نور چهره اجداد پیامبر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بر اساس روایات،
خداوند پیش از آفرینش تمامی پدیدهها، نور وجود
حضرت محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را آفریده است و نور سایر
اهلبیت را از آن نور آفریده، این نورهای پاک پیش از
آفرینش سایر مخلوقات آفریده شدند و خداوند به واسطه آنها سایر پدیدهها را خلق کرد.
طبق احادیث وارده نور پیامبر از
آدم (علیهالسّلام) تا
عبدالله پدر ایشان، نمایان بوده بهطوری که درخشندگی این نور در پیشانی آنها دیده میشد، در این مقاله به بررسی این موضوع پرداخته میشود.
در این مقاله با استفاده از
احادیث پیامبر و
اهلبیت ایشان، به بررسی نور خاصی که در چهره اجداد پیامبر از
آدم (علیهالسّلام) تا
عبدالله پدر ایشان، دیده میشده میپردازیم، به منظور طولانی نشدن متن و راحتی استفاده برای خوانندگان فارسیزبان از نوشتن متن عربی احادیث صرفنظر شده و فقط ترجمه فارسی آنها آورده شده است.
علاقمندان میتوانند با مراجعه به منبع بیان شده در زیرنویس، متن عربی و اصل حدیث را بیابند، در مواردی که احادیث طولانی هستند، فقط بخشهایی که مربوط به موضوع مورد بحث است، آورده شده و قسمتهای محذوف، با نقطهچین مشخص شده است.
بر اساس روایات،
خداوند پیش از
آفرینش تمامی پدیدهها، نور وجود
حضرت محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را آفریده است، احادیث درباره
خلقت نوری پیامبر و اهلبیت ایشان، فراوان است که در اینجا به ذکر چند نمونه اکتفا میکنیم.
امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) میفرمایند: «
حق تعالی بود و هیچ مخلوقی با او نبود، پس اوّلین چیزی که خلق کرد، نور حبیب خود، محمّد بود که او را آفرید پیش از آنکه آب و خاک،
عرش و
کرسی، آسمانها و زمین،
لوح و
قلم،
بهشت و
دوزخ،
فرشتگان و آدم و
حوّا را بیافریند.»
از
جابر بن عبدالله انصاری نقل شده که از پیامبر پرسیدم اوّلین چیزی که خداوند بزرگ خلق کرد چه بود؟ فرمود: «ای جابر! نور پیامبرت بود که خداوند آن را آفرید سپس همه خوبیها را از آن خلق کرد.»
خداوند پس از آفرینش نور محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، نور سایر اهلبیت را از آن آفرید، این نورهای پاک پیش از آفرینش سایر مخلوقات آفریده شدند و خداوند به واسطه آنها سایر پدیدهها را خلق کرد.
سلمان فارسی میگوید: پیامبر به من فرمود: «ای سلمان! همانا خداوند عزّوجلّ پیامبری را مبعوث نکرد مگر اینکه برای او دوازده پیشوا قرار داد. گفتم: ای رسول خدا! این مطلب را از
تورات و
انجیل فهمیدهام. فرمود: ای سلمان! آیا دوازده پیشوای پس از من را میشناسی که خداوند آنها را برای
امامت بعد از من برگزیده؟ عرض کردم:
خدا و رسولش داناترند. فرمود: ای سلمان! خداوند مرا از برگزیده نور خود آفرید و مرا فراخواند، پس اطاعت کردم، علی را از نور من آفرید و او را فراخواند و او اطاعت کرد،
فاطمه را از نور من و علی آفرید، پس او را فراخواند و او اطاعت کرد،
حسن و
حسین را از نور من و علی و فاطمه آفرید، پس آنها را فراخواند و آنها اطاعت کردند... سپس از ما، نُه
امام از فرزندان حسین را آفرید و آنها را فراخواند، پس او را اطاعت کردند، پیش از آنکه خداوند، آسمان برافراشته، زمین، هوا، آب،
فرشتگان یا بشری را بیافریند، ما به علم او، نورهایی بودیم که او را
ستایش و
اطاعت میکردیم.
از این دست روایات، نمونههای بسیاری وجود دارد که در برخی از آنها فقط به خلقت نوری پیامبر اشاره شده، در برخی دیگر به خلقت نوری پیامبر و امیرالمؤمنین یا
پنج تن یا همگی
چهارده معصوم اشاره شده است. هر چند این روایات ظاهراً متفاوتاند اما نقضکننده یکدیگر نیستند. به احتمال زیاد این تفاوتها به دلیل تفاوت در زمان و مخاطبان هر یک از این روایتهاست.
از مجموع این روایات برمیآید که نور اهلبیت پیامبر و امامان معصوم (علیهالسّلام)، همگی از نور پاک پیامبر و پیش از خلقت سایر موجودات، خلق شدهاند.
خداوند پس از آفرینش جسمانی حضرت آدم (علیهالسّلام)، نور وجود پیامبر و اهلبیت را در
صُلب ایشان به امانت گذاشت بهطوری که درخشندگی این نور در پیشانی آدم (علیهالسّلام) دیده میشد. (صلب به معنی استخوانهای ستون مهرهها است و در صلب کسی قرار گرفتن، کنایه از قرار گرفتن
نطفه در نسل کسی است.)
رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمودهاند: خداوند، من و علی و فاطمه و حسن و حسین را هفت هزار سال پیش از آفرینش دنیا، به شکل نورهایی آفرید… هنگامی که خواست
صورت ما را خلق کند، ما را به شکل رشتهای از نور (در متن عربی روایت از اصطلاح "عمودٌ من النّور" استفاده شده، با توجه به کاربردهای متفاوت این اصطلاح در روایات و معانی متعدد آن در فارسی، این ترجمه برای آن برگزیده شده است) درآورد و در صُلب آدم قرار داد، پس از آن، ما را در صُلبهای پدران و رحمهای مادران منتقل کرد در حالی که ناپاکی
شرک و پلیدی
کفر به ما نرسید.
امام صادق (علیهالسّلام) در حدیثی پس از شرح خلقت آدم (علیهالسّلام) و قرار گرفتن نور پیامبر در صُلب ایشان، میفرمایند: «... و فرشتگان پشت سر آدم ایستاده بودند، آدم گفت: پروردگارا! چرا فرشتگان پشت سر من ایستادهاند؟ فرمود: به
نور فرزندت محمّد مینگرند. گفت: پروردگارا آن نور را در جلوی من قرار بده تا فرشتگان پیش رویم باشند، پس خداوند آن نور را در پیشانی او قرار داد و فرشتگان صف به صف جلوی او ایستادند.
همچنین پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در حدیثی خطاب به امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) میفرمایند: ای علی! همانا خداوند بلند مرتبه بود و هیچ چیز با او نبود، پس من و تو را به صورت دو
روح از نور جلال خود خلق کرد، ما مقابل
عرش پروردگار، پیش از آفرینش آسمانها و زمین، او را
تسبیح و
تقدیس و
حمد و
تهلیل میکردیم.
هنگامی که خواست آدم را خلق کند، من و تو را از یک خاک، از خاک
علیّین، آفرید و گِل ما را با آن نور آمیخت و آنرا در همه نورها و نهرهای
بهشت فرو برد، سپس آدم را آفرید و آن گِل و نور را در صُلب او قرار داد… نور من و تو در میان دو چشمش میدرخشید و آن نور در میان چشمان پیامبران و برگزیدگان منتقل شد…
نور وجود مبارک پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، از حضرت آدم (علیهالسّلام) تا جناب
عبدالمطلب، پدربزرگ پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، از پدر به پسر منتقل شد، این نور از هر شخص، فقط به یکی از پسران او که به علم خداوندی، پاکترین و با ایمانترین آنها بوده است، منتقل میشده، با تشکیل نطفه آن فرزند، درخشش نور از چهره پدر محو و تا زمان تولد فرزند، در چهره مادر دیده میشد و پس از تولد فرزند، درخشش نور از چهره مادر نیز محو میشد.
امام صادق (علیهالسّلام) در ادامه حدیثی که بخشی از آن، پیش از این آمد، میفرمایند: پیوسته آن نور با آدم بود تا آنکه حوّا به
شیث باردار شد، پس آن نور به پیشانی حوّا منتقل شد و فرشتگان به نزد حوّا میآمدند و او را تهنیت میگفتند، وقتی شیث متولد شد، نور محمّد از پیشانی او مشتعل گردید… پیوسته نور محمّد در پیشانی شیث میدرخشید تا آنکه با
محاوله بیضا ازدواج کرد، وقتی او به
انوش باردار شد، منادی ندا کردای بیضا مبارک باد بر تو که حق تعالی نور سرور پیامبران و بهترین اوّلین و آخرین را به تو سپرد، چون انوش متولد شد و به حد کمال رسید، شیث
عهد و پیمان از او گرفت و نور محمّد از او به فرزندش
قینان منتقل شد و از او به
مهلائیل و از او به
ادد، از او به اخنوخ که
ادریس است، از ادریس به
لمک، از او به
نوح، از نوح به سوی
سام، ... از او به سوی
تارخ، از او به سوی
ابراهیم، از او به سوی
اسماعیل، از او به سوی
قیدار، ... از او به سوی
عدنان، از او به سوی
معد، از او به سوی
نزار، ... از او به سوی
عبد مناف و از او به سوی
هاشم که او را عمروالعلا میگفتند و نور حضرت رسول به حدّی در روی او میدرخشید که چون داخل خانه
کعبه میشد، کعبه از روی او روشن میگشت و پیوسته از روی درخشانش، روشنایی به سمت آسمان بلند میشد.
در این حدیث بهطور مفصّل سلسله نسب پیامبر از حضرت آدم (علیهالسّلام) تا هاشم بیان شده است که در اینجا برای اختصار برخی از نامها را ذکر نکردیم. همچنین
امام باقر (علیهالسّلام) در ضمن حدیثی درباره خلقت نوری پیامبر و اهل بیت ایشان، میفرمایند: "... سپس ما را با آن نور، در صُلب آدم قرار داد، آن نور پیوسته در اصلاب و ارحام، از صُلبی به صُلب دیگر منتقل میشد، در صُلبی قرار نمیگرفت مگر اینکه انتقال آن از شخص قبلی، واضح و مشخص بود و موجب افتخار کسی بود که در او قرار میگرفت. "
چنانچه در این حدیث بیان شده است هنگامی که نور محمّدی از پدر به نطفه فرزندش منتقل میشده، این انتقال کاملاً مشخص بوده است که با توجه به سایر احادیث مشخص میشود که مهمترین علامت این انتقال همان محو شدن درخشش نور از چهره پدر و ظاهر شدن آن بهصورت ابتدایی در چهره مادر و پس از تولّد، در فرزند، بوده است.
خداوند نور پیامبر خاتم را از زمانی که در آدم (علیهالسّلام) به امانت گذاشت، فقط به رحمهای پاک مادران با ایمان و بهترین و با ایمانترین فرزندان آنان منتقل نمود و در اجداد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، بدکار و
مشرک و
کافر وجود نداشته است.
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) میفرمایند: گواهی میدهم که محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، بنده و فرستاده او و سرور بندگانش است، هرگاه خداوند آفریدگان را به دو دسته کرد، او را در بهترین آنها قرار داد، در انتقال نطفه او، نه زناکار سهمی پیدا کرد و نه معصیتکار نقشی داشت.
همچنین میفرمایند: پیامبران را در بهترین جایگاه به ودیعت گذاشت و در بهترین مکانها استقرارشان داد، از صُلب کریمانه پدران به رحم پاک مادران منتقل فرمود.
و میفرمایند: قسم به خدا، پدرم و پدر بزرگم عبدالمطلب و هاشم و عبدمناف، هیچ بتی را نپرستیدند. آنها به سمت
کعبه عبادت میکردند و پیرو
دین ابراهیم (علیهالسّلام) بودند.
چنانچه بیان شد، خداوند نور پیامبر و اهلبیت را بهصورت رشتهای از نور درآورد و آنرا در صُلب آدم قرار داد و به واسطه او در میان فرزندان پاکش منتقل کرد تا زمانی که نوبت به عبدالمطلب، پدربزرگ پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسید، این رشته نور مبارک در وجود ایشان به دو نیم شد، نیمی از آن به عبدالله، پدر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و نیم دیگر به ابوطالب، پدر امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) رسید.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرمایند: خداوند، من و علی و فاطمه و حسن و حسین را هفت هزار سال پیش از آفرینش دنیا آفرید… هنگامی که خواست صورتهای ما را خلق کند، ما را به شکل رشتهای از نور درآورد و در صُلب آدم قرار داد، سپس ما را در صُلبهای پدران و رحمهای مادران انتقال داد در حالی که پلیدی شرک و ناپاکی کفر به ما نرسید… وقتی به صُلب عبدالمطلب رسیدیم، آن رشته نور به دو نیم شد، نیم آن در عبدالله و نیم دیگر در ابوطالب قرار گرفت، سپس نور من به سوی
آمنه و نیم دیگر به سوی
فاطمه بنت اسد رفت، پس آمنه مرا و فاطمه، علی را به دنیا آورد.
همچنین فرمودهاند: من و علی از نور واحدی هستیم، یکی به عبدالمطلب رسیده و نور من در پیشانی عبدالله ظاهر شد که من بودم، نور ولایت نیز در پیشانی ابوطالب ظاهر شد که علی است، پس من و علی در
نبوت و
ولایت یکی هستیم.
متاسفانه در دوره منحوس اموی، به دلایل سیاسی و برای تخریب مقام و موقعیت امیرالمومنین و فرزندان ایشان، درباره شخصیت جناب ابوطالب سیاهنماییها و شبهه افکنیهای بسیاری انجام شد که آثار آن تا زمان ما نیز در کتابها و بحثها تا حدودی باقی است، با این وجود برای معتقدان به ولایت امیرالمؤمنین و امامان معصوم که جانشینان بر حق پیامبر هستند، جایی برای این شبههها نیست و علاوه بر دلایل بسیار دیگری که وجود دارد، فقط توجه به همین جنبه از شخصیت جناب ابوطالب که ایشان از حاملان نور
ائمه بودهاند، برای اثبات
ایمان و
یکتاپرستی و عظمت مقام ایشان کافی است.
نکته دیگری که بیان آن در اینجا خالی از لطف نیست، این است که فرزندان عبدالمطلب از چند مادر بودند ولی عبدالله و ابوطالب و چند فرزند دیگر، از یک مادر به نام
فاطمه بنت عمرو هستند، یعنی نور عبدالله و ابوطالب هر دو به رحم پاک یک مادر منتقل شدهاند.
پدران و مادران پاک پیامبر، همگی به نسبت مقام معنوی و درک روحانی که داشتهاند، از ماهیت و ارزش نوری که حامل آن بودهاند، خبر داشتهاند، آنها به خوبی میدانستهاند که آخرین پیامبر و برترین بنده خدا، از نسل آنان است، آگاه بودن حاملان نور پاک پیامبر از ماهیت آن نور را از چند جهت میتوان اثبات کرد.
هنگامی که خداوند، آدم (علیهالسّلام) را خلق کرد و نور پیامبر و اهلبیتش را در وجود او به
امانت گذاشت، او را از ماهیت و مرتبه این انوار پاک باخبر ساخت.
امام صادق (علیهالسّلام) در اینباره میفرمایند: ... هنگامی که آدم بر پا ایستاد، خداوند به فرشتگان فرمان سجود داد... پس آدم از پشت خود صدای زمزمهای همانند آواز پرندگان شنید که
تسبیح و
تقدیس میکرد، گفت: پروردگارا! این چیست؟ فرمود: ای آدم! این صدای تسبیح محمّد عربی، سرور اوّلین و آخرین است، سعادت برای کسی است که او را اطاعت کند و شقاوت برای کسی است که او را مخالفت نماید، بگیر ای آدم عهد مرا و مسپار او را مگر به رحمهای پاکیزه از زنان عفیف و پاک و صُلبهای پاکیزه از مردان پاک.... فرشتگان پشت سر آدم میایستادند، آدم گفت: پروردگارا چرا فرشتگان پشت سر من میایستند؟ فرمود: تا به نور فرزندت محمّد بنگرند. عرض کرد: پروردگارا آنرا در جلوی روی من قرار بده تا فرشتگان مقابلم باشند، پس خداوند آن نور را در پیشانی او قرار داد...
همچنین در میان سلسله حاملان این نور، پس از حضرت آدم (علیهالسّلام)، پیامبران بزرگ الهی از جمله شیث، ادریس، نوح، ابراهیم و اسماعیل (علیهمالسّلام) وجود دارند و بنابر آیات قرآن (
سوره عمران و آیاتی دیگر در این زمینه) و احادیث بسیار، خداوند از همه
پیامبران در مورد تایید آخرین پیامبر و بشارت دادن مردم به ظهور او، میثاق میگرفت و خصوصیات و نسب او و حتی جزییات محل و چگونگی بعثت او را به آنان میآموخت.
نور پاک پیامبر، پس از آدم (علیهالسّلام)، از صُلبی به صُلب دیگر منتقل میشد و در هر انتقال، از شخص قبلی جدا شده و درخشش آن در میان دو چشم شخص بعدی پدیدار میشد (در این مورد، حدیثی از
امام محمد باقر (علیهالسّلام) در بخش " انتقال از پدر به پسر" آورده شد) این علامت موجب میشد که حامل نور پیامبر در میان آنان شناخته شده باشد و در میان آنان عهد و پیمانی الهی وجود داشت که این نور را فقط از طریق همسرانی پاک و
مؤمن، به فرزندان برگزیده خود بسپارند.
امام صادق (علیهالسّلام) در ضمن حدیثی مفصّل درباره انتقال نور پیامبر، میفرمایند: ... هنگامی که شیث به حد
بلوغ رسید، آدم او را طلبید و گفت ای فرزند، به زودی من از تو جدا خواهم شد، نزدیک من بیا تا عهد و پیمانی از تو بگیرم، جنانچه حق تعالی از من گرفت… چون انوش متولد شد و به حد کمال رسید، شیث عهد و پیمان از او گرفت… پس چون هنگام وفات عبدمناف شد، عهد و پیمان از هاشم گرفت که نور پیامبر را نسپارد مگر در رحمهای پاکیزه از بهترین زنان، پس هاشم عهد را پذیرفت…
نوری که در بدن اجداد پیامبر به امانت گذاشته شده بود، علاوه بر اینکه موجب درخشش چهره آنها میشد، صدای تسبیح و ذکری داشت که قابل شنیدن بود و در برخی احادیث به آن اشاره شده است، در این مورد، حدیثی درباره حضرت آدم (علیهالسّلام) در بخش تعلیم الهی آورده شد.
همچنین پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمودهاند: ... خداوند تعالی، من و علی را از یک نور خلق کرد و ما را به صلب آدم (علیهالسّلام) سپرد در حالی که خداوند تعالی را تسبیح میکردیم، پیوسته نور ما در صلب پدران و رحم مادران منتقل شد در حالی که صدای تسبیح ما از شکم مادران و صلب پدران در تمامی عصرها و زمانها تا زمان عبدالمطلب، شنیده میشد، درخشش نور ما در چهره پدران و مادرانمان آشکار بود، پس هنگامی که خداوند نور ما را دو نیمه کرد، نیمی در عبدالله و نیمی در
ابیطالب، تسبیح ما از پشت آنها شنیده میشد....
بنابراین شنیده شدن این صدای زمزمه مانند تسبیح از بدن حاملان نور نبوّت، هم برای خود آنها نشانه ویژهای بوده و هم برای سایر افرادی که با آنان در ارتباط بودهاند.
حاملان نور پیامبر، بشارتهایی از اجزاء جاندار یا بیجان طبیعت دریافت میکردهاند، برای نمونه امام صادق (علیهالسّلام) در حدیثی فرمودهاند: هاشم بر هیچ سنگ و کلوخی نمیگذشت، مگر اینکه به او بشارت میدادند: ای هاشم! از نسل تو، بهترین مخلوقات خدا، سرور عالمیان، محمّد آخرین پیامبران، به وجود خواهد آمد، وقتی هاشم در تاریکی راه میرفت، شبهای تاریک از نورش روشن میشد و اطرافش مانند روشنی چراغ دیده میشد….
در احادیث اهلبیت، خوابهای صادقه بسیاری از پدران و مادران پیامبر درباره بشارت میلاد ایشان نقل شده است.
امام موسی کاظم (علیهالسّلام) در ضمن حدیثی درباره داستان حفر
زمزم توسط جناب عبدالمطلب (چاه زمزم که به اعجاز پروردگار برای حضرت اسماعیل (علیهالسّلام) جوشید، با گذر زمان و در پی حوادثی، پر شد، تا زمان جناب عبدالمطلب که ایشان به الهام الهی آن را دوباره حفر و احیا نمودند) میفرمایند: «... پس در عمق آن به آبی رسید که بوی مشک از آن به مشام میرسید، وقتی بهاندازه یک ذراع دیگر حفر کرد، خواب بر او غلبه کرد، در خواب، مردی بلندقامت، زیبا، خوشلباس و خوشبو دید که به او گفت: چاه را حفر کن و غنیمتها را بردار، غیر خودت را در تقسیم شمشیرها سهیم نکن و طلاها نیز برای توست، تو بلندمرتبهترین شخص در میان عربها هستی که از نسل تو، پیامبر و ولیّ آنها و نوادگان و بزرگوارانی حکیم و صاحب علم و بینش، به وجود خواهند آمد، این شمشیرها برای آنهاست… خداوند به وسیله آنان
زمین را روشن خواهد کرد و
شیطان را از سرزمینهای آن بیرون خواهد راند و او را پس از بزرگی، خوار و ذلیل و پس از قدرت یافتن، هلاک خواهد کرد…. .. عبدالمطلب از خواب پرید و در کنار خود، سیزده شمشیر یافت…
روایات دیگری از این دست نیز درباره جناب عبدالمطلب، عبدالله پدر پیامبر و
آمنه مادر ایشان، در زمان بارداری، وجود دارد.
همچنین درباره جناب ابوطالب که نور پاک امیرالمؤمنین علی (علیهالسّلام) به ایشان منتقل شده بود، شواهدی وجود دارد که ایشان کاملاً از ماهیت آن نور، آگاه بودهاند، برای مثال در حدیثی از امام صادق (علیهالسّلام) چنین آمده است: فاطمه بنت اسد، مادر امیرالمؤمنین (علیهالسّلام)، به نزد ابوطالب آمد و او را به ولادت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، بشارت داد و غرائب بسیار درباره او نقل کرد، ابوطالب گفت: سی سال
صبر کن که برای تو هم فرزندی به دنیا خواهد آمد که در همه کمالات، مثل این فرزند باشد، به غیر از پیغمبری.
این روایت، هم نشاندهنده آگاهی جناب ابوطالب به پیامبری و مقامات نوزاد تازه متولد شده است و هم علم ایشان به نوری که خود حامل آن بودند.
خداوند بزرگ، بشارت ظهور آخرین پیامبر و نشانههای او را از طریق
انبیاء پیشین و در کتابهای آسمانی، ذکر کرده بود.
نشانههای ایشان در
تورات و
انجیل حقیقی (بدون تحریفهایی که به مرور در آنها ایجاد کردند)، به حدی واضح و گویا بوده که آگاهان از آن کتابها به خوبی از محل تولد و
بعثت و
هجرت ایشان آگاه بودهاند (البته به دلیل رواج نداشتن سواد، در هر عصر، تعداد معدودی از افراد چنین آگاهی کاملی از کتابهای آسمانی داشتهاند). آنها با مشخصات ظاهری پیامبر، آنچنان آشنا بودند که به گواهی
قرآن، میتوانستند او را همانند فرزندان خود، در میان دیگران تشخیص دهند.
همچنین آنها به خوبی میدانستند که آخرین پیامبر از نسل
حضرت اسماعیل (علیهالسّلام) خواهد بود و از نشانههای حاملان نور ایشان آگاه بودند، به دلیل همین آگاهیها بود که تعداد زیادی از مردم قوم
بنیاسراییل، مدتها پیش از تولد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، به
عربستان مهاجرت کردند و در اطراف
مدینه، که در تورات محل حکومت آخرین پیامبر معرفی شده بود، ساکن شدند، مسیحیان بسیاری نیز در انتظار دیدار آخرین پیامبر، در اطراف و اکناف سرزمین
حجاز، مسکن گزیدند، آنان که از (این) رسول، پیامبر امّی، پیروی میکنند، کسی که صفاتش را در تورات و انجیلی که نزدشان است، نوشته مییابند…
هنگامی که
عیسی پسر مریم گفت ای بنیاسراییل! بیگمان من فرستاده خدا به سوی شما هستم، آنچه از تورات که پیش از من بوده، تصدیق میکنم و مژدهدهنده به رسولی هستم که بعد از من میآید و نامش احمد است…
در تاریخ اسلام، نمونههای بسیاری وجود دارد که کاهنان و راهبان و غیر آنها از آگاهان به علم کتاب، در ملاقات با اجداد پیامبر یا خود ایشان در کودکی، نوید پیامبری ایشان را دادهاند و گاهی جزییات حوادث پس از بعثت را نیز بیان کردهاند. (برای نمونه در جلد پانزدهم کتاب
بحارالانوار نمونههای بسیاری از این موارد بیان شده است.)
در این زمینه توجه به دو نکته لازم است:
نکته اوّل اینکه هرچند برخی از راویان، این موارد را پیشگویی نامیدهاند، اما در حقیقت، کار آنها فقط بازگو کردن تعلیمات الهی در کتابهای آسمانی بوده و نه پیشگویی.
نکته دوم این است که با توجه به مطالب پیشین، حاملان نور پیامبر، خود به خوبی از ماهیت نوری که امانتدار آن بودند و آینده درخشان و پربرکتش، آگاه بودهاند. آنها یکتاپرستانی پیرو
آیین ابراهیم (علیهالسّلام) و کاملاً آگاه به مطالب کتابهای آسمانی بودهاند، میراث انبیاء پیشین از ابراهیم و اسماعیل، تا نوح و شیث (علیهمالسلام)، نزد آنها به صورت امانتی گرانبها حفظ میشد تا آن را به آخرین پیامبر که در نسل آنها بود، برسانند، بنابراین، خبرهایی که کاهنان و راهبان درباره آخرین پیامبر، به آنها میدادند، برای آنان بشارتی بیش نبوده است.
چنانچه در بخشهای قبل آمد، نوری که
خداوند در وجود اجداد پیامبر به امانت گذاشت، موجب درخششی ویژه در چهره آنها میشد، درخشش آن نور نه تنها برای فرشتگان الهی و حاملان آن قابل مشاهده بوده است، بلکه سایر انسانها از مؤمن و
کافر نیز درخشش نور را در چهره آنان میدیدهاند و متوجه ویژه بودن آن میشدهاند.
امام صادق (علیهالسّلام) در ضمن حدیثی درباره انتقال نور پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، میفرمایند: ... و آن نور از عبدمناف به سوی هاشم منتقل شد… نور رسول خدا در روی او به حدّی میدرخشید که که چون وارد
بیتالحرام میشد،
کعبه از نور روی او روشن میگشت، پیوسته از چهره درخشانش، نوری به سوی آسمان بلند میشد، چون از مادرش عاتکه متولد شد، دو گیسو داشت مانند گیسوان اسماعیل که نور آنها به سوی آسمان ساطع بود، پس اهل مکه از مشاهده این حال تعجب کردند و قبایل عرب از هر طرفی به سوی
مکه آمدند و کاهنان به جنبش افتادند….
همچنین در کتاب
جلاء العیون در شرح حال هاشم آمده است: چون خبر او به
نجاشی پادشاه
حبشه و
قیصر روم رسید، نامهها به او نوشتند و هدیهها فرستادند و استدعا نمودند که دختر از ایشان بگیرد، شاید نور محمّدی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به ایشان منتقل گردد، زیرا کاهنان و راهبان و علمای ایشان خبر داده بودند این نور که در جبین هاشم میباشد، نور پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است، هاشم قبول نکرد و دختر از نجبای قوم خود گرفت.
علامه مجلسی (رحمةاللهعلیه) درباره نور چهره عبدالله، پدر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، مینویسد: چون عبدالله به سن شباب رسید، نور نبوت از جبین او ساطع بود، جمیع اکابر و اشراف نواحی و اطراف، آرزو کردند به او دختر دهند و نور او را بربایند، زیرا که یگانه زمان بود در حُسن و جمال. در روز بر هر که میگذشت، بوی مشک و عنبر از وی استشمام میکرد و اگر در شب میگذشت، جهان از نور رویش روشن میگردید و اهل مکه او را "مصباح الحرم" (چراغ حرم. مصباح به معنی چراغ و حرم به معنی خانه کعبه و محدوده مشخصی در اطراف آن است که برخی کارها از جمله جنگ در آن حرام است.) میگفتند. "
با توجه به این دسته از احادیث و گزارشهای تاریخی کاملاً مشخص میگردد که نوری که در چهره پدران پیامبر میدرخشیده است کاملاً برای سایر مردم قابل مشاهده بوده و این ویژگی خاص همراه با امتیازات دیگر، موجب افزایش ابهت و
احترام آنها در میان مردم میشده، همچنین این علامت یکی از مشخصترین علامتها برای شناخت پدران پیامبر آخرالزمان توسط دانایان به علم کتابهای آسمانی بوده است.
نکتهای که بیان آن در این زمینه، خالی از لطف نیست، این است که درخشش نور چهره پدران پیامبر، همیشه یکسان نبوده است و در افراد مختلف از سلسه حاملان آن، شدت و ضعف داشته است، حتی در هر یک از افراد آن نیز، در مواقع گوناگون، شدت متفاوتی داشته است، از مجموع مطالبی که درباره درخشش این نور در دست است میتوان چنین استنباط کرد که هر چه به زمان تولد پیامبر نزدیکتر میشده، تابش نور نیز بیشتر میشده است، در این مورد
امیرالمؤمنین در ضمن خطبهای بلند و فصیح، میفرمایند: «... هر کس محل انتقال نور قرار میگرفت، امین حرم بود. تا رسید به
لوی بن غالب، پس از لوی، اثر نور در حاملان آن بیشتر بود و درخشش آن، دیدهها را خیره میکرد و دلها را متوجه مینمود…»
بر اساس این خطبه امام (علیهالسّلام)، پس از لوی که جدّ هشتم پیامبر بوده است، درخشش نور پیامبر در چهره حاملان آن، بسیار بیشتر شده است.