• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تهدید در قرآن (خام)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



تهديد
تهديد در لغت به معناى ترسانيدن [۱]     و وعده عقوبت دادن [۲]     و در اصطلاح حقوق به معناى ايجاد بيم بر جان، مال يا آبروى ديگرى [۳]     و در تعريفى وا داشتن ديگرى به ارتكاب جرم است؛ به گونه اى كه ترس از عاقبت فعل يا ترك مجرمانه، فاعل را مطيع سازد.[۴]     تحقق تهديد اصطلاحى در جايى است كه وضع سنى، شخصى، اخلاقى و ساير اوضاع تهديد شده به صورتى باشد كه عرفا و عادتا از تهديد انجام شده بترسد [۵]    ؛ همچنين لازم است فعل يا ترك مطلوبِ تهديد كننده برخلاف قانون و ميل تهديد شده باشد [۶]    ، بنابراين تهديد حقوقى عملى مجرمانه است و با «انذار» كه كارى ارزشى است فرق دارد، زيرا انذار هشدار و بيم از واقع است كه با هدف شناساندن حق از باطل انجام مى شود، از همين رو قرآن كريم منذر واقعى را خداوند مى داند [۷]     كه آثار و پيامدهاى واقعى و پوشيده گناهان را اعلام مى كند. (نبأ:۴۰) پيامبران (بقره:۲۱۳) و در مرحله بعد اوصيا و عالمان دينى [۸]     (توبه:۱۲۲) به اين كار اقدام مى كنند. در جايى كه تهديد بر وقوع عقد و ايقاع باشد و تهديد به حدّى نرسد كه قصد انشا را از مخاطب سلب كند تهديد، مصداق «اكراه» نيز هست و چنانچه قصد انشا را سلب كند مصداق «اجبار» خواهد بود.[۹]    
با توجه به تعريف تهديد، ارعاب هاى قانونى از مصاديق تهديد اصطلاحى به شمار نمى آيند؛ همچنين به نظر مى رسد كاربرد اين اصطلاح در مورد ارعاب هاى مخالفان انبيا براى محدود كردن پيامبران و پيروانشان جاى تأمّل دارد، زيرا درخواست تهديد كنندگان در چنين مواردى برخلاف قوانين پذيرفته شده در اين جوامع نبوده است، با اين حال به دليل دور بودن اين قوانين از منطق و حق و نيز نزديكى فراوان اين دو مفهوم، پرداختن به مجموعه مباحث ارعاب و ترساندن ناروا در اين مقاله توجيه پذير است.
با توسعه مفهومى فوق، اين موضوع را در قرآن كريم مى توان در داستان هاى ذيل يافت: ماجراى تهديد كردن كافران، پيامبران (نوح، صالح و هود) را به تبعيد و آوارگى (ابراهيم:۱۳)، تهديد كردن قوم نوح آن حضرت را به سنگسار كردن (شعراء:۱۱۶)، ارعاب ابراهيم به وسيله آزر و بت پرستان (مريم:۴۶)، تهديد لوط و خانواده او از سوى زشتكاران قوم خود (شعراء:۱۶۷)، تهديد شعيب و پيروانش به وسيله اشراف مدين به اخراج از شهر (اعراف:۸۸)، تهديد موسى عليه السلام ، بنى اسرائيل و ساحران از سوى فرعونيان (شعراء:۲۹؛ شعراء:۴۹؛ غافر:۲۶؛ اعراف:۱۲۴)، تهديد فرستادگان عيسى عليه السلام ، به وسيله مردم انطاكيه (يس:۱۸)، وحشت اصحاب كهف از حاكمان جبّار زمان (كهف:۲۰) و بالاخره تهديد پيامبر اعظم عليه السلام به وسيله مشركان (زمر:۳۶) (فصّلت:۵) و منافقان. (منافقون:۸)
از مصاديق روشن و منطبق با تهديد اصطلاحى مى توان از تهديد يوسف، به وسيله زليخا (يوسف:۳۲) و تهديد هابيل از سوى قابيل (مائده:۲۷) نام برد. آياتى كه به موضوع اكراه پرداخته اند نيز در موضوع تهديد قابل طرح اند؛ همچنين از مصاديق محاربه و افساد در زمين در آيه ۳۳ مائده اخلال در امنيت عمومى است كه با ايجاد ترس و وحشت محقق مى شود.[۱۰]     تهديد عبداللّه بن اُبَىّ پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را به اخراج از مدينه نيز مى تواند از مصاديق تهديد اصطلاحى باشد. (منافقون:۸)
البته مقوله تهديد با امنيت• پيوستگى شديدى دارد، زيرا امنيت را به نبود تهديد تعريف كرده اند.[۱۱]     در اين صورت تهديد عبارت است از هر پديده اى كه امنيت را در حوزه هاى مختلف خدشه دار كند. با اين رويكرد تهديد تنها به صورت فردى نخواهد بود، بلكه گستره اى وسيع داشته، در عرصه هاى سياسى، اجتماعى، اقتصادى، فرهنگى، ملى، جهانى و ... قابل طرح است.[۱۲]    
در اين صورت موضوعاتى چون بغى، استكبار، فتنه، ظلم و ارهاب كه از عوامل ناامنى شمرده مى شوند و هر يك از آن ها بخشى از حقوق عمومى و آزادى ها را در جامعه تهديد مى كند، مى توانند با موضوع تهديد پيوند معنايى داشته باشند.
جامعه بى تهديد از مواهب الهى:
قرآن كريم جامعه عارى از تهديد و بيم را نعمتى الهى مى داند كه با ريشه كنى عوامل تهديد و پيروزى مؤمنان محقق شد: «واذكُروا اِذ اَنتُم قَليلٌ مُستَضعَفونَ فِى الاَرضِ تَخافونَ اَن يَتَخَطَّفَكُمُ النّاسُ فَـٔوكُم واَيَّدَكُم بِنَصرِه». (انفال:۲۶) امنيت مكه را نيز نعمتى الهى مى شمارد كه بيشتر مردم از آن ناآگاه ند: «اَوَ لَم نُمَكِّن لَهُم حَرَمـًا ءامِنـًا يُجبى اِلَيهِ ثَمَرتُ كُلِّ شَى ءٍ رِزقـًا مِن لَدُنّا ولـكِنَّ اَكثَرَهُم لا يَعلَمون» (قصص:۵۷) و جامعه تهى از تهديد و ترس را به مؤمنان صالح وعده مى دهد: «وَعَدَ اللّهُ الَّذينَ ءامَنوا مِنكُم و عَمِلوا الصّــلِحـتِ لَيَستَخلِفَنَّهُم فِى الاَرضِ ... و لَيُبَدِّلَنَّهُم مِن بَعدِ خَوفِهِم اَمنـًا». (نور:۵۵) در آيه ۱۱۲ نحل از مردمى ياد شده است كه در پرتو لطف الهى از شهرى امن و بدون ترس و نعمت هاى فراوان برخوردار بودند؛ ولى بر اثر ناسپاسى با گرسنگى و ترس كيفر شدند: «و ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً قَريَةً كانَت ءامِنَةً مُطمَئِنَّةً يَأتيها رِزقُها رَغَدًا مِن كُلِّ مَكانٍ فَكَفَرَت بِاَنعُمِ اللّهِ فَاَذقَهَا اللّهُ لِباسَ الجوعِ والخَوفِ بِما كانوا يَصنَعون». در شمارى از آيات، خداوند ايمنى مردم مكه از ترس و تهديد را به خود نسبت مى دهد: «اَلّذى ... وءامَنَهُم مِن خَوفٍ». (قريش:۴؛ انفال:۲۶؛ عنکبوت:۶۷) در برابر اين موهبت الهى يعنى نبود تهديد، شيطان به هراس افكنى مى پردازد: «اِنَّما ذلِكُمُ الشَّيطـنُ يُخَوِّفُ اَولِياءَه» (آل عمران:۱۷۵) و با ترويج حق گريزى (اعراف:۱۷)، فساد (نور:۲۱)، دشمنى (مائده:۹۱) و خدافراموشى (مجادله:۱۹) امنيت را در عرصه هاى مختلف تهديد مى كند.
بسترسازى براى جامعه عارى از تهديد:
قرآن با آموزه هاى خود زمينه امنيت جانى، مالى و عرضى آحاد جامعه را فراهم ساخته كه نقطه مقابل تهديد است. قرآن از يك سو با دستورات اخلاقى همچون نهى از تمسخر (حجرات:۱۱)، عيبجويى (حجرات:۱۱)، سوءظن (حجرات:۱۲)، نجوا (مجادله:۱۰)، نهادن نام هاى زشت بر ديگران (حجرات:۱۱)، تجسس (حجرات:۱۲)، غيبت (حجرات:۱۲) و تهمت (نور:۲۳) آبروى مؤمنان را از هر گونه تعرض و خدشه حفظ و زمينه سلامت جامعه از تهديدهاى عرضى را فراهم مى كند. از سوى ديگر با رهنمودهاى اقتصادى همچون داد و ستد سالم (بقره:۲۷۵)، پرداخت حقوق مالى مانند زكات (توبه:۶۰) و خمس (انفال:۴۱) و اعلام عمومى بودن انفال (انفال:۱) و نيز نكوهش انباشت مال (توبه:۳۴)، انحصار اقتصادى (حشر:۷)، اسراف (انعام:۱۴۱) و تبذير (اسراء:۲۶) بستر لازم را براى برخوردارى همه جامعه از امكانات مالى متناسب فراهم كرده است. طبعا در جامعه پيراسته از فقر و تبعيض بسيارى از زمينه هاى سرقت و زورگيرى و ناامنى اقتصادى منتفى است.
آياتى از قرآن نيز با بيان پاره اى از احكام فقهى و اخلاقى بر حفظ جان انسان ها تأكيد ورزيده اند؛ در آيه ۱۵۱ انعام كشتن بى گناهان را حرام كرده است: «و لاتَقتُلواالنَّفسَ الَّتى حَرَّمَ اللّهُ اِلاّ بِالحَقِّ». در آيه ۳۲ مائده قتل انسانى بى گناه را همانند قتل همه مردم دانسته، چنان كه نجات يك انسان از مرگ را مانند زنده داشتن همه مردم برشمرده است: «مَن قَتَلَ نَفسـًا بِغَيرِ نَفسٍ اَو فَسادٍ فِى الاَرضِ فَكَاَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَميعـًا و مَن اَحياها فَكَاَنَّما اَحيَا النّاسَ جَميعـًا».
قرآن با وضع قوانين كيفرى و تشريع شدت عمل در مجازات قاتلان (بقره:۱۷۸) سارقان (مائده:۳۸) و تهمت زنندگان (نور:۴) بستر مناسب براى حفظ جان، مال و آبروى آحاد جامعه را پديد آورده است.
همچنين براى آسودگى جامعه مسلمانان از ترس و تهديدهاى خارجى آنان را به آمادگى نظامى (انفال:۶۰) و جهاد براى دفع فتنه و آشوب (انفال:۳۹) فرا مى خواند.
مجازات تهديد:
قرآن از تهديدِ امنيت عمومى جامعه اسلامى به «جنگ با خدا و پيامبر» تعبير كرده كه بيانگر اهميت جامعه اسلامى و امنيت آن است [۱۳]     و كشتن، به دارآويختن، قطع دست و پا به طور مخالف (قطع پاى راست و دست چپ يا پاى چپ و دست راست) و تبعيد را كيفر محاربه و تهديد دانسته است. البته اين مجازات و مايه رسوايى آنان در دنياست و براى آنان در آخرت عذابى بزرگ خواهد بود: «اِنَّما جَزؤُا الَّذينَ يُحارِبونَ اللّهَ ورَسولَهُ ويَسعَونَ فِى الاَرضِ فَسادًا اَن يُقَتَّلوا اَو يُصَلَّبوا اَو تُقَطَّعَ اَيديهِم واَرجُلُهُم مِن خِلـفٍ اَو يُنفَوا مِنَ الاَرضِ ذلِكَ لَهُم خِزىٌ فِى الدُّنيا ولَهُم فِى الأخِرَةِ عَذابٌ عَظيم». (مائده:۳۳) فقيهان و مفسران در تبيين مفاد اين آيه به تفصيل به موضوع محاربه و كيفر محارب پرداخته اند. آنان محاربه• را به كشيدن سلاح• و ترساندن مردم در هر مكان و زمان تفسير كرده [۱۴]    ، دزدى، راهزنى، زورگيرى و قتل را از مصاديق محاربه برشمرده اند.[۱۵]     برخى مفهوم محاربه را به هر اقدامى توسعه داده اند كه به تزلزل پايه هاى مستحكم جامعه اسلامى بينجامد و آن را شامل هر گونه توطئه، فتنه انگيزى و برنامه ريزى تخريبى دانسته اند.[۱۶]     شايان گفتن است كه تفاوت محاربه و تهاجم نظامى دشمن در اين است كه تهاجم نظامى معمولاً امنيت، استقلال و تماميت ارضى كشور اسلامى را به مخاطره مى افكند؛ ولى در محاربه امنيت داخلى هدف اصلى است.[۱۷]     مراد از «يَسعَونَ فِى الاَرضِ فَسادًا» كه آن را تفسير محاربه دانسته اند [۱۸]     اخلال در امنيت عمومى با ايجاد ترس و وحشت است كه معمولاً با به كارگيرى سلاح قتاله محقق مى شود، از همين رو در روايات، فساد در زمين و محاربه به كشيدن شمشير و مانند آن تفسير شده است.[۱۹]    
فقها در چگونگى كيفر محارب بر يك نظر نيستند؛ برخى با استفاده تخيير از كلمه «اَو» در آيه، قاضى را در حكم به كيفر محارب به يكى از مجازات هاى مذكور در آيه مخير دانسته اند [۲۰]    ؛ ولى اغلب فقها ميزان جرم محارب را در ارتكاب به قتل، سرقت، ضرب و شتم و ايجاد وحشت متفاوت دانسته، كيفرى متناسب با جرم را از آيه استفاده كرده اند.[۲۱]    
راوندى چند نوع مجازات را براى محارب از اين آيه استنباط كرده است: ۱. اعدام محارب.[۲۲]     البته برخى مى گويند: در صورتى كه مرتكب قتل شده باشد، قصاص مى شود و اگر ولىّ دم عفو كند به عنوان حد اعدام مى گردد.[۲۳]     ۲. بريدن دست و پا به طور مخالف و سپس قتل و صلب. چنانچه مرتكب قتل و گرفتن مال شده باشد. مال مسروق هم به صاحبش باز گردانده مى شود. ۳. بريدن دست و پا به صورت مخالف و تبعيد در صورتى كه با تهديد اقدام به گرفتن مال كرده و قتلى انجام نداده باشد. ۴. قصاص و تبعيد، اگر مرتكب جرح شده باشد و تبعيد، در صورتى كه سلاح كشيده و تهديد و ارعاب كرده ولى كار ديگرى نكرده باشد.[۲۴]     ديگر فقها نيز با اندكى اختلاف تفصيل مشابهى را ارائه كرده اند.[۲۵]     فقيهان شيعه و سنى براى نفى تخيير و لزوم تناسب مجازات با جرم به شمارى از روايات نيز استناد كرده اند.[۲۶]    
ابزار و اهداف تهديد:
تهديدكنندگان براى پيشبرد اهداف خود با ابزارهايى گوناگون افراد را تهديد مى كنند؛ قابيل برادر خود را به قتل تهديد كرد. (مائده:۲۷) آزر و ديگر بت پرستان ابراهيم عليه السلام را به سوزاندن و سنگسار كردن تهديد كردند. (عنكبوت:۲۴؛ مريم:۴۶) نوح (شعراء:۱۱۶)، شعيب (هود:۹۱) و موسى عليهم السلام (دخان:۲۰) نيز به سنگسار شدن تهديد شدند. زليخا يوسف را به زندان تهديد كرد (يوسف:۳۲) و بالاخره فرعون ساحران گرونده به موسى را به قطع دست و پا و بر صليب كشيدن تهديد كرد. (اعراف:۱۲۴)
طبقه حاكمان و اشراف كه آموزه هاى انبيا را با آزادى هاى مطلق خود معارض مى ديدند و از سويى امكانات لازم را براى ارعاب و ايجاد جنگ روانى داشتند فضاى جامعه را براى پيامبران و پيروان آنان ناامن كرده و آنان را به اشكال گوناگون تهديد مى كردند.
تهديدهاى شيطان با هدف حق ستيزى (ص:۳۲) و دشمنى با انسان است (يس:۶۰)، چنان كه بسيارى از تهديدهايى كه قرآن گزارش كرده است با انگيزه مبارزه با حق بوده است.
حسادت [۲۷]     (مائده:۲۷) و نيل به خواسته هاى نفسانى (يوسف:۳۲) نيز از انگيزه هاى ديگر تهديد است.
مواجهه با تهديد:
انبيا و پيروان آن ها كه با ايمان به خدا خود را در «امن» و آرامش قرار داده اند و هيچ چيز را بدون اراده او مؤثر نمى دانند و از سويى به راه خود ايمان دارند و نمى ترسند: «مَن ءامَنَ بِاللّهِ واليَومِ الأخِرِ وعَمِلَ صــلِحـًا فَلَهُم اَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم ولا خَوفٌ عَلَيهِم ولا هُم يَحزَنون» (بقره:۶۲)، از تهديدهاى مشركان متزلزل نمى شوند (اعراف:۱۲۶)، بر خدا توكل (آل عمران:۱۷۳) و بر عقيده خود استقامت و پافشارى مى كنند. (اعراف:۱۲۶) آنان هيچ گاه به خواسته هاى نامشروع تهديد كنندگان تن نمى دهند (يوسف:۳۳)؛ و از اعمال و خواسته هاى آنان بيزارند (شعراء:۱۶۸)؛ و گاه با مهربانى و ملاطفت تهديدها را ناديده مى گيرند. (مريم:۴۷)
در صورتى كه تهديد از مصاديق اكراه• باشد، احكام و آثار اكراه را خواهد داشت؛ يعنى تكليف اوليه برداشته شده، كيفرهاى دنيوى آن لغو مى شوند [۲۸]    ، بنابراين شخصى كه به شرب خمر، زنا و اظهار كلمات كفرآميز تهديد شده است در صورت ارتكاب، گناهى نكرده و مجازات نمى شود. (نور:۳۲ ؛ نحل:۱۰۶) روشن است كه رفع تكليف در جايى است كه تهديد شده گريزگاهى نداشته باشد؛ ولى اگر نسبت به رهيدن از حوزه نفوذ تهديدكننده كوتاهى كند، مسئول كارهاى خود خواهد بود [۲۹]    ، چنان كه عذر مسلمانان ساكن مكه كه با تهديد در جنگ بدر براى نبرد با مسلمانان شركت كرده بودند پذيرفته نشد، زيرا آنان مى توانستند با دل كندن از خانه و اموال خود مهاجرت كرده، از نفوذ مشركان برهند. در اين ماجرا تنها عذر مردان، زنان و كودكان ضعيفى پذيرفته شده كه جز ماندن در مكه چاره اى نداشتند. آيات ۹۷ ـ ۹۹ نساء اين موضوع را گزارش كرده اند.
در مواردى كه مسلمانى به خروج از اسلام تهديد مى شود، اظهار كفر با وجود اطمينان و ايمان قلبى، از روى تقيه جايز است. (نحل:۱۰۶) از شأن نزول همين آيه برمى آيد كه مقاومت در برابر تهديد كفار و شهادت در اين راه نيز جايز است، چنان كه ياسر و سميه زير شكنجه هاى دشمن به شهادت رسيدند.[۳۰]     برخى با استفاده از اين آيه تهديد را از مسوّغات دروغ دانسته اند.[۳۱]    

فهرست مندرجات

۱ - فهرست‌منابع


آيات الاحكام، عميد زنجانى، تهران، مطالعات و تحقيقات علوم اسلامى، ۱۳۸۲ ش؛ احكام القرآن، الجصاص (م. ۳۷۰ ق.)، به كوشش عبدالسلام محمد، بيروت، دار الكتب العلمية، ۱۴۱۵ ق؛ احكام القرآن، ابن ادريس الشافعى (م. ۲۰۴ ق.)، به كوشش عبدالغنى عبدالخالق، بيروت، دار الكتب العلمية، ۱۴۰۰ ق؛ ارشاد الاذهان، العلامة الحلى (م ۷۲۶ ق.)، به كوشش فارس الحسون، قم، نشر اسلامى، ۱۴۱۰ ق؛ التبيان، الطوسى (م. ۴۶۰ ق.)، به كوشش احمد حبيب العاملى، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ التحقيق، المصطفوى، تهران، وزارت ارشاد، ۱۳۷۴ ش؛ ترمينولوژى حقوق، جعفرى لنگرودى، تهران، گنج دانش، ۱۳۶۳ ش؛ تفسير اطيب البيان، عبدالحسين طيب، تهران، انتشارات اسلامى، ۱۳۶۴ ش؛ تفسير الصافى، الفيض الكاشانى (م. ۱۰۹۱ ق.)، بيروت، نشر اعلمى، ۱۴۰۲ ق؛ تفسير العياشى، العياشى (م. ۳۲۰ ق.)، به كوشش رسولى محلاّتى، تهران، المكتبة العلمية الاسلاميه؛ تفسير من وحى القرآن، سيد محمد حسين فضل اللّه ، بيروت، دارالملاك، ۱۴۱۹ ق؛ جامع احاديث الشيعه، اسماعيل معزى ملايرى، قم، مطبعة العلمية، ۱۳۹۹ ق؛ جامع البيان، الطبرى (م. ۳۱۰ ق.)، به كوشش صدقى جميل، بيروت، دار الفكر، ۱۴۱۵ ق؛ حقوق جزاى عمومى، محمدعلى اردبيلى، تهران، نشر ميزان، ۱۳۸۳؛ الجامع لاحكام القرآن، القرطبى (م. ۶۷۱ ق.)، بيروت، دار الكتب العلمية، ۱۴۱۷ ق؛ جواهر الكلام، النجفى (م. ۱۲۶۶ ق.)، به كوشش قوچانى، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ الخلاف، الطوسى (م. ۴۶۰ ق.)، به كوشش سيد على خراسانى و ديگران، قم، نشر اسلامى، ۱۴۱۸ ق؛ الدرالمنثور، السيوطى (م. ۹۱۱ ق.)، بيروت، دار المعرفة، ۱۳۶۵ ق؛ زبدة البيان، المقدس الاردبيلى (م. ۹۹۳ ق.)، به كوشش استادى و زمانى نژاد، قم، مؤمنين، ۱۳۷۸ ش؛ سلسلة الينابيع الفقهيه، على اصغر مرواريد، بيروت، فقه الشيعة، ۱۴۱۳ ق؛ شرايع الاسلام، المحقق الحلى (م. ۶۷۶ ق.)، به كوشش سيد صادق شيرازى، تهران، استقلال، ۱۴۰۹ ق؛ الصحاح، الجوهرى (م. ۳۹۳ ق.)، به كوشش عبدالغفور العطارى، بيروت، دارالعلم للملايين، ۱۴۰۷ ق؛ فقه القرآن، الراوندى (م. ۵۷۳ ق.)، به كوشش حسينى، قم، كتابخانه نجفى، ۱۴۰۵ ق؛ الكافى، الكلينى (م. ۳۲۹ ق.)، به كوشش غفارى، تهران، دار الكتب الاسلامية، ۱۳۷۵ ش؛ كشاف القناع، منصور البهوتى (م. ۱۰۵۱ ق.)، به كوشش محمد حسن، بيروت، دار الكتب العلمية، ۱۴۱۸ ق؛ كنزالعرفان فى فقه القرآن، مقداد السيورى (م. ۸۲۶ ق.)، به كوشش بهبودى، تهران، مرتضوى، ۱۳۷۳ ش؛ لسان العرب، ابن منظور (م. ۷۱۱ ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دار احياء التراث العربى، ۱۴۰۸ ق؛ لغت نامه، دهخدا (م. ۱۳۳۴ ش.) و ديگران، تهران، مؤسسه لغت نامه و دانشگاه تهران، ۱۳۷۷ ش؛ المبسوط، السرخسى (م. ۴۸۳ ق.)، بيروت، دار المعرفة، ۱۴۰۶ ق؛ مبسوط در ترمينولوژى حقوق، جعفرى لنگرودى، تهران، كتابخانه گنج دانش، ۱۳۷۸ ش؛ مجمع الفائدة والبرهان، المحقق الاردبيلى (م. ۹۹۳ ق.)، به كوشش عراقى و ديگران، قم، انتشارات اسلامى، ۱۴۱۶ ق؛ المحلى بالآثار، ابن حزم الاندلسى (م. ۴۵۶ ق.)، به كوشش احمد شاكر، بيروت، دار الفكر؛ مسالك الافهام الى تنقيح شرايع الاسلام، الشهيد الثانى (م. ۹۶۵ ق.)، قم، معارف اسلامى، ۱۴۱۶ ق؛ مصباح الفقاهه، تقرير بحث الخوئى (م. ۱۴۱۳ ق.)، توحيدى، قم، مكتبة الداورى؛ المغنى والشرح الكبير، عبدالله بن قدامة (م. ۶۲۰ ق.) و عبدالرحمن بن قدامة (م. ۶۸۲ ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه؛ مفردات، الراغب (م. ۴۲۵ ق.)، به كوشش صفوان داودى، دمشق، دارالقلم، ۱۴۱۲ ق؛ مكاسب، الانصارى (م. ۱۲۸۱ ق.)، به كوشش كلانتر، بيروت، النور، ۱۴۱۰ ق؛ من لا يحضره الفقيه، الصدوق (م. ۳۸۱ ق.)، به كوشش غفارى، قم، نشر اسلامى، ۱۴۰۴ ق؛ الميزان، الطباطبايى (م. ۱۴۰۲ ق.)، بيروت، اعلمى، ۱۳۹۳ ق.

[۳۲]     الصحاح، ج ۲، ص ۵۵۶، «هدد»؛ لغت نامه، ج ۵، ص ۷۱۶۷، «تهديد».
[۳۳]     مفردات، ص۸۳۴؛ لسان العرب، ج۱۵، ص۵۰،«هدد».
[۳۴]     ترمينولوژى حقوق، ص ۱۸۳.
[۳۵]     حقوق جزاى عمومى، ج ۲، ص ۹۶ - ۹۷.
[۳۶]     مبسوط در ترمينولوژى حقوق، ج ۲، ص ۱۴۷۶.
[۳۷]     ترمينولوژى حقوق، ص ۱۸۳.
[۳۸]     التبيان، ج ۱، ص ۶۲؛ الميزان، ج ۲۰، ص ۳۰۵.
[۳۹]     التبيان، ج ۵، ص ۳۲۲؛ الصافى، ج ۴، ص ۲۳۶.
[۴۰]     ترمينولوژى حقوق، ص ۷۴، ۱۸۳.
[۴۱]     تفسير قرطبى، ج ۶، ص ۱۰۱؛ كنزالعرفان، ج ۲، ص ۳۵۱.
[۴۲]     مفردات، ص ۹۰؛ التحقيق، ج ۱، ص ۱۵۰، «امن».
[۴۳]     آيات الاحكام، ص ۴۳۰.
[۴۴]     كنزالعرفان، ج ۲، ص ۳۵۱؛ تفسير قرطبى، ج ۶، ص ۹۹.
[۴۵]     الخلاف، ج ۵، ص ۴۵۷ - ۴۶۰؛ كنزالعرفان، ج ۲، ص ۳۵۱؛ فقه القرآن، ج ۲، ص ۳۸۷ - ۳۸۸.
[۴۶]     ارشاد الاذهان، ج ۲، ص ۱۸۶؛ سلسلة الينابيع، ج ۴۰، ق ۱، ص ۲۰۷؛ اطيب البيان، ج ۴، ص ۳۵۲.
[۴۷]     من وحى القرآن، ج ۸، ص ۱۴۸.
[۴۸]     آيات الاحكام، ص ۴۲۷.
[۴۹]     زبدة البيان، ص ۸۳۵.
[۵۰]     الكافى، ج۳، ص۳۲۴؛ جامع احاديث الشيعه، ج ۲۶، ص ۱ - ۴.
[۵۱]     كنزالعرفان، ج ۲، ص ۳۵۲؛ مسالك الافهام، ج ۱۵، ص ۸.
[۵۲]     احكام القرآن، جصاص، ج۳، ص۵۷۴؛ احكام القرآن، شافعى، ص ۳۱۴.
[۵۳]     فقه القرآن، ج ۲، ص ۳۸۸.
[۵۴]     كنزالعرفان، ج ۲، ص ۳۵۲؛ مجمع الفائده، ج ۱۳، ص ۲۹۵.
[۵۵]     فقه القرآن، ج ۲، ص ۳۸۸؛ آيات الاحكام، ص ۴۳۱ - ۴۳۲.
[۵۶]     المبسوط، ج ۹، ص ۱۳۴؛ كشاف القناع، ج ۶، ص ۱۹۱؛ المحلى، ج ۱۱، ص ۳۰۲.
[۵۷]     من لا يحضره الفقيه، ج ۴، ص ۶۸؛ التبيان، ج ۳، ص ۵۰۴؛ تفسير قرطبى، ج ۶، ص ۹۹.
[۵۸]     التبيان، ج ۳، ص ۴۹۳؛ جامع البيان، ج ۶، ص ۲۵۷.
[۵۹]     شرايع الاسلام، ج ۴، ص ۹۳۳؛ المغنى، ج ۶، ص ۵۱۰.
[۶۰]     المكاسب، ج ۸، ص ۶۸؛ جواهرالكلام، ج ۳۲، ص ۱۱.
[۶۱]     تفسير عياشى، ج ۲، ص ۲۷۱؛ الصافى، ج ۳، ص ۱۵۷؛ الدرالمنثور، ج ۴، ص ۱۳۲ - ۱۳۳.
[۶۲]     المكاسب، ج ۴، ص ۱۸۲ - ۱۸۳؛ مصباح الفقاهه، ج ۱، ص ۶۱۹.
http://maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/dmaarefbooks/Books/۹/۲۲.htm



جعبه ابزار