• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ادله قائلین به جبر و اختیار

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



قائلین به جبر و اختیار برای عقیده خودشان به دلائلی متمسک می‌شوند که در ذیل ذکر می‌شود.




قائلان به جبر دینی و کلامی، فرقه های مختلفی هستند که با اتفاقشان در مسئله، گونه اعتقاد و نحوه استدلالشان متفاوت است.
استدلالهای آن‌ها عموماً بر پایه آیاتی از قرآن کریم و روایاتی است که از ائمه و پیشوایان دینی رسیده که ظاهرشان موُهم جبر است.
برخی از دلایل قرآنی ایشان به این شرح است :
۱) با استناد به آیه «ذلکمُ اللّهُ ربُّکم لاإلهَ إلاّ هوخالقُ کلِّ شی ءٍ» استدلال کرده‌اند که اولاً آیه مذکور دلالت دارد بر این‌که خداوند آفریننده هر چیزی است، یعنی هرآنچه «شی ء» بر آن اطلاق می‌شود مخلوق خداوند است و چون افعال بندگان هم شی ء است، پس خداوند خالق آنهاست.
ثانیاً، اگر خدا خالق اجسام و اعیان باشد و خالق همه اشیا، از جمله خالق افعال بندگان ، نباشد، پس «هو خالقُ کلِّ شی ءٍ» در این آیه کذب خواهد بود و چون کذب بر خدا روا نیست و هر که بر او روا دارد کافر است، بنابراین باید گفت که خداوند خالق افعال بندگان است.
ثالثاً، اگر خداوند فقط خالق اعیان باشد و بنده خالق افعال، لازم می‌آید که بندگان به صفت خالقیت ــ که صفت مدح است ــ سزاوارتر از خدا باشند زیرا در نظر مردم، فاعلی که فعلش بیش‌تر است نام فاعل برای او شایسته تر است و چون از بندگان افعال بیشمار پدید آید، بنا بر این‌که او خود خالق افعالش باشد پس فعل و خلق آن‌ها بیش از فعل و خلق خداوند است و بنابراین بنده به مدح (صفت خالقیت) سزاوارتراست و این باطل است.
رابعاً، چون فعل بنده، بنا بر آنچه گفته شد، بیش از خداست پس قدرتش نیز بیش از خداست و این هم باطل است.
۲) با استناد به آیه شانزدهم سوره رعد (آیا برای خدا شریکانی قرار دادند که مانند خلق او خلق کردند، پس امر بر ایشان مشتبه شد. بگو خدا آفریننده هر چیزی است و اوست یکتای قهار )، چنین استدلال کردند که در این آیه خالقیت غیرخدا و عقیده بت پرستان ، که برای خدا در خلق شریک قرار دادند، نفی شده است، زیرا اگر خدا شریک می‌داشت در این صورت امر بر آدمی مشتبه می‌شد که مخلوق خدا کدام است و مخلوق شریکش کدام.
همچنین چون خدا آفریدگار همه چیز است و شریکی ندارد و کسی که جز خدا را خالق انگارد، مشرک و کافر است، بنابراین خالق افعال بندگان نیز خداست و نه خود بندگان و عقیده به خالقیت بندگان در افعالشان مستلزم شرک و کفر است.
۳) با استناد به آیه هجدهم سوره سبا (رفتن بندگان را ما اندازه کردیم) استدلال کرده‌اند که اگر رفتن رونده، مخلوق رونده بود نه مخلوق خدا، در این صورت «قدَّرْنا» در این آیه درست نبود.
۴) بنا بر آیه ۹۶ سوره صافات (شما و آنچه را می‌کنید خدای تعالی آفرید) استدلال کرده‌اند که خداوند خود را خالق افعال و اعمال ما معرفی کرده است، همان طور که گفته است خالق خود ماست؛ بنابراین، خالقِ عامل و عمل، هر دو، خداوند است.
۵) بنا بر آیه دوم سوره فلق (از شر آنچه آفریده است) استدلال کرده‌اند که خداوند در این آیه به بندگان خود امر کرده که از شرِ آنچه او خلق کرده به او پناه برند، پس خدا خالق شر است همان طور که خالق خیر است؛ یعنی، او خالق همه افعال است چه خیر باشد چه شر.
[۲] عبداللّه بن اسعد یافعی، کتاب مرهم العلل المعضله فی الرد علی ائمة المعتزله، ج۱، ص۷۱ـ۷۶، چاپ محمود نصار، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
[۳] عبداللّه بن اسعد یافعی، کتاب مرهم العلل المعضله فی الرد علی ائمة المعتزله، ج۱، ص۷۶ـ۹۵، چاپ محمود نصار، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.




۱) فعل بنده ممکن است و هر ممکنی مقدور خداست، زیرا قدرت الاهی شامل همه ممکنات است؛ اگر فعل بنده مقدور خود بنده نیز باشد، اجتماع دو قدرت مؤثر بر مقدور واحد لازم می‌آید که عقلاً محال است.
۲) اگر بنده به اختیار و استقلال موجِد افعالش باشد، در این صورت باید عالم به تفاصیل افعالش باشد، زیرا وقوع هر فعلی از افعال بنده ممکن است به وجوه متفاوت واقع شود و وقوع وجهی غیروجه دیگر، به علت قصد و اختیار اوست که به آن تعلق گرفته نه به دیگری، و چون قصد و اختیار مشروط به علم است، بنابر این اگر افعال بنده به اختیار وی صادر شود باید به تفاصیل افعالی که از او صادر شده عالم باشد، درصورتی که چنین نیست زیرا گاهی از نائم (کسی که در خواب است)، ساهی (کسی که فراموشکار است)، رونده، گوینده و نویسنده افعال اختیاری صادر می‌شود که به آن‌ها شعور و آگاهی ندارد، مثلاً نائم از پهلویی به پهلوی دیگر می‌چرخد بدون این‌که به کمّ و کیف آن گاه باشد، یا گوینده کلمات و حروف معیّنی را بر نظمی مخصوص ادا می‌کند بدون این‌که به اعضایی که آلات و اسباب ادای آن حروف‌اند و نیز بر اوضاعی که اعضا هنگام تلفظ آن حروف به خود می‌گیرند آگاه باشد و همچنین است در سایر مثالهای مذکور.
۳) اگر انسان به قدرت و اختیار خود موجِد فعلش باشد لازم می‌آید که هم بر فعل و هم بر ترک آن متمکن باشد، زیرا اگر بر ترک آن متمکن نباشد، پس مجبور است نه مختار؛ ولی لازم، یعنی تمکن بر فعل و ترک، باطل است پس اختیار در فعل باطل است.
بطلانِ لازم از آن روست که رجحان فعل بر ترک یا متوقف بر مرجح است یا نیست.
در صورت دوم، ترجیح بلامرجّح لازم می‌آید که باطل است.
در صورت اول، یعنی این‌که متوقف بر مرجّح باشد، آن مرجّح نیز اگر از بنده باشد، صدور آن مرجّح نیز محتاج مرجّح دیگر خواهد بود و این امر یا به تسلسل می‌انجامد که محال است یا منتهی به مرجّحی می‌شود که از بنده نیست، در این صورت بنده در فعلش مستقل نیست و ناتوانی او بر ترک لازم می‌آید که حاصل آن جبر است.
۴) اگر خدا علم به وقوع فعل بنده داشته باشد، آن فعل واجب خواهد بود و اگر به عدم وقوع فعل بنده عالم باشد، آن فعل ممتنع خواهد بود.
بنابراین، اگرچه فعل عبد فی نفسه ممکن است، وقوع و عدم وقوع آن در مکنت و قدرت بنده نخواهد بود.
۵) چنانچه فعل بنده به قدرت او باشد، اگر حرکت جسمی را اراده کند و در عین حال خداوند سکون آن را اراده کرده باشد، در این صورت یا هر دو مراد واقع می‌شود، یعنی جسم هم حرکت می‌کند و هم ساکن است و این محال است، یا یکی واقع می‌شود و دیگری واقع نمی‌شود، در این صورت ترجیح بلامرجّح است، چون فرض بر استقلال دو قدرت (قدرت بنده و قدرت خدا) است.
[۴] عبدالملک بن عبداللّه امام الحرمین، کتاب الارشاد الی قواطع الادله فی اصول الاعتقاد، ج۱، ص۱۸۸ـ۱۹۰، چاپ محمد یوسف موسی و علی عبدالمنعم عبدالحمید، مصر ۱۳۶۹/ ۱۹۵۰.
[۵] میمون بن محمد نسفی، تبصرة الادله فی اصول الدین علی طریقه الامام ابی منصور الماتریدی، ج۲، ص۵۸۳ ـ ۵۹۳، چاپ کلود سلامه، دمشق ۱۹۹۰ـ۱۹۹۳.
[۶] مسعودبن عمر تفتازانی، شرح المقاصد، ج۴، ص۲۲۷ـ۲۳۴، چاپ عبدالرحمان عمیره، قاهره ۱۴۰۹/۱۹۸۹، چاپ افست قم ۱۳۷۰ـ۱۳۷۱ ش.
[۷] علی بن محمد جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۱۴۸ـ۱۵۰، چاپ محمد بدرالدین نعسانی حلبی، مصر ۱۳۲۵/۱۹۰۷، چاپ افست قم ۱۳۷۰ ش.




قائلان به اختیار نیز به آیاتی از قرآن و روایتی از ائمه دین استشهاد کرده اند.
آنها آیاتی را که بر اختیار دلالت می‌کنند به چند دسته تقسیم کرده اند: 
[۸] حسین بن یوسف علامه حلّی، نهج الحق وکشف الصدق، ج۱، ص۱۰۵ـ۱۱۲، بیروت ۱۹۸۲.
[۹] حسین بن یوسف علامه حلّی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ج۱، ص۳۱۲ـ ۳۱۳، چاپ حسن حسن زاده آملی، قم ۱۴۰۷.

۱) آیاتی که فعل را به بنده نسبت می‌دهند
۲) آیاتی که بر پاداش یا کیفر داشتن اعمالی که آدمی انجام داده دلالت می‌کنند
۳) آیاتی که بر تنزیه افعال خدا از شباهت و همانندی با افعال انسان دلالت می‌کنند، از این جهت که در افعال خدا اختلاف و تفاوت راه ندارد ولی افعال انسان مختلف است
۴) آیاتی که بندگان را به علت کفر و معاصی آن‌ها مذمت می‌کنند
۵) آیاتی که دالّ بر تخییر انسان در افعالش است
۶) آیاتی که بر شتاب کردن به انجام کار خیر پیش از آن‌که فرصت از دست رود دعوت می‌کنند
۷) آیاتی که خداوند در آن‌ها مردم را به یاری خواستن از او تحریض می‌کند
۸) آیاتی که بر استغفار انبیا از ترک اولی دلالت می‌کنند
۹) آیاتی که از اقرار گناهکاران به گناه خود حکایت می‌کنند آیاتی که بر حسرت کافران از کفر و معاصی که انجام داده‌اند دلالت می‌کنند.
قائلان به اختیار، علاوه بر آیات، به روایاتی نیز تمسک جسته‌اند که در منابع روایی و کلامی نقل شده است.
[۳۶] ابن بابویه، التوحید، ج۱، ص۲۹۱ـ۳۱۷، نجف ۱۳۸۶/۱۹۶۶.
[۳۷] محمدباقربن محمد میرداماد، القبسات، ج۱، ص۹۴ـ۹۵، حاشیه: الایقاظات، چاپ سنگی تهران ۱۳۱۴.




۱) قول جبریه مخالف حکمِ ضروری عقل است، زیرا هرکسی که از دیگری فعلی طلب می‌کند بالضروره می‌داند که آن فعل از وی می‌تواند صادر شود و الاّ از او طلب نمی‌کرد؛ ازاین رو، در مقام استدعای فعل از دیگری به انحای ممکن تلطف می‌کند، اندرز می‌دهد، از ترکش باز می‌دارد و به هر چاره و وسیله ای که ممکن است متوسل می‌شود تا آن فعل از او صادر شود.
همچنین بالضروره می‌داند که میان امر به نشستن و ایستادن و امر به ایجاد آسمانها و ستارگان فرق است.
اگر این علم ضروری به این‌که ما خود موجِد افعالمان هستیم حاصل نبود، آن امر و طلب نادرست بود.
۲) قول جبریه مخالف اجماع انبیا و رسولان است، زیرا در این‌که انبیا اجماع کرده‌اند بر این‌که خدای تعالی بندگانش را به بعضی افعال (مانند روزه و نماز ) امر و از بعضی (مانند ظلم و دروغ ) نهی کرده است، اختلافی نیست و این درصورتی درست است که بنده خود فاعل و موجِد افعالش باشد زیرا چگونه درست است به کسی امر شود که ایمان بیاورد و نماز بخواند یا از کفر و معصیت نهی شود درحالی که فاعل و تارک این افعال او نیست بلکه غیر اوست.
۳) جبریه با اجماع امت مخالف است، زیرا لازمه جبر سدّ بابِ استدلال بر وجود صانع و بر صدق حق تعالی و بر صحت نبوت و شریعت است و این ممانعت به خرق اجماع امت منجر می‌شود، زیرا اثبات صانع درصورتی امکان دارد که گفته شود عالم حادث است و هر حادثی محتاج محدِث است، همچنانکه افعال ما محتاج به ماست.
با منع حکم اصل در این قیاس تمثیلی که موجد بودن ماست، اقامه این استدلال ممکن نخواهد بود و در نتیجه، باب اثبات صانع بسته می‌شود.
همچنین بنا بر این‌که خدا خالق همه افعال از زشت و زیبا باشد، اظهار معجزه از او توسط دروغگو ممتنع نخواهد بود و چون به امتناع معجزه توسط دروغگو قطع و یقین نتوان حاصل کرد، در این صورت برای اثبات فرق نبی با متنبّی راهی نخواهد بود.
همچنین اگر جایز باشد که خدا خالق افعال زشت باشد در این صورت کذب در اخبارش جایز خواهد بود؛ در نتیجه، وعد و وعید او و نیز اخبارش از احکام آخرت و احوال امتهای گذشته قابل و شایسته اعتماد نخواهد بود.
همچنین لازم می‌آید که ترغیب و تشویق آدمی به افعال زشت و قبیح توسط خدا جایز باشد و در نتیجه، اعتماد به شرایع و تشاغل به آن‌ها قبیح خواهد بود.
۴) لازمه جبر ، ظلم و عبث بودن افعال خداوند است، زیرا اگر او خالق افعال بندگان از جمله افعال زشت آن‌ها مانند ظلم و عبث باشد، در این صورت منعی نخواهد بود که خدا فقط آن گونه افعال را خلق کند و نه غیر آن‌ها را.
۵) لازمه جبر، سفاهت و جهالت خداوند است، زیرا از جمله افعال بندگان شرک و توصیف حق تعالی به اضداد و انداد و اولاد و شتم و دشنام دادن بر اوست.
اگر خدا فاعل افعال بندگان باشد فاعل همه افعال مزبور خواهد بود و این مبطل حکمتش خواهد بود و لازمه نفی حکمت الحاق او به سفهاست.
۶) لازمه جبر مخالفت با ضرورت است، زیرا اگر جایز باشد که خدا ظلم و زنا و مانند اینها را خلق کند، در این صورت ارسال پیامبرانی که دینشان برای دعوت به این امور باشد جایز گردد.
پس روا خواهد بودکه در میان پیامبران گذشته کسانی باشند که جز برای دعوت به این قبایح مبعوث نشده‌اند و این خلاف ضرورت است.
۷) لازمه جبر این است که خداوند زیانمندتر از شیطان برای بندگانش باشد، زیرا شیطان فقط می‌تواند به قبایح دعوت کند، ولی اگر خدا خالق افعال زشت و معاصی بندگان باشد و به سبب همانها بندگانش را عذاب کند زیانش بیش‌تر از شیطان است.
به علاوه، به همین جهت از کافر نیکو می‌نماید که شیطان را مدح و خداوند را مذمت کند.
۸) لازمه جبر مخالفت با عقل و نقل است، زیرا اگر بنده موجِد افعالش نباشد، نه سزاوار ثواب است نه مستوجب عقاب ، و اگر این ثواب و عقاب روا باشد در این صورت عذاب انبیا و ثواب فرعونها و شیاطین جایز خواهد بود و در نتیجه، خدا سفیه ‌ترین سفها خواهد بود و حال آن‌که او خود را از سفاهت تنزیه کرده است.
۹) لازمه جبر، ظالم و جائر بودن خداوند است و لازمه آن انتفای نعمت از کافر است، زیرا اگر خدا خالق کفر در کافر باشد، در این صورت او را برای عذاب در جهنم خلق کرده و اگر چنین باشد خدا به او نعمتی نداده است، چون نعمت دنیا با عقوبت آخرت ، نعمت به شمار نمی‌آید، در حالی که آیاتی از قرآن بر این‌که خداوند منعم بر کافران است دلالت می‌کنند.
به علاوه، بنا بر دین اسلام ، دانسته شده که هیچ بنده ای نیست مگر این‌که خدا را بر او نعمتی است خواه کافر باشد خواه مسلمان.
۱۰) الزام جبریه به محال ، زیرا اگر خداوند خالق افعال باشد، یا خلقش متوقف به قدرت و خواهش انسان است یا نیست و هر دو قسم باطل است، زیرا در صورت اول عجز خدای تعالی لازم می‌آید و در صورت دوم مستلزم آن است که خداوند افعال انسانها را بدون قدرت و خواهش آن‌ها آفریده باشد.
مثلاً، کتابت از کسی واقع شود که او را دست و قلمی نباشد، یا جایز باشد که مورچه ای کوه را به حرکت آورد و انسان توانمند و قوی از این کار ناتوان و عاجز باشد.
در این صورت، میان قوی و ضعیف فرقی نیست، در حالی که بالضروره معلوم است که انسان ناتوان با انسان توانا فرق دارد.
[۴۲] محمدبن علی کراجکی، کنزالفوائد، ج۱، ص۱۰۶ـ ۱۱۵، چاپ عبداللّه نعمه، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
[۴۳] میثم بن علی بحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ج۱، ص۱۰۸ـ۱۱۱، قم ۱۳۹۸.
[۴۴] حسین بن یوسف علامه حلّی، نهج الحق وکشف الصدق، ج۱، ص۱۱۳ـ۱۲۰، بیروت ۱۹۸۲.



 
۱. انعام/سوره۶، آیه۱۰۲.    
۲. عبداللّه بن اسعد یافعی، کتاب مرهم العلل المعضله فی الرد علی ائمة المعتزله، ج۱، ص۷۱ـ۷۶، چاپ محمود نصار، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
۳. عبداللّه بن اسعد یافعی، کتاب مرهم العلل المعضله فی الرد علی ائمة المعتزله، ج۱، ص۷۶ـ۹۵، چاپ محمود نصار، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
۴. عبدالملک بن عبداللّه امام الحرمین، کتاب الارشاد الی قواطع الادله فی اصول الاعتقاد، ج۱، ص۱۸۸ـ۱۹۰، چاپ محمد یوسف موسی و علی عبدالمنعم عبدالحمید، مصر ۱۳۶۹/ ۱۹۵۰.
۵. میمون بن محمد نسفی، تبصرة الادله فی اصول الدین علی طریقه الامام ابی منصور الماتریدی، ج۲، ص۵۸۳ ـ ۵۹۳، چاپ کلود سلامه، دمشق ۱۹۹۰ـ۱۹۹۳.
۶. مسعودبن عمر تفتازانی، شرح المقاصد، ج۴، ص۲۲۷ـ۲۳۴، چاپ عبدالرحمان عمیره، قاهره ۱۴۰۹/۱۹۸۹، چاپ افست قم ۱۳۷۰ـ۱۳۷۱ ش.
۷. علی بن محمد جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۱۴۸ـ۱۵۰، چاپ محمد بدرالدین نعسانی حلبی، مصر ۱۳۲۵/۱۹۰۷، چاپ افست قم ۱۳۷۰ ش.
۸. حسین بن یوسف علامه حلّی، نهج الحق وکشف الصدق، ج۱، ص۱۰۵ـ۱۱۲، بیروت ۱۹۸۲.
۹. حسین بن یوسف علامه حلّی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ج۱، ص۳۱۲ـ ۳۱۳، چاپ حسن حسن زاده آملی، قم ۱۴۰۷.
۱۰. بقره/سوره۲، آیه۷۹.    
۱۱. نساء/سوره۴، آیه۱۲۳.    
۱۲. انعام/سوره۶، آیه۱۱۶.    
۱۳. انفال/سوره۸، آیه۵۳.    
۱۴. طه/سوره۲۰، آیه۱۵.    
۱۵. طه/سوره۲۰، آیه۱۲۴.    
۱۶. غافر/سوره۴۰، آیه۱۷.    
۱۷. تحریم/سوره۶۶، آیه۷.    
۱۸. نساء/سوره۴، آیه۴۰.    
۱۹. سجده/سوره۳۲، آیه۷.    
۲۰. فصّلت/سوره۴۱، آیه۴۶.    
۲۱. ملک/سوره۶۷، آیه۳.    
۲۲. بقره/سوره۲، آیه۲۸.    
۲۳. آل عمران/سوره۳، آیه۹۹.    
۲۴. کهف/سوره۱۸، آیه۲۹.    
۲۵. فصّلت/سوره۴۱، آیه۴۰.    
۲۶. آل عمران/سوره۳، آیه۱۳۳.    
۲۷. زمر/سوره۳۹، آیه۵۵.    
۲۸. حمد/سوره۱، آیه۵.    
۲۹. اعراف/سوره۷، آیه۱۲۸.    
۳۰. اعراف/سوره۷، آیه۲۳.    
۳۱. انبیاء/سوره۲۱، آیه۸۷.    
۳۲. ملک/سوره۶۷، آیه۸.    
۳۳. ملک/سوره۶۷، آیه۱۰.    
۳۴. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۹۹.    
۳۵. سجده/سوره۳۲، آیه۱۲.    
۳۶. ابن بابویه، التوحید، ج۱، ص۲۹۱ـ۳۱۷، نجف ۱۳۸۶/۱۹۶۶.
۳۷. محمدباقربن محمد میرداماد، القبسات، ج۱، ص۹۴ـ۹۵، حاشیه: الایقاظات، چاپ سنگی تهران ۱۳۱۴.
۳۸. ص/سوره۳۸، آیه۲۸.    
۳۹. قلم/سوره۶۸، آیه۳۵۳۶.    
۴۰. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۲۸.    
۴۱. قصص/سوره۲۸، آیه۷۷.    
۴۲. محمدبن علی کراجکی، کنزالفوائد، ج۱، ص۱۰۶ـ ۱۱۵، چاپ عبداللّه نعمه، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
۴۳. میثم بن علی بحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ج۱، ص۱۰۸ـ۱۱۱، قم ۱۳۹۸.
۴۴. حسین بن یوسف علامه حلّی، نهج الحق وکشف الصدق، ج۱، ص۱۱۳ـ۱۲۰، بیروت ۱۹۸۲.




دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «جبر و اختیار»، شماره۴۴۷۱.    



جعبه ابزار