• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

احتیاط‌های روا و ناروا (خام)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



احتیاط های روا و ناروا
فقیهان در سخنانشان از بعضی احتیاط‌ها سلب مشروعیت و نفی مطلوبیت نموده و از آن‌ها به عنوان احتیاط‌های مخرّب، نامشروع و ضد احتیاط یاد کرده‌اند.
در حالی که پسندیده بودن ذاتی و عقلی احتیاط مورد پذیرش همگان است و در کتاب‌های فقهی و اصولی با الهام از آموزه‌های دینی، احتیاط به عنوان یک روش پسندیده و راه رستگاری و نجات از هلاکت مورد توصیه و تأکید واقع شده است.
بنابراین، اعتقاد به مطلوبیت، عقلانی، عقلایی و وحیانی احتیاط با سلب مشروعیت و ناپسند خواندن آن چگونه قابل توجیه است؟ آیا میان این دو رویکرد، تناقضی وجود دارد؟
این قلم عقیده به درستی هردو رویکرد دارد و باورش آن است که احتیاط به عنوان یک روش و قاعده شناخته شده و ریشه‌دار فقهی و اصولی، از استوارترین و اطمینان بخش‌ترین راه‌های زندگی و دینداری است، از این رو پاره‌ای از اشکال و اعتراض‌هایی که به احتیاط‌های معمول در فقه و فتوا شده و یا می‌شود را بی‌اساس و ناشی از شتاب‌زدگی و بی‌دقتی می‌داند و در عین حال عقیده بر این دارد که رواج و گسترش برخی احتیاط‌ها و یا شیوه‌های اجتهادِ احتیاطی در فقه و فتوا، ضد احتیاط است و باعث تخریب فقه و ایستایی و ناکارآمدی آن در عرصه زندگی اجتماعی و ناسازگار با روح حاکم بر شریعت و ناهمگون با مقاصد دیانت است.
خطر افراط و تفریط
افراط و تفریط و خروج از حدّ اعتدال بیماری عمومی است و همواره دامن‌گیر زندگی بشر بوده و به ویژه برای جریان‌های علمی و فکری خطر و تهدیدی جدی به شمار می‌آید.
در دنیای اسلام در خصوص رویکردهای دینی همواره عده‌ای افراطی و گروهی تفریطی زیان‌های بزرگی به بار آورده‌اند؛ برای نمونه می‌توان از دخالت دادنِ بی حدّ و مرزِ عقل و روشنفکرمآبی از نوع قیاس‌های ابوحنیفه‌ای و تحجّر و جمودِ بر ظواهر از نوع حنبلی یاد کرد.
چنان که روشنفکرمآبی و عقیده به حل همه چیز با دخالت و تصرف در نصوص و قیاس و فلسفه بافی‌ها در دنیای اسلام زیان‌هایی به بار آورده که اگر متعادلان عادل و مصلحان صالح با آن برخوردی منطقی نکرده بودند معلوم نبود امروز چه چیزی را به نام دین و احکام دین به خورد مسلمانان دهند.
همچنین جمود و تحجّر و تکیه بر ظواهر بدون دخالت دادن منطق و عقل و اجتهاد، اسلام و فقه را در نگاه دیگران متهم به ناتوانی برای اداره جامعه می‌کند. هر دو جریان زیان بخش، در قالب‌های مختلف امروز قدرت و نقش تعیین کننده دین را با بی‌رحمی مورد حمله قرار می‌دهد.
فقهای بزرگ ـ که همواره عزیز و سربلند باشند ـ باید با حضور فعّال و مؤثّر خود در عرصه فرهنگی جامعه و جهان، شبهه‌ها و اشکال‌هایی که بعضی‌ به‌طور طبیعی در ذهن‌ها خلجان پیدا می‌کند و پاره‌ای توسط مخالفان و یا بدتر از آن‌ها به دست خودباختگان کم‌مایه دامن زده می‌شود بشناسند و پاسخ و راه حلّی منطقی ارائه دهند و با استفاده از وسایل ارتباط جمعی و دیگر امکانات عصر رایانه و اینترنت جوانان و جوامع را دریابند.
مسأله مقتضیات زمان، ثبات و تغییرناپذیری دین، اوضاع سیال و همیشه در تحوّل زندگی و جامعه، عصری بودن دین، پاسخگویی به همه نیازمندی‌های واقعی و جدی زندگی، بازشناسی ثابت‌ها از متغیرها و ده‌ها مسأله مهم دیگر را قطعاً اجتهاد پویا و بالنده و زنده تاب توان پاسخ‌گویی به همه آن‌ها را دارد، جزو برنامه‌های فکری و علمی خویش قرار دهند تا ناپخته‌ها و یا خودباخته‌ها به انگیزه اصلاحِ ابروی دین، چشم آن را کور نکنند.
باید بپذیریم که نه دستور اسلام به تفقّه، منحصر به فقه و اصول با رویکرد گذشته است و نه واقعیت‌های انکارناپذیر زندگی چنین چیزی را اقتضا دارد.
[۱] شهید مطهری، نهضت‌های اسلامی در صدساله اخیر، ج۱، ص۹۳.

اگر بزرگان قدم پیش نگذارند و این منطقةالفراغ و خلأ را پر نکنند و راه اجتهاد صحیح را نشان ندهند و نپویند، ممکن است دیگران اختیار را به دست بگیرند و آنچه را خود فهمیده یا صلاح می‌دانند بگویند و این‌جاست که جامعه اسلامی دچار آسیب‌های خطرناکی خواهد شد.
این نگرانی و دغدغه‌ای است که باید مورد توجه قرار گیرد. به هر حال، خطری که همیشه کیان دین و جامعه را تهدید می‌کند افراط و تفریط‌هاست که دشمنان باهوش، آن را حمایت می‌کنند. و رسالت سنگین مبارزه با این خطر بر عهده عالمان راستین دین است که باید از تحریف افراطی‌ها و مدعیان دروغین و اظهارنظرهای نادان‌ها جلوگیری به عمل آورند.
(فانّ فینا اهل البیت فی کلّ خلف عدولاً ینفون عنه تحریف الغالین، وانتحال المبطلین، و تأویل الجاهلین.) (کلینی، اصول کافی، کتاب العلم، باب۱، ح۲؛ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۲۵، ص۳۶۳)
نباید در مورد احتیاط‌ورزی در فتوا و عمل مطلق‌گرا باشیم و آن چه را که به عنوان یک اصل کلی در کتاب‌های فقهی و اصولی دیده می‌شود با همان فراخی و فراگیری بپذیریم. بنابراین جمله: (الاحتیاط حسن مطلقا علی کل حال) با این فراخی و فراگیری نمی‌تواند قابل قبول باشد. چنان که انکار اصل احتیاط و نفی رجحان ذاتی، عقلی و نقلی آن نیز سخنی سست و سخیف و فاقد هر گونه اعتبار علمی و عقلایی است.
حقیقت این است که احتیاط همانند اجتهاد و تقلید دو قسم است: مشروع و پسندیده و ممنوع و ناپسند. به همان اندازه‌ای که اجتهادهای مشروع لازم و سازنده و حرکت بخشند اجتهادهای ممنوع و سوء خطرناک و زیان‌بارند. اجتهادهای مشروع هرچه فعال‌تر و بالنده‌تر و به‌روزتر باشند در حلّ معضلات و پاسخگویی به مقتضیات و نیازمندی‌های متنوع جامعه توانمندترند و به هر مقدار که دچار نارسایی باشد نقش سازنده و حضور چشم‌گیر و همه‌جانبه و مؤثرش در عرصه زندگی کم‌رنگ‌تر خواهد بود.
احتیاط نیز که خود از آثار اجتهاد است. دارای دو قسم مشروع و روا و ممنوع و ناروا می‌باشد. احتیاط‌های ناروا ناشی از اجتهادهای نارساست و عوامل نارسایی اجتهاد که مولد احتیاط‌های ناروا است در بخش مناسب مقاله به بحث گذاشته خواهد شد.
در هر حال مدعی این است که رویکردها و قضاوت‌ها درباره احتیاط از نظر نفی و اثبات و فراخی و تنگی حوزه آن، بعضی افراطی و بعضی تفریطی است که در ساحت فقاهت و اجتهاد هر دو زیان‌بارند، معیار، راه میانه و صراط مستقیم است که همان اعتدال در اندیشه و اجتهاد و فتوا است.
این پژوهش تلاشی است که به هدف ارائه ضوابطِ بازشناسی احتیاط‌های ناپسند از احتیاط پسندیده و شرح احتیاط‌های بی‌مورد، ریشه‌ها و پیامدهای آن، ارائه شده است. جهت دریافت سرّ ناروایی و نابجایی بعضی احتیاط‌ها و بازشناسی آن‌ها که هدف این تحقیق است ناچاریم نخست نگاهی اجمالی و گذرا به حقیقت احتیاط و پسندیده بودن ذاتی آن از نظر عقل و عقلا و شرع داشته باشیم.
تعریف احتیاط
احتیاط از باب افتعال از ماده (حَوط) اجوف واوی است. با دقت در موارد کاربرد این واژه به خوبی استفاده می‌شود که در لغت، روایات و اصطلاح فقهی و اصولی و محاوراتِ عرفی به یک معنا و مفهوم به کار رفته است.
دقت، محافظت، استوارترین و اطمینان بخش‌ترین راه و روش برای تأمین مقاصد و دست‌یابی به هدف بدون در پی داشتن هرگونه پیامد ناروا و زیان و ضرری را احتیاط می‌گویند.
دیوار باغ و خانه را از آن روی (حائط) گفته‌اند که باعث حفاظت و نگهداری آن از آسیب و خطر است.
نقطه مقابل احتیاط به مفهوم یاد شده، بی‌مبالاتی، بی‌بند و باری و سهل‌انگاری است که مذموم و نکوهیده است.
مطلوبیت احتیاط
در اصل رجحان و پسندیده بودن احتیاط جای هیچ‌گونه اشکال و اختلافی نیست به حکم این‌که هر فرد و گروهی با هر گرایش و ایده‌ای خود را خردمند و پای‌بند به شریعت و نظم و قانون می‌داند حُسنِ احتیاط را باید بپذیرد، از این روی اصل مطلوبیت احتیاط مخالف نداشته و ندارد.
نزاع‌ها بر سر مصداق و تشخیص مورد است. اگر معروف است که اخباری‌ها احتیاطی و اصولی‌ها مخالف آن هستند، معلوم است که مابه‌الاشتراک هر دو، ضرورتِ التزام به احتیاط است و هریک دیگری را به اتهام خلافِ احتیاط مورد نقد قرار می‌دهد.
اخباری‌ها، اصولیان را در عقیده به برائت در شبهه‌های حکمیه تحریمیه، متهم به بی بندوباری و سهل‌انگاری و ترک احتیاط می‌کنند و با استفاده از این قانون به مخالفت با اصولیان برخاسته و آن‌ها را مردمانی بی‌مبالات معرفی می‌کنند و استدلال‌شان این است که:
(اگر به حکم احتیاط فردی محتمل الوجوب را انجام و محتمل الحرمة را ترک کند و در واقع آنچه انجام گرفته واجب و آنچه ترک شده حرام نباشد. آیا خداوند بازخواست خواهد کرد که چرا احتیاط کردید؟ یا آن‌که اگر به سبب بی‌احتیاطی محتمل‌الوجوب را ترک و محتمل‌الحرمة را انجام داد و در واقع واجبی ترک و حرامی انجام گرفت استحقاق جهنم پیدا می‌کند).
بنابراین اخباری با این استدلال که احتیاط پسندیده است اصولی را به بی‌احتیاطی متهم و او را نقد می‌کند.
اصولیان نیز اندیشه اخباری‌ها را مبنی بر وجوب احتیاط در شبهه‌های یاد شده متهم کرده می‌گویند: شما چگونه جرأت پیدا می‌کنید بدون دلیل، حکمی را به دین خدا نسبت دهید و بندگان خدا را بی‌جهت به عملی الزام نمایید. این تفکر خطر و شبهه تهمت و افترا به خدا و رسول را در پی دارد و خلاف احتیاط است و اگر خدا از شما سؤال کرد به چه دلیلی چنین حکمی را به دین نسبت داده و بر بندگان لازم کرده‌اید چه پاسخی خواهید داد؟ (محمدباقر وحید بهبهانی، الرسائل الاصولیه، ج۱، ص۳۷۸، چاپ امیر، ۱۴۱۶هـ ق؛ شیخ انصاری، رسائل، ج۱، ص۳۶۳.)
بنابراین هریک از این دو گروه اندیشه و نظریه مورد قبول خود را به خاطر سازگاری آن با احتیاط حق و نظریه طرف مقابل را به اتهام ضدیت با احتیاط باطل می‌دانند.
در مسائل مورد اختلاف فقها نیز از این گونه استدلال‌ها استفاده شده است.
در هر حال، همه در اصل مطلوبیت و شایستگی عمل به احتیاط اتفاق نظر دارند و نسبت به موارد و مصادیق، یکدیگر را متهم به ضدّ احتیاط می‌کنند.
احتیاط منفی
با نظر به پسندیدگی ذاتی احتیاط، منفی و ناپسند قلمداد کردن آن چگونه قابل توجیه است؟
طبیعی است که احتیاط به عنوان یک روش دارای رجحان ذاتی نمی‌تواند منفی، ممنوع، مخرّب و ناروا باشد. بنابراین احتیاط به وصف نابه جایی و با خصیصه ناروایی در حقیقت نوعی تناقض‌گویی است از این روی شارحان و حاشیه نویسان (عروة الوثقی) بر این سخن سید یزدی که نوشته است: (بل قد یقال بعدم رجحان الاحتیاط) اشکال کرده‌اند: آقای خوئی نامطلوب و یا ناروا شمردن احتیاط را با فرض صدق عنوان احتیاط، سخن نامعقولی دانسته است:
(عدم رجحان الاحتیاط أو مرجوحیته بما انه احتیاط امر غیر معقول.) (خوئی، التنقیح، ج۳، ص۱۷۰)
نفی رجحان از احتیاط و یا مرجوح و مکروه دانستن آن با فرض صدق عنوان احتیاط نامعقول و تناقض است.
(فان الاحتیاط عبارة عن التحفظ علی الامر الواقعی المحتمل لئلا یقع فی مفسدته او تفوت عنه مصلحته وکیف یتصور المرجوحیة فی مثله والاّ فما فائدة التحفظ علی المطلوب الواقعی.) (خوئی، التنقیح، ج۳، ص۱۷۱)
احتیاط که عبارت است از محافظت بر مصالح واقعی احتمالی و جلوگیری از مفاسد و زیان‌های واقعی احتمالی و از نظر عقلی کاری پسندیده است چه‌گونه ممکن است مرجوح و ناروا باشد؟
بنابراین اگر در موردی احتیاط به عنوان امری فاقد ارزش و یا ناپسند و منفی، مخرب مطرح شد به مقتضای صناعت علمی ناگزیریم برای آن توجیهی پیدا کنیم تا از اشکال عقلی تناقض در امان باشد.
قبل از توجیه احتیاط‌های ناپسند لازم است به این مطلب بپردازیم که وجوب و یا رجحان احتیاط به چه دلیلی و چرا ثابت شده است هدف از اعمال احتیاط چیست؟ آیا احتیاط حکم عقلی است یا شرعی؟ و اگر عقلی است دارای چه ماهیتی است؟ آیا از احکام مستقل و منجز عقلی است یا از احکام غیر مستقل و معلق عقل است؟ و آیا این حکم عقلی به واسطه دلیل شرعی قابل تخصیص و تقیید و یا قابل رفع و برداشت هست یا نه؟
اینک جهت روشن شدن بحث به چند مطلب اشاره می‌کنیم:
۱. لزوم و یا رجحان احتیاط به عنوان یکی از راه‌های درک و دریافت واقع و صیانت از عقوبت از احکام عقلی است که شریعت نیز آن را مورد حمایت و تأیید قرار داده است، از این روی تمام روایاتی که در تأیید بر احتیاط وارد شده‌اند ارشاد به حکم عقل تلقی شده‌اند. (شیخ انصاری، رسائل، ج۱، ص۱۰۱، چاپ جامعه مدرسین؛ شیخ انصاری، رسائل، ج۱، ص ۱۰۷، چاپ جامعه مدرسین)
۲. مطلوبیت احتیاط طریقی است که به جهت حفظ واقع و پرهیز از عقوبت مورد حکم عقل و حمایت شرع واقع شده است نه آن‌که خود احتیاط ورزی دارای مطلوبیت نفسی باشد. تا موافقت و مخالفتش ثواب و عقاب در پی داشته باشد.
۳. حکم عقل به وجوب احتیاط در اطراف شبهه محصوره علم اجمالی و یا رجحان و استحباب آن در اطراف شبهه غیر محصوره و یا شبهه بدویه از پیامدهای حکم شرع است. اگر از ناحیه شارع دستورِ به انجام عملی و یا ترک آن صادر نشود هیچ وقت عقل، حکمِ به وجوبِ امتثال و اطاعت و یا حکم به لزوم احتیاط برای یقین به انجام دستور الهی صادر نمی‌کند.
بنابراین حکم عقل به وجوب احتیاط در پی حکم شرع به وجوب نماز و یا وجوب اجتناب از حرام است و نسبت میان حکم عقل و حکم شرع نسبتِ میان حکم و موضوع است. حکم شریعت به وجوب نماز موضوع است برای حکم عقل به وجوب اطاعت و لزوم احتیاط در موارد اشتباه قبله با انجام دادن چهار نماز به چهار طرف تا یقین به انجام دستور الهی حاصل شود.
۴. همه همت و هدف عقل به عنوان رسول باطنی مبنی بر وجوب احتیاط و یا رجحان آن، تحصیل یقینی به امتثال دستور الهی و جلوگیری از سرپیچی نسبت به فرمان خدا، ترک رسم بندگی و ایمن سازی مکلف از هر گونه بازخواست و کیفر است. (آخوند خراسانی، کفایةالاصول، ج۲، ص۱۲۵؛ حاشیه آخوند بر رسائل، ج۱، ص۱۶۶، چاپ جدید؛ نهایةالدرایة، ج۳، ص۳۹۱)
۵. مدرک حکم عقل به وجوب احتیاط یا قاعده دفع ضرر محتمل است که ریشه در حبّ ذات دارد. و یا حق‌الطاعة است که مقتضای رسم بندگی است.
۶. ملاک استحقاق عقاب، هتک حرمت شارع و خارج شدن از رسم بندگی است (نهایةالدرایة، ج۱، ص۹۱؛ نهایةالدرایة، ج۴، ص۲۳۸) نتیجه مقدمات شش‌ ‌گانه آن است که:
لزوم و یا رجحان احتیاط به حکم عقل و به تأیید و حمایت شرع در مورد علم اجمالی و یا احتمال نسبت به تکلیف یکی از راه‌های یقین به امتثال فرمان الهی است که یا به انگیزه حبّ نفس و دفع عقاب و یا به اقتضای رسم بندگی و حق‌الطاعة انجام می‌پذیرد.
حال با توجه به مقدمات یاد شده، اگر برابر دلیل معتبر شرعی در موردی به اثبات رسید که شارع بنا به مصالحی که ممکن است بر عقل پوشیده باشد مانند مصلحت تسهیل و توسعه نسبت به بعضی از اطراف علم اجمالی و یا در اطراف شبهه غیر محصوره و یا در موارد شبهه بدویه اذن و ترخیص در ترک دهد و احتمال و گمان به تکلیف را ملغی و بی‌اعتبار اعلام کند، قهراً موضوع حکم عقل به وجوب احتیاط برداشته می‌شود و تکلیفی باقی نمی‌ماند تا به مقتضای حق‌الطاعه و لزوم دفع ضرر عقل حکم به احتیاط نماید. و بدیهی است که ترخیص شارع به ترک مخالفت با عقل نیست تا تناقض لازم آید. و تخصیص و تقیید حکم عقلی به شمار نمی‌آید تا ناممکن باشد، زیرا حکم عقل به وجوب احتیاط معلق و مقید بر این است که از جانب شارع اذن و ترخیص نباشد پس مورد و موضوع حکم عقل جایی است که اذن و ترخیص شرعی نباشد. (حاشیه سید یزدی بر مکاسب، ج۱، ص۳۳؛ امام خمینی، مکاسب محرمه، ج۲، ص۳۴۱؛ امام خمینی، تنقیح الاصول، ج۳، ص۳۷۶.)
این‌گونه ترخیص و اذن شرعی ترخیص در معصیت و ترک اطاعت و تجویز عقاب و جهنم نیست تا مستحیل و متناقض باشد. آری اگر شرع اطاعت و ترک معصیت و اجتناب از عقاب و جهنم را که از احکام منجز و قطعی عقل به شمار می‌آیند. لازم نداند مخالفت با عقل متناقض و قبیح شمرده می‌شود.
اما اگر شارع با ترخیص و اذن در ترک بنا به مصالحی مانند تسهیل و توسعه و رفع وسواس و مشقّت و سختی اعلام کند که این‌جا طاعت و عقاب و جهنمی نیست دیگر موضوعی برای حکم عقل به احتیاط باقی نمی‌ماند. و با معقول و ممکن دانستن این نوع ترخیص‌ها پاسخ اشکال و ایرادهای دیگر نیز روشن می‌شود.
۱. در فرض انفتاح باب علم و امکان دست‌یابی به دلیل قطعی، عقل پیروی از ظن و گمان را ممنوع می‌داند، ولی این حکم عقلی به بی‌اعتباری ظن برای دریافت کامل واقع، معلق و مقید بر آن است که از جانب شارع اعتبار ظن خاصی مانند خبر عادل و یا ثقه ثابت نشده باشد و اگر شارع بنا به مصلحتی مانند مصلحت سلوکیه و یا مصلحت تسهیل و توسعه خبر عادل و یا ثقه را حجت اعلام کرد، این تخصیص حکم عقل نیست بلکه تخصص است، زیرا عقل حکم کرده است به بی‌اعتباری ظن که دلیلی بر اعتبار آن ثابت نباشد.
۲. در فرض انسداد باب علم و علمی و تمامیت مقدمات دلیل انسداد بنابر حکومت، عقل حکم می‌کند به اعتبار و حجیت ظن به خاطر حفظ احکام الهی ولکن این حکم عقلی منجز و‌ به‌طور علت تام نیست بلکه معلق و مقید بر آن است که شارع به بی‌اعتباری ظن خاصی مانند قیاس حکم نکرده باشد و اگر شارع بنا به اغراضی مانند مفسده سلوکیه و یا جهت دیگری که بر ما پوشیده است ظن قیاسی را بی‌اعتبار اعلام کرد این تخصیص حکم عقل نیست بلکه تخصص است.
۳. در مسأله قطع شخص قطاع و زودباور و یا علم شخص مبتلا به وسواس با این‌که کاشفیت قطع پیش قاطع ذاتی است و شارع نمی‌تواند قطع او را نادیده و یا بی‌اعتبار اعلام کند چون مستلزم تناقض است، ولی می‌تواند بگوید هدف و همت شما در عملِ به قطع و تحصیل طهارت اطاعت و ترک معصیت است.
(من از شما نماز در لباس پاک نمی‌خواهم.) (شیخ انصاری، رسائل، ج۱، ص۲۵۹)
(من از شما قرائت کامل نمی‌خواهم.) (آشتیانی، بحرالفوائد، ج۱، ص۲۶۶، بحث برائت.)
و شاید سخن اخباری‌ها مبنی بر بی‌اعتباری قطع حاصل از غیر کتاب و سنت به همین معنا قابل توجیه باشد. (سید مصطفی خمینی، تحریرات فی الاصول، ج۶، ص۲۸، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.)
به هر حال نسبت حکم عقل به حکم شرع نسبت حکم به موضوع است که اگر موضوع نباشد قهراً حکم منتفی است. وقتی شارع ظنِ خاصی مانند خبر عادل و یا ثقه را حجت بداند حکم عقل به حرمت عمل به مطلق ظن به انتفای موضوع منتفی می‌شود.
وقتی شارع حکم به بی‌اعتباری ظن خاصی مانند قیاس نماید حکم عقل به حجیت مطلق ظن منتفی به انتفای موضوع می‌شود. (نهایةالدرایه، ج۳، ص۳۸۷؛ فوائد الاصول، ج۳، ص۸۶ ـ ۸۹؛ فوائد الاصول، ج۳، ص۳۲۰؛ حاشیه سید یزدی بر مکاسب، ج۱، ص۳۳)
وقتی شارع در مورد وسواس و قطاع زودباور حکم کند که من از شما نماز در لباس طاهر و پاک را نمی‌خواهم. حکم عقل به وجوب اطاعت از قطع منتفی می‌شود و سرانجام وقتی شارع اذن و ترخیص را نسبت به ارتکاب بعضی اطراف علم اجمالی در شبهه محصوره موضوع و یا تمام اطراف شبهه غیرمحصوره و شبه‌های بدویه صادر کرد حکم عقل به وجوب و یا رجحان احتیاط برداشته می‌شود. (حائری، درر الاصول، ج۲، ص۸۳، حاشیه سید یزدی بر مکاسب، ج۱، ص۳۳؛ امام خمینی، تنقیح، ج۳، ص۳۷۶؛ امام خمینی، مکاسب محرمه، ج۲، ص۳۴۱)
بنابراین قاعده عقلی وجوب و یا رجحان احتیاط در موارد علم اجمالی به تکلیف و یا احتمال آن، چون موضوعش مخصوص و مقید به صورت‌هایی است که از جانب شارع اذن و ترخیص نسبت به ارتکاب ثابت نباشد. پس به صرف ثابت شدن ترخیص حکم عقلی به احتیاط با برداشته شدن موضوعش منتفی می‌شود.
با توجه به اهمیت و جایگاه کلیدی این بحث در روشن شدن بسیاری از مباحث این مقاله اینک به طرح این پرسش نیز اشاره می‌شود که آیا چنان‌که وجوب احتیاط عقلی با ترخیص شرعی برداشته می‌شود آیا اصل رجحان و پسندیدگی آن نیز برداشته می‌شود.
با نظر به این‌که تنها دلیل معتبر بر وجوب احتیاط در اطراف علم اجمالی حکم عقل است در صورتی که رعایت آن باعث عسر و حرج باشد. آیا می‌توان با استفاده از قاعده نفی عسر و حرج ـ که در آیات و روایات مطرح شده است ـ وجوب احتیاط را برداشت؟
آخوند خراسانی تصریح کرده است: قاعده نفی عسر و حرج به عنوان یک حکم شرعی نمی‌تواند حکومت و تقدم بر قاعده وجوب احتیاط که یک حکم عقلی است پیدا کند و لزوم آن را بردارد.
قاعده، تنها عسر و حرج ناشی از ناحیه احکام شرعی را برمی‌دارد، بنابراین اگر وضو، غسل، روزه، حج و… که احکام شرعی هستند ضرری وحرجی باشند با قاعده برداشته می‌شوند و همچنین اگر وجوب احتیاط به حکم شرع باشد در صورت حرجی بودن با قاعده برداشته می‌شود، لکن با توجه به این‌که وجوب احتیاط یک حکم عقلی است هر چند که باعث عسر و حرج باشد با قاعده نفی عسر و حرج که قاعده شرعی است برداشته نمی‌شود. (آخوند خراسانی، کفایةالاصول، ج۲، ص۱۱۸، مقدمه چهارم از مقدمات دلیل انسداد کبیر)
آیا سخن صاحب کفایة قابل قبول و برابر برهان است؟
آیا حکم عقل به وجوب احتیاط از احکام عقلی مستقل و منجّزاست که تخصیص و تقییدآن ناممکن باشد؟آیا راستی عقل در برابر شرع دارای استقلال در قانون‌گذاری است؟ و احکام عقلی در تقابل با احکام شرعی است؟ و شرع حق تصرف در حوزه احکام عقلی را ندارد؟.
تا وجوب احتیاط که به حکم عقل ثابت شده است هر چند مشتمل برعسر و حرج و ضرر باشد مشمول قاعده نفی عسر و حرج و لاضرر و لا ضرار فی الاسلام نباشد و با قاعده قابل رفع نباشد؟
با توجه به آنچه راجع به ماهیت، ریشه و غایت حکم عقل بیان داشتیم پاسخ سخن مرحوم آخوند روشن است.
عقل در برابر شرع دارای استقلال در قانون‌گذاری نیست تا دو شارع و قانون‌گذار وجود داشته باشند و هیچ‌کدام در حوزه قانون گذاری دیگری تصرف نکند. بلکه حکم عقل به وجوب احتیاط از پی‌آمدها و آثار حکم شرع است. به دنبال اطلاع از صدور حکم از جانب شارع عقل که یکی از ابزار شرع و رسول داخلی شمرده می‌شود امتثال و انجام فرمان الهی را از باب لزوم اطاعت، دفع عقاب و به جای آوردن رسم بندگی واجب و لازم می‌داند.
نسبت و رابطه میان حکم عقل و حکم شرع نسبت میان موضوع و حکم است حکم شرعی موضوع حکم عقلی است. اگر شارع نماز را واجب نکرده بود. هیچ وقت عقل در مورد اشتباه جهت قبله حکم به وجوب احتیاط با چهار نماز به چهار طرف نمی‌کرد و اگر بنا به مصالحی مانند مصلحت تسهیل و توسعه و یا ملاک جلوگیری از گرفتاری به وسواس در مواردی احتمال وجوب و یا حرمت را نسبت به هر یک از اطراف علم اجمالی ملغی و بی‌اعتبار اعلام کرد و انجام و ترک را ترخیص نمود و اعلام کرد در این موارد حکمی و یا عقابی نیست و یا اگر باشد تدارک می‌شود و به هر حال به مکلف تأمین داد. دیگر موضوعی برای حکم عقل به وجوب احتیاط باقی نمی‌ماند.
حکم عقل به وجوب احتیاط به هدف تحصیل یقین به اطاعت و صیانت از عقوبت و انجام رسم بندگی ـ معلق و مقید به آن است که از جانب شارع ترخیص و اذنی نباشد و برداشتن موضوع حکم عقل با ترخیص در ترک و یا فعل کاملاً در حوزه اختیار شارع است بنابراین حکومت و تقدم قاعده نفی عسر و حرج و ضرر به عنوان یک قاعده شرعی که برگرفته از آیات و روایات است ـ بر قاعده عقلی وجوب احتیاط که ناشی از حبّ نفس و قاعده رفع ضرر و عقاب و یا ناشی از رسم بندگی و حق‌الطاعه است. در صورتی که مستلزم به عسر و حرج باشد از جهت ثبوتی و اثباتی برابر صناعت و خالی از هرگونه اشکال و ایرادی است.
(ان القول بان الحکم العقل ـ بوجوب الاحتیاط ـ غیر قابل للرفع والتخصیص فجوابه: ان حکمه لیس بتنجیزی بل معلق علی عدم ترخیص الشارع والمفروض انه بید المولی ان یرفع حکم العقل بالترخیص فی مورده وان العقل لیس بشارع فی قبال الشارع بل حکمه ادراک ما هو وظیفته العملیة تجاه الشارع فوجوب الاحتیاط عقلاً نتیجة واقعیة یدرکها العقل تجاه الشارع فهو من تبعات احکام الشارع فیکون امره وضعاً ورفعاً بید الشارع.) (حاشیه سید یزدی بر مکاسب، ج۱، ص۳۳؛ شهیدی، هدایةالطالب، ج۱، ص۱۳۲؛ شهید صدر، بحوث فی علم الاصول، ج۴، ص۴۴۰ ـ ۴۴۳؛ نائینی، فرائد الاصول، ج۴، ص۷۵۹؛ نائینی، فرائد الاصول، ج۳، ص۶۸؛ فیروزآبادی، عنایت الاصول، ج۳، بحث مقدمه چهارم از مقدمه های دلیل انسداد؛ حائری، دررالاصول، ج۲، ص۸۳؛ اصفهانی، نهایةالدرایة، ج۳، ص۸۴؛ شیخ انصاری، رسائل، چاپ جامعه مدرسین، ج۱، ص۴۲۶؛ آشتیانی، بحرالفوائد، ج۱، ص۲۶۴ ـ ۲۶۲، بحث برائت؛ شیخ عبدالرسول ساباطی، حاشیه رسائل، ج۱، ص۴۱ ـ ۴۲.)
این سخن که حکم عقل به وجوب احتیاط غیر قابل تخصیص و برداشت است. پاسخش آن است که حکم عقل به وجوب احتیاط تنجیزی نیست بلکه معلق بر ترخیص نکردن شارع است و فرض آن است که برداشتن حکم عقلی با ترخیص نسبت به مورد آن در دست شارع و اختیار اوست.
و عقل در برابر شارع دارای حکم و قانون مستقل نیست بلکه تمام همت عقل آن است تا از عهده تکلیف شرعی خارج شود بنابراین حکم عقلی از پیامدهای حکم شرعی است و برداشتن و گذاشتن آن به تبع ترخیص و عدم ترخیص نسبت به حکم شرعی کاملاً در دست شارع و اختیار اوست.
بسیاری از بزرگان از جمله شیخ انصاری فرموده‌اند هرچند دلیل معتبر بر نفی تکلیف باشد اصل رجحان و مطلوبیت احتیاط عقلی مادامی که باعث حرامی مانند اختلال نظام ـ و فروپاشی زندگی ـ نباشد. به حال خود باقی است:
(فالاولی الحکم برجحان الاحتیاط فی کل موضع لایلزم منه الحرام.) (شیخ انصاری، الرسائل، ج۱، ص۳۷۶.)
سزاوار است در هر موردی که عمل به احتیاط مستلزم حرامی مانند فروپاشی نظام اجتماعی نباشد. آن را پسندیده بدانیم. و عسر و حرج باعث نفی وجوب احتیاط می‌شوند نه نفی اصل مطلوبیت آن و شاید این‌گونه نگاه‌ها باعث شده است که احتیاط ورزی در فقه و فتوی و سرانجام زندگی رواج پیدا کند، ولکن گروهی از اهل دقت کلیت این قضیه را مورد اشکال قرار داده‌اند.
شاگردِ محقق شیخ انصاری جناب میرزای آشتیانی با نظر به سخن استادش می‌نویسد:
(در احتیاط ورزی لازم است دقت شود تا زمینه رواج بیماری وسواس فراهم نشود که شیطان با استفاده از فرصت‌های دینی بسیاری از مواقع مردم را از راه اطاعت به هلاکت می‌کشد.) (بحرالفوائد، ج۱، ص۶۱، بحث برائت)
شاگرد محقق دیگر شیخ، شیخ موسی تبریزی، می‌نویسد:
(بسیار روشن است که باید قاعده مطلوبیت احتیاط استثنا زده شود و در جاهایی که مورد ابتلای بیش‌تر مردم است و مردم‌ به‌طور فراوان با آن‌ها سر و کار دارند. مانند فراورده‌ی لبنیاتی، گوشتی، دارویی و… نمی‌توان احتیاط را پسندیده شمرد و کاشف‌الغطا بر ناپسندی احتیاط در این‌گونه موارد تصریح کرده و آن را مخالف روش استوار و پایدار رسول خدا و ائمه هدی و پرهیزکاران دانسته است و به ناچار باید احتیاط را در این موارد ناروا و ناپسند بدانیم.) (اوثق الرسائل، ج۱، ص۲۹۲)
شاگرد برجسته شیخ انصاری میرزای شیرازی نیز سخن استاد را مورد مناقشه قرار داده می‌نویسد:
(احتیاط ورزی حتی در جاهایی که احتمال قوی باشد مانند ظن به تکلیف و یا محتمل مهم باشد مانند جان و مال و ناموس و دیگر حقوق مردم هرچند باعث اختلال نظام هم نباشد نمی‌تواند واجب و یا حتی مستحب باشد زیرا گاهی احتیاط ورزی‌ها حتی در موارد دارای اهمیت مثل نفوس، فروج و اموال مشکلات دیگری مانند تفتیش و تجسس در زندگی شخصی و عیوب مردم را در پی دارد که مورد نفرت اسلام و مخالف با اهداف کلی دین است و سبب ریخته شدن خون‌ها، بی‌آبرویی‌ها و رسوائی‌ها می‌شود.)
آن‌گاه در ردّ برداشت شیخ انصاری که اخبار منع از سؤال و تحقیق و تفتیش را به معنای تسهیل و آسان‌گیری بر حرام دانسته که تنها باعث نفی وجوب احتیاط می‌شوند نه نفی اصل مطلوبیت و رجحان آن، می‌نویسد:
(منع و توبیخی که در روایات نسبت به پرسش و تفتیش از موضوعات و امور مردم وارد شده است به معنای تسهیل و آسان‌گیری نیست تا با اصل رجحان احتیاط سازگار باشد بلکه معنای روایات آن است که شارع خواسته است امور خصوصی و شخصی مردم و عیوب زندگی آن‌ها پوشیده و محفوظ بماند و تفتیش نسبت به آن‌ها را حرام دانسته است.) (شیخ حرعاملی، وسائل الشیعة، ج۱۴، ص۲۲۷، کتاب النکاح، باب ۲۵ من ابواب عقد النکاح؛ شیخ حرعاملی، وسائل الشیعة، ج۱۴، ص۲۲۶، باب۲۳ من ابواب عقد النکاح؛ شیخ حرعاملی، وسائل الشیعة، ج۱، ص۴۵۷؛ شیخ حرعاملی، وسائل الشیعة، ج۳، ص۴۵۷، باب۱۰، من ابواب المتعة.)
(به هر حال در این گونه موارد احتیاط فاقد مطلوبیت عقلی و شرعی است و مقتضای مطلوبیت عقلی و شرعی احتیاط ترک این گونه احتیاط‌هاست.) (المجدد الشیرازی، تقریرات، ج۱، ص۱۱۷ ـ ۱۱۸)
(به هر جهت، کلیت قضیه: الاحتیاط حسن مطلقا وعلی کل حال آنچنان که در کلام شیخ اعظم انصاری و دیگران آمده است مورد اشکال است.) (علامه طباطبایی، حاشیه بر کفایةالاصول، ج۱، ص۲۳۰)
و جالب است بدانیم که افرادی با اندیشه اخباری نیز این‌گونه احتیاط ورزی‌ها را ناروا دانسته‌اند. (شیخ یوسف بحرانی، حدائق الناظره، ج۱، ص۶۹ ـ ۷۷)
توجیه احتیاط‌های ناپسند:
احتیاط به وصف ناپسندی که در ظاهر نوعی تناقض‌گویی است از چند جهت قابل توجیه است:
۱. احتیاط‌های تخیلی. گاهی مجتهد در مقام استظهار و برداشت از ادله و به سبب شرایط ذهنی و یا خارجی خاص ممکن است احتمال شرطیت و یا جزئیت چیزی برای یک واجب مطرح شود. و برای این‌که یقین به انجام وظیفه حاصل شود فتوا به وجوب احتیاط می‌دهد. در حالی که ممکن است التزام به احتیاط در این موارد باعث تفویت مصلحت و یا گرفتاری در مفسده بالاتری باشد. لذا این احتیاط خیالی در واقع ضد احتیاط محسوب می‌شود.
ییعنی در چنین مواردی عنوان و موضوع احتیاط صادق و محقق نیست و در حقیقت از نوع قضایای سالبه به انتفای موضوع است. نه سالبه به انتفای محمول تا احتیاط ناپسند و نابه جا باشد.
چنان که بررسی‌های همه جانبه در کتاب‌های فقهی نشان می‌دهد، بخش قابل ملاحظه‌ای از احتیاط‌های ناپسند و ناروا از این دست به شمار می‌آیند.
بهترین تعبیر در مورد این گونه احتیاط‌ها همان عبارتِ احتیاط‌های ضد احتیاط است. و به مقتضای پسندیده بودن عقلی احتیاط، احتیاط در ترک این نوع احتیاط‌هاست، از این رو، این عبارت‌ به‌طور چشم‌گیر در سخنان اهل دقت آمده است:
(الاحوط ترک الاحتیاط.) (شیخ انصاری، الرسائل، جامعه مدرسین، ج۱، ص۵۰۷ ـ ۵۰۸)
ییعنی مقتضای احتیاط واقعی ترک این‌گونه از احتیاط‌های خیالی و پنداری است. هرچند در جایگاه مناسب جهت تبیین و شرح بیش‌تر احتیاط‌های ضد احتیاط و احتیاط‌های خیالی و پنداری نمونه‌هایی را از فقه و فتوا یادآور خواهیم شد، ولی مناسب است که در اینجا به نمونه‌ای اشاره شود:
در کتاب حج بحث طواف این مسأله مطرح شده است که نقطه آغاز و پایان طواف به گردخانه خدا باید حجرالاسود باشد، فتوای فقها، بر این بوده و هست که باید طواف از مقابل حجرالاسود شروع و به حجرالاسود پایان پذیرد، به طوری که در عرف مردم معمول است.
در دوره‌ای از تاریخ فقه برای نخستین بار توسط علامه حلی (تذکرةالفقهاء، ج۱، ص۳۶۱، چاپ سنگی) مطلبی مطرح شد و بعضی مانند شهید دوم و اول (دروس، ج۱، ص۳۹۴، چاپ جدید؛ مسالک الافهام، ج۱، ص۱۲۰، چاپ سنگی.) آن را پذیرفتند که شرط درستی طواف آن است که اولین جزء بدن طواف کننده باید برابر اولین جزء حجرالاسود قرار بگیرد تا یقین حاصل شود که تمام بدن بر تمام حجرالاسود گذر کرده است.
در پی این نظر فقهی بحث‌هایی در گرفته است که اولین جزء بدن کدام عضو است؟ آیا نوک بینی اولین جزء بدن محسوب می‌شود یا برآمدگی شکم یا سر انگشتان بزرگ پا؟ اشکال می‌شود که حکم در همه افراد یکسان نیست بعضی لاغر با شکمی فرو رفته دارای دماغ و بینی نوک بلندی هستند. برخی دارای بینی پهن و پخش ولی شکمی بزرگ و برآمده هستند و…. بنابراین چگونگی عمل به واجب به اختلاف افراد متفاوت می‌شود. وقتی که فقیهان محقق در صدد مستندسازی و مدرک‌یابی این فتوا برآمده‌اند به هیچ دلیل قابل اعتمادی جز تکیه بر احتیاط، دست نیافته‌اند.
بسیاری از بزرگان این احتیاط را نابجا و ضد احتیاط خوانده‌اند. (مجمع الفائدة والبرهان، ج۷، ص۷۸؛ حدائق الناظره، ج۱۶، ص۹۸؛ فاضل نراقی، مستند الشیعه، ج۱۲، ص۷۰ ـ ۷۱؛ شیخ محمد حسن نجفی، جواهرالکلام، ج۱۹، ص۲۹۰؛ تحریر الوسیله و مناسک حج، بحث واجبات طواف)
شیخ یوسف بحرانی که خود مردی اخباری مسلکِ معتدلی است در نقد و ردّ این نظریه احتیاطی پس از نفی هر گونه دلیل قابل اعتباری می‌نویسد:
(لا اعرف لهذا الاحتیاط وجهاً ولا معنی بعد معلومیة جمیع ذلک للمکلف.
ولا وجه له بل هو الی الوسواس اقرب منه الی الاحتیاط والاحتیاط انما یکون فی مقام اختلاف الادله لا مجرد القول من غیر دلیل بل ظهور الدلیل فی خلافه.) (حدائق الناظرة، ج۱۶، ص۹۸)
با روشن بودن چگونگی آغاز و پایان طواف از نظر عرف این احتیاط بی‌دلیل و بی‌معنا و باعث وسواسی است.
محقق اردبیلی با بیان چندین دلیل بر نفی لزوم آغاز و پایان به معنای حقیقی مانند:
۱. اصل ۲. سهولت شریعت ۳. نبود دلیل قولی و فعلی ۴. به دور بودن از سطح درک خواص و بیش‌تر مکلفان می‌نویسد:
(وأظن انّ احداث هذه الاحتمالات توجب الوسواس وتضییع الاوقات بتکرار الطواف مرة بعد اخری کما فعلناه ورأینا کثیراً من الطلبة یفعل ذلک طلباً للاحتیاط للخروج عن هذا الاحتمال ویمکن وقوع الناس فی البدعة.) (مجمع الفائدة والبرهان، ج۷، ص۷۸)
گمانم بر این است که دامن زدن به این گونه احتمال‌ها باعث رواج روحیه وسواسی و به هدر دادن فرصت‌هاست. و باید چندین‌بار به عنوان احتیاط طواف انجام بگیرد چنان‌که ما خود زمانی چنین می‌کردیم و بسیاری از طلبه‌ها را می‌دیدیم که چنین می‌کنند و این شیوه ممکن است سبب گرفتاری مردم در بدعت‌ها باشد.
فاضل نراقی می‌نویسد:
(ولا دلیل علی شیء من ذلک سوی الاحتیاط وتوقف صدق الابتداء والاختتام علیه. ولایخفی انه الی الوسواس اقرب منه الی الاحتیاط… ولایناسب تسمیته احتیاطاً بل اعتقاد وجوبه خلاف الاحتیاط.) (مستند الشیعه، ج۱۲، ص۷۰ ـ ۷۱، موسسه آل البیت قم.)
هیچ‌گونه دلیلی غیر از احتیاط بر اعتبار و لزوم برابرسازی اولین جزء بدن با اولین جزء حجر (و تعیین اولین جزء بدن که بینی است یا شکم و یا سر انگشتان بزرگ پا) وجود ندارد.
و روشن است که چنین نظر و فتوای و عملی به بیماری وسواس نزدیک‌تر است تا به احتیاط و اساساً شایسته نیست که این‌گونه نظر و فتواها را احتیاط بنامیم بلکه اعتقاد به لزوم آن خلاف احتیاط است.
صاحب جواهر ضمن مشقت‌زا دانستن چنین نظریات و روش‌هایی آن را زمینه‌ساز روحیه وسواس‌گری و نشانه بی‌خردی و باعث بی‌اعتباری شیعه در نگاه دیگران می‌داند. (شیخ محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج۱۹، ص۲۹۰)
امام نیز با ناروا شمردن این گونه حرکات و رفتارهای مستند به احتیاط‌ها آن را باعث وهن و سستی مذهب در نگاه دیگران و احیاناً موجب فساد عبادت شمرده‌اند. (تحریر الوسیله و مناسک حج، بحث واجبات طواف)
درهرحال اگر بعضی احتیاط‌ها را ضداحتیاط، خلاف احتیاط، نابه‌جا و ناپسند و ممنوع و حرام شمرده‌اند باید توجه داشت که در حقیقت این‌ها احتیاط‌های تخیلی و پنداری است که مقتضای قاعده احتیاط ترک این‌گونه احتیاط‌هاست. که تعریف و عنوان احتیاط بر آن‌ها منطبق و صادق نیست.
۲. احتیاط به عنوان ثانوی: ممکن است در مواردی با این‌که عنوان احتیاط صادق و موضوع آن متحقق است در عین حال به سبب تزاحم با عنوان دیگری ناپسند و یا ممنوع باشد.
طبیعی است که مشکل تزاحم در مورد هر موضوع و حکمی ممکن است اتفاق بیفتد، حتی در مورد روشن‌ترین احکام عقلی مانند ظلم که در مثال رایج تصرف غاصبانه در ملک و مال مردم برای نجات جان انسان محترمی که ضرب المثل علما در بحث اجتماع امر و نهی است، ممکن است در موردی بر عمل احتیاطی عنوان اسراف منطبق باشد، و ممکن است در موردی عمل احتیاطی باعث عسروحرج و یا اختلال نظام و فروپاشی زندگی باشد.
و ممکن است در جایی عمل به احتیاط و یا توصیه به آن پیامدهای ناگواری چون ابتلا به وسواس را در پی داشته باشد، چنان که امکان دارد در جاهایی احتیاط و رعایت آن پیامدهای زیانبار اجتماعی و مذهبی به دنبال داشته باشد، مثلاً اگر حاکم اهل سنت حکم به اول ماه را اعلام کند و برای انسان علم به مطابقت حکم او با واقع حاصل نشود آیا اگر برابر حکم او وقوف به عرفات، مشعر و اعمال روز عید قربان انجام بگیرد حج صحیح است یا در صورت امکان باید احتیاط کند و برابر وظیفه خود وقوف و اعمال مترتب بر آن را انجام دهد. حال باید تصور کرد اگر فتوا به احتیاط باشد و یک گروهی به نام شیعه به دلیل عمل به احتیاط بخواهند در روزی که جمعیت انبوه میلیونی در منی اعمال روز عید را انجام می‌دهند. آن‌ها به عنوان روز نهم در عرفات و شب در مشعر مشغول وقوف باشند چه صحنه ناموزون و موهونی به وجود خواهد آمد. و فلسفه بزرگ حج که به نمایش گذاشتن مراسم باشکوه وحدت بخش و قدرت آفرین امت اسلامی است چه می‌شود؟ قضاوت چند صد هزار زائر خانه خدا درباره شیعه و مذهب تشیع چه خواهد بود و…
با نظر به چنین پیامدهایی بعضی فقها مانند امام این نوع احتیاط را ناروا و حرام و باعث فساد و بطلان حج دانسته‌اند (امام خمینی، تحریرالوسیله، ج۱، کتاب الحج آخرین مسأله مربوط به وقوف در عرفات؛ مناسک محشی با فتوای مراجع عظام تقلید مسأله ۱۳۵۲؛ تفصیل الشریعه، ج۵، ص۱۰۴) که بررسی حکم مسأله‌ به‌طور مشروح خواهد آقاعده، تنها عسر و حرج ناشی از ناحیه احکام شرعی را برمیمد.
در هر حال، در چنین مواردی مصلحت درک واقع با به کارگیری روش احتیاط با مفسده ناشی از آن تزاحم پیدا می‌کند و در نتیجه گاهی احتیاط پسندیده را ناپسند و یا به سرحد حرام و ممنوع می‌رساند. پس احتیاط به عنوان ثانوی بر اثر چنین شرایطی ناپسند و ناروا شده است.
۳. مصلحت تسهیل: در مواردی با این‌که احتمال قابل توجه نسبت به واقع و امکان دست‌یابی به آن از راه احتیاط وجود دارد بدون هیچ‌گونه پیامد نامطلوب در عین حال رعایت احتیاط به هدف دست‌یابی به واقع در این موارد مطلوب شناخته نمی‌شود.
و در متن دستورهای دینی طرحی تعبیه شده است و مدارکی در دست قرار دارد که نشان می‌دهد صاحب شریعت برای حفظ این‌گونه مصالح واقعی از راه احتیاط اهمیتی قائل نشده و برای آسان‌گیری و راحتی انسان‌ها نخواسته است این واقعیات محافظت و دریافت شود.
و اعلام کرده است به سود و زیان‌های مشکوک و محتمل اعتنا نکنید تا منافع و مصالح مهم‌تری تأمین شود.
شاید بتوان از ادله و روایات استفاده کرد که در باب طهارت و نجاست و مسائل مربوط به بازار و مالکیت‌ها و نیز در مسأله ازدواج‌ها و روابط اجتماعی بنای شریعت بر اهمیت دادن به واقعیات نیست تا اگر در صورتی نسبت به طهارت و نجاست چیزی شک حاصل شد وظیفه رعایت احتیاط و ترک مشکوک‌النجاسه باشد و یا اگر احتمال غصبی بودن مالی که در تصرف شخصی است داده شد احتیاط در ترک معامله با آن شخص و استفاده از آن مال باشد. یا اگر احتمال و یا حتی ظن به نجاست و حرمت گوشتی، پوستی، ماستی و دیگر فرآورده‌های لبنی و دیگر تولیدات داده شد به عنوان احتیاط لازم از آن‌ها اجتناب شود.
به مقتضای روایت‌های فراوانی که از نظر سند دارای اعتبار و از جهت دلالت بسیار گویا به شمار می‌آیند، احتمال‌ها و گمانه‌زنی‌ها بی‌اعتبار و بلکه ممنوع است.
در چندین باب فقهی مسأله (سوق المسلمین) (بازار اسلامی) فرآورده‌ها و تولیدات دنیای اسلام پاک و حلال شمرده شده و هرگونه ظن به خلاف بی‌اعتبار اعلام شده و در بعضی متون فقهی با الهام از روایات پرسش و تحقیق و اعتنای به گمان بر خلاف مورد نهی واقع شده است.
وقتی کسی نسبت به استفاده از چرم و گوشت‌هایی که در بازار عرضه می‌شود به سبب این‌که شاید ذبح شرعی صورت نگرفته باشد، اظهار دل تنگی و ناراحتی و دل چرکی می‌کند.
امام می‌فرمایند:
(وما لم تعلم فاشتر وبع وکل والله انی لاعترض السوق فاشتری اللحم والسمن والجبن والله مااظنّ کلهم یسمّون هذه البربر وهذه السودان.) (شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۱۷، ص۹۱؛ شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۱۶، ص۴۹۴.)
چیزی را که نمی‌دانید حرام است آن را بخرید، بفروشید و بخورید. قسم به خدا من وارد بازار می‌شوم و گوشت و روغن و پنیر می‌خرم و قسم به خدا که گمان نمی‌کنم همه بازاری‌ها ذبح شرعی انجام می‌دهند در میان آن‌ها گروه‌های نامسلمان فروشندگی می‌کنند.
و در روایاتی امام (علیه‌السلام) افرادی را که نگران نجاست و پاکی چرم و گوشت و روغن و پنیر… بازار بودند را مورد ملامت قرار داده که شما مسلمان‌تر از پیامبر و امام شده‌اید:
(أترغب عمّا ـ عنّا ـ کان ابوالحسن (علیه‌السلام) یفعله.) (شیخ طوسی، تهذیب، ج۲، ص۲۵۰ ـ ۹۲۱؛ کلینی، کافی، ج۳، ص۴۰۴؛ وافی، ج۷، ص۴۱۹.)
آیا شما از روش ما و یا از روش حضرت کاظم روی گردانید. ایشان ازهمین بازار گوشت و پوست و پنیر و روغن تهیه و استفاده می‌کرد.
در بعضی روایات به فلسفه و علت بی‌اعتنایی به چنین شک و گمان‌زنی‌ها و نادیده گرفتن این‌گونه احتمال‌ها اشاره شده است که اگر بنا باشد شما به خاطر حفظ واقع به این‌گونه احتمال و گمان‌ها اعتنا بورزید و به هدف دست‌یابی به احکام واقعی احتیاط بورزید به سبب چنین غرض‌های جزئی و شخصی به مفاسد بزرگ اجتماعی گرفتار می‌شوید:
(ولو لم یجز هذا ما قام للمسلمین سوق.) (شیخ انصاری، رسائل، ج۱۸، ص۲۱۵؛ شیخ طوسی، تهذیب، ج۶، ص۲۹۶؛ کلینی، کافی، ج۱، ص۳۸۷؛ شیخ صدوق، فقیه، ج۳، ص۵۱)
در هر حال به سبب مصلحت تسهیل و جلوگیری از به زحمت افتادن مردم و فروپاشی سیستم اجتماع، به احتمال و گمان‌ها که موضوع و بستر جریان احتیاط به شمار می‌روند بی‌اعتنایی شده و حساسیت بیش از حد نشان دادن، نوعی وسواسی و رویگردانی از دستورهای شریعت و بی‌توجهی به سیره و روش زندگی رهبران دین تلقی شده است. و براساس چنین آموزه‌هایی است که فقیهان بزرگ شیعه احتیاط در این موارد را ناپسند شمرده‌اند.
(…والظاهر ان الاحتیاط فی مثله من الامور العامة المتداوله لیس بمطلوب، کما ان الاحتیاط لاحتمال الحرمة فی الحبوب واللحوم… لم یعرف رجحانه.) (کشف الغطاء، ج۲، ص۳۹۶، دفتر تبلیغات اسلامی قم.)
ظاهر ادلّه آن است که احتیاط در مانند حبوبات و گوشت‌ها که از امور مورد ابتلای جامعه است پسندیده نیست چنان‌که رجحان احتیاط به صرف احتمال حرمت در مانند گوشت‌ها… ثابت نیست.
در هر حال هرچند نسبت به آنچه در بازار و جامعه اسلامی مورد معامله و استفاده قرار می‌گیرد، احتمال نجاست، حرمت، غصبیت و مانند آن داده می‌شود و به حکم قاعده عقلی و عقلایی رفع مفسده و ضرر محتمل احتیاط ورزی و اجتناب پسندیده است. ولکن شارع مقدس به مقتضای حکمت و مصلحت تسهیل می‌تواند این قاعده را در مواردی بی‌اعتبار و نسبت به ارتکاب اعلام ترخیص نماید.
بدیهی است که حکم عقل و یا عقلا مبنی بر لزوم اجتناب از زیان‌های احتمالی، مشروط به آن است که خود شارع اذن و ترخیص نداده باشد، زیرا اگر وجوب احتیاط از باب حق‌الطاعة و حق مولویت هم باشد، شارع نمی‌تواند در مواردی حکم عقلی را الغا نماید. (سید محمود شاهرودی، بحوث شهید صدر، ج۴، ص۴۴۰؛ سید محمود شاهرودی، بحوث شهید صدر، ج۴، ص۴۴۳.)
و تحقیقا شارع مقدس بنا به مصلحت تسهیل و جلوگیری از به زحمت افتادن مردم و سامان‌دهی زندگی و پیش‌گیری از فروپاشی سیستم اجتماع هرگونه گمانه‌زنی و احتمال خلافی را در مسائل بازار و جامعه بی‌اعتبار اعلام کرده و تفتیش و تحقیق را به انگیزه احتیاط در دین مورد منع قرار داده است. بنابراین حساسیت بیش از حدّ نشان دادن نوعی وسواسی و رویگردانی از دستورهای شریعت و بی‌توجهی به سیره رهبران دینی تلقی شده است.
فقیهان بزرگ شیعه احتیاط‌ورزی در این‌گونه امور را ناپسند و ممنوع شمرده‌اند:
(والظاهر ان الاحتیاط فی مثله من الامور العامّة المتداوله لیس بمطلوب.) (کشف الغطاء، ج۲، ص۳۹۶، دفتر تبلیغات اسلامی قم.)
آنچه از دلیل‌ها استفاده می‌شود آن است که احتیاط‌ورزی در مانند حبوبات و گوشت‌ها و… که از امور مورد ابتلای جامعه به شمار می‌آیند ناپسند است و مطلوبیت احتیاط در این‌گونه امور به صرف احتمال حرمت و یا نجاست، ثابت نیست.
نتیجه بحث آن‌که در مواردی که شارع به هدف تسهیل، گمان و احتمال‌ها را بی‌اعتبار و نادیده گرفته است و مقصد مهم‌تری چون استوارسازی و سامان‌دهی نظام اجتماعی را در نظر گرفته است، احتیاط‌ورزی هرچند ممکن است موافق عقل و خرد باشد ناپسند است. (مستمسک عروةالوثقی، ج۱، ص۴۴۸؛ التنقیح، ج۳، ص۱۷۰؛ التنقیح، ج۳، ص۱۷۱؛ شهید صدر، بحوث فی شرح العروةالوثقی، ج۴، ص۸۹)
درنگی در شرایط احتیاط
در بحث شرایط اصول عملیه نسبت به اصل احتیاط تصریح شده است که عملِ به احتیاط و اجرای آن در صورتی پسندیده است که باعث اختلال نظام، فروپاشی زندگی، عسر و حرج، سختی و به تنگنا افتادن و یا ابتلا به وسواسی نباشد.
نکته شایان دقت در این است که آیا این امور مقوّم ماهیت و حقیقت احتیاط به شمار می‌آیند یا آن‌که از شرایط اجرای احتیاط محسوب می‌شوند.
از سخنان برخی محققان چنین استفاده می‌شود که با وجود هر یک از عناصر یاد شده عنوان و حقیقت احتیاط منتفی است. زیرا که فروپاشی نظام زندگی مردم بویژه در سطح اجتماعی و نیز رواج روحیه وسواس مبغوض و مخالف با اهداف شریعت شناخته می‌شوند. و ایجاد سختی و زحمت و تنگنا برای مردم خواسته شریعت نیست، در حالی که حقیقت احتیاط مطلبی است که نزد صاحب شریعت و خردمندان عالم پسندیده است.
از سخنان بعضی اصولیان استفاده می‌شود که آنچه به عنوان شرایط احتیاط مطرح است مربوط به حکم و اجرای آن است، بنابراین در مواردی که عنوان اختلال نظام، عسر و حرج و یا ابتلای به وسواسی مطرح شود احتیاط ناپسند است، نه آن‌که عنوان احتیاط صادق نباشد. اجتماع و اتحاد وجودی دو عنوان شکل گرفته است: یکی احتیاط است که پسندیده است و دیگر اختلال نظام یا وسواس است که ناپسند است. قهراً از مصادیق قانون باب تزاحم به شمار می‌رود. و باید قاعده باب تزاحم را در آن به اجرا نهاد و اهم را بر مهم مقدم داشت. (مستمسک عروةالوثقی، ج۱، ص۴۴۸؛ التنقیح، ج۱، ص۱۷۱؛ شهید صدر، بحوث فی شرح العروةالوثقی، ج۴، ص۸۴)
ممکن است از نتایج اختلاف این دو رویکرد به مسأله شرایط احتیاط آن باشد که اگر از باب تزاحم و اتحاد وجودی عنوان اولی با عناوین ثانویه بدانیم. در فرضی که شخصی احتیاط همراه با وسواس و یا اختلال نظام و بنابر بعضی نظریات احتیاط آمیخته با عسر و حرج را در عبادتی انجام دهد، کار حرامی کرده ولکن عبادت او صحیح است، زیرا حرمت عنوان ثانوی یعنی اختلال نظام به عنوان اولی یعنی احتیاط سرایت نمی‌کند. (تفصیل الشریعه فی شرح تحریر الوسیله، الاجتهاد والتقلید، ج۱، ص۱۸ ـ ۱۹)
اقسام شرایط احتیاط
شاید شرایط مربوط به احتیاط را بتوان به سه دسته تقسیم کرد:
الف. شرایط مقوّم ماهیت: در جایی احتیاط صدق می‌کند که احتمال هیچ‌گونه خلافی داده نشود بنابراین در مواردی که احتمال خلاف مطرح باشد مانند دوران امر بین محذورین عنوان احتیاط صادق نیست.
مثلاً بنابراین که در عبادی بودنِ عبادت و صحت آن ـ افزون بر قصد اخلاص و قربت ـ قصد امر و قصد وجه نیز لازم باشد ـ چنان‌که بعضی این فرضیه را تقویت کرده‌اند ـ با امکان اجتهاد و یا تقلید یعنی امتثال تفصیلی، امتثال اجمالی از راه احتیاط دچار اشکال می‌شود.
لذا هرچند بسیاری از مجتهدان ما استدلال بر بی‌اعتباری قصد وجه احتیاط در عبادات را، حتی با فرض امکان اجتهاد و یا تقلید صحیح دانسته‌اند. اما شیخ اعظم انصاری و برخی دیگر از مجتهدان، در این موارد احتیاط را در ترک احتیاط می‌دانند، با این دلیل که امتثال تفصیلی مورد اتفاق همگان است، در حالی که امتثال اجمالی از نگاه بعضی مورد اشکال است. در نتیجه با احتمال اعتبار قصد وجه موضوع احتیاط محقق نیست.
ب. شرایط ناپسندی احتیاط: در مواردی ممکن است موضوع احتیاط محقق باشد ولکن بر اثر تزاحم با عنوان مهم‌تری ناپسند باشد.
مثل آن‌که در مناسک حج، احتیاط بدون هیچ‌گونه عسر و حرجی میسر باشد ولکن عمل به آن باعث وهن و سستی مذهب و یا انگشت‌نما شدن شیعه باشد که اهمیت حفظ احترام و آبروی مذهب و شیعه ترک احتیاط را اقتضا می‌کند.
ج. شرایط مورد اختلاف: با این‌که در سخنان بسیاری از اصولیان برای احتیاط سه مانع به نام اختلال نظام، عسر و حرج و ابتلای به وسواس ذکر شده است ولکن میان اصولی‌ها اختلاف نظر هست در این‌که آیا با وجود این عناصر عنوان احتیاط از میان برداشته می‌شود یا حکم آن؟
بعضی با فرض اختلال، یا عسر و حرج و یا ابتلای به وسواس حقیقت احتیاط را منتفی می‌دانند. (آیةالله خوئی، مصباح الاصول، ج۲، ص۱۰۷) و بعضی در چنین صورتی حکم احتیاط یعنی حسن و رجحان را منتفی می‌دانند.
در هر حال احتیاط منفی و ناپسند است یا به خاطر این‌که در حقیقت عنوان و موضوع احتیاط صادق نیست و صرف خیال احتیاط است. و یا آن‌که به جهت تزاحم با عنوان دیگری مانند اختلال نظام، عسر و حرج ابتلای به وسواسی، وهن مذهب و اسراف و به هدر دادن فرصت‌ها و امکانات و مانند آن رجحان و مطلوبیت آن از بین می‌رود.
ملاک بازشناسی احتیاط مطلوب از نامطلوب
با نظر به بررسی‌های گذشته، احتیاط در صورتی پسندیده است که موجب اختلال نظام، عسر و حرج، ابتلای به وسواسی و پیامدهایی مانند وهن مذهب و… نباشد. بنابراین حکم به مطلوبیت احتیاط‌ به‌طور مطلق چنان‌که در بسیاری عبارات آمده است: (الاحتیاط حسن علی کل حال.) نمی‌تواند درست باشد. (علامه طباطبایی، حاشیه بر کفایه الاصول، ج۱، ص۲۳۰؛ علامه طباطبایی، حاشیه بر کفایه الاصول، ج۱، ص۲۲۱؛ سید محمد شیرازی، الوصول شرح کفایةالاصول، ج۴، ص۱۸۱ ـ ۱۸۰، چاپ دوم، قم.)
اکنون لازم است نگاهی گذرا به معیارهای بازشناسی احتیاط‌های منفی داشته باشیم.
۱. اختلال نظام: یکی از مقاصد عالی شریعت برقراری نظم و انضباط در زندگی فردی و اجتماعی انسان است، احکام الهی به طوری تعبیه و طراحی شده است که هیچ‌گونه تزاحم و ناسازگاری با دنیای مردم و پیشرفت و توسعه زندگی نداشته باشد.
برنامه‌ریزی‌ها به هدف فراهم‌سازی بستر مناسب جهت دست‌یابی به دنیایی آباد، آزاد، آگاه، آرام و با سعادت و سلامت، انجام گرفته است. در نهان و نهادِ احکام الهی برپایی زندگی با سلامت و سعادت نهفته است. و هرچه باعث نابسامانی، عقب ماندگی و فروپاشی زندگی باشد ممنوع شناخته شده است.
از این روی احتیاط‌ورزی که در ذات خود دارای ارزش است اگر باعث هرج و مرج زندگی، عقب ماندگی بازار و صنعت و علم و دانش و فروپاشی زندگی باشد ممنوع و ناپسند شمرده می‌شود. احتیاط مخلّ به زندگی را همه ناروا دانسته‌اند. (آخوند خراسانی، کفایةالاصول، ج۲، ص۲۵۵؛ آخوند خراسانی، کفایةالاصول، ج۲، ص۲۰۲ ـ ۲۳۳.)
و این است راز عقلانی و عقلایی بودنِ احکام وحیانی شریعت که منطبق با فطرت و واقعیت‌های زندگی است.
۲. عسر و حرج: اساس دستورهای شریعت اسلامی بر آسانی استوار است و اراده خداوند مهربان بر آسان‌گیری احکام برای بندگان و نفی دشواری و زحمت و مشقت تعلق گرفته است.
پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) هم آیین آسمانی‌اش را به سماحت و سهولت و حنیفیت ستوده است و دین را آسان و با گذشت معرفی کرده است و هرگونه تکلّف و بی‌جهت خود را به زحمت انداختن و‌ به‌طور سلیقه‌ای مقررات دست و پاگیر ایجاد کردن را بی‌ارتباط با دین اعلام کرده است و پیشوایان دینی با الهام از قرآن عزیز و سنت و رویه رسول کریم، اسلام را به عنوان دینی منطبق بر فطرت و پاسخ‌گو به تمام نیازها به مردم شناسانده‌اند و از روش‌های غلط ضد دینی و آداب و رسوم دست وپاگیر مخالف با روح شریعت و از آدم‌های نادانی که به اسلام و احکام اسلامی سلیقه‌ای عمل می‌کنند اعلام نفرت و نفرین کرده‌اند.
همه مجتهدان و عالمان دین احکام الهی را محدود به حدی به نام عسر و حرج کرده‌اند. هر تکلیفی را که اصل و یا مرتبه و گونه‌ای از آن باعث سختی و دشواری و دست وپاگیری باشد. منتفی می‌دانند و انجام دستورهای الهی را مانند وضو، غسل، نماز با تمام شرایط، روزه و… مادامی واجب می‌دانند که باعث سختی و ناراحتی نباشد. و در فرض صدق هریک از این عناوین و تحقق هر یک از این جهات اصل تکلیف ساقط و یا به مرتبه و گونه آسان تر تبدیل می‌شود. از این جهت است که تصریح کرده‌اند احتیاط مادامی مورد پسند عقل و نقل است که منجر به عسر و حرج نباشد. هرچند در این‌که با تحقق و صدق عسر و حرج آیا فقط الزام و وجوب برداشته می‌شود یا آن‌که اصل مشروعیت آن رفع می‌گردد. میان عالمان اختلاف است.
۳. وسواس: وسواس نوعی نارسایی و به هم خوردن تعادل روحی، و از نداشتن سلامت و اعتدال جسم و مزاج ناشی می‌شود: (مرض یحدُث من غلبة السَوداء یختلط معه الذهن) (مصباح المنیر) و همانند هرگونه نارسایی روحی روانی دیگری قابل شدت و ضعف است (مستمسک العروه، ج۱، ص۴۴۹) با نظر به این‌که گاهی این‌گونه اختلال و نارسایی‌ها ناشی از انگیزه‌های دینی است به حساب و نام دین گذاشته می‌شود و نوعی تقدس و دینداری شمرده می‌شود.
در آموزه‌های دینی ضمن شیطان خواندن این حالت و ممنوع دانستن آن با هر گونه عوامل و زمینه‌هایی که در بروز و وقوع این حالت دخالت و تأثیر داشته باشد به شدت مبارزه شده است.
در طهارت و نجاست و عبادت که غالب افراد وسواسی در این گونه موارد دچار آن می‌شوند اسلام به قاعده و قانون طهارت و صحت و درستی کارها تأکید ورزیده است.
به هدف تنزیه ساحت قدس دیانت از انتساب چنین کج‌اندیشی‌ها و مبارزه جدی با رواج و رشد روحیه وسواسی با همه زیان‌هایی که می‌تواند داشته باشد در آموزه‌های دینی احتیاط در این‌گونه موارد با وجود چنین زمینه‌ای نابجا و بلکه در فقه و فتوا با الهام از روایات این‌گونه احتیاط‌ها ناروا و باعث فساد عبادت معرفی شده‌اند.
بازتاب شرایط روحی، محیطی و… در نوع استنباط
بی‌شک نوع اندیشه و تولیدات فکری هرکس مانند هر پدیده دیگری به مقتضای قانون علیت، زاییده علل خاص خود می‌باشد. در تولید علم و آثار علمی افزون بر نقش مهم تلاش و پژوهش، باید به تأثیرپذیری ذهن و دستگاه اندیشه از عوامل درونی و عوامل خارجی و ذهنی نیز توجه داشت.
خوی و خصلت‌ها و اختلاف استعدادها و مناسبات اجتماعی، نوع نیازمندی‌ها، شرایط سیاسی، فرهنگی، اقتصادی حاکم بر زمان و محیط فکر. ذهنیت‌ها و پیش فرض‌ها و پیش داوری‌ها، در نوع تلقّیات، نگرش‌ها و برداشت‌ها و اظهارنظرهای صاحبان فکر و اندیشه دارای تأثیر مهم و نقش چشم گیر است.
فهم و برداشت‌ها و گرایش و موضع گیری‌های انسانی نمودها و بازتاب‌های خصلت‌های درونی استعدادها، و نوع نگاه او به واقعیات و مناسبات و روابط خارجی انسان‌ها است همواره اعتباریات ریشه در واقعیات دارند. خواب‌ها انعکاسات بیداری است. در این خصوص سخن عالمانه شهید مطهری روشنگر و آموزنده است:
(فقیه و مجتهد کارش استنباط و استخراج احکام است اما اطلاع و احاطه او به موضوعات و به اصطلاح طرز جهان بینی‌اش در فتواهایش زیاد تأثیر دارد.
اگر فقیهی را فرض کنیم که همیشه در گوشه خانه و یا مدرسه بوده و او را با فقیهی مقایسه کنیم که وارد جریانات زندگی و اجتماع است این هر دو نفر به ادله شرعیه و مدارک احکام مراجعه می‌کنند، اما هرکدام یک جور و یک نحو به خصوص استنباط می‌کنند.)
شهید مطهری در ادامه سخنانش با اشاره به یک نمونه در باب طهارت و نجاست به سفر زیارت خانه خدا مثال می‌زند. فقیهی که به حج رفته باشد با فقیهی که نرفته باشد در برداشت از روایات و فتوا به طهارت و نجاست‌ به‌طور متفاوت فتوا می‌دهند یکی فتوایش مقرون به احتیاط و لزوم اجتناب از بسیاری چیزهاست و دیگری از روایات معنای دیگری برداشت می‌کند.
آن‌گاه می‌گوید:
(اگر کسی فتواهای فقها را با یکدیگر مقایسه کند و ضمناً به احوال شخصیه و طرز تفکر آن‌ها در مسائل زندگی توجه کند می‌بیند که چگونه سوابق ذهنی یک فقیه و اطلاعات خارجی او از دنیای خارج در فتواهایش تأثیر گذاشته است.)
از قول یکی از اساتید بزرگوارمان نقل می‌شود که تا قبل از تشرف به حج فتوا می‌داد واجب است طواف در محدوده میان مقام و خانه باشد، اما بعد از آن‌که در سفری به حج رفتند و ازدحام و فشار جمعیت را لمس و حس کردند از آن فتوا عدول کردند.
(الاحوط ان یکون الطواف بین البیت ومقام ابراهیم علیه‌السلام… ولکن الاقوی کفایة الطواف فی الزائد علی هذا المقدار.) (آیت الله وحید خراسانی، مناسک الحج، مسأله۳۰۰)
در هر حال اصل این واقعیت جای انکار نیست. فقیه دانسته یا ندانسته در برداشت از دلیل‌ها و دادن فتوا تحت تأثیر عوامل و علل آشکار و پنهان درونی، بیرونی، عینی و ذهنی فراوانی است.
هرچه دامنه اطلاعات خارجی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و… مانند ره یافت‌های فقهی و اصولی گسترده‌تر و واقع بینانه‌تر و عمیقانه‌تر باشد انطباق فتوا با واقع و تأثیرگذاری و کارآمدی آن در پاسخ به نیازهای جدی جامعه بیش‌تر خواهد بود.
توجه به این واقعیت است که دستگاه فتوا را فعال و کارآمد می‌کند و از موضع انفعالی و فتواهای فرضی به دور می‌سازد.
با اذعان به یک پارچگی مصادر و منابع اصلی اجتهاد یعنی کتاب و سنت و عقل که حقایقی پایدار و تغییرناپذیرند، ناهمگونی در برداشت‌ها از ادله و ناهم‌خوانی در فتواها، عوامل مختلفی چون اختلاف استعدادها و ذوق‌ها، در فهم آیات و روایات و علاج ناهمسویی‌ها یعنی تعارض و ناسازگاری دلیل‌ها دارد که یکی از مؤثرترین عناصر در بروز ناهمسویی در فتواها به اصطلاح شهید مطهری اختلاف از جهان بینی‌ها و اطلاع و آگاهی از شرایط و مناسبات اجتماعی و خارجی و… است.
از این‌جاست که بعضی فتواها استوار، برخی ناپایدار، دسته‌ای هماهنگ با روح زمان و پاسخگوی نیازهای واقعی و بحقِ نوبه نو و بعضی فرسوده و تکراری و پاره‌ای فعال و کارآمد و بعضی منفعل و کهنه است.
اجتهاد نارسا= احتیاط ناروا
با التزام به ضرورت فقاهت و اجتهاد و اعتقاد به نقش حیاتی و تعیین کننده آن و تفاوت اجتهادها از جهت قوت و ضعف و کمال و نقص بدیهی است که آثار وجودی مجتهدان نمی‌تواند یک‌سان باشد به هر مقدار که اجتهاد جامع، واقع‌بینانه و به روزتر باشد تأثیرگذاری دینی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و جهانی بیش‌تر و بهتر می‌تواند داشته باشد.
مجتهد جامع شرایط و آشنا به زبان زمان و آگاه به اوضاع فرهنگی، سیاسی و اقتصادی حاکم بر جامعه و جهان، نوع نگاهش به منابع و شیوه تلقی و برداشتش از ادله و موضع‌گیری و فتواهایش زنده وفعال و سرنوشت‌سازتر است تا فقیهی که تنها در محیط بسته حوزه خوب درس خوانده و مبادی را خوب فراگرفته و به قوه و قدرت استنباط دست یافته است.
بدیهی است که حوزه اجتهاد و ابزار و مبادی آن در همه زمان‌ها و شرایط، ثابت و یک‌نواخت نیست. به تناسب شرایط ممکن است دانشی که از شرایط اجتهاد به شمار می‌رفته روزی از شرطیت بیفتد و دانش جدید با ابزار و سازوکار تازه‌ای جزء مبادی و ابزار لازم آن به شمار آید. (امام خمینی، صحیفه، ج۲۱، ص۴۷؛ امام خمینی، صحیفه، ج۲۱، ص ۹۸؛ نهضت‌های اسلامی، ج۱، ص۹۳)
بدیهی است که ناکافی دانستن فقه و اصول رسمی و یا اجتهاد مصطلح، هیچ‌گاه به معنای نفی قواعد و اصول و متون کهن فقهی نبوده و نیست. متون فقه و اصول که محصول تلاش‌های خستگی ناپذیر هزارساله مجتهدان بزرگ و فقیهان سترگ است از ثروت‌های گرانقدر علمی ما به شمار می‌روند که باید با حساسیت تمام آن‌ها را حراست کرد و مورد استفاده قرار داد. بلکه مقصود آن است که اجتهاد در هر عصری بدون لحاظ شرایط و مقتضیات آن روزگار و درک صحیح از نیازهای نوپیدای جامعه ناکافی و ناکارآمد است، به عنوان نمونه نسبت به موضوع مقاله که بررسی احتیاط‌های نامطلوب است اگر مجتهد جامع باشد و با فراگیری تمام مبادی و مقدمات لازم از آگاهی‌های لازم زمان و مکان و مقتضیات روزگار خویش برخوردار باشد دید کلان و کلی و جهانی داشته باشد و در نگاه و برداشت از ادله در مقام استنباط به مقاصد و اهداف کلان شریعت و روح حاکم بر احکام و پیوند میان همه بخش‌های دین و با رهنمود قرآنی: (لیتفقهوا فی الدین) نگرشی همه جانبه داشته باشد طبیعی است که دیگر جایی برای پاره‌ای احتیاط‌ها در مقام فتوا که ناشی از خصلت‌ها، بی‌توجهی به اهداف کلان و فردگرایانه و بریده نظر کردن در فقه است، باقی نخواهد ماند، به تفصیلی که شرحش خواهد آمد.
به هر حال، در رویکرد به احتیاط‌های بی مورد و نامطلوب در مقام فتوا و عمل، زمینه و عوامل مختلفی دخالت دارند که مهم‌ترین آن‌ها نارسایی در اجتهاد است و لذا احتیاط‌های ناروا زاییده اجتهاد نارساست.
با عنایت به چنین شرایطی شایسته است قبل از بررسی زمینه و عوامل و موارد احتیاط نامطلوب نگاهی گذرا به حقیقت اجتهاد و رسالت و فلسفه آن بیفکنیم.
حقیقت اجتهاد
اجتهاد به مفهوم درست آن‌که به کارگیری تمام توان برای فهم احکام و کارشناسی در حوزه دین و تبیین خط مشی زندگی فرد و جامعه برابر متون دینی است یکی از دشوارترین پدیده‌ها و پیچیده‌ترین رشته‌های علوم انسانی و اسلامی است.
رسالت مجتهد
الف. تحصیل الحجة.
ب. اقامة الحجة.
مرحله نخست که حجت شناسی و دلیل سازی است. پدیده‌ای اکتسابی است و تحقق آن در گرو تلاش خستگی ناپذیر مجتهد است برای فراگیری مبادی مانند: لغت، ادبیات، رجال، تاریخ فقه، اقوال فقها، به ویژه اصول فقه، به اضافه اطلاعات لازم اجتماعی، سیاسی و آگاهی از شرایط زمان و مکان.
مرحله دوم که بهره‌گیری بهینه از حجت‌های از پیش فراهم آمده و به کارگیری به مورد و درست آن‌ها در استنباط و استخراج حکم حوادث و رخ دادهاست یک موهبت خدادادی و خصلت درونی است. که نقش تلاش‌های علمی همراه با تقوی و تمرین بیش‌تر را در شکوفایی هرچه بهتر، بیشتر و سریع‌تر این موهبت نباید از نظر دور داشت.
رمز بزرگ اجتهاد
اوج اجتهاد و هنر مجتهد و استادی او در این است که بتواند قانون‌های فراگرفته را‌ به‌طور درست و به مورد و به موقع بر مصداق‌ها و موضوع‌های بی‌سابقه و نوپیدا برابر سازد.
و با در دست داشتن قواعد بتواند وظیفه فرد و جامعه را در هر شرایط در برابر رخ دادها و پدیده‌های نوپیدای زندگی به راحتی روشن سازد. میزان چیره دستی و مهارت هر مجتهدی نسبت به دیگران ـ که نشانه اعلمیت اوست ـ در این ساحت و عرصه نمود می‌یابد.
همه اهمیت اجتهاد با تمام آثار و احکامی که دارد و می‌تواند داشته باشد و آن را دارای اعتبار می‌سازد و به او قانونیت می‌بخشد و راز بزرگ آن به شمار می‌آید در همین حقیقت نهفته است که تطبیق به مورد و به موقع کلیات بر جزئیات است. به باور ما و به تصریح بسیاری از بزرگان راز بزرگ اجتهاد که همان تطبیق به جای کلیات ثابت بر جزئیات متحول و نو به نو هست، در برخورداری مجتهد از موهبتی خدادادی نهفته است که از آن به قوه قدسیه یاد می‌شود.
قوه قدسیه
در بسیاری از کتاب‌های فقهی و اصولی به تناسب بحث اجتهاد و شرایط و مبادی آن شرط خاصی مطرح شده است که به عنوان جزء اخیر علت تامه اجتهاد به شمار می‌آید. شاید برای نخستین بار علامه حلی بر اهمیت و جایگاه تعیین کننده این شرط تأکید ورزیده و پس از ایشان در سخنان فقیهانی مانند شهید اول، شهید دوم، صاحب معالم، فاضل هندی صاحب کشف اللثام، فاضل تونی صاحب وافیه، شیخ بهائی صاحب زبدةالاصول، فیض کاشانی و سرانجام آقاباقر وحید بهبهانی با عبارت‌های مختلفی از آن یاد شده است:
(قوة یتمکن بها من استخراج الفروع من الاصول.)
(قوّة قدسیة یأمن معها الغلط.)
(قوة ادراک یقتدر بها علی اقتناص الفروع من الاصول.)
(ملکة مستقیمة، ملکة قویة.)
مجتهد افزون بر فراگیری مبادی و پیش شرط‌های اجتهاد باید دارای توانایی خاصی در استنباط احکام باشد که این قدرت و تسلط بر ردّ جزئیات به کلیات بر اثر تمرین‌های مکرر به عنوان یک صفت ریشه‌دار و طبیعت نفسانی درآمده باشد.
آنچه باعث شده است اجتهاد گوهری کمیاب و جهادی بزرگ و به راحتی برای هرکس دست نایافتنی باشد همین شرط است وگرنه فراگیری مبادی اجتهاد، مانند لغت، صرف، نحو، رجال و… و اصول با همه زحمت‌هایی که دارند چندان دشوار و دست نیافتنی نیست.
با توجه به جایگاه تعیین کننده این شرط است که در وصف و ثنای مقام بلند او محکم‌ترین تعبیرات شده است.
(وهذه هی العمدة فی الباب، اعظم الشرائط، اصل الشرائط مهمترین، بزرگ‌ترین و بنیادی‌ترین شرطی که حقیقت و روح اجتهاد بر آن استوارست همین شرط است.) (شهید ثانی، شرح لمعه، ج۱، ص۲۸۱)
نسبت این شرط به دیگر شرایط اجتهاد، نسبت نماز به دیگر عبادات است. و نسبت امامت علی و آل علی (علیه‌السلام) به دیگر اصول اعتقادات است، که اگر نماز باشد و پذیرفته شود، دیگر عبادت‌ها پذیرفته می‌شود و اگر اعتقاد به ولایت و امامت علی بن ابی طالب و دیگر امامان معصوم از اولاد او باشد توحید و نبوت و معاد مفید است.
در این‌جا نیز اگر این قوه باشد دیگر شرایط مورد استفاده قرار گرفته و اجتهاد به مفهوم صحیح آن با همه آثارش شکل می‌گیرد و در غیر این صورت دیگر شرایط را سودی نباشد.
بسیاری از بزرگان گزارش کرده‌اند و ما نیز خود دیده‌ایم دانش آموختگان حوزه را که در مبادی اجتهاد چیزی کم ندارند و ادبیات عرب، رجال و اصول را به خوبی فراگرفته‌اند و به سخن شیرین شهید مطهری متون مهم اصولی مانند کفایة، آخوند خراسانی را چهارلا بلدند و تمام ضمائر و عبارات آن را حلاجی کرده‌اند، اما آن‌گاه که یک موضوع فقهی نوپیدای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، پزشکی، قضایی و… مطرح می‌شود کاملاً پیاده و از عهده پاسخگویی آن ناتوانند و این درماندگی معلول نداشتن این قوه است که رمز اجتهاد است.
حال نوبت آن است که به شرح و بیان حقیقت این گوهر گران‌بها یعنی قوه قدسیه بپردازیم.
حقیقت قوه قدسیه
علی رغم تصریح بزرگان فقه و اصول بر اعتبار قوه قدسیه به معنایی که یاد شد
بعضی از محققان از شرطیت چنین چیزی و فهمیدن معنای آن اظهار بی‌اطلاعی کرده‌اند و بعضی آن را سخنی شاعرانه و خیال‌بافانه و بی‌اساس دانسته‌اند. (محقق اصفهانی، نهایةالدرایه فی شرح الکفایه، ج۶، ص۳۶۳؛ سید محمدحسن مرتضوی لنگرودی، الدرر النضید، ج۱، ص۹۷ ـ ۹۸)
در داوری میان این دو دیدگاه آنچه به نظر می‌رسد آن است که به معنا و حقیقت قوه قدسیه به خوبی توجه نشده است و نزاع لفظی به نظر می‌رسد.
شایان توجه است که قوه قدسیه در کلام کسانی که آن را شرط اساسی اجتهاد دانسته‌اند به معنای ایمان، عدالت، تقوا و مانند آن معنا نشده است تا کسی آن را از شرایط مرجعیت و جواز تقلید به شمار آورد و بر اعتبار آن به حدیث: (العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء) استدلال نماید. بلکه مقصود ـ چنان‌که خود این بزرگان تصریح کرده‌اند ـ جودة نظر، استقامت طبع، حسن سلیقه، لطف قریحه، سلامت ذوق، فطانت، ذکاوت و مانند آن است. (وافیه، ج۱، ص۲۸۳ ـ ۲۸۶؛ معالم الاصول، ج۱، ص۲۴۰؛ فیض کاشانی، مفاتیح الشرایع، ج۲، ص۵۵؛ وحید بهبهانی، فوائدالحائر، ج۱، ص۳۳۷؛ سید عبدالعلی سبزواری، تهذیب الاصول، ج۲، ص۱۲۷)
بنابراین قوه قدسیه، قبل از هر چیز ریشه در ساختار وجودی و استعداد ذاتی و اعتدال روحی فرد دارد که دست توانای آفریدگار هستی به مقتضای حکمتش آن را همانند هر صفت و خصلت طبیعی دیگری در وجود اشخاص به ودیعت نهاده و می‌نهد.
و لذا در گذشته تعبیر کردیم که این قوه اکتسابی و تحصیلی نیست. خلقتی و ساختاری است که خدا در نهاد بعضی به مقتضای حکمتش قرار می‌دهد.
هرچند که نقش چشم‌گیر تلاش‌های علمی با فراگیری مبادی و تمرین و ممارست در مسائل و مجاهدت‌های اخلاقی با تهذیب و تقوا، در هر چه بیش‌تر و بهتر شکوفایی و باوری آن استعداد ذاتی جای هیچ‌گونه تردیدی نیست. (شهید ثانی، شرح لمعه، ج۱، ص۲۸۱، کتاب القضاء)
قوه قدسیه از مقوله علم و فکر و تخصص است نه از نوع ایمان و تقوا و لذا ممکن است افراد کم تقوا و بلکه بی‌ایمان و بی‌تقوا ـ که فاسق شمرده می‌شوند ـ به سبب برخورداری از این استعداد خدادادی از افراد باتقوا و ایمان، قدرت اجتهاد و استنباط‌شان بالاتر و بیش‌تر باشد.
تحقیقاً با نظر به این نکته است که بسیاری از فقیهان و مجتهدان تصریح کرده‌اند که در موارد اختلاف نظر میان مجتهد اعلم با مجتهد اعدل و اورع جانب علمی افزون، بر جانب تقوا و ورع افزون، پیش داشته می‌شود و باید از اعلم و افضل عادل تقلید نمود نه از اورع و اعدل فاضل و عالم، به دلیل این‌که ملاک، تخصص و استادی بیش‌تر به اضافه تقوا به مقدار لازم است.
در هر حال، همه پیچیدگی و دشواری و راز و رمز اجتهاد در این نکته است که مجتهد بتواند دلیل‌های متعارض را به خوبی علاج کند و افراد پنهان و ناشناخته موضوع و لوازم غیر آشکار آن و رخ‌دادهای نو را به موقع شناسایی و حکم آن را بیان نماید.
مهارت و استادی هر مجتهدی نسبت به دیگران ـ که نشانه اعلمیت اوست ـ بستگی به میزان قدرت فکری و استعدادهای درونی و ذاتی او دارد که همان قوه قدسیه است.
میزان اعلمیت همین قدرت است نه تقوا و عدالت بیشتر. (شهید ثانی، شرح لمعه، کتاب القضاء، ج۱، ص۲۸۱؛ فیض کاشانی، مفاتیح الشرایع، ج۲، ص۵۵؛ فاضل نراقی، وافیه، ج۶، ص۲۸۴؛ وحید بهبهانی، فوائد الحائریه، ج۱، ص۳۳۷؛ مفتاح الکرامه، ج۱۰، ص۱۸ ـ ۱۷؛ نراقی، عین الاصول، ج۱، ص۲۲۶)
نتیجه نهایی آن‌که ریشه بسیاری از فتواهای ذهنی، ناکارآمد و احتیاط‌های نابجا و دست وپاگیر و دردسرساز از پیامدهای کج‌سلیقگی‌ها و عدم توازن روحیه شخص است. که اگر ذاتی باشد علاج‌ناپذیر و اگر عارضی باشد علاج آن نیاز به تمرین و تلاش بیشتری دارد.
برخی بزرگان قوه قدسیه را از مقوله تقوا و عدالت تلقی کرده‌اند و فاقد آن را شایسته تصدی منصب مرجعیت و دیگر شئون فقیه نمی‌دانند.
و حکم و فتوای فاقد قوه قدسیه به معنای مقصود او حجت و نافذ نیست، از این روی با صراحت شرطیت قوه قدسیه نسبت به تحقق اصل اجتهاد و فقاهت مورد انکار قرار گرفته است:
(مَلَکه و قدرت اجتهاد همان شناخت و فراگیری مبادی و مقدمات است و شرطیت چیزی به نام قوه قدسیه به عنوان یک حقیقت نوری که خدا در دل هرکس بخواهد قرار بدهد، بی‌اساس است.
و عدالت و فسق بلکه ایمان و نفاق در تحقق اجتهاد بی‌تأثیرند بنابراین قوه قدسیه هیچ‌گونه دخالتی در تحقق اصل اجتهاد ندارد.) (محقق اصفهانی، نهایةالدرایه فی شرح الکفایه، ج۶، ص۳۶۳؛ الدرر النضید فی الاجتهاد والتقلید، ج۱، ص۹۷ ـ ۹۸)
با دقت در تحقیقی که راجع به ماهیت و حقیقت قوه قدسیه به عمل آمد روشن شد که این قوه از سنخ تقوا و عدالت در برابر فسق نیست که شرط اعتبار رأی مجتهد به شمار آید، بلکه یک استعداد ذاتی است به نام جودت فکر، سلامت طبع و استقامت اندیشه و مربوط به نوع ساختار وجودی شخص است که فطری و موهبتی است، در برابر ضعف استعداد و کُندذهنی و مانند آن.
بنابراین اگر قوه قدسیه به معنای حقیقت نوری و روح قدسی و از مقوله تقوا و ایمان باشد ما نیز بسان محقق اصفهانی از وجود و دخالت او در اجتهاد، تصور درستی نداریم و آن را ناتمام می‌دانیم، ولی قوه قدسیه به معنای جودت فکر و استقامت نظر، اعتدال مزاج، استعداد برتر است که دارای دخالت چشم‌گیر و غیر قابل انکار است. هرچند که به نقش تقوا و ایمان در شکوفایی بیش‌تر و بهتر آن تأکید می‌کنیم. (قوانین، ج۱، ص۳۸۷، بحث شرایط اجتهاد.)


فهرست مندرجات

۱ - پانویس
۲ - منبع


۱. شهید مطهری، نهضت‌های اسلامی در صدساله اخیر، ج۱، ص۹۳.



برگرفته از مقاله احتیاط‌های روا و ناروا-مجله فقه-دفتر تبلیغات اسلامی- شماره۳۵.    



جعبه ابزار