توحید افعالی (ظریفی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عنوان موضوع اصلي: قرآن
عنوان موضوع فرعي اول: معارف قرآن
عنوان موضوع فرعي دوم: اعتقادات
عنوان موضوع فرعي سوم: خداشناسي
زبان: فارسي
نام خانوادگي نويسنده: آيةالله محمد هادى معرفت
عنوان مقاله: توحيد افعالى
چكيده مقاله: متن مقاله: اعتقاد به اين كه تمام جهان و كليه اعمال (اعم از فعل اختيارى و غير اختيارى) با علت و معلولش، فعل و كار خدا و ناشى از اراده او است. و احدى در افعال او از قبيل خالقيت، رزاقيت و غيره شريك نيستند.
توضيح اين كه: تمام آن چه در خارج تحقيق پيدا مىكند اعم از فعل اختيارى مانند سخن گفتن، راه رفتن يا غير اختيارى مانند درخشش خورشيد، لزرش دست مرتعش، فعل و كار خدا است.
اما اين كه انسان در افعال اختيارى خودش چه نقشى دارد و يا اين كه خدا در افعال اختيارى انسان چه نقشى دارد بحثى است كه از آن به «استطاعت» (۱) تعبير مىكنند.
مكتب اشعرى و اعتزال در اينجا به دو قطب مقابل هم قرار گرفتهاند و راه افراط و تفريط را پيمودهاند.
اما مكتب اماميه را وسط و اعتدالى را طى كرده كه جامع بين تمام عقايد است.
عقيده اشاعره پيرامون توحيد افعالى
«اشاعره» يا «جبريه» معتقدند كه انسان در افعال خودش هيچگونه اختيارى ندارد بلكه در انجام كليه امور مجبور مىباشد. لذا فرقى بين حركت دست مرتعش با دست مختار قائل نيستند. آنان به مذهب خود استدلال كردهاند به اين كه:
اولاً: خداوند قادر على الاطلاق است و هيچگونه محدوديتى در قدرت او تصور نمىشود. و اگر افعال بندگان از حيطه قدرت او خارج باشد و خودش مختار در انجام آنها باشند محدوديت در قدرت لازم مىآيد با قدرت مطلقه ذات احديث سازگار نيست.
ثانياً: اعتقاد به مختار بودن بندگان موجب شرك در آفرينش مىشود. چون، اگر افعال صادره از انسان كار و فعل خودشان باشد بايد در جهان غير از خدا، اعتقاد به فاعل مختار ديگرى معتقد شويم كه آفريننده افعال خودش باشد و اين همان شرك در آفرينش است كه خداوند منزه از هر گونه شركى است.
ثالثاً: آيات قرآن دلالت بر اين دارد كه انسانها هيچ گونه اختيارى در افعال خودشان ندارند و همه امور از جانب خداوند سبحان صادر مىگردد و مستند به ذات احديت است مانند:
«ذالِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمْ خالِقَ كُلِّ شىءٍ لا اِلهَ اِلّا هُوَ.» (۲)
«اين است خدا و پروردگار شما كه آفريننده هر چيزى است، خدايى جز او نيست.»
«و خَلَقَ كُلَّ شىءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْديراً.» (۳)
«خداوند همه چيز را آفريد و براى آنها اندازه صحيح و تمام قرار داد.»
«وَ اللّه خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ.» (۴)
«خداوند شما و آن چه را كه انجام مىدهيد آفريد.»
«وَ ما تَشاؤُنَ اِلّا اَنْ يَشاءَ اللّهُ» (۵)
«ممكن نيست كارى را شما بخواهيد و انجام دهيد مگر اين كه خدا بخواهد.»
لذا اشاعره معتقد به عدالت خدا نيستند. چون لازمه اعتقاد آنها اين است كه تمام افعال انسان اعم از حَسَن و قبيحكار و فعل خدا است و انسان در هر دو مسلوب الاختيار است.
اگر از اين فرقه سئوال شود كه پس چرا خداوند به گناهكار عقاب مىدهد يا به شخصى كه كار نيك و خير انجام مىدهد ثواب مىدهد.
مىگويند: اين يك امر قراردادى است و خدا اين گونه خواسته است و هيچگونه استحقاقى در بين نيست. چون آن كسى كه عصيان كرده با اراده خود مرتكب آن نشده است.
هدف اصلى اشاعره گسترش قدرت خدا در تمام كارها و نفى شرك از او است.
عقيده معتزله پيرامون توحيد افعالى
«معتزله» يا «مفوّضه» كه در مقابل اشاعره قرار دارند مىگويند: سلب اختيار از انسان منافات با عدل الهى دارد.
لذا انسان در تمام افعال خودش مستقل است و خداوند هيچ گونه دخالتى در افعال بندگان ندارد.
اين فرقه به كثيرى از آيات كه دلالت دارند بر اين كه بندگان در انجام افعال مختارند و كليه كارهاى بندگان به آنها استناد داده شده است تمسك كردهاند. مانند:
«وَ ما ظَلَمْنا هُمْ وَ لكِنْ كانُوا اَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ.» (۶)
«ما به آنها ستم نكرديم، اما آنها به خودشان ظلم و ستم مىكردند.»
«فَوَيْلٌ لِلَّذينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِاَيْديهِمْ.» (۷)
«واى بر آنها كه نوشتهاى به دست خود مىنويسند.»
هدف اصلى معتزله گسترش عدل الهى است.
عقيده اماميه پيرامون توحيد افعالى
«اماميه» (۸) نه معتقد به جبر هستند و نه تفويض بلكه معتقدند: «لا جبر و لا تفويض بَلِ الْاَمْرُ بَيْنَ الْاَمْريْنِ.»
توضيح اين كه: انسان در ارادهاش مستقل است اما در تصرفاتش هيچ گونه استقلالى ندارد چون نظام آفرينش انسان به گونهاى است كه در انجام تمام كارها آزاد و استقلال تام دارد اما در تصرف و مقام عمل با نيروى الهى انجام مىدهد. و اين همان معناى «بل الْاَمْرُ بين الامرين» است.
اما اين كه انسان در اراده استقلال دارد به خاطر اين است كه انسان براى تكليف خلق شده است تا آن استعدادهاى درونىاش ظهور و بروز كند و به نهايت درجه تكامل برسد.
اما قدرت اراده براى انسان امكان ندارد بلكه موقوف به اذن خدا است.
بنا بر اين، نقش انسان در افعال اختيارى خودش همان استقلال در اراده است و نقش خدا در افعال اختيارى انسان همان اذن در تصرف است.
لذا مىگويند: ممكن الوجود همان طورى كه در مرحله حدوث نياز به افاضه از واجب الوجود دارد در بقاء و تداوم نيز نياز به افاضه دارد. به جهت اين كه ممكن الوجود هنگامى كه وجود پيدا كرد تبديل ماهيت نمىدهد تا واجب الوجود شود بلكه در تداوم راه خويش نيز نياز به افاضه پيدا مىكند. و اين معناى آيه شريفه است كه مىفرمايد:
«وَ ما تَشاَؤنَ اِلاً اَنْ يَشآءَ الله» (۹)
«يعنى: امكان انجام هيچ چيزى وجود ندارد مگر اين كه خدا بخواهد و اذن دهد.»
«اَفَرَ اَيْتُمْ ما تَحْرُثُونَ ءَاَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ اَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ» (۱۰)
«آيا درباره آن چه كه كِشت مىكنيد انديشيدهايد؟ آيا شما آن را مىرويانيد يا ما مىرويانيم.»
«وَ ما رَمَيْتَ اِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنّ اللَّهَ رَمى.» (۱۱)
«اى پيامبر! اين تو نبودى كه خاك به صورت آنها انداختى، بلكه خدا انداخت.»
لذا، نقش انسان در به وجود آوردن و انجام دادن افعال اختيارى خودش، فقط يك شرط از هزاران شرايط را به وجود مىآورد و آن اين است كه مثلاً دانه گندم را در دسترس عوامل طبيعى قرار مىدهد، اما آن كس كه باعث شده اين دانه رشد و نمو كند و به حيات خود ادامه دهد خداوند فيّاض است. و او است كه اگر يك لحظه فيض خود را قطع كند همه چيز خاصيت خود را از دست مىدهد مثلاً هنگامى كه حضرت ابراهيم را در آتش افكندند، خاصيت سوزاندن به آتش داده نشد و هنگامى كه كارد را آن حضرت به گلوى حضرت اسماعيل قرار داد خاصيت بريدن به كارد را نداد.
وقتى خداوند انسان را آفريد فرمود:
«اِنّى جاعِلٌ فِى الْاَرْضِ خليفةً» (۱۲)
«من در روى زمين خليفه و جانشين قرار خواهم داد.»
و اين به اين خاطر بود كه در انسان قدرت ابداع قرار داد تا تمام كارها را خود انجام دهد، لذا به اين خاطر تمام امكانات را مسخّر انسان كرد و فرمود:
«اَلَمْ تَرَوْا أنّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِى السّمواتِ وَ ما فِى الْاَرْضِ.» (۱۳)
«آن چه در آسمانها و زمين است مسخر شما قرار دادم.»
حتى ملائكه را براى اراده انسان در اختيار انسان قرار داد و به آنها دستور فرمود كه در برابر اراده انسان خضوع كنند.
«وَ اِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجدُوا.» (۱۴)
«هنگامى به ملائكه فرمان سجده براى انسان را صادر كرديم پس آنها براى آدم سجده كردند.»
پس در اراده، خداوند انسان را آزاد گذاشته است و چيزى را براى او ديكته و تحميل نكرده است. در يكى از احاديث قدسى (۱۵) كه از امام رضا «ع» نقل شده آمده است:
«قال اللَّهُ تَعالى يَا بْنَ ادَمَ! بِمَشيئتى كُنْتَ انت الّذى تَشآءُ وَ بِنِعْمَتى (بِقُوَّتى) اَدّيْتَ اِلىَّ فَرائِضى وَ بِقُدْرَتى قوَيْتَ على مَعْصِيَتىِ جَعَلْتُكَ سَميعاً؛ بصيراً؛ ما أصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيّئَة فَمِنْ نَفْسِكَ و ذالِكَ أنّى أوْلى بِحَسَناتِكَ مِنْكَ و أَنْتَ أوْلى بِسَيّئاتِكَ مِنّى و ذالِكَ أنّى لا أسْألُ عَمَّا أفْعَلُ وَ هُمْ يُسْألُونَ.» (۱۶)
«خداوند به فرزندان آدم فرمود: طبق خواسته من آنچه را كه تو خواستهاى انجام مىگيرد و من نعمت قدرت و توانايى را به تو دادم تا تو توانستى فرائض و واجبات مرا انجام دهى، حتى مرتكب گناه مىشوى به سبب نيرويى است كه من در اختيارت قرار دادهام. و تو را آگاه، بينا و شنوا خلق كردم كه كارها را از روى تعقل انجام دهى، لذا من به كارهاى نيك تو از خود تو سزاوارترم و تو به كارهاى زشت از من سزاوارترى. زيرا، من از آن چه انجام دهم باز خواست نمىشوم ولى مردم بازخواست مىشوند.»
اما تفاوت بين حسنات و سيّئات چيست كه خداوند خود را در انجام حسنات سزاوارتر و در انجام سيّئات انسان را سزاوارتر مىداند و حال آن كه قبلاً گفته شد كه تمام اعمال انسان اعم از اختيارى و غير اختيارى، خوب و بد با نيروى الهى انجام مىگيرد؟
جوابايناستكه:اذنواعطاء قدرت براى انجام كارهاى نيك و خير از طرف خدا روشن و واضح است.
اما علت اذن به انجام كارهاى قبيح اين است كه انسان تك بعدى مثل خورشيد نباشد كه فقط نور افشانى مىكند، بلكه او را نسبت به كارهاى قبيح نيز آزاد گذاشته و اذن داده تا آن استعدادهاى ذاتى و درونىاش ظهور و بروز كند و به شكوفايى و كمال برسد.
به عبارت ديگر، اراده تكوينى و تشريعى خداوند نسبت به انجام كارهاى خير و نيك توأم است اما در انجام كارهاى شر و قبيح فقط اراده تكوينى خدا است كه بر او اذن مىدهد ما اراده تشريعى خدا به انجام امور قبيح تعلق نمىگيرد.
لذا، چون در كار خير، هم نيرو از خدا است و هم اذن تكوينى و هم تشريعى، فرموده است:
«در انجام كارهاى خير من از تو سزاوارترم.»
ولى در كارهاى قبيح، چون نيرو و اذن تكوينى از خدا است اما اذن تشريعى از خدا نيست، فرموده است:«در انجام كارهاى شر تو از من سزاوارترى.»
قضا و قدر
بحث قضا و قدر يكى از بحثهاى مشكل كلامى است. و در كلمات متكلمين طبق مكتبهاى مختلف تفسيرهاى گوناگونى شده است.
هدف همه آنها تعيين قلمرو و حدود آزادى انسان در عمل است.
عقيده اشاعره در قضا و قدر
اشاعره طبق مسلك خودشان قضا و قدر را به معناى جبر گرفتهاند و گفتهاند:
انسان تابع سرنوشت است و آن چه در اين جهان انجام مىدهد از روى قضا و قدر الهى است و در ازل تقدير و امضاء شده و حتميت پيدا كرده است و چارهاى جز انجام آن وجود ندارد. (۱۷)
همان طورى كه در جلسه چهارم اشاره شد اين فرقه جهت گسترش قدرت خدا، به چنين مسلكى معتقد شدهاند و عدالت خدا را انكار كردهاند. چون جبر يا مسأله عدالت منافات دارد.
به عقيده اشاعره (جبريه) انسان در تمام اعمال خويش حتى در ايمان و كفر هيچ گونه اختيارى ندارد و هر حادثهاى كه در خارج به مرحله وقوع مىرسد مستقيماً از ذات بارى تعالى صادر مىشود و هيچ چيزى در وقوع آن دخالت ندارد. (۱۸) مثلاً اگر آتش مىسوزاند با اراده خداست كه سوزاندن را خلق كرده است نه اين كه آتش عمل سوزاندن را انجام بدهد، اشاعره به آياتى از قرآن تمسك كردهاند كه هدايت و ضلالت را به خدا نسبت داده (۱۹) و قدرت و قوه را از غير خدا سلب كرده است. (۲۰)
اين نكته هم قابل ذكر است كه نويسندگان و انديشمندان اهل سنت مطالب فرقه اشعرى كه الآن حاكم بر جهان اهل سنت است قبول ندارند و زير بار مكتب اشعرى نمىروند.
احمد امين مصرى مىگويد:
«هنگامى انحطاط مسلمين آغاز شد كه مسلمانان معتقد شدند كه انسان تابع سرنوشت است. اين عقيده در قرن چهارم (۲۱) هجرى رواج يافت و تقريباً بر جامعه مسلمين حاكم گرديد و موجب شد كه مسلمانان از هر گونه سعى و تلاش دست بكشند.» (۲۲)
پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله به كسانى كه داراى چنين عقيده باشند لعنت فرستاده و فرموده است:
«لَعَنَ اللَّهُ الْقَدْريّةَ عَلى لِسانِ سبعينَ نَبيّاً، قيل: يا رسول اللَّه! مَنِ الْقَدْرِيِّةُ؟ قال: اَلّذينَ يَعْصُونَ اللَّهَ تعالى، وَ يقُولُونَ: كانَ ذالِكَ بِقَضاءِ اللَّهِ وَ قَدْرِهِ» (۲۳)
«خداوند از زبان هفتاد پيامبر قدريه را لعنت كرده است. عدهاى سؤال كردند اى رسول خدا! قدريه چه كسانى هستند؟ حضرت فرمود: كسانى كه گناه مىكنند و آن را به خداوند نسبت مىدهند.»
عقيده اماميه و معتزله پيرامون قضا و قدر
در مقابل مكتب اشعرى، مكتب اماميه و معتزله قرار گرفتهاند كه معتقدند: خداوند در ازل علم اجمالى و تفصيلى به انجام افعال بندگان داشته است. آنها در معناى قضا و قدر مىگويند:
«قَدَر» به معناى تقدير و اندازهگيرى است. يعنى: خداوند در ازل آن چه را كه انسان در طول زندگى مىخواهد انجام دهد با شرايط و عوامل آن پيش بينى كرده است.
و «قضا» به معناى نفوذ و به حتميت در آوردن است. يعنى: اراده خدا بر اين تعلق گرفته كه انسان همان طورى كه مىخواهد انجام شود. (۲۴)
بنابراين، به عقيده ما، «قدر»عبارت است از علم خداوند به مصالح امور، و «قضاء» عبارت است از نفوذ اراده خداوند در تكوين چيزى يا تشريع تكليفى. و قضايى كه با افعال بندگان ارتباط دارد قضاء به معناى تشريع و الزام تكليفى است.
هم اكنون به بعضى از آيات و روايات در اين باره توجه كنيد:
۱- حضرت اميرالمؤمنين على «ع» پس از بازگشت از جنگ صفين در كوفه نشسته بود. شخصى عرض كرد:
اى اميرمؤمنان! رفتن ما به جنگ اهل شام به قضا و قدر الهى بود؟ حضرت فرمود: آرى، آن مرد گفت: پس رنجى كه من در اين راه بردم به حساب خدا گذاردم؟ (۲۵)
حضرت على «ع» فرمود:
«واى بر تو اى مرد شامى كه گمان مىكنى قضا و قدر به معناى اجبار است اگر چنين بود ثواب و عقاب و وعد و وعيد الهى بيهوده بود؛ خداوند سبحان بندگان خود را امر كرده و مخيّر ساخته؛ و نهى كرده و بر حذر داشته؛ و تكاليف آسانى بر دوش آنان گذارده، هرگز تكليف سنگين نكرده، و در برابر كار كم پاداش زيادتر قرار داده و هيچ گاه كسى از روى اجبار او را معصيت نكرده، و از روى اكراه اطاعت نكرده است.» (۲۶)
۲- در روايتى از امام صادق «ع» نقل شده كه فرموده است:
«اِنّ اللَّهَ اِذا اَرادَ شَيْئاً قَدَره، فَاِذا قدّرَه قَضاه، وَ اِذا قضاه إمضاه.» (۲۷)
«اگر اراده خداوند به چيزى تعلق گيرد كه انجام پذيرد ابتدا آن را اندازهگيرى مىكند سپس آن را به مرحله اجرا مىرساند...»
۳- امام صادق «ع» مىفرمايد:
«لا يَكُونُ شَىءٌ فِى الْاَرْضِ وَ لا فِى السَّمآءِ اِلاّ بِهذِهِ الْخِصالِ السِّبْعِ: بِمَشِيِّةٍ، وَ اِرادَةٍ، وَ قَدَرٍ، وَ قَضاءٍ، وَ اِذْنٍ، وَ كِتابٍ وَ اَجَلٍ فَمَنْ زَعَمَ اَنَّهُ يَقْدِرُ عَلى نَقْضٍ وَاحِدَةٍ فَقَدْ كَفَرَ.» (۲۸)
«هيچ چيزى در آسمان و زمين وجود ندارد مگر با اين هفت خصلت: با مشيت و اراده و قدر و قضا و اذن و كتاب و اجل و هر كه گمان كند كه او مىتواند يكى از اينها را نقض كند كافر است.» (۲۹)
آيات قرآنى نيز درباره مسئله قضاء و قدر زياد است:
۱- «إنّا كُلّ شىٍء خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ.»
«ما هر چيز را طبق تقدير سابق آفريديم.» (۳۰)
۲- «وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أنْ تَمُوتَ إلاّ بِاِذْنِ اللَّهِ كِتاباً مُؤَجّلاً.» (۳۱)
«هيچ كس جز به فرمان و اذن خدا نمىميرد، اين سرنوشتى است تعيين شده.»
۳- «وَ كانَ أمْرُ اللَّهِ قَدَرَاً مَقْدُوراً.» (۳۲)
«و فرمان خدا حكمى نافذ و حتمى خواهد بود.»
۴- «وَ كُلُّ شئٍ فَعَلوهُ فِى الزُّبُرِ و كُلُّ صَغيرٍ و كَبيرٍ مُسْتَطرٌ.» (۳۳)
«و هر عملى كردند در نامههاى اعمالشان ثبت است، و هر كار كوچك و بزرگى آن جا نوشته شده است.»
تقدّم قدر بر قضا
آن چه در روايات ائمه معصومينعليهمالسلام صادر شده است تقدم قدر بر قضا است. همان طورى كه در بحث پيشين در چند روايات اشاره شد.
چون قضا و حتميت طبق تقدير و قدر قرار مىگيرد. و از اين كه تعبير به «قضا و قدر» مىكنند به جهت سهولت است و وجهى ديگر بر آن مترتب نيست.
۱. مراد از «استطاعت» در اين جا قوه و نيرويى است كه انسان به وسيله آن كارى را انجام دهد يا ترك كند. فرق استطاعت با قدرت اين است كه: قدرت، توانايى بر اختيار فعل و ترك است و استطاعت، توانايى بر فعل يا ترك است. يعنى اگر بنده كارى انجام داد مىگوييم استطاعت بر فعل آن داشت و چون ترك كرد مىگوييم استطاعت بر ترك آن داشت.
۲. غافر ۴۰: ۶۲.
۳. فرقان ۲۵: ۲.
۴. صافات ۳۷: ۹۶.
۵. انسان ۷۶: ۳۰؛ تكوير ۸۱: ۲۹.
۶. نحل ۱۶: ۱۱۸. (همين تعبير با كمى اختلاف در سوره هود / ۱۰۱ و زخرف / ۷۶ آمده است.)
۷. بقره ۲: ۷۹.
۸. مراد از اماميه اخص از شيعه است كه پيروان مكتب دوازده امامى مراد است.
۹. انسان ۷۶: ۳۰؛ تكوير ۸۱: ۲۹.
۱۰. واقعه ۵۶: ۶۳ - ۶۴.
۱۱. انفال ۸: ۱۷.
۱۲. بقره ۲: ۳۰.
۱۳. لقمان ۳۱: ۲۰.
۱۴. بقره ۲: ۳۴.
۱۵. احاديث قدسى رواياتى هستند كه معصومينعليهمالسلام از طريق پيامبران از خدا نقل مىكنند.
۱۶. قرب الاسناد، ص ۱۵۱. كافى، ج ۱، كتاب توحيد، باب جبر و قدر و امر بين امرين، ح ۱۲.
۱۷. اشاعره در معناى قضا و قدر مىگويند: «قدر» يعنى خدا در ازل همه چيز را تقدير و اندازه گرفته است و «قضا» يعنى مُهر حتمى را بر وقوع آن در خارج زده است.
۱۸. كتابهاى علماى اشعرى مملو از احكام و قواعد جبر است حتى بعضى در شأن سوره انعام گفتهاند: اين سوره از ابتدا تا انتها دلالت بر قول ما و مذهب ما در جبر مىكند تفسير كبير ج ۱۳، ص ۲۲۷.
۱۹. «تُضِلُّ بِها مَنْ تَشآءُ و تَهْدى مَنْ تشآءُ» اعراف / ۱۵۵.
۲۰. «وَ ما تَشاَؤُنَ اِلاّ اَنْ يَشاَئَ اللّهُ» تكوير / ۲۸.
۲۱. در قرن چهارم هجرى سه اتفاق مهم رخ داد: ۱- مكتب اعتزال تعطيل شد و سلطان محمود غزنوى در غزنين و القادر باللَّه العباسى در بغداد طرفداران اين فرقه را از تيغ شمشير گذراندند.
۲- باب اجتهاد منسد شد و مذاهب اسلامى منحصر در چهار فرقه حنفى، شافعى، حنبلى و مالكى گرديد.
۳- قرائت قرآن منحصر به قرائت قرّاء سبعة گرديد.
۲۲. زُهل الاسلام، ج ۳، ص ۷۰. (احمد امين مصرى داراى سه كتاب مىباشد به نامهاى حجر الاسلام، زُهل الاسلام و زُهر الاسلام. هر سه كتاب ارشمند است گر چه اشتباهاتى هم دارند.)
۲۳. شرح اصول خمسه (قاضى عبدالجبار) ص ۷۷۵.
۲۴. القضاء، هو علمه الاجمالى بالاشياء و باالامور الجارية و القدر هو علمه التفصيلى بالْاشياء و باالامور الجارية، اَتى علمه تعالى بتفاصيل ما سيقع من الذوات و الافعال. اللطائف الغيبية ص ۱۹۷ - ۱۹۸.
۲۵. يعنى: چون رفتن من به قضا و قدر خدا بوده است پس من اجرى نخواهم داشت.
۲۶. و يحك! لعّلك ظننت قضاءً لازماً، و قدراً حاتماً! و لو كان كذالك لَبَطل الثوابُ و العقابُ، و سقط الوعد و الوعيد. إنّ اللَّه سبحانه أمر عباده تخييراً، و نها هم تحذيراً، و كلّف يسيراً، و لم يُكلّف عسيراً، و أعطى على القليل كثيراً؛ و لم يعصّ مغلوباً، و لم يُطع مُكرهاً. نهج البلاغه / حكمت ۷۸.
۲۷. محاسن برقى، ص ۲۴۳، بحارالانوار، ج ۵، ص ۱۲۱.
۲۸. محاسن برقى، ص ۲۴۴، اصول كافى، ج ۱، كتاب توحيد، ص ۲۰۶، ح ۱، بحار الانوار، ج ۵، ص ۸۸، ح ۷.
۲۹. روايات واراده از ائمه معصومينعليهمالسلام درباره مسئله «قضا و قدر» مختلف است. بعضى امر به قضا و قدر مىكنند و منكران قضا و قدر را مسلمان معرفى نمىكند. بعضى از روايات تعرض به مسئله قضا و قدر را نهى كردهاند و گفتهاند: اين يك سرى از اسرار خداوند سبحان است. و بعضى از روايات حدود مسأله قضا و قدر را اجمالاً و يا تفصيلاً بيان نمودهاند.
۳۰. قهر ۵۴: ۴۹.
۳۱. آل عمران ۳: ۱۴۵.
۳۲. احزاب ۳۳: ۳۸.
۳۳. قمر ۵۴: ۵۲ - ۵۳.
منابع: معارفى از قران ، ص ۵۰ - ۳۶