«الْحَمْدُ» : اسم؛ ثلاثیّ مجرّد؛ جامد مصدریّ؛ معرب «لِـ» حرف؛ حرف جرّ؛ متعلّق بمحذوف؛ مبنیّ؛ علی الکسر «اللَّهِ» اسم؛ ثلاثیّ مجرّد؛ جامد؛ معرب «الَّذِی» - - - اسم؛ اسم موصول للمفرد؛ مبنیّ؛ علی السّکون «خَلَقَ» : ریشه (خ ل ق) فعل؛ ثلاثیّ مجرّد؛ ماضی؛ غائب؛ متعدی؛ مبنیّ؛ علی الفتح «السَّمَوَاتِ» ریشه (س م و) اسم؛ ثلاثیّ مجرّد؛ جامد؛ معرب «وَ»حرف؛ حرف عطف؛ مبنیّ؛ علی الفتح الْاَرْضَ ریشه (ا ر ض) اسم؛ ثلاثیّ مجرّد؛ جامد؛ معرب «وَ - » حرف؛ حرف عطف؛ مبنیّ؛ علی الفتح «جَعَلَ» ریشه (ج ع ل) فعل؛ ثلاثیّ مجرّد؛ ماضی؛ غائب؛ متعدی؛ مبنیّ علی الفتح «الظُلُمَاتِ »ریشه (ظ ل م) اسم؛ ثلاثیّ مجرّد؛ جامد؛ معرب «وَ» حرف؛ حرف عطف؛ مبنیّ؛ علی الفتح «النُّوْرَ» ریشه (ن و ر) اسم؛ ثلاثیّ مجرّد؛ جامد؛ معرب «ثُمَّ» - - - حرف؛ حرف عطف؛ مبنیّ؛ علی الفتح «الَّذِینَ »- - - اسم؛ اسم موصول للجمع؛ مبنیّ؛ علی الفتح «کَفَرُوا» ریشه (ک ف ر) فعل؛ ثلاثیّ مجرّد؛ ماضی؛ غائب؛ متعدی؛ مبنیّ؛ علی الضّم «بِـ»- حرف؛ حرف جرّ؛ متعلّق بفعل قبله؛ مبنیّ؛ علی الکسر «ربِّـ »ریشه (ر ب ب) اسم؛ ثلاثیّ مجرّد؛ جامد مصدریّ؛ معرب «هِمْ »- اسم؛ ضمیر متّصل مجرور؛ مبنیّ؛ علی السّکون «یَعْدِلُونَ» ریشه (ع د ل) فعل؛ ثلاثیّ مجرّد؛ مضارع؛ غائب؛ متعدی؛ معرب «یَعْدِلُونَ» از مادّه «عِدل» (بر وزن حفظ) گرفته شده که به معنای «همتا»، «شریک» و شبیه» است؛ بنابراین جمله «وَ هُمْ بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ» مفهومش این است که: آنها همتا، شریک و شبیه برای خدا قائل میشوند. ۳.۱ - «یَعْدِلُونَ»ممکن است از مادّه «عدول» به معنای انحراف و بازگشت از حق به سوی باطل باشد، بنابراین مفهومش این است که: آنها از خداوند واحد یکتا به غیر او عدول میکنند.۳.۲ - خَلَقَ«خلق» به معناى ايجاد چيزى از روى حساب است و طبق آيات قرآن منظور از «خلق» آفرينش نخستين است و بعضى از فلاسفه مايلند عالم «خلق» را عالم «ماده» بدانند؛ زيرا «عالم خلق» جنبه تدريجى دارد و اين خاصيّت جهان مادّه است.خلق: (مثل فلس) آفريدن و آفريده. ناگفته نماند اصل خلق بمعنى اندازه گيرى و تقدير است و چون آفريدن توأم با اندازه گيرى است لذا خلق را آفريده و آفريدن معنى ميكنند. راغب ميگويد: اصل خلق بمعنى اندازه گيرى درست ميباشد (التقدير المستقيم) و در ابداع شىء ... و ايجاد آن بكار مي رود... طبرسى ذيل آيه ۲۹ بقره ميگويد: «أَصْلُ الْخَلْقِ التَّقْدِيرُ» امّا خلق بمعنى آفريدن مثل أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ ۳.۳ - سماءاين كلمه صد و بيست بار و جمع آن سموات صد و نود بار در كلام اللّه مجيد آمده است [۸]
فواد عبدالباقی،محمد،العمجم المفهرس
و اصل آن از سمو بمعنى رفعت و بلندى است.راغب گويد: سماء هر چيز، بالاى آنست طبرسى فرموده: سماء معروف است و هر آنچه بالاى تو باشد و بر تو سايه افكند سماء است و سماء بيت، سقف آنست. بباران نيز سماء گويند. جوهرى نيز چنين گفته است. قول ديگران نيز نظير و يا عين آن است. ۳.۴ - ارضبرای توضیح معانی ارض به مقاله ارض مراجعه کنید.۳.۵ - جعلجعل: قرار دادن. وَ جَعَلَ فِيها رَواسِيَ وَ أَنْهاراً در زمين كوههاى ثابت و نهرهائى قرار داد.به نظر راغب: آن لفظى است شامل تمام افعال و از فعل و صنع اعمّ است و بر پنج وجه به كار مي رود: اوّل بمعنى شروع مثل: جعل زيد يقول (شروع كرد زيد بگويد) دوّم در ايجاد شىء و آنوقت يك مفعول دارد «وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ» (ظلمات و نور را ايجاد كرد) سوّم در ايجاد شىء از شىء مثل وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْجِبالِ أَكْناناً چهارم تصيير شىء از حالتى بحالتى جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً پنجم حكم بر چيزى با چيزى (مثلا حكم بر شخصى با پيامبرى) مثل وَ يَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ نکته:تدبّر در آيات قرآن مجيد نشان مي دهد كه جعل در مرتبه تالى وجود و حالتى بعد از وجود است و نيز درباره ربط دو موجود به كار رفته است.مثلا در وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً مىبينيم كه امّت واحده بودن يك وجود ثانوى و صفتى است براى ناس و جعل در بيان آن آمده و اگر مي فرمود «لَخَلَقَ النَّاسَ امَّةً واحِدَةً» معناى فوق را افاده نمي كرد زيرا امّت واحده و داراى هدف و عقيده مشترك بودن در مرتبه دوم از خلقت است.و نيز در آيه الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ ... به نظر ميايد استعمال جعل براى آن است كه ظلمات و نور در مقام دوّم و همچون وجود سايه نسبت بذى سايه است و خلقت آسمانها و زمين و ايجاد آفتاب و ماه و غيره، بوجود آمدن ظلمت و نور را لازم گرفته است لذا در سموات و الارض «خَلَقَ» و در ظلمات و نور «جَعَلَ» آورده است. در بعضى از آيات جعل و خلق در جاى يكديگر آمدهاند مثل وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً نظر در آيه اوّل به جعل زوجيّت است كه يك معناى ثانوى است و در آيه دوم آفريدن زوج مراد است آفريدن زن و مرد در مرتبه اوّل و زوجيّت در مرتبه ثانى قرار گرفته است. و انتزاعى است. ۳.۶ - ظلماتظلمة: تاريكى. جمع ان ظلمات است «أَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ السَّماءِ فِيهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ»راغب گفته از جهل و شرك و فسق به ظلم تعبير آورند چنانكه از علم و توحيد و عدل بنور تعبير آورند. «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ» ظلمات در آيه تيرگيهاى كفر و نور روشنى ايمان است نظير «كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ» ۳.۷ - النورنور: در تعريف نور گفتهاند:«النُّورُ الضّوء و هو خلاف الظّلمة»راغب گويد: ضوء منتشريكه بر ديدن كمك كند اقرب الموارد گويد: آنچه چيزها را آشكار ميكند. و نيز گفتهاند آنچه فى نفسه آشكار است و غير خود را آشكار ميكند «الظّاهر فى نفسه المظهر لغيره». نور در تعبير قرآن دو جور است ظاهرى و معنوى. مثل هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُماتُ وَ النُّورُ كه نور ظاهرى است و نور معنوى مثل اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ ۲۵۷. بيشتر موارد آن در قرآن مجيد نور معنوى است. نور ايمان را از آن نور گوئيم كه راه خدا و آخرت و راه زندگى را روشن كرده است مرد مؤمن در نور است كه راه همه چيز براى او روشن و هويدا است و ميداند از كجاست و بكجا است و در كجا است.علّت جمع آمدن ظلمات گفتهاند آنست كه ظلمات و ضلالت از پيروى هواى نفس است و آن گوناگون ميباشد ولى نور از پيروى حق است و آن يكى است و ميان اجزاء آن اختلافى نيست. ردههای این صفحه : سوره انعام
|