• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

شجاعت در سیره نبوی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



شجاعت کلمه‌ای است عربی برگرفته از واژه شجع، یشجع و به معنای استواری و پابرجا بودن قلب در زمان بروز سختیها و مشکلات است. این صفت که از خصائص و فضائل برجسته انسانی است در شکل کامل خود، در وجود نازنین رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رخ نموده بود به گونه‌ای که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در همه جلوه‌ها و گونه‌های آن کامل و بی همتا بود آن گونه که اگر سخن حقی می‌بایست، اظهار شود. حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بی پروا و به صراحت از آن سخن می‌گفت و اگر صحنه نبردی بود پیشتاز همه صف‌ها می‌شد و اگر فریادرسی می‌بایست او در فریادرسی بر همگان پیشی می‌گرفت؛ او در همه جبهه‌ها و در هر حال رادمردی دلاور بود.



از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در قبل بعثت، بعنوان مردی شجاع یاد شده است فردی که حق را بر زبان جاری می‌ساخت و در راه اظهار حق، از سرزنش هیچ ملامت گری بیم به دل راه نمی‌داد؛ ایشان در کردار خود به محیط و آداب و رسوم موجود و یا گذشته آن توجهی نداشت، او حق را آشکار می‌ساخت و عادات و تقالید اغلب ناروا و نادرست عرب جاهلی را که از اندیشه نورزیدن و عدم درک حقایق از سوی آن مردم نشات می‌گرفت را بی هیچ واهمه‌ای رد می‌کرد. در زمانی که قریش همه بت می‌پرستیدند او در مقابل هیچ بتی سجده نکرد؛ در زمانی که آنان به لات، عزی، منات و دیگر نام‌هایی که آنان را خدایان خود می‌خواندند و بدان‌ها سوگند می‌خوردند، او به هر که از او می‌خواست تا چنین سوگندی بخورد پاسخ منفی می‌داد و می‌فرمود: «آن بتان را خوش ندارد.» نقل است که روزی میان آن حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با فروشنده‌ای در مورد کالایی اختلاف افتاد فروشنده از ایشان خواست تا به لات و عزی سوگند یاد کند، اما آن بزرگ این خواسته را رد کرده شجاعانه پاسخ دادند که این نامها را دوست ندارد.

۱.۱ - سفر به شام

از دیگر عرصه‌هایی که شجاعت‌های رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را پیش از بعثت، در خود به نمایش گذارده است سفر حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به شام در سن بیست و پنج سالگی جهت امر تجارت برای خدیجه (سلام‌الله‌علیهم) بود. منع شهامت آمیز اعضای کاروانش از مسابقه گزاردن با تجار کاروان دیگر و نیز اقدام ایشان در انتخاب راه دیگری جهت عبور کاروان که معمول بین کاروانهای آن روز عرب نبود نیز حکایت از شجاعت زایدالوصف آن حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دارد. این راه از ابواء و از کنار قبر مادرش -آمنه- می‌گذشت. او با آن که به زعم همراهان این راه صعب العبور می‌نمود آن را راهی هموار و قابل عبور می‌دانست و بدین ترتیب بی آن که هیچ مسابقه‌ای در کار باشد، موفق شد کاروانش را زودتر از کاروان دیگر به مقصد رسید.
داوری میان قبایل عرب در ماجرای تجدید بنای کعبه و نصب حجر الاسود، توسط رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را می‌توان گواه صادق دیگری از شجاعت بی مانند آن حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در قبل از بعثت دانست. چرا که ایشان با آگاهی از حساسیت بسیار این مساله و نیز با اطلاع از این امر که یک داور نمی‌تواند همه طرف‌های یک دعوا را از خود خشنود سازد به چنین کاری اقدام نمود، هر چند به توفیق خداوند توانست با ابتکار خود همه آنان را راضی و خشنود سازد.


پس از بعثت نیز پیامبر خدا در امر رسالت و در میدان نبرد نیز شجاعت خاصی داشتند:

۲.۱ - شجاعت در امر رسالت

شجاعت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پس از بعثت، در کامل‌ترین شکلش خود را در امر رسالت نشان داد. این حقیقتی روشن است که رویارویی با دشمنان یک تفکر جدید به شجاعت، ثبات قدم و بردباری و شکیبایی بسیار نیاز دارد و «خداوند که خود می‌داند رسالت خویش را در کجا قرار دهد»، پیامبری ترسو، رسولی پریشان خاطر و پیغمبری بر نمی‌گزیند که در نخستین برخورد یاس و نومیدی در دل او قرار گیرد، بلکه پیامبری را برمی انگیزد که با پایداری به کار خود ادامه دهد و برای رویارویی با مشکلات یکی پس از دیگری و گاه همه با هم آن هم به صورتی سخت و علاج ناپذیر آماده است، مشکلاتی که هیچ کس جز مردان شجاع و برخوردار از عزمی استوار و آرامش و استوار دلی شایسته مؤمنان توان رویارویی با آن را ندارد.
رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در طول ایام رسالتش دشمنانی داشت سرسخت و کینه توز، اما هیچ گاه هراسی از آنان به خود راه نداد، در همان نخستین سال‌های بعثت، افرادی چون ابوجهل آزار مستمر مسلمانان را پیشه و وجهه همت خویش ساخته بودند تا شاید بتوانند محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و اصحابش را از طریق حق برگردانند، دشمنان در این راه تمامی امکانات و لوازم از تطمیع، تهدید و تهمت، گرفته تا آزار و شکنجه و محاصره اقتصادی - سیاسی همه جانبه را به کار گرفتند و چون سودی نبخشید، در نهایت اقدام به قتل را، در دستور کار خود قرار دادند؛ اما هیچکدام از این اقدامات موجب نشد که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در راه حق گامی وا پس گذارد، بلکه این همه او را در راه نجات انسان‌ها استوارتر ساخت؛ هرچه آزار آن حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و آزار مؤمنان شدیدتر، متنوع تر و فشرده تر شد، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز بر تلاش خویشتن می‌افزود، نه لحظه‌ای خسته می‌شد و نه بیم به دل راه می‌داد، بلکه با شجاعت و اطمینان دل حق را فریاد می‌زد. نقل شده در اوایل دعوت علنی، سران و اشراف قریش نزد ابوطالب عموی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رفتند و با عباراتی تهدیدآمیز او را به ترک حمایت از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرا خواندند و گفتند: «ای ابوطالب تو از نظر سن و سال و شرافت و منزلت بر ما سبقت داری از تو درخواست کردیم که برادرزاده ات را از این کار (دعوت الهی) بازداری؛ ولی چنین نکردی به خدا قسم دیگر نمی‌توانیم بر ناسزاگویی به خدایان و پدرانمان و سبک شمردن عقل هایمان و عیب جویی از آیین مان صبر کنیم یا خودت او را از این کار بازدار و یا آن که بر ضد تو و او وارد عمل خواهیم شد و با شما کارزار خواهیم کرد تا یکی از دو گروه هلاک شود». ابوطالب که اوضاع را نگران کننده دید، سخنان اشراف و سران قریش را با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در میان گذاشت و از او خواست تا دست از دعوت خویش بردارد؛ اما پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به دور از هر گونه واهمه‌ای شجاعانه پاسخ دادند: «یا عم لو وضعت الشمس فی یمیینی و القمر فی یساری ما ترکت الامر حتی یظهره الله او اهلک فیه ما ترکه؛ ‌ای عمو اگر خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپ من قرار دهند، دست از دعوت الهی بر نمی‌دارم تا اینکه امر خدا را آشکار کنم یا جان بر سر این راه گذارم.»

۲.۲ - شجاعت در غار ثور

در سفر هجرت در آن هنگام که به غار ثور پناه برده بود و مشرکان نیز شمشیر به دست او را تا دهانه غار تعقیب کرده در محاصره خود گرفته بودند با شجاعت و استواری دل به آن همراه خود که ترس بر او چیره شده بود فرمود: «اندیشه مدار که خدا با ماست». .
مواجهه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با یهودیان و منافقان مدینه نیز از دیگر مصادیق شجاعت در سیره نبوی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به شمار می‌رود. ایشان با اطلاع از حیله‌های یهودیان و آزار دهی آنان و نیز نیرنگ‌های خباثت آمیز آنها که از هیچ شیوه مکارانه‌ای فروگذار نداشتند، با یهودیان رودررو شده با آنان به مقابله برخاستند. از جمله این خباثتها می‌توان از خیانت و نقض پیمان یهودیان بنی قریظه یاد کرد؛ آن هم در زمانی که مسلمانان در اوج غربت و فشار و سختی ناشی از لشکرکشی کفار قریش و همپیمانان آنان بودند. در گرماکرم نبرد خندق به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خبر رسید که یهودیان بنی قریظه پیمان شکسته و با کفار قریش همراه شده‌اند حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سعد بن عباده را به همراه دو نفر جهت جست و جو از صحت و سقم خبر به سوی بنی قریظه فرستادند آنان پس از اطمینان از پیمان شکنی یهودیان نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برگشته و چون به حضور آن حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رسیدند سعد بن عباده با گفتن کلمه «عضل و قاره» خبر مکر آنان نسبت به مسلمانان را مخفیانه به اطلاع حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رساندند. اما این خبر وحشتناک نتوانست کوچکترین بیم و هراسی در دل رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بنشاند حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با روحیه‌ای عالی که نشان از اوج شجاعت و جسارت در ایشان داشت تکبیر گفتند و مژده یاری و کمک خداوند را به مسلمانان دادند.
[۲۰] صالحی دمشقی، محمد بن یوسف، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیرالعباد، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۴، ج۴، ص۳۷۴.
[۲۱] طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷، ج۲، ص۵۷۲.
این در حالی بود که انتشار خبر پیمان شکنی بنی قریظه در میان مسلمانان موج عظیمی از ترس و اضطراب را در بین مسلمانان موجب گردیده بود و کار را بر ایشان بسیار سخت و دشوار کرده بود. آن چنان سخت که خداوند در قرآن در توصیف اوضاع آشفته آنان می‌فرماید: «اذ جاؤکم من فوقکم و من اسفل منکم و اذ زاغت الابصار و بلغت القلوب الحناجر و تظنون بالله الظنونا؛ (به خاطر بیاورید) زمانی را که آن‌ها از طرف بالا و پایین (شهر) بر شما وارد شدند (و مدینه را محاصره کردند) و زمانی را که چشم‌ها از شدت وحشت خیره شده و جان‌ها به لب رسیده بود، و گمان‌های گوناگون بدی به خدا می‌بردید.» .

۲.۳ - شجاعت در میدان نبرد

در سال دوم هجرت و در پی قدرت گرفتن نیروهای مسلمین آیات ۱۹۳ - ۱۹۰ سوره بقره از سوی خداوند نازل شد و جهاد بر مسلمانان واجب گردید؛
[۲۷] طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش، ج۲، ص۵۵۱.
[۲۸] قمی، علی بن ابراهیم، تفسیرالقمی، قم، جزائری، چاپ سوم، ۱۴۰۴، ج۱، ص۷۱ - ۷۲.
چرا که دعوت اسلامی می‌بایست به راه خویش ادامه دهد و دشمنان را از سر راه کنار زند تا دین الهی همه گیر و دلها به راستی رهنمون شود و دیگر فتنه‌ای و اکراهی بر ترک آیین هدایت و سر در گمراهی فرو بردن وجود نداشته باشد. این مهم در هنگامی صورت می‌پذیرفت که خداوند با فرستادن دین حق بر مؤمنان منت نهاده بود و اهل ایمان از این بیش نمی‌توانستند خواری و ذلت ببینند و به یاری آن دین که منتی الهی بر آنان است، نپردازند. به همین سبب نیز به مؤمنان اجازه دفاع و نبرد داده شد. با نزول این آیات، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خود در راس مجاهدان راه حق قرار گرفت و جهاد در راه خدا را در همه جبهه‌ها و در همه مناطق و در همه اشکال و گونه‌های خود رهبری می‌کرد. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خود بار سنگین جهاد و نبرد رویاروی در صحنه پیکار را بر دوش می‌کشید و در این راه از بذل جان و مال دریغی نداشت و صابرتر و پایدارتر از همه اصحاب خود در صحنه نبرد حاضر بود، چه این که او هرگز از صف پیکار نگریخت و هرگز جای امنی برای خود انتخاب نکرد، هر چند همه اطرافیان از پیرامون او گریخته باشند. او در سخت‌ترین میدان‌ها حضور می‌یافت، و با کمال ثبات و استواری در آن مستقر می‌شد. « پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بارها در صحنه‌های سختی حاضر شد که جنگاوران و قهرمانانی از آن گریخته بودند. اما او هم چنان ثابت و استوار بود و از جای خود تکان نمی‌خورد، به دشمن روی می‌آورد و بدانان پشت نمی‌کرد و هرگز دچار تزلزل نمی‌گشت. این در حالی است که هیچ دلاور مردی جز او نیست که فراری در تاریخ زندگی او ثبت و گریزی از او به خاطر سپرده نشده باشد.» حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با این که در زمان جاهلیت سوارکارانی بنام چون عامر بن طفیل، و عتبة بن حارث بن شهاب و بسطام بن قیس بودند که هر یک از آنان در تاخت و تاز شهرتی به هم رسانده بودند، ولی او هیچ گاه به آن دلاوران پشت نکرد و نگریخت، حتی اگر او را احاطه کرده بودند.
رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در اوج قله صلابت و شجاعت، قرار داشت، او در حملات سخت متهور و دلیر
[۳۴] کوفی، ابن ابی شیبه، المصنف، تحقیق سعید اللحام، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۹۸۹، ج۷، ص۵۷۹.
[۳۵] سیوطی، جلال الدین، الجامع الصغیر، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، ۱۹۸۱، ج۲، ص۳۵۵.
و در نبرد از همه کس شجاعتر و جسورتر بود
[۳۸] بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۰۵، (مقدمه)، ج۱، ص۳۳۵.
[۴۰] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح، بیروت، دارالفکر، افست دارالطباعة العامره استانبول، بی تا، ج۷، ص۸۲.
به گونه‌ای که پرچم هدایت مسلمانان در میدان نبرد و شجاعترین و پایدارترین مجاهدان به شمار می‌آمد؛ جنگ در کنار پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) معیار شهامت و جسارت در میان رزمندگان مسلمان به حساب می‌آمد، چرا که آن حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نزدیکترین فرد به دشمن بود. عمران بن حصین می‌گوید: «هیچ وقت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گروه سربازی را ندید، مگر آن که نخستین کسی بود که به آنان حمله می‌برد.»

۲.۳.۱ - وصف شجاعت پیامبر

امیرمؤمنان علی (علیه‌السّلام) در وصف شجاعت‌های نبی اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌فرمایند: «به گاه جنگ، زمانی که آتش جنگ، سخت زبانه می‌کشید و دو لشکر به هم می‌رسیدند ما خود را در پناه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قرار می‌دادیم و هیچ یک از ما به دشمن، نزدیکتر از آن حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نبود،»
[۵۰] نویری، شهاب الدین، نهایة الارب فی فنون الادب، قاهره، دارالکتب و الوثائق القومیه، چاپ اول، ۱۴۲۳، ج۱۸، ص۲۵۵.
«در جنگ بدر ما در برابر شدت حملات دشمن، به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پناه می‌بردیم و هیچ کس از آن حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به دشمن نزدیکتر نبود. او نزدیکترین فرد به گروه دشمن بود، و در آن نبرد از همه جنگجویان دلاورتر و سخت تر و استوارتر می‌جنگید و از همه ما شجاعت بیشتری نشان داد.»
[۵۴] نویری، شهاب الدین، نهایة الارب فی فنون الادب، قاهره، دارالکتب و الوثائق القومیه، چاپ اول، ۱۴۲۳، ج۱۸، ص۲۵۵.


۲.۳.۲ - کلام براء بن عازب

از براء بن عازب نیز روایت شده که می‌گفت: «هرگاه جنگ بالا می‌گرفت، ما خود را در پناه پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قرار می‌دادیم و شجاع، کسی بود که جرات می‌کرد با او هم ردیف شود.»
[۶۰] کوفی، ابن ابی شیبه، المصنف، تحقیق سعید اللحام، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۹۸۹، ج۸، ص۵۵۰.

عبدالله بن عمر که خود شاهد جنگهایی بوده است، می‌گوید: «هرگز از رسول خدا شجاع تر، کاراتر، بخشنده تر و خشنودتر ندیده‌ام.» او شجاعی خشنود به تقدیر الهی، بزرگوار و بخشنده و صبور و پایدار بود که در گرماگرم نبرد در میدان می‌ایستاد و شمشیر برمی کشید تا هر نعره سرمستانه‌ای را پاسخ گوید و خفه کند.

۲.۳.۳ - شجاعت در جنگ احد

در احد زمانی که صف‌های مسلمانان در هم ریخته بود و مشرکان در حالی که شعار می‌دادند: یا للعزی، یا آل هبل! حمله کرده و کشتاری سخت انجام داده بودند، اما رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با این که به سختی مجروح شده بود و خون از سرتاسر زخمهایش جاری بود، اما با این همه به پیکار و مقاومت ادامه داد و سست و تسلیم نشد او هم چنان پا بر جا و رویاروی دشمن ایستاده بود و تا زمانی که دو گروه از یکدیگر جدا نشدند، همراه با گروهی اندک از یاران خود، که چهارده نفر بر شمرده شده بودند، مقاومت و پایداری فرمود. ایشان در این جنگ آن قدر تیر انداخته بودند که زه کمانش پاره شد، پس شروع به سنگ انداختن کردند.
[۶۹] طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷، ج۲، ص۵۱۶.
دشمنان قصد داشتند تا در نبرد احد و در گرماگرم جنگ و گریز رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را به قتل برسانند. به همین هدف، ابی بن خلف-از سران شرک و کفر- برای کشتن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پیش تاخت. ابی بن خلف پس از جنگ بدر برای پرداخت فدیه پسر خود عبدالله که در این جنگ در ردیف اسرای مسلمانان قرار گرفته بود به مدینه رفته بود و چون فدیه را پرداخت کرد خطاب به پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گفته بود: (بنابه نقلی این سخن را در مکه گفته بود.) «ای محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) من اسب بسیار خوبی دارم که همه روزه بدست من تعلیف و پرورده می‌شود، من یک ذره از علف آن نخواهم کاست تا اینکه روزی بر آن سوار شده و ترا بکشم.» پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در پاسخ فرمود: «(نه) بلکه به خواست خداوند، من تو را زمانی که سوار بر آن باشی خواهم کشت.» ابی که از همان روز خود را برای چنین کاری آماده ساخته و چنین اندیشه‌ای در سر پرورانده بود هنگامی که در نبرد احد مشاهده کرد افراد چندانی در سپاه مسلمانان به مقاومت نایستاده‌اند، در حالی که سر تا پا زره بود و تنها چشمهایش دیده می‌شد و طبعا هیچ شمشیر و نیزه‌ای نمی‌توانست به سادگی به او آسیبی برساند، در حالی که فریاد می‌کشید: «کجاست محمد؟ زنده نمانم اگر ترا زنده بگذارم» به جستجوی حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پرداخت تا این که متوجه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شده به سوی حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حمله ور شد، تنی چند از مسلمانان سد راه او شدند. اما رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با این که خون از زخمهایش جاری بود به یارانش فرمود: «راهش را باز بگذارید؛ بگذارید جلو بیاید،» ابی به پیش آمد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیزه‌ای از حارث بن صمه گرفت و پیش تاخت و چنان بر گردن وی نواخت که از اسب خود بیفتاد و چندین بار در غلطید. بر اثر این ضربت خراشی در گردن او پدید آمد.
[۷۸] ابن هشام، عبد الملک، السیرة النبویه، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ج۲، ص۸۴.
او نزد قریش برگشت در حالی که می‌گفت: «محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مرا کشت.» یاران او، دور او را گرفتند و به او دلداری دادند و گفتند: «این زخم، خراشی بیش نیست، چرا بی تابی می‌کنی؟» او گفت: « سوگند به لات و عزی، اگر آن خراشی که محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بر من وارد ساخت، بر همه مردم ذی المجاز (ذی المجاز نام بازاری بود در عرفات که در دوره جاهلی به مدت هشت روز برپا می‌شده است.) وارد می‌شد، همه را می‌کشت، مگر او نبود که به من گفته بود: من تو را می‌کشم(او دروغ نمی‌گوید) او اگر بعد از این سخن، آب دهان خود را به من می‌رسانید، همان مرا می‌کشت.»
[۸۷] ابن هشام، عبد الملک، السیرة النبویه، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ج۲، ص۸۴ .
سرانجام ابی بن خلف، هنگام مراجعت قریش به مکه در سرزمین «سرف» (سرف نام منطقه‌ای در شش میلی مکه است.)
[۹۰] زکریا، ابوالحسن احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، تحقیق عبدالسلام محمود هارون، مکتبة الاعلام الاسلامی، ۱۴۰۴، ج۳، ص۷۳۶.
به هلاکت رسید.

۲.۳.۴ - وعده ابوسفیان با مسلمانان

پس از پایان غزوه احد ابوسفیان با مسلمانان وعده کرده بود که سال آینده در بدر الصفراء (یکی از بازارهای عرب در عهد جاهلی.) برای جنگ در انتظار مسلمانان خواهد نشست. اما چون موعد مقرر خروج فرا رسید، به جهت پیش آمدن خشکسالی ابوسفیان راضی به خروج نبود تا اینکه نعیم بن مسعود اشجعی (از بزرگان بنی غطفان که همزمان با غزوه خندق به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ایمان آورد.) به مکه آمد ابوسفیان به او گفت: «من با محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و یاران او وعده کرده‌ام که در بدر با هم رودررو شویم و اینک موعد فرا رسیده است؛ ولی امسال سال خشکسالی است و مصلحت ما در آن است که به سالی پر آب و سبزه به جنگ رویم و دوست نمی‌دارم محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بیرون آید و من بیرون نروم که در نتیجه بر ما جرات یابد، اگر به مدینه بروی و یاران محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را از حرکت به آنجا باز داری به تو بیست شتر جایزه می‌دهیم پرداخت این جایزه را سهیل بن عمرو - که از دوستان توست- برای تو تعهد خواهد کرد.» نعیم بن مسعود پذیرفت و به سوی مدینه شتافت و اهل مدینه را از بسیج ابوسفیان بر آنان و فراوانی ساز و برگ آنان آگاه ساخت. رعب و وحشت عجیبی در در دل مسلمانان افتاده بود تا این که اخبار مربوط به ترس و وحشت یارانش به اطلاع حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رسید، پس پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با شجاعت تمام رو به یاران خویش کرده فرمود: «سوگند به آن که جانم به دست اوست اگر حتی یک تن هم با من نیاید خود خواهم رفت.» سخن حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ترس را از دل مسلمانان زدود.

۲.۳.۵ - شجاعت در واقعه خندق

در واقعه خندق نیز پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با شجاعتی وصف ناپذیر به مقابله با دشمنان برخاستند، ایشان در مواقع مختلف جهت حفظ روحیه مسلمانان و کاستن از شدت ترس آنان متذکر لطف و یاری خداوند می‌شدند و می‌فرمودند: «امیدوارم که برگرد خانه کعبه طواف کنم و کلید کعبه را بگیرم! خداوند خسرو و قیصر را هلاک خواهد فرمود و اموال ایشان در راه خدا بخشوده خواهد شد.» پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ، این سخنان را هنگامی می‌فرمودند که متوجه بودند چه ترس و بیمی مسلمانان را فرا گرفته است. برخورد شجاعانه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پس از دریافت خبر پیمانشکنی یهودیان بنی قریظه که پیش از این به آن اشاره شد نیز از موارد آشکاری است که شجاعت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در آن ظهور و بروز یافته است.

۲.۳.۶ - شجاعت در جنگ حنین

نمونه دیگری که می‌توان از آن به عنوان مصداق کاملی از شجاعت در رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نام برد نبرد با هوازن یا همان جنگ حنین است. از عباس بن عبدالمطلب- عموی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) - در وصف شجاعتهای رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در حنین روایت شده که: «در جنگ حنین همراه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بودم ابوسفیان پسر حارث بن عبدالمطلب - پسر عموی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) - نیز با من بود و ما از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) جدا نمی‌شدیم. آن حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سوار بر استری سپید بود که فروة بن نفاثه (نعامة) جذامی تقدیم کرده بود. هنگامی که بین مسلمین و کفار، جنگ در گرفت مسلمین پا به فرار گذاشتند، ولی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در حالی که سوار بر قاطرش بود، به سرعت به سوی کفار پیش می‌تاخت! من افسار قاطر را در دست گرفته بودم و آن را می‌کشیدم تا از سرعت او بکاهم، ابوسفیان بن حارث هم رکاب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را گرفته بود. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به من فرمودند: ‌ای عباس، بانگ برآور و بگو: ‌ای اصحاب بیعت شجره! عباس می‌گوید: من آوازی بلند داشتم، بانگ بر آوردم: ‌ای اصحاب بیعت شجره (اصحاب السمرة: سمره درختی بود که مسلمانان در زیر آن در روز حدیبیه با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بیعت کردند. حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خواست با این گفته بیعت رضوان را به بیعت کنندگان آن روز و فراریان امروز یادآور شود.) (کجایید؟ )! به خدا قسم همین که یاران پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) صدای مرا شنیدند همگان هم چون ماده گاوی که به صدای گوساله اش به آن توجه می‌کند بانگ برداشتند که لبیک لبیک. مسلمانان از هر سو بازگشتند و با کفار درگیر شدند. انصار نخست یکدیگر را با شعار‌ای گروه انصار، ‌ای گروه انصار فرا می‌خواندند و سپس خاندان حارث بن خزرج یکدیگر را فرا می‌خواندند و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هم چنان که سوار بر استر خود بود و برای جنگ با کافران خود را به هر سو می‌کشاند، فرمود: اکنون تنور جنگ گرم شده است. و سپس مشتی سنگ ریزه برداشت و به سوی دشمن پرتاب کرده فرمودند: سوگند به خدای کعبه که رفتنی هستید و باید که منهزم شوید عباس می‌گوید: تا آن لحظه چون می‌نگریستم جنگ هم چنان بر شدت و هیات خود بود و به خدا سوگند همین که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آن سنگ ریزه‌ها را بر روی ایشان پاشاند حدت و شدت کافران فرو نشست و کار پشت به ایشان کرد و به هزیمت رفتند و گویی هم اینک می‌بینیم که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سوار بر استر خود به تعقیب آنان می‌رود.»
[۱۱۴] احمد بن حنبل، ابوعبدالله، مسند احمد، بیروت، دارصادر، بی تا، ج۱، ص۲۰۷.
[۱۱۵] نیشابوری، مسلم، صحیح مسلم، بیروت، دارالفکر، ج۵، ص۱۶۶ - ۱۶۷.


۲.۳.۷ - پایان جنگ حنین

پس از واقعه حنین برخی از مسلمانان از «براء بن عازب» یکی از اصحاب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که در این جنگ حضور داشت پرسیدند: «آیا در جنگ حنین فرار کردید و رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را تنها گذاشتید؟ براء گفت: (بله) ولی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در میدان ماند و با دشمنان به نبرد پرداخت، سپس گفت: من رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را سوار بر استر سفید رنگش دیدم، در حالی که ابوسفیان بن حارث - پسر عموی حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) - افسار استر را گرفته بود، و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فریاد برمی آورد: انا النبی لا کذب؛ انا بن عبد المطلب «من پیامبر راستین خدایم، من پسر عبد المطلبم.»
[۱۱۸] احمد بن حنبل، ابوعبدالله، مسند احمد، بیروت، دارصادر، بی تا، ج۴، ص۲۸۰.
[۱۱۹] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح، بیروت، دارالفکر، افست دارالطباعة العامره استانبول، بی تا، ج۳، ص۲۱۹.
من در آن روز کسی را به مانند پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در صلابت و شجاعت ندیدم.» و در روایتی دیگر از او نقل شده که «رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) چون در جنگ حنین با مشرکین روبرو گردید از قاطرش پیاده شده آماده نبرد با دشمنان گردید.»
[۱۲۸] السجستانی، ابن الاشعث، سنن ابی داود، تحقیق سعید محمد اللحام، دارالفکر، چاپ اول، ۱۹۹۰، ج۱، ص۵۵۹.
[۱۲۹] حاکم نیشابوری، محمد، المستدرک، تحقیق یوسف عبدالرحمن المرعشی، بی تا، ج۲، ص۱۱۶.

انس نیز در باب شجاعت پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گفته است که: «پیامبر خدا، زیباترین و بخشنده‌ترین و شجاع‌ترین مردم بود. شبی، مردم مدینه صدایی شنیدند و دچار وحشت شدند. عده‌ای از مردم، به طرف صدا حرکت کردند. رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که پیش تر از آن‌ها به طرف صدا رفته بود، وقتی سوار بر اسب برهنه و بی زین و لجام ابوطلحه و شمشیر به دوش بر می‌گشت، آن عده را دید و فرمود: نترسید، چیزی نیست.»
[۱۳۳] بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح، بیروت، دارالفکر، افست دارالطباعة العامره استانبول، بی تا، ج۷، ص۸۲.



۱. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دارصادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴، ج۸، ص۱۷۳.    
۲. الجوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، تحقیق احمد عبدالغفور عطار، بیروت، دارالملایین، چاپ چهارم، ۱۴۰۷، ج۳، ص۱۲۳۵.    
۳. الزبیدی، سید مرتضی، تاج العروس، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالفکر، ۱۹۹۴، ج۲۱، ص۲۵۱.    
۴. ابوزهره، محمد، خاتم النبیین (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، قاهره، دار الفکر العربی، ۱۴۲۵، ج۱، ص۲۲۹.    
۵. ابوزهره، محمد، خاتم النبیین (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، قاهره، دار الفکر العربی، ۱۴۲۵، ج۱، ص۲۲۹.    
۶. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۷، ج۱، ص۹۹ - ۱۰۰.    
۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷، ج۲، ص۲۸۹ - ۲۹۰.    
۸. ابن هشام، عبد الملک، السیرة النبویه، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ج۱، ص۱۹۶ - ۱۹۷.    
۹. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۱۸، ج۱، ص۱۱۶.    
۱۰. انعام/سوره۶، آیه۱۲۴.    
۱۱. ابن هشام، عبد الملک، السیرة النبویه، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ج۱، ص۲۶۵ - ۲۶۶.    
۱۲. بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۰۵، (مقدمه)، ج۲، ص۱۸۷.    
۱۳. سهیلی، عبدالرحمن، الروض الانف فی شرح السیرة النبویه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۱۲، ج۳، ص ۴۶.    
۱۴. توبه/سوره۹، آیه۴۰.    
۱۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷، ج۲، ص۵۷۱ - ۵۷۲.    
۱۶. ابن هشام، عبد الملک، السیرة النبویه، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ج۲، ص۲۲۰ - ۲۲۲.    
۱۷. ابن سید الناس، محمد، عیون الاثر، بیروت، دارالقلم، چاپ اول، ۱۴۱۴، ج۲، ص۸۸ - ۹۰.    
۱۸. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، بیروت، اعلمی، چاپ سوم، ۱۴۰۹، ج۲، ص۴۵۴ - ۴۶۰.    
۱۹. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، بیروت، اعلمی، چاپ سوم، ۱۴۰۹، ج۲، ص۴۵۹.    
۲۰. صالحی دمشقی، محمد بن یوسف، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیرالعباد، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۴، ج۴، ص۳۷۴.
۲۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷، ج۲، ص۵۷۲.
۲۲. ابن هشام، عبد الملک، السیرة النبویه، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ج۲، ص۲۲۲.    
۲۳. ابن سید الناس، محمد، عیون الاثر، بیروت، دارالقلم، چاپ اول، ۱۴۱۴، ج۲، ص۸۹.    
۲۴. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، بیروت، اعلمی، چاپ سوم، ۱۴۰۹، ج۲، ص۴۵۹.    
۲۵. احزاب/سوره۳۳، آیه۱۰.    
۲۶. بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۰۵، (مقدمه)، ج۲، ص۵۸۱.    
۲۷. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش، ج۲، ص۵۵۱.
۲۸. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیرالقمی، قم، جزائری، چاپ سوم، ۱۴۰۴، ج۱، ص۷۱ - ۷۲.
۲۹. حج/سوره۲۲، آیه۳۹ - ۴۰.    
۳۰. ابوزهره، محمد، خاتم النبیین (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، قاهره، دار الفکر العربی، ۱۴۲۵، ج۱، ص۲۳۲.    
۳۱. اندلسی، قاضی عیاض، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، عمان، دارالفیحاء، چاپ دوم، ۱۴۰۷، ج۱، ص۲۳۵.    
۳۲. راوندی، قطب الدین، الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسه امام مهدی عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف، چاپ اول، ۱۴۰۹، ج۲، ص۸۸۶.    
۳۳. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۱۸، ج۱، ص۳۲۲.    
۳۴. کوفی، ابن ابی شیبه، المصنف، تحقیق سعید اللحام، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۹۸۹، ج۷، ص۵۷۹.
۳۵. سیوطی، جلال الدین، الجامع الصغیر، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، ۱۹۸۱، ج۲، ص۳۵۵.
۳۶. لمتقی الهندی، علاء الدین علی، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، تصحیح صفوه السقا، بیروت، الرساله، ۱۹۸۹، ج۷، ص۱۴۱.    
۳۷. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵، ج۴، ص۲۰.    
۳۸. بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۰۵، (مقدمه)، ج۱، ص۳۳۵.
۳۹. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۱۸، ج۱، ص۲۸۱.    
۴۰. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح، بیروت، دارالفکر، افست دارالطباعة العامره استانبول، بی تا، ج۷، ص۸۲.
۴۱. اندلسی، قاضی عیاض، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، عمان، دارالفیحاء، چاپ دوم، ۱۴۰۷، ج۱، ص۲۳۷.    
۴۲. ابن سید الناس، محمد، عیون الاثر، بیروت، دارالقلم، چاپ اول، ۱۴۱۴، ج۲، ص۳۹۹.    
۴۳. نویری، شهاب الدین، نهایة الارب فی فنون الادب، قاهره، دارالکتب و الوثائق القومیه، چاپ اول، ۱۴۲۳، ج۱۸، ص۲۵۵.    
۴۴. اندلسی، قاضی عیاض، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، عمان، دارالفیحاء، چاپ دوم، ۱۴۰۷، ج۱، ص۲۳۸.    
۴۵. ابن سید الناس، محمد، عیون الاثر، بیروت، دارالقلم، چاپ اول، ۱۴۱۴، ج۲، ص۳۹۹.    
۴۶. مقریزی، تقی الدین، امتاع الاسماع بما للنبی من الاحوال و الاموال و الحفدة و المتاع، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۰، ج۲، ص۲۰۹.    
۴۷. نویری، شهاب الدین، نهایة الارب فی فنون الادب، قاهره، دارالکتب و الوثائق القومیه، چاپ اول، ۱۴۲۳، ج۱۸، ص۲۵۵.    
۴۸. بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۰۵، (مقدمه)، ج۱، ص۳۲۵.    
۴۹. اندلسی، قاضی عیاض، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، عمان، دارالفیحاء، چاپ دوم، ۱۴۰۷، ج۱، ص۲۳۷.    
۵۰. نویری، شهاب الدین، نهایة الارب فی فنون الادب، قاهره، دارالکتب و الوثائق القومیه، چاپ اول، ۱۴۲۳، ج۱۸، ص۲۵۵.
۵۱. طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، قم، شریف رضی، ۱۴۱۲، ص۱۸.    
۵۲. بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۰۵، (مقدمه)، ج۱، ص۳۲۴.    
۵۳. اندلسی، قاضی عیاض، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، عمان، دارالفیحاء، چاپ دوم، ۱۴۰۷، ج۱، ص۲۳۷.    
۵۴. نویری، شهاب الدین، نهایة الارب فی فنون الادب، قاهره، دارالکتب و الوثائق القومیه، چاپ اول، ۱۴۲۳، ج۱۸، ص۲۵۵.
۵۵. طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، قم، شریف رضی، ۱۴۱۲، ص۱۸.    
۵۶. راوندی، قطب الدین، الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسه امام مهدی عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف، چاپ اول، ۱۴۰۹، ج۲، ص۸۸۶.    
۵۷. مقریزی، تقی الدین، امتاع الاسماع بما للنبی من الاحوال و الاموال و الحفدة و المتاع، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۰، ج۲، ص۲۰۹.    
۵۸. بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۰۵، (مقدمه)، ج۵، ص۱۳۵.    
۵۹. خرگوشی نیشابوری، ابوسعید، شرف المصطفی، مکه، دارالبشائر الاسلامیه، چاپ اول، ۱۴۲۴، ج۳، ص۸۳.    
۶۰. کوفی، ابن ابی شیبه، المصنف، تحقیق سعید اللحام، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۹۸۹، ج۸، ص۵۵۰.
۶۱. اندلسی، قاضی عیاض، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، عمان، دارالفیحاء، چاپ دوم، ۱۴۰۷، ج۱، ص۲۳۷.    
۶۲. نویری، شهاب الدین، نهایة الارب فی فنون الادب، قاهره، دارالکتب و الوثائق القومیه، چاپ اول، ۱۴۲۳، ج۱۸، ص۲۵۵.    
۶۳. ابن سید الناس، محمد، عیون الاثر، بیروت، دارالقلم، چاپ اول، ۱۴۱۴، ج۲، ص۳۹۹.    
۶۴. مقریزی، تقی الدین، امتاع الاسماع بما للنبی من الاحوال و الاموال و الحفدة و المتاع، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۰، ج۲، ص۲۰۹.    
۶۵. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، بیروت، اعلمی، چاپ سوم، ۱۴۰۹، ج۱، ص۲۳۹.    
۶۶. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵، ج۵۵، ص۲۶۷.    
۶۷. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۱۸، ج۲، ص۳۲.    
۶۸. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، بیروت، اعلمی، چاپ سوم، ۱۴۰۹، ج۱، ص۲۴۲.    
۶۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷، ج۲، ص۵۱۶.
۷۰. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، بیروت، اعلمی، چاپ سوم، ۱۴۰۹، ج۱، ص۲۵۱.    
۷۱. مقریزی، تقی الدین، امتاع الاسماع بما للنبی من الاحوال و الاموال و الحفدة و المتاع، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۰، ج۱، ص۱۵۴.    
۷۲. حمیری کلاعی، ابوالربیع، الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و الثلاثة الخلفاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۰، ج۱، ص۳۸۱.    
۷۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷، ج۲، ص۵۱۸ - ۵۱۹.    
۷۴. ابن هشام، عبد الملک، السیرة النبویه، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ج۲، ص۸۴.    
۷۵. اندلسی، قاضی عیاض، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، عمان، دارالفیحاء، چاپ دوم، ۱۴۰۷، ج۱، ص۲۳۸ - ۲۴۰.    
۷۶. حمیری کلاعی، ابوالربیع، الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و الثلاثة الخلفاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۰، ج۱، ص۳۸۰ - ۳۸۱.    
۷۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷، ج۲، ص۵۱۸ - ۵۱۹.    
۷۸. ابن هشام، عبد الملک، السیرة النبویه، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ج۲، ص۸۴.
۷۹. ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارالصادر، ۱۳۸۵، ج۲، ص۱۵۷.    
۸۰. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۷، ج۱، ص۳۱۹.    
۸۱. راوندی، قطب الدین، الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسه امام مهدی عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف، چاپ اول، ۱۴۰۹، ج۱، ص۶۳.    
۸۲. یاقوت حموی، شهاب الدین ابی عبدالله، معجم البلدان، بیروت، دارصادر، چاپ دوم، ۱۹۹۵، ج۵، ص۵۵.    
۸۳. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، بیروت، اعلمی، چاپ سوم، ۱۴۰۹، ج۱، ص۲۵۲.    
۸۴. اندلسی، قاضی عیاض، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، عمان، دارالفیحاء، چاپ دوم، ۱۴۰۷، ج۱، ص۲۴۰.    
۸۵. حمیری کلاعی، ابوالربیع، الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و الثلاثة الخلفاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۰، ج۱، ص۳۸۱.    
۸۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷، ج۲، ص۵۱۹.    
۸۷. ابن هشام، عبد الملک، السیرة النبویه، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ج۲، ص۸۴ .
۸۸. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، بیروت، اعلمی، چاپ سوم، ۱۴۰۹، ج۱، ص۲۵۱ - ۲۵۲.    
۸۹. یاقوت حموی، شهاب الدین ابی عبدالله، معجم البلدان، بیروت، دارصادر، چاپ دوم، ۱۹۹۵، ج۳، ص۲۱۲.    
۹۰. زکریا، ابوالحسن احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، تحقیق عبدالسلام محمود هارون، مکتبة الاعلام الاسلامی، ۱۴۰۴، ج۳، ص۷۳۶.
۹۱. اندلسی، قاضی عیاض، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، عمان، دارالفیحاء، چاپ دوم، ۱۴۰۷، ج۱، ص۲۴۰.    
۹۲. حمیری کلاعی، ابوالربیع، الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و الثلاثة الخلفاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۰، ج۱، ص۳۸۱.    
۹۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷، ج۲، ص۵۱۹.    
۹۴. ابن هشام، عبد الملک، السیرة النبویه، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ج۲، ص۸۴.    
۹۵. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، بیروت، اعلمی، چاپ سوم، ۱۴۰۹، ج۱، ص۲۵۲.    
۹۶. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۷، ج۱، ص۳۳۹.    
۹۷. صالحی دمشقی، محمد بن یوسف، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیرالعباد، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۴، ج۴، ص۳۳۷.    
۹۸. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، بیروت، اعلمی، چاپ سوم، ۱۴۰۹، ج۱، ص۳۸۴.    
۹۹. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۱۸، ج۲، ص۴۵ - ۴۶.    
۱۰۰. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، بیروت، اعلمی، چاپ سوم، ۱۴۰۹، ج۱، ص۳۸۴ - ۳۸۹.    
۱۰۱. ابن جوزی، عبدالرحمن، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۲، ج۳، ص۲۰۴ - ۲۰۶.    
۱۰۲. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۱۸، ج۲، ص۴۶.    
۱۰۳. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، بیروت، اعلمی، چاپ سوم، ۱۴۰۹، ج۱، ص۳۸۷.    
۱۰۴. ابن جوزی، عبدالرحمن، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۲، ج۳، ص۲۰۵.    
۱۰۵. نویری، شهاب الدین، نهایة الارب فی فنون الادب، قاهره، دارالکتب و الوثائق القومیه، چاپ اول، ۱۴۲۳، ج۱۷، ص۱۵۵.    
۱۰۶. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، بیروت، اعلمی، چاپ سوم، ۱۴۰۹، ج۲، ص۴۶۰.    
۱۰۷. بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۰۵، (مقدمه)، ج۳، ص۴۰۲.    
۱۰۸. صالحی دمشقی، محمد بن یوسف، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیرالعباد، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۴، ج۴، ص۳۷۴.    
۱۰۹. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، بیروت، دارالفکر، بی تا، ج۴، ص۱۰۹.    
۱۱۰. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، السیرة النبویه، تحقیق مصطفی عبدالواحد، بیروت، دارالمعرفه، ۱۹۷۶، ج۳، ص۲۱۰.    
۱۱۱. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، بیروت، اعلمی، چاپ سوم، ۱۴۰۹، ج۲، ص۴۶۰.    
۱۱۲. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵، ج۴، ص۱۸ - ۱۹.    
۱۱۳. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، بیروت، اعلمی، چاپ سوم، ۱۴۰۹، ج۳، ص۸۹۸ - ۸۹۹.    
۱۱۴. احمد بن حنبل، ابوعبدالله، مسند احمد، بیروت، دارصادر، بی تا، ج۱، ص۲۰۷.
۱۱۵. نیشابوری، مسلم، صحیح مسلم، بیروت، دارالفکر، ج۵، ص۱۶۶ - ۱۶۷.
۱۱۶. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۱۸، ج۲، ص۱۱۷ - ۱۱۸.    
۱۱۷. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۱۸، ج۴، ص۱۳.    
۱۱۸. احمد بن حنبل، ابوعبدالله، مسند احمد، بیروت، دارصادر، بی تا، ج۴، ص۲۸۰.
۱۱۹. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح، بیروت، دارالفکر، افست دارالطباعة العامره استانبول، بی تا، ج۳، ص۲۱۹.
۱۲۰. اندلسی، قاضی عیاض، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، عمان، دارالفیحاء، چاپ دوم، ۱۴۰۷، ج۱، ص۲۳۶.    
۱۲۱. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵، ج۴، ص۱۵.    
۱۲۲. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۱۸، ج۴، ص۳۸.    
۱۲۳. اندلسی، قاضی عیاض، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، عمان، دارالفیحاء، چاپ دوم، ۱۴۰۷، ج۱، ص۲۳۶.    
۱۲۴. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۱۸، ج۴، ص۳۸.    
۱۲۵. ابن سید الناس، محمد، عیون الاثر، بیروت، دارالقلم، چاپ اول، ۱۴۱۴، ج۲، ص۳۹۹.    
۱۲۶. نویری، شهاب الدین، نهایة الارب فی فنون الادب، قاهره، دارالکتب و الوثائق القومیه، چاپ اول، ۱۴۲۳، ج۱۸، ص۲۵۵.    
۱۲۷. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵، ج۴، ص۱۶.    
۱۲۸. السجستانی، ابن الاشعث، سنن ابی داود، تحقیق سعید محمد اللحام، دارالفکر، چاپ اول، ۱۹۹۰، ج۱، ص۵۵۹.
۱۲۹. حاکم نیشابوری، محمد، المستدرک، تحقیق یوسف عبدالرحمن المرعشی، بی تا، ج۲، ص۱۱۶.
۱۳۰. ابن حبان، محمد، صحیح، تحقیق شعیب ارنؤوط، بی جا، الرساله، چاپ دوم، ۱۹۹۳، ج۱۱، ص۹۷.    
۱۳۱. اندلسی، قاضی عیاض، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، عمان، دارالفیحاء، چاپ دوم، ۱۴۰۷، ج۱، ص۲۳۸.    
۱۳۲. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۱۸، ج۱، ص۲۸۱.    
۱۳۳. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح، بیروت، دارالفکر، افست دارالطباعة العامره استانبول، بی تا، ج۷، ص۸۲.
۱۳۴. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵، ج۴، ص۲۰.    
۱۳۵. بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۰۵، (مقدمه)، ج۱، ص۳۲۵.    



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «شجاعت در سیره نبوی»، تاریخ بازیابی۹۵/۲/۵.    



جعبه ابزار