• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

بهاء الدین محمد ولد

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



بهاءالدین محمدولد، عارف و واعظ قرن ششم و هفتم، پدر مولانا جلال الدین محمد بلخی است.



وی مشهور به «بهاءِولد» و ملقب به «سلطان العلماء» است.


گفته‌اند این لقب را پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم در خوابی که عده زیادی از علما و مفتیان بلخ همزمان در یک شب دیدند به وی عطا کرد.
[۱] احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۱، ص۱۰، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.
[۲] محمدبن محمد سلطان ولد، ولدنامه، ج۱، ص۱۸۸، چاپ جلال همایی، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۱۶ ش).

بهاءولد در معارف به بیانی دیگر این واقعه را نقل کرده است.
[۳] بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۱، ص۱۸۹، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.



ولادت او، بنابر اشاره وی در معارف
[۴] بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۱، ص۳۵۴، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
به نزدیک شدن عمرش به ۵۵ سالگی در آغاز رمضان ۶۰۰، باید در حدود ۵۴۶ بوده باشد.


زادگاه وی بلخ یا حوالی آن بوده است.


تذکره نویسان نسبش را به ابوبکر رسانده و لقب بکری به او داده اند.
اما در معارف و نیز در آثار مولوی و سلطان ولد و همچنین در کتیبه مزار آن‌ها اشاره ای بدین نسب نشده است.
[۵] فریدون بن احمد سپهسالار، زندگینامه مولانا جلال الدّین مولوی، ج۱، ص۹، با مقدمه سعید نفیسی، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۲۵ ش).
[۶] عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۴۵۹، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ ش.
[۷] عبدالباقی گولپینارلی، مولانا جلال الدین: زندگانی، ج۱، ص۷۹ـ۸۱، فلسفه، آثار و گزیده ای از آنها، ترجمه و توضیحات توفیق سبحانی، تهران ۱۳۷۰ ش.



پدر بهاءولد، حسین بن احمد خطیبی، از فضلای روزگار خود بود؛.
[۸] مدتی از محضر او بهره برد، جلال الدین محمدبن محمد مولوی، فیه مافیه، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۶۲ ش.
[۹] احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۱، ص۹، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.

مادر بهاءولد را دختر علاءالدین محمدبن خوارزمشاه، عموی جلال الدین محمد خوارزمشاه،
[۱۰] احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۱، ص۷، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.
[۱۱] عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۴۵۹، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ ش.
یا دختر علاءالدین محمد، عموی سلطان محمد خوارزمشاه،
[۱۲] امین احمد رازی، هفت اقلیم، ج۲، ص۴۵، چاپ جواد فاضل، تهران (بی تا).
دانسته‌اند که هر دو قول مورد تردید است.
[۱۳] محمدحسن فروزانفر، رساله در تحقیق احوال زندگانی مولانا جلال الدّین محمد مشهور بمولوی، ج۱، ص۷ـ ۸، تهران ۱۳۶۶ ش.



یادداشتها و اقوال بهاءولد، حاکی از آشنایی او با معارف صوفیه است اما این‌که نسبت به مشایخ عصر ارادت داشته یا نه مشخص نیست.
احتمالاً تصوف وی مبتنی بر مجاهده شخصی بوده، زیرا ذکری از مأخذ خرقه و تلقی ذکر از مشایخ در کلام او نیست و شاید ترجیح می‌داده است که به سبب اختلافات داخلی این سلسله ها، از انتساب به آن‌ها برکنار بماند.
با این حال، تذکره نویسان غالباً سند خرقه وی را از طریق احمد خطیبی، به شیخ احمد غزالی رسانده اند.
[۱۴] عبدالحسین زرین کوب، جستجو در تصوف ایران، ج۱، ص۲۷۷، تهران ۱۳۵۷ ش.
[۱۵] عبدالحسین زرین کوب، سرّنی: نقد و شرح تحلیلی و تطبیقی مثنوی، ج۱، ص۹۶، تهران ۱۳۶۴ ش.
[۱۶] فریدون بن احمد سپهسالار، زندگینامه مولانا جلال الدّین مولوی، ج۱، ص۹، با مقدمه سعید نفیسی، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۲۵ ش).

همچنین به نوشته جامی،
[۱۷] فریدون بن احمد سپهسالار، زندگینامه مولانا جلال الدّین مولوی، ج۱، ص۹، با مقدمه سعید نفیسی، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۲۵ ش).
برخی او را از خلفای نجم الدین کبری دانسته‌اند که صحت این انتساب مشکوک است.
[۱۸] عبدالحسین زرین کوب، جستجو در تصوف ایران، ج۱، ص۲۷۷ـ ۲۷۸، تهران ۱۳۵۷ ش.

بهاءولد خود را صوفی نمی‌دانست و با آن‌که بعضی از اصول آنان را تصدیق می‌کرد، بر آن بود که نباید به صوفیه گرایید (مایر، ص ۷۶؛ مایر، ص ۷۹ـ۸۰؛ مایر، ص ۸۳).
مایر (ص ۹۰) او را صرفاً عارف می‌نامد.


بهاءولد را در علم و فضل یگانه عصر خود دانسته اند.
[۱۹] محمد شبلی نعمانی، سوانح مولوی رومی، ج۱، ص۳، ترجمه محمدتقی فخر داعی گیلانی، تهران ۱۳۳۲ ش.

از معارف او
[۲۰] بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۲، ص۳۰ـ۳۲، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
[۲۱] بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۲، ص۱۴۵، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
[۲۲] بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۲، ص۱۵۳، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
چنین برمی آید که با طب، داروشناسی و نجوم آشنایی داشته است.
در امور شرعی نیز مرجع خاص و عام بوده و از وی استفتاء می‌شده است.
اما برخی برآن‌اند که در معارف، چیزی که حاکی از تبحر فوق العاده وی در علوم ظاهر و عربی دانی او باشد وجود ندارد.
[۲۳] فریدون بن احمد سپهسالار، زندگینامه مولانا جلال الدّین مولوی، ج۱، ص۱۰، با مقدمه سعید نفیسی، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۲۵ ش).
[۲۴] عبدالحسین زرین کوب، سرّنی: نقد و شرح تحلیلی و تطبیقی مثنوی، ج۱، ص۷۱، تهران ۱۳۶۴ ش.



بهاءولد، همچون پدر و اجدادش، به وعظ و خطابه روی آورد و چنان‌که از نسبت «خطیبی» در نام جدش برمی آید، ظاهراً در خاندان او اشتغال به وعظ و تذکیر سابقه ای دیرینه داشته است.
وی به تدریس علوم رسمی و بیان مسائل عرفانی می‌پرداخت؛ اما وعظ و تذکیر را گونه ای عبادت می‌دانست و اهمیت ویژه ای برای آن قائل بود تا حدی که گاه برای آن، تدریس را نیز رها می‌کرد.
همچنین به منظور وعظ و تذکیر مسافرتهای بسیاری به بلاد اطراف محل اقامتش می‌کرد.
[۲۵] فریدون بن احمد سپهسالار، زندگینامه مولانا جلال الدّین مولوی، ج۱، ص۱۰، با مقدمه سعید نفیسی، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۲۵ ش).
[۲۶] عبدالحسین زرین کوب، سرّنی: نقد و شرح تحلیلی و تطبیقی مثنوی، ج۱، ص۶۹ـ۷۲، تهران ۱۳۶۴ ش.

مواعظ او غالباً با معانی صوفیانه و اشاره به آیات قرآن و تلقین توبه همراه بوده و مریدان بسیاری داشته است.
این مسئله گاه موجب ناخرسندی برخی فقها و علما و سوءظن حکام می‌گشت، تا جایی که حتی «سلطان العلما» ییِ او را انکار و یا این عنوان را از معارف و استفتاهای او حذف می‌کردند (زرین کوب، ۱۳۶۴ش، ج ۱، ص ۷۲؛ زرین کوب، ۱۳۶۴ش، ج ۱، ص ۷۸؛.
[۲۷] احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۱، ص۱۱، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.
[۲۸] بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۱، ص۱۸۸، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
[۲۹] عبدالحسین زرین کوب، سرّنی: نقد و شرح تحلیلی و تطبیقی مثنوی، ج۱، ص۷۳، تهران ۱۳۶۴ ش.



از قراین موجود در معارف، چنین برمی آید که بهاءولد تا ۶۰۷ در وخش اقامت داشته اما بر اثر گرفتگی خاطری که از موقعیت ضعیف خود در برابر بعضی عمّال حکومت وخش احساس می‌کرد به سمرقند سفر کرد.
[۳۰] بهاءالدین محمد ولد، معارف،ج ۱، مقدمه فروزانفر، ص له ، لز، ج ۲، ص ۱۸۱ـ۱۸۲ چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.

همچنین، بنابر قرینه موجود در فیه مافیه،
[۳۱] بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج ۱، مقدمه فروزانفر، ص له ، لز، ج ۲،ص ۱۷۳ چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
او همراه پسرش جلال الدین تا ۶۰۹، که خوارزمشاه سمرقند را تسخیر کرد، در آن‌جا بود.
[۳۲] عطاملک بن محمد جوینی، کتاب تاریخ جهانگشای، ج۲، ص۱۲۵، چاپ محمدبن عبدالوهاب قزوینی، لیدن ۱۹۱۱ـ۱۹۳۷، چاپ افست تهران (بی تا).

ظاهراً در ۶۰۹، یا کمی پس از آن، به بلخ رفت اما پیش از آن‌که مغولها بلخ را در ۶۱۷ تصرف کنند آن‌جا را برای همیشه ترک کرد
[۳۳] محمدحسن فروزانفر، رساله در تحقیق احوال زندگانی مولانا جلال الدّین محمد مشهور بمولوی، ج۱، ص۱۶، تهران ۱۳۶۶ ش.
مایر، ص ۳۵).
به گزارش افلاکی
[۳۴] احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۱، ص۱۴ـ ۱۵، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.
این هجرت همیشگی او پس از ایراد خطبه ای در حضور شاه و مردم در مسجد جامع صورت گرفت که طی آن هجوم مغولان، ساقط شدن سلطنت، تصرف کشور، ویران شدن بلخ و بیرون راندن شاه را پیشگویی کرد.
اما سلطان ولد در شرح ماجرای مهاجرت بهاءولد، به این وعظ اشاره ای نکرده است.
[۳۵] احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۱، ص۱۹۰، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.



در باب انگیزه هجرت بهاءولد و یارانش اقوال مختلفی هست.

۱۱.۱ - بدگمانی سلطان نسبت به وی

افلاکی
[۳۶] احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۱، ص۱۱ـ۱۲، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.
و سپهسالار
[۳۷] فریدون بن احمد سپهسالار، زندگینامه مولانا جلال الدّین مولوی، ج۱، ص۱۲ـ۱۳، با مقدمه سعید نفیسی، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۲۵ ش).
آن را در نتیجه حسادت و سعایت فخررازی دانسته‌اند که سلطان را نسبت به بهاءولد بدگمان کرد، زیرا بهاءولد تحت تأثیر ابوحامد محمد غزالی آشکارا بر فیلسوفان و اهل عقل می‌تاخت.
بنابراین، با فخررازی که از نظر او حامی فلسفه یونان بود و همچنین با خوارزمشاه، مرید و شاگرد فخررازی، مخالفت می‌کرد و در مجالس وعظ خود آن دو را اهل بدعت می‌خواند.
[۳۸] بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۱، ص۸۲، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.

اما به نظر برخی محققان، قرینه تاریخی قابل اعتمادی درباره دخالت فخررازی در مهاجرت بهاءالدین موجود نیست، بویژه این‌که وفات فخررازی در ۶۰۶، چند سال پیش از مهاجرت بهاءالدین بوده است.
[۳۹] محمدحسن فروزانفر، رساله در تحقیق احوال زندگانی مولانا جلال الدّین محمد مشهور بمولوی، ج۱، ص۱۴، تهران ۱۳۶۶ ش.
[۴۰] افضل اقبال، زندگی و آثار مولانا جلال الدین رومی، ج۱، ص۵۲، ترجمه حسن افشار، تهران ۱۳۷۵ ش.
[۴۱] افضل اقبال، زندگی و آثار مولانا جلال الدین رومی، ج۱، ص۵۴، ترجمه حسن افشار، تهران ۱۳۷۵ ش.


۱۱.۲ - ازدهام مریدان

هدایت
[۴۲] رضاقلی بن محمد هادی هدایت، فصحا، ج۱، بخش ۲، ص۷۷۱، چاپ مظاهر مصفا، تهران ۱۳۳۶ـ۱۳۴۰ ش.
[۴۳] رضاقلی بن محمد هادی هدایت، تذکرة ریاض العارفین، ج۱، ص۷۹، چاپ مهرعلی گرکانی، تهران (۱۳۴۴ ش).
مهاجرت او را به سبب ازدحام مریدان و هجوم معتقدان، که موجبات بددلی شاه را فراهم آورد، دانسته است.

۱۱.۳ - خوف او از خونریزی مغول

برخی دیگر نیز علت هجرت را خوف و هراس او از خونریزی و بیرحمی لشکر مغول دانسته اند.
[۴۴] محمدحسن فروزانفر، رساله در تحقیق احوال زندگانی مولانا جلال الدّین محمد مشهور بمولوی، ج۱، ص۱۴، تهران ۱۳۶۶ ش.

سلطان ولد در ولدنامه
[۴۵] محمدحسن فروزانفر، رساله در تحقیق احوال زندگانی مولانا جلال الدّین محمد مشهور بمولوی، ج۱، ص۱۴، تهران ۱۳۶۶ ش.
هجرت جد خود را بر اثر رنجش او از اهل بلخ و خوارزمشاه مقارن حمله مغول ذکر کرده است.


به هر حال، بهاءولد به همراه خانواده و یارانش از بلخ به بغداد رفت.
گفته‌اند در راه سفر، با عطار در نیشابور ملاقات کرد و عطار او را از آینده پسر کوچکش، جلال الدین محمد، باخبر ساخت.
وی در سفرهایش اصرار داشت که در مدارس اقامت کند نه در خانقاهها، بدین جهت در بغداد نیز به مدرسه ای
از مدارس دارالخلافه رفت.
[۴۶] عبدالحسین زرین کوب، سرّنی: نقد و شرح تحلیلی و تطبیقی مثنوی، ج۱، ص۸۰ ـ ۸۳، تهران ۱۳۶۴ ش.
[۴۷] احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۱، ص۱۸، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.

گفته‌اند که وی در این شهر شیخ شهاب الدین عمربن محمد سهروردی را ملاقات کرد و از آن‌جا به سوی مکه رفت.
به احتمالی، بهاءولد پس از انجام فریضه حج به شام، ملطیه، ارزنجان، آق شهر و لارنده سفر کرد و در آق شهر و لارنده مدرسه‌هایی برای اقامت او بنا کردند.
[۴۸] احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۱، ص۱۷، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.
[۴۹] احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۱، ص۲۲، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.
[۵۰] احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۱، ص۲۴ـ۲۶، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.

گفته شده که در شام با محیی الدین ابن عربی ملاقات کرده است.
مدت این مسافرتها و اقامت او در شهرها دقیقاً مشخص نیست، اما مسلم است که اقامت او در بعضی شهرها طولانی بوده است؛.
[۵۱] جلال الدین محمدبن محمد مولوی ، فیه مافیه ، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۶۲ ش ref>محمدحسن فروزانفر، ج۱، ص۴۳،پانویس ۲، رساله در تحقیق احوال زندگانی مولانا جلال الدّین محمد مشهور بمولوی، تهران ۱۳۶۶ ش.
[۵۲] احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۱، ص۲۶، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.
[۵۳] عبدالباقی گولپینارلی، مولانا جلال الدین: زندگانی، ج۱، ص۹۰، فلسفه، آثار و گزیده ای از آنها، ترجمه و توضیحات توفیق سبحانی، تهران ۱۳۷۰ ش.
[۵۴] عبدالحسین زرین کوب، سرّنی: نقد و شرح تحلیلی و تطبیقی مثنوی، ج۱، ص۹۰، تهران ۱۳۶۴ ش.



وی در حدود ۶۲۶ یا ۶۲۷ به قونیه رفت.
[۵۵] عبدالباقی گولپینارلی، مولانا جلال الدین: زندگانی، ج۱، ص۸۹، فلسفه، آثار و گزیده ای از آنها، ترجمه و توضیحات توفیق سبحانی، تهران ۱۳۷۰ ش.
[۵۶] افضل اقبال، زندگی و آثار مولانا جلال الدین رومی، ج۱، ص۵۹، ترجمه حسن افشار، تهران ۱۳۷۵ ش.

به گفته برخی، او به دعوت پادشاه قونیه، علاءالدین کیقباد سلجوقی که به گفته نجم رازی
[۵۷] عبدالله بن محمد نجم رازی، مرصادالعباد، ج۱، ص۲۰، چاپ محمد امین ریاحی، تهران ۱۳۵۲ ش.
فردی مؤمن و عادل بود، به آن‌جا رفت.
برخی احتمال داده‌اند که عزیمت او به قونیه به تشویق شهاب الدین سهروردی و از ابتدای سفر مقصد نهایی معلوم بوده است، و این را نیز که در ولدنامه در ذکر این سفر اشاره ای به منازل بین راه مکه تا قونیه نشده دالِّ بر همین نکته می‌دانند.
عده ای هم برآن‌اند که حرکت پرشتاب و دور و دراز بهاءولد و توقف چندین ساله اش در شهرهای مختلف، عزیمت از پیش تعیین شده ای را به سمت قونیه توجیه نمی‌کند
[۵۸] عبدالحسین زرین کوب، سرّنی: نقد و شرح تحلیلی و تطبیقی مثنوی، ج۱، ص۸۶ـ۸۷، تهران ۱۳۶۴ ش.
مایر، ص ۳۹ـ۴۰).
به روایت افلاکی، کیقباد مایل بود که بهاءولد را در طشتخانه خود مستقر کند اما او نپذیرفت و در مدرسه التونپا منزل گزید.
پس از مدت کوتاهی، عوام و خواص، از جمله سلطان علاءالدین و لالای او امیر بدرالدین گوهرتاش، مرید وی شدند و امیر بدرالدین به فرمان علاءالدین برای فرزندان او مدرسه ای ساخت که بعدها محل تدریس مولانا شد.
[۵۹] احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۱، ص۲۸ـ۳۰، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.
[۶۰] احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۱، ص۴۳ـ۴۴، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.

مایر (مایر، ص ۴۱) این گفته را که کیقباد، بهاءولد را به قونیه کشاند و برای او اقامتگاهی باشکوه آماده کرد ساختگی می‌داند و به این سخن سلطان ولد (مایر، ص ۱۹۱ـ۱۹۲) استناد می‌کند که بهاءالدین نخست در قونیه به وعظ و تدریس پرداخت و در این کار شهرت یافت، آنگاه امیر با او ملاقات کرد و بهاءولد در او اثر گذاشت.
به گزارش سلطان ولد
[۶۱] محمدبن محمد سلطان ولد، ولدنامه، ج۱، ص۱۹۲، چاپ جلال همایی، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۱۶ ش).
بهاءالدین فقط دو سال در قونیه در قید حیات بود.


افلاکی
[۶۲] احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۱، ص۳۲، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.
مرگ او را در ۶۲۸ و دولتشاه سمرقندی
[۶۳] احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۱، ص۲۱۵، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.
در ۶۳۱ دانسته است، ولی به نظر می‌رسد که روایت افلاکی صحیح باشد.
[۶۴] محمدحسن فروزانفر، رساله در تحقیق احوال زندگانی مولانا جلال الدّین محمد مشهور بمولوی، ج۱، ص۳۱، تهران ۱۳۶۶ ش.



به دستور کیقباد حرمی پیرامون قبر او بنا کردند.
[۶۵] احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۱، ص۳۳، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.



بهاءولد شاگردان بسیاری تربیت کرد که معروفترین آن‌ها سیدبرهان الدین محقق ترمذی است.


وی دختری به نام فاطمه خاتون و سه پسر به ترتیب به نامهای حسین، علاءالدین محمد و جلال الدین محمد داشت.
دو برادر کوچکتر در سفر به آسیای صغیر همراه خانواده بودند.
بهاءولد در یادداشتهای خود هیچ جا از این دو به اسم ذکری نمی‌کند ولی در عوض از پسر بزرگتر خود حسین نام می‌برد.
[۶۶] احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۱، ص۵۶، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.
[۶۷] احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۲، ص۹۹۴، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.
[۶۸] فریدون بن احمد سپهسالار، زندگینامه مولانا جلال الدّین مولوی، ج۱، ص۱۱، با مقدمه سعید نفیسی، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۲۵ ش).
[۶۹] بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۱، ص۱۵، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
[۷۰] بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۲، ص۴۵، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.



تنها اثری که از بهاءولد بر جای مانده کتاب معارف است.
اولین بار، هلموت ریتر در اثر خود موسوم به > مولانا جلال الدین رومی و حلقه اش < معارف را چاپ کرد (مایر، ص 1).
پانزده سال بعد، فروزانفر، بدون اطلاع از کار ریتر، این اثر را براساس سه نسخه استانبول و یک نسخه از تهران با عنوان معارف، مجموعه مواعظ و سخنان سلطان العلماء بهاءالدین محمدبن حسین خطیبی بلخی مشهور به بهاءولد در ۱۳۳۳ ش در تهران چاپ کرد و ادامه آن را در ۱۳۳۸ ش بر مبنای نسخه قونیه، که دارای اصلاحاتی احتمالاً به خط خود مصنف بود، تحت همان عنوان منتشر ساخت.
پس از فوت او، کل اثر با پرداختی تازه در دو مجلد در ۱۳۵۲ ش تجدید چاپ شد.


جلد اول معارف شامل سه جزء است و فروزانفر محتوای جلد دوم را جزء چهارم نامیده و معتقد است که این جزء در حقیقت مهمترین بخش معارف و هسته اصلی سه جزء اول است و قسمتی از مطالب جزء چهارم در سایر اجزای کتاب گاه با تصرفی مختصر یا تغییراتی مفصلتر به چشم می‌خورد.
فروزانفر در این باره که چه کسی کار تهذیب و تکمیل این مطالب را به آن صورت که در جلد اول آمده برعهده داشته و این‌که این کار را خود بهاءولد انجام داده یا مولوی یا یکی از پیروان او، نظر قطعی نمی‌دهد.
[۷۱] بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۲، مقدمه، صط ـ ی، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.

عنوان معارف در هیچ جای متن دو جلد ذکر نشده و سپهسالار هم با آن‌که دیباچه جلد اول یا به عبارتی متن تهذیب شده را نقل می‌کند
[۷۲] فریدون بن احمد سپهسالار، زندگینامه مولانا جلال الدّین مولوی، ج۱، ص۲۰، با مقدمه سعید نفیسی، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۲۵ ش).
نامی بر آن نمی‌نهد.
معارف مجموعه تأملات بهاءولد درباره امور و تجارب دینی و سایر موضوعات و خلاصه ای از مواعظ و نصایح و نیز یادداشتهایی از خاطرات اوست (مایر، ص ۳).
هلموت ریتر این اثر را یادداشت برداری از مواعظ بهاءولد دانسته است (مایر، ص ۳)، اما مطالبی از تأملات خصوصی و لحظه های خلوت بهاءولد در این کتاب وجود دارد که بعید به نظر می‌رسد موضوع وعظ قرار گرفته باشد.
همچنین عباراتی به صیغه مخاطب در کتاب هست که احتمال یادداشت برداری معارف به وسیله شاگردان بهاءولد را ضعیف می‌کند
[۷۳] عبدالحسین زرین کوب، سرّنی: نقد و شرح تحلیلی و تطبیقی مثنوی، ج۱، ص۷۱، تهران ۱۳۶۴ ش.
مایر، ص ۴؛.
[۷۴] ۳۸۱، مقدمه فروزانفر، ج۱، ص۳۲۷، ص د، ج ۲، مقدمه فروزانفر، ص ی، بهاءالدین محمد ولد، معارف، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
[۷۵] محمدحسن فروزانفر، رساله در تحقیق احوال زندگانی مولانا جلال الدّین محمد مشهور بمولوی، ج۱، ص۳۳، تهران ۱۳۶۶ ش.



محل و تاریخ جزئیات یادداشتهای معارف روشن نیست.
اغلب آن‌ها در موطن خود او در وخش، نوشته شده است.
فروزانفر احتمال می‌دهد که برخی از آن‌ها نیز پس از مهاجرت به آسیای صغیر تنظیم شده باشد.
یادداشتهایی که تاریخ نگارش آن‌ها معلوم است و یا می‌توان تاریخ نگارش آن‌ها را تعیین کرد، در بین سالهای ۵۹۷ـ۶۰۷ نوشته یا تنظیم شده است.
[۷۶] ج ۲، مقدمه فروزانفر، ج۱، مقدمه فروزانفر، صکط ـ لز، ص ی ـ یا، بهاءالدین محمد ولد، معارف، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.

اما قطعه ای از کتاب معارف
[۷۷] بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۱، ص۴۰، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
وجود دارد که احتمالاً بهاءولد آن را در حدود چهل سالگی نوشته است.
فریتس مایر این احتمال را که معارف در مدت اقامت بهاءولد در شرق به عنوان کتاب نزد عموم شناخته شده باشد، منتفی می‌داند.
به نظر او، این ادعای افلاکی
[۷۸] احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۱، ص۳۳، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.
که قاضی وخش، قصد داشته از دیباچه معارف و استفتاها لقب سلطان العلماییِ بهاءولد را محو کند، در واقع حاکی از اختلاف عقیده واقعی میان بهاءولد و قاضی وخش بر سر این لقب است.
نثر معارف از نوع مرسل است و سجع و صنایع لفظی در آن بندرت به کار رفته و لغات و تعبیراتی نادر دارد.
در نثر معارف می‌توان رد پای گویش مردم بلخ را تشخیص داد.
در این اثر حقایق عرفان، دین، اصول عقاید، مسائل اخلاقی، تفاسیر، تأویلاتی از آیات قرآن و احادیث نبوی با عباراتی شیوا، فصیح و روشن مورد بحث قرار گرفته است
[۷۹] یب ـ یج، بهاءالدین محمد ولد، ج۱، مقدمه فروزانفر، صه، معارف، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
[۸۰] ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج۲، ص۱۰۲۲، ج ۲، تهران ۱۳۶۳ ش.
تا جایی که ذبیح الله صفا
[۸۱] ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج۲، ص۱۰۲۲، ج ۲، تهران ۱۳۶۳ ش.
آن را در لطافت مانند شعر دانسته و فروزانفر آن را «از بهترین نثرهای شاعرانه» دانسته
[۸۲] ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج۲، ص۱۰۲۲، ج ۲، تهران ۱۳۶۳ ش.
و از جهت بیان مطالب به اشعار بزرگانی چون عطار و سنایی و حافظ شبیه می‌داند.
[۸۳] بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۱، مقدمه فروزانفر، صه، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.

معارف بر مولوی تأثیر بسیار گذاشته و او با این کتاب مأنوس بوده است.
[۸۴] احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۲، ص۶۵۲، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.

به گزارش سپهسالار
[۸۵] فریدون بن احمد سپهسالار، زندگینامه مولانا جلال الدّین مولوی، ج۱، ص۱۱۹، با مقدمه سعید نفیسی، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۲۵ ش).
که البته اغراق آمیز است، او معارف را زیرنظر برهان الدین محقق ترمذی حدود هزار بار دوره کرده بود، و به گفته افلاکی
[۸۶] احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۱، ص۱۷۶، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.
[۸۷] احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۱، ص۲۱۶، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.
در مجالس خویش نیز آن را برای اصحاب خود تقریر می‌کرد و گاه نیز آن را با شرح و تفسیر املا می‌نمود و اصحاب وی می‌نوشتند.
به قولی، همین نفوذ بهاءولد بر مولوی بود که سبب شد شمس تبریزی او را از خواندن معارف منع کند، و مولوی در طول حیات شمس تبریزی مطالعه آن را ترک کرد.
[۸۸] احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۲، ص۶۵۲، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.

از مقایسه مثنوی و معارف، شباهتها و مشترکات زیادی میان اندیشه و کلام مولوی و بهاءولد می‌توان یافت و به عقیده فروزانفر
[۸۹] بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۱، مقدمه، صید ـ یه، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
کمتر نکته برجسته ای در معارف هست که مولانا آن را در مثنوی نیاورده باشد (معارف، ج ۱، مقدمه فروزانفر، ص یه ـ کط؛.
[۹۰] عبدالحسین زرین کوب، سرّنی: نقد و شرح تحلیلی و تطبیقی مثنوی، ج۱، ص۴۸۹ـ ۴۹۰، تهران ۱۳۶۴ ش.
[۹۱] افضل اقبال، زندگی و آثار مولانا جلال الدین رومی، ج۱، ص۶۵ـ۶۶، ترجمه حسن افشار، تهران ۱۳۷۵ ش.

همچنین به نظر فروزانفر
[۹۲] افضل اقبال، زندگی و آثار مولانا جلال الدین رومی، ج۱، ص۶۵ـ۶۶، ترجمه حسن افشار، تهران ۱۳۷۵ ش.
از مقایسه دقیق معارف و آثار مولانا روشن می‌شود که مولوی با پدر خود در اصول عمده و مبانی تصوف اشتراک داشته، اما به عقیده فریتس مایر (مایر، ص ۵)، این شباهتها آن قدر نیست که بتوان نظرگاههای آن‌ها را کاملاً با یکدیگر انطباق داد و از حوزه فکری واحدی سخن به میان آورد.
آرا و عقاید.


بهاءالدین ولد از ائمه و فقهای مشهور حنفیان بود.
وی در معارف مطابق مذهب ابوحنیفه و پیروانش به استدلال پرداخته و به اشکالات پیروان مذهب شافعی پاسخ داده است.
[۹۳] بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۲، حواشی و تعلیقات فروزانفر، ص۳۳۱، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.

وی در مسائلی از قبیل رؤیت خدا، کلام خدا و کسب به مذهب «سنت و جماعت» (مذهب اشاعره) قائل است، تا آن‌جا که مایر (مایر، ص ۲۱) او را در کلام ماتُریدی می‌داند.
با این حال، بهاءولد در جایی از اثر خود در فایده مندی امر و نهی، مذهب معتزله را پسندیده تر یافته و اظهار می‌کند که باید از هر مذهبی آنچه را حق است پذیرفت و به نحوی که مورد اتفاق همه است بیان کرد.
[۹۴] بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۲، ص۱۳۷ـ۱۳۸، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.

او در مسئله قضا و قدر با قول به قَدَر (اراده و اختیار مطلق و قدرت مستقل برای انسان) و جبر، هر دو، مخالف است.
به اعتقاد او باید در کوشش در راه صواب قَدَری و در تسلیم به امر محتوم الهی جبری بود.
وی تفویضی بودن یا جبری بودن را صفت مذموم اباحتیان می‌داند.
[۹۵] بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۱، ص۴۰۹، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
[۹۶] بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۲، ص۹۲، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
[۹۷] بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۲، ص۹۷، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.

بهاءولد اختلاف میان ادیان و مذاهب را سودمند و ترجیح یکی بر دیگری و تعصب بر آن را لازمه زندگی و ناشی از جوهر آدمیت می‌داند.
با وجود این، پراکندگی ادیان و مذاهب وی را به این نتیجه می‌رساند که تنها باید یک راه اختیار کرد و راهی بهتر از راه محمد صلّی اللّه علیه وآله وسلّم نیست.
[۹۸] بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۱، ص۳۲۰، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
[۹۹] بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۱، ص۳۴۹، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
[۱۰۰] بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۲، ص۹۲، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.

بهاءولد خود را صاحب وحی (به معنای عام) و نبی بدون شریعت می‌دانست.
او امیدوار بود که در نهایت «اللهی» شود و همه چیزها از إفنا و وجود و قبض و بسط و دیگر صفات کمال به فرمان او باشد.
[۱۰۱] بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۱، ص۲۷۵، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
[۱۰۲] بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۱، ص۳۲۵، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.

به نظر فریتس مایر (مایر، ص ۹۴) دلیل این‌که بهاءولد در معارف اغلب از لفظ «الله» به جای خدا استفاده کرده این است که او اللهی شدن را بالاترین مرحله برای انسان می‌داند.
بهاءولد در صحبت از فواید دعا در معارف،
[۱۰۳] بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۱، ص۲۳۳، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
لفظ الله را از ریشه إله به معنای پناهگاه خلق دانسته است.
به عقیده وی، همه و از جمله اهل نجوم و حکمت، متفق‌اند که الله ورای هر موجود است.
او الله را عدم و محو
و سادگی می‌داند که همه چیز از او موجود می‌شود و حاوی تمام محدثات و محیط بر آنهاست. «جای او کوی عدم است و در ظاهر و باطنِ تمام موجودات».
به نظر بهاءولد، کسی که طالب الله باشد، به عدم می‌رسد، فرو می‌ماند و خیره می‌شود و عدم چون خندقی در برابر اوست و مثل سطح نادیدنی آب یا هوا به چشم می‌آید.
بهاءولد بر بی صورتی، بی چونی و بی چگونگی خدا تکیه می‌کند و می‌گوید که همه صورتها ناظر الله است و آنچه منظور همه نظرهاست خود باید بی صورت باشد و صورت آفرین.
[۱۰۴] بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۱، ص۲۳، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
[۱۰۵] بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۱، ص۱۶۹، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
[۱۰۶] بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۱، ص۱۷۹، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
[۱۰۷] بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۱، ص۳۳۴، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
[۱۰۸] بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۱، ص۳۹۶، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.

به عقیده بهاءولد، قرب به الله با الهیات نظری حاصل نمی‌شود (مایر، ص ۹۱).
او علم را بر دو نوع می‌داند: «علم رسمیِ میان راهی» چون علم نظر و تذکیر و وعظ که همه در میان راه منقطع می‌شود و علم حقیقت.
به نظر او تنها راهی که به حقیقت و معرفت حق منتهی می‌شود راهی است که از طریق وحی تعلیم داده شده باشد؛ راه عقل و مذهب یونانیان بدعت است و بدعت هم به ضلالت می‌انجامد.
پیروی از مذهب فلاسفه یونان و پشت کردن به تعالیم آسمانی، رفتن از نور به ظلمت و تبعیت از خیالهای فاسد و اسارت در چنگال نفس امّاره و شیاطین درونی است.
[۱۰۹] بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۱، ص۸۲، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
[۱۱۰] بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۱، ص۳۸۱، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
[۱۱۱] نصرالله پورجوادی، «رابطه فخررازی با مشایخ صوفیّه»، ج۱، ص۳۳، معارف، دوره سوم، ش ۱ (فروردین ـ تیر ۱۳۶۵).

بهاءولد به لذات و آلام به جدّ توجه کرده است.
به اعتقاد وی، حظّ بهشت به نفس تعلق دارد و وصال به حقیقت الله برای اهل روح و عقل ممکن است، پس آدمی در هر مرتبه ای، چه نفس چه عقل، باید به الله نظر کند.
[۱۱۲] بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۱، ص۲۰۵، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.

منابع :
(۱) احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۲) افضل اقبال، زندگی و آثار مولانا جلال الدین رومی، ترجمه حسن افشار، تهران ۱۳۷۵ ش.
(۳) امین احمد رازی، هفت اقلیم، چاپ جواد فاضل، تهران (بی تا).
(۴) بهاءالدین محمد ولد، معارف، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
(۵) نصرالله پورجوادی، «رابطه فخررازی با مشایخ صوفیّه»، معارف، دوره سوم، ش ۱ (فروردین ـ تیر ۱۳۶۵).
(۶) عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ ش.
(۷) عطاملک بن محمد جوینی، کتاب تاریخ جهانگشای، چاپ محمدبن عبدالوهاب قزوینی، لیدن ۱۹۱۱ـ۱۹۳۷، چاپ افست تهران (بی تا).
(۸) دولتشاه سمرقندی، تذکرة الشعراء دولتشاه سمرقندی، چاپ محمد عباسی، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۳۷ ش).
(۹) عبدالحسین زرین کوب، جستجو در تصوف ایران، تهران ۱۳۵۷ ش.
(۱۰) عبدالحسین زرین کوب، سرّنی: نقد و شرح تحلیلی و تطبیقی مثنوی، تهران ۱۳۶۴ ش.
(۱۱) فریدون بن احمد سپهسالار، زندگینامه مولانا جلال الدّین مولوی، با مقدمه سعید نفیسی، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۲۵ ش).
(۱۲) محمدبن محمد سلطان ولد، ولدنامه، چاپ جلال همایی، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۱۶ ش).
(۱۳) محمد شبلی نعمانی، سوانح مولوی رومی، ترجمه محمدتقی فخر داعی گیلانی، تهران ۱۳۳۲ ش.
(۱۴) ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج ۲، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۱۵) محمدحسن فروزانفر، رساله در تحقیق احوال زندگانی مولانا جلال الدّین محمد مشهور بمولوی، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۱۶) عبدالباقی گولپینارلی، مولانا جلال الدین: زندگانی، فلسفه، آثار و گزیده ای از آنها، ترجمه و توضیحات توفیق سبحانی، تهران ۱۳۷۰ ش.
(۱۷) جلال الدین محمدبن محمد مولوی، فیه مافیه، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۱۸) عبدالله بن محمد نجم رازی، مرصادالعباد، چاپ محمد امین ریاحی، تهران ۱۳۵۲ ش.
(۱۹) رضاقلی بن محمد هادی هدایت، تذکرة ریاض العارفین، چاپ مهرعلی گرکانی، تهران (۱۳۴۴ ش).
(۲۰) رضاقلی بن محمد هادی هدایت، مجمع الفصحا، چاپ مظاهر مصفا، تهران ۱۳۳۶ـ۱۳۴۰ ش؛


۱. احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۱، ص۱۰، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.
۲. محمدبن محمد سلطان ولد، ولدنامه، ج۱، ص۱۸۸، چاپ جلال همایی، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۱۶ ش).
۳. بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۱، ص۱۸۹، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
۴. بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۱، ص۳۵۴، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
۵. فریدون بن احمد سپهسالار، زندگینامه مولانا جلال الدّین مولوی، ج۱، ص۹، با مقدمه سعید نفیسی، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۲۵ ش).
۶. عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۴۵۹، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ ش.
۷. عبدالباقی گولپینارلی، مولانا جلال الدین: زندگانی، ج۱، ص۷۹ـ۸۱، فلسفه، آثار و گزیده ای از آنها، ترجمه و توضیحات توفیق سبحانی، تهران ۱۳۷۰ ش.
۸. مدتی از محضر او بهره برد، جلال الدین محمدبن محمد مولوی، فیه مافیه، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۶۲ ش.
۹. احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۱، ص۹، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.
۱۰. احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۱، ص۷، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.
۱۱. عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس، ج۱، ص۴۵۹، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ ش.
۱۲. امین احمد رازی، هفت اقلیم، ج۲، ص۴۵، چاپ جواد فاضل، تهران (بی تا).
۱۳. محمدحسن فروزانفر، رساله در تحقیق احوال زندگانی مولانا جلال الدّین محمد مشهور بمولوی، ج۱، ص۷ـ ۸، تهران ۱۳۶۶ ش.
۱۴. عبدالحسین زرین کوب، جستجو در تصوف ایران، ج۱، ص۲۷۷، تهران ۱۳۵۷ ش.
۱۵. عبدالحسین زرین کوب، سرّنی: نقد و شرح تحلیلی و تطبیقی مثنوی، ج۱، ص۹۶، تهران ۱۳۶۴ ش.
۱۶. فریدون بن احمد سپهسالار، زندگینامه مولانا جلال الدّین مولوی، ج۱، ص۹، با مقدمه سعید نفیسی، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۲۵ ش).
۱۷. فریدون بن احمد سپهسالار، زندگینامه مولانا جلال الدّین مولوی، ج۱، ص۹، با مقدمه سعید نفیسی، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۲۵ ش).
۱۸. عبدالحسین زرین کوب، جستجو در تصوف ایران، ج۱، ص۲۷۷ـ ۲۷۸، تهران ۱۳۵۷ ش.
۱۹. محمد شبلی نعمانی، سوانح مولوی رومی، ج۱، ص۳، ترجمه محمدتقی فخر داعی گیلانی، تهران ۱۳۳۲ ش.
۲۰. بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۲، ص۳۰ـ۳۲، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
۲۱. بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۲، ص۱۴۵، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
۲۲. بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۲، ص۱۵۳، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
۲۳. فریدون بن احمد سپهسالار، زندگینامه مولانا جلال الدّین مولوی، ج۱، ص۱۰، با مقدمه سعید نفیسی، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۲۵ ش).
۲۴. عبدالحسین زرین کوب، سرّنی: نقد و شرح تحلیلی و تطبیقی مثنوی، ج۱، ص۷۱، تهران ۱۳۶۴ ش.
۲۵. فریدون بن احمد سپهسالار، زندگینامه مولانا جلال الدّین مولوی، ج۱، ص۱۰، با مقدمه سعید نفیسی، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۲۵ ش).
۲۶. عبدالحسین زرین کوب، سرّنی: نقد و شرح تحلیلی و تطبیقی مثنوی، ج۱، ص۶۹ـ۷۲، تهران ۱۳۶۴ ش.
۲۷. احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۱، ص۱۱، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.
۲۸. بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۱، ص۱۸۸، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
۲۹. عبدالحسین زرین کوب، سرّنی: نقد و شرح تحلیلی و تطبیقی مثنوی، ج۱، ص۷۳، تهران ۱۳۶۴ ش.
۳۰. بهاءالدین محمد ولد، معارف،ج ۱، مقدمه فروزانفر، ص له ، لز، ج ۲، ص ۱۸۱ـ۱۸۲ چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
۳۱. بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج ۱، مقدمه فروزانفر، ص له ، لز، ج ۲،ص ۱۷۳ چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
۳۲. عطاملک بن محمد جوینی، کتاب تاریخ جهانگشای، ج۲، ص۱۲۵، چاپ محمدبن عبدالوهاب قزوینی، لیدن ۱۹۱۱ـ۱۹۳۷، چاپ افست تهران (بی تا).
۳۳. محمدحسن فروزانفر، رساله در تحقیق احوال زندگانی مولانا جلال الدّین محمد مشهور بمولوی، ج۱، ص۱۶، تهران ۱۳۶۶ ش.
۳۴. احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۱، ص۱۴ـ ۱۵، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.
۳۵. احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۱، ص۱۹۰، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.
۳۶. احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۱، ص۱۱ـ۱۲، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.
۳۷. فریدون بن احمد سپهسالار، زندگینامه مولانا جلال الدّین مولوی، ج۱، ص۱۲ـ۱۳، با مقدمه سعید نفیسی، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۲۵ ش).
۳۸. بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۱، ص۸۲، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
۳۹. محمدحسن فروزانفر، رساله در تحقیق احوال زندگانی مولانا جلال الدّین محمد مشهور بمولوی، ج۱، ص۱۴، تهران ۱۳۶۶ ش.
۴۰. افضل اقبال، زندگی و آثار مولانا جلال الدین رومی، ج۱، ص۵۲، ترجمه حسن افشار، تهران ۱۳۷۵ ش.
۴۱. افضل اقبال، زندگی و آثار مولانا جلال الدین رومی، ج۱، ص۵۴، ترجمه حسن افشار، تهران ۱۳۷۵ ش.
۴۲. رضاقلی بن محمد هادی هدایت، فصحا، ج۱، بخش ۲، ص۷۷۱، چاپ مظاهر مصفا، تهران ۱۳۳۶ـ۱۳۴۰ ش.
۴۳. رضاقلی بن محمد هادی هدایت، تذکرة ریاض العارفین، ج۱، ص۷۹، چاپ مهرعلی گرکانی، تهران (۱۳۴۴ ش).
۴۴. محمدحسن فروزانفر، رساله در تحقیق احوال زندگانی مولانا جلال الدّین محمد مشهور بمولوی، ج۱، ص۱۴، تهران ۱۳۶۶ ش.
۴۵. محمدحسن فروزانفر، رساله در تحقیق احوال زندگانی مولانا جلال الدّین محمد مشهور بمولوی، ج۱، ص۱۴، تهران ۱۳۶۶ ش.
۴۶. عبدالحسین زرین کوب، سرّنی: نقد و شرح تحلیلی و تطبیقی مثنوی، ج۱، ص۸۰ ـ ۸۳، تهران ۱۳۶۴ ش.
۴۷. احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۱، ص۱۸، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.
۴۸. احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۱، ص۱۷، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.
۴۹. احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۱، ص۲۲، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.
۵۰. احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۱، ص۲۴ـ۲۶، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.
۵۱. جلال الدین محمدبن محمد مولوی ، فیه مافیه ، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۶۲ ش ref>محمدحسن فروزانفر، ج۱، ص۴۳،پانویس ۲، رساله در تحقیق احوال زندگانی مولانا جلال الدّین محمد مشهور بمولوی، تهران ۱۳۶۶ ش.
۵۲. احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۱، ص۲۶، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.
۵۳. عبدالباقی گولپینارلی، مولانا جلال الدین: زندگانی، ج۱، ص۹۰، فلسفه، آثار و گزیده ای از آنها، ترجمه و توضیحات توفیق سبحانی، تهران ۱۳۷۰ ش.
۵۴. عبدالحسین زرین کوب، سرّنی: نقد و شرح تحلیلی و تطبیقی مثنوی، ج۱، ص۹۰، تهران ۱۳۶۴ ش.
۵۵. عبدالباقی گولپینارلی، مولانا جلال الدین: زندگانی، ج۱، ص۸۹، فلسفه، آثار و گزیده ای از آنها، ترجمه و توضیحات توفیق سبحانی، تهران ۱۳۷۰ ش.
۵۶. افضل اقبال، زندگی و آثار مولانا جلال الدین رومی، ج۱، ص۵۹، ترجمه حسن افشار، تهران ۱۳۷۵ ش.
۵۷. عبدالله بن محمد نجم رازی، مرصادالعباد، ج۱، ص۲۰، چاپ محمد امین ریاحی، تهران ۱۳۵۲ ش.
۵۸. عبدالحسین زرین کوب، سرّنی: نقد و شرح تحلیلی و تطبیقی مثنوی، ج۱، ص۸۶ـ۸۷، تهران ۱۳۶۴ ش.
۵۹. احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۱، ص۲۸ـ۳۰، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.
۶۰. احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۱، ص۴۳ـ۴۴، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.
۶۱. محمدبن محمد سلطان ولد، ولدنامه، ج۱، ص۱۹۲، چاپ جلال همایی، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۱۶ ش).
۶۲. احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۱، ص۳۲، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.
۶۳. احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۱، ص۲۱۵، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.
۶۴. محمدحسن فروزانفر، رساله در تحقیق احوال زندگانی مولانا جلال الدّین محمد مشهور بمولوی، ج۱، ص۳۱، تهران ۱۳۶۶ ش.
۶۵. احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۱، ص۳۳، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.
۶۶. احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۱، ص۵۶، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.
۶۷. احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۲، ص۹۹۴، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.
۶۸. فریدون بن احمد سپهسالار، زندگینامه مولانا جلال الدّین مولوی، ج۱، ص۱۱، با مقدمه سعید نفیسی، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۲۵ ش).
۶۹. بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۱، ص۱۵، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
۷۰. بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۲، ص۴۵، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
۷۱. بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۲، مقدمه، صط ـ ی، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
۷۲. فریدون بن احمد سپهسالار، زندگینامه مولانا جلال الدّین مولوی، ج۱، ص۲۰، با مقدمه سعید نفیسی، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۲۵ ش).
۷۳. عبدالحسین زرین کوب، سرّنی: نقد و شرح تحلیلی و تطبیقی مثنوی، ج۱، ص۷۱، تهران ۱۳۶۴ ش.
۷۴. ۳۸۱، مقدمه فروزانفر، ج۱، ص۳۲۷، ص د، ج ۲، مقدمه فروزانفر، ص ی، بهاءالدین محمد ولد، معارف، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
۷۵. محمدحسن فروزانفر، رساله در تحقیق احوال زندگانی مولانا جلال الدّین محمد مشهور بمولوی، ج۱، ص۳۳، تهران ۱۳۶۶ ش.
۷۶. ج ۲، مقدمه فروزانفر، ج۱، مقدمه فروزانفر، صکط ـ لز، ص ی ـ یا، بهاءالدین محمد ولد، معارف، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
۷۷. بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۱، ص۴۰، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
۷۸. احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۱، ص۳۳، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.
۷۹. یب ـ یج، بهاءالدین محمد ولد، ج۱، مقدمه فروزانفر، صه، معارف، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
۸۰. ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج۲، ص۱۰۲۲، ج ۲، تهران ۱۳۶۳ ش.
۸۱. ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج۲، ص۱۰۲۲، ج ۲، تهران ۱۳۶۳ ش.
۸۲. ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج۲، ص۱۰۲۲، ج ۲، تهران ۱۳۶۳ ش.
۸۳. بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۱، مقدمه فروزانفر، صه، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
۸۴. احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۲، ص۶۵۲، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.
۸۵. فریدون بن احمد سپهسالار، زندگینامه مولانا جلال الدّین مولوی، ج۱، ص۱۱۹، با مقدمه سعید نفیسی، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۲۵ ش).
۸۶. احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۱، ص۱۷۶، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.
۸۷. احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۱، ص۲۱۶، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.
۸۸. احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۲، ص۶۵۲، چاپ تحسین یازیجی، تهران ۱۳۶۲ ش.
۸۹. بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۱، مقدمه، صید ـ یه، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
۹۰. عبدالحسین زرین کوب، سرّنی: نقد و شرح تحلیلی و تطبیقی مثنوی، ج۱، ص۴۸۹ـ ۴۹۰، تهران ۱۳۶۴ ش.
۹۱. افضل اقبال، زندگی و آثار مولانا جلال الدین رومی، ج۱، ص۶۵ـ۶۶، ترجمه حسن افشار، تهران ۱۳۷۵ ش.
۹۲. افضل اقبال، زندگی و آثار مولانا جلال الدین رومی، ج۱، ص۶۵ـ۶۶، ترجمه حسن افشار، تهران ۱۳۷۵ ش.
۹۳. بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۲، حواشی و تعلیقات فروزانفر، ص۳۳۱، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
۹۴. بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۲، ص۱۳۷ـ۱۳۸، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
۹۵. بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۱، ص۴۰۹، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
۹۶. بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۲، ص۹۲، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
۹۷. بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۲، ص۹۷، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
۹۸. بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۱، ص۳۲۰، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
۹۹. بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۱، ص۳۴۹، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
۱۰۰. بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۲، ص۹۲، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
۱۰۱. بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۱، ص۲۷۵، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
۱۰۲. بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۱، ص۳۲۵، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
۱۰۳. بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۱، ص۲۳۳، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
۱۰۴. بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۱، ص۲۳، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
۱۰۵. بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۱، ص۱۶۹، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
۱۰۶. بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۱، ص۱۷۹، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
۱۰۷. بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۱، ص۳۳۴، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
۱۰۸. بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۱، ص۳۹۶، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
۱۰۹. بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۱، ص۸۲، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
۱۱۰. بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۱، ص۳۸۱، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.
۱۱۱. نصرالله پورجوادی، «رابطه فخررازی با مشایخ صوفیّه»، ج۱، ص۳۳، معارف، دوره سوم، ش ۱ (فروردین ـ تیر ۱۳۶۵).
۱۱۲. بهاءالدین محمد ولد، معارف، ج۱، ص۲۰۵، چاپ بدیع الزمان فروزانفر، تهران ۱۳۵۲ ش.



دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «»، شماره۲۱۵۵.    



جعبه ابزار