بخورمریم
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بخورِ مَرْیَم (به ضَم یا فتح باء)، یا گاهی شَجَره مریم، اصطلاحی مجهولالاصل که گیاهداروشناسان و
پزشکان دوره اسلامی به تقریباً دَه
گیاه گوناگون (از جمله،
آذَریون ،
کَفّ الاسَد و گونههایی از
سیکلامِن وحشی ) اطلاق کردهاند.
قدیمترین و شاید درستترین کاربردِ «بخور مریم» آنِ
حُنَین بن اسحق است که، در
ترجمه عربی کتاب مُفردات پزشکی حکیم یونانی،
دیسقوریدوس (قرن اوّل م)، آن را در برابر کوکْلامینس یونانی (به صورت
معرّب قُقْلامُینس؛ نیز
تحریفها و
تصحیفهای سپسین مانند فقلامینس، فعیلاسوس و بقلامس) به کاربرده است: «ققلامینس... اهل جزیره یعنی اهل موصل آن را بخور مریم، و اهل
عراق عَرْطَنیثا مینامند».
کوکلامینس (در لاتینی، سیکْلامینُس/ سیکلامِن) همان واژهای است که شاید در
قرن نوزدهم میلادی از طریق
زبان فرانسه (cyclamen/ سیکلامن)، با ورود مدلولِ خود، یعنی گونههای پرورشی زینتی این
گیاه به
ایران ، به صورتِ سیکلامن/ سیکلامِه/ سیکْلَمِه در
زبان فارسی معاصر رایج شده است (نامِ «
گُلِ نگونسار » که در بعضی مآخذ جدید برای آن ذکر کردهاند، رایج نیست).
بخور مریم امروزه دیگر در فارسی به کار نمیرود.
عَرْطَنیثای مذکور واژهای آرامی است که در قدیم عمدتاً به ریشه بخور مریم (سیکلامن) اطلاق میشده است.
یگانه «
وجه تسمیه » ای که برای اصطلاحِ «بخور مریم» به نظر نگارنده رسیده
افسانهای است که صاحب
برهان قاطع (ذیل همین واژه) نقل کرده است : «گیاهی است که (گُلش) به پنج
انگشت مانَد و بهغایت خوشبو بوَد و
آتشپرستان به وقت ستایش و
پرستشِ آتش بر دست گیرند.
گویند
مریم (علیهاالسلام)
مادر عیسی ، علیهالسّلام، دست بر آن زد و آن به صورت پنج انگشت شد و آن را شجره مریم نیز گویند».
در مآخذ قدیم، نامهای دیگری نیز برای (ریشه) بخور مریم یافت میشود، مثلاً: رَکْفَه، یَرْبَع، خُبز المشایخ (لفظاً «
نانِ پیرمردان»)، خُبز القُرود (لفظاً «نان بوزینگان») در
شام.
«پنجه مریم»، ترجمه کَفّ مریم عربی، که برخی از مؤلفان برای بخور مریم به کاربردهاند نادرست است.
دیسقوریدوس خواص درمانی بسیاری برای
ریشه (در واقع،
ساقه غدّهای/ تُکمهای زیرزمینی) بخور مریم ذکر کرده
که، از طریق ترجمه عربی، کما بیش به تألیفات
حکمای دوره اسلامی راه یافته است.
خلاصهای از شرح دیسقوریدوس چنین است:
ریشه ققلامینسْ سیاه، مانند تُرُب ولی پهنتر است (نگاره ش ؟).
خوردن آن با
شَهداب (ماء العَسَل) مُسهل
بلغم و مدرّ طَمث است.
میگویند که اگر
زن بارداری قدم بر آن بگذارد،
سِقط میکند، و اگر آن را به گردن یا بازوی خود ببندد، این حیله مانع از آبستنی او میشود.
این ریشه، به صورت خوراکی،
پادزهر سَمهای کُشنده است.
ضماد کوبیده آن بر جای گزش
مار ،
مارگزیدگی را درمان میکند.
خوردن سه
دِرْهَم (یا
مثقال) آن، آمیخته به آب،
یرقان را به وسیله
تعرّق درمان میکند.
چکاندن
شیره آن با
عسل در
بینی ،
سَر و
دماغ را «
تنقیه » (پاک) میکند.
مالیدن شیره آن بر
ناف و لگن خاصره،
شکم را نرم و
جنین را ساقط میکند.
به
چشم کشیدن شیره آن برای درمان «آبِ عارض در چشم» (= «
آب مروارید » ؟) و رفع ضعف و تاری بینایی سودمند است.
مالیدن آن شیره با عسل بر
پوست چهره، آن را صاف و پاک میکند و جوشها و زخمهای پوستی و نیز
کَلَف (=
کک مک) را میزداید.
اگر آن را بر جای مبتلا به
داء الثَعلب بمالند، موی را میرویاند.
ضماد آن بر
بطن ، آماسِ سِپُرز را فرو مینشاند.
مالیدن ریشه پُخته برجای «اِلتوای عصب» (= رگ به رگ شدگی ؟) و
نقرس و زخمهای کوچکِ سَر، اینها را درمان میکند.
اگر ریشه آن را در
روغن (
زیتون ) کهن جوشانده بر جراحتها بمالند، آنها را
التیام میدهد.
ظاهراً
عرطنیثا در قدیم، نه به صورت تازه، بلکه به صورت تکّههای خشکیده به دست میآمده است، چنانکه
ابوریحان بیرونی در وصف آن میگوید
: «بخور مریم چوبْ پارههاست... تیره رنگ که به سیاهی زَنَد و به شکل کِشته اَمرود (= «بَرگه»
گلابی) مانَد و
طعم او
تلخ و بوی او خوش بود».
ریشه بخور مریم را در بعض زبانهای اروپایی به نامهایی به معنای «نانِ خوک» میخوانند ــ مثلاً sowbread در انگلیسی، و pain de pourceau در فرانسوی (زیرا ظاهراً
خوکها آن را از زمین برکنده میخورند؛ خُبز القُرودِ مذکور).
در پزشکی اروپایی، سابقاً برای روان ساختن شکم روغن یا
مرهم عرطنیثا را بر بطن میمالیدند، ولی مدتهاست که استعمال بخور مریم و ریشه آن در تداوی کنار گذاشته شده است.
(۱) ابن بیطار، الجامع لِمفردات الادویة و الاغذیة، بولاق ۱۲۹۱.
(۲) ابن سینا، کتاب القانون فی الطب، بولاق ۱۲۹۴.
(۳) محمد بن احمد ابوریحان بیرونی، کتاب الصیدنة فی الطب، چاپ عباس زریاب، تهران ۱۳۷۰ ش.
(۵) محمد بن احمد ابوریحان بیرونی، الصیدنة فی الطب، ترجمه فارسی نیمه اول قرن هشتم هجری از ابوبکر بن علی بن عثمان کاسانی، چاپ منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران ۱۳۵۸ ش.
(۶) داود بن عمر انطاکی، تذکرة اولی الالباب والجامع للعجب العجاب، قاهره ۱۳۰۸-۱۳۰۹.
(۷) محمد حسین بن خلف برهان، برهان قاطع، چاپ محمد معین، تهران ۱۳۶۱ ش.
(۸) محمد مؤمن بن محمد زمان حکیم مؤمن، تحفه حکیم مؤمن، تهران (۱۳۶۰ ش ؟).
(۹) شرح لکتاب دیاسقوریدوس فی هیولی الطبّ، وضعه مؤلّف مجهول فی نهایة القرن السادس الهجری، حقّقه و نقله الی اللغة الالمانیّة و علّق علیه ألبرت دیتریش، گوتینگن ۱۹۸۸.
(۱۰) احمد عیسی،
معجم اسماء النبات، قاهره ۱۹۳۰.
(۱۱) ابوالقاسم بن محمد غسّانی اندلسی، حدیقة الازهار فی ماهیة العُشبِ والعقّار، چاپ محمد عربی خَطّابی، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
(۱۲) موفق بن علی هروی، کتاب الابنیة عن حقایق الادویة، به تصحیح احمد بهمنیار، چاپ حسین محبوبی اردکانی، تهران ۱۳۴۶ ش.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بخور مریم»، شماره۶۷۲.