آثار خلافت ابتدائی امام علی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
منظور از خلافت ابتدایی
امام علی (علیهالسلام) خلافت بلافصل ایشان بعد از
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است. طبق روایات
اهل سنت و به اقرار آنها در صورتی که
امام علی (علیهالسلام) به خلافت میرسیدند، مردم را به
راه راست و به سوی
بهشت هدایت مینمود؛ نیز راه روشن و راه حق را به مردم نشان میداد.
در برخی روایات اهل سنت آمده است که اگر خلافت از علی (علیهالسلام) سلب نمیشد، برکات الهی بر مردم فراوان میگشت.
به اقرار اهل سنت و طبق روایات ایشان، در صورتی که
امام علی (علیهالسلام) به خلافت میرسیدند، مردم را به
راه راست و به سوی
بهشت هدایت مینمودند. در ادامه به روایاتی در منابع مختلف اهل سنت اشاره می نماییم:
به دو روایت زیر از کتاب
المعجم الکبیر که به یک مضمون هستند، دقت نمایید:
۱. «...عن عبدالله بن مسعود... قال و ما اظن اجلی الا قد اقترب قلت یا رسول الله الا تستخلف ابابکر فاعرض عنی فرایت انه لم یوافقه قلت یا رسول الله الا تستخلف عمر فاعرض عنی فرایت انه لم یوافقه قلت یا رسول الله الا تستخلف علیا قال: ذاک والذی لا اله غیره لو بایعتموه واطعتموه ادخلکم الجنة اکتعین.»
ابنمسعود از رسول خدا نقل کرده است که فرمودند: گمان میکنم که مرگ من نزدیک شده است؛ عرضه داشتم: ای رسول خدا آیا
ابوبکر را به جانشینی تعیین نمیکنید؟ پس از من روی برگرداندند و چنین به نظر من رسید که ایشان با این کار موافق نیستند؛ پرسیدم: آیا
عمر را تعیین نمیکنید؟ باز روی از من برگرداندند و چنین به نظر من رسید که با این کار موافق نیستند؛ گفتم: ای رسول خدا، آیا علی را به جانشینی تعیین نمیفرمایید؟ پاسخ دادند: همین است قسم به خدایی که جز او نیست؛ اگر با او بیعت کنید و از او اطاعت نمایید همه شما را به بهشت رهنمون خواهد ساخت.
۲. «... عن عبدالله بن مسعود ...قال نعیت الی نفسی یا بن مسعود قلت فاستخلف قال من قلت علی بن ابی طالب قال: اما والذی نفسی بیده لئن اطاعوه لیدخلن الجنة اجمعین اکتعین.»
عبدالله بن مسعود میگوید: در شب آمدن جنیان به حضور ایشان، در کنار حضرت بودم؛ پس حضرت نفس عمیقی کشیدند؛ عرض کردم: چه شده است؟ فرمودند: خبر رحلتم به من داده شده است؛ گفتم: ای رسول خدا آیا جانشین تعیین نمیفرمایید؟ فرمودند: چه کسی را؟ پاسخ دادم: ابوبکر؛ پس حضرت سکوت فرمودند؛ مدتی گذشت؛ دوباره حضرت نفس عمیقی کشیدند؛ گفتم چه شده استای رسول خدا؟ دوباره پاسخ دادند به من خبر رحلتم داده شده است ای ابن مسعود؛ عرض کردم: جانشین خود را تعیین بفرمایید؛ فرمودند: چه کسی را؟ گفتم: عمر؛ پس مدتی سکوت فرمودند و دوباره نفس عمیقی کشیدند؛ عرضه داشتم چه شده است؟ پاسخ دادند: خبر رحلتم را به من دادهاند؛ گفتم ای رسول خدا جانشین خویش را تعیین بفرمایید؛ فرمودند: چه کسی؟ عرضه داشتم: علی بن ابیطالب؛ فرمودند: قسم به کسی که جانم در دست اوست اگر او را اطاعت کنند همه ایشان را به بهشت خواهد برد.
در روایتی در کتاب
حلیه الاولیاء چنین آمده است:
«... عن حذیفة بن الیمان قال قالوا یا رسول الله الا تستخلف علیا قال: ان تولوا علیا تجدوه هادیا مهدیا یسلک بکم الطریق المستقیم. رواه النعمان بن ابی شیبة الجندی عن الثوری عن ابی اسحاق عن زید بن یثیع عن حذیفة نحوه؛
... به رسول خدا عرض کردند: ای رسول خدا، آیا علی را به عنوان جانشین تعیین نمیفرمایید؟ فرمودند: اگر علی را به عنوان سرپرست قبول کنید او را هدایتکننده و هدایتشده خواهید یافت که شما را به راه راست میکشاند.»
در روایتی در کتاب
مسند حارث نیز آمده است:
«... عن عمرو بن میمون قال شهدت عمر بن الخطاب غداة طعن... فقال ادعوا لی علیا و عثمان و طلحة و الزبیر و عبد الرحمن بن عوف وسعد قال فدعوا قال فلم یکلم احدا من القوم الا علیا وعثمان فقال یا علی ان هؤلاء القوم لعلهم ان یعرفوا لک قرابتک من رسول اللهصلی الله علیه وسلم وما اعطاک الله من الفقه والعلم فان ولوک هذا الامر فاتق الله فیه ثم قال یا عثمان ان هؤلاء القوم لعلهم ان یعرفوا لک صهرک من رسول اللهصلی الله علیه وسلموشرفک فان ولوک هذا الامر فاتق الله ولا تحملن بنی ابی معیط علی رقاب الناس... قال فلما خرجوا قال ان ولوها الاجلح سلک بهم الطریق قال فقال عبدالله بن عمر ما منعک قال اکره ان احملها حیا ومیتا.»
عمر را در صبح آن روزی که چاقو خورد دیدم... پس گفت: علی و
عثمان و
طلحه و
زبیر و
عبدالرحمن بن عوف و
سعد را به نزد من بخوانید. پس همه را خواندند. پس هیچ کس غیر از علی و عثمان سخنی نگفت. پس عمر گفت: ای علی بدرستی که ایشان شاید فامیلی تو را به رسول خدا و فقه و علمی را که خدا به تو داده بشناسند.
پس اگر تو را در این امر سرپرست گردانیدند پس در آن از خدا بترس. سپس گفت: ای عثمان، این قوم شاید بدانند که تو داماد رسول خدایی و شرف تو را بشناسند. پس اگر تو را بر این کار سرپرست کردند از خدا بترس و فرزندان
ابیمعیط را بر گردن مردم سوار نگردان! وقتی از نزد وی بیرون رفتند عمر گفت: اگر او را به دست شخص کم مو (علی) بسپارند ایشان را به راه خواهد آورد. پس
عبدالله بن عمر گفت: چه چیزی مانع تو شد (که او را به جانشینی خود بگماری)؟ پاسخ داد: بدم میآید که او را چه در دوران زندگی خویش و در دوران مرگ بر کاری بگمارم!
این روایت در کتاب
المطالب العالیه نیز آمده و مولف آن را صحیح دانسته است.
.
ابنابیالحدید در شرح نهج البلاغه سخنان
عمر را برای
ابنعباس نقل میکند که گفت:
«اجرؤهم واللّه ان ولیها ان یحملهم علی کتاب ربهم وسنّة نبیهم لصاحبک! اما ان ولی امرهم حملهم علی المحجة البیضاء و الصراط المستقیم؛
با جرأتترین ایشان برای وادار کردن مردم بر کتاب خدا و سنت رسول خدا صاحب تو (علی) است؛ آگاه باش که اگر حاکم شود، مردم را به راه روشن
هدایت و راه راست هدایت خواهد کرد.»
بعد از دور شدن مردم از انتخاب امیرمؤمنان به خلافت، در مورد راه راست، نظرات مختلفی پیش آمده و هر گروه خود را بر راه راست میپندارد. در این زمینه
اهل سنت روایات جالبی دارند:
این مضمون (هدایت به راه روشن) در روایتی که از
حلیة الاولیاء نقل گردید آمده است:
«یحملکم علی المحجة البیضاء؛
شما را بر راه روشن و نورانی وادار میکند.»
در روایتی که در کتاب
اخبار مدینه آمده،
عمر بن خطاب میگوید اگر مردم علی را به عنوان خلیفه انتخاب میکردند ایشان را به راه روشن فرا میخواند:
«... عن الحسن قال خلا عمر رضی الله عنه یوما فجعل الناس یقولون ما الذی خلا له فقال المغیرة بن شعبة انا آتیکم بعلم ذاک فاتاه فقال یا امیرالمؤمنین ان الناس قد ظنوا بک فی خلواتک ظنا قال وما ظنوا قال ظنوا انک تنظر من یستخلف بعدک قال ویحک ومن ظنوا قال ومن عسی ان یظنوا الا هؤلاء علی وعثمان وطلحة والزبیر قال وکیف لی بعثمان فهو رجل کلف باقاربه وکیف لی بطلحة وهو مؤمن الرضا کافر الغضب وکیف لی بالزبیر وهو رجل ضبس وان اخلقهم ان یحملهم علی المحجة البیضاء الاصلع یعنی علیا رضی الله عنه.»
... روزی عمر با خود خلوت کرد؛ پس مردم گفتند که چه شده است که عمر با خود خلوت کرده است؟ پس
مغیرة بن شعبه گفت من به شما در این مورد خبر خواهم داد. پس به نزد عمر آمده و گفت: ای امیرمؤمنان! بدرستی که مردم در مورد این خلوتکردنهای تو گمانهایی دارند. عمر گفت: چه گمانی؟ پاسخ داد: گمان کردهاند که تو در مورد اینکه چه کسی را بعد از خود به خلافت بگماری نظر میکنی. گفت: وای بر تو! و چه کسانی را گمان کردهاند؟ پاسخ داد: و چه کسانی را ممکن است گمان کنند غیر از ایشان (علی و عثمان و طلحه و زبیر)؟ عمر گفت: من چگونه در مورد عثمان فکر کنم و حال آنکه او شخصی است که بستگان خود را به کار میگمارد. و چگونه در مورد طلحه فکر کنم و حال آنکه او در حال خوشنودی با
ایمان و در حال خشم کافر است و چگونه در مورد زبیر فکر کنم و حال آنکه او فردی بدخلق است. و بدرستی که سزاوارترین ایشان که ایشان را بر راه سفید وادار میکند فرد اصلع (کم مو است) یعنی علی.
ابنابیالحدید از
ابنعباس روایت کرده است که عمر به او گفته بود: «اما ان ولی امرهم حملهم علی المحجة البیضاء والصراط المستقیم؛
آگاه باش که اگر حاکم شود مردم را به راه روشن هدایت و راه راست هدایت خواهد کرد.»
کتاب
تاریخ مدینة دمشق روایتی را با مضامین مختلف آورده است که در یکی از آنها چنین نقل شده است:
«قال عمر لاصحاب الشوری لله درهم ان ولوها الاصلع کیف یحملهم علی الحق وان حملا علی عنقه بالسیف قال فقلت اتعلم ذلک منه ولا توله...؛
عمر در مورد
اصحاب شوری گفته است:
خداوند ایشان را... اگر این کار را به شخص کممو بسپارند ایشان را به حق وادار میکند اگر چه بر گردنش شمشیر برگیرد. پس به او گفتم این را از او میدانی و او را خلیفه نمیکنی؟...»
شبیه این مضمون در کتابهای دیگری نیز آمده است که منابع زیر از آن جمله است:
یکی از فوایدی که بنابر روایات، بر انتخاب
علی بن ابیطالب (علیهالسلام) مترتب میگشت، احیاشدن تمامی سنتهای رسول خدا بود. امام علی (علیهالسلام) بعد از به دست گرفتن
خلافت، برای از بین بردن بدعتهای خلفا تلاش بسیار نمودند، اما این قضیه با مخالفت مردم ناکام ماند. اگر از همان ابتدا خلافت به امام علی (علیهالسلام) داده میشد، او
سنت رسول خدا را زنده میگردانیدند.
در روایتی در کتاب تاریخ مدینه آمده است که عمر به ابنعباس گفت:
«انّ احراهم ان ولیها ان یحملهم علی کتاب اللّهوسنّة نبیّهم صاحبک، یعنی علیّاً؛
سزاوارترین شخص برای وادار کردن مردم بر کتاب خدا وسنت رسول خدا صاحب تو (علی) است.»
روایتی که
ابنابیالحدید در این زمینه نقل میکند نیز پیش از این گذشت. در این روایت عمر میگوید:
«اجرؤهم واللّه ان ولیها ان یحملهم علی کتاب ربهم وسنّة نبیهم لصاحبک؛
با جرأتترین ایشان برای وادار کردن مردم بر کتاب خدا و سنت رسول خدا صاحب تو (علی) است.»
مهمترین عامل
تفرقه در بین
مسلمانان، اختلاف ایشان در مورد
دین است؛ و به همین جهت اگر کسی میتوانست این اختلاف را از بین ببرد همه مسلمانان با یکدیگر متحد شده و همگی به ریسمان محکم الهی چنگ میزدند و از تفرقه دوری میکردند.
در این زمینه در کتب
اهل سنت روایات بسیاری نقل شده است که رسول خدا فرمودند: علی است که برای امت من آنچه را در آن اختلاف میکنند بیان میکند؛ بنابراین اگر به ایشان فرصت بیان دین داده میشد دیگر کسی در دین اختلاف نمیکرد.
در روایتی از
انس بن مالک که
حاکم نیشابوری حکم به صحت آن میکند، چنین آمده است:
«عن انس بن مالک انّ النبی (صلیاللّهعلیهوآلهوسلم) قال لعلی: انت تبیّن لامّتی ما اختلفوا فیه بعدی؛ هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین ولم یخرجاه؛
از انس بن مالک روایت شده است که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به علی فرمودند: تو هستی که بعد از من برای امتم آنچه را در آن اختلاف کردند بیان میکنی.»
این مضمون در مصادر ذیل نیز نقل شده است:
.
فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) در خطبههای خود که سنی و
شیعه آن را نقل کردهاند، به آثار و برکات ولایت امیر مومنان اشاره فرمودهاند. این خطبهها را
ابنطیفور در کتاب
بلاغات النساء ذکر کرده است. در بخشی از یکی از خطبهها چنین آمده است:
«...ففرض الله الایمان تطهیراً لکم من الشرک... وامامتنا امنا من الفرقة وحبنا عزاً للاسلام؛
...خداوند ایمان را سبب پاک شدن از
شرک قرار داد... و امامت ما را سبب حفظ از تفرقه و دوستی ما را سبب عزت اسلام.»
روایاتی که گذشت نشان میدهد که اگر اصحاب پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) امامت امیر مومنان را قبول میکردند، تمامی مسلمانان با هم متحد میشدند و دیگر کسی برای خود ادعای خلافت نمینمود. شاهد بر این مطلب، روایاتی که بر این معنا دلالت دارند. از جمله می توان به این روایات اشاره نمود که اهل سنت از
ابوبکر و عمر نقل کردهاند:
«مرّ المغیرة بن شعبة بابیبکر و عمر و هما جالسان علی باب النبی حین قبض فقال: ما یقعدکما؟ قالا: ننتظر هذا الرجل یخرج فنبایعه (یعنیان علیّاً) فقال: اتریدون ان تنظروا حبل الحبلة من اهل هذا البیت و سعوها فی قریش تتّسع.
مغیرة بن شعبه هنگام رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از کنار ابوبکر و
عمر گذشت در حالی که ایشان در کنار در خانه علی نشسته بودند؛ پس به ایشان گفت: برای چه اینجا نشستهاید؟ گفتند: منتظریم تا این شخص (مقصودشان علی بود) بیرون بیاید تا با وی بیعت کنیم. پس گفت: آیا میخواهید بیعت این خرمای نرسیده (کنایه از جوان بودن امیر مومنان) از این خاندان را نگاه کنید که در
قریش گسترش پیدا کرده، پیش میرود؟»
یعنی حتی
مغیرة بن شعبة نیز میدانست که اگر کسی در ابتدا با خلافت امیر مومنان مخالفت نکند، کار حضرت به سرعت پیش رفته و حتی تمام قریش با حضرت موافقت خواهند کرد.
این مطلب با کمی تدبر نیز به دست میآید؛ زیرا اگر ایشان با علی بیعت میکردند،
مهاجرین و
انصار بهانهای برای مخالفت نداشتند؛ لذا همگی با ایشان
بیعت مینمودند؛ مهاجرین مخالفت نمینمودند، زیرا اکثر ایشان با ابوبکر بیعت کردند و اگر او با علی بیعت میکرد، آنها نیز با امیر مومنان بیعت میکردند. انصار هم مخالفتی نمیداشتند، زیرا ایشان از اساس با بیعت با ابوبکر مخالف بودند و وقتی به زور با وی بیعت کردند، باز هم در فکر بیعت با امیر مومنان بودند که ابوبکر ایشان را تهدید کرد.
در روایتی دیگر چنین آمده است:
«فلمّا کان آخر النهار افترقوا الی منازلهم فاجتمع قوم من الانصار وقوم من المهاجرین فتعاتبوا فیما بینهم فقال عبد الرحمن بن عوف: یامعشر الانصار وان کنتم اولی فضل ونصر وسابقة ولکن لیس فیکم مثل ابی بکرلا عمر و لاعلی و لاابیعبیدة. فقال زید بن ارقم: انّا لاننکر فضل من ذکرت... وانّا لنعلم انّ ممّن سمّیت من قریش من لو طلب هذا الامر لم ینازعه احد: علی بن ابیطالب؛
وقتی که روز به آخر رسید به خانههای خود رفتند؛ پس عدهای از انصار و عدهای از مهاجرین با هم جمع شدند؛ پس خود را مورد سرزنش قرار دادند؛ پس
عبدالرحمن بن عوف گفت: ای انصار اگرچه شما دارای فضل و یاری (رسول خدا) و سبقت (در دین) هستید، اما هیچ کس از شما مانند ابوبکر و عمر و علی و
ابوعبیده نیست. (مبادا به خیال خلافت برای خود باشید) پس
زید بن ارقم گفت: ما فضیلت کسانی را که گفتی انکار نمیکنیم، اما ما از قریشیانی که نام بردی کسی را میشناسیم که اگر این کار را بخواهد کسی نمیتواند (در جهت فضیلت) با او مقابله کند؛ علی بن ابی طالب.»
در قسمتی دیگر از همین کتاب چنین آمده است:
«و روی الزبیر بن بکار قال: روی محمد بن اسحاق انّ ابابکر لمّا بویع افتخرت تیم بن مرّة، قال: وکان عامّة المهاجرین لا یشکّون انّ علیاً هو صاحب الامر بعد رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)؛
و
زبیر بن بکار روایت کرده است که... وقتی با ابوبکر بیعت شد،
قبیله تیم بن مره افتخار کردند. و گفت: اکثر مهاجرین شک نداشتند که علی صاحب این امر بعد از رسول خدا بوده است.»
بنابراین، اگر ابوبکر و عمر با خلافت علی (علیهالسلام) مخالفت نمی نمودند، بیعت ابتدایی با امیر مومنان به طور کامل شکل میگرفت و صدایی برای مخالفت به گوش نمیرسید. وقتی در
مدینه چنین حکومتی شکل میگرفت دیگر کسی جرات مخالفت با این حکومت قدرتمند مرکزی را پیدا نمیکرد.
در همین حال، امیر مومنان لشکر
اسامه را برای اجرای فرمان رسول خدا به سمت مرز
روم و برای درگیری با ایشان میفرستاد؛ (همان لشکری که ابوبکر ایشان را برای کشتار (به اصطلاح ایشان) مرتدین فرستاد) و همین سبب گسترش بسیار سریع
اسلام در سراسر جهان میگردید.
در برخی روایات آمده است که اگر خلافت از علی (علیهالسلام) سلب نمیشد، برکات الهی بر مردم فراوان میگشت.
«وما الذی نقموا من ابیالحسن، نقموا والله منه نکیر سیفه، وشدة وطئه، ونکال وقعته، وتنمره فی ذات الله عز وجل. والله لو تکافوا عن زمام نبذه رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) الیه لاعتلقه، ولسار بهم سیرا سجحا، لا یکلم خشاشه، ولا یتعتع راکبه، ولاوردهم منهلا نمیرا فضفاضا تطفح ضفتاه ولاصدرهم بطانا، قد تخیر بهم الری غیر متحل منه بطائل الا بغمر الماء وردعة شررة الساغب، ولفتحت علیهم برکات من السماء والارض، وسیاخذهم الله بما کانوا یکسبون.»
«و چه چیزی را بر ابوالحسن عیب گرفتهاند؟ قسم به خدا ترسناک بودن شمشیرش را و قدرت قدمهایش را و مصیبت ضربت شمشیرش را و دلاوری او را در راه خدا اشکال گرفتهاند! ! قسم به خدا اگر دست خود را از زمامی که رسول خدا به او داده بود بر میداشتند، آن را با دست خود میگرفت و ایشان را به راهی آرام میبرد که مرکبش آزار نبیند و سوارش اذیت نشود. و ایشان را به نزد آبشخوری پر آب و جوشان میبرد که هر دو سوی آن پر باشد (از آب) و ایشان را از آن سیراب بیرون میآورد. او سیرابی ایشان را خواسته بود و برای خود چیز زیادی نمیخواست مگر ظرف کوچکی آب و مقداری غذا که تنها سختی گرسنگی را مانع شود. و برای ایشان برکاتی از آسمان و زمین گشوده میشد. اما
خداوند ایشان را به (گناهانی) که کسب کردهاند خواهد گرفت (عذاب خواهد کرد).»
در این خطبه که اهل سنت نیز آن را نقل کردهاند
فاطمه زهرا (علیهاالسّلام) به خوبی وضعیت جامعه را در صورتی که خلافت به امیر مومنان میرسید بیان نمودهاند.
خداوند متعال میفرماید:
«وَلَوْ اَنَّ اَهْلَ الْقُرَی آَمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْاَرْضِ وَلَکِنْ کَذَّبُوا فَاَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ؛
اگر اهل شهرها ایمان آورده و پرهیزکاری مینمودند بر ایشان برکاتی از آسمان و زمین میگشودیم ولی دروغ پنداشتند پس ما ایشان را به سبب آنچه کسب کردند گرفتیم (عذاب کردیم).»
و فاطمه زهرا (علیهاالسّلام) این آیه را به عنوان نمونهای از اثرات قبول همگانی خلافت امیر مومنان مطرح نمودهاند. همان مضمونی که در روایت رسول خدا و کلام عمر نیز بدان اشاره شده بود؛ زیرا اگر علی را انتخاب میکردند همگی ایشان را به راه راست هدایت میکرد اما چنین نکردند.
موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «اگر ابوبکر و عمر با خلافت امیرالمومنین مخالفت نمی کردند، چه می شد؟»