ثابت قطنه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ثابت بن کعب بن جابر بن کعب بن کرمان بن طرفة بن وهب بن مازن بن تیم بن اسد بن حارث بن عتیک ازدی، از شعرا و بزرگان دوران اموی و از قبیله ازد است.
ثابت بن کعب بن جابر بن کعب بن کرمان بن طرفة بن وهب بن مازن بن تیم بن اسد بن حارث بن عتیک ازدی، از
شعرا و بزرگان دوران اموی و از قبیله ازد است.
و جزء افراد سرشناس این قبیله به شمار میرود که برای شناساندن جد وی، او را به ثابت نسبت میدهند؛ همانطور که در کتاب
الاصابه این چنین آمده است.
در مورد
تاریخ ولادت او چیزی در
تاریخ ثبت نشده است.
برخی نام او را با نام ثابت بن قطبه اشتباه گرفتند؛ در حالی که وی، عتکی و ثابت بن قطبه، خزاعی است؛
اما با این حال در کتابشان قطبه را به جای قطنه آوردند. اشتباهی که بلاذری در کتابش بارها انجام داد.
کنیه او ابوالعلا بود؛
اما به قطنه معروف است و در بیشتر منابع نیز از وی به ثابت قطنه یاد شده است.
علت معروف شدن به نام قطنه هم این بوده است که وی در
جنگ با ترکان یکی از چشمانش را از دست داده بود و از آن
روز به بعد، وی چشم معیوبش را با پنبهای میپوشاند؛ به همین سبب،
لقب قطنه را به وی دادند.
وی در چندین جنگ در دوران اموی حضور داشت و با اینکه
شاعر بود، اما روحیه جنگآوری و دلیری داشت و خدمات بیشماری برای دولت امویان انجام داد.
او از یاران
یزید بن مهلب بود که از سوی وی کارگزار یکی از مرزهای
خراسان شد.
او در اواخر عمرش مقابل امویان ایستاد و در جریانات ضد اموی شرکت کرد.
ویژگی شخصیتی ثابت قطنه بدین شرح است:
ثابت قطنه از دلاوران و شجاعان عرب و از شرفترین مردم در دوران اموی به حساب میآید؛ اما در کنار آن دیوانی به نام خود دارد که
ماجد بن احمد سامرایی بغدادی آن را گردآوری کرده است.
در باب شعر ثابت،
احمد بن ابراهیم که از نزدیکان
امام حسن عسکری (علیهالسلام) و پدر ایشان
امام هادی (علیهالسلام) بود، کتابی به نام «شعر ثابت بن قطنه و صنعته» نوشت و در آن
اشعار ثابت را جمعآوری و تنظیم کرد.
ثابت در عین حال که شاعر بنامی در دوران خود بود و هجوهایی از او نقل شده،
خطیب توانایی نبود. ثابت روزی بر منبر خطبهای خواند؛ ولی از هول خود، پراکنده و غلط گفت. او گفت: هر که
خدا و
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را
اطاعت کند، گمراه است! بعد از آن غلط و اشتباه دیگر چیزی نگفت و از منبر پایین آمد و خاموش شد. بعد این بیت را گفت:
و ان لم اکن فیکم خطیبا فاننی بسیفی اذا جد الوغی لخطیب
یعنی اگر من میان شما خطیب نباشم، هنگام شدت کارزار با شمشیر خود خطیب خواهم بود.
به او گفتند: اگر این بیت را بر منبر گفته بودی، بهترین و بزرگترین خطیب محسوب میشدی.
از جمله اعتقاداتی که ثابت به آن پایبند بود و میتوان از اشعار او به راحتی فهمید، مرجئه بودن (به مقاله عقاید
مرجئه مراجعه شود.) اوست.
ابوالفرج اصفهانی او را از «مرجئه» دانسته است. در دورانی که وی در خراسان بود، ناظر مناظرات
خوارج با مرجئه بود، وی در آنجا به سمت مرجئه گرایش پیدا کرد و ضمن تأیید
ارجاء، سخنان خوارج را نادرست شمرد.
اشعار ثابت در این باب، یکی از مآخذ اولیه در
شناخت عقاید مرجئه به شمار میرود. شعر ثابت قطنه چنین است:
نرجی الامور اذا کانت مشبهة و نصدق القول فیمن جار اوعندا
المسلمون علی الاسلام کلهم والمشرکون اشتوا دینهم قددا
یعنی در اموری که مشتبه باشد، آنها را
خدا واگذار میکنیم؛ اما در مورد کسی که
ظلم کرده یا عناد ورزیده، موضع میگیریم.
مسلمانان همه در پذیرش
اسلام،
مسلمان هستند؛ اما
مشرکان در دین خود متفرق شدهاند.
مرجئه که مواجه با بحثهای فراوان درباره تقابل
علی (علیهالسلام) و
عثمان بودند، کار آنها را که به نظرشان مشتبه بود، به خدا وامیگذاشتند؛ اما این بدان معنا نبود که درباره بنیامیهای که صریحاً ظالم و معاند بودند، موضع نگیرند و حرکتی از خود نشان ندهند و در مقابل امویان
سکوت کنند. کاری که ثابت نیز بارها انجام داد.
ثابت در ادامه درباره خوارج که علی (علیهالسلام) و عثمان را محکوم به
کفر میکردند میگوید:
کل الخوارج مخط فی مقالته و لو تعبد فیما قال و اجتهدا
یعنی همه خوارج در گفتارشان بر خطا هستند، و لو اینکه نسبت به آنچه
اجتهاد کرده و گفتهاند سخت پایبند باشند.
وی عقیده مرجئه را درباره علی (علیهالسلام) و عثمان چنین بیان میکند:
اما علی و عثمان فانهما عبدان لم یشرکا بالله مذعبدا
... یجزی علی و عثمان سعیهما و لست ادری بحق آیة وردا
الله یعلم ماذا یحضران به و کل عبد سیلقی الله منفردا
یعنی علی (علیهالسلام) و عثمان هر دو بندگانی هستند که از زمانی که مسلمان شدند هرگز
مشرک نگشتند، آنها به کارهایی که انجام دادهاند، پاداش داده خواهند شد و من نمیدانم آنها در کجا وارد خواهند شد. خدا میداند آن دو چگونه در برابر خدا حاضر میشوند و هر بندهای به تنهایی خدا را ملاقات خواهد کرد.
همین عقاید ارجایی او باعث شد که در مقابل
بنیامیه بایستد و از
حق مردم
دفاع کند.
ثابت قطنه در دوران حیاتش سمت بالای سیاسی نداشت؛ اما جایگاه بالایی داشت.
ثابت قطنه جایگاه بالایی داشت و صاحب نفوذ بود به حدی که در سال هفتاد و هشت هجری، با فرستادن چند بیت
شعر همراه با چند نامه به صورت محرمانه به عبدالملک بن مروان، موجبات برکناری امیه بن عبدالله بن خالد بن اسید را که والی خراسان از سوی عبدالملک بود، فراهم آورد.
بعد از
عزل امیه، وی همراه با حاکم بعدی (مهلب بن ابیصفره) به خراسان
مهاجرت کرد و باقی عمر خود را در این منطقه حضور داشت. وی همراه با مهلب بن ابیصفره، در جنگ ضد ترکان در ماوراءالنهر حضور داشت
و جزء یاران باوفای مهلب بود. زمانی که مهلب او را برای متقاعد کردن برادرش حریث فرستاد، از مهلب حمایت کرد و از برادرش خواست که نزد مهلب برود و به تصمیم برادرش اعتنا نکرد.
بعد از مرگ مهلب، وی در لوای پسرش
یزید بن مهلب بود و طبق دستورات وی
عمل میکرد.
در زمان خروج یزید بن مهلب، او از خروج یزید حمایت کرد و با گفتن شعری، او را در امر خروجش تحریک کرد. وی در شعری میگوید:
ایزید کن الحرب اذهیجتها کابیک لارعشا و لا رعدیدا
یعنی ای یزید در جنگی که آن را تهییج کردی، همچون پدرت باش نه لرزهای بر اندامت باشد و نه خوفی.
در همین جنگ، وی به خاطر دادن روحیه به سربازان و همینطور منفور داشتن خلیفه، خطاب به خلیفه گفت:
انا لضرابون فی حمس الوغی راس المستوج ان اراد صدودا
یعنی ما در بحبوحه
جنگ سر کسی را که تاج بر آن است و بخواهد برابر ما بایستد، با شمشیر خواهیم زد.
بعدها که سعید بن عبدالعزیز حاکم خراسان شد، ثابت نزد او رفت؛ پس از بازگشت، یکی از حاضران، مصرع دوم شعر او را چنین خواند: «راس الخلیفه ان اراد صدودا». سعید با شنیدن این عبارت، دستور قتل ثابت را صادر کرد؛ اما ثابت با زیرکی، شعر را تغییر داد و با اضافه کردن بیت دیگری به آن از مهلکه نجات یافت.
در سال صد و دو هجری که
خبر مرگ یزید بن مهلب را شنید، در
مرثیه او چندین بیت سرود:
«درازی این
شب نمیخواهد کوتاه و تباه شود. هم و غم هم
قلب مهجور ترا (خود را گوید) تحریک کرده و به هیجان آورده است. من بیدار ماندم و حال اینکهام خالد (همسر یا معشوقه) با من بیدار نماند.
چشم من مدت یک سال خواب را بر خود
حرام کرد. بیخوابی من برای کسی بود که فقدان او عشیره را تباه کرد.
مرگ او را
دعوت کرد و او اجابت نمود و
تسلیم شد. من ای دوست برای شهریاری میگریم که در محل عقر لشکرهای او دچار جبن و
ترس شدند و خود او مرگ را آشکارا پذیرفت... اگر روزگار
عباس را دچار لغزش کند، مایه و کیفر کار گذشته را به او میدهیم. ما از او قصاص میگیریم و از جزای کردار او تجاوز نمیکنیم. اگرچه باز فرزند مروان (در کار خود) ستمگرتر است. (و مستوجب کیفر بدتر میباشد)».
با به
حکومت رسیدن
هشام بن عبدالملک،
اشرس بن عبدالله سلمی به ولایت خراسان دست یافت. وی کاتبی ملقب به ابوامیه به همراه داشت که نسبت به وی بسیار ذی نفوذ بود. با تحریک ابوامیه، اشرس بر خراج خراسان افزود و مردم را تحت فشار قرار داد و با وجود اینکه به مردم
ماوراءالنهر قول داده بود که در صورت
اسلام ، خراج را بردارد؛ اما به بهانه مال الصلح آنان را از خود دور کرد و این عملکردهای وی، باعث اعتراض ثابت قطنه شد. ثابت از مردم حمایت کرد و اشرس برای مقابله با آنان، اجتماع آنان را پراکنده کرد و ثابت را به
زندان انداخت.
در این جریان ابوصیدا نیز از قطنه حمایت کرد و لذا اشرس او را نیز به حبس انداخت. اشرس، ثابت را به کفالت
عبدالله بن بسطام بن مسعود آزاد کرد و برای رهایی از شرش، وی را به منطقه دیگری فرستاد.
در سال صد و ده هجری، طی حملهای که به آمل شد و سپاه اشرس با ترکان این منطقه به جنگ پرداختند، ثابت نیز حضور داشت و طی این
عبدالله بن بسطام بمله، ثابت با یارانش، هرچه را ترکان غارت کرده بودند، پس گرفتند.
ثابت در فواصل
جنگ گفت: خدایا من دوش میهمان
ابن بسطام بودم، مرا امشب مهمان خویش کن، به خدا نباید بنیامیه مرا بسته به
آهن بنگرند. پس از آن حمله برد، یارانش نیز حمله بردند، یارانش سستی کردند؛ اما او استوار ماند و از
جنگ نگریخت، نیروهای
دشمن او را با تیر زدند، به طوری که روی دستها بلند شد و او را بر
زمین زد. وی با همین وضعیت به پیشروی خود ادامه داد و ضربت خورد و زخمی شد. ثابت مجروح شد که همین
جراحت منجر به
مرگ وی شد.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «ثابت قطنه»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۲/۲۱.