• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

تولی و تبری (خام)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



تولِى و تبرِى:دوستى با خدا و دوستان وى و دشمنى با دشمنان خدا
تولى از ماده «و-ل-ى» به معناى به كار كسى پرداختن [۱]    ، كارى را عهده دار شدن [۲]    ، قبول ولايت [۳]    ، كسى را دوست و سرپرست گرفتن [۴]     و پيروى كردن است [۵]     و اگر با «عن» متعدى شود به معناى اعراض و رويگردانى مى آيد. [۶]     در زبان فارسى هم «تولا» به معناى محبت و دوستى آمده است. [۷]     تبرى از ماده «ب-ر-أ» [۸]     به معناى دورى از عيب و نقص [۹]    ، بهبودى از مرض [۱۰]     و دورى جستن از چيزى آمده است. [۱۱]     در اصطلاح، اين هيئت تركيبى (تولى و تبرى) در مفاهيم دوستى خدا، دوستى با دوستان خدا، پيامبران، امامان معصوم و مؤمنان و دشمنى با دشمنان خدا و دشمنان انبيا و اولياى الهى و نيز اعتقاد به ولايت اهل بيت محمد صلى الله عليه و آله و دوستى با آنان و دشمنى با دشمنان آنان [۱۲]     و حب و بغض در راه خدا [۱۳]     استعمال شده است.
برخى، تولى و تبرى را مرحله تكامل يافته جذب و دفع در جمادات و نباتات دانسته و گفته اند: جذب و دفع در حيوانات به صورت شهوت و غضب و در انسان به صورت ميل و اراده و حب و بغض نمود مى يابد و اگر تحت تدبير عقل و وحى قرار گيرد جاذبه «تولى» و دافعه «تبرى» خواهد بود كه از اركان فروع دين محسوب مى شوند. [۱۴]    
تولى و تبرى با اين هيئت تركيبى در قرآن نيامده؛ ولى ماده «ولى» و مشتقات آن در مفهوم دوستى و سرپرستى و يارى و واژه تبرى و برائت به معناى بيزارى و دورى جستن، در آياتى به كار رفته است. برخى مفسران آيات ديگرى را نيز به تولى و تبرى تفسير كرده اند؛ نمونه اينكه در آيه ۱۵۷ اعراف، «عَزَّروهُ» را به تبرى از دشمنان پيامبر صلى الله عليه و آله و «نَصَروهُ» را به تولى پيامبر صلى الله عليه و آله معنا كرده [۱۵]     و در ذيل آيه ۳۳ طه، اساس رسالت و عبادت را تسبيح و تحميد دانسته اند كه گاهى به صورت نماز و زكات و گاه به صورت تولى و تبرى بروز مى كند. [۱۶]    
اهميت تولى و تبرى:
حقيقت ايمان به خدا سر سپردن به دوستى اوست و دوستى با خدا و رسول و آنچه به آن امر كرده و دشمنى با آنچه كه از آن نهى كرده است. [۱۷]     مدار دين بر حب و بغض فى اللّه است [۱۸]    ، از اين رو ايمان راستين، محكوم معادله تولى و تبرى است كه مؤمن بر اساس آن هم بايد از انوار ارباب كمال و اهل حق استضائه كرده و همنشينى و دوستى با آن ها را برگزيند و هم بايد از رفاقت و دوستى هواپرستان و اهل بدعت بپرهيزد تا به صراط مستقيم الهى كه همان ايمان خالص است دست يابد [۱۹]    : «اِهدِنَا الصِّراطَ المُستَقيم صِراطَ الَّذينَ اَنعَمتَ عَلَيهِم غَيرِ المَغضوبِ عَلَيهِم و لاَ الضّالّين». (حمد:۶-۷)
در خبر است كه خداوند به برخى از انبيا وحى مى كند: به مردم بگويد كارهايى كه در دنيا انجام داده ايد، از عبادت و زهد و تقوا، به نحوى سود آن ها به خودتان بازمى گردد؛ بنگريد براى من چه كرده ايد؟ آيا هرگز دوستى از دوستان مرا دوست داشته ايد؟ يا با دشمنان من دشمنى كرده ايد؟ اگر عبادت آسمانيان و زمينيان همراه شما باشد و در آن دوستى با دوستان من و دشمنى با دشمنان من نباشد آن عبادت به كار شما نيايد. [۲۰]    
قرآن كريم مؤمنان را از دوستى با كافران، يهود، نصارا، مسخره كنندگان دين و دشمنان دين، نهى مى كند: «لا يَتَّخِذِ المُؤمِنونَ الكـفِرينَ اَولِياء». (آل عمران:۲۸؛ نساء:۸۹؛ نساء:۱۳۹؛ نساء:۱۴۴؛ مائده:۵۱؛ مائده:۵۷؛ اعراف:۳؛ ممتحنه:۱) مؤمنان نه تنها نبايد با طاغوت و كافران پيوند دوستى برقرار كنند، بلكه بايد در برابر آن ها موضع منفى داشته باشند و دشمنى خود را با كافران ابراز كنند [۲۱]    : «فَمَن يَكفُر بِالطّـغوتِ ويُؤمِن بِاللّهِ فَقَدِ استَمسَكَ بِالعُروةِ الوُثقى...» (بقره:۲۵۶) و اين فرمانى است كه مؤمنان بايد از آن پيروى كنند [۲۲]    : «اَلَم تَرَ اِلَى الَّذينَ يَزعُمونَ اَنَّهُم ءامَنوا بِما اُنزِلَ اِلَيكَ وما اُنزِلَ مِن قَبلِكَ يُريدونَ اَن يَتَحاكَموا اِلَى الطّـغوتِ و قَد اُمِروا اَن يَكفُروا بِه» (نساء:۶۰)، زيرا ايمان به خدا با دوستى با دشمنان خدا سازگارى ندارد: «ولَو كانوا يُؤمِنونَ بِاللّهِ والنَّبِىِّ وما اُنزِلَ اِلَيهِ ما اتَّخَذوهُم اَولِياءَ ولـكِنَّ كَثِيرًا مِنهُم فـسِقون». (مائده:۸۱)
نقل است كه پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله در جمع اصحاب فرمود: كدام دستگيره ايمان از همه محكم تر است؟ اصحاب هر يك چيزى گفتند: نماز، روزه، حج، جهاد و ... . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: همه اين ها مهم اند؛ ليكن محكم ترين دستگيره ايمان، دوستى و دشمنى در راه خداست و اينكه دوستان خدا را دوست داشته باشى و از دشمنان او بيزار باشى. [۲۳]    
شيخ طوسى ذيل آيه ۷۳ انفال، تولى و تبرى را نتيجه ايمان دانسته و فرموده است: اگر ايمان سبب دوستى بين مؤمنان و بيزارى از كجى ها و گمراهى ها نشود، خود مايه گمراهى است. [۲۴]     در رساله حقوق امام سجاد عليه السلام است كه از حقوق معلم بر تو اين است كه با دشمن وى همنشينى و با دوستان وى دشمنى نكنى. [۲۵]    
تقدم تولى و تبرى بر ديگر پيوندها:
تولى و تبرى بر همه پيوندها حتى پيوندهاى عاطفى و خويشاوندى مقدم است، بنابراين، كسانى كه به خدا و روز واپسين ايمان آورند با كسانى كه با خدا و پيامبرش دشمنى و مخالفت كنند دوستى نمى كنند، اگرچه پدران يا پسران يا برادران يا خويشاوندانشان باشند؛ اينان اند كه خداوند ايمان را در دل هايشان نوشته است: «لا تَجِدُ قَومـًا يُؤمِنونَ بِاللّهِ واليَومِ الأخِرِ يوادّونَ مَن حادَّ اللّهَ و رَسولَهُ و لَو كانوا ءاباءَهُم اَو اَبناءَهُم اَو اِخونَهُم اَو عَشيرَتَهُم اُولـئِكَ كَتَبَ فى قُلوبِهِمُ الايمـن...» (مجادله:۲۲)، چنان كه ابراهيم عليه السلام وقتى فهميد آزر دشمن خداست از وى بيزارى جست: «فَلَمّا تَبَيَّنَ لَهُ اَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّاَ مِنه» (توبه:۱۱۴) و مدار تولى و تبرى، ايمان و كفر است؛ كسانى كه پدران و برادران كافر خود را دوست و سرپرست بگيرند، ستمكارند: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا لا تَتَّخِذُوا ءاباءَكُم واِخونَكُم اَولِياءَ اِنِ استَحَبُّوا الكُفرَ عَلَى الاِيمـنِ و مَن يَتَوَلَّهُم مِنكُم فَاُولـئِكَ هُمُ الظّــلِمون». (توبه:۲۳) بر اساس آيه ۴ ممتحنه:تا اين افراد بر شرك و كفر باقى اند تبرى از آنان و دشمنى با آن ها ادامه دارد: «بَدا بَينَنا وبَينَكُمُ العَدوةُ و البَغضاءُ اَبَدًا حَتّى تُؤمِنوا بِاللّهِ وحدَه...». از ابن عباس نقل شده: هيچ بنده اى طعم ايمان را نمى چشد، مگر اينكه دوستى و دشمنى اش براى خدا باشد، و كسى كه در راه خدا و براى خدا دوستى و دشمنى كند به ولايت الهى دست مى يابد [۲۶]    ، چون دوستى و دشمنى براى خدا انسان را به محبت او نزديك مى كند و محبت كليد ولايت الهى است. [۲۷]     البته اين محبت بدون متابعت حاصل نمى شود، از همين رو خداوند متعالى نشانه دوستى خدا را در پيروى از پيامبر صلى الله عليه و آله قرار داد: «قُل اِن كُنتُم تُحِبّونَ اللّهَ فَاتَّبِعونى» (آل عمران:۳۱) [۲۸]     و چون متابعت هم فرع بر مودت و دوستى است، مردم را به مودت اهل بيت عليهم السلام فرا خواند: «قُل لا اَسـٔلُكُم عَلَيهِ اَجرًا اِلاَّ المَوَدَّةَ فِى القُربى» (شورى:۲۳) و همان گونه كه اميرمؤمنان على عليه السلام فرمود: دوستى اهل بيت با دوستى دشمنان آنان جمع نمى شود، زيرا خداوند براى انسان دو قلب قرار نداده است. [۲۹]    
شايان ذكر اينكه مراد از مودت قربى در آيه ياد شده همان حب فى اللّه است و اينكه اهل بيت عليهم السلام به آن اختصاص يافته و در حديث ثقلين، حديث سفينه و مانند آن، مردم به تبعيت از آن ها فرا خوانده شده اند، همه براى تكميل دعوت دينى است [۳۰]    ؛ يعنى غايت تولى و تبرى، رساندن مردم به كمال و حب الهى است. مصداق قربى در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله، حضرت على عليه السلام، حضرت فاطمه عليهاالسلام، امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام و بعد از آن ها فرزندان آنان اند. [۳۱]    
برخى با استناد به آيه «اَطيعوا اللّهَ والرَّسول» (آل عمران:۳۲) گفته اند: همه كسانى كه ادعاى محبت الهى مى كنند ولى در عمل بر طريقه محمديه صلى الله عليه و آله نيستند در ادعايشان كاذب اند. [۳۲]    
تقدم تبرى بر تولى:
معمولاً تولى و تبرى در كنار هم و در يك سطح مطرح مى شوند؛ ولى از برخى آيات برمى آيد كه تبرى بر تولى مقدم است، چنان كه در آيه ۲۹ فتح ابتدا شدت عمل با كافران بيان شده، سپس رأفت و دوستى بين مؤمنان مطرح مى شود: «مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ والَّذينَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَى الكُفّارِ رُحَماءُ بَينَهُم...». در كلمه توحيد (لا اله إلاّ اللّه ) هم نخست آلهه نفى، آن گاه توحيد اثبات مى شود. [۳۳]     در احتجاج حضرت ابراهيم عليه السلام با قوم خود نيز اول اعلام برائت از مشركان و سپس تولى آمده است [۳۴]    : «... اِنّى بَرِى ءٌ مِمّا تُشرِكون اِنّى وجَّهتُ وجهِىَ لِلَّذى فَطَرَ السَّمـوتِ والاَرض...». (انعام:۷۸؛ انعام:۷۹) حضرت يوسف عليه السلام هم با هم زندانيان خويش ابتدا تبرى و سپس تولى را مطرح كرد: «اِنّى تَرَكتُ مِلَّةَ قَومٍ لا يُؤمِنونَ بِاللّهِ وهُم بِالأخِرَةِ هُم كـفِرون واتَّبَعتُ مِلَّةَ ءاباءى اِبرهيمَ واِسحـقَ و يَعقوب...». (يوسف:۳۷-۳۸) برخى ذيل آيه «و مَن يَتَّقِ اللّهَ يَجعَل لَهُ مَخرَجـا» (طلاق:۲) با بيان مراتبى براى تقوا، اولين مرتبه آن را تبرى از كفر و شرك دانسته اند كه با شهادتين حاصل مى شود. [۳۵]    
اسوه هاى تولى و تبرى:
قرآن كريم حضرت ابراهيم عليه السلام و پيروان وى را اسوه مؤمنان در تولى و تبرى معرفى مى كند: «قَد كانَت لَكُم اُسوَةٌ حَسَنَةٌ فى اِبرهيمَ والَّذينَ مَعَهُ اِذ قالوا لِقَومِهِم اِنّا بُرَءؤُا مِنكُم و مِمّا تَعبُدونَ مِن دونِ اللّهِ كَفَرنا بِكُم وبَدا بَينَنا وبَينَكُمُ العَدوةُ والبَغضاءُ اَبَدًا حَتّى تُؤمِنوا بِاللّهِ وحدَهُ...». (ممتحنه:۴)
آيه اى ديگر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را نيز الگوى مطلق مؤمنان در همه زمينه ها مى شناساند: «و لَقَد كانَ لَكُم فى رَسولِ اللّهِ اُسوَةٌ حَسَنَةٌ» و چون تولى و تبرى از وظايف و برنامه هاى پيامبر صلى الله عليه و آله بود: «واَنذِر عَشيرَتَكَ الاَقرَبين واخفِض جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ المُؤمِنين فَاِن عَصَوكَ فَقُل اِنّى بَرى ءٌ مِمّا تَعمَلون» (شعراء:۲۱۴-۲۱۶)، مؤمنان نيز بايد در اين زمينه به آن حضرت تأسى كنند. برخى خفض جناح با مؤمنان را به اظهار دوستى و محبت با آنان معنا كرده اند. [۳۶]    
طبق نقل على بن ابراهيم، مراد از «فَاِن عَصَوكَ» در آيه ياد شده اين است كه اگر در ولايت على عليه السلام و امامان بعد از وى نافرمانى كردند بگو: من از عمل شما بيزارم. [۳۷]     مراد از «العُروَهِ الوثقى» در آيه ۲۵۶ بقره نيز حب فى اللّه و بغض فى اللّه [۳۸]     و محبت اهل بيت عليهم السلام دانسته شده و از پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله روايت شده: كسى كه دوست دارد بر كشتى نجات سوار شده، به دستگيره قابل اطمينان چنگ زند و به ريسمان الهى آويخته شود، بايد بعد از من على عليه السلام را دوست بدارد و با دشمنان وى دشمن باشد و از امامان هدايت (فرزندان وى) پيروى كند. [۳۹]     بر پايه برخى احاديث، مراد از كسب نيكى ها در آيه «... مَن يَقتَرِف حَسَنَةً نَزِد لَهُ فيها حُسنـًا اِنَّ اللّهَ غَفورٌ شَكور» (شورى: ۲۳) دوستى اهل بيت عليهم السلام [۴۰]     و مقصود از«مَن صَلَحَ» در آيه «رَبَّنا واَدخِلهُم جَنّـتِ عَدنٍ الَّتى وعَدتَّهُم ومَن صَـلَحَ مِن ءابائِهِم و اَزوجِهِم و ذُرِّيّـتِهِم اِنَّكَ اَنتَ العَزيزُ الحَكيم» (غافر:۸) كه داخل كردن آنان در جنات عدن از پروردگار درخواست شده، دوستى حضرت على عليه السلام است. [۴۱]     مراد از انس و جانّى كه طبق آيه ۳۹ الرحمن: «فَيَومَئِذٍ لا يُسـٔلُ عَن ذَنبِهِ اِنسٌ ولا جانٌّ» در قيامت بازخواست نمى شوند نيز خصوص كسانى است كه در دنيا دوستدار اميرمؤمنان، على عليه السلام بوده، از دشمنان آن حضرت تبرى مى جويند [۴۲]     و هم اينان در آن روز از اين حكم كه آدمى از برادر، مادر، پدر، همسر و پسرانش مى گريزد (عبس:۳۴-۳۶) مستثنا هستند. [۴۳]    
شخصى به امام باقر عليه السلام عرض كرد: گاهى شيطان مرا وسوسه مى كند و من بر خودم مى ترسم؛ سپس دوستى شما را ياد مى كنم و دلم آرام مى گيرد. امام عليه السلام فرمود: مگر دين جز دوست داشتن است آيا نشنيده اى اين سخن خداوند متعالى را كه «اِن كُنتُم تُحِبّونَ اللّهَ فَاتَّبِعونى يُحبِبكُمُ اللّه» (آل عمران:۳۱) [۴۴]     استشهاد امام عليه السلام به اين آيه يا براى آن است كه دوست داشتن امامان معصوم عليهم السلام همان دوستى با خداست، يا براى بيان اين است كه محبت خدا به تمام و كمال نمى رسد مگر با پيروى از ايشان. [۴۵]    
ذيل آيه «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اتَّقُوا اللّهَ وكونوا مَعَ الصّـدِقين...» (توبه:۱۱۹) نقل است كه امام باقر عليه السلام به ابوحمزه ثمالى فرمود: كسى (در حقيقت) خدا را مى پرستد كه وى را شناخته باشد و كسى كه خدا را نشناخته، پرستش وى مانند پرستش غير خدا از روى گمراهى است. ابوحمزه پرسيد: معرفت خدا چيست؟ امام فرمود: معرفت به اين است كه خدا و رسولش را در موالات على عليه السلام و اقتدا به وى و امامان پس از او و تبرى جستن از دشمنان آنان تصديق كند. ابوحمزه پرسيد: چه كنم تا ايمانم كامل شود؟ امام عليه السلام فرمود: دوستان خدا را دوست بدار و با دشمنان خدا دشمن باش، همان گونه كه خدا فرمود: با صادقان باش. [۴۶]     ام سلمه (از همسران پيامبر صلى الله عليه و آله ) به عايشه هنگام عزيمت به بصره گفت: من روزى را به تو يادآور مى شوم كه پيامبر و على خلوت كرده بودند و تو هجوم بردى و با على تندى كردى و پيامبر صلى الله عليه و آله به تو فرمود: به خدا سوگند كسى از اهل بيت من و غير آن ها با على عليه السلام دشمنى نمى كند مگر اينكه از ايمان خارج شود. [۴۷]     در تفسيرى از آيه «سَيَجعَلُ لَهُمُ الرَّحمـنُ وُدّا» (مريم:۹۶) هم مراد از جعل ودّ قرار دادن حب على عليه السلام در قلب هر مؤمن، دانسته شده است. [۴۸]     ذيل آيه ۲۳ شورى نيز احاديثى در وجوب محبت اهل بيت نقل شده كه طبق آن ها ثمره دوستى اهل بيت، بهشت و فرجام دشمنى با آن ها دوزخ است. [۴۹]    
به نقل روايات متواتر، حب و دوستى على بن ابى طالب عليه السلام عنوان و در رأس نامه عمل مؤمن [۵۰]     و علامت ايمان است و دشمنى با على عليه السلام نشان كفر و نفاق است. [۵۱]     فخر رازى با تكيه بر وجوب دوستى اهل بيت عليهم السلام (على، فاطمه، امام حسن و امام حسين عليهم السلام )، اختصاص ايشان به مزيد تعظيم را لازم دانسته است. [۵۲]    
منابع
آشنايى با قرآن، مرتضى مطهرى (م. ۱۳۵۸ ش.)، قم، صدرا، ۱۳۷۰ ش؛ اخلاق در قرآن (پيام قرآن)، مكارم شيرازى و ديگران، قم، هدف، ۱۳۷۷ ش؛ اخلاق محتشمى، نصير الدين الطوسى (م. ۶۷۲ ق.)، به كوشش دانش پژوه، دانشگاه تهران، ۱۳۷۷ ش؛ الاصفى، الفيض الكاشانى (م. ۱۰۹۱ ق.)، به كوشش مركز الابحاث والدراسات، قم، مكتب الاعلام الاسلامى، ۱۴۱۸ ق؛ بحارالانوار، المجلسى (م. ۱۱۱۰ ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، ۱۴۰۳ ق؛ بيان السعاده، الجنابذى (م. ۱۳۲۷ ق.)، بيروت، اعلمى، ۱۴۰۸ ق؛ التبيان فى آداب حملة القرآن، النووى (م. ۶۷۶ ق.)، به كوشش احمد عدنان، بغداد، مطبعة السعد، ۱۹۸۹ م؛ التحقيق، المصطفوى، تهران، وزارت ارشاد، ۱۳۷۴ ش؛ تسنيم، جوادى آملى، قم، اسراء، ۱۳۷۸ ش؛ تفسير الصافى، الفيض الكاشانى (م. ۱۰۹۱ ق.)، بيروت، اعلمى، ۱۴۰۲ ق؛ تفسير العياشى، العياشى (م. ۳۲۰ ق.)، به كوشش رسولى محلاّتى، تهران، المكتبة العلمية الاسلاميه؛ تفسير فرات الكوفى، الفرات الكوفى (م. ۳۰۷ ق.)، به كوشش محمد كاظم، تهران، وزارت ارشاد، ۱۳۷۴ ش؛ تفسير القرآن العظيم، ابن كثير (م. ۷۷۴ ق.)، به كوشش مرعشلى، بيروت، دار المعرفة، ۱۴۰۹ ق؛ تفسير القرآن الكريم، ابوحمزة الثمالى (م. ۱۴۸ ق.)، گردآورى عبدالرزاق حرزالدين، به كوشش معرفت، قم، الهادى، ۱۴۲۰ ق؛ تفسير القرآن الكريم، صدرالمتالهين (م. ۱۰۵۰ ق.)، به كوشش خواجوى، قم، بيدار، ۱۳۶۶ ش؛ تفسير القمى، القمى (م. ۳۰۷ ق.)، به كوشش الجزائرى، قم، دارالكتاب، ۱۴۰۴ ق؛ التفسير الكبير، الفخر الرازى (م. ۶۰۶ ق.)، قم، دفتر تبليغات، ۱۴۱۳ ق؛ تفسير المحيط الاعظم، سيد حيدر آملى (م. ۷۸۲ ق.)، به كوشش موسوى تبريزى، وزارت ارشاد، ۱۴۱۴ ق؛ تفسير منهج الصادقين، فتح الله كاشانى (م. ۹۸۸ ق.)، به كوشش مرتضوى، غفارى، تهران، انتشارات علميه اسلاميه، ۱۳۸۵ ق؛ تفسير موضوعى قرآن كريم، جوادى آملى، تهران، اسراء، ۱۳۷۳ ش؛ تفسير نمونه، مكارم شيرازى و ديگران، تهران، دار الكتب الاسلامية، ۱۳۷۵ ش؛ تفسير نور، قرائتى، قم، مؤسسه در راه حق، ۱۳۷۶ ش؛ تفسير نورالثقلين، العروسى الحويزى (م. ۱۱۱۲ ق.)، به كوشش رسولى محلاتى، اسماعيليان، ۱۳۷۳ش؛ جامع الاخبار، محمد بن محمد الشعيرى (قرن ۶)، بيروت، الاعلمى، ۱۴۰۶ ق؛ الجامع لاحكام القرآن، القرطبى (م. ۶۷۱ ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، ۱۴۰۵ ق؛ حلية الابرار، سيد هاشم البحرانى (م. ۱۱۰۷ ق.)، به كوشش مولانا، قم، المعارف الاسلامية، ۱۴۱۱ ق؛ خصائص الوحى المبين، ابن البطريق (م. ۶۰۰ ق.)، به كوشش المحمودى، قم، دارالقرآن الكريم، ۱۴۱۷ ق؛ الدرالمنثور، السيوطى (م. ۹۱۱ ق.)، بيروت، دار الفكر، ۱۴۱۴ ق؛ روض الجنان، ابوالفتوح رازى (م. ۵۵۴ ق.)، به كوشش ياحقى و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوى، ۱۳۷۵ ش؛ شرح اصول كافى، محمد صالح مازندرانى (م. ۱۰۸۱ ق.)؛ شرح قصيدة ابن القيم، احمد بن ابراهيم بن عيسى (م. ۱۳۲۹ ق.)، به كوشش الشاويش، بيروت، المكتب الاسلامى، ۱۴۰۶ ق؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد (م. ۶۵۶ ق.)، بيروت، اعلمى، ۱۴۱۵ ق؛ شواهد التنزيل، الحاكم الحسكانى (م. ۵۰۶ ق.)، به كوشش محمودى، تهران، وزارت ارشاد، ۱۴۱۱ ق؛ صراط النجاة، ميرزا جواد التبريزى، دارالاعتصام، ۱۴۱۷ ق؛ عدة الصابرين، محمدبن ابى بكر ايوب الزعى (م. ۷۵۱ ق.)، به كوشش زكريا على، بيروت، دار الكتب العلميه؛ علل الشرايع، الصدوق (م. ۳۸۱ ق.)، بيروت، اعلمى، ۱۴۰۸ ق؛ فتح القدير، الشوكانى (م. ۱۲۵۰ ق.)، بيروت، دارالمعرفه؛ فيض القدير، المناوى (م. ۱۰۳۱ ق.)، به كوشش احمد عبدالسلام، بيروت، دار الكتب العلمية، ۱۴۱۵ ق؛ الكافى، الكلينى (م. ۳۲۹ ق.)، به كوشش غفارى، بيروت، دارالتعارف، ۱۴۱۱ ق؛ الكشاف، الزمخشرى (م. ۵۳۸ ق.)، به كوشش محمد عبدالسلام، بيروت، دار الكتب العلمية، ۱۴۱۵ ق؛ كشف الاسرار، ميبدى (م. ۵۲۰ ق.)، به كوشش حكمت، تهران، امير كبير، ۱۳۶۱ ش؛ لسان العرب، ابن منظور (م. ۷۱۱ ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دار احياء التراث العربى، ۱۴۰۸ ق؛ لغت نامه، دهخدا (م. ۱۳۳۴ ش.) و ديگران، تهران، مؤسسه لغت نامه و دانشگاه تهران، ۱۳۷۳ ش؛ مجمع البحرين، الطريحى (م. ۱۰۸۵ ق.)، به كوشش احمد الحسينى، تهران، فرهنگ اسلامى، ۱۴۰۸ ق؛ مجمع البيان، الطبرسى (م. ۵۴۸ ق.)، بيروت، دار المعرفة، ۱۴۰۶ ق؛ مجموع الفتاوى، ابن تيميه (م. ۷۲۸ ق.)، به كوشش عبدالرحمن بن محمد، مكتبة ابن تيميه؛ مسند ابى داود الطيالسى، سليمان بن داود (م. ۲۰۳ ق.)، بيروت، دارالحديث؛ المصنّف، ابن ابى شيبه (م. ۲۳۵ ق.)، به كوشش سعيد محمد، دار الفكر، ۱۴۰۹ ق؛ معانى الاخبار، الصدوق (م. ۳۸۱ ق.)، به كوشش غفارى، قم، انتشارات اسلامى، ۱۳۶۱ ش؛ معجم الفاظ الفقه الجعفرى، احمد فتح اللّه، الدمام، ۱۴۱۵ ق؛ مفردات، الراغب (م. ۴۲۵ ق.)، به كوشش صفوان داودى، دمشق، دارالقلم، ۱۴۱۲ ق؛ من لايحضره الفقيه، الصدوق (م. ۳۸۱ ق.)، به كوشش شمس الدين، بيروت، دارالتعارف، ۱۴۱۱ ق؛ الميزان، الطباطبايى (م. ۱۴۰۲ ق.)، بيروت، اعلمى، ۱۳۹۳ ق؛ نثر طوبى، الشعرانى (م. ۱۳۹۳ ق.)، تهران، دار الكتب الاسلامية، ۱۳۹۸ ق.

[۵۳]     التحقيق، ج۱۳، ص۲۰۴، «ولى».
[۵۴]     مفردات، ص۸۸۵، «ولى». @ نثر طوبى، ج۲، ص۵۸۲.
[۵۵]     نثر طوبى، ج۲، ص۵۸۳. @ التحقيق، ج۱۳، ص۲۰۶-۲۰۷، «ولى».
[۵۶]     نثر طوبى، ج۲، ص۵۸۳.
[۵۷]     لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷. @ مجمع البحرين، ج۴، ص۵۵۸، «ولى».
[۵۸]     لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۶، «ولى».
[۵۹]     لغت نامه، ج۵، ص۷۱۵۰، «تولى».
[۶۰]     التحقيق، ج۱، ص۲۴۰، «برء».
[۶۱]     التحقيق، ج۱، ص۲۴۰، «برء».
[۶۲]     مفردات، ص۱۲۱، «برى». @ لسان العرب، ج۱، ص۳۵۴، «برء».
[۶۳]     مفردات، ص۱۲۱، «برء».
[۶۴]     الميزان، ج۵، ص۱۹۶. @ صراط النجاة، ج۳، ص۴۵۲. @ معجم الفاظ الفقه الجعفرى، ص۱۳۰.
[۶۵]     اخلاق در قرآن، ج۱، ص۳۶۶.
[۶۶]     اخلاق محتشمى، ص۵۶۲-۵۶۳. @ تفسير موضوعى، ج۱۰، ص۱۳۰.
[۶۷]     بيان السعاده، ج۲، ص۲۱۱.
[۶۸]     بيان السعاده، ج۳، ص۲۲.
[۶۹]     مجموع الفتاوى، ج۶، ص۴۷۸.
[۷۰]     عدة الصابرين، ج۱، ص۸۹.
[۷۱]     مجمع البيان، ج۱، ص۱۱۰. @ تفسير صدرالمتالهين، ج۱، ص۱۷۱. @ تسنيم، ج۱، ص۲۷۴.
[۷۲]     كشف الاسرار، ج۲، ص۸۳. @ جامع الاخبار، ص۱۲۴.
[۷۳]     آشنايى با قرآن، ج۱-۲، ص۱۴۴-۱۴۵.
[۷۴]     نمونه، ج۳، ص۴۹۲. @ تفسير نور، ج۲، ص۳۵۹.
[۷۵]     الكافى، ج۲، ص۱۲۵-۱۲۶. @ معانى الاخبار، ص۳۹۸. @ مسند ابى داود، ص۱۰۱.
[۷۶]     التبيان، ج۵، ص۱۶۳.
[۷۷]     من لا يحضره الفقيه، ج۲، ص۶۲۰.
[۷۸]     علل الشرايع، ج۱، ص۱۴۰. @ الدرالمنثور، ج۶، ص۱۸۶. @ المصنف، ج۸، ص۱۹۶.
[۷۹]     شرح قصيده، ج۲، ص۴۷۵.
[۸۰]     محيط الاعظم، ج۱، ص۴۳۲-۴۳۳.
[۸۱]     نورالثقلين، ج۴، ص۲۳۴.
[۸۲]     الميزان، ج۱۸، ص۴۵-۴۷.
[۸۳]     شواهد التنزيل، ج۲، ص۱۹۴. @ الدرالمنثور، ج۶، ص۷.
[۸۴]     تفسير ابن كثير، ج۱، ص۳۶۶.
[۸۵]     روض الجنان، ج۲، ص۲۸۲-۲۸۳.
[۸۶]     منهج الصادقين، ج۳، ص۴۰۶.
[۸۷]     شرح اصول كافى، ج۸، ص۲۲۱.
[۸۸]     فتح القدير، ج۴، ص۱۲۰.
[۸۹]     تفسير قمى، ج۲، ص۱۲۶. @ الصافى، ج۴، ص۵۴.
[۹۰]     تفسير ابن كثير، ج۱، ص۳۱۹.
[۹۱]     تفسير ابن كثير، ج۱، ص۳۱۹. @ حلية الابرار، ج۲، ص۴۴۰. @ بحارالانوار، ج۲۳، ص۱۴۴.
[۹۲]     الاصفى، ج۲، ص۱۱۲۸. @ شواهد التنزيل، ج۲، ص۲۱۴.
[۹۳]     تفسير قمى، ج۲، ص۲۵۵.
[۹۴]     تفسير قمى، ج۲، ص۳۴۵.
[۹۵]     تفسير فرات الكوفى، ص۵۳۹.
[۹۶]     بحارالانوار، ج۲۷، ص۹۴.
[۹۷]     بحارالانوار، ج۲۷، ص۹۴.
[۹۸]     تفسير ابى حمزه ثمالى، ص۱۹۴. @ تفسير عياشى، ج۲، ص۱۱۶.
[۹۹]     شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۳۲۳.
[۱۰۰]     خصائص الوحى المبين، ص۱۳۳. @ شواهد التنزيل، ج۱، ص۴۷۳-۴۷۴.
[۱۰۱]     الكشاف، ج۴، ص۲۲۰-۲۲۱. @ التفسير الكبير، ج۲۷، ص۱۶۶. @ تفسير قرطبى، ج۱۶، ص۲۳.
[۱۰۲]     فيض القدير، ج۴، ص۴۸۱. @ خصائص الوحى المبين، ص۳۰.
[۱۰۳]     شواهد التنزيل، ج۲، ص۲۵۰.
[۱۰۴]     التفسير الكبير، ج۲۷، ص۱۶۶.
http://maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/dmaarefbooks/Books/۹/۱۹.htm



جعبه ابزار