اعجاز هدایتی قرآن (خام)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اعجاز قرآن/ هدايتى و معارفى: اثبات وحيانىبودن قرآن از راه مضامين هدايتى و معرفتى آن
يكى از ابعاد اعجاز قرآن، اعجاز در معارف و علوم است كه از مباحث مهم و برجسته اعجاز قرآن به شمار مىآيد. البته اين بُعد از اعجاز قرآن، برخى ديگر از وجوه اعجاز را كه ناظر به ابعاد معرفتى قرآن است؛ مانند اعجاز تشريعى، اخبار به امور غيبى، اعجاز در عدم تناقض و اختلاف، در برمىگيرد و نسبت به آنها عام است.
موضوع تحدّى باتوجه به آيات آن (اسراء: ۸۸؛ هود: ۱۳؛ يونس: ۳۸؛ بقره: ۲۳؛ طور: ۳۴) آوردن مثل قرآن است؛ قرآن كريم، به تعبير خود از سنخ كلام و گونهاى از سخن است (توب: ۶؛ فتح: ۱۵)
[۱] و هر سخنى دو بخش دارد: بخش نخست، شكل ظاهرى كلام است كه در قالب الفاظ و واژگان پديدار مىشود و بخش ديگر، معانى و مدلولهايى است كه در دل واژگان و عبارات كلام، نهفته است. در حقيقت، هدف از بيان يك سخن نيز رساندن معانى و مفاهيم مورد نظر از طريق واژگان و عبارات است. بايسته است بررسى شود كه از نظر قرآن كريم، كدام يك از دو جنبه لفظ و معناى قرآن، داراى اهميت بيشترى بوده و چه چيز شايستگى دارد مهمترين وجه اعجاز قرآن به شمار آيد.
بىگمان، مطمئنترين راه براى شناخت اهداف قرآن، رجوع به متن آن و تأمل در وصفها و تعبيرهاى اين كتاب آسمانى درباره خود است. از جمله تعابير «هُدًى لِلنّاس» (بقره: ۱۸۵)، «هُدًى لِلمُتَّقين» (بقره: ۲)، «تِبيـنـًا لِكُلِّ شَىء» (نحل: ۸۹)، «فَصَّلنـهُ عَلى عِلم» (اعراف: ۵۲)، «حكيم» (يس: ۲) «حكمة» (قمر: ۵)، «برهان» (نساء: ۱۷۴)، «بصائر» (انعام: ۱۰۴؛ اعراف: ۲۰۳)، «فرقان» (بقره: ۱۸۵)، «ذكر» (آلعمران: ۵۸؛ حجر: ۹)، «شفاء» ، «رحمة» (اسراء: ۸۲) و «نور» (مائده: ۱۵) قابل ذكر است.
بيشتر اوصاف قرآن، بيان كننده ويژگيها و جنبههاى مربوط به محتوا، مدلول و معناى آن است؛ نه وصف واژگان و عبارات و جنبههاى ادبى و زبانى آيات. در اين ميان چند وصف انگشت شمار، مانند قرآن و كلام، ممكن است ناظر بر جنبههاى لفظى قرآن دانسته شود؛ اما بايد توجه داشت كه اين گونه وصفها به هر دو جنبه لفظ و معنا عنايت دارد.
بر اين پايه، با در كنار هم قرار دادن آيات تحدّى و آيات مربوط به اوصاف حقيقت قرآن، آشكار است كه هر يك از اين اوصاف مورد تحدّى قرار گرفته و منظور از آوردن مثل قرآن، آوردن مانند آن از جهت هدايتگرى، روشنگرى و... است و در كوتاه سخن، آوردن كلامى است كه حامل معارف هدايتى و حِكَمى همسنگ دانشهاى قرآن باشد. از سوى ديگر فراگير بودن تحدّى قرآن كه همه جن و انس و عرب و عجم در همه زمانها و مكانها را در بر مىگيرد، نه صرفاً سخنوران عرب يا افراد عصر نزول را، مستلزم آن است كه بُعد معارفى و معنايى قرآن، مورد تحدّى باشد
[۲] ، زيرا براى انسانهايى كه اساساً با زبان عربى آشنايى ندارند، درخواست پرداختن كلامى به شيوايى و رسايى قرآن، امر معقولى به نظر نمىرسد، بلكه مىتوان گفت تأكيد بر جنبههاى زبانى قرآن به عنوان مهمترين وجه اعجاز، فروكاستن از شأن قرآن و آورنده آن در حد سخنان انسانهاى سخنورى مانند امرؤالقيس است، زيرا هدف از رسالت پيامبر خاتم(صلى الله عليه وآله) و نزول قرآن، عرضه طرحى نو در حوزه انديشه و رفتار انسانى است و ازاينرو هماوردطلبى از جهت معارف هدايتگر، بامدّعا متناسب است.
[۳] عنايت به واكنش كافران و مشركان در برابر دعوت پيامبر(صلى الله عليه وآله)نشان مىدهد كه آنان افزون بر اتهاماتى، مانند دروغ، جنون و سحر كه به آن حضرت نسبت مىدادند و قرآن را افسانههاى پيشينيان مىخواندند (نحل: ۲۴)، طرح اصولى مانند توحيد و معاد را امرى شگفت مىپنداشتند. (ص: ۴ـ۵؛ يس: ۷۸ـ۷۹) معلوم مىشود آنان خود را با تعاليم و حقايق جديد مواجه مىديدند وشگفتى پيام آسمانى قرآن از حيث اين معارف است. البته اين معارف و تعاليم در قالب متنى روشن، زيبا و دلكش پديدار شده است.
[۴] افزون بر اينها، برخى آيات تحدّى مانند ۲۳بقره (بقره: ۲۳) مدنى است
[۵] و در مدينه، مخالفان و معارضان قرآن در درجه نخست، يهوديان بودند كه كتاب آسمانى و آيين خود را برتر از قرآن كريم و دين اسلام پنداشته و از پذيرش اسلام سر بازمىزدند. (بقره: ۷۶؛ بقره: ۸۹ـ۹۱) اين امر مقتضى آن است كه تحدّى در برابر آنان به هدايت و معرفت قرآنى باشد، همچنان كه در آيهذيل كه مخاطب مستقيم آن يهوديان (و همه مخالفان و معارضان هستند) به تحدّى، از بعد هدايتگرى تصريح شده است: «قُل فَأتوا بِكِتـب مِن عِندِ اللّهِ هُوَ اَهدى مِنهُما اَتَّبِعهُ» (قصص: ۴۹)
سخنان معصومان(عليهم السلام) درباره قرآن نيز مؤيد تحدّى قرآن از جنبه معرفت و هدايت آن است. امير مؤمنان(عليه السلام)، در وصف بعثت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)تأكيد مىكند كه خداوند، آن حضرت را با نور روشنگر، برهان آشكار و راه هويدا و كتاب هدايتگر برانگيخت.
[۶] در سخنى ديگر، آن حضرت قرآن را نورى كه چراغهايش خاموش نشود، چراغى كه فروزندگيش كاستى نيابد و پرتوى كه روشنايى آن تاريكى نگيرد و فرقانى كه برهانش خاموشى نپذيرد، معرفى كرده است.
[۷] در اين گونه احاديث
[۸] با يادآورى ماهيت معرفتى و هدايتگرى قرآن، بر جاودانگى و شكست ناپذيرى آن تأكيد شده است. البته جاودانگى، عزتمندى و شكستناپذيرى، تنها با بىبديل بودن و معارضهناپذير بودن دانش و هدايت قرآن، امكانپذير است. گذشته از اين دسته روايات، در حديث زير تصريح شده كه وجه تحدّى قرآن، معارف حكمتآميز آن است؛ هنگامىكه ابنسكيت از امام رضا(عليه السلام) پرسيد: چرا خداوند پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) را با كلام و خطب برانگيخت؟ حضرت فرمود: خداوند حضرت محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) را زمانى برانگيخت كه بر اهل روزگار خطب و كلام چيره بود، پس آن حضرت از جانب خدا مواعظ و حكمتهايى آورد كه سخن ايشان را باطل ساخت و بدين وسيله حجّت را بر ايشان تمامگرداند.
[۹] در حديث ياد شده بر اين نكته تأكيد شده است كه به رغم آنكه در زمان بعثت پيامبر مقولات ادبى و زبانى مانند اقسام خطبه و شعر رايج بود، پيامبر(صلى الله عليه وآله) پندها و حكمتهايى از جانب خداوند آورد. اين بدان معناست كه ماهيت تحدّى و اعجاز قرآن از سنخ حكمت و هدايت است. در پاسخ به اين پرسش كه دانش و معرفت قرآنى از چه ويژگيهايى برخوردار است كه موجب شده مهمترين وجه تحدّى قرآن شناخته شود، به برخى از ويژگيهاى معارف قرآن اشاره مىشود.
۱. مهمترين ويژگى معارف قرآن، ابتناى آن بر دو عنصر عقل و فطرت است؛ بنمايه آموزهها، حقايق و مفاهيم اعتقادى و اخلاقى قرآن عقلى و فطرى است. ماهيت عقلى و فطرى اين تعاليم، از يكسو آنها را هميشگى و همه جايى ساخته و از سوى ديگر شيوه خاصى را در عرضه و آموزش و در نتيجه پذيرش آنها موجب گشته است.
شيوه قرآن در تبيين معارف و مفاهيم خود، تكيه بر خرد عام انسانى از طريق استدلال عقلى، و بيدار كردن فطرت آدمى از راه استذكار فطرى است. وصف قرآن به «ذكر» (آلعمران: ۵۸؛ حجر: ۹)، «ذكرى» (ق: ۸) و «تذكره» (طه: ۳؛ مدثّر: ۵۴) و تأكيد بر شأن يادآور بودن پيامبر (غاشيه: ۲۱) اشاره به همين نكته است. امير مؤمنان(عليه السلام)نيز در تبيين رسالت پيامبران، برانگيختن گنجينههاى پنهان عقول و بازيابى و يادآورى معرفت فراموش شده را از شئون پيامبران دانستهاند.
[۱۰] تفاوت بنيادى و اعجازآميز معارف الهى قرآن با رهآوردها و يافتههاى علمى بشرى از همين جا پيدا مىشود و به سبب همين عقلى و فطرى بودن تعاليم است كه قرآن كريم در دعوت به سوى اهداف خود، قاطعيت و صراحت داشته و از رويگردانى مخالفان و كافران، ابراز شگفتى مىكند (قمر: ۲) و قرآن را نشانه و آيتى بسنده مىداند. (عنكبوت: ۵۱)
از اوصاف برجسته قرآن، آيه ونشانه خدابودن آن است. (بقره: ۹۹؛ بقره: ۲۵۲؛ آلعمران: ۱۰۳؛ آلعمران: ۱۰۸؛ رعد: ۱) در احاديث نيز از تجلى خدا در قرآن سخن رفته است.
[۱۱] آنچه درباره معارف عقلى و فطرى قرآن گفته شد، در تبيين مفهوم آيه و تجلى نيز مدد مىرساند؛ بدينسان كه تجلى خدا در قرآن، تجلى به آيات و نشانههاست
[۱۲] و آيه بودن قرآن نيز بدان معناست كه از يكسو بيان كننده آيات تشريعى (آموزهها و احكام دينى) و از سوى ديگر يادآور آيات تكوينى خداست.
[۱۳] ۲. جامعيت و كمال؛ قرآن مجيد همه مواد و مصالح علمى رسيدن انسان به فلاح و سعادت فردى و اجتماعى را در دو بعد نظرى و عملى داراست. قرآن با گستره عظيم معارف خود، راهكارهاى روابط انسان در ۴ حوزه رابطه انسان با خدا، با خود، با انسانهاى ديگر و با جهان را تبيين كرده است. معصومان(عليهم السلام) در احاديث متعدد
[۱۴] ، و مفسران در ذيل آياتى، چون: «مافَرَّطنا فِى الكِتـبِ مِن شَىء» (انعام: ۳۸) و «ونَزَّلنا عَلَيكَ الكِتـبَ تِبيـنـًا لِكُلِّ شَىء» (نحل: ۸۹) به جامعيت و كمال قرآن تصريح كردهاند.
[۱۵] ۳. حقانيت، درستى و واقع نمايى آموزههاى قرآن؛ اين نكته مفاد آياتى مانند: «ذلِكَ الـكِتـبُ لارَيبَ فيهِ» (بقره: ۲) و «اِنَّه لَكِتـبٌ عَزيز لا يَأتيهِ البـطِـلُ مِن بَينِ يَدَيهِ و لا مِن خَلفِه» (فصّلت: ۴۱ـ۴۲) است كه مفسران و دانشمندان اسلامى نيز بدان تصريح كردهاند.
[۱۶] از اوصاف قرآن، «حكمت» و «حكيم» است. (قمر: ۵؛ يس: ۲) حكمت ازنظر واژهشناسى به معناى استوارى، اتقان و منع از فساد و جهل است
[۱۷] ، بر اين اساس، حكمت قرآن آموزههاى راستين و مطابق واقع است كه از سويى دچار نقض نمىشود و هيچ كژى در آن راه نمىيابد و از سوى ديگر با روشنگرى خود، انسان را در عرصه عمل، از فساد و تباهى باز مىدارد و در حوزه علم و اعتقاد، مانع نادانى وى مىگردد.
۴. تعاليم و حقايق قرآن داراى سطوح و لايههاى معنايى متكثر است كه انديشمندان و خردورزان هرچه در آنها بينديشند و كاوش كنند به عمق مراتب معارف آن نمىرسند. در احاديث از ظهر و بطن قرآن سخن به ميان آمده
[۱۸] و بر بىپايان بودن شگفتيهاى علمى قرآن تأكيد شده است.
[۱۹] در حقيقت همگانى بودن و جاودانگى قرآن مقتضى است كه براى همه انسانها در هر سطح فكرى و عقلانى هدايتگرى و معرفتزايى داشته باشد، ازاينرو قرآن كريم در عين حال كه خود را مايه هدايت همه مردم مىخواند (بقره: ۱۸۵؛ آلعمران: ۱۳۸) پارهاى از آموزههاى خودرا ويژه دانشمندان و خردمندان مىداند. (عنكبوت: ۲۹؛ عنكبوت: ۴۳؛ رعد: ۱۹؛ غافر: ۵۴)
بازتاب اعجاز معارفى در كلام انديشمندان:
به نظر مىرسد اعجاز معارفى آنگونه كه شايسته است و در قرآن و سنت بر آن تأكيد شده، در آرا و سخنان دانشمندان اسلامى منعكس نشده است؛ پندارى جنبههاى زبانى زيبا و شگفت قرآن، عالمان و نويسندگان را چندان شيفته خود ساخته است كه از پرداختن به جنبههاى اعجاز محتوايى قرآن غفلت كرده و مقولاتى مانند فصاحت و بلاغت را وجه اعجاز آن دانستهاند.
[۲۰] در عين حال با جستوجو در سخنان دانشمندان مسلمان، اشارهها و گاه مباحثى سودمند در باب اعجاز هدايتى قرآن يافت مىشود. گفتنى است كه بسيارى از عالمان شيعه و اهلسنت بر علوم ومعارف قرآن به عنوان يكى از وجوه تحدّى و اعجاز، در كنار ساير وجوه، تأكيدكردهاند و برخى به تحدّى قرآن از حيث علوم و معارف بسنده كرده و به جنبههاى ادبى و زبانى اعجاز آن نپرداختهاند. از سوى ديگر بايد توجهداشت كه برداشت همه مدافعان اعجاز معارفى از اعجاز و چيستى علوم معجزهگر قرآن يكسان نيست.
ماوردى (م.۴۵۰ق.) و سيوطى (م.۹۱۱ق.) يكى از وجوه اعجاز قرآن را جامعيت علمى آن دانستهاند كه هيچ يك از دانشمندان امتها به علومآن احاطه ندارند و هيچ كتابى آنها را دربرنمىگيرد.
[۲۱] ابوحامد غزالى (م.۵۰۵ق.) با استناد به سخنى از امير مؤمنان(عليه السلام)، قرآن را اشارهكننده به كليات همه دانشها (مجامع العلوم) دانسته است.
[۲۲] راوندى (م.۵۷۳ق.) وجه سوم اعجاز قرآن را درستى معانى و هماهنگى آنها با نظر و استدلال و سازگار بودن با عقل مىداند.
[۲۳] ابنميثم بحرانى (م.۶۷۹ق.) مجموع فصاحت بالا، اسلوب و اشتمال بر علوم شريفه را وجه اعجاز قرآن دانسته و علوم قرآن را شامل علم توحيد، اخلاق، سياسات، چگونگى سلوك الى الله و احوال امتهاى گذشته دانسته است. ابنميثم تأكيد مىكند كه دانشها و مقاصد قرآن بسى بيشتر از فصاحت و اسلوب آن، از دسترس توانايى انسانها به دور است.
[۲۴] قرطبى (م.۶۷۱ق.) در ضمن ۱۰ وجهى كه براى اعجاز قرآن آورده، به دو وجه زير نيز تصريحدارد: نخست، اشتمال آن بر دانشى كه مايهقوام تمامى انسانها در مسائل احكام و حلال و حرام است. دوم، دارابودن حكمتهاى بالغه كه عادتاً با اين كثرت و شرافت از هيچ بشرى صادرنمىشود.
[۲۵] ابنجزى (م.۷۴۱ق.) بر آن است كه آنچه در قرآن درباره شناخت بارى تعالى و يادكرد اسما و صفات جلال و جمال او آمده، نيز فراخواندن انسانها به عبادت و توحيد خدا و اقامه برهانهاى قاطع و دلايل آشكار در اين باره، تشريع و تبيين احكام حلال و حرام، راهنمايى انسانها به مصالحدنيا و آخرت و مكارم اخلاق كه غايت حكمت و ثمره علوم است، همه در وجه اعجاز قرآن بهشمار است.
[۲۶] صدرالمتألهين شيرازى(م.۱۰۵۰ق.) در كنار فصاحت و بلاغت، اشتمال قرآن بر علوم الهى و معارف ربانى و احوال مبدأ ومعاد و ارشاد به مكارماخلاق و فنون حكمت عملى و مصالح دينى و دنيوى را به عنوان وجه اعجاز قرآن ياد كردهاست.
[۲۷] فيض كاشانى (م.۱۰۹۱ق.) شريفترين و قوىترين وجه اعجاز قرآن نزد خردمندان را اشتمال آن بر علوم و اسرار و معارف و انوار و دارا بودن جوامع كلم و انوار حكمتى آن دانسته كه خردها از ادراك آنها ناتوان است.
[۲۸] علامه مجلسى (م.۱۱۱۱ق.) اشتمال قرآن بر معارف ربانى ـبه رغم امّى بودن پيامبرـ و عارىبودن آن از هر امرى كه مخالف عقول سليم و افهام مستقيم باشد، نيز اشتمال آن بر آداب كريمه و شرايع و قوانين درست و استوار را كه موجب صلاح انسانها و مايه رفع هرگونه نزاع و فساد در جامعه انسانى است، بزرگترين وجه اعجاز قرآنمىداند.
[۲۹] بلاغى (م.۱۳۵۲ق.) از شيوههاى استدلال قرآن در مباحث گوناگون الهيات، قانونگذارى عادلانه، ساماندهى نظام مدنيت و عرضه آموزهاى اخلاق والا در حوزه ارزشها و ضد ارزشها به عنوان سه وجه اعجاز قرآن ياد كرده است.
[۳۰] سيدابوالقاسم خويى نيز بر همين سه وجه با تفصيل بيشتر به عنوان سه وجه از وجوه اعجاز قرآن كريم تأكيد كرده است.
[۳۱] ميرزا مهدى اصفهانى (م.۱۳۶۵ق.) كه قائل به جدايى راه و روش معرفتى قرآن از راه و روش فلسفه و عرفان است، طرفدار جدى اعجاز هدايتى و معارفى است. او مهمترين وجه اعجاز قرآن را علوم و حكمتهاى نو آن در برابر فلسفه و عرفان قديم بشرى دانسته است.
[۳۲] ايشان با استناد به آيات فراوان، حقيقت قرآن را علم، هدايت، حكمت، بصائر، بيّنه، نور و شفا دانسته و همين اوصاف قرآن را موضوع تحدّى برشمرده است. از نظر وى فصاحت و بلاغت اعلاى قرآن، بالاترين لباس زيبايى است كه بر قامت علوم و معارف الهى پوشيده شده؛ امّا تحدّى به علوم و معارف است؛ نهفصاحت و بلاغت.
[۳۳] ايشان بر آن است كه حديثبودن قرآن كه در آيات متعدد مطرح شده و در آيه«فَليَأتوا بِحَديث مِثلِهِ اِن كانوا صـدِقين» (طور: ۳۴) موضوع تحدّى قرار گرفته، تأكيد بر اين نكته است كه تحدّى به علوم و معارف جديد و غير معهود است كه با دانشهاى بشرى تفاوت بنيادى دارد.
[۳۴] مجتبى قزوينى (م.۱۳۸۶ق.) شاگرد و همفكر ميرزاى اصفهانى كه به شكل گسترده درباره اعجاز معارفى قرآن سخن گفته، بر آن است كه وجه تحدّى و اعجاز قرآن، علوم و معارف آن است.
[۳۵] از نظر وى علوم و معارف قرآن داراى ويژگيها يا جهات كمالى دهگانه زير است كه آوردن مثل آن باويژگيهاى ياد شده، در توان هيچ كس نيست. اين اوصاف و ويژگيها عبارت است از: ۱.امّىبودن پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله وسلم). ۲. جامعيت علوم قرآن. ۳.دارابودن علم و قوانين تشريع. ۴.همهگونه خواننده قرآن، اعم از مؤمن يا كافر، غنى يا فقير، متكبر يا متواضع در قرائت قرآن، خود را مشمول بخشى از خطابهاى آن مىبينند. ۵. اشتمال قرآن بر علم غيب در گزارش از امور تكوينى و تشريعى جهان، و كارها و حالات بشر گذشته و آينده. ۶.بهحكم «لَه دَعوَةُ الحَقّ» (رعد: ۱۴) تمام مقصد و مقصود قرآن دعوت به سوى خداست. ۷.جامعيت بيانى آيات، كه يك آيه در عين اينكه مثلا در مقام بيان حال پيامبران و چگونگى دعوت آنهاست، اندرز و هشدار بوده و بيان كننده ويژگيهاى اخلاقى و رفتارى انسان است و با اينكه مشتمل بر بيان عالم تكوين است، مشتمل بر بيان عالم تشريع بوده و در همان حال شامل پارهاى از اخبار غيب نيز هست. ۸.برخى از سور و آيات، قبض يا بسط، اجمال يا تفصيل آيات و سور ديگر، بااختلاف تعبير است؛ مثلا گفتهاند: مجموعه آنچه در قرآن آمده در سوره يس (یس: ۳۶) است. ۹. علوم و معارف گوناگون قرآن به زبان عربى روشن و با فصاحت و بلاغت نازل شده است. ۱۰.علوم ومعارف قرآن از اختلاف و تناقض مبرّاست.
[۳۶] ابنعاشور (م.۱۳۹۳ق.) در كنار دو وجه بلاغت والا و اسلوب نظم، دارا بودن معانى حكمى و اشارات به حقايق عقلى و علمى را كه خردهاى بشرى ـنه در عصر نزول قرآن و نه در روزگاران بعدىـ بدان نمىرسد، براى همه انسانها در همه زمانها، معجزه شمرده و تأكيد كرده كه عالمان ما مانند ابوبكر باقلانى وقاضى عياض كه در باب اعجاز قرآن سخن گفتهاند از اين وجه غفلت كردهاند.
[۳۷] علامه طباطبايى (م.۱۴۰۲ق.) با عام دانستن تحدّى، اعجاز قرآن را از تمامى جهاتى مىداند كه در آنها امكان تفاضل هست، براين اساس، قرآن براى انسان بليغ در بلاغت و فصاحتش و براى حكيم در حكمت خود، و براى دانشمند در دانش خود، و براى عالم اجتماعى در مباحث و مسائل اجتماعى خود، و براى قانونگذاران در قانونگذارى خودشان، و براى سياستمداران در سياستشان، و براى حاكمان در حكومتشان، و براى همه جهانيان در آنچه بدان دسترسى ندارند، مانند امور غيبى و اختلاف در حكم و علم و بيان، آيه و معجزه است.
[۳۸] نيز وى درباره اعجاز علمى قرآن تأكيد مىكند كه قرآن در پارهاى از آيات، به علم و معرفت تحدّى كرده است. از نظر ايشان تعاليم اسلام ـكه كليات آن در قرآن كريم و جزئيات آن در سنّت آمدهـ به مباحث و مسائل خرد و كلان معارف الهى (فلسفى) و اخلاق فاضله و قوانين دينى فرعى در زمينههاى عبادات، معاملات، سياسات و اجتماعيات و همه حوزههاى مورد نيازانسان، براساس فطرت و اصل توحيد پرداختهاست، بهگونهاى كه تفاصيل آن با تحليل، به اصل توحيد و اين اصل، با تركيب به تفاصيل بازمىگردد.
[۳۹] ملكى ميانجى با عام دانستن تحدّى قرآن نسبت به همه مكلفان، اعم از عرب و عجم در همه زمانها، تأكيد مىكند كه اعجاز، زمانى تمام مىگردد كه همه افراد بشر در تمامى جنبهها از آوردن نظيرى براى قرآن ناتوان باشند، ازاينرو براى شناخت اعجاز قرآن نمىتوان به عجز ملتعرب بسنده كرده و ناتوانى آنها از آوردن مثل قرآن را دليل بر اعجاز آن دانست.
[۴۰] ايشان با تكيه بر اين مقدمات و با استناد به ادله عقلى و نقلى و گزارشهاى تاريخى درباره تأثير معنوى قرآن بر دلهاى مخالفان، به تبيين و دفاع از انديشه اعجازهدايتى و معارفى قرآن پرداخته و ديدگاه قائل به اعجاز قرآن از جنبه فصاحت و بلاغت را نقد كرده است.
گزارش اجمالى يادشده آشكارا بيان كننده اين نكته است كه انديشه اعجاز معارفى برخلاف سدههاى نخستين هجرى، در سدههاى اخير، به ويژه در دوران معاصر بهطور جدى طرح وبررسى شده است. به نظر مىرسد كه تحولات عمومى جهان اسلام، به ويژه نهضت بازگشت به قرآن در اين چرخش ديدگاه، بىتأثير نبوده است.
آلاء الرحمن فى تفسير القرآن؛ ابواب الهدى؛ الاحسان بترتيب صحيح ابنحبّان؛ احياء علوم الدين؛ انوارالتنزيل و اسرار التأويل، بيضاوى؛ بحارالانوار؛ البرهانفى علوم القرآن؛ بيان الفرقان فى نبوة القرآن؛ البيانفى تفسيرالقرآن؛ التبيان فى تفسيرالقرآن؛ التسهيل لعلوم التنزيل؛ تفسير التحرير والتنوير؛ تفسير الصافى؛ تفسيرالقرآن العظيم، صدرالمتالهين؛ التفسير الكبير؛ التمهيد فى علومالقرآن؛ تنبيهات حول المبدأ والمعاد؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ جامع الاخبار و الآثار؛ الحياة موسوعة اسلامية علميه؛ حياةالقلوب تاريخ پيامبران؛ الخرائجوالجرائح؛ دانشنامه امامعلى(عليه السلام)؛ زاد المسير فى علم التفسير؛ شرح توحيد صدوق؛ شرح المقاصد؛ الصحاح تاج اللغة و صحاح العربيه؛ عللالشرايع؛ علماليقين؛ قواعدالمرام فى علم الكلام؛ الكافى؛ كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد؛ كنزالعمال فى سنن الاقوال والافعال؛ مجمعالبيان فى تفسير القرآن؛ مسند احمدبنحنبل؛ مشرقالشمسين؛ المصنف؛ معترك الاقران؛ معجم مقاييساللغه؛ مناهج البيان فى تفسير القرآن؛ الميزان فى تفسير القرآن؛ النكت والعيون، ماوردى؛ نگاهى به علومقرآنى؛ نهجالبلاغه.
[۴۱] شرح توحيد صدوق، ج۳، ص۲۴۴.
[۴۲] مناهجالبيان، ج۱، ص۵۸؛ التمهيد، ج۶، ص۲۷ـ۲۸.
[۴۳] بيان الفرقان، ج۲، ص۱۹۷؛ مناهج البيان، ج۱، ص۵۸.
[۴۴] نگاهى به علوم قرآنى، ص۱۸۶ـ۱۸۷.
[۴۵] مجمع البيان، ج۱، ص۱۱۱؛ مجمع البيان، ج۱۰ ص۶۱۳؛ تفسيرقرطبى، ج۱، ص۱۰۷.
[۴۶] نهج البلاغه، خطبه ۱۶۱.
[۴۷] نهجالبلاغه، خطبه ۱۳۳؛ نهجالبلاغه، خطبه ۱۹۸.
[۴۸] الحياة، ج۲، ص۶۹-۱۵۰؛ جامعالاخبار، ج۱، ص۱۲۶.
[۴۹] الكافى، ج۱، ص۲۴؛ عللالشرايع، ج۱، ص۱۴۷ـ۱۴۸.
[۵۰] نهجالبلاغه، خطبه ۱.
[۵۱] نهجالبلاغه، خطبه ۱۴۷؛ مشرق الشمسين، ص۴۰۴؛ البرهان فى علوم القرآن، ج۲، ص۸۵.
[۵۲] تنبيهات حول المبدأ و المعاد، ص۸۸ـ۹۰.
[۵۳] دانشنامه امام على(عليه السلام)، ج۱، ص۱۶۶ـ۱۶۷.
[۵۴] الكافى، ج۱، ص۵۹؛ الصافى، ج۱، ص۵۶ـ۵۷.
[۵۵] التبيان، ج۶، ص۴۱۸؛ الصافى، ج۲، ص۱۱۸ـ۱۱۹؛ تفسير قرطبى، ج۶، ص۲۷۰ـ۲۷۱؛ زاد المسير، ج۴، ص۴۸۲.
[۵۶] مجمعالبيان، ج۱، ص۱۱۸؛ مجمعالبيان، ج۹، ص۲۳؛ تفسيربيضاوى، ج۱، ص۲۴ـ۲۵.
[۵۷] مقاييس اللغه، ج۲، ص۹۱؛ الصحاح، ج۵، ص۱۹۰۱ـ۱۹۰۲.
[۵۸] الكافى، ج۲، ص۵۹۹؛ بحارالانوار، ج۸۹، ص۷۸ به بعد؛ كنزالعمال، ج۱، ص۵۵۰.
[۵۹] نهج البلاغه، خطبه ۱۸؛ مسند احمد، ج۱، ص۲۹۱؛ المصنف، ج۳، ۳۷۶؛ كنز العمال، ج۱، ص۵۲۶.
[۶۰] كشف المراد، ص۴۸۴ـ۴۸۵؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۵؛ التفسير الكبير، ج۲، ص۱۱۵.
[۶۱] تفسير ماوردى، ج۱، ص۳۲؛ معترك الاقران، ج۱، ص۱۲.
[۶۲] احياء علوم الدين، ج۳، ص۱۳۵.
[۶۳] الخرائج و الجرائح، ج۳، ص۹۸۱.
[۶۴] قواعد المرام، ص۱۳۲ـ۱۳۳.
[۶۵] تفسير قرطبى، ج۱، ص۵۴.
[۶۶] التسهيل، ج۱، ص۲۳ـ۲۴.
[۶۷] تفسير صدر المتالهين، ج۲، ص۱۲۷.
[۶۸] علماليقين، ج۱، ص۴۸۶.
[۶۹] حياة القلوب، ج۳، ص۴۱۳.
[۷۰] تفسير ماوردى، ج۱، ص۳۲؛ قواعدالمرام، ص۱۳۲ـ۱۳۳؛ التسهيل، ص۸۸۱؛ آلاءالرحمن، ج۱، ص۴۱-۴۶.
[۷۱] البيان، ص۴۵ـ۴۶؛ البيان، ص ۴۸؛ البيان، ص ۶۰؛ البيان، ص ۶۲؛ البيان، ص ۶۷.
[۷۲] ابواب الهدى، ص۳.
[۷۳] بيان الفرقان، ج۲، ص۱۹۶ـ ۱۹۷.
[۷۴] بيان الفرقان، ج۲، ص۱۹۹ـ۲۰۰.
[۷۵] بيانالفرقان، ج۲، ص۲۰۸.
[۷۶] بيانالفرقان، ج۲، ص۲۰۶ـ۲۱۶.
[۷۷] التحرير والتنوير، ج۱، ص۱۰۴.
[۷۸] الميزان، ج۱، ص۵۹ـ۶۰.
[۷۹] الميزان، ج۱، ص۶۲.
[۸۰] مناهج البيان، ج۱، ص۵۸.