• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تبعید

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



تبعيد(تَغْريب؛ نَفي بَلَد) يعني بيرون کردن بزهکار از محلّ زندگي يا محلّ ارتکاب بزه و يا محلّ اجراي حد که از آن در باب حدود سخن رفته است.




تبعید، از ریشه «ب ـ ع ـ د» و در لغت به معنای دور کردن است.
[۲] لسان العرب، ج‌۳، ص‌۸۹.




این واژه در زبان فارسی در اصطلاح فقه و حقوق عبارت است از بیرون کردن مجرم از محل ارتکاب جرم یا اقامتگاه وی
[۴] ترمینولوژی حقوق، ج‌۲، ص‌۱۱۳۸.
و به تعبیر دیگر، مجازاتی است که به موجب آن فرد مجرم از اقامت در وطن و شهر خود ممنوع شده، برای مدتی معین به سکونت در محلی دیگر محکوم گردد.
[۵] لغت نامه، ج‌۴، ص‌۶۳۸۹.
[۶] فرهنگ بزرگ سخن، ج‌۳، ص‌۱۶۰۹.




در متون فقهی واژگان عربی «تغریب»
[۷] تاج‌العروس، ج‌۱، ص‌۴۱۰، «غرب».
[۸] بدائع الصنائع، ج‌۷، ص‌۳۹.
و «نفی بلد»
[۱۱] تاج العروس، ج‌۱، ص‌۴۱۰، «غرب».
[۱۲] الدرالمنضود، ج‌۱، ص‌۲۹۵.
در‌این معنا کاربرد دارند، هرچند در متون قانونی ایران پس از مشروطه واژه تبعید رواج یافته‌است.
[۱۳] لغت نامه، ج‌۴، ص‌۶۳۸۹، «تبعید».




در متون تاریخی نوعی تبعید مطرح شده که تبعید با رأی عمومی یا «طرد اجتماعی» نامیده می‌شود. در این نوع تبعید که در یونان باستان معمول بوده، برخی افراد که اقامت آنان در یک محل خطرناک و زیان‌آور تشخیص داده می‌شد، با استناد به آرای عمومی و بدون محاکمه و دادرسی و اتهامی خاص به گونه موقت از شهر بیرون رانده ‌می‌شدند.
[۱۴] فرهنگ علوم سیاسی، ص‌۳۰۲.




فقها درباره اینکه تبعید تعزیر است یا حد اختلاف نظر دارند. بیشتر فقهای شیعه
[۱۶] مبانی تکملة المنهاج، ج‌۱، ص‌۳۲۱.
و اهل سنت
[۱۸] فتح الباری، ج‌۱۲، ص‌۱۴۱.
[۱۹] روائع البیان، ج‌۲، ص‌۲۹.
برآن‌اند که تبعید حد به شمار می‌رود، زیرا برای جرایم خاص مانند محاربه تشریع شده است؛ اما عده‌ای دیگر برآن‌اند که تبعید تعزیر است، از آن رو که مورد و میزان آن به نظر حاکم شرع واگذار شده است.
[۲۱] بدائع الصنائع، ج‌۷، ص‌۳۹.
یکی از ادله آن این است که در حدود، میزان و نهایت مجازات معلوم است؛ ولی در تبعید مکان و زمان تبعید معلوم نیست و به نظر حاکم شرع واگذار شده است.



قرآن از تبعید با تعبیرهایی گوناگون یاد کرده است؛ از جمله:
«نفی» یعنی دور کردن از سرزمین: «یُنفَوا مِنَ الاَرضِ».
«اخراج» یا بیرون راندن از سرزمین خود: «اَخرَجَ الَّذینَ کَفَروا... مِن دیـرِهِم».
«جلاء» یعنی دور کردن از وطن: «وَلَوْلَا أَن کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمُ الْجَلَاء لَعَذَّبَهُمْ فِی الدُّنْیَا...».
محروم شدن از مجاورت با ساکنان شهر: «لا یُجاوِرونَکَ فیها اِلاّ قَلیلا».
به نظر برخی مفسران مفهوم «جلاء» از دو نظر با «اِخراج» تفاوت دارد: یکی اینکه در جلاء شخص همراه با خانواده و فرزندان خود از وطنش دور می‌شود. دیگر آنکه جلاء برخلاف اخراج به صورت گروهی صورت می‌گیرد.
[۲۹] المنیر، ج‌۲۸، ص‌۷۴.




در قرآن افزون بر آمدن مصادیق تبعید در میان امتهای گذشته، مانند تبعید سامری از میان بنی‌اسرائیل
[۳۱] فتح القدیر، ج‌۳، ص‌۳۸۳
، تهدید شدن حضرت لوط و نیز حضرت شعیب و پیروانش به تبعید شدن از شهر و نقشه تبعید پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) از مکه از سوی کفار قریش
[۳۹] فتح القدیر، ج‌۲، ص‌۳۰۳.
، از مقرر شدن این مجازات برای جرایمی خاص سخن به میان آمده و برخی از احکام شرعی آن بیان شده است.



تبعید و بیرون راندن افراد از وطن یا شهری که در آن زندگی می‌کنند، از مجازاتهایی است که از زمانهای بسیار دور رواج داشته است، هرچند در هر عصر و منطقه‌ای با توجه به اوضاع خاص آن و ویژگیهای محیط و فرد مجرم، دارای شرایط متفاوتی بوده است؛ گاهی تنها افراد از شهر محل سکونت خود اخراج می‌شدند و انتخاب محل اقامت آنان در اختیار خودشان بود. گاه افزون بر بیرون کردن محکومان از وطن، محل و مدت تبعید آنان نیز معین می‌شد؛ همچنین تبعید‌‌گاهی گروهی و به صورت دسته جمعی بوده و گاه به گونه فردی صورت می‌گرفته است، چنان‌که گاهی به حق و در پی ارتکاب جرم بود و در بسیاری موارد نیز به باطل و به جهت نسبت دادن اتهاماتی ناروا صورت می‌گرفت.

۸.۱ - تبعید قوم یهود


در کتاب مقدس از تبعید قوم یهود به دست بخت‌النصر یاد شده و آمده است که وی برای مدتی طولانی گروهی از آنان را از دیار خود بیرون کرد و به بابل انتقال داد.
[۴۲] کتاب مقدس، اول تواریخ: ۹.
در برخی آیات قرآن نیز از تبعید گروهی از یهود یاد شده است؛ از جمله در سوره بقره ذکر شده که برخی یهودیان تبعید شده
[۴۳] روح‌المعانی، ج۲، ص۲۵۰.
[۴۴] التحریر والتنویر، ج۲، ص۴۸۷.
، از پیامبر خویش خواستند تا فرمانده‌ای برای آنان برگزیند تا با نبرد کردن با دشمنان، به وطن خود بازگردند: «قالوا لِنَبِیّ لَهُمُ ابعَث لَنا مَلِکـًا نُقـتِل فی سَبیلِ اللّهِ... و ما لَنا اَلاَّ نُقـتِلَ فی سَبیلِ اللّهِ و قَد اُخرِجنا مِن دِیـرِنا و اَبنائِنا».
مفسران گروهی از جباران یا جالوت یا عمالقه را از کسانی شمرده‌اند که بر سرزمین آنان مسلط شدند و مردان را از شهر بیرون راندند و زنان و فرزندانشان را به اسارت گرفتند.
در آیه‌ ۸۵ ‌بقره نیز به تبعید ناروای یهودیان از سوی یکدیگر اشاره شده و آنان به این جهت مذمت شده‌اند: «ثُمَّ اَنتُم... و تُخرِجونَ فَریقـًا مِنکُم مِن دِیـرِهِم... وهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیکُم اِخراجُهُم».این آیه درباره قبایل بنی‌قریظه و بنی‌نضیر ساکن در مدینه نازل شد. هر یک از این دو قبیله با یکی از دو طایفه اوس و خزرج هم‌پیمان بودند و هرگاه با یکدیگر به نزاع برمی‌خاستند، گروه غالب، دیگری را از وطن خود بیرون می‌کرد. برخی گفته‌اند که این آیه درباره رویه بنی‌اسرائیل است که هرگاه قبیله‌ای دیگر را ضعیف می‌یافتند، آنان را از وطن خود بیرون می‌راندند.
[۵۰] جامع البیان، ج‌۱، ص‌۵۵۹ ـ۵۶۰.


۸.۲ - تبعید سامری


قرآن به سرگذشت سامری اشاره کرده که در پی ایجاد انحراف و کجروی در میان بنی‌اسرائیل، حضرت موسی(علیه السلام) وی را از میان قوم خود تبعید کرد: «فَاذهَب فَاِنَّ لَکَ فِی الحَیوةِ اَن تَقولَ لا مِسَاسَ».
[۵۶] فتح القدیر، ج‌۳، ص‌۳۸۳.

برخی گفته‌اند که حضرت موسی به بنی‌اسرائیل فرمان داد تا همنشینی و سخن گفتن و غذا خوردن با سامری را ترک گویند
[۵۹] جامع‌البیان، ج‌۱۶، ص‌۲۵۶.
، در نتیجه وی مجبور به ترک شهر شد و در بیابان همنشین درندگان گردید.
[۶۱] زادالمسیر، ج‌۵، ص‌۲۲۰.
[۶۲] فتح‌القدیر، ج‌۳، ص‌۳۸۳.


۸.۳ - تبعید پیامبران الهی


در آیات متعدد دیگر نیز از تهدید شدن پیامبران الهی به تبعید از وطن، از جانب کافران یاد شده است؛ از جمله در سوره ابراهیم این تهدید از سوی کافران نسبت به انبیای الهی مطرح شده: «قالَ الَّذینَ کَفَروا لِرُسُلِهِم لَنُخرِجَنَّکُم مِن اَرضِنا اَو لَتَعودُنَّ فی مِلَّتِنا»؛ همچنین در آیه «قالوا لـَئِن لَم تَنتَهِ یــلوطُ لَتَکونَنَّ مِنَ المُخرَجین». از تهدید شدن حضرت لوط(علیه السلام) به تبعید از محل اقامت خود یاد شده است در آیه‌ای دیگر این تهدید در مورد حضرت شعیب(علیه السلام) و پیروانش نقل شده است: «لَنُخرِجَنَّکَ یـشُعَیبُ والَّذینَ ءامَنوا مَعَکَ مِن قَریَتِنا».
[۷۱] الدرالمنثور، ج‌۳، ص‌۱۰۲.
[۷۲] النورالمبین، ص‌۲۴۵.




کیفر تبعید در میان مشرکان صدر اسلام نیز رایج بود و آنان کسانی را که در برابر آیین باطل آنان به مخالفت برمی‌خاستند، از شهر خود تبعید یا به آن تهدید می‌کردند.

۹.۱ - توطئه مشرکان مبنی بر تبعید پیامبر


در آیه : «و اِذ یَمکُرُ بِکَ الَّذینَ کَفَروا لِیُثبِتوکَ اَو یَقتُلوکَ اَو یُخرِجوکَ و یَمکُرونَ و یَمکُرُ اللّهُ...». از توطئه مشرکان مبنی بر زندانی کردن یا کشتن یا تبعید کردن پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)یاد شده است
[۷۶] فتح القدیر، ج‌۲، ص‌۳۰۳.
.
نقل شده است که مشرکان در دارالندوه گرد آمدند و ابتدا تصمیم گرفتند که پیامبر(صلی الله علیه وآله)را در خانه زندانی کنند یا او را از مکه بیرون کنند تا به هر جا خواست برود ؛ ولی چون هراس داشتند که آن حضرت قبایل دیگر را از بت‌پرستی باز دارد
[۸۲] جامع‌البیان، ج‌۹، ص‌۳۰۲.
یا با گردآوری یارانی با مشرکان وارد جنگ شود
[۸۳] زادالمسیر، ج‌۳، ص۲۳۶.
از تبعید آن حضرت منصرف شدند و به قتل وی تصمیم گرفتند.

۹.۲ - تبعید پیروان پیامبر


مشرکان مکه پیروان پیامبر را به جهت ایمان آوردن به آن حضرت و رهاکردن بت‌پرستی، به ناحق از مکه تبعید کردند: «اَلَّذینَ اُخرِجوا مِن دِیـرِهِم بِغَیرِ حَقّ».
البته به نظر برخی مفسران، بیرون کردن مسلمانان از سوی مشرکان به طور مستقیم انجام نشد، بلکه مسلمانان به سبب آزار و اذیت مشرکان به ترک آن شهر مجبور شدند.
[۹۲] جامع‌البیان، ج‌۱۷، ص‌۲۲۹.
[۹۴] مجمع‌البیان، ج‌۷، ص۱۳۸.




در اسلام نیز برای ارتکاب برخی جرایم کیفر تبعید مقرر شده است. به برخی از جرایم مزبور و نیز برخی گروههایی که به سبب ارتکاب جرایمی تبعید یا به آن تهدید شده‌اند اشاره می‌شود:

۱۰.۱ - کیفر زنا


مردي که تازه ازدواج کرده است چنانچه پيش از آميزش با همسرش، با زني زنا کند، حدّ وي علاوه بر صد تازيانه و تراشيدن سر، تبعيد است. در ثبوت مجازات تراشيدن سر و تبعيد براي مرد مجرّدي که زنا کرده اختلاف مي‏باشد.بردهو به قول مشهور، زن مجرددر صورت ارتکاب زنا تبعيد نمي‏شوند.

۱۰.۱.۱ - مبدأ تبعيد زناکار


هرگاه محلّ ارتکاب بزه يا اجراي تازيانه، غير محلّ زندگي مجرم باشد، در اينکه مبدأ تبعيد، مکان ارتکاب جرم است يا مکان جاري شدن حد
[۱۰۲] مهذب الاحکام ج۲۷، ص۲۷۵.
و يا محلّ زندگي،اختلاف مي‏باشد.

۱۰.۱.۲ - تبعيدگاه زناکار


تعيين محلّ تبعيد به نظر حاکم شرع بستگي دارد. بنابر قول اوّل و دوم در مبدأ تبعيد، بزهکار به وطنش تبعيد نمي‏گردد. زناکار غريب به شهري غير از وطنش و غير شهري که در آن مرتکب زنا شده، تبعيد مي‏شود.

۱۰.۱.۳ - مدّت تبعيد زناکار


مدّت تبعيد يک سال قمري است.

۱۰.۲ - کیفر قيادت


حدّ قيادت ۷۵ تازيانه و تبعيد از محلّ زندگي است؛ ليکن در اينکه مجازات تبعيد در اوّلين مرتبه ارتکاب جرم اجرا مي‏گردد يا در مرحله دوم، اختلاف است.برخي ثبوت کيفر تبعيد را براي قوّاد نپذيرفته‏اند.حکم تبعيد بنابر قول به ثبوت آن براي قوّاد به مردان اختصاص دارد.مدّت آن نيز بسته به نظر حاکم شرع است.
[۱۱۴] مهذب الاحکام ج۲۷، ص۳۱۹.


۱۰.۳ - کیفر محاربه


از جمله مجازاتهايي که براي محارب مقرّر گرديده تبعيد است.بر حاکم شرع واجب است به اهل هر شهري که محارب وارد آن مي‏شود، بنويسد که با او همنشيني نکنند و هم غذا نشوند و از داد و ستد با وي خودداري ورزند تا نتواند در يک شهر استقرار پيدا کند.

۱۰.۳.۱ - مدت تبعید محارب


در مدّت تبعيد محارب اختلاف است. اکثر فقها قائل به استمرار آن تا زمان توبه وي مي‏باشند.

۱۰.۴ - کیفر توطئه و خیانت


در سوره حشر از بیرون راندن گروهی از اهل کتاب از وطن خود (مدینه) یاد شده است: «هُوَ الَّذی اَخرَجَ الَّذینَ کَفَروا مِن اَهلِ الکِتـبِ مِن دیـرِهِم لاَِوَّلِ الحَشر». در آیات بعد علت تبعید آنان مخالفت و دشمنی آنان با خدا و رسول بیان شده است: «ذلِکَ بِاَنَّهُم شاقُّوا اللّهَ و رَسولَهُ و مَن یُشاقِّ اللّهَ فَاِنَّ اللّهَ شَدیدُ العِقاب».
این آیات در مورد یهود بنی ‌نضیر نازل شد که با پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)پیمان صلح و پرهیز از ستیزه‌جویی بسته بودند؛ ولی هنگامی که پیامبر‌اکرم(صلی الله علیه وآله) برای استمداد از آنان برای پرداخت دیه مقتولی به میان آنها رفته بود، پیمان خود را شکستند و درصدد قتل آن حضرت برآمدند.
بنا به روایتی دیگر، آنان پس از پیمان بستن‌ با حضرت رسول، گروهی را به سرپرستی کعب‌ بن‌ اشرف به مکه فرستادند و در کنار کعبه با مشرکان پیمان بستند که در نابودی اسلام بکوشند.
[۱۳۱] فتح القدیر، ج‌۵، ص‌۱۹۵.
[۱۳۲] الصحیح من سیره، ج‌۸، ص‌۴۸.
در پی این نقض پیمان، به فرمان پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) آنان از مدینه بیرون رانده شدند و گروهی از آنها به شام و گروهی دیگر به خیبر رفتند.

۱۰.۵ - کیفر شایعه پراکنی در جامعه اسلامی


در آیه: «لـَئِن لَم یَنتَهِ المُنـفِقونَ والَّذینَ فی قُلوبِهِم مَرَضٌ والمُرجِفونَ فِی المَدینَةِ لَنُغرِیَنَّکَ بِهِم ثُمَّ لا یُجاوِرونَکَ فیها اِلاّ قَلیلا». منافقان و بیماردلان تهدید شده‌اند که در صورت خاتمه ندادن به کارهای ناروای خود، از مدینه تبعید خواهند شد.
[۱۳۸] جامع البیان، ج‌۲۲، ص‌۶۰.
آیه فوق درباره گروهی از منافقان نازل شده که در هنگام خروج پیامبر‌اکرم(صلی الله علیه وآله)از مدینه برای جهاد، به شایعه پراکنی می‌پرداختند و می‌گفتند که پیامبر کشته یا اسیر شده است یا شایع می‌کردند که مسلمانان شکست خورده و متحمل تلفات فراوانی شده‌اند تا روحیه آنان را ضعیف کنند.
به نظر برخی مفسران، این آیه در مورد کسانی نازل شد که زنان مسلمان را با گفتن سخنان ناروا، آزار می‌دادند.
مفاد آیات پیشین این سوره را که از اذیت کردن مردان و زنان مؤمن و توصیه زنان مسلمان به رعایت حجاب سخن به میان آورده، می‌توان مؤید این نظر دانست. عده‌ای دیگر مراد آیه شریفه را کسانی دانسته‌اند که به فحشا و کارهای خلاف عفت روی می‌آوردند.
[۱۴۶] جامع‌البیان، ج۲۲، ص۵۸.
[۱۴۸] الدرالمنثور، ج‌۵، ص‌۲۲۲.
برخی از آیه استفاده کرده‌اند که هرکسی که به شایعه ‌پراکنی و اذیت مؤمنان بپردازد مستحق تبعید و تعزیر است.
[۱۵۰] المنیر،ج۲۲، ص۱۱۳ـ۱۱۴.


۱۰.۶ - جرایم دیگر


افزون بر موارد یاد شده، در فقه اسلامی برای جرایم دیگری از جمله قتل فرزند، کشتن برده، کشتن ذمّی، مُثْله کردن میت، آمیزش با حیوانات، شرابخواری، جاسوسی، افشای اسرار حکومتی، دزدی و احتکار
[۱۵۱] النفی والتغریب، ج‌۴۷، ص‌۳۶۶ ـ ۳۶۷.
نیز کیفر تبعید مقرر شده است.


 
۱. الصحاح، ج‌۲، ص‌۴۴۸.    
۲. لسان العرب، ج‌۳، ص‌۸۹.
۳. مجمع البحرین، ج‌۱، ص‌۲۱۷ ۲۱۸، «بعد».    
۴. ترمینولوژی حقوق، ج‌۲، ص‌۱۱۳۸.
۵. لغت نامه، ج‌۴، ص‌۶۳۸۹.
۶. فرهنگ بزرگ سخن، ج‌۳، ص‌۱۶۰۹.
۷. تاج‌العروس، ج‌۱، ص‌۴۱۰، «غرب».
۸. بدائع الصنائع، ج‌۷، ص‌۳۹.
۹. المهذب البارع، ج‌۵، ص‌۳۲.    
۱۰. لسان العرب، ج‌۱، ص‌۶۳۹.    
۱۱. تاج العروس، ج‌۱، ص‌۴۱۰، «غرب».
۱۲. الدرالمنضود، ج‌۱، ص‌۲۹۵.
۱۳. لغت نامه، ج‌۴، ص‌۶۳۸۹، «تبعید».
۱۴. فرهنگ علوم سیاسی، ص‌۳۰۲.
۱۵. الخلاف، ج‌۵، ص‌۳۶۹.    
۱۶. مبانی تکملة المنهاج، ج‌۱، ص‌۳۲۱.
۱۷. النفی و التغریب، ص‌۱۷۵-۱۷۶.    
۱۸. فتح الباری، ج‌۱۲، ص‌۱۴۱.
۱۹. روائع البیان، ج‌۲، ص‌۲۹.
۲۰. احکام القرآن، ج‌۳، ص‌۳۳۵.    
۲۱. بدائع الصنائع، ج‌۷، ص‌۳۹.
۲۲. دراسات فی ولایة الفقیه، ج‌۲، ص‌۳۲۴-۳۲۶.    
۲۳. احکام القرآن، ج‌۳، ص‌۳۳۵.    
۲۴. مائده/سوره۵، آیه۳۳.    
۲۵. حشر/سوره۵۹، آیه۲.    
۲۶. بقره/سوره۲، آیه۸۵.    
۲۷. حشر/سوره۵۹، آیه۳.    
۲۸. احزاب/سوره۳۳، آیه۶۰.    
۲۹. المنیر، ج‌۲۸، ص‌۷۴.
۳۰. تفسیر قرطبی، ج‌۱۱، ص‌۲۴۰.    
۳۱. فتح القدیر، ج‌۳، ص‌۳۸۳
۳۲. المیزان، ج‌۱۴، ص۱۸۶.    
۳۳. طه/سوره۲۰، آیه۹۷.    
۳۴. تفسیر ابن کثیر، ج‌۳، ص‌۳۵۷.    
۳۵. الصافی، ج‌۴، ص‌۴۸.    
۳۶. شعراء/سوره۲۶، آیه۱۶۷.    
۳۷. اعراف/سوره۷، آیه۸۸.    
۳۸. تفسیر ابن کثیر، ج‌۲، ص‌۳۱۴.    
۳۹. فتح القدیر، ج‌۲، ص‌۳۰۳.
۴۰. البدایة والنهایه، ج‌۳، ص‌۲۱۶.    
۴۱. انفال/سوره۸، آیه۳۰.    
۴۲. کتاب مقدس، اول تواریخ: ۹.
۴۳. روح‌المعانی، ج۲، ص۲۵۰.
۴۴. التحریر والتنویر، ج۲، ص۴۸۷.
۴۵. بقره/سوره۲، آیه۲۴۶.    
۴۶. مجمع‌البیان، ج۲، ص۱۴۰.    
۴۷. المیزان، ج۲، ص۲۹۷.    
۴۸. بقره/سوره۲، آیه۸۵.    
۴۹. مجمع البیان، ج‌۱، ص۲۹۱.    
۵۰. جامع البیان، ج‌۱، ص‌۵۵۹ ـ۵۶۰.
۵۱. مجمع البیان، ج‌۱، ص۲۹۱.    
۵۲. تفسیر ابن کثیر، ج‌۱، ص‌۱۲۵.    
۵۳. طه/سوره۲۰، آیه۹۷.    
۵۴. تفسیرقرطبی، ج۱۱، ص‌۲۴۰.    
۵۵. المیزان، ج‌۱۴، ص‌۱۹۷.    
۵۶. فتح القدیر، ج‌۳، ص‌۳۸۳.
۵۷. تفسیر‌قرطبی، ج‌۱۱، ص‌۲۴۰.    
۵۸. مجمع‌البیان، ج‌۷، ص‌۵۴.    
۵۹. جامع‌البیان، ج‌۱۶، ص‌۲۵۶.
۶۰. مجمع‌البیان، ج‌۷، ص‌۵۴.    
۶۱. زادالمسیر، ج‌۵، ص‌۲۲۰.
۶۲. فتح‌القدیر، ج‌۳، ص‌۳۸۳.
۶۳. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۱۳.    
۶۴. شعراء/سوره۲۶، آیه۱۶۷.    
۶۵. الصافی، ج‌۴، ص‌۴۸.    
۶۶. تفسیر ابن کثیر، ج‌۳، ص‌۳۵۷.    
۶۷. المیزان، ج‌۱۵، ص‌۳۱۰.    
۶۸. اعراف/سوره۷، آیه۸۲.    
۶۹. اعراف/سوره۷، آیه۸۸.    
۷۰. ابن کثیر، ج۲، ص۲۴۲.    
۷۱. الدرالمنثور، ج‌۳، ص‌۱۰۲.
۷۲. النورالمبین، ص‌۲۴۵.
۷۳. انفال/سوره۸، آیه۳۰.    
۷۴. تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص‌۳۱۴.    
۷۵. البدایة و النهایه، ج‌۳، ص‌۲۱۶-۲۱۵.    
۷۶. فتح القدیر، ج‌۲، ص‌۳۰۳.
۷۷. توبه/سوره۹، آیه۱۳.    
۷۸. اسراء/سوره۱۷، آیه۷۶.    
۷۹. التبیان،ج۵، ص۱۰۹.    
۸۰. السیرة‌النبویه، ابن‌کثیر، ج۲،ص۲۲۸.    
۸۱. سبل الهدی، ج‌۳، ص‌۲۳۱-۲۳۲.    
۸۲. جامع‌البیان، ج‌۹، ص‌۳۰۲.
۸۳. زادالمسیر، ج‌۳، ص۲۳۶.
۸۴. البدایة والنهایه، ج۳، ص‌۲۱۵-۲۱۶.    
۸۵. السیرة النبویه، ابن هشام، ج‌۲، ص‌۳۳۲.    
۸۶. حج/سوره۲۲، آیه۴۰.    
۸۷. آل عمران/سوره۳، آیه۱۹۵.    
۸۸. حشر/سوره۵۹، آیه۸.    
۸۹. ممتحنه/سوره۶۰، آیه۹.    
۹۰. السیرة‌النبویه، ابن‌هشام، ج۲، ص۳۲۰.    
۹۱. تفسیر قرطبی، ج‌۱۲، ص‌۶۹.    
۹۲. جامع‌البیان، ج‌۱۷، ص‌۲۲۹.
۹۳. المیزان، ج‌۱۴، ص‌۳۸۴.    
۹۴. مجمع‌البیان، ج‌۷، ص۱۳۸.
۹۵. جواهر الکلام ج۴۱، ص۳۲۳.    
۹۶. مبادي تکملة المنهاج ج۱، ص۱۹۹.    
۹۷. جواهر الکلام ج۴۱، ص۳۳۰.    
۹۸. جواهر الکلام ج۴۱، ص۳۲۸-۳۲۹.    
۹۹. مجمع الفائدة ج۱۳، ص۷۷.    
۱۰۰. النهاية، ص۷۰۲.    
۱۰۱. تحرير الوسيلة ج۲، ص۴۶۴.    
۱۰۲. مهذب الاحکام ج۲۷، ص۲۷۵.
۱۰۳. الروضة البهية ج۹، ص۱۱۰.    
۱۰۴. جواهر الکلام ج۴۱، ص۳۲۷.    
۱۰۵. المبسوط ج۸، ص۳.    
۱۰۶. الروضة البهية ج۹، ص۱۱۰.    
۱۰۷. درالمنضود(گلپايگاني) ج۱، ص۳۲۱.    
۱۰۸. النفي و التغريب، ص۱۸۱-۱۸۲.    
۱۰۹. جواهر الکلام ج۴۱، ص۴۰۰-۴۰۱.    
۱۱۰. فقه الرضا، ص۳۱۰.    
۱۱۱. النفي التغريب ج۱، ص۱۰۵.    
۱۱۲. مباني تکملة المنهاج ج۱، ص۲۵۱-۲۵۲.    
۱۱۳. جواهر الکلام ج۴۱، ص۴۰۱.    
۱۱۴. مهذب الاحکام ج۲۷، ص۳۱۹.
۱۱۵. جواهر الکلام ج۴۱، ص۵۷۳.    
۱۱۶. جواهر الکلام ج۴۱، ص۵۹۲.    
۱۱۷. مسالک الافهام ج۱۵، ص۱۸.    
۱۱۸. المقنعة، ص۸۰۵.    
۱۱۹. الکافي في الفقه ج۱، ص۲۵۲.    
۱۲۰. النهاية ج۱، ص۷۲۰.    
۱۲۱. الوسيلة ج۱، ص۲۰۶.    
۱۲۲. المهذب ج۲، ص۵۵۳.    
۱۲۳. کتاب السرائر ج۳، ص۴۵۵.    
۱۲۴. مسالک الافهام ج۱۵، ص۱۸.    
۱۲۵. حشر/سوره۵۹، آیه۲.    
۱۲۶. حشر/سوره۵۹، آیه۴.    
۱۲۷. تفسیر قمی، ج۲، ص‌۳۵۸-۳۵۹.    
۱۲۸. التبیان، ج‌۹، ص‌۵۵۹.    
۱۲۹. السیرة‌النبویه، ابن هشام، ج‌۳، ص‌۶۸۴.    
۱۳۰. مجمع‌البیان، ج‌۹، ص‌۴۲۵.    
۱۳۱. فتح القدیر، ج‌۵، ص‌۱۹۵.
۱۳۲. الصحیح من سیره، ج‌۸، ص‌۴۸.
۱۳۳. تفسیر ابن کثیر، ج‌۴، ص‌۳۵۳.    
۱۳۴. مجمع‌البیان، ج‌۹، ص‌۴۲۵-۴۲۶.    
۱۳۵. احزاب/سوره۳۳، آیه۶۰.    
۱۳۶. التبیان، ج‌۸، ص‌۳۶۱.    
۱۳۷. احکام‌القرآن، ج‌۳، ص‌۴۸۶-۴۸۷.    
۱۳۸. جامع البیان، ج‌۲۲، ص‌۶۰.
۱۳۹. تفسیر قمی، ج‌۲، ص۱۹۶-۱۹۷.    
۱۴۰. الصافی، ج‌۴، ص‌۲۰۴.    
۱۴۱. مجمع‌البیان، ج۸، ص۱۸۲.    
۱۴۲. تفسیر قرطبی، ج‌۱۴، ص‌۲۴۵.    
۱۴۳. نمونه، ج۱۷، ص۴۲۷۴۲۹.    
۱۴۴. تفسیرقرطبی، ج۱۴،ص۲۴۵.    
۱۴۵. احزاب/سوره۳۳، آیه۵۸-۵۹.    
۱۴۶. جامع‌البیان، ج۲۲، ص۵۸.
۱۴۷. تفسیر قرطبی، ج‌۱۴، ص‌۲۴۵.    
۱۴۸. الدرالمنثور، ج‌۵، ص‌۲۲۲.
۱۴۹. احکام‌القرآن، ج۳، ص۴۸۶.    
۱۵۰. المنیر،ج۲۲، ص۱۱۳ـ۱۱۴.
۱۵۱. النفی والتغریب، ج‌۴۷، ص‌۳۶۶ ـ ۳۶۷.




دانشنامه موضوعی قرآن.    
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بيت عليهم السلام ج۲، ص۳۴۱-۳۴۲.    




جعبه ابزار