرامت می‏بخشد و انسان را آزاد می‏کند و در حقیقت، اولین ره‏آورد تهذیب روح، آزادی و استقلال است.



یکی از پندارهایی که مانع و رهزن سیر و سلوک آدمی است، آن است که خود را «مالک‌» و «ملک‌» می‏داند و معرفت گرانقدری که دین به ما می‏آموزد و در زمینه حسن خلق و تهذیب روح، سهم مؤثری دارد این است که آن‌چه در دست ماست «عاریه‌» است و ما مالک و ملک چیزی نیستیم.
«لا یملک لنفسه نفعا و لا ضرا و لا موتا و لا حیوة و لا نشورا».
[۲۰] مفاتیح الجنان، تعقیب نماز عصر.

«قل من یرزقکم من السماء والارض امن یملک السمع و الابصار و من یخرج الحی من المیت و یخرج المیت من الحی و من یدبر الامر فسیقولون الله فقل افلا تتقون‏».
به چیزی که در دست کسی است و مال او نیست از این جهت عاریه گفته‏اند که آن شخص از آن عریان است. کسی که مالک چیزی نباشد و آن را از دیگری بگیرد، در حقیقت، خود از آن عریان و برهنه است. همه عناوین حقیقی عاریه است.
با قدری تامل بیش‌تر، می‏بینیم نه تنها اموال، اولاد و اعضای خانواده ما عاریه‏اند، بلکه اصل زندگی و «بود» ما نیز عاریه است.
اصلا این جهان، جهان عاریه است.
در این جا جز خلیفة‌الله کسی مظهر ملیک و مالک نیست مگر در حد بسیار ضعیف.
در بهشت جاودان، خداوند، مؤمنان صالح را مظهر ملیک و مالک می‏کند.
آن جا دیگر انسان، عریان‏ یا عاری نیست.

۶.۱ - برآورده شدن آرزوها در بهشت


وعده‌ای که به بهشتیان داده شده این است: «الا تجوع فیها و لا تعری‏».
انسان در بهشت نه گرسنه است و نه عریان و انسان مؤمن‏ نه تنها عاری نیست و همواره جامه در بر دارد، بلکه مظهر ملیک و مالک است.
عده‏ای مظهر «تبارک الذی بیده الملک‏»هستند و اینان «متوسطان‌» از مؤمنانند و عده‏ای مجلای «فسبحان الذی بیده ملکوت کل شی‏ء»که این‌ها «اوحدی‏» از مؤمنان هستند.
از این رو در بهشت، انسان هر چه بخواهد برای او حاصل است: «لهم ما یشاؤون فیها و لدینا مزید».
در دنیا هر چه بخواهیم، نصیبمان نخواهد شد خواه متعلق درخواست، متاع دنیا باشد یا آخرت: «لیس بامانیکم و لا امانی اهل الکتاب‏».
بسیاری از تمنیات ما حاصل نشده و نمی‏شود.
ما در راه به ثمر رسانیدن بسیاری از کارها تلاش و کوشش می‏کنیم ولی به مقصد نمی‏رسیم، ولی در بهشت، خواستن همان و تحقق مقصود، همان.
خواسته خداوند همیشه محقق است؛ زیرا هیچ مانعی در برابر حکم او نیست: «لا راد لقضائه‏».
و در بهشت چون مؤمنان، مظهر «هو الملیک‏» و «هو المالک‏» و مظهر «تبارک الذی بیده الملک‏»و «فسبحان الذی بیده ملکوت کل شی‏ء»هستند، ملک و ملکوت هر چیزی به دست آنهاست.
چنین عالمی در انتظار ماست؛ آن‌گاه ما خود را به زباله دنیا، سرگرم می‏کنیم! مرداری که در گوشه‏ای افتاده، شامه‏ای را نمی‏رنجاند، ولی شامه‏ای رهگذر از بوی بد مرداری رنجور می‏شود که بادی وزیده، بوی بد آن را به شامه‏رهگذر می‏رساند.


 
۱. علق/سوره۹۶، آیه۱۴.    
۲. بلد/سوره۹۰، آیه۷.    
۳. زخرف/سوره۴۳، آیه۸۰.    
۴. بلد/سوره۹۰، آیه۵.    
۵. عنکبوت/سوره۲۹، آیه۴.    
۶. قیامت/سوره۷۵، آیه۳.    
۷. همزه/سوره۱۰۴، آیه۳.    
۸. انبیاء/سوره۲۱، آیه۳۴.    
۹. مؤمنون۲۳/سوره، آیه۱۱۵.    
۱۰. زخرف/سوره۴۳، آیه۳۷.    
۱۱. کهف/سوره۱۸، آیه۱۰۴.    
۱۲. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۴۳.    
۱۳. شمس/سوره۹۱، آیه۷-۸.    
۱۴. فرقان/سوره۲۵، آیه۷۰.    
۱۵. شرح الاربعین، ص۳۴.
۱۶. توبه/سوره۹، آیه۱۰۴.    
۱۷. اصول کافی، ج۱، ص۱۸۳.    
۱۸. شرح الاربعین، ص۴۴.
۱۹. نهج‏البلاغه، حکمت ۱۳۳.
۲۰. مفاتیح الجنان، تعقیب نماز عصر.
۲۱. یونس/سوره۱۰، آیه۳۱.    
۲۲. طه/سوره۲۰، آیه۱۱۸.    
۲۳. ملک/سوره۶۷، آیه۱.    
۲۴. یس/سوره۳۶، آیه۸۳.    
۲۵. ق/سوره۵۰، آیه۳۵.    
۲۶. نساء/سوره۴، آیه۱۲۳.    
۲۷. بحار، ج۴، ص۱۶۰.    
۲۸. ملک/سوره۶۷، آیه۱.    
۲۹. یس/سوره۳۶، آیه۸۳.    




پایگاه اطلاع رسانی حوزه    
مراحل اخلاق در قرآن کریم، جوادی آملی، فصل سوم.



جعبه ابزار