ابنمنده خام
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اِبْنِمَنْده، عنوان افراد خاندانى از محدثان حنبلى مذهب ايرانى كه از سده ۳ تا ۷ق/۹ تا ۱۳م در اصفهان مىزيستهاند. نسبت آنان به استندار فيروزان بن چهار بُخت از صاحب منصبان لشكری ساسانيان مىرسد كه در فتح اصفهان اسلام آورد. شهرت منده از لقب ابراهيم بن وليد بن سَنده، نتيجه (نسل سوم) بُطّه، پسر استندار فيروزان، گرفته شده است (ابونعيم، ج۲، ص۲۲۲؛ ذهبى، تذكرة الحفاظ، ج۳، ص۱۰۳۱). ابراهيم نخستين محدث از اين خاندان محسوب مىشود. او احاديث كمى روايت كرد و در زمان خلافت معتصم عباسى (۲۱۸-۲۲۷ق) درگذشت (ذهبى، تذكرة الحفاظ، ج۳، ص۱۰۳۲؛ ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۴، ص۱۸۸). يحيى پسر ابراهيم با زنى از عبدِياليل به نام برّه ازدواج كرد و از اين رو خاندان وی گاه عبدی نيز خوانده شدهاند (ابونعيم، ج۲، ص۲۲۲؛ حازمى،ص۸۹؛ ابنخلكان، ج۴، ص۲۸۹). يحيى كه ابونعيم (ابونعيم ، ج۲، ص۳۵۹) او را ثقفى خوانده، از عبدالله بن زبير حُمَيدی حديث شنيد و ابوعلى صحاف از او نقل حديث كرده است.
خاندان ابنمنده محدثان بسياری پرورد چنانكه ذهبى درباره آنان تأليف مستقلى نوشته است (ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۷، ص۳۸). معروفترين افراد اين خاندان بدين قرارند:
۱. ابوعبدالله محمد بن يحيى بن منده (ح ۲۲۰-۳۰۱ق/۸۳۵ - ۹۱۴). وی از خردسالى به تحصيل پرداخت و در اصفهان و عراق استماع حديث كرد و سپس در شمار اصحاب احمد بن حنبل درآمد و از او روايت كرد (ابنابى يعلى، ج۱، ص۳۲۸؛ ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۴، ص۱۸۸). همچنين از ابوكريب همدانى، هناد بن سرّی، محمد بن بشار، ابوسعيد اشج و ديگران بهره برد (ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۴، ص۱۸۸). جمعى از محدثان مشهور از جمله ابوالشيخ اصفهانى، ابوالقاسم طبرانى، ابواحمد عسّال و نيز پسر خود وی اسحاق از او روايت كردهاند (ابوالشيخ، ج۱، ص۳۴۸؛ ابنماكولا، ج۱، ص۳۳۲؛ ذهبى، تذكرة الحفاظ، ج۲، ص۷۴۱؛ ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۴، ص۱۸۸). ابنخلكان (ابنخلكان، ج۴، ص۲۸۹) از كتابى با عنوان تاريخ اصبهان تأليف وی نام برده كه در حال حاضر اثری از آن در دست نيست.
۲. ابوعبدالله محمد بن اسحاق بن محمد (۳۱۰- آخر ذيقعده ۳۹۵ق/۹۲۲-۷ سپتامبر ۱۰۰۵م)، از محدثان مشهور و نامدارترين فرد خاندان ابنمنده بود، او از پدر و عموی پدرش عبدالرحمان بن يحيى حديث شنيد (ابنابى يعلى، ج۲، ص۱۶۷؛ ذهبى، تذكرة الحفاظ، ج۳، ص۱۰۳۲) و نيز از جمعى ديگر از مشايخ اصفهان مانند: محمد بن قاسم كرّانى، محمد بن عمر بن حفص و ابوعلى حسن بن محمد بن نَضْر استماع نمود (ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۷، ص۲۹). گفته شده است كه ابنمنده پيش از ۱۷ سالگى از ابنابى حاتم (د ۳۲۷ق) اجازه روايت گرفت (ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۷، ص۳۰). در ۳۳۰ق، يا سالى پيش از آن (ذهبی، تذكرة الحفاظ، ج۳، ص۱۰۳۳)، در جستوجوی حديث سفری را آغاز كرد كه ۴۵ سال طول كشيد. او خود گفته كه شرق و غرب را دوبار زير پا گذاشته است (ابنابى يعلى، ج۲، ص۱۶۷). ابنمنده نخست به نيشابور رفت (ذهبی، تذكرة الحفاظ، ج۳، ص۱۰۳۳). در آنجا از محمد بن حسين قطان، ابوعلى محمد ابن احمد ميدانى، ابوالعباس اصم، ابوعبدالله ابن اخرم و ديگران حديث شنيد (ابنمنده، «الرد»، ص۳۵۷؛ ابنمنده، «الرد»، ص۳۶۰؛ ذهبى، سيراعلام النبلاء، ج۱۷، ص۲۹-۳۰). وی بجز نيشابور در ديگر شهرهای خراسان هم اقامت كرد. در بخارا نزد هيثم بن كُليب شاشى و ديگران، صحيح بخاری را استماع نمود (ابنابى يعلى، ج۲، ص۱۶۷؛ ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۷، ص۳۰) و نيز از محمد جوزجانى و هارون بن احمد جرجانى حديث شنيد. همچنين، در سرخس از عبدالله ابن محمد بن حنبل و در مرو از محمد بن احمد بن محبوب استماع نمود (ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۷، ص۳۰) و به بلخ نيز سفر كرد (ذهبى، محمد، ميزان الاعتدال، ج۳، ص۴۷۹). احتمالاً اقامت اصلى ابنمنده در نيشابور بود و همواره بدانجا باز مىگشت، چنانكه در ۳۳۹ق/۹۵۰م از نيشابور عازم عراق شد (ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۷، ص۳۶) و چند سالى در نواحى عراق و شام به مسافرت پرداخت.
در بغداد از اسماعيل بن محمد صفار نحوی و ابوجعفر ابن بُخْتَری رزّاز حديث شنيد (ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۷، ص۳۰). در ۳۴۴ق در دمشق بود و از ابوالقاسم نصيبى بهره گرفت (ياقوت حموی، ج۴، ص۷۸۹). در ادامه سفر خود در طرابلس شام از خيثمة بن سليمان قرشى، در غزه از على بن عباس غزی و در بيتالمقدس از احمد بن زكريا مقدسى استماع نمود. احتمالاً وی پيش از سفرهايش به عراق و شام نخست به مكه رفته است، زيرا در آنجا پيش از ۳۴۰ق از ابوسعيد ابن اعرابى (د ۳۴۰ق) استماع حديث كرده و نيز در مدينه از جعفر بن محمد علوی حديث شنيده است (ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۷، ص۲۹).
ابنمنده همچنين در ادامه سفر به مصر رفت و در آنجا از ابوالقاسم حمزة بن محمد كنانى، احمد بن حسن بن عتبه رازی، محمد بن سعد باوردی، ابوطاهر احمد مدينى و جز آنان حديث شنيد (ابنمنده، «الرد»، ص۳۵۷؛ ابنمنده، «الرد»، ص۳۶۰؛ ابنمنده، «الرد»، ص۳۷۱؛ ابنابى يعلى، ج۲، ص۱۶۷؛ ابننقطه، ج۱، ص۲۰؛ ابنصلاح، ص۱۱۰؛ ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۷، ص۳۰). در اقامت چند ساله خود در مصر به شهرهای مختلف از جمله اسكندريه (ذهبی، تذكرة الحفاظ، ج۳، ص۱۰۳۵)، تنّيس (ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۷، ص۳۰) و جزيره تونه (ياقوت حموی، ج۱، ص۹۰۹) برای استماع حديث سفر كرد (ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۷، ص۳۶). به هر حال در ۳۶۱ق ابنمنده در بخارا بود و حاكم نيشابوری او را ملاقات كرد و در ۳۷۵ق كه ابنمنده قصد بازگشت به اصفهان را داشت، همراه وی به نيشابور آمد (ذهبی، تذكرة الحفاظ، ج۳، ص۱۰۳۳). ابنمنده چون به موطن خود بازمىگشت، ۴۰ بار كتاب به همراه داشت كه از ۷۰۰ ،۱تن از مشايخ كتاب حديث كرده بود (ابننقطه، ج۱، ص۲۱؛ ذهبی، تذكرة الحفاظ، ج۳، ص۱۰۳۲). در روايتى اغراقآميز از قول ابنمنده گفته شده كه وی ۳۰ هزار راوی حديث را درك كرده و از هر يك حداقل ۱۰ حديث داشته است (ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۷، ص۳۵).
از ديگر مشايخ مهم ابنمنده ابنحبان بستى، ابوعلى نيشابوری و ابوالقاسم طبرانى را مىتوان برشمرد (ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۷، ص۳۰). ابنمنده در دوران سفر طولانى خود مجرد ماند و زن اختيار نكرد. چون به اصفهان بازگشت، اسماء دختر ابوسعد محمد شيبانى را به زنى گرفت و از وی صاحب ۴ پسر شد و آنان را عبدالرحمان، عبيدالله، عبدالرحيم و عبدالوهاب ناميد (ذهبی، ميزان الاعتدال، ج۳، ص۴۷۹؛ ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۷، ص۳۷؛ ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۷، ص۳۹).
گروه بسياری از ابنمنده روايت كردهاند و ذهبى (ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۷، ص۳۰_۳۲) نام بيش از ۵۵ تن از آنان را آورده است، اما در رأس آنان بايد از مشايخ ابنمنده و دوستان او ياد كرد: ابوالشيخ اصفهانى، ابواسحاق ابراهيم بن حمزة اصفهانى، ابنمقری ابوبكر محمد بن ابراهيم، حاكم نيشابوری، ابوعبدالله محمد بن احمد بخاری و ابوسعد احمد بن محمد ادريسى (ابننقطه، ج۱، ص۲۰) و سپس برخى چون ابونعيم اصفهانى و احمد ابن فضل باطرقانى (ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۷، ص۳۰) و پسرانخوداو عبدالرحمان (ابنابىيعلى، ج۲، ص۲۴۲)، عبيدالله (ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۸، ص۳۵۵) وعبدالوهاب (ابننقطه، ج۲، ص۱۳۹). ابنمنده در اصفهان به حرمت و جاه مىزيست و پيداست كه نفوذ بسياری در مردم و اوليای امور داشته است (ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۷، ص۴۱). چه معاصران او و چه محدثان بعد، او را بسيار ستودهاند. ظاهراً ستايشى كه از ابنمنده صورت گرفته و آنچه شخصيت علمى او را ساخته است، ناشى از وسعت آگاهى او در حديث بوده كه با اتكا به حافظهای نيرومند شكل گرفته است. به گفته احمد بن جعفر كه از افزون بر هزار تن حديث نوشته، كسى را در ميان آنان به قدرت حافظه ابنمنده نديده بود (ذهبی، تذكرة الحفاظ، ج۳، ص۱۰۳۴). ذهبى نيز او را حافظ مشرق خوانده و اظهار داشته كه كسى ديگر را نمىشناخته كه به اندازه او استماع حديث كرده و به پايه او حديث گرد آورده باشد ( ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۲۲، ص۳۸۲؛ ابنجزری، ج۲، ص۹۸).
با اينهمه، ذهبى (ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۷، ص۴۱) معتقد است كه ابنمنده فقط در روايت حديث استاد بود، اما چون به تبويب آن مىپرداخت يا از خود سخنى مىگفت، چيرگى لازم را نداشت. ابونعيم اصفهانى نيز با آنكه ابنمنده را مردی بزرگ دانسته (ذهبی، تذكرة الحفاظ، ج۳، ص۱۰۳۳)، معتقد است كه وی در آخر عمر در نقل حديث خلط مىكرد و در امالى خود دچار لغزش و اشتباه مىشد (ابونعيم اصفهانى، ج۲، ص۳۰۶)، اما ذهبى ( ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۷، ص۳۴) سخن ابونعيم را رد كرده و بر خصومتى حمل نموده كه ميان ابونعيم و ابنمنده وجود داشته است.
آثار:
الف - چاپى:
۱. الايمان، كه در ۲ مجلد به كوشش على فقيهى در بيروت (۱۹۸۵م) به چاپ رسيده است. در اين كتاب ۰۸۹ ،۱حديث در موضوع ايمان باببندی شده كه طولانىترين آنها باب ۹۷ در وجوب ايمان به رؤيت خداوند است؛
۲. الرد على الجهميه، ردی است بر جهميه كه قائل به تعطيل درباره صفات خداوند بودند. اين اثر كه شيوهای نقلى دارد، به كوشش على فقيهى در مجله الجامعة الاسلاميه چاپ شده است؛
۳. فتح الباب فى الكنى و الالقاب، كه بخشى از آن به كوشش س. ددرينگ در اوپسالا (۱۹۲۷م) منتشر شده است؛
۴. مسند احاديث ابراهيم بن ادهم الزاهد، كه به كوشش مجدی سيدابراهيم در قاهره (۱۹۸۸م) چاپ شده است.
ب - خطى:
۱. الاسامى و الكنى، موجود در كتابخانه چستربيتى ؛
۲. الامالى، كه بخشهايى از آن در كتابخانه ظاهريه دمشق موجود است (ظاهريه، ص۱۱۹)؛
۳. تسمية المشايخ، فهرستى از مشايخ بخاری در صحيح او، نسخهای از آن در كتابخانه چستربيتى موجود است ؛
۴. التوحيد و معرفة اسماء الله تعالى، موجود در كتابخانه ظاهريه (ظاهريه، ص۱۱۹)؛
۵. ذكر عددما لكل واحد من الصحابه من الحديث، موجود در كتابخانه ظاهريه ؛
۶. معرفة الصحابه، از معروفترين آثار ابنمنده كه امروز از اصل آن فقط بخشهايى در كتابخانه ظاهريه و نيز در كتابخانه شيخالاسلام در مدينه در دست است. علاوه بر نسخ خطى، معرفة الصحابه از طريق نقل وسيع آن در اسد الغابه ابناثير نيز باقى مانده است، زيرا يكى از ۴ مأخذ اساسى ابناثير در تأليف اين كتاب بوده است (ابناثير، اسد الغابه، ج۱، ص ۳_۴). ابنحجر هم در تأليف الاصابه ازاين كتاب بهره برده است (ابنحجر، ج۵، ص۴۹؛ ابنحجر، ج۵، ص۶۸). ابوموسى مدينى (ه م) نيز بر اين كتاب ذيلى نوشته است.
ج - آثار يافت نشده:
۱. تاريخ اصبهان (بغدادی، ج۲، ص۵۷). اين اثر مورد استفاده ياقوت قرار گرفته است (یاقوت حموی، ج۴، ص۸۶۰)؛
۲. دلائل النبوة (سخاوی، ص۱۶۶)؛
۳. الناسخ و المنسوخ (ابنكثير، ج۱۱، ص۳۳۶).
۳. ابوالقاسم عبدالرحمان بن محمد بن اسحاق (۳۸۱-۱۶ شوال ۴۷۰ق/۹۹۱-۲ مه ۱۰۷۸م)، پسر بزرگ محمد بن اسحاق بود. عبدالرحمان نخست از محضر پدر بهره برد و پس از آنكه در اصفهان از ابوبكر ابن مردويه، ابراهيم بن خُرَّشيذ، ابراهيم بن محمد جَلاّب، ابوذر ابن طبرانى، ابوجعفر ابن مرزبان ابهری و جز آنان حديث شنيد (ابنجوزی، ج۸، ص۳۱۵؛ ابنابى يعلى، ج۲، ص۲۴۲؛ ابننقطه، ج۲، ص۸۶ -۸۷؛ ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۸، ص۳۵۰)، راهى سفر شد. به نظر مىرسد كه نخست در ۴۰۶ق به سوی بغداد رفت (ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۸، ص۳۵۰). در آنجا از عمرو بن مهدی، ابومحمد ابن بيّع، ابنصلت اهوازی، ابواحمد فَرْضى و هلال حفار حديث شنيد (ابنصلاح، ص۳۲۳؛ ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۸، ص۳۵۰؛ ذهبی، تذكرة الحفاظ، ج۳، ص۱۱۶۵) و آنگاه در سفرهايى كه توالى آنها مشخص نيست به استماع حديث پرداخت: در واسط از ابنخَرَفة واسطى، در مكه از ابوالحسن بن جهضم صوفى و ابننظيف فرّاء و در نيشابور از ابوسعيد صيرفى و ابوبكر حيري (ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۸، ص۳۵۰). مشايخ ديگر او عبارتند از: ابوالحسن على جرانى، ابوعبدالله حسين بن فنجويه دينوری، محمد بن على نقاشى، محمد بن موسى بن فضل صيرفى (ابننقطه، ج۲، ص۸۶ -۸۷)، ابوعمر طلحى و محمد بن ابراهيم جرجانى (ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۸، ص۳۵۰). وی به همدان (ابننقطه، ج۲، ص۸۶ -۸۷)، دينور و شيراز (ذهبى، العبر، ج۲، ص۳۲۸) نيز مسافرت كرد.
ابنمنده در روايت به اجازه بسيار اهميت مىداد و خود توانست به اخذ اجازه از حاكم نيشابوری، زاهر بن احمد سرخسى و ديگران نايل شود (ذهبی، تذكرة الحفاظ، ج۳، ص۱۱۶۵_۱۱۶۶ ؛ ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۸، ص۳۵۰-۳۵۱). ابنمنده نخست در ۴۰۷ق، در حالى كه هنوز بزرگان مشايخ او زنده بودند، به حديث گفتن پرداخت (ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۸، ص۳۵۴). كسانى چون حسين بن عبدالملك خلال، ابونصر احمد غازی و ابوسعد احمد بغدادی از او روايت كردهاند (ابننقطه، ج۲، ص۸۶؛ ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۸، ص۳۵۱؛ ابنرجب، ج۱، ص۳۸). وی مردم را به پيروی از سنت تحريض مىكرد و با كسانى كه آنها را اهل بدعت مىخواند، سرسختانه مقابله مىنمود. ابنمنده در امر به معروف و نهى از منكر نيز سختگير بود و از كسى پروا نداشت (ابنابى يعلى، ج۲، ص۲۴۲؛ ابنجوزی، ج۸، ص۳۱۵). وی همچون پدر از مخالفان اشعريان، بود، ازين رو از ابوبكر حيری كه اشعري بود، حديث شنيد، اما از وی روايت نكرد (ذهبى، تذكرة الحفاظ، ج۳، ۱۱۶۵؛ ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۸، ص۳۵۰). گرچه سعد بن محمد زنجانى او و خواجه عبدالله انصاری را در زمان خود از پيشگامان مبارزه با اهل بدعت به شمار آورده (ابنجوزی، ج۸، ص۳۱۵)، ولى به عللى كه دقيقاً روشن نيست، خواجه عبدالله درباره ابنمنده گفته بود كه ضرر او برای اسلام بيشتر از سود اوست (ابننقطه، ج۲، ص۸۸). احتمالاً گفته خواجه عبدالله ناظر به نسبت تجسيم بود كه گمان مىرفت، ابنمنده به آن اعتقاد داشته است (ذهبى، العبر، ج۲، ص۳۲۸). اما ذهبى ( ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۸، ص۳۵۱) به نقل از ابنمنده آورده كه وی خود را از اعتقاد به تجسيم بری مىشمرده است. ابناثير (ابناثير، الكامل، ج۱۰، ص۱۰۸) از گروهى در اصفهان به نام «عبد رحمانيه» ياد مىكند كه در اعتقادات، خود را به عبدالرحمان بن منده منتسب مىدانستهاند، اما ابنرجب (ابنرجب، ج۱، ص۳۸) آنها را اهل بدعت مىداند و ابنمنده را از آنچه آنها مىگويند و به او نسبت مىدهند، مبرا مىشمارد. سرانجام ابنمنده در اصفهان وفات يافت و در تشييع جنازه او خلقى كثير گرد آمدند (ابنجوزی، ج۸، ص۳۱۵؛ ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۸، ص۳۵۴).
آثار:
الف - خطى:
۱. التاريخ المستخرج من كتب الناس للتذكره و المستطرف من احوال الرجال للمعرفة (كوپريلى، ج۱، ص۱۳۰)؛
۲. الرد على من يقول «الم» حرف لينفى الالف و اللام و الميم عن كلام الله عزوجل، موجود در كتابخانه ظاهريه ؛
۳. الكفاية، موجود در كتابخانه ظاهريه ؛
ب - آثار يافت نشده:
۱. تاريخ اصبهان (ابناثير، الكامل، ج۱۰، ص۱۰۸)؛
۲. تاريخ مكه (سخاوی، ص۲۸۲)؛
۳. حرمةالدين (ابنرجب، ج۱، ص۳۸)؛
۴. صيام يوم الشك (ابنرجب، ج۱، ص۳۸)؛
۵. كتابى در وفيات كه ذهبى آن را به جامعيت وصف كرده است (سخاوی، ص۳۳۴).
۴. ابوعمرو عبدالوهاب بن محمد بن اسحاق (۳۸۸-۱۹ جمادی الاخره ۴۷۵ق/۹۹۸- ۱۵ نوامبر ۱۰۸۲م). وی از پدر حديث بسيار شنيد (ابننقطه، ج۲، ص۱۳۹؛ ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۸، ص۴۴۰) و نيز در موطن خود اصفهان از ابواسحاق ابراهيم بن خرشيذ، ابوعمر ابن عبدالوهاب سُلَمى، ابومحمد حسن بن يوه، جعفر بن محمد فقيه، محمد بن ابراهيم جرجانى و ابوبكر ابن مردويه، استماع حديث كرد (ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۸، ص۴۴۰). فارسى (فارسى، ج۱، ص۵۳۹) از يك سفر او به نيشابور ياد مىكند. وی در آنجا از ابوسعيد محمد صيرفى حديث شنيده است (ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۸، ص۴۴۰). فارسى (فارسى، ج۱، ص۵۳۹) به حديث گفتن او در نيشابور نيز اشاره دارد. ظاهراً او مدتى هم در طوس اقامت كرد و در آنجا بود كه ابنقيسرانى به ديدار او رفت (ابننقطه، ج۲، ص۱۳۹-۱۴۰). وی سفرهايى نيز به شيراز، همدان، مكه و ری داشته است و در اين سفرها مانند پدرش تجارت هم مىكرد (ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۸، ص۴۴۰). پسرش يحيى بن عبدالوهاب، مؤتمن ساجى، اسماعيل بن محمد تيمى، ابونصر احمد غازی و برادرش خالد بن عمر، حسين بن عبدالملك خلال، حسن بن عباس رستمى، مسعود ثقفى و محمد بن احمد باغبان از او روايت كردهاند (ابننقطه، ج۲، ص۱۳۹-۱۴۰؛ ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۸، ص۴۴۰-۴۴۱). وی با فاطمه دختر شيبانى ازدواج كرد و از او صاحب ۵ پسر و يك دختر شد (ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۸، ص۴۴۱).
آثار :
۱. احاديث ابنمنده، ضمن مجموعهای در كتابخانه ظاهريه موجود است؛
۲. فوائد، موجود در دارالكتب مصر و كتابخانه ظاهريه ( سيد، ج۲، ص۱۹۰).
۵. ابوزكريا يحيى بن عبدالوهاب بن محمد (۱۹ شوال ۴۳۴-۱۲ ذيحجه ۵۱۱/ اول ژوئن ۱۰۴۳-۶ آوريل ۱۱۱۸)، محدث، فقيه، واعظ و مورخ بود. وی آخرين فرد نامدار از خاندان ابنمنده است (ابنجوزی، ج۹، ص۲۰۴؛ ابننقطه، ج۲، ص۳۰۲-۳۰۳). يحيى بسيار زود به استماع حديث پرداخت (ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۹، ص۳۹۵). در آغاز از پدر و عموهايش عبدالرحمان و عبيدالله (ابنعساكر، ج۷، ص۱۷۵؛ ذهبى، تذكرة الحفاظ، ج۴، ص۱۲۵۰) و سپس از ابوطاهر ابن عبدالرحيم (ابننقطه، ج۲، ص۳۰۳؛ ذهبى، العبر، ج۲، ص۳۹۸) و احمد بن محمد فضاض (ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۹، ص۳۹۵) حديث شنيد. چون به سفر پرداخت ظاهراً نخست به نيشابور رفت (ذهبى، العبر، ج۲، ص۳۹۸) و در آنجا از ابوبكر احمد بن منصور مغربى و ابوبكر احمد بن حسين بيهقى، سپس در همدان از ابوبكر محمد بن عبدالرحمان نهاوندی و در بصره از ابوالقاسم ابراهيم بن محمد شاهد و عبدالله بن حسين سعدانى استماع حديث كرد (فارسى، ج۱، ص۷۴۷؛ ابنخلكان، ج۶، ص۱۶۹؛ ابندمياطى، ص۲۵۶). در ۴۹۸ق به قصد گزاردن حج در مسير خود به بغداد وارد شد و در جامع منصور به املای حديث پرداخت (ابننقطه، ج۲، ص۳۰۳؛ ابنخلكان، ج۶، ص۱۶۹).
شاگردان يحيى و راويان او بسيارند، از جمله: ابنعساكر، ابوموسى مدينى، ابوطاهر سلفى، ابوسعد سمعانى، عبدالقادر جيلى، ابنخشاب نحوی، ابوالحسين ابن طيوری و ابوالفضل بن ناصر (ابنعساكر، ج۷، ص۱۸۵؛ ابنعساكر، ج۷، ص۳۶۶؛ ابننقطه، ج۲، ص۳۰۳؛ ابنخلكان، ج۶، ص۱۶۹؛ ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۹، ص۳۹۵؛ ذهبی، تذكرة الحفاظ، ج۴ف ص۱۲۵۱؛ ابنعماد، ج۴، ص۳۲).
ابنجزری ضمن اينكه نام او را در شمار مقريان آورده، يادآور شده است كه وی از شاگردان ابنحبش قرائت آموخت و ابوالعلاء همدانى نيز از وی روايت كرد (ابنجزری، ج۲، ص۳۳۴). ابندمياطى از يحيى به عنوان شيخ حنبليان و پيشوای آنان ياد كرده است (ابندمياطى، ص۲۵۷).
آثار:
۱. زندگىنامه طبرانى، كه همراه جلد ۵ از چاپ اول معجم الكبير طبرانى در بغداد به چاپ رسيده است؛
۲. احاديث ابنمنده، كه نسخه خطى آن، در كتابخانه ظاهريه موجود است ؛
۳. الامالى، در كتابخانه ظاهريه موجود است ؛
۴. تعليقات و اضافات ابنمنده بر الجزء الرباعى عبدالغنى ازدی، در كتابخانه برلين نگهداری مىشود ؛
۵. جزء فيه ذكر من عاش من الصحابه اكثر من مائة سنه، در كتابخانه جامع كبير صنعا موجود است (صنعا، ج۴، ص۱۷۵۶؛ سيد، فهرس، ج۲، ص۱۵۱-۱۵۲)؛
۶. تاريخ اصبهان، سمعانى در الانساب (سمعانى، ج۱۱، ص۱۶۰)، ياقوت در بلدان (یاقوت حموی، ج۱، ص۶۶)، ابنخلكان در وفيات (ابنخلكان، ج۴، ص۴۴۵)، ذهبى در سير (ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۷، ص۵۹۶ ؛ ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، ج۱۸، ص۷۳) و ابنحجر در الاصابة (ابنحجر، ج۵، ص۱۷۹؛ ابنحجر، ج۵، ص۱۸۳) از اين كتاب استفاده كردهاند.
از اين اثر بخشى كوتاه باقى مانده است كه در كتابخانه ظاهريه نگهداری مىشود ( ابنرجب، ج۱، ص۱۵۶؛ سخاوی، ص۳۰؛ سخاوی، ص۱۷۵؛ بغدادی، ج۲، ص۵۲۰؛ زركلى، ج۸، ص۱۵۶).
فهرست منابع:
(۱) ابنابى يعلى، محمد، طبقات الحنابله، به كوشش محمد حامد الفقى، قاهره، ۱۳۷۱ق/۱۹۵۲م؛
(۲) ابناثير، اسد الغابه، قاهره، ۱۳۸۰ق؛
(۳) ابناثير، الكامل؛
(۴) ابنجزری، محمد، غاية النهايه، به كوشش گ. برگشترسر، قاهره، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م؛
(۵) ابنجوزی، عبدالرحمان، المنتظم، حيدرآباد دكن، ۱۳۵۸ق؛
(۶) ابنحجر عسقلانى، احمد، الاصابة فى تمييز الصحابه، بيروت دارالكتب العلميه؛
(۷) ابنخلكان، وفيات؛
(۸) ابندمياطى، احمد، المستفاد من ذيل تاريخ بغداد، به كوشش قيصر ابوفرج، حيدرآباد دكن، ۱۳۹۱ق/ ۱۹۷۱م؛
(۹) ابنرجب، عبدالرحمان، الذيل على طبقات الحنابله، به كوشش هانری لائوست و سامى دهان، دمشق، ۱۳۷۰ق/۱۹۵۱م؛
(۱۰) ابنصلاح، تقىالدين، مقدمه، به كوشش عائشه عبدالرحمان بنت الشاطى، قاهره، ۱۹۷۴م؛
(۱۱) ابنعساكر، على، تاريخ مدينه دمشق، به كوشش مطاع طرابيشى و ديگران، دمشق، مجمع اللغة العربيه؛
(۱۲) ابنعماد، عبدالحى، شذرات الذهب، قاهره، ۱۳۵۰ق؛
(۱۳) ابنكثير، البدايه؛
(۱۴) ابنماكولا، على، الاكمال، به كوشش عبدالرحمان معلمى يمانى، حيدرآباد دكن، ۱۳۸۱ق؛
(۱۵) ابنمنده، محمد، «الرد على الجهميه»، مجله الجامعة الاسلاميه، به كوشش على فقيهى، مدينه، ۱۴۰۰ق؛
(۱۶) ابننقطه، محمد، التقييد لمعرفة الرواة و السنن و الاسانيد، حيدرآباد دكن، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م؛
(۱۷) ابوالشيخ اصفهانى، عبدالله، طبقات المحدثين باصبهان، به كوشش عبدالغفور بلوشى، بيروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م؛
(۱۸) ابونعيم اصفهانى، احمد، ذكر اخبار اصبهان، ليدن، ۱۹۳۴م؛
(۱۹) بغدادی، هدیة العارفین؛
(۲۰) حازمى همدانى، محمد، عجالة المبتدی، به كوشش عبدالله گنون، قاهره، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۵م؛
(۲۱) ذهبى، محمد، تذكرة الحفاظ، حيدرآباد دكن، ۱۳۹۰ق/۱۹۷۰م؛
(۲۲) ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، به كوشش شعيب ارنؤوط و محمد نعيم عرقسوسى، بيروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م؛
(۲۳) ذهبى، محمد، العبر، به كوشش محمد سعيد زغلول، بيروت، ۱۴۰۵ق/ ۱۹۸۵م؛
(۲۴) ذهبى، محمد، ميزان الاعتدال، به كوشش على محمد بجاوی، قاهره، ۱۳۸۲ق/ ۱۹۶۳م؛
(۲۵) زركلى، اعلام؛
(۲۶) سخاوی، محمد، الاعلان بالتوبيخ، به كوشش فرانتس روزنتال، ترجمه صالح احمد العلى، بغداد، ۱۳۸۲ق/۱۹۶۳م؛
(۲۷) سمعانى، عبدالكريم، الانساب، حيدرآباد دكن، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م؛
(۲۸) سيد، خطى؛
(۲۹) سيد، فهرس المخطوطات المصوره، قاهره، ۱۹۵۷م؛
(۳۰) صنعا، خطى؛
(۳۲) ظاهريه، خطى؛
(۳۳) فارسى، عبدالغافر، تاريخ نيشابور، انتخاب صريفينى، به كوشش محمد كاظم محمودی، قم، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م؛
(۳۴) فهرس مجاميع المدرسة العمريه، به كوشش ياسين محمد سواس، كويت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۷م؛
(۳۵) كوپريلى، خطى؛
(۳۶) ياقوت حموی، معجم البلدان؛