• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ختنه(خام)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



ختنه ، ختنه، سنّتى دیرین در ادیان الهى که در شریعت اسلام پذیرفته شده است.
واژه ختنه از ریشه خ ت ن به معناى قطع کردن و بریدن و در کاربرد عام به معناى بریدن پوستِ بر آمده از آلت تناسلى مردان و زنان است. در متون عربى و دینى بهجاى آن بیشتر واژه خِتان بهکار رفته است (خلیل بن احمد، ذیل «ختن»؛ ابن منظور، ذیل «ختن»؛ فیروزآبادى، ذیل «ختن»). همچنین کاربرد واژه اِعذار براى ختنه مرد و زن و نیز واژه خَفْض، بهویژه در مورد ختنه زنان، رواج دارد. به کسى که ختنه نشده باشد، اَقْلَف/ اَغْلَف گفته مىشود (ابن اثیر، ذیل «ختن»، «خفض»، «غلف»، «قلف»؛ ابن منظور، ذیل «ختن»، «خفض»، «غلف»، «قلف»).
۱) مباحث فقهى. مفهوم دقیق ختنه مردان بر پایه متون حدیثى و فقهى، عبارت است از برداشتن تمام یا بخشى از پوستى که حشفه را مىپوشاند، و ختنه زنان بریدن بخشى از پوست آلت تناسلى در بالاى محل خروج ادرار است (ابن ادریس حلّى، ج ۳، ص ۴۸۱؛ نووى، المجموع، ج ۱، ص ۳۰۱ـ۳۰۲؛ بهوتى حنبلى، ج ۱، ص ۹۳). ختنه به عنوان سنّت اجتماعى و دینى در دورههاى گوناگون میان مسلمانان رواج داشته و بر اثر تداخل با آداب و رسوم متداول در میان ملتها، جزئیات آن اشکال متفاوتى یافته است.
سنّت ختنه در ادیان و جوامع قدیمى نیز سابقه داشته است. بنابر آنچه در تورات (کتاب مقدس، سفر پیدایش، ۱۷:۱؛ کتاب مقدس، سفر پیدایش، ۱: ۹ـ۱۳) ذکر شده، حضرت ابراهیم علیهالسلام در ۹۹ سالگى مورد خطاب الهى قرار گرفت و مأمور شد که خود و اولاد ذکور از نسل خود را به نشانه پیمان بستن با خداوند ختنه کند. این سنّت در میان یهودیان هم متداول بوده و هست و آنان ختنه نکردن را بسیار ناپسند مىشمارند. شیوه ختنه و شرایط آن در شریعت یهود با احکام اسلامى آن تشابه بسیار دارد. در مسیحیت ایمان به خدا و غسل تعمید به جاى ختنه نشانه پیمان الهى تلقى شده است (کتاب مقدس، سفر پیدایش، :۳۴ ۱۵ـ۱۸). یهودیان اغلف را نجس شمرده و از بسیارى از حقوق محروم مىدانستند.(ذیب، ص۵۲)
در قرآن ختنه به صراحت ذکر نشده است، ولى احادیث و منابع تفسیرى برخى آیات را اشارهکننده به آن دانستهاند. مثلا سنّتِ ابراهیمىِ ختنه از جمله مصادیق «کلمات» در آیه ۱۲۴ سوره بقره، «مِلّةَ ابراهیمَ حنیفاً» در آیه ۱۲۵ سوره نساء و «حنفاء» در آیه ۵ سوره بینه به شمار رفته است (رجوع کنید به طبرى، ذیل آیه ۱۲۵ سوره نساءآیه ۵ سوره بینه؛ طوسى، التبیان، آیه ۱۲۵ سوره نساءآیه ۵ سوره بینه؛ طبرسى، ذیل آیه ۱۲۵ سوره نساءآیه ۵ سوره بینه ). همچنین مراد از «صِبغةَاللّه» در آیه ۱۳۸ سوره بقره به نظر برخى مفسران، شریعت الهى درباره ختنه است (طوسى، التبیان، ذیل آیه ۱۳۸ سوره بقره؛ طبرسى، آیه ۱۳۸ سوره بقره؛ ابن جوزى، ذیل آیه ۱۳۸ سوره بقره). همچنین در احادیث به پیشینه این سنّت دیرین و شرایط و چگونگى آن در اسلام پرداخته شده است. برخى احادیث ختنه حضرت ابراهیم را در هشتاد سالگى ذکر کردهاند (احمد بن حنبل، ج ۲، ص ۳۲۲؛ بخارى، ج ۴، ص ۱۱۱؛ قاضى نعمان، ج ۱، ص ۱۲۴؛ خطیب شربینى، ج ۴، ص ۲۰۳ ). پارهاى احادیث نخستین مختون مرد را حضرت ابراهیم و نخستین مختون زن را هاجر مادر اسماعیل علیهالسلام دانستهاند (حرّ عاملى، ج ۲۱، ص ۴۴۳). بنابر برخى احادیث، پیامبر اکرم را پس از تولد، عبدالمطلب، و بر پایه برخى دیگر جبرئیل، ختنه کرد. روایاتى دیگر حاکى است که آن حضرت مختون متولد شده است (ابن عبدالبرّ، ۱۴۱۰، ج ۲۳، ص۱۴۰؛ سیوطى، ص۱۷۰؛ مجلسى، ج ۱۵، ص ۲۷۴؛ مجلسى، ج ۱۷، ص ۲۹۹)؛ همچنان که بنابر احادیث، برخى پیامبران و امامان نیز ختنه شده به دنیا آمدهاند و این از ویژگیهاى امام بهشمار رفته است (کلینى،ج ۱، ص ۳۸۸؛ ابن بابویه، ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶، ج ۲، ص ۵۹۴؛ حرّ عاملى، ج ۲۱، ص ۴۳۸).
بر این اساس، باید ختنه را سنّتى دانست که پیش از اسلام متداول بوده و پس از آن، البته با شرایط و قیودى خاص، تداوم یافته است. با این همه، مذاهب مختلف اسلامى درباره چگونگى حکم آن اختلافنظر دارند. به موجب فقه امامى، خوددارى از ختنه بر مردان جایز نیست. حتى اگر کسى در دوران کهنسالى به دین اسلام بگرود، ختنه بر او واجب است و وجوب ختنه از ضروریات دین خوانده شده است. بر این اساس، طواف شخص ختنه ناکرده (اغلف) باطل است و نیز نمىتواند امام جماعت شود (مفید، ص ۴۴۲؛ علم الهدى، ج ۳، ص ۳۹؛ طوسى، المبسوط، ج ۱، ص ۱۵۵؛ نجفى، ج ۳۱، ص ۲۶۳). حتى برخى بر آناند که بر پیکر شخص اغلف نمىتوان نماز میت گزارد (غروى تبریزى، ج ۹، ص ۱۳). البته شمارى از فقیهان امامى در برخى فروض میان مقصر بودن یا نبودن شخص مزبور و میان توانایى داشتن یا نداشتن براى ختنه، تفاوت قائل شدهاند (علامه حلّى، ۱۴۱۲ـ۱۴۲۰، ج ۳، ص ۵۷؛ علامه حلّى، ۱۴۱۲ـ۱۴۲۰، ج ۳، ص۶۰؛ شهید اول، ص۲۷۰).
شافعیان و حنبلیان نیز به وجوب ختنه مردان قائلاند (نووى، المجموع، ج ۱، ص۳۰۰ـ۳۰۱؛ ابن تیمیه، ج۱، ص۲۴۳ـ ۲۴۴؛نووى، المجموع، ج ۱، ص۳۰۰). در برابر، حنفیان و مالکیان ختنه کردن را بر مردان واجب ندانستهاند، بلکه از آنرو که ختنه را نوعى سنّت انگاشتهاند، آن را مستحب شمرده و کارهایى چون امامت جماعت را براى اغلف جایز و شهادت دادن او را پذیرفتنى دانستهاند (ابن عبدالبرّ، ۱۴۰۷، ص ۶۱۲؛ ابن حجر عسقلانى، ج۱۰، ص۲۸۷؛ طورى، ج۷، ص۱۶۱؛ آبى ازهرى، ج ۱، ص۷۹).
فقهاى شیعه و اهل سنّت براى وجوب ختنه مردان به آیه ۱۲۳ سوره نحل (اَنْ اتَّبِعْ مِلَّةَ اِبْراهیمَ حَنیفاً: اینکه از آیین ابراهیم که ایمان او خالص بود، پیروى کن) استناد کردهاند. آنان به استناد احادیث، مراد از روش و سنّت ابراهیم در این آیه را ختنه دانستهاند، همچنانکه در منابع فقهى به احادیث متعدد دیگر و اجماع هم استناد شده است (بیهقى، ج ۸، ص ۳۲۳ـ۳۲۵؛ طوسى، کتاب الخلاف، ج ۵، ص ۴۹۴ـ ۴۹۵؛ ابن تیمیه، ج ۱، ص۲۴۴ـ۲۴۵؛ خطیب شربینى، ج ۴، ص ۲۰۳). به نظر مشهور فقهاى امامى، زمان وجوب ختنه، هنگام بلوغ است. هرچند شمارى از فقها بهوجوب ختنه بر ولىِّ کودک قائلاند، ولى مخالفان این نظر، با استناد به اصل برائت آن را بر ولىّ واجب ندانسته و احادیثى را که اولیا را به ختنه فرزندان خود ترغیب کردهاند، دالّ بر استحبابِ این کار شمردهاند (بحرانى، ج ۲۵، ص ۴۹؛ بحرانى، ج ۲۵، ص۵۴؛ نجفى، ج ۳۱، ص ۲۶۱ـ۲۶۲)، همچنانکه اهل سنّت نیز ختنه نابالغ را بر ولىّ او مستحب دانستهاند (نووى، المجموع، ج ۱، ص ۳۰۲ـ۳۰۳). ختّان (ختنهکننده) مىتواند در برابر کار خود اجرت دریافت کند و تنها درصورتى ضامن است که مهارت کافى نداشته باشد یا در کار خود تعدى یا تفریط نماید (طوسى، کتاب الخلاف، ج ۳، ص ۵۰۳؛ ابن قدامه، ج ۶، ص۱۲۰ـ۱۲۱؛ علامه حلّى، ۱۴۱۴، ج ۱۲، ص ۱۸۵). به نظر برخى فقها، هرگاه مرد بالغ از ختنه خوددارى کند، حاکم اسلامى موظف است او را به این کار وادارد (ابن ادریس حلّى، ج ۳، ص ۴۸۱؛ نووى، روضةالطالبین، ج ۷، ص ۳۸۷ـ۳۸۸).
بیشتر مذاهب فقهى، ختنه زنان را واجب ندانسته و به استحباب آن قائلاند (طوسى، النهایة، ص ۵۰۲؛ ابن قدامه، ج ۱، ص۷۰؛ نجفى، ج ۳۱، ص ۲۶۱). از جمله مستندات این فقها، احادیث و به ویژه این حدیث مشهور است که ختنه براى مردان سنّت است و براى زنان فضیلت و شرافت (الخِتانُ سنّةٌ لِلرّجال و مَکرُمَةٌ للنّساء)(کلینى، ج ۶، ص ۳۷؛ بیهقى، ج ۸، ص ۳۲۵). برخى فقها از این حدیث، وجوب ختنه بر مردان را هم استفاده کردهاند (ابن قدامه، ج ۱، ص۷۰؛ نجفى، ج ۳۱، ص ۲۶۱). در برابر، فقهاى شافعى ختنه زنان را واجب شمرده و به احادیثى دیگر استناد کردهاند (نووى، المجموع،ج ۱، ص۳۰۰ـ۳۰۱؛ خطیب شربینى، ج ۴، ص ۲۰۲). باتوجه به رواج ختنه دختران در مصر و واکنش شدید برخى مدافعان حقوق زنان، در این کشور قوانینى به تصویب رسید تا ختنه دختران را محدود سازد.(ذیب، ص۳۱۰-۳۱۲)
براى ختنه، قطعنظر از وجوب یا استحباب آن در مذاهب گوناگون، آدابى مستحب در احادیث و منابع فقهى ذکر شده است. مثلا فقهاى شیعه و شافعى به استناد احادیث (از جمله حدیث منقول درباره ختنه امام حسن و امام حسین علیهماالسلام) ختنه را در روز هفتم ولادت نوزاد مستحب شمردهاند (بیهقى، ج ۸، ص ۳۲۴؛ نووى، المجموع، ج ۱، ص ۳۰۳؛ شهیدثانى، ج ۸، ص ۴۰۲ـ۴۰۳)، ولى در منابع فقه حنفى زمان ختنه سالهاى مختلف (از هفت تا دوازده سالگى) ذکر شده است (ابن نجیم، ج ۳، ص ۳۵۹؛ ابن عابدین، ج ۷، ص ۱۱۵). برخى فقهاى مالکى و حنبلى ختنه کردن در هفتمین روز تولد را، از آنرو که سنّت یهودیان بوده، مکروه شمردهاند (ابن حجر عسقلانى، ج۱۰، ص ۲۸۹؛ بهوتى حنبلى، ج ۱، ص ۹۳). همچنین در احادیث شیعى از استحباب اطعام (وَلیمه) براى ختنه و نیز خواندن دعایى مخصوص هنگام ختنه سخن به میان آمده است (ابن بابویه، ۱۳۶۲ش، ج ۱، ص ۳۱۳؛ شهیدثانى، ج ۷، ص ۲۵ـ۲۶؛ حرّ عاملى، ج ۲۱، ص ۴۴۴). در شمارى از منابع فقهى، آشکار ساختن ختنه دختران با دادنِ ولیمه مستحب بهشمار نرفته یا تنها به دعوت از زنان توصیه شده است (خطیب شربینى، ج ۳، ص ۲۴۵). در منابع دیگر، به استناد احادیثى که در آن‌ها از معمول نبودن این سنّت در زمان پیامبر اکرم سخن رفته، اصولا ولیمه دادن براى ختنه مکروه شمرده شده است (احمد بن حنبل، ج ۴، ص ۲۱۷؛ دسوقى، ج ۲، ص ۳۳۷؛ شوکانى، ج ۶، ص ۱۸۶).
ابعاد فرهنگى ـ اجتماعى. رسم ختنه در مناطق گوناگون جهان اسلام با آداب و رسوم متفاوتى برگزار مىشود. ظاهرآ از دیرباز ختنه پسران با جشن و مراسمى آشکار و ختنه دختران پنهانى و بىسروصدا انجام مىشد (ابن حاج، ج ۳، ص ۲۹۶؛ ابن جُزَى، ص ۲۱۴). شکوه ختنهسورآن‌ها نیز اغلب با وضع مالى خانوادهها متناسب بود و دستِکم مجلسِ ولیمهاى بدین مناسبت برپا مىشد. ختنهسوران برخى خلیفهزادگان و شاهزادگان شهرتى زبانزد یافت. براى نمونه المقتدر در ۳۰۲، براى ختنه پنج فرزندش ششصد هزار دینار پرداخت و جشنى باشکوه برپا کرد (ابن کثیر، ج ۱۱، ص ۱۳۸). محمودخان دشتى، داماد فتحعلىشاه (حک : ۱۲۱۲ـ۱۲۵۰) نیز در ختنهسوران پسرش ــکه پس از چندین دختر بهدنیا آمده بودــ از فرط شادمانى سکههایى بهنام فرزندش زد و در میان اهالى شهر تحت فرمانش تقسیم کرد، البته این ماجرا سبب عزل او از سمتش شد.(سرنا، ص۲۸۱)
ثروتمندان معمولا همراه با فرزندان خود فقیرزادگانى را نیز ختنه مىکردند. به گزارش ابن کثیر (ابن کثیر، ج۱۳، ص۲۸۵) ملکظاهر بیبرس به هنگام ختنه پسرش، ملکسعیدمحمد برکهخان، شمارى از فرزندان امرا و اعیان و نیز ۱۶۴۵ تن از فرزندان «اولاد الناس» (دست‌هاى از غلامان خارجى ممالیک) را نیز در ۶۶۲ ختنه کرد (ابن کثیر، ج ۱۳، ص ۲۸۵، پانویس ۳).
وظیفه انجام ختنه اغلب بر عهده دلاکان یا سلمانیها بود. این اشخاص در مناطق گوناگون نامهاى متفاوتى داشتند، از جمله: خاتن، ختّان، طَهّار، سنّتچى، حکیم و استاد. شیوهها و ابزارهاى ختنه کموبیش یکسان بود. خلف بن عباس زهراوى، پزشک و جراح قرن چهارم، شیوه و ابزارهاى ختنه در زمان خود را به تفصیل شرح داده است (ذیب، ص ۳۸). این شیوهها با اندکى تغییر در سدههاى بعد نیز ادامه یافت. تیغ دلاکى، نى چوبى چاکدار، قیچى و چاقو از جمله ابزارهاى ختنه بود. در الجزایر چاقوى سنگى نیز براى این عمل بهکار مىرفت که یادآور ختنه بنى اسرائیل با شمشیر سنگى بههنگام ورود به ارض موعود است. معمولا براى بهبود زخم از خاکستر پنبه سوخته استفاده مىشد. در مناطق گوناگون کودکان را در سنین متفاوتى ختنه مىکنند. براى مثال این مراسم در عربستان و بهویژه مکه معمولا بین سه تا هفت سالگى، در مصر اغلب بین پنج تا شش سالگى، در شمال افریقا بین هفت روزگى تا سیزده سالگى، در ترکیه معمولا در هفت سالگى و در مجمعالجزایر اندونزى گاه در چهارده ـ پانزده سالگى برگزار مىشده است.
در مکه، ختنه پسران با جشنى پرشکوه همراه است، اما دختران بىسروصدا ختنه مىشوند. پسرى که قرار است ختنه شود، روزِ قبل از عمل لباسى مزین و گرانقیمت مىپوشد و سوار بر اسب از مقابل مردمى مىگذرد که با ساز و آواز او را همراهى مىکنند. شامگاه این روز نیز جشن ادامه مىیابد و صبح روز بعد پیش از طلوع خورشید، خاتن مراسم ختنه را آغاز مىکند. از خاتن پس از عمل در کنار مهمانان پذیرایى مىشود. در مصر مراسم ختنه معمولا در کنار یک عروسى برگزار مىشود تا در هزینهها صرفهجویى شود. در آنجا نیز پسران را قبل از ختنه از مقابل مردم مىگذرانند. پسر لباس دخترآن‌هاى مىپوشد و با رفتارى پرناز بهمیان جمع مىآید. چارقدى نیز به قسمتى از چهره او مى‌بندند تا چشم نخورد.در ترکیه این مراسم سنّت نام دارد و در حضور امام جماعت مسجد برگزار مىشود. او براى سلامتى کودک دعاهایى مىخواند. مراسم ختنه در آنجا نیز بیش و کم شبیه مراسم عربهاست. در شمال افریقا اغلب چند پسر باهم ختنه مىشوند و ثروتمندترین پدر مخارج مراسم را مىپردازد. بدویان آن نواحى براى صرفهجویى در هزینهها هر دو سال یکبار مراسم ختنه دستهجمعى برگزار مىکنند. در جنوبشرقى الجزایر پسران بین دو تا ده سالگى ختنه مىشوند. در جشن ختنه براى کودک و گاه براى همه افراد خانواده لباس نو مىخرند. کودک را جبه سفیدى از حریر یا کتان مىپوشانند و به دست و پاى وى حنا مى‌بندند و زیورآلاتى بدو مىآویزند. زنان در حین انجام ختنه آواز مىخوانند. سپس پوست غلفه بریده شده را به نخ مىکشند و آن را، در آبادى به نخل و در بادیه به شتر مىآویزند (محمد اخضر، ص۲۰ـ۲۱). اما جشنهاى ختنهسوران در ایران به تفصیل و اهمیت کشورهاى عربى نیست.(پولاک، ص۱۴۰) هانرى ماسه برخى گزارشهاى جالب جهانگردان در این باره را گرد آورده است. ختنهسوران در مناطق گوناگون ایران آداب متفاوتى دارد. مثلا در گیلان ساعت سعد را مشخص کرده دوستان و نزدیکان و مطرب جمع مىشوند و دلاک یا سلمانى را خبر مىکنند. سپس تدارک پذیرایى مىبینند و با بچه که معمولا چهار پنج ساله است به زبان کودکانه از فایدههاى ختنه مىگویند و در هنگام انجام عمل با ساز و آواز و دستزدن حواس او را پرت مىکنند (پاینده، ص ۳۶ـ۳۷). در سروستان پسران در سه تا دوازده سالگى ختنه مىشوند و ختنهسوران ممکن است دو روز طول بکشد. روز اول طبل و دهل مىنوازند و عدهاى تَرکهبازى مىکنند. زنان هم مىخوانند و مىرقصند. شب با مراسمى شبیه حنابندانِ داماد، به شوخى و رقص، بچه را حنا مىبندند. روز بعد او را به حمام مىبرند و بر اسب تزیین شدهاى سوارش مىکنند و در حالىکه نُقل و سکه بر سرش مىریزند به خانه بازش مىگردانند. سرانجام هنگام عصر دلاک محله براى ختنه مىآید (همایونى، ص ۴۲۲ـ۴۲۳؛همایونى، ص۴۸۹ـ۴۹۰). در خراسان بچه را در سه یا هفت روزگى ختنه مىکنند و اگر از این تاریخ بگذرد در پنج تا هفت سالگى با ختنهسورانى مفصّل این کار را انجام مىدهند. صبحِ مراسم بچه را با دستهاى مطرب به حمام مىفرستند. در سر بینه حمام اسفند دود مىکنند و کندر و بخور مىسوزانند. سپس لباسهایى نو به پسرک مىپوشانند و با شادى و هلهله او را به خانه باز مىگردانند. خراسانیها نیز مانند یزیدیه (خضر سلیمان، ص ۱۱۵ـ۱۱۸) یک نفر را بهعنوان کریب/ کریو برمىگزینند تا در انجام ختنه به پدر کودک کمک کند. در طول عمل سه نوازنده دوتار و دهل و سرنا مىنوازند و آوازهایى مىخوانند. پس از انجام عمل، کریب و نزدیکان کودک هرکدام مبلغى بهعنوان سرسنّتى یا عیدى به بچه مىدهند و او را مىبوسند (شکورزاده، ص۱۶۰ـ۱۶۷).
ختنه در ادبیات و باورهاى عامیانه. اَغلَف یا ختنه ناشده در ادبیات عامیانه بسیارى از کشورهاى اسلامى کنایه از نامسلمان است (دهخدا، ذیل واژه؛ فرهنگ بزرگ سخن، ذیل «ختنه نکرده»). نیز اصطلاحِ «ابن الغلفاء» در عربى براى کنایه از مرد کثیرالشهوه بهکار رفته است (رجوع کنید به ابن قیمجوزیه، ص ۱۴۷). در عربى مَثَل «بِأَلَمٍ ما تُخْتَنَنَّ» (میدانى، ج ۱، ص ۱۸۸)، که معادل است با «نابرده رنج گنج میسر نمىشود»، مشهور است. فارسىزبانان مثل «ختنهسوران قاضى است» را وقتى بهکار مىبرند که اجتماعى عظیم براى موضوعى غیرمهم جمع شوند یا مقصود اصلى از انجام کارى را زیر پوشش کار دیگرى پنهان کنند (دهخدا، ذیل «ختنه سوران»؛ فرهنگ بزرگ سخن، ذیل «ختنه سوران»). همچنین عبارتِ «دست نامختون حلال نیست»، یعنى حیوانى که به دست مردى ختنه ناشده ذبح شود حلال نیست (شکورزاده، ص ۱۵۹، پانویس ۳)، را بهکار مىبرند. در زبان ترکى نیز مثلهایى از ا ین دست رایج است (تلعفرى، ص ۱۱۵).
گزارشهایى نیز از باورهاى عامیانه مردم درباره ختنه نقل شده است. براى نمونه گروهى معتقد بودند که باید شمار کسانى که در یک روز باهم ختنه مىشوند، فرد باشد و اگر نبود باید یک خروس را نیز سر برید تا این شمار فرد شود وگرنه یکى از پسرها مىمیرد (شکورزاده، ص ۱۶۸ـ۱۶۹؛ پاینده، ص ۳۸؛ همایونى، ص ۴۲۳). امروزه تقریبآ تمامى این باورها از اعتبار افتاده است.
ختنه زنان. ختنه زنان اصطلاحآ خَفْضْ خوانده مىشود که در لغت به معناى فرود آوردن و کاستن است (ابن منظور، ذیل «خفض»؛ ابن قیم جوزیه، ص ۱۱۹).
بریدن بخشهایى از آلت تناسلى زنان که غالبآ، بهزعم باورمندان به وجوب یا استحباب این عمل، به منظور کاستن از شدت تمایلات جنسى زنان صورت مىگیرد و موجب حفظ عفت آنان مىشود (جاحظ، ج ۷، ص ۲۷ـ۲۹؛ بلعمى، ص ۱۴۲ـ ۱۴۳؛ ابن قیم جوزیه، ص ۱۴۷ـ۱۴۸)، سنّتى قومى و محلى بوده است که به بستر سنّت دینى وارد شده و هرچند علاوه بر برخى پیروان ادیان غیرتوحیدى در سراسر جهان، در میان برخى یهودیان، مسیحیان و مسلمانان نیز رایج است، هیچ ذکرى از آن در عهد قدیم، عهد جدید یا قرآن وجود ندارد.
ختنه زنان در درجات مختلف صورت مىگرفته و سازمان بهداشت جهانى برحسب شدت و گستردگى ایجاد تغییر در اندام تناسلى زنان، تقسیم بندیهایى از آن عرضه کرده است.
این رسم، ابتدا در مصر باستان پدید آمده و سپس به بخشهاى مختلف افریقا، شبهقاره، خاورمیانه و اروپاى باستان گسترش یافته است. در زمینه اسطورهشناختىِ مصرى ـ افریقایى، باور بر این بوده که روح خدایان و نیز آدمیان، عنصرى دوجنسى است و روح مردانه زن در بَظْر و روح زنانه مرد در غُلفه نهفته است و با بریدن این اجزاست که زنانگى زن و مردانگى مرد کامل مىشود. در مصر هنوز هم زنان ختنه نشده را به دیده تحقیر مىنگرند و آنان را زن کامل به شمار نمىآورند (جعفر شریف، ص۵۰).
در شبهجزیره عصر جاهلى، ختنه زنان مرسوم بوده است؛ مردم عرب در این دوره و نیز در دوره اسلامى بر آن بودند که شهوت زنان ده برابر شهوت مردان است و بهویژه زنان ختنه نشده تمایلات جنسى خارج از اندازه دارند و ازاینرو این زنان را با واژه‌هایى توهینآمیز مىخواندند و انتساب یک مرد به فرزندىِ زنى ختنه نشده، دشنامى سخت تلقى مىشد (ابوالفرج اصفهانى، ج ۲۲، ص ۱۴ـ۱۵؛ ابومطهر اَزْدى، ص ۶۴ـ۶۵؛ ابن قیم جوزیه، ص ۱۴۷). این باور رایج بود که سنّت ختنه زنان از عصر حضرت ابراهیم باقى مانده و آغاز آن ختنه هاجر به دست ساره و سپس ختنه خود ساره بوده است (جاحظ، ج ۷، ص ۲۷؛ بلعمى، ص ۱۴۲ـ۱۴۳؛ ابن قیم جوزیه، ص ۱۴۸ـ۱۴۹؛ مجلسى، ۱۳۶۲ش، ص ۸۵).
حدیثى از پیامبر اکرم صلىاللّهعلیهوآلهوسلم به صورتهاى مختلف روایت شده که در آن، ایشان به زنى که در آن دوره دختران را ختنه مىکرد فرمودند که این کار حلال است ولى باید به بریدن جزء کوچکى از اندام تناسلى اکتفا کرد (جاحظ، ج ۷، ص ۲۸؛ کلینى، ج ۶، ص ۳۸؛ ابن قیم جوزیه، ص ۱۴۸؛ مجلسى، ۱۳۶۲ش، ص ۸۴). گفته شده به کار بردن واژه مُقطِّعةُالبُظور در حدیث نبوى خطاب به زن ختنهکننده، به جاى واژههاى متعارفى چون خاتنه یا مُبَظِّرَة، احتمالا نشاندهنده نوعى تخفیف و تحقیر این عمل از سوى آن حضرت است. با این حال، دیدگاههاى فقهاى مسلمان درباره ناروا بودن، روا بودن و وجوب و استحباب ختنه زنان بسیار متفاوت است. حدیث مورد بحث، در دو جامع حدیثى بخارى و مسلم نیامده و از اینرو نزد بسیارى از علماى اهل سنّت وثاقت کافى ندارد و اغلب فقهاى مکاتب مختلف بر آناند که ختنه کردن زنان واجب نیست بلکه یک «مکرمت» محسوب مىشود (کلینى، ج ۶، ص ۳۷؛ ابن ابى زید، ص ۱۰۳؛ ابن قدامه، ج ۱، ص۷۰ـ۷۱؛ ابن قیم جوزیه، ص ۱۲۷ـ۱۲۸؛ ابن قیم جوزیه، ص۱۳۱؛ ابن قیم جوزیه، ص۱۳۷؛ ابن قیم جوزیه، ص۱۵۲؛ مجلسى، ۱۳۶۲ش، ص ۸۵). درواقع در سرزمینهایى چون سوریه و عربستان که در آن‌ها فقه حنبلى رواج دارد و نیز در مراکش، تونس و الجزایر که فقه مالکى غالب است یا در ایران و عراق که فقه شیعى غلبه دارد، ختنه زنان رایج نیست و در مقیاس بسیار محدودى انجام مىگیرد، ولى در مصر به سبب غلبه فقه شافعى که عمدتآ به سبب زمینه بومى قائل به وجوب ختنه زنان است، در مقیاسى گسترده این عمل رواج دارد.
کار ختنه زنان را معمولا قابله‌ها انجام مىدهند. این عمل در سنین مختلف انجام مىشود؛ مثلا دختران را در برخى مناطق، همچون موریتانى، در روزهاى اول بعد از تولد و در آسیاى جنوبشرقى ــجاوه و مالایاــ بین دو تا هشت سالگى و در برخى مناطق خاورمیانه بعد از هفت سالگى، اغلب بین نه تا پانزده سالگى، و حتى در برخى قبایل مسلمان هند زنان را در صورت عدم باردارى پس از شش ماه بعد از ازدواج، ختنه مىکنند. این عمل بدون اجراى مراسم انجام مىشود و برخلاف ختنه پسران، با جشن و سر و صدایى همراه نیست.
بهسبب خطرهاى بهداشتى و پزشکى و عوارض بسیار وخیم جسمى و روانى که ختنه زنان در پى دارد، این عمل در برخى کشورها ممنوع اعلام شده ولى اجراى این ممنوعیت تاکنون قرین توفیق نبوده است و چالش بر سر استمرار یا توقف آن همچنان ادامه دارد.
منابع:
(۱)قرآن کریم؛
(۲)کتاب مقدس؛
(۳)ابن ابى زید، متن الرسالة فى الفقهالمالکى، مغرب ۱۴۱۵/ ۱۹۹۴؛
(۴)ابن قدامه، المغنى، بیروت ] ۱۳۴۷[، چاپ افست (بى تا)؛
(۵)ابن قیم جوزیه، تحفةالمودود باحکام المولود، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳؛
(۶)ابوالفرج اصفهانى؛
(۷)ابو مطهر اَزْدى، حکایة ابىالقاسم البغدادى، چاپ آدام متز، هایدلبرگ، ۱۹۰۲، چاپ افست بغداد (بى تا)؛
(۸)محمد بن محمد بلعمى، تاریخ بلعمى: تکمله و ترجمه تاریخ طبرى، به تصحیح محمدتقى بهار، چاپ محمد پروین گنابادى، تهران ۱۳۸۰ش؛
(۹)عمرو بن بحر جاحظ، کتاب الحیوان، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مصر ?]۱۳۸۵ـ۱۳۸۹/ ۱۹۶۵ـ ۱۹۶۹[، چاپ افست بیروت (بى تا)؛
(۱۰)کلینى؛
(۱۱)محمد باقر بن محمد تقى مجلسى، حِلیةالمتقین، تهران ۱۳۶۲ش؛
(۱۲)مجلسى، بحار الانوار؛
(۱۳)ابن جُزَى، قوانین الاحکام الشرعیة و مسائل الفروع الفقهیة، چاپ عبدالعزیز سیدالاهل، بیروت ] ۱۹۶۸[؛
(۱۴)ابن حاج، المدخل، ] قاهره [۱۴۰۱/۱۹۸۱؛
(۱۵)ابن قیم جوزیه، تحفة المودود باحکام المولود، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۱۶)ابن کثیر، البدایة والنهایة، چاپ على شیرى، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛
(۱۷)محمود پاینده، آئینها و باورداشتهاى گیل و دیلم، تهران ۱۳۵۵ش؛
(۱۸)یاکوب ادوارد پولاک، سفرنامه پولاک، ترجمه کیکاوس جهاندارى، تهران ۱۳۶۱ش؛
(۱۹)على تلعفرى، «الامثال الترکمانیة فى الختان»، التراث الشعبى، سال ۶، ش ۲ و ۳ (۱۳۹۵)؛
(۲۰)خضرسلیمان، «مراسیم الختان عند الیزیدیة»، التراث الشعبى، سال ۵، ش ۱۱ (۱۳۹۴)؛
(۲۱)دهخدا؛
(۲۲)سامى ذیب، ختان الذکور و الإناث عند الیهود و المسیحیین و المسلمین الجدل الدینى و الطبى و الاجتماعى و القانونى، ریاض ۲۰۰۰؛
(۲۳)کارلا سرنا، سفرنامه مادام کارلا سرنا: آدمها و آیینها در ایران، ترجمه علىاصغر سعیدى، تهران ۱۳۶۲ش؛
(۲۴)ابراهیم شکورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران ۱۳۶۳ش؛
(۲۵)فرهنگ بزرگ سخن، به سرپرستى حسن انورى، تهران: سخن، ۱۳۸۱ش؛
(۲۶)محمد اخضر، «الافراح و الاحزان فى منطقة وادى ریغ»، التراث الشعبى، سال ۹، ش ۳ (۱۳۹۸)؛
(۲۷)احمدبن محمد میدانى، مجمع الامثال، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷؛
(۲۸)صادق همایونى، فرهنگ مردم سروستان، تهران ۱۳۴۸ـ۱۳۴۹ش؛
(۲۹)ابن منظور، لسان العرب؛
(۳۰)صالح عبدالسمیع آبى ازهرى، جواهرالاکلیل، بیروت: دارالمعرفة، (بى تا)؛
(۳۱)ابن اثیر، النهایة فى غریب الحدیث و الاثر، چاپ صلاح بن محمد بن عویضه، بیروت ۱۴۱۸/ ۱۹۹۷؛
(۳۲)ابن ادریس حلّى، کتاب السرائر الحاوى لتحریرالفتاوى، قم ۱۴۱۰ـ۱۴۱۱؛
(۳۳)ابن بابویه، علل الشرایع، نجف ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶، چاپ افست قم (بى تا)؛
(۳۴)ابن بابویه، کتاب الخصال، چاپ على اکبر غفارى، قم ۱۳۶۲ش؛
(۳۵)ابن تیمیه، شرح العمدة فى الفقه، ج ۱، چاپ سعود بن صالح عطیشان، ریاض ۱۴۱۳/۱۹۹۳؛
(۳۶)ابن جوزى، زادالمسیر فى علم التفسیر، چاپ محمد بن عبدالرحمان عبداللّه، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷؛
(۳۷)ابن حجر عسقلانى، فتح البارى : شرح صحیح البخارى، بولاق ۱۳۰۰ـ۱۳۰۱، چاپ افست (بى تا)؛
(۳۸)ابن عابدین (محمد بن محمدامین)، حاشیة قرةعیون الاخبار تکملة ردالمحتار على الدر المختار: شرح تنویرالابصار، در ابن عابدین(محمدامین)،حاشیة ردالمحتار على الدر المختار: شرح تنویرالابصار، ج ۷ـ۸، چاپ افست بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹؛
(۳۹)ابن عبدالبرّ، التمهید، ج ۲۳، چاپ سعید احمد اعراب، (رباط )۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۴۰)ابن عبدالبرّ، الکافى فى فقه اهل المدینة المالکى، بیروت ۱۴۰۷/ ۱۹۸۷؛
(۴۱)ابن نجیم، البحرالرائق شرح کنزالدقائق، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷؛
(۴۲)احمد بن حنبل، مسندالامام احمد بن حنبل، بیروت: دارصادر، (بى تا)؛
(۴۳)یوسف بن احمد بحرانى، الحدائق الناضرة فى احکام العترةالطاهرة، قم ۱۳۶۳ـ۱۳۶۷ش؛
(۴۴)محمد بن اسماعیل بخارى، صحیح البخارى، (چاپ محمد ذهنى افندى)، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱، چاپ افست بیروت (بى تا)؛
(۴۵)منصور بن یونس بهوتى حنبلى، کشّاف القناع عن متنالاقناع، چاپ محمدحسن شافعى، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷؛
(۴۶)احمد بن حسین بیهقى، السنن الکبرى، بیروت: دارالفکر، (بى تا)؛
(۴۷)حرّ عاملى؛
(۴۸)محمد بن احمد خطیب شربینى، مغنى المحتاج الى معرفة معانى الفاظ المنهاج، (قاهره) ۱۳۷۷/۱۹۵۸؛
(۴۹)خلیل بن احمد، کتابالعین، چاپ مهدى مخزومى و ابراهیم سامرائى، قم ۱۴۰۹؛
(۵۰)محمد بن احمد دسوقى، حاشیة الدسوقى على الشرح الکبیر، (بیروت): داراحیاءالکتب العربیة، (بى تا)؛
(۵۱)سامى ذیب، مؤامرةالصمت ختان الذُّکور و الإناث عندالیهود و المسیحیین و المسلمین الجدل الدینى و الطبى و الاجتماعى و القانونى، دمشق ۲۰۰۳؛
(۵۲)عبدالرحمان بن ابى بکر سیوطى، تنویرالحوالک شرح على موطامالک، چاپ محمد عبدالعزیز خالدى، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷؛
(۵۳)محمد شوکانى، نیل الأوطار من احادیث سید الاخیار: شرح منتقى الاخبار، بیروت (۱۴۱۲/ ۱۹۹۲)؛
(۵۴)محمد بن مکى شهید اول، ذکرى الشیعة فى احکام الشریعة، چاپ سنگى (تهران ۱۲۷۲)؛
(۵۵)زینالدین بن على شهیدثانى، مسالک الافهام الى تنقیح شرائع الاسلام، قم ۱۴۱۳ـ۱۴۱۹؛
(۵۶)طبرسى، تفسیر مجمع البیان؛
(۵۷)طبرى، جامع البیان عن تاویل القرآن؛
(۵۸)محمد بن على طورى، تکملة البحر الرائق شرح کنزالدقائق، در ابن نجیم، البحرالرائق، ج ۷ـ۹، بیروت ۱۴۱۸/ ۱۹۹۷؛
(۵۹)محمد بن حسن طوسى، التبیان فى تفسیر القرآن، چاپ احمد حبیب قصیر عاملى، بیروت (بى تا)؛
(۶۰)محمد بن حسن طوسى، کتاب الخلاف، چاپ محمدمهدى نجف، جواد شهرستانى، و على خراسانى کاظمى، قم ۱۴۰۷ـ۱۴۱۷؛
(۶۱)محمد بن حسن طوسى، المبسوط فى فقه الامامیة، تهران: المکتبة المرتضویة، ۱۳۸۷ـ۱۳۸۸؛
(۶۲)محمد بن حسن طوسى، النهایة فى مجرد الفقه و الفتاوى، بیروت: دارالاندلس، (بى تا)، چاپ افست قم (بى تا)؛
(۶۳)حسن بن یوسف علامه حلّى، تذکرةالفقهاء، قم ۱۴۱۴ـ؛
(۶۴)حسن بن یوسف علامه حلّى، مختلف الشیعة فى احکام الشریعة، قم ۱۴۱۲ـ ۱۴۲۰؛
(۶۵)على بن حسین علم الهدى، رسائل الشریف المرتضى، چاپ مهدى رجائى، قم ۱۴۰۵ـ۱۴۱۰؛
(۶۶)على غروى تبریزى، التنقیح فى شرح العروة الوثقى: کتاب الصلاة، تقریرات درس آیتاللّه خوئى، ج ۹، قم ۱۴۱۰؛
(۶۷)محمد بن یعقوب فیروزآبادى، القاموس المحیط، بیروت ۱۴۱۲/ ۱۹۹۱؛
(۶۸)نعمان بن محمد قاضى نعمان، دعائم الاسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الاحکام، چاپ آصف بن على اصغر فیضى، قاهره (۱۹۶۳ـ ۱۹۶۵)، چاپ افست (قم، بى تا)؛
(۶۹)کلینى، اصول الکافی ؛
(۷۰)محمد بن محمد مفید، المُقْنِعَة، قم ۱۴۱۰؛
(۷۱)محمدحسن بن باقر نجفى، جواهرالکلام فى شرح شرائعالاسلام، ج ۳۱، چاپ محمود قوچانى، بیروت ۱۹۸۱؛
(۷۲)یحیى بن شرف نووى، روضة الطالبین و عمدة المفتین، چاپ عادل احمد عبدالموجود و على محمد معوض، بیروت (بى تا)؛
(۷۳)یحیى بن شرف نووى، المجموع: شرحالمُهَذّب، بیروت: دارالفکر، (بى تا)؛



جعبه ابزار