• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

فقه محیط زیست(خام)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



چکيده: حفاظت از محيط زيست از مباحث مهم و کاربردى روزگار است که به پردازش و تحقيق در حوزه هاى مختلف از جمله فقه اسلامى نياز دارد. فقه مبناى قوانين اجتماعى و فردى است و از اين رو بازشناسى ظرفيت هاى موجود در منابع فقهى اعم از کتاب، سنت، عقل و اجماع داراى اهميت است.
براى شناخت اين امر سه عرصه مختلف وجود دارد: يکم. مسئوليت همگانى؛
دوم. مسئوليت حاکم اسلامى؛
سوم. احکام و قواعد خاص و عام فقهى.
هرکدام از اين سه در نوع خود مهم ترين ابزار حفاظت و جلوگيرى از تخريب هاى محيط زيست است.

کليد واژه ها: فقه، محيط زيست، مسئوليت همگانى، مسئوليت حاکم اسلامى، قواعد فقه، ضمان.

مقدمه

بى شک براى بقاى بشر بايد به حفاظت از محيط زيست انديشيد. اصطلاح محيط زيست در هيچ يک از کنوانسيون ها، معاهدات و بيانيه هاى مهم بين المللى تعريف نشده، اما با نگاهى کلى مى‌توان گفت محيط زيست به همه شرايط و عوامل فيزيکى، اقتصادى، فرهنگى، اجتماعى و زيباشناختى اطلاق مى‌شود که اشياء و اموال موجود در کره زمين در حيطه آن قرار دارد و بر مطلوبيت و ارزش آن اموال نيز کيفيت زندگى بشر اثر گذار است.
اغلب فاجعه هاى زيست محيطى که هر از گاهى در گوشه و کنار اين دنياى پهناور رخ مى‌دهد، حاصل فعاليت هايى است که بشر به ويژه از صد سال قبل در راه رسيدن به توسعه و رفاه، در طى فرايند صنعتى شدن به آنها دست يازيده و همگى باعث تخريب و آلودگى محيط زيست مى‌شود. مدت هاست که علاج اين گونه نابسامانى ها که سلامتى بشر را به خطر انداخته، فکر انسان را به خود مشغول داشته و نشست هاى بين المللى متعددى را شکل داده است.
امروزه بسيارى از کشورها، به سوى توسعه پايدار گام برداشته اند. لازمه هر توسعه پايدار برآوردن نيازهاى نسل فعلى است، بى آنکه به زيان رساندن به توانايى نسل هاى آينده براى برآوردن نيازها انجامد.
از اين رو براى ادامه توسعه فراگير و پايدار ضرورى است در سياست هاى کلان و خرد اقتصادى و فرهنگى تعديل هايى صورت پذيرد و در حوزه قانونگذارى، اصول قانونى استوار با ضمانت اجرايى تمام وضع و آموزش هاى مربوط به حفاظت از محيط زيست فراگير و عرفى شود، چنان که در بين عامه مردم رواج پيدا کرده باشد و آموزش که مقدمه فرهنگ سازى است، زمينه پيروى مستمر از قوانين محيط زيست را براى عموم مردم فراهم کند. البته عامل اساسى و محکمى که درباره فرهنگ سازى بسيار تأثيرگذار است، بايدها و نبايدهاى دين و دستورهاى دينى و فقهى اسلام است که مهم ترين عامل ضمانت اجرايى مسلمانان است. ازاين رو به نظر مى‌رسد مى‌توان ميان فقه و محيط زيست تعاملى نقش آفرين ايجاد کرد و براى پيش برد فرهنگ سازى حفاظت محيط زيست از ظرفيت هاى نهفته در قرآن کريم و سنت معصومان (علیه‌السلام) بهره برد.
درباره شناخت ظرفيت هايى که مى‌توان در فقه اسلامى براى حفاظت از محيط زيست بدانها استناد کرد، به سه حوزه مختلف مسئوليت همگانى، حاکميت، قواعد و اصول عام و خاص و آن گاه به تبيين رويکرد و اصول مدون در فقه و حقوق اسلامى بايد پرداخت:

الف) مسئوليت همگانى در حفظ محيط زيست

نظام اسلامى ديده بانى و مراقبت از يکديگر را در جامعه با عنوان امر به معروف و نهى از منکر ياد مى‌کند و بى ترديد محافظت و مراقبت از محيط زيست از شئون زندگى اجتماعى است و از اين جهت مشمول اين ادله مى‌شود.
وَ لْتَکنْ مِنْکمْ أُمَّةُ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکرِ وَ أُولئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛۱
بايد از ميان شما، جمعى دعوت به نيکى و امر به معروف و نهى از منکر کنند! و آنها همان رستگارانند.
خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلين؛۲
با آنها مدارا کن و عذرشان را بپذير و به نيکى ها دعوت نما و از جاهلان روى بگردان!
علامه طباطبايى (عرف) را چنين معنا مى‌کند:
واژه (عرف) به معناى سنت ها و سيره هاى زيبايى است که عقلاى جامعه آن را مى‌شناسند. در مقابل (عرف) (معروف) رفتارهاى نادر وغير مرسومى است که عقل اجتماعى آنها را برنمى تابد که به آن در اصطلاح (منکر) گفته مى‌شود.۳
به طورکلى بر آنچه در نزد عقل و شرع نيکو و پسنديده شناخته شده، در اصطلاح قرآن (عرف) ناميده مى‌شوند که انسان بايد پيوسته در جامعه اين روش پسنديده را در پيش گيرد و ديگران را به آن دعوت و سفارش کند.
دستور قرآنى (وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ)۴ و ساير آيات و احاديث در اين زمينه تأکيدى است بر اينکه تنها انجام عمل نيک و صالح کافى نبوده، بلکه بايد ديگران را به اين روش دعوت کرد تا در جامعه عمل صالح گسترش پيدا کند، همگانى شود و در همه جا گسترش يابد.
اگر انسان به قدرت ايمان و علم مجهز نباشد و از طرف ديگر، نظارت ساير انسان هاى مسئول بر وى ضعيف و سست گردد به آسانى به سوى فساد منحرف مى‌شود که اين گونه فسادها مى‌تواند عرصه محيط زيست و بستر حيات انسانى را با بحران و معضلات عديده‌اى‌ مواجه سازد. از اين رو دعوت مردم به رفتارهاى هنجارى زيست محيطى در قالب (امر به معروف و نهى از منکر) ماهيتى زيست محيطى دارد که در حقيقت ضامن اجراى وظايف فردى و اجتماعى در قبال محيط زيست است و در حکم روح و جان آنها محسوب مى‌شود.
از نظر تعاليم الهى، ايستادگى دربرابر فساد راز بقاى دين و انسانيت تلقى شده است. قرآن کريم تباهى امت هاى گذشته را نتيجه عدم برخورد خردمندان با فسادانگيزى جامعه مى‌داند:
فَلَوْ لا کانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِکمْ أُولُوا بَقِيةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِى الاْ ءَرْضِ إِلآ قَليلاً مِمَّنْ أَنْجَيْنا مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ الَّذينَ ظَلَمُوا ما أُتْرِفُوا فيهِ وَ کانُوا مُجْرِمين؛۵
پس چرا از نسل هاى پيش از شما خردمندانى نبودند که ( مردم را) از فساد در زمين باز دارند؟ جز اندکى از کسانى که از ميان آنان نجاتشان داديم و کسانى که ستم کردند به دنبال ناز و نعمتى که در آن بودند رفتند و آنان بزهکار بودند.
گفتنى است که مراد، فساد تکوينى و آن چيز نيست که در گردش زمان فاسد مى‌شود؛ چون انسان در پاره‌اى‌ از فسادها دست ندارند، بلکه مراد فسادهاى تشريعى است، يعنى فسادى که به دست بشر پديد مى‌آيد. از جمله ملموس ترين فسادها درنعمت هاى خدادادى زمانى رخ مى‌دهد که بشر براى برآوردن خواسته هاى خود در طبيعت تصرف مى‌کند؛ تصرفى ويرانگر و بدون درنظر گرفتن قوانين حاکم بر طبيعت. البته مبارزه با فساد ابزارهاى مناسب خود را مى‌طلبد.
پس ضرورى است که مسئله امر به معروف و نهى از منکر که مسئوليتى اجتماعى است و اسلام بر آن تأکيد دارد، در رابطه با مسائل زيست محيطى نيز براى جلوگيرى از فساد و انحراف و در پيشبرد ارزش هاى متعالى و سلامت اجتماعى امرى جدى تلقى شود و از اهم واجبات و مصاديق امر به معروف و نهى از منکر دانسته شود.
لذا در اين باره بايد موضوع شناسى کرد و فقيهان بايد محدوده حريم هر کدام را تفقه کنند.
اصل پنجاهم قانون اساسى صريح ترين حکم قانون گذار اساسى در اين زمينه است:
در جمهورى اسلامى، حفاظت محيط زيست که نسل امروز و نسل هاى بعد بايد در آن حيات اجتماعى رو به رشدى داشته باشند، وظيفه عمومى تلقى مى‌گردد. از اين رو فعاليت هاى اقتصادى و غير آن که با آلودگى محيط زيست يا تخريب غير قابل جبران آن ملازمه پيدا کند، ممنوع است.

ب) مسئوليت حکومت اسلامى در حفاظت از محيط زيست

بى ترديد پرودگار متعال، طبيعت را به تسخير انسان درآورد تا او از آن بهره بردارد و سود گيرد. آياتى از قرآن کريم به صراحت بر اين نکته تأکيد دارند:
وَ لَقَدْ کرَّمْنا بَنى آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِى الْبَرّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى کثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلا؛۶
ما آدمى زادگان را گرامى داشتيم و آنها را در خشکى و دريا (بر مرکب هاى راهوار) حمل کرديم و از انواع روزى هاى پاکيزه به آنان روزى داديم و آنها را بر بسيارى از موجوداتى که خلق کرده ايم، برترى بخشيديم.
از آنجا که زمين و آنچه در آن است، محيط زيست انسان را تشکيل مى‌دهد و جزء نعمت هاى عمومى است و آسيب به آن کل جامعه را به مخاطره مى‌اندازد، حاکم بايد با تمهيد قوانين لازم و ضمانت اجرايى آن، به حفظ محيط زيست مبادرت ورزد. همان طور که اين روش در سيره حکومتى پيامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم) و امام على (علیه‌السلام) وجود دارد و به نظر مى‌رسد اين عهد بين خدا و حاکمان براى جلوگيرى از فساد در زمين بوده است.
سيره عملى و قولى پيامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم) بر چگونگى تشويق امت به حفاظت از دنياى طبيعت و تحذير از فساد در آن و گاه برخورد با عوامل آن دلالت مى‌کند.
پيامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم) فرمودند: ۷
لاتقطعوا الثمار فيصب الله عليکم العذاب صبّا؛۸
درختان ميوه را قطع نکنيد؛ زيرا خداوند بر شما عذاب مى‌فرستد.
به نظر مى‌رسد منظور از اين نهى، حکومتى بوده که تخلف از آن عذاب الهى را در پى مى‌آورده است.
بنابر روايتى از امام صادق (علیه‌السلام) سيره پيامبر (صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم) و اميرمؤمنان (علیه‌السلام) اين بوده که على (علیه‌السلام) با بيل زمين ها را مى‌کند و پيامبر (صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم) هسته خرما را با آب دهان تر مى‌کرد و در آن حفره مى‌گذاشت.۹
حضرت على (علیه‌السلام) نيز در نامه‌اى‌ به مالک اشتر، فرماندار مصر مى‌نويسد:
وليکن نظرُک فى عمارة الأرض أِبلَغ من نظرک في استجلاب الخراج لانّ ذلک لايُدرک اِلاّ بالعمارة… ؛۱۰
اى مالک اهتمام تو به آباد کردن زمين بيش از همت گماردن تو به جمع آورى درآمد باشد؛ چون درآمد بدون آبادانى حاصل نمى‌شود.
اميرمؤمنان مهم ترين وظيفه حاکم اسلامى را سازندگى دانسته نه فقط انباشتن خزانه کشور. از اين رو حال که در نظام جمهورى اسلامى حاکميت تحت نظر ولى فقيه قرار دارد، ضرورى است براى ممانعت از (افساد فى الارض) تمهيداتى انديشيد.
هدف اساسى دولت اسلامى در بخش محيط زيست، تأمين پايدارى و استفاده عادلانه و کارآمد از منابع طبيعى و انسانى است. بدين منظور دولت اسلامى، اقدامات متفاوتى را در چهار زمينه اصلى برنامه ريزى، قانون گذارى، نظارت و مالکيت عمومى منابع را به عهده مى‌گيرد. براساس اين چهار زمينه مهم ترين وظايف حکومت اسلامى درباره محيط زيست عبارتند از:
۱. پى ريزى قوانين زيست محيطى بر پايه اصول و مقررات الهى؛
۲. اجراى قوانين مبارزه با مفسدان زمين و تخريب گران طبيعت براى تأمين مصالح عمومى؛
۳. توجه به مسائل محيط زيست و اخلاق زيست محيطى در تعليم و تربيت اسلامى و فرهنگ سازى زيست محيطى بر اساس تعاليم آسمانى؛
۴. بهره گيرى از افراد شايسته در هرم ادارى محيط زيست که با قدرت تمام توانايى مقابله با مفسدان را داشته باشند؛
۵. بهره گيرى از شيوه هاى جديد زيست محيطى سازگار با نظام اسلامى؛
۶. بهره گيرى از سياست هاى کلان اقتصادى و فرهنگى براى توسعه پايدار توأم با حفاظت از منابع طبيعى و محيط زيست؛
۷. ترسيم و ارائه راهکارهاى انتقال از وضعيت موجود محيط زيست به وضعيت مطلوب آن؛
۸. تلاش براى توانمندسازى محققان و توليد اطلاعات پژوهشى و توسعه مديريت شبکه‌اى‌ به منظور ارتقاى کمى و کيفى علوم انسانى و صنعتى و پزشکى و توسعه دانش فناورى هاى نوين با محوريت محيط زيست.

ج) احکام و قواعد فقهى

کتاب، سنت، عقل و اجماع چهار منبع اصلى فقه هستند و از ظرفيت هاى بسيار بالايى براى وضع مقررات حفاظت از محيط زيست برخوردارند.
به طور کلى در دو بخش عام وخاص مى‌توان در اين جهت از فقه استعانت جست.

۱. مقررات عام

آيات و روايات بسيارى به طور عام، ايجاباً و سلباً احکام محيط زيست را به گونه وجوب، حرمت، استحباب و کراهت، به صورت تکليفى وضعى بيان مى‌دارند:

يکم. حرمت افساد در زمين

قرآن کريم بارها از فساد کردن در زمين نهى کرده است، از جمله:
لا تُفْسِدُوا فِى الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها ذلِکمْ خَيْرُ لَکمْ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنين؛۱۱
و در روى زمين بعد از آنکه اصلاح شده است، فساد نکنيد! اين براى شما بهتر است اگر با ايمان هستيد!
وَ إِذا تَوَلَّى سَعى فِى الأَرْضِ لِيُفْسِدَ فيها وَ يُهْلِک الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللََّهُ لا يُحِبّ الْفَسادَ؛۱۲
(نشانه آن، اين است که) هنگامى که روى برمى گردانند (و از نزد تو خارج مى‌شوند)، در راه فساد در زمين کوشش مى‌کنند و زراعت ها و چهارپايان را نابود مى‌سازند (با اينکه مى‌دانند) خدا فساد را دوست نمى‌دارد.
از اين آيات استفاده مى‌شود که مراد از فساد و افساد، فساد تکوينى نيست؛ چون در پاره‌اى‌ از فسادها دست کسى دخالت ندارد. عالم کون و فساد و نشئه تنازع در بقا منظور نيست، بلکه مراد از اين فساد، فسادهاى تشريعى است؛ فسادى که به دست بشر پديد مى‌آيد.۱۳
همان گونه که (وَ يُهْلِک الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ) نيز در مقام بيان يکى از مصاديق افساد در زمين است که عبارت از نابود کردن نوع نبات و نسل موجودات عالم است و چون مطلق آمده، مى‌توان گفت شامل همه نسل هاى موجودات، حيوانات و گياهان و جنگل ها و مزارع است و در نوع انسانى اطلاق ندارد. بنابر اين مى‌توان گفت از بين بردن هر نوع حرث و نسل اعم از حيوانى و گياهى و نباتى جزء مصاديق اين آيه است و افساد محسوب مى‌شود و مى‌توان حکم حرمت فقهى براى آن صادر کرد. چنان طورى که با استناد به کلام (إن الله لايحب الفساد) چنين فسادى مبغوض خداوند است، بيان چنين حکمى آسان مى‌نمايد و مى‌توان نتيجه گرفت که افساد در زمين مطلقاً حرام است.

دوم. وجوب حفظ توازن در طبيعت

اين حقيقت در برخى از آيات يادآورى شده است:
قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکلّ شَيْءٍ قَدْراً؛۱۴
خدا براى هر چيزى اندازه‌اى‌ قرار داده است!
وَ الأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَيْنا فيها رَواسِيَ وَ أَنْبَتْنا فيها مِنْ کلّ شَيْءٍ مَوْزُونٍ وَ جَعَلْنَا لَکمُ فِيهَا مَعَيِشَ وَ مَن لَّسْتُمْ لَهُ بِرَازِقِينَ وَ إِن مّن شيَءٍ إِلأ عِندَنَا خَزَائنُهُ وَ مَا نُنزَّلُهُ إِلآ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ؛۱۵
و زمين را گسترديم و در آن کوه هاى ثابتى افکنديم و از هر گياه موزون، در آن رويانديم و براى شما انواع وسايل زندگى در آن قرار داديم، همچنين براى کسانى که شما نمى‌توانيد به آنها روزى دهيد! و خزائن همه چيز، تنها نزد ماست ولى ما جز به اندازه معيّن آن را نازل نمى‌کنيم!
براساس اين آيات، اراده خداوند بر حفظ توازن و هماهنگى در نظام خلقت بوده و به همين دليل خداوند نيز از انسان خواسته است تا توازن را پاس بدارد و آن را با عملکردش به هم نزند.
از آنجا که اراده تکوينى با اراده تشريعى خداوند هماهنگ است، مى‌توان استنباط کرد هر رفتارى که موجب بر هم زدن طبيعت باشد عدم هماهنگى بين اراده تکوينى وتشريعى را به همراه دارد. لذا به موجب اين ناهماهنگى مى‌توان حکم فقهى مصاديق آن را در قالب حرمت و کراهت بيان داشت.

سوم. قاعده لاضرر

گرچه درباره قاعده (لاضرر) سخن بسيار رفته و احتمال هاى گوناگونى مطرح شده، هريک از آنها معناى اصلى قاعده را که بر عدم مشروعيت ضرر و اضرار در اسلام دلالت مى‌کند، وسعت مى‌بخشد. اين قاعده که در مسئله حفاظت از محيط زيست و جلوگيرى از تخريب آن کاربرد دارد، مبناى فقهى استوارى براى قانون گذارى و اجراى قانون به شمار مى‌رود. و بنابرآن هرگونه تصرف و تغيير در جامعه انسانى و طبيعت که موجب تضييع حقوق ديگران شود از نظر اسلام ممنوع و مردود است. بسيارى از مسائل زيست محيطى را مى‌توان در قالب قاعده (لاضرر) بررسى کرد، مانند:
ـ بيرون ريختن زباله‌هابه خصوص زباله هايى که تجزيه نمى‌پذيرند؛
ـ بهره بردارى غير مجاز از جنگل ها و حريم درياها که در جريان سيل و ديگر مشکلات زيست محيطى تأثيرى بسزا دارد؛
ـ اشغال خيابان و پياده رو توسط مغازه داران، فروشندگان و ديگران؛
ـ استفاده از خودروهاى دودزا و کارخانه هاى غير استاندارد؛
ـ ايجاد آلودگى صوتى به وسيله مجالس جشن و عروسى، بوق زدن هاى بى جاى اتومبيل ها، سروصداى غير طبيعى، حتى صداى بلندگوى مساجد و هيئت هاى مذهبى. ۱۶

چهارم. قاعده عدالت

عدالت ناموس بزرگ الهى است و مدار آفرينش نظام تکوين و پيدايى نظام تشريع بوده است. در قرآن آمده است:
وَ السَّمَاءَ رَفَعَهَا وَ وَضَعَ الْمِيزَانَ أَلآ تَطْغَوْاْ فيِ الْمِيزَانِ وَ أَقِيمُواْ الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَ لَا تخُْسِرُواْ الْمِيزَانَ؛۱۷
و آسمان را برافراشت و ميزان و قانون (در آن) گذاشت تا در ميزان طغيان نکنيد (و از مسير عدالت منحرف نشويد) و وزن را بر اساس عدل برپا داريد و ميزان را کم نگذاريد!
پيامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم) در ذيل اين آيه، فرمود:
بِالعدلِ قامَت السمواتُ و الارضُ؛۱۸
استوارى آسمانها و زمين به عدل و داد است.
عدل در نظام هستى به معناى قرار گرفتن هر چيز در جايگاه مناسب خود است و عدالت آن است که حق هر موجودى، چنان که شايسته اوست، ادا شود؛ (اعطاءُ کلّ ذى حق حقَه) و رکن رکين عالم هستى به شمار مى‌آيد. لذا به منظور حفظ اين رکن، خداوند متعال انسان را به برپايى عدالت سفارش مى‌کند و پيامبران خود را نيز به همين منظور براى انسان ها فرستاده است. عدالت اقتضا مى‌کند که تصرفات انسان در محيط اطراف خود تصرفات ظالمانه نباشد و حقوق امت هاى آينده را در نظر بگيرد. چنان که حقوق ساير هم نوعان خود را در تمام اطراف عالم در نظر داشته باشد.
نکته اول: طبق آيات و روايات بر هر فردى واجب است در رفتار و منش خود اصل عدل و انصاف را رعايت کند و براى رسيدن به قله هاى عدالت، انصاف در بهره مندى از طبيعت خدادادى طرف انصاف را بگيرد و همان گونه با محيط اطراف خود و نعمت هاى الهى برخورد کند که دوست دارد آن گونه با او رفتار شود؛
نکته دوم: همان طور که احکام دين اسلام جهانى و جاودانه بوده، شامل انسان هايى که هنوز پا به عرصه وجود نگذاشته اند نيز مى‌شود. برخوردارى از مواهب طبيعى نيز به يک نسل اختصاص ندارد، يعنى افزون بر عدالت درون نسلى، عدالت بين نسلى نيز جايگاه خود را دارد. بر اين اساس، هرگونه استفاده‌اى‌ از منابع طبيعى که به نابودى آنها بينجامد يا سبب آلوده سازى محيط زيست شود و زندگى را براى ديگر انسان ها مشکل سازد، به دور از عدالت و مخالف انصاف است و از نظر منطق اسلامى ممنوع و ضمان آور است.

پنجم. قاعده (من له الغُنم)

بنابر رواياتى که در باب رهن رسيده، قاعده (من له الغُنم فله الغُرم) استفاده مى‌شود. همچنين روايت نبوى مشهور (الخراجُ بالضّمان)۱۹ بر آن دلالت دارد. ۲۰ طبق اين قاعده هر که از چيزى فايده مى‌برد بايد جبران خسارات آن را بر عهده گيرد.
بر اساس اين اصل، هر فردى که از فعاليتى بهره مند مى‌شود، بايد خسارت هاى ناشى از آن را نيز بپذيرد. بنابراين از آنجا که بهره برداران از محيط زيست، از جمله احداث کنندگان تأسيسات و کارخانه‌هاکه به نوعى با بهره مندى از منابع طبيعى به توليد محصولات مى‌پردازند، مشمول اين حکم از ضمانت شرعى هستند، مکلف به جبران مافات مى‌شوند و براى جبران ضرورت دارد که حکومت اسلامى قوانينى براى اين ضمان ها وضع و با ابزار حکومتى رفتار کند. فقيهان نيز بايد با شناسايى موضوع حکم ضمان چنين افرادى را بيان کنند.

ششم. تضايف حق و تکليف

مقصود از حق در اينجا حق در برابر تکليف است؛ چيزى که به نفع فرد و بر عهده ديگران است و تکليف، چيزى است که بر عهده فرد است و به نفع ديگران. به بيان ديگر، حق براى فرد حق گزار و حق طلب و تکليف براى فرد مکلف است.
درباره مسئله حق و تکليف، دانشمندان اسلامى مباحث بسيارى درافکنده اند و آثارى مستقل و ارزشمند را به آن اختصاص داده اند. علامه در قواعد (کتاب النکاح)، محقق قمى در جامع الشتات (کتاب الطلاق)، صاحب جواهر در کتاب النکاح، شيخ انصارى در کتاب البيع به آن پرداخته اند و نيز شيخ هادى تهرانى (۱۲۵۳ـ۱۳۲۱ ق)، سيدمحمد آل بحرالعلوم (۱۲۶۱ـ۱۳۲۶ ق)، ميرمحمدتقى مدرس اصفهانى (۱۲۷۶ـ۱۳۳۳ ق) و شيخ محمدحسين غروى اصفهانى (متوفاى ۱۳۶۱ ق) رساله مستقلى در اين زمينه به يادگار گذاشته اند.۲۱
طبق اين اصل حق وتکليف به منزله دو روى يک سکه اند، به گونه‌اى‌ که هر کجا فقه حقوقى را براى کسى تعريف مى‌کند، در کنار آن تکليف و بايسته هايى را نيز تبيين کرده است. به عبارت ديگر، حق بدون تکليف فرض پذير نيست و وجود تکليف نيز بدون وجود حق تصور نمى‌پذيرد.
با توجه به اين اصل که خداوند طبيعت و محيط زيست را براى انسان آفريده و انسان حق تصرف و استفاده از آن را داده، اين حق براى همه انسان ها و در همه زمان ها وجود دارد. خداوند متعال اين اصل مسلّم را در قرآن کريم تصريح نموده است:
هُوَ الَّذى خَلَقَ لَکمْ ما فِى الأَرْضِ جَميعا؛۲۲
او خدايى است که همه آنچه را (از نعمت ها) در زمين وجود دارد، براى شما آفريد.
وَ الأَرْضَ وَضَعَها لِلأنام؛۲۳
زمين را براى خلايق آفريد.
بر مبناى اين آيه، زمين و محيط زيست حق همگانى است و همه حق دارند از آن بهره مند شوند. بنابراين استفاده از اين حق بايد به گونه‌اى‌ باشد که امکان استفاده و بهره بردارى از آن براى نسل حاضر و نسل هاى آينده حفظ شود.
در قرآن کريم، همان طور که حق بهره بردارى از محيط زيست و طبيعت براى انسان ذکر شده، مسئوليت و تکليف عمران و آبادانى زمين نيز بر عهده او گذاشته شده است.
هُوَ أَنْشَأَکمْ مِنَ الأَرضِ وَ اسْتَعْمَرَکمْ فيها؛۲۴
اوست که شما را از زمين آفريد و آبادى آن را به شما واگذاشت.
بنابر اين آيه محافظت، عمران و آباد کردن محيط زيست از وظايف انسان بوده و هر عملى که با آبادانى محيط زيست منافات داشته باشد، ممنوع است. واگذارى عمران و آبادانى زمين بر عهده انسان در اين آيه جالب توجه است. پس انسان مسئوليت عمران و آبادانى زمين را بر عهده دارد۲۵ و مفهوم آيه اين است که تخريب محيط زيست و نابودى آن، مخالف عمران و آبادانى است، پس بايد از آن پرهيز نمود؛ همان گونه که در آيه‌اى‌ ديگر به صراحت از فساد در زمين نهى فرموده است:
وَ لا تُفْسِدُوا فِى الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها؛۲۶
و بر روى زمين، بعد از آنکه اصلاح شده است، فساد نکنيد.
بنابراين انسان ها با وجود اينکه حق استفاده از محيط زيست را دارا هستند، بايد اين حق را براى ديگران نيز قائل باشند تا مبادا با سوء استفاده از حق خود، حق ديگران را در بهره مندى از محيط زيست سالم پايمال کنند.
چنان که مقام معظم رهبرى دراين باره مى‌فرمايند:
تخريب محيط زيست معلول نابرابرى هاى اجتماعى و استفاده غلط از طبيعت و يکى از عوامل تضييع حقوق انسان هاست…. نگاه اسلام به طبيعت و محيط اعم از جان دار و بى جان عاطفى، اخلاقى، معنوى و هدايت گرانه است و برخوردارى از مواهب طبيعى نيز برپايه اصولى متين، عادلانه، حکيمانه، متوازن و سازنده استوار گرديده است. هدف متعالى اسلام برخوردار ساختن همه نسل ها از نعمت هاى الهى و ايجاد جامعه‌اى‌ سالم و به دور از فاصله طبقاتى و مستعد براى رشد و شکوفايى است و الزامات شرعى براى حفظ تعادل و توازن در استفاده از مواهب طبيعى با پرهيز از زياده روى و مقيد به عدم اضرار به غيرفراهم آورده است. ۲۷

۲. مقررات خاص

ظرفيت هايى بسيار در آيات و روايات اسلامى درباره مقررات خاص وجود دارد، به گونه‌اى‌ که مى‌توان از آنها در زمينه هاى مختلف محيط زيست از جمله آب، هوا، خاک و رشد و نمو حيوانات و نباتات و پايدارى نسل ها… موارد بسيار کمک گرفت. در ادامه به برخى از آنها اشاره مى‌شود:

يکم. آلوده کردن محيط زيست

اسلام انسان ها را در برابر زيستگاه خود مسئول شناخته است. در عبارتى از سخنان امام على (علیه‌السلام) آمده است:
اتقُوا لله في عبادهِ و بِلاده فإنّکم مسئولونَ حتى عن البُقاع والبهائمِ؛۲۸
بترسيد از خدا در مورد بندگان او و سرزمين هايشان، شما در مورد زمين ها و چهارپايان نيز مسئول هستيد.
پيامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم) از آلوده کردن حتى سرزمين مشرکان نيز نهى مى‌فرمود:
نهى رسولُ الله صلّى اللهُ عليهِ وآلهِ أن يلقى السُّمَ في بلاد المشرکينَ؛۲۹
رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم) از آلوده کردن سرزمين مشرکين به سموم نهى فرموده اند.
بنابر اين بيان از تخريب وآسيب به محيط زيست مردم و بلاد مختلف اعم از زمين ها و ساختمان ها و چهارپايان نهى شده است و اين گونه نهى ها، اطلاق در حرمت دارد، مگر آنکه دليلى بر کراهت آنها باشد.
در اسلام از آلودن محيط بسيار نهى کرده است. نجس کننده‌هااز عوامل آلوده کننده، به شمار مى‌روند، که مؤمنان بايد از آن بپرهيزند.
روايات از نجس کردن محيط زندگى نهى کرده اند؛ مکان هايى چون اطراف مساجد، کنار رودخانه ها، باغ هاى ميوه و زير درختان ميوه، جلو و اطراف خانه هاى مردم، گذرگاه‌هاو ادار کردن داخل آب هاى جارى و ايستاده. ۳۰

دوم. اسراف و تبذير

در معناى کلى به هر گونه تجاوز از حد و اندازه (اسراف) گفته مى‌شود، اما غالباً اين کلمه در خصوص مصرف و هزينه‌هابه کار مى‌رود. تبذير نيز به معناى ريخت وپاش است.
خداوند متعال در قرآن کريم بارها از اسراف برحذر داشته است:
وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبّ الْمُسْرِفينَ؛۳۱
و اسراف نکنيد که خداوند مسرفان را دوست ندارد!
روايات بسيارى نيز، مؤمنان را از اسراف کردن برحذر داشته اند.
ابان بن تغلب در روايتى مى‌گويد روزى امام صادق فرمود:
ابَانِ بن تَغلِبَ قالَ قالَ ابوعَبدِاللّه (علیه‌السلام)… وَلَکنَّ المالَ مَالُ اللّه يَضَعُهُ عِندَ الرَّجُلِ وَدَائِعَ وَجَوَّزَ لَهُم أن يَأکلُوا قَصدا ويَشربوا قَصداً وَيَلبَسُوا قَصداً وَيَنکحُوا قَصداً وَيَرکبُوا قَصداً وَيَعودا بِمَا سِوَى ذَلِک عَلَى فَقَراءِ المُؤمِنينَ وَيَلُمّوا بِهِ شَعَثَهُم فَمَن فَعَل ذَلِک کانَ مَا يَأکلُ حَلالاً وَيَشرَبُ حَلالاً وَيَرکبُ وَيَنکحُ حَلالاً ومَن عَدَا ذَلِک کانَ عَلَيهِ حَرَاماً؛۳۲
اموال همه از آن خداست که در نزد ما انسان ها وديعه گذاشته شده است و اجازه تصرف در آنها به شرطى به انسان داده شده است که بخورند، بنوشند، بپوشند ازدواج کنند و سوار بر مرکب ها شوند اما مقتصدانه و معتدلانه، و مازاد نياز را به فقرا دهند، مقدارى را نيز براى اصلاح امور زندگى و حل مشکلات ذخيره کنند. بنابراين هرکس چنين کند همه آنچه خورده و نوشيده و سوار شده و ازدواج کرده بر او حلال خواهد بود، در غير اين صورت بر او حرام مى‌شود.
در حديث آمده است پيامبر از راهى عبور مى‌کرد که يکى از يارانش بنام سعد را ديد. او مشغول وضو گرفتن بود و آب زياد مى‌ريخت، حضرت فرمود: چرا اسراف مى‌کنى اى سعد؟ عرض کرد: آيا در آب وضو نيز اسراف است؟ فرمود:
نَعَم واِن کنتَ عَلى نَهرٍ جارٍ؛۳۳
آرى هرچند در کنار نهر جارى باشى.
در روايت آمده است حضرت على (علیه‌السلام) کودکانى را ديدند که ميوه را نيم خورده دور مى‌ريختند. حضرت آنان را بازخواست کرد که:
سبحانَ اللّه إن کنتُم استغنيتُم فَإن ّ الناسَ لَم يَستَغنُوا أطعِمُوهُ مَن يَحتاجَ إليه؛۳۴
اگر شما سير شده ايد مردمانى هستند که نيازمندند پس به کسانى که نياز دارند بدهيد.
امام صادق (علیه‌السلام) فرمود:
أدنَى الإسرافِ هِرَاقةُ فَضلِ الإِناءِ وَابتِذالُ ثَوبِ الصَّونِ وَإلقأُ النَّوَى؛۳۵
کمترين اندازه اسراف عبارت است از دور ريختن آب باقى مانده در ظرف، بخشيدن لباسى که براى پوشش مورد نياز است و به دور انداختن هسته ميوه.

سوم. ضرر رساندن به نفس

قرآن کريم از تضعيف و ضرر رساندن به بدن نهى فرموده است:
وَ لا تُلْقُوا بِأَيْديکمْ إِلى التَّهْلُکة؛۳۶
خود را به دست خود به هلاکت نيفکنيد.
از دستورهاى مهم اسلام حفظ و حراست از سلامتى بدن است که بدين منظور در زمينه هاى مختلف، از خوردن، خوابيدن و پوشيدن گرفته تا کار و فعاليت، آداب و برنامه هايى براى انسان آورده که رعايت آنها در رشد و سلامتى و بالندگى جسمى و طول عمر انسان ها و بهره مندى بيشتر از نعمت هاى خدادادى تأثير حياتى دارد و همه اينها وابسته به محيطى سالم و عارى از هرگونه آلودگى است.

چهارم. حيوانات

برانگيخته شدن حيوانات در روز قيامت، از جمله مسائلى است که قرآن کريم بدان اشاره کرده است:
وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِى الأَرْضِ وَ لا طائِرٍ يَطيرُ بِجَناحَيْهِ إِلاّ أُمَمُ أَمْثالُکمْ ما فَرَّطْنا فِى الْکتابِ مِنْ شَيْءٍ ثُمَّ إِلى رَبّهِمْ يُحْشَرُون؛۳۷
هيچ جنبنده‌اى‌ در زمين و هيچ پرنده‌اى‌ نيست که با دو بال خود پرواز مى‌کند مگر اينکه امت هايى همانند شما هستند. ما هيچ چيز را در اين کتاب فرو گذار نکرديم، سپس همگى به سوى پروردگارشان محشور مى‌گردند.
مرحوم طبرسى درباره آيه پيشين مى‌نويسد: مراد خداوند اين است که حيوانات نيز روز قيامت محشور۳۸ مى‌شوند و به حقوق خود مى‌رسند همان طور که در روايتى از پيامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم) نقل شده است که فرمود:
يُقْتَصّ لِلْجَمَّاء مِنَ الْقَرْنَاء؛۳۹
حيوان شاخ دار در مقابل بى شاخ قصاص مى‌شود.
در آموزه هاى دين، حقوق حيوانات نيز در نظر گرفته شده است. براى مثال هر گاه مصرف آب براى وضو يا غسل سبب شود در پى آن حيوانى از بى آبى تلف شود، آب را به حيوان بدهيد و تيمم کنيد.
از نظر اسلام حيوانات از حقوقى برخوردارند، خصوصاً حيواناتى که انسان به گونه مستقيم با آنها در ارتباط است. درحديثى از پيامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم) شش حق براى چهارپايان بيان شده است:
لِلدَّابَّةِ عَلَى صَاحِبِهَا خِصَالُ سِتّ يَبْدَأُ بِعَلْفِهَا إِذَا نَزَلَ وَ يَعْرِضُ عَلَيْهَا الْمَاءَ إِذَا مَرَّ بِهِ وَ لَا يَضْرِبُ وَجْهَهَا فَإِنَّهَا تُسَبّحُ بِحَمْدِ رَبّهَا وَ لَا يَقِفُ عَلَى ظَهْرِهَا إِلا فِى سَبِيلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا يُحَمّلُهَا فَوْقَ طَاقَتِهَا وَ لَا يُکلّفُهَا مِنَ الْمَشْيِ إِلا مَا تُطِيقُ.۴۰
ـ هرکجا وارد شديد اول به فکر خوراک آن باشيد؛
ـ هرگاه به آب رسيديد، آب را به آن عرضه کنيد؛
ـ به صورت حيوان نزنيد؛ زيرا حيوان تسبيح خدا مى‌گويد؛
ـ تنها در راه خدا بر پشت آن سوار شويد؛
ـ بر پشت حيوان بيش از حد توانش، بار نگذاريد؛
ـ حيوان را به پيمودن مسيرهايى که در حد توانش نيست، وادار نکنيد.
موارد ياد شده تنها درباره حيوانات باربر است. درخصوص حيوانات وحشى و اهلى ديگر در روايات معصومان (علیه‌السلام) موارد زيادى از حقوق حيوانات ذکر شده است.
در اسلام از آزار و اذيت مخلوقات الهى به شدت نهى شده تا جايى که براى آزار حيوانات مجازات هاى اخروى در نظر گرفته شده و انسان ها به بردبارى در برابر نافرمانى هاى حيوانات و آزار ندادن آنها تشويق شده اند. همچنين در برابر اذيت و آزارى که از حيوانات بدان ها مى‌رسد شکيبايى مى‌ورزند، وعده پاداش داده شده است.
پيامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم) در حديثى از تحريک حيوانات و به جان هم انداختن آنها نهى فرموده اند:
نَهَى رَسُولُ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم) عَنْ تَحْرِيشِ الْبَهَائِمِ.۴۱
کتاب ثواب الاعمال رواياتى از امامان (علیه‌السلام) درخصوص ثواب هايى ذکر کرده که خداوند براى نگاهدارى و حفاظت از حيوانات به بندگان خود عطا مى‌کند و گناهانى را از او مى‌بخشد.۴۲
اسلام به جز در موارد خاص اجازه صيد وشکار حيوانات را نمى‌دهد.
صيد حيوانات هنگام عبادت حج و نيز در محدوده حرم مکه از محرمات شمرده شده، براى آن کفاره نيز تعيين شده است.
پيامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌واله‌وسلم) فرموده است:
مَنْ قَتَلَ عُصْفُوراً عَبَثاً عَجَّ إِلَى اللَّهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ يَقُولُ يَا رَبّ عَبْدُک قَتَلَنِى عَبَثاً وَ لَمْ يَقْتُلْنى لِمَنْفَعَةٍ؛۴۳
هرکس پرنده‌اى‌ را بى جهت بکشد، پرنده روز قيامت به خدا شکايت مى‌کند و مى‌گويد خدايا بنده تو، مرا بيهوده کشت بدون اينکه از من فائده‌اى‌ ببرد.

پنجم. نباتات

آبيارى درختان نيز براساس روايات اسلامى با سيراب کردن انسان تشنه‌اى‌ برابرى مى‌کند. امام صادق (علیه‌السلام) در اين زمينه فرموده اند:
مَنْ سَقَى طَلْحَةً أَوْ سِدْرَةً فَکأَنَّمَا سَقَى مُؤْمِناً مِنْ ظِمَاء؛۴۴
هرکس درخت خرما يا سدر را آب دهد مانند آن است که مؤمن تشنه‌اى‌ را سيراب کرده باشد.
مسئله مهم ديگرى که امروز بيش از همه محيط زيست را به خطر انداخته، قطع درختان واز بين بردن مراتع وجنگل هاست. اين عمل از نظر اسلام بسيار زشت و موجب عذاب الهى دانسته شده است. امام صادق (علیه‌السلام) به شدت از بريدن درختان نهى کرده فرموده است:
لَا تُقَطّعُوا الثّمَارَ فَيَصُبَّ اللَّهُ عَلَيْکمُ الْعَذَابَ صَبّاً؛۴۵
هرگز درختان را قطع نکنيد که خداوند عذاب شديدى را برشما فرود مى‌آورد.
شايد در زمان امام صادق (علیه‌السلام) مردم از شنيدن اين گونه گفتارها شگفت زده مى‌شدند و دليل آن را نمى‌دانستند، اما امروز که نقش درختان در پالايش هوا، کاهش آلودگى، بازدارندگى سيلاب ها، ايجاد نشاط روحى و بسيارى از فوايد ديگر شناخته شده و درمقابل، آثار خطرناک و ويران کننده قطع و کاهش درختان و سرسبزى طبيعت آشکار شده، نقش حياتى و زيست محيطى تأکيد و هشدار امام (علیه‌السلام)، به خوبى روشن مى‌شود.
جالب اينکه در سيره و گفتار بزرگان دين مشاهده مى‌شود که علاوه بر مقابله با قطع درختان، در صورت لزوم قطع درختى، خود را به کاشت درختى ديگر به جاى آن پايبند مى‌دانستند. بزنطى مى‌گويد از امام رضا (علیه‌السلام) در مورد قطع درخت سدر پرسيدم که حضرت فرمود: امام موسى کاظم (علیه‌السلام) وقتى سدرى را قطع کردند به جاى آن درخت انگور کاشتند.۴۶

نتيجه

با نگاهى گذرا به منابع فقهى پى مى‌بريم که در فقه اسلامى ظرفيت هاى بسيارى براى قانون گذارى و اجراى قوانين محيط زيست وجود دارد که مى‌توان با بهره بردارى از اين ظرفيت ها به پى ريزى قوانين اجتماعى براساس احکام اسلامى يارى رساند. همچنين، بايد مکلفان با عنايت به احکام شريعت اسلامى خود را در معرض تکليف حفاظت از محيط زيست و اجتناب از تخريب آن ببينند. افزون بر اين براساس فقه اسلامى اگر فعاليت بخش دولتى و خصوصى در دريا، هوا، خاک و زمين موجب ايجاد عارضه و آسيب زيست محيطى گردد، آسيب رسان ضامن است و بايد از عهده جبران خسارت هاى رسيده برآيد و اگر اين فعاليت به دولت و يا سازمان هاى دولتى به دليل کوتاهى در نظارت و يا به دليل سوء مديريت و يا ضعف برنامه ريزى قابل انتقال باشد، از نظر فقهى مسئوليت به صورت تضامنى و يا به صورت جداگانه قابل طرح و پيگيرى است و اساساً ضمانت درباره پديدآورنده ايجاد عارضه است و هر کسى در اين زمينه کوتاهى کرده باشد، خلافکار محسوب مى‌شود و شرعاً ضامن است.

(۱) آل عمران :۱۰۴.
(۲) اعراف:۱۹۹.
(۳) الميزان، ج۸، ص۳۸۰.
(۴) اعراف:۱۹۹.
(۵) هود:۱۱۶.
(۶) الاسراء:۷۰.
(۷) وسائل الشيعه، ج۱۲، ص۲۵، ح ۴.
(۸) وسائل الشيعه،ج ۱۳، ص۱۹۸.
(۹) حلية الأبرار، بحرانى، ج۱، ص۳۶۲.
(۱۰) نهج البلاغة، نامه ۵۳.
(۱۱) الاعراف:۸۵.
(۱۲) بقره:۲۰۵.
(۱۳) الميزان، ج۲، ص۹۶.
(۱۴) طلاق:۳.
(۱۵) حجر:۱۹ ـ۲۱.
(۱۶) اخلاق زيست محيطى در اسلام، محسن عميق وسيد فضل الله حسينى، ص۱۱۶.
(۱۷) رحمن:۹ ـ۷.
(۱۸) تفسير الصافى، ج۵، ص۱۰۷.
(۱۹) عوالى اللئالى، ابن ابى جمهور احسائى، ج۱، ص۵۷.
(۲۰) حاشيه مکاسب، يزدى، ج۲، ص۵۶.
(۲۱) جوادى آملى، مقاله (مبانى کلامى حق و تکليف)، فصل نامه انديشه نوين دينى، شماره ۱، ص۹.
(۲۲) بقره:۲۹.
(۲۳) الرحمن:۱۰.
(۲۴) هود:۶۱.
(۲۵) مکارم شيرازى، تفسير نمونه، ج۹، ص۱۵۱.
(۲۶) اعراف:۸۵.
(۲۷) مقام معظم رهبرى، پيام به اولين همايش حقوق محيط زيست، روزنامه ايران، ۲۲/۳/۱۳۸۲.
(۲۸) نهج البلاغه، خطبه ۱۶۶، ص۵۴۶.
(۲۹) کافى، ج۵، ص۳۸.
(۳۰) وسائل الشيعه، ج۱، ص۳۲۴.
(۳۱) انعام:۱۴۱.
(۳۲) بحار الانوار، ج۷۲، ص۳۰۵.
(۳۳) مسند احمد بن حنبل، ج۲، ص۲۲۱.
(۳۴) بحار الانوار، ج۶۳، ص۱۱۸.
(۳۵) بحار الانوار، ج۶۳، ص ۱۰۳.
(۳۶) بقره:۱۹۵.
(۳۷) انعام :۳۸.
(۳۸) درباره حشر حيوانات احتمالات مختلفى گزارش شده است. برخى ازمفسران به حشر آنها معتقدند و برخى عقيده دارند که حيوانات چون تکليف ندارند پس حشر هم ندارند و برخى نيز معتقدند که حشر حيوانات مختص آنهايى است که مورد ظلم واقع شده اند و براى احقاق حق محشور مى‌شوند. (الميزان، ج۷، ص۷۳).
(۳۹) بحارالانوار، ج۶۱، ص۷.
(۴۰) خصال، ج۱، ص۳۳۰. بحارالانوار، ج۶۱، ص۲۰۱.
(۴۱) من لايحضره الفقيه، ج۴، ص۶۰.
(۴۲) ثواب الاعمال، ص۱۹۰.
(۴۳) بحارالانوار، ج۶۱، ص۳۰۶.
(۴۴) بحارالانوار، ج۶۳، ص۱۱۳، ح ۷.
(۴۵) وسائل الشيعه، ج۱۹، ص۳۹.
(۴۶) بحارالانوار، ج۱۰۰، ص۶۶، ح ۱۲.



جعبه ابزار