• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

پرنده در قرآن (خام)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



پرنده : رده بزرگى از شاخه مهره داران خون گرم با بدنى پوشيده از پر [۱]    
قرآن در آيات گوناگونى به دو روش از پرندگان نام برده است: در دسته اى از آيات از پرنده اى خاص نام برده است، چنان كه در آيه ۳۱ مائده (مائده:۳۱) از نقش كلاغ در ماجراى هابيل و قابيل سخن گفته و در آيه ۲۳ نوح (نوح:۲۳) در ضمن شمارش بتهاى قوم نوح از بت «نسر» ياد كرده كه احتمالاً به سبب شباهت به عقاب به اين نام شهرت يافته بود و در آيات ۵۷ بقره (بقره:۵۷)؛ ۱۶۰ اعراف (اعراف:۱۶۰) و ۸۰ طه (طه:۸۰) در ماجراى فرستادن عذابى آسمانى براى بنى اسرائيل به «سَلْوى» اشاره كرده كه بيشتر مفسران آن را نوعى پرنده دانسته اند كه از اطراف به اراضى مقدس بنى اسرائيل مى آمده و آن ها از گوشت اين پرندگان استفاده مى كردند [۲]     و ظاهراً همان بِلْدِرْچين است.[۳]    
در دسته اى ديگر از آيات كلمه «طير» به صورت عام به كار رفته است: «اَلَم يَرَوا اِلَى الطَّيرِ مُسَخَّرت فى جَوِّ السَّـماءِ...»(نحل:۷۹)؛ «و حُشِرَ لِسُلَيمـنَ جُنُودُهُ مِنَ الجِنِّ والاِنسِ والطَّيرِ فَهُم يوزَعون».(نمل:۱۷)
در يك آيه نيز ابتدا واژه طير و سپس نام هدهد ذكر شده است: «و تَفَقَّدَ الطَّيرَ فَقالَ ما لِىَ لا اَرَى الهُدهُدَ اَم كانَ مِنَ الغائِبين». (نمل:۲۰)
زنده شدن پرندگان نشانه اى براى معاد:
آيه ۲۶۰ بقره (بقره:۲۶۰) به داستان ابراهيم و زنده شدن ۴ پرنده پرداخته است. ابراهيم(عليه السلام) از خداوند خواست تا جهت اطمينان قلب نسبت به رستاخيز [۴]     چگونگى زنده شدن مردگان را به او بنماياند. خداوند به او فرمود كه ۴ نوع پرنده را ذبح كند. سپس پَرِ آن ها را بكند و آن ها را در هاون بكوبد [۵]     تا كاملاً مخلوط و ممزوج شوند. ابراهيم(عليه السلام) گوشت آن ها را بر بالاى ۱۰ كوه قرار داد و يكايك آن ها را صدا زد. هريك كه خوانده مى شدند، زنده شده، به سويش مى آمدند. او پس از ديدن اين منظره گفت:«اَعلَمُ اَنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَىء قَدير»[۶]     و بدين سان به آگاهى برينى دست يافت: «قالَ اَولَم تُؤمِن قالَ بَلى و لـكِن لِيَطمَئِنَّ قَلبى».(بقره:۲۶۰) گفته شده كه علت انتخاب پرنده براى اين منظور، قدرت پرواز آن بوده است.[۷]     برخى، نوع پرندگان انتخاب شده را به روحيات و صفات مختلف آدمى تأويل برده اند كه هر كدام مظهر يكى از صفات انسان هستند؛ طاووس مظهر زيبايى و خودنمايى، خروس مظهر تمايلات شديد جنسى، كبوتر مظهر انس و الفت [۸]     و كلاغ مظهر آرزوهاى دور و دراز و حرص و آز.
پرندگان امتهايى همچون انسآن ها:
آيه ۳۸ انعام (انعام:۳۸)، خطاب به مردم مى فرمايد: جنبندگان زمين و پرندگان نيز مانند شما امتهايى هستند: «و ما مِن دابَّة فِى الاَرضِ و لا طئِر يَطيرُ بِجَناحَيهِ اِلاّ اُمَمٌ اَمثالُكُم ما فَرَّطنا فِى الكِتـبِ مِن شَىء ثُمَّ اِلى رَبِّهِم يُحشَرون».درباره مماثلت، بعضى گفته اند: مماثلت در تكليف و جزاست، با اين تفاوت كه تكليف صاحبان عقل (انسان و جنّ) با تكليف صاحبان شعور (حيوانات و پرندگان) متفاوت است، چنان كه تكاليف صاحبان عقل نيز بر حسب مقدار عقلشان مختلف است.[۹]     عده اى نيز گفته اند:«اُمَمٌ اَمثالُكُم»بدين معناست كه هريك از آن ها مانند شما صنف خاصى دارند كه با نام ويژه اى شناخته مى شوند [۱۰]     يا اينكه شباهت در توحيد و تسبيح است يا منظور شباهت در خلقت و مرگ و برانگيخته شدن است.[۱۱]     بعضى گفته اند: ارزاق و آجال و اعمال آن ها همانند شما، نوشته مى شود [۱۲]     يا شباهت در حشر و تنعّم در بهشت است.[۱۳]     بعضى نيز شباهت در وجود را مطرح كرده اند.[۱۴]     برخى مفسران گفته اند: اين شباهت تنها در كثرت و جماعت نيست، زيرا هر جماعتى را به صرف كثرت «امت» نمى گويند، بلكه بايد آن جمع كثير، جهت جامعى داشته باشند و هدفى (اجبارى يا اختيارى) را دنبال كنند. با استفاده از عبارت«ثُمَّ اِلى رَبِّهِم يُحشَرون»مى توان نتيجه گرفت كه اين شباهت تنها در احتياج به غذا و جفت گيرى و... نيست، بلكه وجه اشتراك ديگرى است كه آن ها را در مسئله بازگشت به سوى خدا شبيه انسان كرده است.[۱۵]     همين مفسر معتقد است كه با تفكر در زندگى حيوانات (از جمله پرندگان) فهميده مى شود كه اين مخلوقات مانند انسآن ها داراى آرا و عقايد فردى و اجتماعى هستند و حركات و سكناتى كه در راه بقا از خود نشان مى دهند همه بر مبناى آن عقايد است.[۱۶]     قرآن در موارد مختلفى چون آيه ۴ جاثيه (جاثيه:۴) مردم را به شناخت عموم حيوانات و تفكر در كيفيت آفرينش آن ها و اعمالشان، ترغيب و در برخى آيات به عبرت گرفتن از بعضى از آن ها دعوت كرده است.[۱۷]    
حشر پرندگان در روز رستاخيز:
جمله «ثُمَّ اِلى رَبِّهِم يُحشَرون»در آيه ۳۸ انعام (انعام:۳۸) و نيز آيه «و اِذَا الوُحوشُ حُشِرَت»(تكوير:۵) به حشر پرندگان اشاره دارد. بعضى گفته اند: معناى حشر در پرندگان و عموم حيوانات همان حشر انسآن هاست كه حشر براى اِنعام و انتقام است؛ انعام نيكوكار و انتقام از ظالم و چون اين دو وصف بين حيوانات نيز وجود دارد آن ها نيز حشر دارند.[۱۸]     نيز گفته شده: حشر حيوانات و پرندگان از لوازم تجردِ روح آن هاست. با اثبات حشر، تجرد روح آن ها نيز ثابت مى شود. البته تجرد خود مراتبى دارد كه پايين ترين مرتبه آن در حيوانات است.[۱۹]    
توجه به پرندگان راهى براى شناخت خداوند:
آيات ۱۹ ملك (ملك:۱۹) و ۷۹ نحل (نحل:۷۹) با جلب توجه مخاطبان به پرواز پرندگان در آسمان، نگهدارى آن ها در آسمان را به خداوند نسبت داده و اين حيوان را وسيله اى براى خداشناسى مى شمرد: «اَوَ لَم يَرَوا اِلَى الطَّيرِ فَوقَهُم صـفّـت ويَقبِضنَ ما يُمسِكُهُنَّ اِلاَّ الرَّحمـنُ...»؛ «اَلَم يَرَوا اِلَى الطَّيرِ مُسَخَّرت فى جَوِّ السَّـماءِ ما يُمسِكُهُنَّ اِلاَّ اللّهُ».
تسبيح پرندگان :
در قرآن آيات بسيارى از تسبيح و حمد موجودات عالم، حكايت دارد. آيه ۴۴ اسراء (اسراء:۴۴) به صورت كلى و روشن به اين امر مى پردازد: «تُسَبِّحُ لَهُ السَّمـوتُ السَّبعُ والاَرضُ و مَن فيهِنَّ و اِن مِن شَىء اِلاّ يُسَبِّحُ بِحَمدِهِ و لـكِن لا تَفقَهونَ تَسبيحَهُم ...»(اسراء:۴۴) و در آيه ۴۱ نور (نور:۴۱) به طور مشخص از تسبيح• پرندگان ياد شده و اين عمل موجودات عالم از جمله پرندگان از روى علم و آگاهى شمرده شده است: «اَلَم تَرَ اَنَّ اللّهَ يُسَبِّحُ لَهُ ... والطَّيرُ صـفّـت كُلٌّ قَد عَلِمَ صَلاتَهُ و تَسبيحَه».
يكى از مواهب خداوند به داود•(عليه السلام) آن بود كه كوهها و پرندگان را مسخر او ساخته بود تا همراه وى تسبيح حق بگويند: «فَفَهَّمنـها سُلَيمـنَ وكُلاًّ ءاتَينا حُكمـًا وعِلمـًا و سَخَّرنا مَعَ داودَ الجِبالَ يُسَبِّحنَ والطَّيرَ و كُنّا فـعِلين».(انبياء:۷۹) در چگونگى همصدا شدن پرندگان و كوهها با داود و اصل تسبيح آن ها اختلاف است؛ بعضى گفته اند: ممكن است خداوند در پرندگان قدرت شناختى نهاده كه امر و نهى داود را مى فهميدند و از او پيروى مى كردند.[۲۰]     عده اى نيز گفته اند كه خداوند به اين موجودات تسبيح مناسب و شايسته آن ها را الهام فرموده است [۲۱]     و برخى آن را از قبيل تسبيح همه موجودات جهان: «اِن مِن شَىء اِلاّ يُسَبِّحُ بِحَمدِه»(اسراء:۴۴) دانسته يا تسبيح را به دلالت اين پديده ها بر قدرت خداوند تفسير كرده اند.[۲۲]     آيه ۱۰ سباء (سباء:۱۰) نيز به اين امر پرداخته: «و لَقَد ءاتَينا داودَ مِنّا فَضلاً يـجِبالُ اَوِّبى مَعَهُ والطَّيرَ ...»كه به گفته بعضى از مفسران «اَوِّبى مَعَهُ»به معناى «سبِّحي معه = به همراه او تسبيح كنيد» است [۲۳]    ، بدين صورت كه هرگاه داود زبور را تلاوت مى كرد، كوهها آن را تكرار مى كردند و پرندگان با او همصدا مى شدند.[۲۴]     در همين مورد حديثى از امام صادق(عليه السلام)نقل شده كه داود به بيابان مى رفت و زبور تلاوت مى كرد و هنگام تلاوت او هيچ كوه و سنگ و پرنده اى نبود، مگر اينكه با او همصدا مى گشت.[۲۵]     در آيه اى ديگر چنين آمده است: «اِنّا سَخَّرنَا الجِبالَ مَعَهُ يُسَبِّحنَ بِالعَشىِّ والاِشراق • والطَّيرَ مَحشورَةً كُلٌّ لَهُ اَوّاب».(ص:۱۸ - ۱۹)
زبان پرندگان :
در قرآن آياتى به صراحت نطق پرندگان را مطرح كرده و افزون بر صدور برخى صداها از آنان به وجود نوعى سخن گفتن مرموز نيز اشاره كرده است. آيه ۳۸ انعام (انعام:۳۸) نيز كه آن ها را امتهايى همچون بشر مى داند به نوعى مؤيّد اين ادعاست. در داستان سليمان نيز از تسخير پرندگان به دست سليمان [۲۶]     (نمل:۱۷) و آشنايى وى با زبان آن ها اشاره شده است. (نمل:۲۷)
در روايات نيز مطالب گوناگونى درباره نطق حيوانات و پرندگان آمده است.[۲۷]     برخى مفسران گفته اند: كلمه نطق و منطق هر دو به معناى صوت يا اصوات متعارفى است كه از حروفى تشكيل يافته و طبق قرار داد واضع لغت، بر معانى مورد نظر ناطق دلالت مى كند و در اصطلاح اين اصوات را «كلام» مى گويند و بنابه گفته بعضى لغت شناسان [۲۸]     اين دو كلمه فقط به سخنان انسان اطلاق مى شود و مثلاً به صداى گنجشك نطق يا منطق گفته نمى شود؛ ولى قرآن با استعمال نطق در معنايى وسيع تر يعنى «دلالت شى بر معناى مقصود» آن را در مورد شهادت پوست انسان در قيامت به كار برده است: «و قالوا لِجُلودِهِم لِمَ شَهِدتُم عَلَينا قالوا اَنطَقَنَا اللّهُ الَّذى اَنطَقَ كُلَّ شَىء...»(فصّلت:۲۱) كه اين استعمال يا از باب تحليل معناست - كه در آن معنايى كه تنها براى امور مادى وضع شده به گونه اى تحليل مى شود كه در امور غير مادى نيز به كار رود - چنان كه قرآن بيشتر معانى و مفاهيمى را كه تنها در جسمانيات به كار مى رود در غير جسمانيات نيز استعمال كرده است يا براى اينكه لفظ نطق براى معنايى اعم وضع شده است و اختصاص به انسان از باب انصراف و به جهت كثرت استعمال است، در هر صورت «منطق طير» عبارت است از هر طريقى كه پرندگان با آن مقاصد خود را با هم مبادله مى كنند كه البته مقصود صداى ظاهرى آن ها نيست، بلكه معنايى دقيق تر و وسيع تر، چون اولاً سياق آيه گواهى مى دهد كه سليمان(عليه السلام)از نعمتى سخن مى گويد كه به خود وى اختصاص داشته و او با عنايت خاص الهى به آن دست يافته است، در حالى كه معناى ظاهرى منطق طير چيزى نيست كه كسى غير از سليمان به آن دست نيابد [۲۹]    :«وورِثَ سُلَيمـنُ داودَ وقالَ يـاَيُّهَا النّاسُ عُلِّمنا مَنطِقَ الطَّيرِ واوتينا مِن كُلِّ شَىء اِنَّ هـذا لَهُوَ الفَضلُ المُبين».(نمل:۱۶) ثانياً محاوره اى كه خداوند متعالى در آيات بعد، از سليمان و هدهد حكايت مى كند، متضمن معارف بلندى است كه در وسع صداهاى ظاهرى هدهد نيست: «فَمَكَثَ غَيرَ بَعِيد فَقالَ اَحَطتُ بِما لَم تُحِط بِهِ وجِئتُكَ مِن سَبَإ بِنَبَإ يَقين • اِنّى وجَدتُ امرَاَةً ... قالَ سَنَنظُرُ...».(نمل: ۲۲ - ۲۸) زمخشرى از مفسران معتزلى در نقطه مقابل اين ديدگاه، نطق مرغان را معجزه سليمان شمرده و تعميم آن را به همه حيوانات درست نمى شمرد.[۳۰]     درباره آشنايى امامان شيعه با زبان پرندگان به سان پيامبران نيز در ميان روايات، ديدگاههاى موافق و مخالفى ذكر شده است.[۳۱]    
آفرينش پرنده از معجزات عيسى(عليه السلام):
در آيه «... اَنّى اَخلُقُ لَكُم مِنَ الطّينِ كَهَيـَةِ الطَّيرِ فَاَنفُخُ فيهِ فَيَكونُ طَيرًا بِاِذنِ اللّهِ...» (آل عمران:۴۹) نسبت خلقت به عيسى(عليه السلام) داده شده است. لغت «خلق» به معناى جمع آورى اجزاى چيزى است.[۳۲]     بعضى از مفسران گفته اند: نهايت دلالت آيه اين است كه خداوند چنين سرّى را به عيسى بن مريم داده و او هم در مقام احتجاج فرموده كه من از طرف خدا چنين قدرتى دارم، به نحوى كه اگر از او مى خواستند، انجام مى داد؛ اما آيه بر تحقق همه يا بخشى از اين معجزات دلالت ندارد.[۳۳]     در مقابل، گروه ديگرى از مفسران چنين استدلال كرده اند كه ظاهر آيه «اَنّى اَخلُقُ لَكُم»اين است كه اين معجزات در عمل، از آن جناب صادر مى شد، چون اگر صرف تحدى بود شايسته بود آن را به قيدى كه اين مطلب را افاده كند، مقيد سازد، افزون بر اين، آيه ۱۱۰ مائده (مائده:۱۰) به طور كامل و روشن بر وقوع اين معجزات از آن جناب دلالت دارد:«اِذ قالَ اللّهُ يـعيسَى ابنَ مَريَمَ اذكُر نِعمَتى عَلَيكَ و عَلى ولِدَتِكَ اِذ اَيَّدتُكَ بِروحِ القُدُسِ ... و اِذ تَخلُقُ مِنَ الطّينِ كَهَيـَةِ الطَّيرِ بِاِذنى فَتَنفُخُ فيها فَتَكونُ طَيرًا بِاِذنى و ...»؛اما در كيفيت خلقت و نوع پرنده اقوال مختلفى نقل شده كه بيشتر نظرهايى شخصى و غير مستند از برخى تابعان و مفسران نخستين است؛ از باب نمونه گفته شده كه پرنده پس از آفرينش به پرواز درمى آمد و مادامى كه مردم به آن نگاه مى كردند به پرواز ادامه مى داد و چون از ديده ها پنهان مى شد و ديگر كسى آن را نمى ديد، مى مرد و به زمين سقوط مى كرد تا بين خلقت خداوندى و خلقت بشرى، اختلافى باشد.[۳۴]     در نوع آن، گفته شده كه آن حضرت به درخواست مردم، خفاش را مى آفريد [۳۵]    ، زيرا اين پرنده نسبت به ديگر پرندگان داراى خلقت كامل ترى است. گفته شده كه تسويه گل (و ساختن شكل) و دميدن، كار عيسى بوده؛ ولى خلقت از جانب خداوند بوده است.[۳۶]    
نقش پرندگان در انهدام لشكر ابرهه:
انهدام لشكر ابرهه به وسيله پرندگان در سوره فيل (آيات ۱ - ۵) آمده است. (فیل:۱-۵) اصل ماجرا مورد قبول عموم مورخان و قرار گرفتن آن به عنوان مبدأ تاريخ در دوره قبل از اسلام مؤيّد آن است. پرندگان مهاجم بنابر نظر مشهور مفسران، پرستو بودند.[۳۷]     در بعضى روايات در بيان تفصيلى ماجرا گفته شده كه دسته اى پرنده از سمت دريا (احتمالا درياى سرخ) به سوى آن ها گسيل شد كه گويى پرستوهايى با گردنهاى سبز و منقار سرخ بودند [۳۸]     و هريك از آن ها سه سنگ مانند دانه هاى عدس همراه داشت [۳۹]     كه يكى را با منقار و دو تا را با دو پا حمل مى كرد.[۴۰]     بعضى روايات نيز پرندگان را چنين وصف كرده است: پرندگانى شكارى بودند كه سرى شبيه درندگان و پنجه هايى شبيه پرندگان گوشتخوار داشتند.[۴۱]     گروهى از مورخان [۴۲]     از وقوع بيمارى حصبه و آبله در همين سال (عام الفيل) در عربستان خبر داده اند و در بعضى از روايات [۴۳]     نيز آمده كه اين سنگها به هر كس مى خورد بدنش آبله بر مى آورد و پيش از آن بيمارى آبله در آنجا ديده نشده بود.[۴۴]     در روايتى چنين آمده كه هيچ سنگى بر احدى واقع نشد، مگر آنكه بدنش را مجروح ساخت و آبله برآورد. برخى مفسران معاصر با رويكرد تفسير علمى و با استناد به گزارشهاى تاريخى اين احتمال را مطرح كرده اند كه اين سنگها، به ميكروب آبله آلوده بوده است.[۴۵]    
گوشت پرنده غذاى بهشتيان:
يكى از نعمتهاى بهشتى كه مقربان در بهشت از دست پسركان زيبارو دريافت مى كنند، گوشت پرندگان است، آن هم از هر نوعى كه خود بخواهند: «يَطوفُ عَلَيهِم وِلدنٌ مُخَلَّدون • بِاَكواب واَباريقَ وكَأس مِن مَعين • لا يُصَدَّعونَ عَنها ولا يُنزِفون • و فـكِهَة مِمّا يَتَخَيَّرون • ولَحمِ طَير مِمّا يَشتَهون».(واقعه:۱۷ - ۲۱) در بعضى روايات آمده كه هرگاه بهشتيان به گوشت پرنده اى ميل داشته باشند آن پرنده، بريان شده، در اختيار آن ها قرار مى گيرد و هرچه بخواهند از آن مى خورند و آن پرنده دوباره زنده شده، پرواز مى كند.[۴۶]    
ديدن پرنده در رؤيا(عليه السلام):
«و دَخَلَ مَعَهُ السِّجنَ فَتَيانِ قالَ اَحَدُهُما اِنّى اَرنى اَعصِرُ خَمرًا و قالَ الأخَرُ اِنّى اَرنى اَحمِلُ فَوقَ رَأسى خُبزًا تَأكُلُ الطَّيرُ مِنهُ نَبِّئنا بِتَأويلِهِ اِنّا نَركَ مِنَ المُحسِنين.»(يوسف:۳۶) دو جوان زندانى از يوسف تأويل رؤياى خود را خواستند؛ يكى از آن دو گفت: من در خواب ديدم كه مقدارى نان بر سر دارم و پرندگان از آن مى خورند. يوسف(عليه السلام)خواب وى را چنين تعبير كرد كه او به دار آويخته مى شود و چندان بر فراز دار مى ماند كه پرندگان از گوشت سر او مى خورند: «يـصـحِبَىِ السِّجنِ اَمّا اَحَدُكُما فَيَسقى رَبَّهُ خَمرًا و اَمّا الأخَرُ فَيُصلَبُ فَتَأكُلُ الطَّيرُ مِن رَأسِهِ». (يوسف:۴۱) در چگونگى تأويل،برخى گفته اند كه اين تأويل از سوى يوسف(عليه السلام)نوعى مكاشفه و خبر غيبى بوده نه تعبير خواب؛ ولى بعضى آن را صرفاً تأويل خواب دانسته اند.[۴۷]    
تشبيه به شكار پرنده:
«و مَن يُشرِك بِاللّهِ فَكَاَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخطَفُهُ الطَّيرُ اَو تَهوى بِهِ الرّيحُ فى مَكان سَحيق.»(حجّ:۳۱) اين آيه مشرك را در شرك ورزيدن و سقوط از درجات انسانى به هاويه ضلالت و تباهى به چيزى تشبيه كرده كه از آسمان سقوط مى كند و پرنده اى شكارى به سرعت آن را مى ربايد.[۴۸]     اين تشبيه، به سقوط انسان از درجات عالى وجود و گرفتار شدن در كام شيطان اشاره دارد.



بحارالانوار؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ تفسير الصافى؛ تفسير العياشى؛ تفسير القرآن العظيم، ابن كثير؛ التفسير الكبير؛ تفسير كنزالدقائق و بحرالغرائب؛ تفسير المنار؛ تفسير نوين؛ جامع البيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ الدرالمنثور فى التفسير بالمأثور؛ روح المعانى فى تفسيرالقرآن العظيم؛ روض الجنان و روح الجنان؛ السيرة النبويه، ابن هشام؛ فتح القدير؛ الفرقان فى تفسير القرآن؛ فرهنگ فارسى؛ الكشاف؛ كشف الاسرار و عدة الابرار؛ لغت نامه؛ مجمع البيان فى تفسيرالقرآن؛ معارف قرآن؛ مفردات الفاظ القرآن؛ الميزان فى تفسير القرآن.


[۴۹]     فرهنگ فارسى، ج۱، ص۷۵۶ - ۷۵۷، «پرندگان».
[۵۰]     التبيان، ج۷، ص۱۹۴؛ تفسير ابن كثير، ج۳، ص۱۹۴.
[۵۱]     لغت نامه، ج۸، ص۱۲۱۱۳؛ فرهنگ فارسى، ج۲، ص۱۹۱۴، «سلوى».
[۵۲]     جامع البيان، مج ۳، ج۳، ص۶۷ - ۶۸؛ تفسير عياشى، ج۱، ص ۱۴۳.
[۵۳]     جامع البيان، مج ۳، ج۳، ص۷۹؛ تفسير عياشى، ج۱، ص۱۴۳؛ بحارالانوار، ج۱۲، ص۶۳.
[۵۴]     تفسير عياشى، ج۱، ص۱۴۳؛ بحارالانوار، ج۷، ص۳۶؛ بحارالانوار، ج ۱۲، ص۶۳ - ۶۵.
[۵۵]     مجمع البيان، ج۲، ص۶۴۴.
[۵۶]     روض الجنان، ج۴، ص۳۰ - ۳۱.
[۵۷]     تفسير المنار، ج۷، ص۳۹۳؛ الفرقان، ج۷، ص ۱۲ - ۱۴.
[۵۸]     كشف الاسرار، ج۳، ص۳۴۳؛ تفسير قرطبى، ج۶، ص۲۷۰.
[۵۹]     كشف الاسرار، ج۳، ص۳۴۳.
[۶۰]     الكشاف، ج۲، ص۲۱.
[۶۱]     تفسير قرطبى، ج۶، ص۲۷۰.
[۶۲]     تفسير قرطبى، ج۶، ص۲۷۰؛ مجمع البيان، ج۴، ص۴۶۱.
[۶۳]     الميزان، ج۷، ص۷۳.
[۶۴]     الميزان، ج۷، ص۷۴.
[۶۵]     الميزان، ص۷۴ - ۷۵.
[۶۶]     الميزان، ج۷، ص۷۵ - ۷۶.
[۶۷]     معارف قرآن، ص۲۷۵؛ كشف الاسرار، ج۳، ص۳۴۴.
[۶۸]     التبيان، ج۸، ص۵۵۰؛ مجمع البيان، ج۸، ص۷۳۲.
[۶۹]     روح المعانى، مج ۱۰، ج۱۸، ص۲۷۵.
[۷۰]     التفسير الكبير، ج۲۲، ص۱۷۳.
[۷۱]     كشف الاسرار، ج۸، ص۱۱۰؛ مجمع البيان، ج۸، ص۵۹۷.
[۷۲]     الدرالمنثور، ج۶، ص۶۷۵؛ الميزان، ج۱۶، ص۳۶۲؛ الميزان، ج۱۷، ص۱۹۰.
[۷۳]     نورالثقلين، ج۴، ص۳۱۶؛ كنزالدقائق، ج۸، ص۴۴۸.
[۷۴]     مجمع البيان، ج۷، ص۳۳۵.
[۷۵]     بحارالانوار، ج۱۴، ص۱۱۲؛ بحارالانوار، ج۱۷، ص۱۳۳؛ بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۸۲.
[۷۶]     مفردات، ص۸۱۱، «نطق»؛ الميزان، ج۱۵، ص۳۵۰.
[۷۷]     الميزان، ج۱۵، ص۳۵۰ - ۳۵۱.
[۷۸]     الكشاف، ج۳، ص۳۵۳؛ الميزان، ج۱۵، ص۳۵۱؛ الفرقان، ج ۱۹، ص۱۶۱ - ۱۶۲.
[۷۹]     الدرالمنثور، ج۵، ص۲۹۵؛ نورالثقلين، ج۴، ص۷۸ - ۸۱.
[۸۰]     الميزان، ج۳، ص۱۹۹.
[۸۱]     تفسير المنار، ج۳، ص۳۱۱.
[۸۲]     تفسير قرطبى، ج۴، ص۶۰.
[۸۳]     تفسير قرطبى، ج۴، ص۶۰؛ مجمع البيان، ج۲، ص۷۵۳.
[۸۴]     تفسير قرطبى، ج۴، ص۶۰؛ مجمع البيان، ج۲، ص۷۵۲.
[۸۵]     مجمع البيان، ج۱۰، ص۸۲۴؛ السيرة النبويه، ج۱، ص۵۳.
[۸۶]     كشف الاسرار، ج۱۰، ص۶۱۸.
[۸۷]     كشف الاسرار، ج۱۰، ص۶۱۸؛ مجمع البيان، ج۱۰، ص۸۲۴.
[۸۸]     السيرة النبويه، ج۱، ص۵۳؛ الصافى، ج۵، ص۳۷۷.
[۸۹]     الصافى، ج۵، ص۳۷۷؛ نورالثقلين، ج۵، ص۶۷۳.
[۹۰]     السيرة النبويه، ج۱، ص۵۴؛ تفسير ابن كثير، ج۴، ص۵۸۹.
[۹۱]     الصافى، ج۵، ص۳۷۷؛ الدرالمنثور، ج۸، ص۶۳۱.
[۹۲]     السيرة النبويه، ج۱، ص۵۴؛ تفسير ابن كثير، ج۴، ص۵۸۹.
[۹۳]     تفسير نوين، ص۳۳۵.
[۹۴]     الدرالمنثور، ج۸، ص۱۰ - ۱۱.
[۹۵]     التفسير الكبير، ج۱۸، ص۱۴۳.
[۹۶]     الميزان، ج۱۴، ص۳۷۳.



جعبه ابزار