• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

حیله

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



حیله، به چاره اندیشى برای رسیدن به مقصود گفته می شود




حیله، به چاره اندیشى ویژه جهت رسیدن به مقصود را می‌گویند،حیله معنای دیگری نیز داردکه عبارت است از نیرنگ، فریب و خدعه.



غرض از حیله به معناى نخست، توصل جستن به اسباب داراى آثار شرعى براى اسقاط چیزى است، مانند به‏کارگیرى حیله در ربا به منظور فرار از آن؛ در حالى که بدون اعمال آن، شخص به ربا مبتلا مى‏شود.



از آن در بسیارى از ابواب، از جمله تجارت، نکاح و طلاق سخن گفته‏اند.



حیله به لحاظ تکلیفى به دو قسم جایز و حرام تقسیم مى‏شود.

۴.۱ - حیله جایز


حیله جایز عبارت است از دست یازیدن به وسیله‏اى مباح در شرع براى رسیدن به امرى مباح.

۴.۲ - حیله حرام


در مقابل حیله حلال حیله حرام قرار دارد که ‏عبارت است از توصل به ابزارى ممنوع از نظر شرع براى دستیابى به امرى مباح.



از لحاظ حکم وضعى تفاوتى بین حیله جایز و حرام نیست؛ از این رو، در حیله حرام هرچند حیله گر مرتکب گناه مى‏شود، لیکن اثر حیله جایز را دارد.
البته بعضى حیله‏ها باطل است و اثرى بر آنها مترتب نیست، همچون حیله‏اى که نافى غرض اصل مشروعیت حکمى باشد، مانند اینکه شخصى که ده هزار تومان خمس یا زکات بر ذمه دارد، کالایى را که ارزش آن هزار تومان است به ده هزار تومان به فقیر مستحق خمس یا زکات بفروشد و بهاى آن را بابت ده هزار تومان بدهى بر ذمه حساب کند.

۵.۱ - برخی ازمصادیق حیله جایز


مصادیق حلیه جایز در فقه فراوان است، از جمله:
۱. در معامله دو کالاى همجنس براى فرار از ربا راههایى ذکر شده است، یک راه این است که هر یک از دو طرف کالاى خود را به دیگرى قرض دهد و سپس ذمه او را برى کند بدون آنکه در قرض شرط شده باشد.
۲. براى اسقاط حق شفعه، شریک سهم خود را به خیلى بیشتر از قیمت متعارف آن به خریدار مى‏فروشد، سپس بخشى از آن را از خریدار دریافت و باقى مانده را ابراء مى‏کند. در این صورت، اعمال حق شفعه توسط شریک (شفیع) منوط به پرداختن بهاى تعیین شده در عقد است و به جهت فزونى آن، شفیع از اعمال حق شفعه صرف نظر مى‏کند.
۳. فروختن برده فرارى‏اى که هیچ یک از خریدار و فروشنده توان گرفتن او را ندارند صحیح نیست، مگر آنکه او را با کالایى دیگر که خرید و فروش آن به تنهایى صحیح باشد ضمیمه کنند.
۴. هرگاه چند مرد بخواهند زنى را متعه کنند، برخى گفته‏اند: نفر اوّل او را متعه مى‏کند و پس از دخول، مدت را به او مى‏بخشد. سپس دوباره او را متعه مى‏کند و بدون دخول مدت را مى‏بخشد. در این صورت نفر دوم بلافاصله مى‏تواند او را به عقد موقت خود در آورد، بدون آنکه نیاز باشد زن عده نگه دارد و نفر دوم همان کار را مى‏کند که نفر اوّل کرده است و همین طورسایر افراد. قائلان به این قول علت آن را چنین بیان کرده‏اند که متعه بار دوم بدون دخول بوده است و جدایى غیر مسبوق به دخول عده ندارد. لیکن در مقابل، برخى آن را نپذیرفته و این حیله را باطل دانسته‏اند.
۵. براى عدم حصول محرمیت با رضاع، زن شیرده دیگرى در اثناى شیر خوردن کودک از زن اوّل، او را شیر مى‏دهد
[۱۰] الانوار اللوامع ج۱۴، ص ۵۳۳- ۵۳۴.

۶. براى اینکه معامله لازم و خیار مجلس ساقط گردد، یکى از دو طرف پس از معامله بلافاصله از مجلس بیرون مى‏رود.
[۱۱] الانوار اللوامع ج۱۴، ص۵۳۴.

۷. هرگاه کسى مدعى طلبى از دیگرى باشد که قبلًا بدهکار به او پرداخت کرده یا وى ذمه بدهکار را برى کرده است؛ امّا بدهکار بیم دارد که اگر ادعاى ابراء یا پرداخت آن را بکند، به جهت نداشتن بینه برآن، قسم متوجه مدعى گردد و در نتیجه به نفع او حکم شود، بدهکار مى‏تواند اصل طلب را انکار کند و بر آن قسم بخورد، به شرط آنکه توریه کند تا دروغ نگفته باشد.
۸. از راههاى حصول محرمیت این است که مردى پسر نابالغ خود را به طور موقت به عقد زنى در آورد، یا دختر نابالغ خویش را به طور موقت به عقد مردى در آورد. در صورت نخست، میان آن زن و پدر کودک و در صورت دوم، میان آن مرد و مادر و همچنین مادر بزرگ آن کودک محرمیت حاصل مى‏گردد. البته برخى چنین عقدى را صحیح ندانسته‏اند.
[۱۴] الدرر النجفیة ج۳، ص ۲۰۵- ۲۰۷.

۹. گرفتن مبلغى اضافه بر بهاى کالا از خریدار به جهت تأخیر انداختن زمان پرداخت بهاى آن، ربا و حرام است؛ لیکن براى فرار از ربا جایز است فروشنده کالایى دیگر به خریدار بفروشد و آن زیادى را با شرط تأخیر در پرداخت بهاى کالاى اوّل تا مدتى معین، در بهاى آن کالا قرار دهد.



 
۱. الخلاف ج۴، ص ۴۹۲.    
۲. شرائع الاسلام ج۳، ص ۵۹۶.    
۳. ارشاد الاذهان، ج۲، ص۴۶.    
۴. الحدائق الناضرة ۲۵، ص ۳۷۶.    
۵. الحدائق الناضرة ج۲۵، ۳۷۸- ۳۷۹.    
۶. جواهر الکلام ج۳۲، ص ۲۰۲    
۷. ‌جامع المقاصد ج۶، ص ۴۴۳.    
۸. جواهر الکلام، ج۲۲، ص۳۹۳-۳۹۷.    
۹. الحدائق الناضرة ۲۵، ص ۳۷۹- ۳۸۳.    
۱۰. الانوار اللوامع ج۱۴، ص ۵۳۳- ۵۳۴.
۱۱. الانوار اللوامع ج۱۴، ص۵۳۴.
۱۲. الحدائق الناضرة ۲۵، ص ۳۸۷.    
۱۳. جواهر الکلام ج۳۲، ص ۲۰۴.    
۱۴. الدرر النجفیة ج۳، ص ۲۰۵- ۲۰۷.
۱۵. جواهر الکلام ۲۳، ص ۱۲۰- ۱۲۱.    






فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بيت عليهم السلام، ج‌۳،ص ۴۰۳.    



جعبه ابزار