نظریه تکامل در میان ایرانیان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
نخستین آشنایی فارسی زبانان با نظریه تطور و تبدل انواع ــ که در
زبان فارسی مسامحتاً به نظریه تکامل مشهور شده است
ــ بر اساس مدارک موجود، به دوره قاجار و ترجمه های صورت گرفته در آن دوره باز میگردد. در
این دوره یکی از معلمان
دارالفنون به نام
میرزاتقی خان انصاری کاشانی گزارشی
از مهمترین کتاب
داروین، یعنی اصل انواع بنا بر انتخاب طبیعی، را در کتابی به نام
جانورنامه منعکس نمود که در ۱۲۸۷ (یازده سال پس از انتشار اصل انواع) به چاپ رسید.
از
این نخستین آشنایی تا ترجمه های دیگر، سالها فاصله افتاد (ترجمه شش فصل از پانزده فصل اثر مذکور با نام بنیاد انواع بوسیله انتخاب طبیعی یا
تنازع بقا در عالم
طبیعت، به قلم عباس شوقی در فروردین ۱۳۱۸ و ترجمه کامل آن با نام منشأ انواع به قلم
نورالدین فرهیخته در ۱۳۵۷ ش منتشر شد. در
این فاصله، قسمتهایی از
این کتاب و نیز دیگر آثار داروین به صورت پراکنده ترجمه شد، از جمله در
داروینیسم و
تکامل،.
اما
این موضوع به معنای ناآشنایی و مواجه نشدن با
این نظریه در طول
این سالها نیست، چرا که ایرانیانِ اهل
علم در
این دوره به واسطه
زبان عربی ــ که نظریات داروین اندکی پس از انتشار در آن منعکس میشد ــ آشنا بودند. مثلاً علی اصغر حکمت که کتاب لودویگ بوخنر (متوفی ۱۸۹۹) در باره نظریه داروین را از روی ترجمه عربی شبلی شُمَیِّل به فارسی بر گردانده، در مقدمه آن نوشته که در ایام جوانی به واسطه همین کتاب با
این نظریه آشنا شده و حتی آن را ترجمه کرده بوده، اما به سبب مساعد نبودن شرایط انتشار چنین کتابی در آن زمان، چاپ آن سالها به تعویق افتاده است
قدیمترین نقد
این نظریه در میان ایرانیان هم ظاهراً به
سیدجمال الدین اسدآبادی و کتاب نَیْـچـِریّـه او بر میگردد. او در
این کتاب بر اساس
این تصور که داروین گفته انسان
میمون است، نظریه داروین را در زمره نظریات دهری مطرح و رد کرده است.
همین تصور از نظریه داروین، در
ادبیات فارسی هم منعکس شده، چنانکه میرزاده عشقی
در
شعر خود از
اینکه آدمی، زاده میمون است سخن گفته و
صادق هدایت نام یکی از قصه های کوتاهش را که در باره میمونهای آدم نماست «
پدران آدم» نهاده و آنها را حلقهای که نژاد انسان را به میمون متصل نموده، معرفی کرده است. رساله انتقادی دیگری که آن هم کم وبیش بر مبنای همین تصور شکل گرفته، رساله تنقید مقاله دارونیستها اثر
اسداللّه خرقانی (متوفی ۱۳۱۵ ش) است. وی در
این کتاب، پس از ذکر آرای پیروان
ادیان مختلف در باره خلقت
انسان،
نظر
لامارک و داروین را مطرح کرده، بر
این اساس که
این آرا مبتنی بر تبدیل و مسخ موجودات زنده و انسان است و با استناد به اقوال برخی دیگر از غربیان
این آرا را رد کرده است. او در
این رساله به جنبه علمی نظریه توجه نکرده و آن را از مقوله سخنوری دانسته است، نه براهین طبیعی و فلسفی. در ضمنِ
این انتقادات، خرقانی مخالفت جدّی خود را با آرای متجددانه نیز نشان داده و بیان چنان آرای سخنورانهای را «در سایه حریت» دانسته است.
مهمترین و عالمانه ترین کوشش در نقد
فلسفه داروین ــ حتی در قیاس با آثاری که سالها بعد منتشر شده ــ کتاب نقد فلسفه دارون (چاپ ۱۳۳۱) به زبان عربی است که چند سالی قبل از اثر پیشین منتشر شده و اثر عالم اصفهانی،
محمدرضا نجفی اصفهانی یا مسجدشاهی (متوفی ۱۳۶۲)، است. او در
این اثر دو جلدی، به تصریح خودش، نخست نظریه تکامل را از جهت دینی و سپس از جهت علمی نقد کرده و در مرحله بعد با ذکر دلایل ایجابی و اثباتی در باره وجود باری، به رد شبهات منکران خدا و به ویژه پیروان
ماتریالیسم دیالکتیک پرداخته است.
این کتاب که نه فقط از حیث مواجهه عالمان
مسلمان با نظریه تکامل، بلکه بهطور کلی به عنوان نمونهای از مواجهه
این عالمان با دستاوردهای تجدد شایان توجه است، با تقسیم بندی تاریخی شبهاتی که اسلام با آنها مواجه بوده، آغاز میشود.
بنابر
این تقسیم بندی،
اسلام با سه دوره طرح شبهات روبرو بوده است: نخست در عصر صاحب
شریعت و نزول
وحی، دوم در اوایل
خلافت عباسی که علوم یونانی به عالم اسلام راه یافت و سوم در دوره جدید که شبهات و مسائل جدیدی از غرب به عالم اسلام راه یافته است. شبهات دوره اول، شبهاتی بسیط و حاصل
ذهن افرادی کم دانش بود که بعضاً در
قرآن نیز مطرح و رد شده است.
شبهات دوره دوم جدّیتر بود اما عالمان مسلمان با اخذ مصطلحات یونانیان و مدون کردن مطالبشان، به پیرایش و افزایش علوم یونانی پرداختند و با پاسخگویی به
این شبهات، عملاً بر قوّت دین افزودند. به نظر مسجدشاهی شبهات دوره سوم به قوّت شبهات دوره دوم نیست ولی خطر آنها برای جوامع اسلامی بیشتر است، چرا که علوم یونانی بعد از زوال حکومت آنها به عالم اسلام راه یافت، اما علوم غربیان در ایامی به جوامع اسلامی میآید که آنها قدرتمندند. او با ذکر
اینکه ما به صنعت غربیان نیاز داریم، نه به
کفریات، شوپنهاور و نیچه و رمانهای مبتذلی مثل کنت منت کریستو و کمدیهایی از قبیل آثار مولیر، می گوید ما باید علومی را که در اصل غربیها از خود ما گرفته اند، دوباره اخذ کنیم و به زبان خود در آوریم و بر آنها بیفزاییم؛ یعنی، دقیقاً باید همان کاری را بکنیم که در نهضت ترجمه صورت گرفت. او تأکید میکند که شرق و غرب تقسیم بندی جغرافیایی است و علم، شرقی و غربی ندارد و نباید علوم را از آن غربیان دانست. بر مبنای چنین اندیشه هایی است که مسجدشاهی به مطرح کردن نظریه تکامل و نقد آن همت میگمارد. او میگوید نظریه تکامل به فرض صحت الزاماً با اعتقاد به صانع منافات ندارد و اگر مشکل و اختلافی هست صرفاً در کیفیت خلقت، بویژه کیفیت خلق انسان، است.
اندیشه داروین ــ بر خلاف آنچه بعضی پیروان و شاگردان او گفتهاند ــ مستل
عنوان پیوند زم انکار خالق و
ماوراءالطبیعه نیست
و مهمترین عالمان و قائلان به نظریه تکامل به منافات نداشتن نظریه تکامل با وجود خدا اشاره کرده اند. او در
این زمینه از
لامارک،
والاس،
تامس هاکسلی،
هربرت اسپنسر و خود داروین نام میبرد. به نظر میرسد که
عمده ترین منبع مسجدشاهی در بحث از نظریه تکامل، فلسفه النشوء و الارتقاء اثر لودویگ بوخنر به ترجمه شبلی شُمَیِّل بوده که به آن استنادات دقیقی دارد
اما او چنانکه خود تصریح میکند از ترجمه اثر اصلی داروین نیز استفاده کرده است
و بر مبنای
این آثار با طرح آرای داروین، به رد تبار مشترک انسان و حیوان پرداخته است. توجه او در نقد نظریه تکامل از نظر دینی، بویژه به نظریات ارنست هکل معطوف است. در بخش نقد علمی، مسجدشاهی با برشمردن اصول داروین، که به تعبیر او عبارت است از تنازع بقا، تکون تبانیات و تغییر افراد،
وراثت و انتخاب طبیعی، می کوشد با دو روش اعتبار و قطعیت نظریه را نقد کند:یکی نشان دادن تعارض در آرای نظریه پردازان تکامل، و دیگری بر شمردن شواهد تجربی مغایر با شواهد ذکر شده در نظریه تکامل. در جلد دوم به دفاع از دینداری به نحو عام، و نه دینی خاص،
پرداخته شده است. او پس از ذکر مجدد مقدماتی در نقد نظر داروین ــ از قبیل
اینکه حلقه های مفقودهای که داروین به دنبال آنها بوده، یافته نشده
و
اینکه حکم کنیم تبار انسانها و دیگر موجودات به موجود واحدی میرسد یا خیر فعلاً در توان علوم طبیعی نیست
ــ چنین نتیجه میگیرد که باید قول
دین را پذیرفت و بر همین مبنا به دفاع از دین میپردازد. نخست در باره وجود صانع، که آن را بدیهی و بی نیاز از برهان میداند،
سخن میگوید و با نوشتن مناظرهای میان یک مؤمن و یک معطل، در باره مسائلی مانند وجود خدا و دین، نسبت علم و دین، وضع علم و نظریه داروین و مادّیگری،
تصوف و
وحدت وجود و همه خدایی (
پانته ایسم)، رد فهم بوخنر از
فلسفه ارسطو، بحث در نسبت فلسفه و علم یا به اصطلاح
مارکسیستها فلسفه نظری و فلسفه علمی و رد نظام اشتراکی بحث میکند. او با ذکر کشفیات و اختراعات
گالیله و
نیوتن و
ادیسون و
هاروی و
مارکونی،
از صناعات و اکتشافات جدید علمی و صنعتی دفاع میکند و آنها را مغایر با دین نمیداند و میگوید دین منافی آزادی افکار در کشف قوانین طبیعت و اختراع صنایع مفید نیست
و اساساً موضوع دین، علم نیست، بلکه امری ورای آن است که قوّت آن به قوّت علم میافزاید.
معطل از نیمه های مناظره هدایت میشود و مناظره به صورت گفتگوی
مؤمن و مهتدی ادامه مییابد. در
این گفتگو انتقاداتی از
این دست که دین، آزادی افکار را محدود میکند و سبب
جنگ و
خشونت میشود و به استبداد و نفی حقوق و برابری میانجامد مطرح میشود و با ذکر دلایل مختلف از قبیل
اینکه جنگهایی مانند جنگهای مسیحیان که به نام دین صورت گرفته، بیشتر ناشی از منافع شخصی بوده تا دینداری
و وقایع غیردینی مثل انقلاب فرانسه هم جنگ و خشونت بسیار به همراه داشته
و اعمالی از قبیل سوزاندن ژاندارک نه دینی که سیاسی بوده است،
به
این انتقادات پاسخ میدهد.
آخرین توصیه مسجدشاهی برای روشن کردن ذهن مردم در برابر نظریاتی مثل نظریه تکامل
این است که باید تفاوت حقایق ثابت دینی و ملحقات و امور جوهری و عرضی و یقینی و ظنی را برای مردم توضیح داد و به تبیین
این امر پرداخت که اکتشافات علمی با دین تعارضی ندارند.
بتدریج نظریه های تکاملی در کتابهای فارسی بیشتر مطرح شد.
مطرح کنندگان
این نظریه گروههای مختلفی بودند. گروهی
این نظریه را به مثابه تأییدی بر مادّیگری مطرح میکردند.
این گروه غالباً دارای تمایلات مارکسیستی بودند و به ماتریالیسم دیالکتیک و تاریخی باور داشتند
گروهی دیگر، آن را به عنوان نظریهای علمی، بویژه در حوزه
زیست شناسی، مطرح میکردند
لورن آیزلی، قرن داروین، ترجمه محمود بهزاد، تهران ۱۳۳۹ ش؛ آیزاک آسیموف، سرچشمه زندگی، ترجمه محمود بهزاد، تهران ۱۳۴۵ ش).
هر چند که در
این آثار هم خواه ناخواه به تعارض
کتاب مقدّس و
کلیسا با
این نظریه، از صورت صرفاً علمی خارج میشد و به مسائل اجتماعی تعمیم مییافت و گاه از آن نتیجه گیری اخلاقی میشد (آیزاک آسیموف، سرچشمه زندگی، ترجمه محمود بهزاد، تهران ۱۳۴۵ ش، ص ۴۰۴؛.
گروهی نیز
این نظریه را پشتوانه ایدئولوژی انقلابی خود قرار داده بودند و به ترویج آن میپرداختند، مانند
سازمان مجاهدین خلق.
این گروه که آمیزهای از آرای اسلامی و اندیشه های مارکسیستی داشتند، نظریه تکامل را بخشی از
ایدئولوژی خود قرار داده بودند، چنانکه کتاب حیات، طبیعت، منشأ و تکامل آن اثر اُپارین و از
کهکشان تا انسان اثر جان ففر جزء برنامه آموزشی سازمان بود.
این گروه تعارضی میان نظریه تکامل و اسلام نمیدیدند و برای
این نظریه نظایری نزد پیشینیان میجستند، مثلاً نزد
مسکویه، اخوان الصفا و ابن رشد
و میکوشیدند که آن را با حرکت جوهری ربط دهند.
آنها تکامل را به صورت لفظی با بار ارزشی مثبت به کار میبردند (نه به معنای صرف تطور و تبدل انواع) و آن را با
اندیشه های مارکسیستی پیوند میزدند تا به تکامل اجتماعی برسند.
در مواجهه با
این نظریه، مسلمانان واکنشهای مختلفی داشته اند. گروهی میکوشیدند نشان دهند
این نظریه نه تنها با اندیشه های اسلامی تعارضی ندارد، بلکه در میان مسلمانان سابقه هم دارد. نمونه جالب توجه در
این گروه، رساله داروین و حکمای مشرق زمین، یا، سردارنامه اثر اعتمادالتولیه
عنایت اللّه دستغیب شیرازی متخلص به روحی است که معتقد بود صرفاً بیان داروین با بیان گذشتگان ما متفاوت است و نظر او پیشتر و به بیان دیگر در آثار
ابن عربی، مسکویه و
صدرالدین شیرازی آمده است. وی در
این اثر کوشیده است تفاوتها را نادیده بگیرد و هم جانب نظریه علمی عصر را نگه دارد و هم نشان دهد که گذشتگان ما نیز آرای مهمی داشته اند. با اینهمه، نویسنده
این رساله ناگزیر شده مسئله نفس ناطقه را از مسائل تکاملی جدا کند.
این عمده ترین مسئله معتقدان و متدینان در مواجهه با نظریه تکامل بوده است، چرا که اولاً انسان را به لحاظ اخلاقی اشرف مخلوقات و خلیفة اللّه میدانستند و نمیخواستند او را در شمار دیگر موجودات آورند.
ثانیاً مسئله آنان
این بوده که بر اساس روایتی از خلقت که از قرآن در مییافته اند، نظریه داروین را دست کم در مورد خلقت انسان، در تعارض با دیدگاه دینی میدیده اند. با تثبیت بیشتر نظریه های تکاملی، گروهی از کسانی که هم علوم جدید را میشناختند و هم تعهد و التزام دینی داشتند، کوشیدند نشان دهند که
قرآن با نظریه تکاملی تعارض ندارد و در قرآن نه تنها امری معارض با نظریه های تکاملی دیده نمیشود، بلکه آیاتی از آن مؤید نظریه های تکاملی است.
شاخصترین تلاش در
این زمینه، که به در گرفتن بحثی میان موافقان و مخالفان نظریه تکامل انجامید، کتاب خلقت انسان اثر یداللّه سحابی است. وی که نخست در کتاب مختصر قرآن و تکامل کوشیده بود پس از طرح اجمالی
این نظریه مطابقت آن را با قرآن، بویژه بر اساس آیه ۴۵ سوره نور
و آیه ۴ سوره جاثیه،
نشان دهد، در کتاب خلقت انسان پس از طرح و بررسی تفصیلی نظریه های تکامل در حوزه های زمین شناسی و زیست شناسی، به بررسی نسبت
این نظریه با اندیشه های اسلامی و بویژه قرآن میپردازد. سحابی بر
این اساس که رد نظریه تکاملی از آن جهت که مورد استفاده مادّیون است، خلاف منطق علم است
و بیان
اینکه امروزه
این نظریه از مسلّمات علم است
به طرح
این پرسش پرداخته که آیا
انسان و آدم در
قرآن یکی است ؟ اگر نیست کدامیک در خلقت مقدّم است ؟ آیا خلقت انسان متصل بوده یا نه و بالاخره مقدّمات خلقت انسان چه بوده است ؟ او با تحلیل مفاهیم انسان،
بشر،
ناس،
اِنس،
اناس و آدم در آیات قرآن به
این نتیجه رسیده که خلقت آدم در میان انسانها و بنابراین بعد از پیدایش آنها صورت گرفته است و انسان و سایر موجودات در قرآن پیوستگی و ارتباط دارند
نظریات مذکور، واکنشهایی بر انگیخت و مباحثی را دامن زد.
گروهی بر
این اساس که آیات قرآن در زمینه خلقت و بویژه خلقت انسان صریح است و معنای ثبات انواع از آن درک میشود، به رد نظریه های تکاملی و از جمله نظر داروین پرداختند. یکی از شاخصترین چهره ها در
این زمینه
علامه طباطبائی است که درالمیزان
بصراحت به تعارض نظریه تکاملی با قرآن حکم کرد. به نظر وی آیات قرآن در زمینه خلقت، ظهوری قریب به صراحت دارد. او بر
این اساس معتقد بود بشری که اکنون موجود است بواسطه تناسل از
مرد و
زن معیّنی، یعنی آدم و همسر او، پدید آمده است. آنها نیز انسانهای کاملی شبیه انسانهای فعلی و در معرض خطاب و تکلیف بوده اند. به نظر طباطبائی لزومی ندارد فهم خود از امری را که در قرآن نسبتاً صریح است با فرضیات مطابق سازیم.
این نوع رد نظریه های تکاملی در زبان فارسی محدود به مسلمانان نبوده و پیروان دیگر ادیان نیز که آن را با کتاب مقدّس در تعارض مییافته اند، به آن پرداخته اند.
هرچند نظر علامه طباطبائی در نقد روش و نظر سحابی موافقان بسیاری داشته، اما راه حلها و تبیینهای پیشنهادی بعدی کمتر جنبه رادیکال داشته و به صورت راه حلهایی کم وبیش جدلی مطرح شده است. در بسیاری از
این راه حلها در وهله اول بر
این مسئله تأکید میشود که نظریه تکامل صرفاً فرضیه است و تا وقتی که اثبات نشده، هیچ مسئلهای ایجاد نمیکند
در
این مورد غالباً به خود غربیان هم استناد میشود،
سپس گفته میشود که در صورت اثبات فرضیه هم خللی به دین وارد نمیشود زیرا نظریه تکامل دالّ بر وجود نظم در عالم است
این نظر که مبتنی بر نوعی
اثبات گرایی در
فلسفه علم است، چه بسا از فضای پوزیتویستی که در آن سالها در ایران شناخته شده بوده، متأثر بوده است.
همچنین با بر شمردن تعارضات نظریه تکامل کوشش شده که نادرستی
این نظریه اثبات شود.
در کنار
اینها، تعمیم
این نظریه به حوزه زندگی اجتماعی و بویژه اخلاقی نقد و رد شده است.
بعلاوه بر
این مسئله نیز تأکید شده است که تعارض علم و دین اساساً مشکل
کلیسا و
مسیحیت با علم بوده است
و اسلام مشکلی با علم ندارد و نظریه تکاملی بر فرض صحت، تعارضی با دین اسلام پیدا نمیکند، زیرا تنها قسمتی از قرآن که ممکن است ظاهراً با نظریه تکامل تعارض داشته باشد، بخش ناظر به خلقت انسان است. حال آنکه از
این بیان قرآن میتوان تفسیرهای دیگری داشت، چرا که اساساً زبان دین با زبان علم متفاوت است و زبان دین جنبه نمادین دارد.
در آثار مختلف، از ترکیبی از نظریات مذکور استفاده شده و گاهی کوشش شده است برای حل مسئله کم وبیش از همه روشهای مذکور استفاده شود.
کسانی نیز کوشیدهاند با تحلیل و طبقه بندی آیات مختلف ناظر به مسئله خلقت به نحو عام و خلقت انسان به نحو خاص نشان دهند که بیان قرآن از
این مسئله به نحوی نیست که با هیچیک از
این دو قول در تعارض قرار بگیرد، هر چند چه بسا در پرتو نگرشی نو، آیات ناظر به خلقت تکاملی صریحتر هم باشند.
نمونه جالب توجهی از
این کوشش، تکامل در قرآن اثر
علی مشکینی است که بر اساس مبانی مذکور و باتوجه به قرآن و نیز
احادیث مسئله تکامل تبیین شده
و گاه حتی مسائلی از قبیل
ازدواج فرزندان آدم با یکدیگر، از طریق نظرگاهی تکاملی حل شده است.
خارج از گفتمان رایج در میان عالمان فارسی نویس، ایرانیان دیگری نیز در باره نظریه تطور انواع بحث کردهاند از آن جمله سیدحسین نصر است که از منظر اندیشمندی «سنّت گرا»
این نظریه را بزرگترین مانع فهم علوم و جهان بینیهای سنّتی دانسته
و آن را نظریهای «شبه علمی»
معرفی کرده که در حال و هوای
دنیاگرایی سده نوزدهم به وجود آمده است
و صرفاً مبتنی بر مشاهدات علمی نیست، بلکه محصول عالَمی است که تلقی خاصی از ذات الاهی در آن پدید آمد و سلسله مراتب طولی عالم هستی به سلسله مراتب عرضی و زمانی تبدیل شد.
بحث بر سر مسئله تکامل و نسبت آن با قرآن و
دین اسلام، که اوج آن در ایران در دهه های ۱۳۵۰ و ۱۳۶۰ ش بوده، در ایام اخیر و در پرتو نظریات جدید در حوزه های فلسفه علم و فلسفه دین و زبان دین کمتر رواج داشته و در مباحث نسبت علم و دین موردتوجه قرار گرفته است.
(۲۶) فریدون آدمیت، اندیشه ترقی و حکومت قانون: عصر سپهسالار، تهران ۱۳۵۶ ش.
(۲۷) محمود احمدزاده هروی، بررسی نظریات حیات و تکامل، تهران (۱۳۵۷ ش).
(۲۸) مهدی بازرگان، توحید و طبیعت و تکامل، (تهران) : دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
(۲۹) کارل لودویگ بوخنر، فلسفه نشو و ارتقاء، ترجمه علی اصغر حکمت، تهران ۱۳۵۴ ش.
(۳۰) محمود بهزاد، داروینیسم و تکامل، تهران ۱۳۵۳ ش.
(۳۱) کنت ناتانیل تیلور، تکامل یا آفرینش، ترجمه سارو خاچیکی، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۳۲) جمال الدین اسدآبادی، رسائل فی الفلسفة والعرفان، چاپ هادی خسروشاهی، رساله ۶: الردعلی الدهریین، ترجمها عن الفارسیة شیخ محمدعبده، تهران ۱۴۱۷.
(۳۳) اسداللّه خرقانی، رساله تنقید مقاله دارونیستها، (تهران) ۱۳۳۸.
(۳۴) عنایت اللّه بن ابوالحسن دستغیب روحی شیرازی، رساله داروین و حکمای مشرق زمین، یا، سردارنامه، چاپ سنگی.
(۳۵) مسعود رجوی، تبیین جهان: قواعد و مفهوم تکامل، (تهران) ۱۳۵۸ـ۱۳۵۹ ش.
(۳۶) عبدالحسین زرین کوب، نقد ادبی: جستجو در اصول و روشها و مباحث نقادی با بررسی در تاریخ نقد و نقادان، تهران ۱۳۶۱ ش.
(۳۷) جعفر سبحانی، داروینیسم یا تکامل انواع، قم: توحید،.
(۳۸) یداللّه سحابی، خلقت انسان، تهران ۱۳۵۱ ش.
(۳۹) یداللّه سحابی، قرآن و تکامل، (تهران) : رسالت قلم.
(۴۰) عبدالکریم سروش، دانش و ارزش، (تهران) ۱۳۶۰ ش.
(۴۱) محمود طالقانی، پرتوی از قرآن، ج ۳، تهران ۱۳۵۸ ش.
(۴۲) طباطبائی، المیزان.
(۴۳) محمدرضا بن ابوالقاسم عشقی، سده میلاد میرزاده عشقی، تدوین هادی حائری (کورش)، تهران ۱۳۷۳ ش.
(۴۴) احد فرامرز قراملکی، موضع علم و دین در خلقت انسان، تهران ۱۳۷۳ ش.
(۴۵) محمد قائد، عشقی، تهران ۱۳۷۷ش.
(۴۶) م آ کرمیاتسکی، پیرامون پیدایش انسان، ترجمه حسین محمدزاده صدیق، تهران ۱۳۵۵ ش.
(۴۷) احمد کسروی، در پیرامون روان، تهران ۱۳۴۲ ش.
(۴۸) علی مشکینی، تکامل در قرآن، ترجمه ق حسین نژاد، (تهران) : دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
(۴۹) محمدتقی مصباح، خلقت انسان در قرآن، به کوشش محمود محمدی عراقی، قم.
(۵۰) مرتضی مطهری، علل گرایش به مادیگری، تهران ۱۳۵۷ ش.
(۵۱) مرتضی مطهری، مقالات فلسفی، ج ۱، مقاله ۳: «توحید و تکامل»، (تهران) ۱۳۷۰ ش.
(۵۲) ناصر مکارم شیرازی، آخرین فرضیه های تکامل، به کوشش حسین حقانی زنجانی، قم ۱۳۴۵ ش.
(۵۳) ناصر مکارم شیرازی، فیلسوف نماها، تهران (۱۳۵۷ ش).
(۵۴) محمدرضا نجفی اصفهانی، کتاب نقد فلسفه دارون، بغداد ۱۳۳۱.
(۵۵) حسین نصر، جوان مسلمان و دنیای متجدد، ترجمه مرتضی اسعدی، تهران ۱۳۷۳ ش.
(۵۶) حسین نصر، نیاز به علم مقدس، ترجمه حسن میانداری، قم ۱۳۷۹ ش.
(۵۷) محمد نوری، «نخستین نقدهای متکلمان شیعه بر داروینیسم»، فصلنامه کتابهای اسلامی، سال ۱، ش ۲ (پاییز ۱۳۷۹).
(۵۸) اصغر نیشابوری، بررسی و نقد نظریه های تکاملی، تهران ۱۳۶۷ ش.
(۵۹) صادق هدایت، سایه روشن، تهران ۱۳۵۶ ش.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «»، شماره۳۷۸۴.