ابوطالب بن عبدالمطلب1
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ابوطالب بن عبدالمطلب
عمو و حامی
پیامبر (صلی الله علیه و اله) که قبرستانی در
مکه به نام اوست.
عبدمناف بن عبدالمطلب بن هاشم
که برخی او را عمران نامیدهاند،
بیشتر با کنیهاش ابوطالب مشهور است.
او ۸۰ و اندی
سال پیش از
هجرت زاده شد.
پدرش
عبدالمطلب بزرگ
مکه و رئیس
قریش بود.
ابوطالب و
عبدالله پدر رسول خدا (صلی الله علیه و اله) از یک
مادر زاده شدند و مادر هر دو فاطمه بنت عمرو بن عائذ بن عمران از
قبیله مخزوم بود.
بر پایه حدیثی از
علی علیهالسّلام ، ابوطالب در عین تهیدستی سرور قریش بود و پیش از او هرگز تهیدستی بر قریش ریاست نکرده بود.
بزرگ منشی وی در میان قریش زبانزد بود. به دلیل
درایت و نفوذ کلامش در میان قریش، تیرههای مختلف هنگام ستیز او را داور قرار میدادند. از وی به عنوان بانی سنت سوگند در شهادت برای اولیای دم (قسامه) یاد کردهاند؛
سنتی که در اسلام نیز ادامه یافت.
او در سخاوت زبانزد بود و هنگام اطعام او کسی دیگر اطعام نمیکرد.
وی شاعری توانا و برجسته بود.
اشعارش که در مجموعهای گردآوری شده، در سدههای نخستین اسلامی مورد توجه و استناد شاعران و ادیبان معروف بوده است؛
به ویژه قصیدة لامیه او که شهرت بسیار یافت.
ابوطالب چهار
پسر و سه
دختر داشت. پسران او طالب، عقیل، جعفر و علی علیهالسّلام هر یک ۱۰
سال با هم اختلاف سن داشتند.
برخی گفتهاند که عقیل چهار سال از جعفر و او نه سال از علی علیهالسّلام بزرگ تر بود.
دخترانشام هانی (فاخته،
جمانه، و ریطه (ام طالب
نام داشتند. همه فرزندان ابوطالب از فاطمه بنت اسد بن هاشم بودند.
آوردهاند که از زنی دیگر بنام عله نیز پسری به نام طلیق داشت.
ابوطالب پس از
مرگ پدرش عبدالمطلب سرپرستی محمد (صلی الله علیه و اله) را هشت سال بیش نداشت، به توصیه پدرش عهده دار شد.
برخی گفتهاند: عبدالمطلب سرپرستی محمد (صلی الله علیه و اله) را به
فرزند بزرگش زبیر وانهاد و پس از درگذشت او ابوطالب عهده دار این مهم شد.
ولی زبیر در حلف الفضول حضور داشته و محمد (صلی الله علیه و اله) در این زمان حدود ۲۰ سال داشت. بر پایه این گزارش، درگذشت زبیر در کودکی رسول خدا (صلی الله علیه و اله) درست به نظر نمیآید.
از این رو، همان گونه که گزارشها هم تایید میکنند، از ابتدا عبدالمطلب سرپرستی محمد (صلی الله علیه و اله) را بر دوش ابوطالب نهاد.
ابوطالب در مقام سرپرست محمد (صلی الله علیه و اله) توجهی ویژه به وی داشت و بیش از فرزندانش به او
محبت و نیکی میورزید. بهترین غذا را برای وی فراهم میساخت و بسترش را در کنار بستر خود قرار میداد و میکوشید همواره او را همراه خود داشته باشد.
در سفرهای تجاری نیز او را با خود میبرد. ملاقات بحیرای
راهب با محمد (صلی الله علیه و اله) و توصیه راهب به ابوطالب درباره وی، در یکی از همین سفرها گزارش شده است.
ابوطالب همکاری تجاری با
خدیجه را به محمد جوان توصیه کرد
و سپس از سوی وی به خواستگاری خدیجه رفت.
برخی گفتهاند که
خطبه عقد را نیز او خواند.
پس از این ازدواج، توانایی مالی محمد (صلی الله علیه و اله) بیشتر شد و به پیشنهاد ایشان، در ایام تنگدستی ابوطالب، عمویش عباس سرپرستی جعفر را عهده دار گشت و خود ایشان نیز علی علیهالسّلام کوچکترین فرزند ابوطالب را به خانه برد و به تربیت او همت گماشت.
بر پایه گزارشهای تاریخی، ابوطالب نخستین بار هنگامی از
دعوت برادرزاده اش محمد (صلی الله علیه و اله) آگاه شد که او را همراه فرزندش علی علیهالسّلام در حال
نماز دید و از این مراسم پرسید. گزارش شده است که پیامبر (صلی الله علیه و اله) پس از تبیین اسلام برای ابوطالب، از او برای گرویدن به
دین تازه دعوت کرد. وی پاسخ مثبت نداد؛ ولی نکوشید محمد (صلی الله علیه و اله) را از ادامه دعوتش بازدارد. بر پایه برخی گزارشها، علی علیهالسّلام برای گرویدن به
اسلام از پدرش بیم داشت؛
ولی ابوطالب او را از دین جدید بازنداشت و به پسرش گفت: از دین پسرعمویت رویگردان نباش؛ او تو را جز به خیر نمیخواند.
گویا فشار
قریش بر ابوطالب هنگامی افزایش یافت که پس از سه سال فراخوان مخفیانه به تدریج دعوت اسلام آشکار شد.
او بزرگ بنی هاشم بود و محمد (صلی الله علیه و اله) نیز از این بطن قریش برخاسته بود و اکنون آنچه را نیاکان آنان میپرستیدند، نفی میکرد. از این رو، ابوطالب دو مسئولیت مهم را مقام عهده دار بود: هم باید جایگاه اجتماعی بنی هاشم را در میان قریش محافظت میکرد و هم موجبات همدلی بنی هاشم را فراهم میآورد. پیگیری هوشمندانه این دو هدف، به دعوت محمد (صلی الله علیه و اله) بسیار کمک میکرد و سران قریش را در حالت انفعال قرار میداد.
از این رو، قریش میکوشید بدون رویارویی مستقیم با مجموعه بنی هاشم، با حمایت عناصر مخالف با
رسالت جدید، در صدد تضعیف جایگاه ابوطالب برآید. بدین سبب در
یوم الانذار که دعوت شدگان بیشتر از بنی هاشم بودند، برخی از اعضای برجسته هاشمی مانند ابولهب وی را شماتت کردند. آن گاه که در همین جلسه رسول خدا (صلی الله علیه و اله) علی علیهالسّلام را برادر، وصی و
خلیفه خود خواند، گروهی با تمسخر به ابوطالب گفتند: به تو فرمان داد که از فرزندت اطاعت کنی!
با آشکار تر شدن دعوت محمد (صلی الله علیه و اله) سختگیریها بر ابوطالب گسترش یافت. گزارشهای تاریخی گواهند که سه بار بزرگان قریش نزد او آمدند و از وی خواستند تا مانع دعوت
محمد (صلی الله علیه و اله) شود. مطالعه و بررسی این سه مرحله به روشنی نحوه رفتار ابوطالب را با قریش و محمد (صلی الله علیه و اله) نشان میدهد. در دیدار نخست، او با موضع نگرفتن در برابر بزرگان قریش، در گفتاری مسالمت جویانه کوشید آنان را مجاب سازد.
در دیدار دوم، قریش خواهان تسلیم کردن محمد (صلی الله علیه و اله) بودند و او که بیشتر زیر فشار قرار گرفته بود، کوشید پیامبر (صلی الله علیه و اله) را از خطرهای دعوتش آگاه کند؛ اما آن گاه که با اصرار او روبه رو شد، گفت: هر چه میپسندی، انجام ده. به خدا
سوگند ! تو را تسلیم نخواهم کرد.
بزرگان مشرکان قریش به ابوطالب پیشنهاد کردند تا محمد (صلی الله علیه و اله) را با عمارة بن ولید مخزومی که جوانی زیبا و باذکاوت بود، مبادله کند.
وی در برابر این پیشنهاد، سخت برآشفت و مطعم بن عدی را که کاملا از این پیشنهاد حمایت میکرد، با سرودن شعری مؤاخذه
و بر پایه گزارشی، به
قتل تهدید کرد.
رویکرد ابوطالب در برابر سران مشرک قریش، با حمایت کامل بنی هاشم جز
ابولهب و نیز بنی مطلب (برادر هاشم) از پیامبر (صلی الله علیه و اله) همراه شد. وی آنان را به سبب حمایت از رسول خدا (صلی الله علیه و اله) ستود. سرودههایی از او در حمایت از پیامبر (صلی الله علیه و اله) روایت شده است.
او برادرش حمزه را به اسلام تشویق و پس از گرویدنش به اسلام تمجیدش کرد.
در سال پنجم
بعثت ، همو نجاشی
پادشاه حبشه را به سبب پذیرش مسلمانان ستود
و در سال هفتم آن گاه که از تصمیم قریش برای قتل محمد (صلی الله علیه و اله) آگاه شد، شعری بدین مضمون سرود: به خدا سوگند! قریش نمیتواند به تو دست یابد، مگر این که من در
خاک خفته باشم.
پس از این رویکرد، سران قریش در پی بستن پیمانی بر آمدند تا از هرگونه رابطه اجتماعی و اقتصادی با بنی هاشم و بنی مطلب و عموم مسلمانان پرهیز کنند. از این رو، از ابتدای سال هفتم بعثت، اینان به اجبار در منطقهای که بعدها «
شعب ابی طالب » خوانده شد، در حال
تحریم اقتصادی و اجتماعی مسکن گزیدند.
ابوطالب از کسانی بود که در شعب دارایی خود را
انفاق کردند.
پس از آگاهی وحیانی پیامبر (صلی الله علیه و اله) از معدوم شدن آن عهدنامه، ابوطالب این خبر را به مشرکان قریش رساند و وعده داد که اگر محمد (صلی الله علیه و اله) راست نگفته باشد، او را به قریش تحویل دهد. قریش پذیرفت و با مشاهده صحت این خبر غیبی،
عهدنامه نقض شد و بنی هاشم و مسلمانان در سال دهم بعثت از محاصره بیرون رفتند.
اعتماد به نفس ابوطالب در بیان این سخن میان مشرکان قریش، نشان دهنده
اعتقاد راسخ وی به گفتههای پیامبر (صلی الله علیه و اله) است. او در شعری پس از این ماجرا رسول خدا (صلی الله علیه و اله) را ستوده است.
ابوطالب در ماه ذی قعده یا نیمه
ماه شوال سال دهم بعثت، در ۸۶ سالگی و بر پایه گزارشی، ۹۰ سالگی
وفات یافت
و مانند پدرش عبدالمطلب
در منطقه حجون
مکه به خاک سپرده شد.
(تصویر شماره ۸) پیامبر آن سال را که با رحلت ابوطالب و همسرش خدیجه همراه بود، «عام الحزن» نامید.
بدین ترتیب، پیامبر (صلی الله علیه و اله) بزرگترین پشتیبان خود را از دست داد. با رحلت او فشارها بر مسلمانان سخت افزایش یافت.
امروزه قبرستانی که وی را در آن به خاک سپردند. نزد ایرانیان به «قبرستان ابوطالب» مشهور است.
دانشوران شیعه و گروهی از نام آوران اهل سنت با توجه به روایتهای اهل بیت:
و نیز قراین و شواهدی، از ایمان ابوطالب به اسلام سخن گفتهاند؛
همچون: ادای
شهادتین به صورت آهسته،
غسل وی به فرمان پیامبر (صلی الله علیه و اله) همراه وعده
استغفار ، باقی بودن
همسر مسلمانش فاطمه بنت اسد در پیوند همسری او،
تقیه وی و مضمون برخی سروده هایش. اما منکران ایمان ابوطالب، بیشتر از ادعای ادا نکردن شهادتین و نزول برخی از آیات در شان وی که از
کفر او حکایت دارند، سخن به میان میآورند.
برخی مفسران شان نزول چند آیه را به ابوطالب نسبت دادهاند؛ از جمله آیه ۲۶
سوره انعام : {وهم ینهون عنه ویناون عنه وان یهلکون الا انفسهم وما یشعرون}.
مفسران با توجه به مرجع ضمیر در دو کلمه {عنه} برای آن چند شان نزول یاد کردهاند. برخی مرجع هر دو ضمیر را
قرآن میدانند.
طبق این گزارش، مشرکان مردم را از شنیدن قرآن نهی میکردند و خود نیز از شنیدن آن دوری میجستند. گزارشهای دیگر مرجع هر دو ضمیر را پیامبر (صلی الله علیه و اله) میدانند؛ یعنی اینان مردم را از پیروی رسول خدا (صلی الله علیه و اله) بازداشته، خود نیز چنین میکردند.
دستهای دیگر از روایتها، دو ضمیر را به پیامبر (صلی الله علیه و اله) بازمی گردانند؛
یعنی آنان از آزار پیامبر (صلی الله علیه و اله) نهی میکردند، در حالی که خود
ایمان نمیآوردند.
مفسران اهل سنت در مقام گزینش حت این سه دسته روایت، گزارشی را برگزیدهاند که مرجع ضمیر را مشرکان قریش میداند. برخی این را سخن جمهور مفسران دانسته
و انتساب این شان نزول را به ابوطالب ضعیف پنداشتهاند.
افزون بر این، سوره انعام یکجا بر پیامبر (صلی الله علیه و اله) نازل شده و آیات آن شان نزول جداگانه ندارند.
درباره شان نزول آیه ۱۱۳
سوره توبه : {ما کان للنبی والذین آمنوا ان یستغفروا للمشرکین ولو کانوا اولی قربی من بعد ما تبین لهم انهم اصحاب الجحیم}؛ «برای پیامبر و کسانی که ایمان آوردهاند، سزاوار نیست که برای مشرکان، پس از آن که جهنمی بودن آنان روشن شد، آمرزش بخواهند؛ هر چند از خویشاوندان باشند.»
نزد مفسران سه دسته گزارشی یافت میشود. پارهای نزول آن را درباره مسلمانانی میدانند که برای پدران
مشرک خود استغفار میکردند و دلیل آن را پیروی از استغفار
ابراهیم علیهالسّلام برای پدرش میدانستند. برخی نزول آن را درباره زیارت قبر آمنه مادر پیامبر (صلی الله علیه و اله) از جانب ایشان دانستهاند که بدین ترتیب، از این کار بازداشته شد. دستهای از مفسران گفتهاند که این آیه درباره ابوطالب نازل شده است و بدین سان، پیامبر (صلی الله علیه و اله) هنگام احتضار ابوطالب، از استغفار برای وی نهی شد. پیداست که این شان نزول درست نیست؛ چرا که این سوره از آخرین سورههای نازل شده بر پیامبر (صلی الله علیه و اله) در
مدینه بود
و ابوطالب پیش از هجرت درگذشت!
طبری با دو گزارش از ابوهریره و سعید بن مسیب نقل میکند که آیه ۵۶
سوره قصص: {انک لا تهدی من احببت ولکن الله یهدی من یشاء وهو اعلم بالمهتدین}؛ «در
حقیقت تو هر کس را که دوست داری، نمیتوانی راهنمایی کنی؛ خداست که هر که را بخواهد، راهنمایی میکند و او به راه یافتگان داناتر است.»
در شان ابوطالب نازل شد. هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و اله) از او خواست تا شهادتین بگوید، سخن نهایی او این بود که بر دین عبدالمطلب خواهد ماند. سپس رسول خدا (صلی الله علیه و اله) فرمود: تا هنگامی که از جانب
خدا نهی نشدهام، برای تو استغفار خواهم کرد. آن گاه آن
آیه نازل شد.
برخی گفتهاند که به
اجماع مفسران، این آیه درباره ابوطالب نازل شده است. مسلم و بخاری نیز در صحیحین این روایت را نقل کردهاند. برخی مفسران افزون بر این شان نزول گفتهاند که این آیه درباره فرستاده
قیصر روم و علاقه پیامبر (صلی الله علیه و اله) به مسلمان شدن او نازل شده است.
برخی شان نزول این آیه را پس از هجرت و در یکی از غزوههای رسول خدا (صلی الله علیه و اله) دانستهاند.
بعضی از ظاهر این آیه نتیجه گرفتهاند که ابوطالب کافر درگذشت.
ابوالفتوح رازی این دیدگاه را نقد کرده و آورده است که نزول این آیه درباره ابوطالب نه تنها بر کفر او دلالت ندارد، بلکه مؤید ایمان اوست؛ چرا که هدایت کردنش را نفی نمیکند، بلکه این گونه هدایت را ویژه خدا میداند. رازی با توجه به کلمه «احببت» از محبت پیامبر (صلی الله علیه و اله) به ابوطالب سخن گفته و با ذکر آیات ۲۲
سوره مجادله و ۲۳
سوره توبه تصریح میکند که پیامبر (صلی الله علیه و اله) به کافری که بر کفر خود اصرار دارد، محبت نمیورزد.
نیز به اذعان فخر رازی، ظاهر این آیه بر کفر ابوطالب دلالت ندارد.
بنا بر این، ادعای کفر او به هیچ روی درست نیست و قراین تاریخی و نیز اختلاف شان نزول آیات مربوط، گویای خلاف آن است.
گویا مسئله ایمان ابوطالب از منظر تاریخ سیاسی، پیوندی روشن با جایگاه سیاسی فرزندش علی علیهالسّلام در اسلام و رخدادهای پس از خلافتش در دو دوره
بنی امیه و
بنی عباس دارد. این که
ابوسفیان و بزرگان بنی امیه در روز
فتح مکه ایمان آورده بودند و نیز عباس، نیای عباسیان، بسیار دیر ایمان آورد، در جامعهای که فخرفروشی به نیاکان جایگاهی مهم داشت، نقطه ضعفی در برابر علی علیهالسّلام و آل ابی طالب به شمار میرفت؛ به ویژه برای کسانی که دعوی خلافت و حکمرانی مسلمانان را داشتند. از این رو، در این دوره که هنگامه تدوین و نگارش
حدیث در عرصههای گوناگون تاریخی و تفسیری است، فضای مناسبی برای تردید در ایمان ابوطالب و حتی نفی ایمان او پدید آمد.
دانشوران
شیعه توجهی ویژه به موضوع ایمان ابوطالب داشتهاند. نخستین گردآورندگان جوامع حدیثی شیعه مانند کلینی در کافی، با نقل گزارشهایی از خدمات ابوطالب به اسلام
سخن گفتهاند. نجاشی تا اواسط سده پنجم ق. حدود ۱۰ نگاشته را در میان دانشوران شیعه درباره ابوطالب ثبت کرده است.
مهمترین مؤلفان در این زمینه از این قرارند: احمد بن محمد بن عمار کوفی (م. ۳۴۶ق.) ، ابن طرخان جرجرائی، سهل بن احمد دیباجی (م. ۳۸۰ق.) ، علی بن بلال مهلبی ازدی، حسین بن عبیدالله (ابوعبدالله غضائری) (م. ۴۱۱ق.) و شیخ مفید محمد بن محمد بن نعمان (م. ۴۱۳ق.) . از نوشتههای این شش تن، کتاب ایمان ابی طالب
شیخ مفید در دسترس است.
در سدههای بعد نیز نگاشتههایی درباره ایمان ابوطالب سامان یافت؛ همچون: منی الطالب فی ایمان ابی طالب تالیف محمد بن احمد بن حسین خزاعی نیشابوری (م. سده پنجم)،
الحجة علی الذاهب الی تکفیر ابی طالب نوشته فخار بن معد الموسوی (م. ۶۰۳ق.)
و کتاب ایمان ابی طالب تالیف احمد بن موسی بن طاووس (م. ۶۷۳ق.).
از سده دهم به بعد، نگاشتهها درباره ایمان ابوطالب در میان شیعه و سنی افزایش یافته است. از آن جمله میتوان به این نمونهها اشاره کرد: اسنی المطالب فی نجاة ابی طالب نوشته احمد بن زینی دحلان الشافعی، منیة الراغب فی ایمان ابی طالب نوشته محمد رضا طبسی، ابوطالب مؤمن قریش نوشته عبدالله الخنیزی. مقالهای نیز در زمینه کتابشناسی ابوطالب انتشار یافته است.
میزبانی و پذیرایی از حاجیان (
سقایت و
رفادت ) از مناصب عمده مکه بود که عاملی مؤثر در نفوذ اجتماعی و سیاسی قریش در
حجاز شمرده میشد. قبایل و افراد متولی این امر، در میان قریش از جایگاهی والا برخوردار بودند. از این روی، خاندانهای قریش برای تصدی آن به رقابت برمی خاستند. نمونه تاریخی آن، رقابت و قرعه کشی فرزندان عبدمناف برای عهده دار شدن این مقام است که در آن، قرعه به نام هاشم بن عبدمناف افتاد.
پس از هاشم، عبدالمطلب میزبانی حاجیان را بر عهده داشت تا آن گاه که وی هنگام مرگش در سال هشتم
عام الفیل مقام سقایت (آبرسانی به حاجیان) مکه را به ابوطالب وانهاد.
گر چه همه قریش با توجه به جایگاه خود، در تامین مالی میزبانی از حاجیان و زائران خانه خدا سهیم میشدند،
مدیریت و برنامه ریزی وظیفه متولی این امر بود.
ابوطالب پس از مرگ برادر بزرگ ترش زبیر و آن گاه که وضع مالی مناسبی نداشت، سه سال عهده دار رفادت و سقایت شد. در سال نخست برای پذیرایی از زائران ۰۰۰/۱۰ درهم از برادرش عباس وام گرفت و انفاق کرد. در سال دوم ۱۵۰۰۰ درهم وام ستاند. اما پس از سال سوم توان اقتصادی ادامه این کار را نداشت. از این رو، آن را به برادرش عباس وانهاد
و او تا زمان
مرگ عهده دار آن بود. با وجود این، نفوذ ابوطالب در میان قریش ادامه یافت و او بزرگ بنی هاشم و مورد احترام قریش بود.
نیز وی عهده دار تعمیر
کعبه پس از
سیل شد. او دستور داد تا از مال پاکیزه در بازسازی بنای کعبه استفاده کنند. در این هنگام، رسول خدا ۲۵ سال داشت و ستیز بر سر نصب
حجرالاسود در همین ماجرا رخ داد.
(۱) آینه پژوهش (مجله)، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
(۲) الاصابه، ابن حجر العسقلانی (م. ۸۵۲ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
(۳) اعیان الشیعه، سید محسن الامین (م. ۱۳۷۱ق.)، به کوشش حسن الامین، بیروت، دار التعارف.
(۴) امتاع الاسماع، المقریزی (م. ۸۴۵ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۰ق.
(۵) انساب الاشراف، البلاذری، (م. ۲۷۹ق.)، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق.
(۶) ایمان ابی طالب، المفید (م. ۴۱۳ق.)، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴ق.
(۷) ایمان ابی طالب، فخار بن معد الموسوی (م. ۶۳۰ق.)، به کوشش بحر العلوم، قم، سیدالشهداء، ۱۴۱۰ق.
(۸) البحر المحیط، ابوحیان الاندلسی (م. ۷۵۴ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۲ق.
(۹) البیان و التبیین، الجاحظ (م. ۲۵۵ق.)، به کوشش عبدالسلام، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق.
(۱۰) تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک)، الطبری (م. ۳۱۰ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۳ق.
(۱۱) تاریخ الیعقوبی، احمد بن یعقوب (م. ۲۹۲ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق.
(۱۲) التسهیل لعلوم التنزیل، محمد بن جزی الغرناطی (م. ۷۴۱ق.)، به کوشش خالدی، یبروت، دار الارقم، ۱۴۱۶ق.
(۱۳) تفسیر ابن ابی حاتم (تفسیر القرآن العظیم)، ابن ابی حاتم (م. ۳۲۷ق.)، به کوشش اسعد محمد، بیروت، المکتبة العصریه، ۱۴۱۹ق.
(۱۴) تفسیر ابن کثیر (تفسیر القرآن العظیم)، ابن کثیر (م. ۷۷۴ق.)، به کوشش شمس الدین، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۹ق.
(۱۵) التفسیر الکبیر، الفخر الرازی (م. ۶۰۶ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۵ق.
(۱۶) تفسیر ثعلبی (الکشف و البیان)، الثعلبی (م. ۴۲۷ق.)، به کوشش ابن عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ق.
(۱۷) تفسیر قرطبی (الجامع لاحکام القرآن)، القرطبی (م. ۶۷۱ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق.
(۱۸) جامع البیان، الطبری (م. ۳۱۰ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۱۲ق.
(۱۹) الدر المنثور، السیوطی (م. ۹۱۱ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۳۶۵ق.
(۲۰) دلائل النبوه، البیهقی (م. ۴۵۸ق.)، به کوشش عبدالمعطی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۵ق.
(۲۱) رجال النجاشی، النجاشی (م. ۴۵۰ق.)، به کوشش شبیری زنجانی، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۸ق.
(۲۲) روح البیان، بروسوی (م. ۱۱۳۷ق.)، بیروت، دار الفکر.
(۲۳) الروض الانف، السهیلی (م. ۵۸۱ق.)، به کوشش عبدالرحمن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۲ق.
(۲۴) روض الجنان، ابوالفتوح رازی (م. ۵۵۴ق.)، به کوشش یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۵ش.
(۲۵) زاد المسیر، ابن جوزی (م. ۵۹۷ق.)، به کوشش عبدالرزاق، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۲۲ق.
(۲۶) سنن النسائی، النسائی (م. ۳۰۳ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۳۴۸ق.
(۲۷) السیرة النبویه، ابن هشام (م. ۸-۲۱۳ق.)، به کوشش محمد محیی الدین، مصر، مکتبة محمد علی صبیح و اولاده، ۱۳۸۳ق.
(۲۸) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید (م. ۶۵۶ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ق.
(۲۹) الطبقات الکبری، ابن سعد (م. ۲۳۰ق.)، بیروت، دار صادر.
(۳۰) الطبقات، خلیفة بن خیاط (م. ۲۴۰ق.)، به کوشش سهیل زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۴ق.
(۳۱) عمدة الطالب، ابن عنبه (م. ۸۲۸ق.) ، به کوشش محمد حسن، نجف، المکتبة الحیدریه، ۱۳۸۰ق.
(۳۲) الفهرست، منتجب الدین بن بابویه (م. ۵۸۵ق.)، الارموی، قم، مکتبة النجفی، ۱۳۶۶ش.
(۳۳) الکافی، الکلینی (م. ۳۲۹ق.)، به کوشش غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۵ش.
(۳۴) الکتاب، سیبویه (م. ۱۸۰ق.)، به کوشش عبدالسلام، یبروت، دار الجیل.
(۳۵) الکشاف، الزمخشری (م. ۵۳۸ق.)، قم، بلاغت، ۱۴۱۵ق.
(۳۶) مقاتل الطالبیین، ابوالفرج الاصفهانی (م. ۳۵۶ق.)، به کوشش مظفر، قم، دار الکتاب، ۱۳۸۵ق.
حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، برگرفته از مقاله «ابوطالب بن عبدالمطلب».