آزر در قرآن خام
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
واژه آزر فقط یک بار در قرآن آمده: «وإِذ قَالَ إِبرَهیمُ لاَِبیهِ ءَازَرَ أَتتَّخذُ أَصناماً ءَالِهةً إِنِّى أَرَلـکَ و قَومَکَ فِىضَلَـل مُبین»(انعام: ۷۴) و در دوازده مورد دیگر بدون ذکر نامش، از او به صورت «ابِ ابراهیم» یاد شده است.
ریشه لغوى
بیشتر لغتشناسان چون ابنمنظور، (لسانالعرب، ج۱، ص۱۳۲)جوهرى (الصحاح، ج۲، ص۵۷۸) و جوالیقى، (المعرّب، ص۲۱) آزر را نامى غیر عربى مىدانند. گروهى، اصلآنراعبرى، (الاتقان، ج ۱، ص ۲۹۱)و عدّهاى سریانى، (ینابیع الاسلام، ج۱، ص۵۶)وجمعىنیزفارسى(قرطبى، ج۷، ص۱۶) مىشمرند. جوهرى، آزر را برگرفته از «آزَرَ فلانٌ فلاناً» به معناى مددکار مىداند. وى را از آن رو آزر مىگفتند که قومش را بر پرستش بتها یارى مىکرد.(الصحاح، ج۲، ص۵۷۸؛ قرطبى، ج۷، ص۱۶) بهنظر ابنفارس، آزر، مشتق از «اَزْر» به معناى قوّت است.(المعارف؛ معجم مقاییساللغه ج۱، ص۱۰۲؛ قرطبى، ج۷، ص۱۶) برخى واژه پژوهان معاصر، کلمه آزر را معرّب «آزور» به معناى «کمر بسته به خدمت» و مشابه کلمه وزیر دانستهاند و از آنجا که او وزیر مورد اعتماد و گرداننده امور نمرود بود، آزر لقب گرفت.(التحقیق، ج۱، ص۷۶) برخى دیگر به استناد منابع کهن عهد عتیق که از سریانى به عربى برگردانده شده، آزر را «آثر» ضبط کرده و آن را همان آزر دانستهاند که ایرانیان، به صورت آذر به معناى آتش مىنویسند.(ینابیعالاسلام، ج۱، ص۵۶)در برابر قول مشهور که آزر نام شخصى است، برخى احتمال دادهاند نام «بت» (الکشّاف، ج۲، ص۳۹؛ قرطبى، ج۷، ص۱۶) یا برگرفته از «وزر» به معناى گناه باشد. (قرطبى، ج۷، ص۱۷) برخى هم گفتهاند: آزر «صفت» و به معناى «منحرف از حق» یا «سالخورده» است. (قرطبى، ص۱۶)
نسب آزر در منابع اسلامى به این صورت آمده: آزر بن باعزبنتاخور بنارغو بنفالغ بنشالخ بن ارفخشد بنسام بننوح (کشفالاسرار، ج۸، ص۲۸۵) که برگرفته از سفر تکوین عهد عتیق است. (الکتاب المقدّس، ۱۱: ۱۰ ـ ۳۲)از آیه ۷۴ انعام (انعام:۶) و نیز از آیاتى که از «ابابراهیم» سخن رفته، استفاده مىشود که وى بتها و صورتهاى داراى نقش و نگار(انبیاء:۵۲) و موجودات بىجان و فاقد هرگونه شنوایى و بینایى (مریم: ۴۲) را به همراه قومش مىپرستید و راه گمراهى (انعام:۷۴) و پیروى از شیطان (مریم:۴۴) رامىپیمود وبهاعتکافوعبادتدر کناربتهاى خود مىپرداخت. (شعراء:۷۱) او از روى نادانى در برابر هدایتهاى مشفقانه ابراهیم (علیه السلام) ایستادگى و از بت و بتپرستى، متعصّبانه دفاع مىکرد تا جایىکه ابراهیم (علیه السلام) را به مجازات سنگسار، تهدید نمود و به خروج از شهر فرمان داد. (مریم:۴۶) این موضوع، نشانه موقعیّت اجتماعى آزر در آن روزگار بود؛ چنان که بر پایه روایتى از امام صادق (علیه السلام) آزر، وزیر و گرداننده دربار نمرود معرّفى شده است؛ همچنین گفتهاند: آزر سرپرستى امور بتخانه را از سوى نمرود به عهده داشت.(البرهان، ج۲، ص۴۳۷)عمر آزر در برخى منابع، ۲۵۰ یا ۲۶۰ سال گزارش شده است.(اعلام القرآن، ص۱۶)
آیا آزر پدرابراهیم (علیه السلام) بود؟
زجّاج مىگوید: نَسَبشناسان در اینکه نام پدر ابراهیم تارخ بوده، اختلافى ندارند.(التبیان، ج۴، ص۱۷۵)طبرى، ابناثیر و ابنقتیبه نیز نام پدرابراهیم را تارخ ثبت کردهاند.(تاریخ طبرى، ج۱، ص۱۴۲؛ المعارف، ص۳۰؛ الکامل، ج۱، ص ۸۲) بعضى روایات نیز همین نظر را تأیید مىکند. (بحارالانوار، ج۱۲، ص۴۲؛ بحارالانوار، ج۱۵، ص۳۶) درتورات حاضر نیز «تارح» ضبط شده است.(الکتاب المقدّس، پیدایش ۱۱: ۲۵)
در پاسخ به این پرسش که آیا آزرِ مشرک و بتپرست، پدر ابراهیم خلیل است، بیشتر مفسّران اهلسنّت چون طبرى، (جامعالبیان عن تأویل آى القرآن مج۵، ج۷، ص۳۱۷)فخررازى، (التفسیر الکبیر، ج ۱۳، ص ۳۷) میبدى(کشفالاسرار، ج۳، ص۴۰۹) و زمخشرى(الکشّاف، ج۲، ص۳۹) با استناد به ظاهر کلمه «اب» در آیاتى که از گفتوگوى ابراهیم (علیه السلام) با او سخن مىگوید، آزر مشرک و بتپرست را پدر حقیقى ابراهیم شمرده و بر این مدّعاى خود به آیه ۷۴ انعام(انعام:۷۴) استناد کردهاند. آنان به اینکه در کتابهاى تاریخ، نامى از آزر به میان نیامده، چند پاسخ دادهاند: طبرى احتمال داده که او دو اسم داشته، یا آزر، لقبِ او بوده است.(جامعالبیان عن تأویل آى القرآن مج۵، ج۷، ص۳۱۷)فخررازى مىگوید: از ظاهرآیه ۷۴ انعام(انعام:۷۴)استفاده مىشودکهآزر، نام پدر ابراهیمبوده و اجماعِ نقل شده از مورّخان، ضعیف است؛ زیرااین قولِ یک یادومورّخاست که دیگر مورّخان از آن پیروى کردهاند و بر فرضِ پذیرفتن تارح در مقام پدرابراهیم، محتمل است که وى دو اسم داشته یا اسم اصلى او آزر و لقبش تارح، یا به عکس بوده است. او در ادامه مىگوید: دلیل محکم بردرستى ظاهر آیه و اینکه آزر، پدر ابراهیم بوده، آن است که اگر این نسبت نادرست بود، یهود، نصارا و مشرکان که همواره درصدد تکذیب پیامبر (صلى الله علیه وآله) و قرآن بودند، ساکت نمىنشستند. (التفسیر الکبیر، ج۱۳، ص۳۸) در عرائس، پس از نامیدن پدر ابراهیم به تارخ، آمده است: بعد از سرپرستى وى بر امور بتخانه، نمرود او را آزر لقب داد.(قصص الانبیاء، ص۶۳)
عالمان شیعه در اینکه آزرِ مشرک، پدر ابراهیم نیست، اتّفاق نظر دارند(التبیان، ج۴، ص۱۷۵؛ التبیان، ج۷، ص۱۲۹)و او را پدرِ مادر یا عموى ابراهیم خلیل دانستهاند.(التبیان، ج۴، ص۱۷۵؛ مجمعالبیان، ج۴، ص۴۹۷) مجلسى مىگوید: امامیّه اتّفاق نظر دارند که آبا و اجداد پیامبر موحّدواز صدّیقان، (پیامبر مرسل یا جانشین آنان) بودهاند.(بحارالانوار، ج۱۵، ص۱۱۷)
مهمترین دلیل کسانى که آزر را پدر ابراهیم مىدانند، ظاهر واژه «اب» است. مفسّرانى هم که آزر را عمو یا جدّ مادرى ابراهیم دانستهاند، با استناد به کلام لغویان، نتیجه گرفتهاند که کاربرد «اب» در غیر پدر صلبى نیز امرى رایج است. راغب مىگوید: به پدر و هر که سبب ایجاد یا اصلاح یا ظهور چیزى باشد، «اب» گفته مىشود؛ چنانکه میزبان را ابوالضیف و آتشافروز جنگ را ابوالحرب و معلّم را نیز اب گفتهاند.(مفردات، ص۵۷) علاّمه طباطبایى بین واژه «والد» و «اب» فرق گذاشته و گفته است: «والد» فقط به پدر صلبى گفته مىشود؛ ولى «اب» بر جدّ و عمو و جز آن نیز اطلاق شده و در قرآن نیز به کار رفته است: «أَم کُنتُم شُهداءَ إِذ حَضَرَ یَعقُوبَ المَوتُ إِذ قالَ لِبَنیهِ ما تَعبُدوُنَ مِن بَعدِى قَالوُا نَعبُدُ إِلَـهَکَ وَ إلَـهَ ءَابائِکَ إِبرهیمَ و إِسمعیلَ وَ إِسحقَ إِلـهاً وحِداً وَ نَحنُ لَهُ مُسلِموُنَ = آیا وقتىکه یعقوب را مرگ فرارسید، حاضر بودید؛ آن هنگام که به پسران خود گفت: پس از من چه را خواهید پرستید؟ گفتند: معبود تو و معبود پدرانت، ابراهیم، اسماعیل و اسحاق، معبودى یگانه را مىپرستیم و در برابر او تسلیم هستیم». (بقره:۱۳۳) پس با اینکه ابراهیم جدّ یعقوب و اسماعیل عموى او است، براى هر دو، کلمه «اب» به کار رفته است. خداوند گفته یوسف را نیزچنین حکایت مىکند: «وَاتَّبَعتُ مِلَّةَ ءَاباءِى إبرهیمَ و إسحقَ و یَعقوبَ = آیین پدرانم، ابراهیم و اسحاق و یعقوب را پیروى کردهام» (یوسف:۳۸) بنابراین با اینکه اسحاق، جدّ یوسف، وابراهیم جدِّ پدر او به شمار مىرود، براى هر یک از این دو، «اب» به کار رفته است. المیزان با بررسى آیات ۴۱ تا ۴۹ مریم/ ۱۹؛ ۸۶ شعراء(شعراء:۸۶)؛ ۱۱۴ توبه(توبه:۱۱۴)؛ ۸۳ تا ۱۰۰ صافّات؛ ۵۰ تا ۵۲ انبیاء و ۴۱ ابراهیم(ابراهیم:۴۱)، نتیجه گرفته که آزرِ مذکور در آیه، پدر حقیقى ابراهیم نیست؛ بلکه داراى صفاتى بوده که به کار بردن «پدر» را درباره او تجویز مىکند. در لغت نیز کاربرد اَبْ براى جدّ، عمو، شوهرِ مادر و بر هر صاحب اختیار و بزرگى که پیروى مىشود، تجویز شده است. این توسعه در کاربرد، اختصاص به زبان عرب ندارد و در زبانهاى دیگر نیز رایج است.(المیزان، ج۷، ص۱۶۲ ـ ۱۶۵)
محدّثان و مفسّران شیعه، در تأیید نظر خود به چند دلیل استناد کردهاند:
۱. اتّفاق نظر مورّخان مبنى بر اینکه نام پدر ابراهیم، تارخ یا تارح بوده است.(مجمعالبیان، ج۴، ص۴۹۷)
۲. روایات متواتر و مستفیضى که پدرانِ پیامبراسلام را از آدم تا عبدالله خداپرست مىداند؛ (مجمعالبیان، ج۴، ص۴۹۷؛ بحارالانوار، ج۱۲، ص۴۹) از جمله این روایت معروف که فریقین با اندکى اختلاف از پیغمبراکرم (صلى الله علیه وآله) نقل کردهاند: لَم یَزَل یَنقُلُنِىَ اللّهُ مِن أصلابِ الطّاهرینَ إلى أرحامِ المُطهّراتِ حَتّى أخرَجنى فى عالَمِکُم هذا لَمیُدَنِّسنى بِدَنَسِ الجاهِلیَّة(مجمعالبیان، ج۴، ص۴۹۷؛ التفسیرالکبیر، ج۱۳، ص۳۹؛ التفسیرالکبیر، ج۲۴، ص۱۷۴) خداوند همواره مرا از صُلب پدران پاک به رحم مادران پاک منتقل مىکرد تا متولّد شدم و هرگز مرا به آلودگىهاى جاهلیّت نیالود. بدون تردید، روشنترین آلودگى دوران جاهلیّت، شرک و بتپرستى بود که پدران رسول خدا از آن دور بودهاند. به نظر مجلسى، اخبارى که از طریق شیعه، براسلامِ پدران محمّد (صلى الله علیه وآله) دلالت مىکند، مستفیض، بلکه متواتر است.(بحار الانوار، ج۱۲، ص۴۹)
۳. استغفار ابراهیم در اواخر عمر خود براى پدر و مادرش: «رَبَّنا اغفِرلِى وَ لِولِدَىَّ و لِلمؤمِنِینَ یَومَ یَقومُ الحِسَابُ: پروردگارا! روزى که حساب برپا مىشود، بر من و پدر و مادرم و بر مؤمنان ببخشاى» (ابراهیم:۴۱) بیانگر ایمان پدر و مادر ابراهیم است و اگر آنان مشرک مىبودند، او نمىتوانست برایشان آمرزش بطلبد؛ زیرا براساس آیه ۱۱۳ توبه(توبه:۱۱۳) پیامبر و مؤمنان حق ندارند براى مشرکانى که اهل دوزخند، استغفار کنند؛ هرچند از نزدیکان آنان باشند؛ از سوى دیگر در آیه ۱۱۴ توبه(توبه:۱۱۴) آمدهاست که وقتى ابراهیم از هدایت آزر مأیوس، ودشمنى او با خدا روشن شد، از او بىزارى جست: «فَلَمّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنّهُ عَدُوٌّ للّهِ تَبَرَّ أمِنهُ».(تفسیرنمونه، ج۵، ص۳۰۴؛ روحالمعانى، مج۷، ج۱۱، ص۵۰)
۴. قرآن خطاببهرسول خدا مىفرماید: «الَّذِىیَرلـکَ حِینَ تَقُومُ و تَقَلُّبَکَ فِىالسَـجدینَ= آنکس که چون
نماز برمىخیزى، تو را مىبیند وحرکت تورادر میان سجدهکنندگان
[۲] ». (شعراء:۲۱۸؛ شعراء:۲۱۹) گروهى از مفسّران با استناد به برخى روایات گفتهاند: مقصود، حرکت رسول خدا در صلب خداپرستان از زمان آدم تا عبداللّه است(التبیان، ج۸، ص۶۸) طبرسى روایاتى را از امامباقر و امامصادق (علیهما السلام) در تأیید این گفته، نقل کرده است(مجمعالبیان، ج۷، ص۳۲۴)
۵. ابوالفتوح رازى نیز دلیلى عقلى بر این امر اقامه نموده است: اگر پدران پیامبر، مشرک مىبودند، موجب مىشد که مردم گفته و دعوت وى را نپذیرند و از حضرت اطاعت نکنند و هرگاه به سرزنش کفر و شرک بپردازد، مردم بگویند: این عیب در پدران تو موجود است و چون خداى تعالى مشرکان را نجس مىخواند، کسى را باید براى طهارت آنان بفرستد که انسان پاکى او رازاده باشد.(روضالجنان، ج۷، ص۳۴۰)
گروهى از اهلسنّت نیز آزر را پدر ابراهیم نمىدانند. آلوسى مىنویسد: بسیارى از سنّیان معتقدند که آزر عموى ابراهیم است، نه پدر او، ودر این موضوع، کتابهایى نوشته و ادّعا کردهاند: به دلیل فرموده رسول خدا که لمأزَل أنقلُ مِن أصلاب الطّاهِرین إلى أرحام الطّاهِرات، در میان پدران پیامبر، هیچ کافرى وجود ندارد؛ در حالى که مشرکان نجسند و انحصار طهارت به پاکدامنى بدون دلیل است. آلوسى در ادامه، اختصاص این دیدگاه را به شیعه ناشى از ضعف تحقیق مىداند.(روحالمعانى، مج۵، ج۷، ص۲۸۳)سیوطى، نیز در مسالکالحنفاء بر این باور است که آزر، پدر ابراهیم نبوده؛ زیرا براساس روایات فراوانى، پدران رسولخدا از آدم تا عبداللّه بهترینهاى روزگار خود بودهاند. روایات فراوانى نیز هست که از زمان آدم و نوح تا رسول خدا، همواره افرادى به مقتضاى فطرت پاک و خداجوى خود، یکتاپرست بودهاند؛ آنگاه از این دو دسته روایات نتیجه گرفته که در میان پدران پیغمبر اسلام، مشرکى نبوده؛ زیرا با وجود خداپرست، مشرک «بهترین» نیست. او همچنین از فخررازى در اسرارالتنزیل نقل کرده که پدران پیامبران، کافر نبودهاند و آزر نیز عموى ابراهیم بوده نه پدر او.(مسالک الحنفا، ص۱۹)
آزر دربرابر ابراهیم:
آزر، ازمروّجان و مدافعان سرسخت آیین بتپرستى بود؛ از این رو در جامعه شرکآلود بابل، نفوذ و اعتبار فراوانى داشت (مریم/۱۹، ۴۶) (مریم:۴۶) و ابراهیم که نزدیکترین خویشاوند خود را در خدمت شرک و بتپرستى مىدید، از هر فرصتى براى هدایت او بهره مىگرفت و با منطقى قوى و مؤدّبانه، به گفتوگو با وى مىپرداخت؛ چرا که هدایت او در ریشهکنى بنیاد شرک و بتپرستى نقش فراوانى داشت.
قرآن کریم در آیههاى ۷۴ انعام(انعام:۷۴)؛ ۴۱ تا ۵۰ مریم؛ ۸۵ تا ۸۷ شعراء؛ ۸۵ صافّات(صافات:۸۵)؛ ۲۶ زخرف(زخرف:۲۶) و ۴ ممتحنه(ممتحنه:۴) از احتجاج و گفتوگوى ابراهیم با آزر سخن مىگوید. در آیات ۴۲ تا ۴۵ مریم بخشى از کوشش مشفقانه حضرت را این گونه بیان مىکند: «پدرجان! چرا چیزى را مىپرستى که نمىشنود و نمىبیند و خطرى را از تو دور نمىسازد؟ اى پدر! به راستى مرا از دانش
[۳] ، چیزى
حقایقی به دست آمده که تو را نیامده است؛ پس از من پیروى کن تا تو را به راهى راست هدایت کنم. پدرجان! شیطان را مپرست که خداى رحمان را عصیانگر است. پدرجان! من مىترسم از جانب خداى رحمان، عذابى به تو رسد و تو یار شیطان باشى»؛ امّا برهانهاى صریح و روشن ابراهیم در دل سخت آزر اثر نکرد و با عتاب و تهدید ابراهیم، بر عناد و کفر خود افزود: «قالَ أراغِبٌ أنتَ عَن ءَالِهَتِى یإبرهیمُ لَئِن لَمتَنتَهِ لاَرجُمَنَّکَ = گفت: اى ابراهیم! آیا تو از خدایان من متنفّرى؟ اگر باز نایستى، تو را سنگسار خواهم کرد». (مریم:۴۶) آزر تا به آتش انداختن خلیلالله با نمرودیان همراه بود و جاى تأمّل آنکه نمرود از به سلامت رَستن ابراهیم از این توطئه، اظهار شگفتى کرده، مىگوید: اگر کسى خدایى مىگیرد، چه بهتر که خداى ابراهیم را برگزیند(بحارالانوار، ج۱۲، ص۳۹) یا به آزر مىگوید: فرزندت نزد خدایش چه گرامى است!(الامالى، طوسى، ص۶۵۹؛ بحارالانوار، ج۱۲، ص۳۹)ولى آزرِ بتپرست بر کفر خود پاى فشرد و تا صدور حکم تبعید ابراهیم از بابل، با نمرود همراه شد و خطاب به ابراهیم گفت: «وَاهجُرنِى مَلیّاً = براى مدّتى طولانىازمن دور شو» (مریم:۴۶) ولى ابراهیم حلیم، هنگام هجرت و تودیع، بر آزر سلام کرد و با وعده استغفار براى او از وى جدا شد: «قالَ سَلـمٌ عَلیکَ سَأَستَغفِرُ لکَ رَبِّى إِنَّهُ کَانَ بِى حَفِیّاً = درود بر تو باد! به زودى از پروردگارم براى تو آمرزش مىخواهم؛ زیرا او همواره با من پرمهر بوده است.» (مریم:۴۷)
استغفار ابراهیم براى آزر:
گویا اهتمام ابراهیم به ایمان آزر، او را بر آن داشت تا در کوشش هدایتگرانه خود تا مرز استغفار براى آزر پیش رود: «وَاغفِر لاَِبِى إنَّهُ کانَ مِنَ الضّالّینَ =
[۵] بر پدرم ببخشاى که او از گمراهان است.» (شعراء:۸۶) در اینجا این پرسش مطرح مىشود که چرا ابراهیم براى آزر مشرک و بتپرست آمرزش طلبید؛ در حالىکه در قرآن چنین آمده است: «ماکانَ لِلنَّبىِّ وَ الَّذِینَ ءَامَنُوا أَن یَستَغفِروا لِلمُشرکِینَ وَ لَو کانُوا أُولِى قُربى مِن بَعدِ ما تَبیَّنَ لَهُم أَنَّهُم أَصحبُ الجَحِیمِ = براى پیامبر و کسانى که ایمان آوردهاند، سزاوار نیست براى مشرکان، پس از آنکه بر ایشان آشکار شد که اهل دوزخند، آمرزش طلبند؛ هرچند خویشاوند آنان باشند». (توبه:۱۱۳) دانشوران اسلامى بر این امر اتّفاق نظر دارند: براى مشرکى که در حال شرک و کفر از دنیا رفته، طلب آمرزش جایز نیست؛ ولى در جواز استغفار براى مشرک زنده اختلاف نظر دارند. تفسیر عبارت «مِن بعدِ ما تَبَیَّنَ لَهُم أنَّهُم أَصحبُ الجَحِیمِ» در این اختلاف مؤثّر بوده است:
الف. گروهى با استناد به عبارت یاد شده، استغفار براى مشرکان را تا زمانى که زندهاند، جایز دانستهاند؛ زیرا جهنّمى بودن مشرک تا پیش از مرگ روشن نیست؛ چون تا زمانى که زنده است مىتواند از شرک دست بردارد و در مسیر حق قرار گیرد؛ بنابراین مىتوان براى او آمرزش خواست و ابراهیم تا زمانى که آزر زنده بود، برایش استغفار مىکرد؛ ولى وقتى بر شرک و بتپرستى مُرد و جهنّمى بودن او آشکار شد، از او بىزارى جست؛ همانگونه که در آیه بعد آمده است: «وَما کانَ استِغفارُ إبرهِیمَ لأبِیهِ إِلاَّ عَن مَوعِدَة وَعَدَها إیّاهُ فلَمّا تَبَیَّنَ لَهُ اَنَّهُ عَدوٌ لِلّهِ تَبَرّأ مِنهُ = و طلب آمرزش ابراهیم براى پدرش، فقط به جهت وعدهاى بود که به او داده بود و هنگامى که برایش روشن شد وى دشمن خدا است، از او بىزارى جست». (توبه:۱۱۴) مؤیّد این رأى، گفته ابنعبّاس است که ابراهیم، پیوسته براى آزر استغفار مىکرد تا او مُرد و چون در حال شرک از دنیا رفت، بر حضرت آشکار شد که او دشمن خدا است و آن وقت از او بىزارى جست.(جامعالبیان عن تأویل آى القرآن مج۷، ج۱۱، ص۶۲) مجاهد، قتاده و ضحّاک نیز مىگویند: با مرگ آزر در حال شرک، بر ابراهیم آشکار شد که او دشمن خدا است.(جامعالبیان عن تأویل آى القرآن ص۶۳)برخى از اینکه موضوع استغفار ابراهیم در آیه ۸۶ شعراء(شعراء:۸۶) پس از گفتوگو با بتپرستان طرح شده، نتیجه گرفتهاند که استغفارِ حضرت، پیش از خروج از بابل و در زمان حیات آزر بوده است؛ ازاینرو، احتمالِ استغفارِ پس از مرگ یا پس از خروج از بابل را نمىپذیرند.(قاموس قرآن، ج۱، ص۷۳) بیضاوى، در ذیل آیه «مِن بَعدِ ما تَبَیَّنَ لَهُم أنَّهُم أَصحبُ الجَحیمِ» (توبه:۱۱۳) مىگوید: جهنّمى بودن افراد فقط در صورت مردنشان به حال کفر آشکار مىشود. وى آیه را دلیل بر جواز استغفار براى مشرکان در حال حیات دانسته و این استغفار را به طلب توفیق در ایمان معنا کرده است.(بیضاوى، ج۳، ص۱۷۶) آلوسى نیز آشکار شدن جهنّمى بودن را در صورتى مىداند که کافر بر کفر بمیرد و یا جهنّمى بودن او از طریق وحى آشکار شود؛ از این رو، وى این آیه را دلیل جواز و صحّت استغفار براى مشرکان زنده مىشمرد.(روحالمعانى، مج۱۵، ج۲۸، ص۱۰۵؛ روحالمعانى، مج۱۵، ج۲۸، ص۱۰۶)برخى مفسّران معاصر نیز «تَبیَّن» را به مرگ یا اعلام خداوند تفسیر نمودهاند و نتیجه مىگیرند که استغفار براى مشرک جایز است؛ چه رسد براى کسى که در حال جستوجو و بررسى حقیقت است و یا کسى که با وعده استغفار به حق گرایش مىیابد. ابراهیم نیز از گفته آزر (فَاهجُرنِى مَلِیّاً = براى مدّتى طولانى از من دور شو) استفاده کرده بود که آزر در این مدّت، قصد تحقیق و تفحّص از حق را دارد؛ از این رو به او وعده استغفار داد: «سأستَغفِرُ لَکَ رَبِّى.» (مریم:۴۷)(الفرقان، ج۱۰، ص۳۲۰؛ الفرقان، ج۱۰، ص۳۲۱)آلوسى، در پاسخ کسانى که استغفار براى مشرک را جایز نمىدانند، مىگوید: استغفار اگر حرام باشد، با وعده برطرف نمىشود.(روحالمعانى، مج۱۵، ج۲۸، ص۱۰۵)
ب. بیشتر مفسّران، با استناد به آیه ۱۱۳ توبه(توبه:۱۱۳) استغفار براى مشرکانِ زنده را جایز ندانسته و تبیّنِ دوزخى بودن کافران را به اظهار کفر و شرک و اصرار بر آن مىدانند؛ از این رو، درصدد توجیه استغفار ابراهیم براى آزر مشرک برآمدهاند.
۱. شیخ طوسى مىگوید: آزر وعده ایمان و ابراهیم وعده استغفار داد؛ آنگاه آزر، ابراز ایمان و ابراهیم براى او استغفار کرد؛ سپس خداوند به او وحى کرد که ایمان آزر منافقانه بوده است، وابراهیم از او تبرّى جست(التبیان، ج۵، ص۳۰۹)
۲. ابوالفتوح معتقد است: آزر به ابراهیم وعده ایمان داد و حضرت براى او به صورت مشروط، استغفار کرد: «اللّهُمَّ اغفِر لاَِبِى إِذا ءَامَنَ.»(روضالجنان، ج۱۰، ص۶۰)
۳. به نظر زمخشرى، ابراهیم به پدرش وعده استغفار داد و مادامى که امید به هدایت وى داشت، براى او استغفار مىکرد و شاید او گمان داشت استغفار براى کافرى که به هدایت وى امید است، جایز باشد؛ چرا که عقل آن را تجویز مىکند و دلیل شرعى هم بر منع آن نبود.(الکشّاف، ج ۲، ص ۳۱)
۴. برخى دیگر از مفسّران معتقدند که آزر وعده ایمان داد و ابراهیم براى او استغفار کرد تا ایمان وى محقّق شود و بعد که ایمان نیاورد، از او تبرّى جست.(التفسیر الکبیر، ج۱۶، ص۲۱۰)
۵. برخى گفتهاند: مقصود از استغفار ابراهیم براى آزر، دعوت او به ایمان بوده است(التفسیر الکبیر، ج۱۶، ص۲۱۰)
۶. گروهى توجیه کردهاند که ابراهیم براى آزر، استغفار نکرد؛ بلکه وعده استغفار داد(روضالجنان، ج۱۰، ص۶۰) و آنچه جایز نیست، استغفار است. ابوالفتوح، این قول را خلاف ظاهر قرآن مىداند؛ زیرا از قرآن استفاده مىشود که ابراهیم به وعده خود عمل کرد.(روض الجنان، ج۱۰، ص۶۰)
۷. به گفته برخى مفسّران؛ ابراهیم، آزر را مؤمن مىپنداشت و همواره براى او استغفار مىکرد؛ ولى در روز قیامت براى او آشکار مىشود که آزر ایمان نداشته است؛ ازاین رو، ازاو بىزارى مىجوید.(جامعالبیان عن تأویل آى القرآن مج۷، ج۱۱، ص۶۴)
۸. حسن بصرى از آیه ۱۱۴ توبه استفاده کرده که استغفار براى مشرک در صورتىکه وعده ایمان آوردن دهد، جایز است.(التبیان، ج۹، ص۵۸۰؛ تنزیه الأنبیا، ص۵۵)
اکنون از موجّه بودن استغفار ابراهیم براى آزر مىتوان نتیجه گرفت که براساس آیه «قَد کانَت لَکُم اُسوَةٌ حَسَنةٌ فِى إبرهیمَ وَ الَّذِینَ مَعَهُ إِذ قَالوا لِقَومِهِم إَنّا بُرَءَآؤُا مِنکُم... إِلاَّ قَولَ إبرهیمَ ِلأَبیهِ لاََستَغفِرَنَّ لَکَ وَ ما أملِکُ لَکَ مِنَ اللّهِ مِن شَىء : به طور قطع براى شما در
از ابراهیم و کسانىکه با اویند، سرمشقى نیکو است، جز در سخن ابراهیم که به پدر خود گفت: حتماً براى تو آمرزش خواهم خواست با آنکه در برابرخدا اختیار چیزى را براى تو ندارم» (ممتحنه:۴) ابراهیم در همه امور براى مؤمنان اسوه است و چنانکه گروهى از مفسّران احتمال دادهاند، جمله «إلاّ قولَ إبرهیم» استثنا از فرمان خدا به اُسوه گرفتن ابراهیم نیست؛ بلکه استثنا از مضمون جمله یاد شده (إِنّا بُرَءَآؤُا منکم: بىزارى از قوم) است؛ البتّه بسیارى از مفسّران، چون طبرى(جامعالبیان عن تأویل آى القرآن مج۱۴، ج۲۸، ص۸۰)، طوسى، (جامعالبیان عن تأویل آى القرآن ج۹، ص۵۸۰) طبرسى(مجمعالبیان، ج۹، ص۴۰۷) و فخررازى، (التفسیر الکبیر، ج۲۹، ص۳۰۰)استثنا را از تأسّى به ابراهیم دانسته و استفاده کردهاند که حضرت در همه امور، جز در استغفار براى آزرِ مشرک و بتپرست براى مؤمنان اسوه است. در پاسخ این گروه گفته شده که پیامبر بزرگى چون ابراهیم، در تمام امور اسوه و سرمشق است و اگر همان شرایط آزر در بعضى از مشرکان دیگر هم باشد مىتوان براى آنها استغفار کرد.(نمونه، ج ۲۴، ص ۲۰)سیدمرتضى گفته است: استثنا از تأسّى به ابراهیم در آیه یاد شده، به این منظور است که مؤمنان توجّه کنند که استغفار ابراهیم براى آزر، پس از وعده او به پذیرش ایمان و اظهار آن بوده است که در این صورت، استغفار نیکو است.(تنزیه الأنبیاء، ص۵۵)آزر، در ۲۵۰ یا۲۶۰ سالگى در حرّان، یکى از شهرهاى عراقدرگذشت.(اعلام القرآن، ص۱۶)
فهرست منابع:
(۱)الاتقان فى علوم القرآن؛
(۲)اعلام القرآن؛
(۳) انوارالتنزیل، بیضاوى؛
(۴) البرهان فى تفسیر القرآن؛
(۵) تاریخ الامم و الملوک، طبرى؛
(۶) التبیان فى تفسیر القرآن؛
(۷) التحقیق فى کلمات القرآن الکریم؛
(۸) التفسیر الکبیر؛
(۹) تفسیر نمونه؛
(۱۰) جامعالبیان عن تأویل آى القرآن؛
(۱۱) الجامع لأحکامالقرآن، قرطبى؛
(۱۲) روحالمعانى فى تفسیر القرآن العظیم؛
(۱۳) روضالجنان و روحالجنان؛
(۱۴) الصحاح؛
(۱۵) قاموس قرآن؛
(۱۶) عرائس المجالس فى قصص الانبیاء؛
(۱۷) الکامل فى التاریخ؛
(۱۸) الکتاب المقدّس؛
(۱۹) الکشّاف؛
(۲۰) کشفالاسرار و عدّةالابرار؛
(۲۱) لسانالعرب؛
(۲۲) مجمعالبیان؛
(۲۳) مسالک الحنفاء؛
(۲۴) المعارف؛ معجم مقاییساللغه؛
(۲۵) المعرّب من الکلام الاعجمى؛
(۲۶) مفردات الفاظ القرآن؛
(۲۷) المیزان فى تفسیر القرآن؛
(۲۸) ینابیع الاسلام؛
(۲۹) قرآن کریم؛
(۳۰) تنزیه الانبیاء؛
(۳۱) الامالى، طوسى؛
(۳۲) بحارالانوار؛
(۳۳) الفرقان فى تفسیر القرآن؛