ابوحیان توحیدی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ابوحیان توحیدی، علی بن محمد بن عباس (۳۱۰- ۴۱۴ ق/ ۹۲۲-۱۰۲۳ م)، از ادیبان و فیلسوفان قرن چهار و پنجم قمری بود. وی
علوم مختلف
ادب،
فقه،
کلام و
فلسفه را نزد
علمای برجستۀ زمان فرا گرفت. از اساتید ابوحیان میتوان به
ابوحامد مرورودی،
ابوبکر قفال شاشی،
یحیی بن عدی و
ابوسلیمان سجستانی اشاره کرد.
آنچه از منابع بر میآید وی نه تنها ملحد نبود، بلکه بسیاری از منابع او را در زمرۀ فقهای شافعی قرار دادند. آثار ابوحیان مشحون از
روایت و نقل در موضوعات مختلف فقه و فلسفه،
عروض،
قافیه،
تاریخ،
کلام،
اخلاق،
لغت، نحو و ادب است که صفت
فصاحت و شیوۀ
خطابه بر آنها غالب است و در بسیاری موارد حالت پرسش و پاسخ به خود گرفته است. تناسب بین لفظ و معنی، وصل و فصل درست جملهها، سلاست انشا، سهولت و بیتکلفی و استفاده از قلمش را به قلم جاحظ نزدیک میگرداند.
از آثار چاپی و خطی وی میتوان به
الاشارات الالهیة،
الامتاع و المؤانسة،
الرسالة البغدادیة،
البصائر و الذخائر،
رسالة الحیاة،
الحج العقلی اذاضاق الفضاء عن الحج الشرعی اشاره کرد. در ضبط تاریخ وفات ابوحیان نیز میان مورخان اختلاف است.
اَبوحَیّانِ توحیدی، علی بن محمدبن عباس (ح ۳۱۰- ح ۴۱۴ ق/ ۹۲۲-۱۰۲۳ م)، ادیب و فیلسوف. براساس قراینی که از نوشتههای وی به دست میآید، او را متولد دهۀ دوم سدۀ ۴ ق و ترجیحاً ۳۱۰ ق میدانند.
زادگاه او را
شیراز،
نیشابور و یا اواسط یاد کردهاند.
یاقوت که کاملترین شرح احوال ابوحیان را آورده، او را «شیرازی الاصل»
و
ابن دمیاطی اصل وی را از نیشابور و بغدادیش میداند.
همین اختلاف در زادگاه، سبب ایجاد مباحث مختلفی در توجیه ایرانی و یا عرب بودن وی در میان معاصران شده است.
لقب «توحیدی» ممکن است چنانکه در بادی نظر پنداشته میشود و
ذهبی نیز بر آن تصریح دارد،
بدان جهت باشد که ابوحیان
صوفی یا
معتزلی و اهل توحید بوده است، اما
ابن خلکان با قیدِ «میگویند» آورده است که پدرش فروشندۀ نوعی خرما موسوم به «توحید» بوده است.
ابوحیان در خانوادهای تنگدست و گمنام به دنیا آمد و به زودی پدر و مادر خود را از دست داد و با سرپرستی عمویش که با او بدرفتاری میکرد، بزرگ شد.
اطلاع مشروحی از جوانی ابوحیان در دست نیست، حتی یاقوت از اینکه در کتب تراجم به شرح حال وی توجهی نشده است، تعجب میکند.
او
علوم مختلف
ادب،
فقه،
کلام و
فلسفه را نزد
علمای برجستۀ زمان فرا گرفت. در فاصلۀ ۳۴۸- ۳۶۸ ق او را نزد
ابوسعید سیرافی عالم، ادیب و فقیه نامی مییابیم. ابوحیان
علوم قرآنی،
نحو، فقه،
بلاغت، کلام،
عروض و
قافیه را از او آموخت و چه بسا گرایش به
تصوف هم به تلقین وی در ابوحیان ایجاد شده باشد،
همچنین نحو و کلام را نزد رمانی (د ۳۸۴ ق) فرا گرفت.
از دیگر استادان ابوحیان میتوان به ابوبکر قفال شاشی فقیه شافعی، قاضی
ابوالفرج نهروانی و جز آنان اشاره کرد.
ابوحامد مرورودی نیز از استادان اوست که به نظر میرسد ابوحیان فقه شافعی را نزد وی فرا گرفته باشد. ابوحیان بسیاری از نظریات ابوحامد به خصوص آراء فقهی وی را در جای جای کتاب
البصائر بیان کرده است، اما نکتۀ جالب آنکه محتملاً ابوحیان هرگاه نخواسته
مطلبی را از جانب خود بگوید، از زبان او بازگو کرده است.
ابوحیان
علوم عقلی از
فلسفه الهی و طبیعی،
منطق، تصوف و
اخلاق را نزد یحیی بن عدی و ابوسلیمان سجستانی فرا گرفت.
از منابع چنین بر میآید که وی در کودکی به
بغداد آمد و در آنجا به کار استنساخ کتاب پرداخت. ظاهراً روحیۀ گوشهگیر و عافیت
طلب ابوحیان، چنانکه خود میگوید،
مانع از آن بود تا برخی مشاغل را که گهگاه بدو پیشنهاد میشد، بپذیرد،
احتمالاً جهت کسب روزی بیشتر و شغلی آسانتر به دربار
مهلبی وزیر
معزالدوله (د ۳۵۲ ق) پیوست، اما از گزارش ابن فارس چنین برمیآید که مهلبی به سبب اعتقادات ابوحیان او را طرد و از بغداد بیرون کرده است.
وی ناچار در حدود ۳۵۰ ق برای رسیدن به دستگاه
ابوالفضل ابن عمید، آهنگ
ری کرد. در ۳۵۸ و ۳۶۰ ق او را در همانجا مییابیم،
اما با ابن عمید نساخت و به بغداد بازگشت و از ۳۶۱ تا ۳۶۳ ق در بغداد نزد یحیی بن عدی و ابوحامد مرورودی به شاگردی پرداخت،
چند گاهی نیز در دستگاه ابوالفتح ابن عمید در رفت و آمد بود،
اما ظاهراً او نیز نتوانست ابوحیان را از خود راضی گرداند و عاقبت در ۳۶۷ ق به امید عطای صاحب بن عباد رهسپار ری شد و ۳ سال در دستگاه وی به سر برد،
اما اخلاقش با این وزیر نیز سازگار نشد.
او بعدها در کتاب
مثالب الوزیرین که در
هجو ابن عمید و صاحب بن عباد نوشته، اعتراف میکند که همانند این دو مرد در دربار
آل بویه وجود نداشته است.
اختلاف سلیقۀ ابوحیان و صاحب بن عباد ظاهراً بدان علت بود که ابوحیان انتظار توجهی خاص از او داشت،
اما صاحب از آغاز ورود ابوحیان ظاهراً به سبب مدح ابن عمید، کینۀ او را در دل گرفت و نیز از اینکه ابوحیان گهگاه در مجالس وی تبحر و قدرت ادبی خود را به رخ میکشید،
از او چندان دلخوش نبود، لذا برای تحقیر وی او را در جرگۀ نساخان خویش قرار داد، در حالی که ابوحیان مدعی بود، تنها برای رهایی از این حرفه بغداد را ترک گفته است.
در هر صورت صاحب بن عباد هیچگاه در او به چشم یک ادیب ننگریست، بهویژه که
نثر ابوحیان با نثر صاحب و کاتبان دستگاه وی که به پیروی از نثر ابن عمید از سدۀ ۳ ق بهطور روزافزون به سمت نوعی تکلف و تصنع میرفت، تفاوت فاحش داشت. به هر روی حساسیت طبع ابوحیان سبب گردید تا پس از ۳ سال (۳۷۰ ق)، صاحب را بدون آنکه حتی دیناری از او دریافت کرده باشد، رها ساخته، بدون توشه به بغداد باز گردد.
پس از بازگشت ابتدا به وساطت ابوالوفای بوزجانی که در مدت اقامت در دستگاه ابن عمید (۳۶۰ ق) در ارجان با او آشنا شده بود،
کاری جزئی در بیمارستان عضدی بغداد یافت،
سپس توسط همو و
زید بن رفاعه به
ابن سعدان معرفی شد.
ابوحیان در ۳۷۱ ق به درخواست ابن سعدان اقدام به تألیف کتاب
الصداقه و الصدیق کرد. پس از آنکه در ۳۷۳ ق
صمصامالدوله بویهای، ابن سعدان را به وزارت برگزید، ابوحیان به عنوان ندیم وارد دستگاه او شد و شبها در مباحث مختلف فلسفه، اخلاق و ادب با وی به گفتوگو مینشست که حاصل آن به صورت کتاب
الامتاع و المؤانسة بر جای مانده است. از آنجا که در منابع از این وزیر گاه با عنوان ابن سعدان و گاه با عنوان ابوعبداللّه عارض
نام برده شده است، برخی به اشتباه او را دو تن پنداشتهاند.
ظاهراً در همین دوران بود که ابوحیان در مجالس ابوسلیمان سجستانی نیز شرکت میکرد و همچون سخنگوی وی، آراء او را در مجالس ابن سعدان عرضه میداشت،
اما این دوران خوش چندان نپایید و با عزل و قتل ابن سعدان در ۳۷۵ ق
اوحیان بزرگترین حامی خویش را از دست داد. از آن پس اطلاع چندانی از زندگی او در دست نیست. به نظر میرسد که در تنگدستی و از ترس ابوالقاسم عبدالعزیز بن یوسف وزیر، در اختفا روزگار میگذرانده است، با این حال محتملاً تاحدود ۳۹۱ ق، سال درگذشت استادش ابوسلیمان، در بغداد بوده است. در حقیقت پس از ۳۷۵ تا ۴۰۰ ق که نامهای در جواب قاضی ابوسهل از او بر جای مانده،
خبری از او در دست نیست.
ظاهراً در سالهای واپسین زندگی، مأیوس از دربارهای ری و بغداد و به دور از هیاهوی سیاست، باتوجه به روحیۀ انزوا
طلب و گرایشهای متصوفانهاش به سلک صوفیان درآمد و در
شیراز به بحث، درس و تألیف کتاب همّت گماشت. بسیاری از کتابهای ابوحیان همچون المقابسات، الاشارات الالهیة و رسالة فی
العلوم مربوط به همین دوره از زندگانی اوست؛ همچنین کتاب المحاضرات را در ۳۸۲ ق برای ابوالقاسم مدلجی وزیر صمصامالدوله در شیراز تألیف نمود.
این آثار که با دیگر آثار او تفاوت کلی دارد، حاکی از روحیۀ او در این دوران است، چنانکه الاشارات الالهیة که احتمالاً در حدود ۴۰۰ ق تألیف شده، کتابی است عرفانی و سرشار از خلجانات روحی و شکنجۀ قلبی و در واقع نجواگری انسانی است که درد میکشد. در همین دوران است که از روی یأس و ناامیدی و به علت مهجور ماندن کتابهایش در ۲۰ سال گذشته و نیز از ترس آنکه پس از درگذشت او قدر نوشتههایش را ندانند، تمامی آثارش را به آتش کشید.
ابوحیان تنها در آخرین روزهای زندگی که تقریباً دچار فالج کامل شده بود، به نوعی آرامش رسید و در آخرین لحظات حیات سربلند کرد و خطاب به حاضران که خدا را به یادش میآوردند، گفت: «مگر خیال میکنید مرا نزدیک شرطه یا سپاهی میبرند؟ نه من نزد پروردگار آمرزگارم میروم».
در ضبط تاریخ وفات ابوحیان نیز میان مورخان اختلاف است. برخی درگذشت او را ۴۰۰ ق ذکر کردهاند. ذهبی این سال را که او در شیراز تدریس میکرده، اواخر عمر وی میداند،
اما بر طبق گزارش دیگر،
ابواسحاق شیرازی در حدود ۴۱۰ ق در شیراز از او استماع کرده است.
جنید شیرازی
وفات او را در ۴۱۴ ق ذکر میکند. ۴۰۴ ق هم که زرکوب شیرازی ثبت کرده،
احتمالاً تصحیفی از همان ۴۱۴ ق است. پس از مرگ، او را در کنار
ابن خفیف (ه م) به خاک سپردند.
نکتۀ مبهم دیگری که در زندگی ابوحیان به چشم میخورد، رابطۀ او باعیاران و متکدیان حرفهای، معروف به
بنی ساسان است.
قطعاً این انتساب یا مربوط به فاصلۀ میان ترک مهلبی تا شروع ارتباط با ابن عمید است که ظاهراً از ترس مهلبی پنهان بوده و یا مربوط به بعد از درگذشت ابوسلیمان سجستانی است که البته احتمال اخیر به جهت کهنسالی و ناتوانی مزاجی ابوحیان بعید است.
غالب منابع وی را صوفی خوانده و از تأله و سلوک عرفانی او یاد کردهاند.
به نظر میرسد که شاگردی نزد
ابوسعید سیرافی و
جعفر خلدی، نخستین انگیزههای گرایش به تصوف را در او پدید آورده باشد
به هر روی با مشایخ بزرگ زمان مجالست کرد و در جای جای آثارش از زبان آنان سخن گفت.
با این حال گرایش صوفیانۀ ابوحیان بیشتر شخصی و فلسفی و اخلاقی است و به قول ذهبی همچون فلاسفۀ صوفی مشرب خود را اهل وحدت و توحید مینامد.
اعتقاد به
وحدت وجود و
غلو در حق
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و اولیا و نظربازی... که صوفیان افراطی بدان گرایش دارند، مورد انکار ابوحیان است.
به گزارش جنید، ابوحیان درگیریهایی نیز با برخی از متصوفۀ شیراز همچون شیخ الشیوخ ابوالحسین داشته است
که علت آن روشن نیست. برخی
غزالی را در تصوف پیرو روش ابوحیان انگاشتهاند.
در مقابل تمامی روایتهایی که حاکی از تأله و سلوک اوست، پارهای روایتها نیز ابوحیان را به
الحاد متصف کرده است. بیشتر این روایات از
ابن فارس،
ابوالفاء ابن عقیل و
ابن جوزی نقل شده است.
ابن جوزی ابوحیان را در کنار
ابوالعلاء معری و
ابن راوندی به عنوان ۳
زندیق در میان مسلمانان معرفی میکند و او را بدتر از ۲ نفر دیگر میداند
اما حقیقت آن است که در میان آثار موجود او چیزی که دلالت بر این معنی نماید، مشاهده نمیشود.
و شاید بتوان علل تمامی این اتهامات را چنین خلاصه کرد: زودرنجی و نازکطبعی و درگیری وی با بزرگانی چون ابن عمید و صاحب بن عباد که قطعاً طرفداران فراوان داشتهاند (برای نمونه نباید فراموش کرد که ابن فارس از طرفداران و حواشی صاحب بن عباد بوده است)، نیز خصومت وی با متکلمان و تعرض به ارباب مذاهب، همچنین برخی سخنان آزادمنشانه که بر زبان وی میرفت، افکار عمومی را برمیانگیخته و موجب
تکفیر وی میشده است، بهویژه که دربارۀ راویان این روایات به این نکات باید توجه داشت: در روایت ابن فارس مواردی وجود دارد که سخنان او را ضعیف و مغشوش میکند؛
ابن عقیل نیز از تعصبات ضدمتصوفه به دور نبود، تا آنجا که ابن جوزی بسیاری از
مطالب کتابهای
المنتظم و
تلبیس ابلیس را تحت تأثیر افکار این استاد خود نگاشته است،
و سبکی علت حملۀ ذهبی به ابوحیان را نیز کنیۀ وی نسبت به متصوفه میداند.
درحقیقت فشار زندگی چه بسا او را نیز چون ابن راوندی درواقع به اعتراض بر نظام اجتماعی (نه نظام خلقت) واداشته و دشمنانش دانسته یا ندانسته انتقاد او را به سوءاعتقاد تعبیر کردهاند، چنانکه وی در مسألۀ ۸۸
الهوامل و الشوامل از
ابوعلی مسکویه میپرسد: «چرا کم خردان برخوردارند و هنروران ناکامیاب؟».
شاید بتوان گفت سرگذشت ابوحیان، تراژدی دانشمند گرسنه و نابغۀ محروم و اندیشمند ناسازگار با جامعۀ نادرست و ستمکار و پرجهالت است. آنچه از منابع برمیآید، این است که نه تنها ابوحیان ملحد نیست، بلکه بسیاری از منابع او را در زمرۀ فقهای شافعی قرار دادهاند.
او
فقه شافعی را نزد کسانی چون
ابوحامد مرورودی و
ابوبکر شاشی فرا گرفت و چنانکه گفته شد، فقیه بزرگ شافعی یعنی ابواسحاق شیرازی از وی استماع کرد. حتی ظاهراً او به عنوان یک فقیه دارای آرائی منحصر نیز بوده است.
گرچه ابن نجار او را صحیح الاعتقاد میخواند
و در وصفی اغراقآمیز حتی او را «شدیدالدیانة» نیز معرفی میکند،
اما در جای جای آثار وی
مطالبی خلاف این سخنان بیان شده که آثار
تحریف و
جعل پیداست.
ظاهراً ابوحیان مدتی نیز برخوردهایی با
شیعیان داشته است،
اما این مخالفت بعدها تعدیل یافت، تا آنجا که همانند بسیاری از
معتزله برای
حضرت علی (علیهالسلام) بین
صحابه مقام خاصی قائل شده
و به کرات از آن امام و دیگر
ائمه اطهار و نیز بزرگان شیعه چون
شیخ مفید،
شریف رضی و
سیدمرتضی روایت کرده است.
ابوحیان همچنین پدید آمدن
غلات را واکنش وجود
خوارج میداند.
بسیاری از منابع صریحاً او را معتزلی خواندهاند
و یاقوت از او با عنوان «محقق الکلام و متکلم المحققین» یاد میکند،
اما در حقیقت ابوحیان هیچگاه با متکلمان همراه نبود و پویسته ایشان را به استهزا میگرفت. وی راه فیلسوفان را میپیمود که حرکت آزادانۀ عقل را برای یافتن پاسخ پرسشها برمیگزینند،
تا آنجا که او را «فیلسوف التساؤل» لقب دادند.
او با فرود آوردن فلسفه به سطح فهم خوانندگان آثار ادبی کوشید تا فکر آنان را بالا برد و از تکرار مکررات و اوهام و
خرافات برهاند و با القای حیرت و دهشت
علمی، مستعدترین آنان را به سمت تحصیل جدی حکمت و دانش سوق دهد.
چنانکه گذشت وی
علوم عقلی را نزد یحیی بن عدی و ابوسلیمان سجستانی فرا گرفته است، این دو حکیم در حقیقت فاصلۀ بین
فارابی و
ابن سینا را پر میکنند. مخصوصاً حوزۀ نوافلاطونی ابوسلیمان که ابوحیان بهویژه در کتاب
المقابسات سخنگوی آن است، جوّ فلسفی سدۀ ۴ ق را در نیمۀ دوم آن به خوبی نشان میدهد.
شاید ابوحیان را بتوان به معنی واقعی کلمه ادیب نام داد، ادیبی که از هر فنی بهرهای یافته است. ابوحیان را در نحو و لغت ستودهاند.
او فلسفه و کلام و منطق را به خوبی میدانسته و بر فقه و
اصول تصوف نیز آگاهی داشته است.
معلومات وسیع وی، گذشته از بهرهای که از استادان برده، از طریق مطالعه و نیز رونویسی کتابها که شغل اصلی و بوده، حاصل آمده است.
ابوحیان در میان شیوههای مرسوم نگارش، شیوۀ پیشوای خود جاحظ را که سخت شیفتۀ او بود، دنبال میکرد،
تا بدان حد که «جاحظ ثانیش» خواندند و حتی برخی در مقام اغراق او را برتر از جاحظ شمردند.
آثار ابوحیان همچون آثار پیشینیان چون
عیون الاخبار ابن قتیبه،
البیان و التبیین جاحظ و
العقد الفرید ابن عبدربه مشحون از روایت و نقل در موضوعات مختلف فقه و فلسفه، عروض، قافیه، تاریخ، کلام، اخلاق، لغت، نحو و ادب است که صفت فصاحت و شیوۀ خطابه بر آنها غالب است و در بسیاری موارد حالت پرسش و پاسخ به خود گرفته است. تناسب بین لفظ و معنی، وصل و فصل درست جملهها، سلاست انشا، سهولت و بیتکلفی و استفاده از قلمش را به قلم جاحظ نزدیک میگرداند.
به گفتۀ
یاقوت،
ابوحیان طبعی تند داشت و طعن مردم از ویژگیهای بارز آثار اوست. وی حتی بسیاری از استادان خود از جمله
ابوعلی مسکویه را مورد انتقاداتی گزنده قرار داده است.
با این حال اوصافی که ابوحیان از اطرافیانش در جای جای آثارش به دست داده، چه از لحاظ ادبی و چه از دیدگاه انتقادی قابل تأمل است. از دیگر ویژگیهای آثار ابوحیان روح ناامید و مأیوس اوست. وی در نوشتههایش پیوسته زبان به شکایت میگشاید و بر آلام خود میگرید.
ابوحیان ظاهراً تنها نویسندۀ اسلامی است که از
خودکشی بحث کرده است،
اما بارزترین ویژگی آثار وی آمیختگی ادب و فلسفه در آنهاست که از خصوصیات شیوۀ فلسفی ابوسلیمان است. تمامی این اوصاف نثری پدید میآورد که سبب میگردد نگارندهاش حتی به عنوان بهترین نثرنویس عرب معرفی گردد.
به واقع نمیدانیم پس از آنکه ابوحیان کتابهایش را سوزاند، چه مقدار از آنها به کلی از میان رفت. آنچه تاکنون به دست ما رسیده، عناوین چندی است که یاقوت
و چند منبع دیگر نام میبرند که به شرح آنها میپردازیم:
آثار چاپی ابوحیان توحیدی عبارت است از:
الاشارات الالهیة تنها اثری است که از آثار ابوحیان در تصوف بر جا مانده و شامل ۵۴ رساله در مواعظ و ادعیۀ صوفیه است. از فقراتی از کتاب چنین استنباط میشود که ابوحیان این اثر را در دوران کهنسالی تألیف کرده است
. ابوحیان در این اثر به بسیاری از اصطلاحات مرسوم بین متصوفان اشاره کرده است. زکریا ابراهیم به تأثرات ابوحیان از
مزامیر داوود (علیهالسلام) و
تعلیمات عیسی مسیح (علیهالسلام) نیز در این کتاب اشاره دارد.
بخش اول این اثر به کوشش
عبدالرحمن بدوی در قاهره (۱۹۵۰ م) به چاپ رسیده است. ظاهراً قسمتهایی از الاشارات الالهیة که
ابن ابی الحدید در
شرح نهجالبلاغه نقل کرده، از جزء دوم کتاب است که مفقود شده است.
چاپ جدیدتری نیز از کتاب الاشارات الالهیة به کوشش وداد القاضی در دست است که بخشهای چاپ نشدهای از کتاب را در بر دارد.
الامتاع و المؤانسة شرح مجالس ابوحیان با ابن سعدان وزیر است که بر سیاق داستانهای هزار و یک شب، در ۴۰ شب ترتیب یافته است. بدینسان که وزیر مسألهای مطرح میکرد و ابوحیان با خاطری آسوده به آن پاسخ میگفت.
موضوعات این مجالس را
مطالب گوناگونی دربارۀ فلسفه، اخلاق، کلام،
شریعت، تصوف، ادب و حساب تشکیل میدهد و اگرچه از جنگهای ادبی ابوحیان است، اما مسائل فلسفی متعددی در جای جای کتاب بیان شده است. هر مجلس با شعری یا لطیفهای با عنوان «ملحة الوداع» یا «خاتمة المجلس» پایان میپذیرد. نوع
مطالب، بیانگر چگونگی محافل اشرافی ـ فرهنگی آن روزگار است، اما در عین حال جوش و خروش جامعه نیز در این کتا منعکس شده است،
و ابوحیان در این موارد دقیقاً نویسندهای مردمی است.
از دیگر فواید کتاب، اطلاعی است که دربارۀ نویسندگان رسائل اخوان الصفا، به دست میدهد.
زکی مبارک احتمال داده که ابوحیان خود از این جماعت بوده است.
در حقیقت همدلی و نزدیکی افق فکری ابوحیان با اخوان الصفاء لااقل در مرحلهای از زمان قابل قبول است و مشابهت او با اخوان الصفاء کم نیست.
مباحثهای ما بین یک یهودی و یک
مجوسی از قول
علی بن هارون زنجانی؛
برای برخی دیگر مشابهتها،
یکی دیگر از نکات برجستۀ کتاب الامتاع مباحثۀ
ابوسعید سیرافی با متی بن یونس در مقایسه میان نحو و منطق است.
به درستی مشخص نیست که آنچه در کتاب آمده، عین مذاکرات مجالس شبانه با ابن سعدان است و یا ابوحیان هنگام گردآوری در آن دخل و تصرف نموده است. این اثر پس از ۳۷۳ ق تألیف شده است و چنانکه از مقدمۀ ابوحیان بر کتاب بر میآید، وی آن را به درخواست ابوالفاء بوزجانی گرد آورد.
این اثر که از جامعترین آثار ابوحیان است، در
قاهره و به کوشش
احمد امین و
احمد زین در ۳ مجلد (۱۹۳۹-۱۹۴۴ م) به چاپ رسیده است.
الرسالة البغدادیة، به کوشش
عبود شالجی در
بیروت (۱۹۸۰ م) به چاپ رسیده است.
این کتاب به گفتۀ مؤلف در بین سالهای ۳۵۰-۳۶۵ ق تألیف شده است،
اگرچه ذکر برخی حوادث تاریخی همچون وفات ابوالقاسم دارکی (۳۷۵ ق) گویای آن است که مؤلف در سالهای بعد نیز تصرفاتی در کتاب کرده است. منابع این کتاب عبارت است از
قرآن مجید،
سنت و
عقل و
تجربه.
مایۀ اصلی این اثر، یادداشتهایی است که ابوحیان هنگام استنساخ برای خود بر میداشته است و از منابع اصلی کتاب خود آثاری چون
النوادر ابن اعرابی،
الکامل مبرد، عیون الاخبار ابن قتیبه، مجالسات ثعلب،
المنظوء و المنثور ابن ابی طاهر و غیره را بر میشمارد.
روش کتاب، همان روش جاحظ در البیان است که موضوعات مختلف بهطور پراکنده و بدون نظمی خاص در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند. گرچه این اثر بر نقل و روایت استوار است، اما نقل او با نقد همراه است و گاه پرسشهای تفکرانگیز به میان میآورد. ابوحیان در این اثر اطلاعات سودمندی هم دربارۀ فرق مختلف کلامی همچون
امامیه و نیز صوفیه ورده که مغتنم است. ابوحیان ضمن بیان
مطالب گاه از حدود ادب و اخلاق فراتر میرود و مسائلی رکیک و سخیف بیان میدارد.
. کتاب که در ۱۰ جزء نگارش یافته، مفصلترین اثر ابوحیان است. البصائر یکبار توسط احمد امین و احمد صقر در قاهره (۱۹۵۳ م) و مجدداً به کوشش ابراهیم کیلانی (۱۹۶۴-۱۹۶۶ م) در ۴ مجلد در
دمشق به چاپ رسیده است.
کتاب
حکایة ابیالقاسم البغدادی را نخستینبار
آدام متز چاپ کرده و نام مؤلف آن را
ابومطهر ازدی (ﻫ م) ذکر نموده است، اما
مصطفی جواد در مقالهای که با عنوان «حکایة ابیالقاسم البغدادی هل هی لابی حیان التوحیدی» در ۱۹۶۴ م در مجلۀ الاستاذ به چاپ رساند، کوشش کرد تا باتوجه به مشترکات این اثر و الامتاع و المؤانسة، آن را به ابوحیان نسبت دهد،
علاوه بر این نکات مشترک، توجه ابوحیان به اصطلاحات و دشنامهای اوباش و عوام در البصائر و الذخائر
میتواند مؤید نظر مصطفی جواد باشد.
رسالة الحیاة گفتاری است در بیان معانی دهگانۀ
حیات که به گفتۀ او کنه معنای نهم و دهم یعنی کاربرد کلمۀ حیات دربارۀ
ملائکه و کاربرد کلمۀ حی دربارۀ خدا برای بشر
معلوم نیست.
این رساله درحقیقت مجموعهای است از نظریات فلاسفه و متفکران دربارۀ زندگی پس از مرگ، همچنین گزیدههایی از آراء فلاسفۀ یونان چون
فیثاغورس و
سقراط و
افلاطون را دربارۀ حیات و
مرگ در بر میگیرد. از عبارتهای پایانی رساله چنین بر میآید که ابوحیان آن را در واپسین سالهای زندگی و احتمالاً پس از ۳۹۰ ق تألیف کرده است.
در این رساله ابوحیان آورده است که «فقیران بدبخت محروم و سزاوار ترحم بر اثر حسرتی گلوگیر و سوزی همیشگی و نیازی رسواکننده و اندوهی مداوم و ملالی چیره، آرزومند مرگند».
آیا نویسنده در این عبارات حالات روحی خود را تصویر نکرده است؟ این رساله توسط ابراهیم کیلانی در بیروت (۱۹۵۱ م) ضمن ثلاث رسائل و بار دیگر به کوشش همو در مجموعۀ رسائل ابی حیان التوحیدی به چاپ رسید. همچنین کلوداودبر آن را به زبان فرانسه ترجمه و با توضیحاتی در دمشق (۱۹۶۴ م) به چاپ رسانیده است.
مطالب رسالة السقیفة که نشان دهندۀ منازعات
اهل سنت و شیعه در روزگار
آل بویه است، بر زبان
ابوبکر،
عمر،
ابوعبیده و حضرت علی (علیهالسلام) جاری شده است. ابن ابی الحدید که این رساله را ضمن شرح نهجالبلاغه
نقل کرده است، بهطور مشروح به بحث در محتوای رساله پرداختۀ خود ابوحیان است و او این رساله را نیز مانند موارد مشابه دیگر از زبان ابوحامد مرورودی بیان کرده است.
ظاهراً در سالهای بعد ابوحیان خود تصریح کرده که این رساله را در مقابله با «رافضه» بر ساخته است.
علاوه بر ابن ابی الحدید منابع دیگر از جمله
قلقشندی نیز این رساله را نقل کردهاند.
رساله یکبار در ثلاث رسائل و بار دیگر در مجموعۀ رسائل ابی حیان التوحیدی به چاپ رسیده است.
ابوحیان تألیف
الصداقة و الصدیق را در حدود ۳۷۱ ق و به درخواست ابن سعدان آغاز کرد، اما با شروع وزارت ابن سعدان و اشتغال وی بدین امر، رساله ناتمام باقی ماند تا اینکه در ۴۰۰ ق آن را به اتمام رسانید. کتاب مجموعهای از سخنان منثور و منظوم پیشینیان و متأخران در باب دوست و دوستی است. او نه تنها زیباترین سخنان
علما و ادبای پس از اسلام و پیش از آن را جمع آورده، بلکه از نقل سخنان
علمای یونان و فارس و غیره نیز غافل نبوده است.
گرچه بین آغاز تا اتمام رساله ۳۰ سال فاصله افتاده است، اما در تمامی این مدت روحیۀ ابوحیان، روحیۀ فردی ناامید، مأیوس و دلشکسته از مردم روزگار است که نشان از رنج دائمی او در طول حیات دارد.
خلاصۀ نظر ابوحیان در دوستی این است که جز میان
دینداران حقیقی، دوستی راستین بعید و یا بسیار نادر است. این کتاب بارها از جمله در قاهره (۱۹۷۲ م) و به کوشش علی متولی صلاح به چاپ رسیده است.
ابوحیان
رسالة فی العلوم را در پاسخ کسی که گفته بود «منطق راهی در فقه ندارد و فلسفه ربطی به
دین ندارد و حکمت را اثری در احکام نیست.»
نگاشته است. این اثر به همراه ترجمۀ فرانسه آن در ۱۹۶۴ م توسط مارک برژه و قبل از آن در
قسطنطنیه (۱۳۰۱ ق) به همراه رسالة الصداقة و الصدیق به چاپ رسیده است. ابوحیان در این رساله به دفاع از
علم پرداخته، سعی به ارائۀ تعریف
علوم مختلف از فقه، کلام، نحو، بلاغت و تصوف میکند.
در منابع از این اثر ذکری به میان نیامده و تنها در متن آن از ابوحیان به عنوان مؤلف نام برده شده است. با این همه قراین موجود در متن رساله صحت انتساب آن را به وی تأیید میکند. این رساله که نتیجۀ سالها کار نسخهنگاری ابوحیان است، از نخستین آثاری است که در زمینۀ انواع خط، قلم و کتابت عربی به رشتۀ تحریر درآمده است. این رساله یکبار توسط روزنتال همراه با ترجمۀ انگلیسی در ۱۹۴۸ م و مجدداً به وسیلۀ
ابراهیم کیلانی در ثلاث رسائل و نیز در رسائل ابی حیان التوحیدی به چاپ رسیده است. همچنین ترجمۀ فارسی رساله در شمارۀ ۳۴ مجلۀ مشکوة (۱۳۷۱ ش) چاپ شده است.
مثالب الوزیرین یا اخلاق الوزیرین کتابی است که ابوحیان در مقابله با کجرفتاریهای
ابن عمید و
صاحب بن عباد، در هجو این دو وزیر نگاشته است. او با مهارت تمام به ریشخند خصوصیات جسمی و روحی آن دو پرداخته و بهویژه از ابن عباد انتقام گرفته است. قدرت ابوحیان در وصف و ترسیم به خوبی در این کتاب هویداست. برخی از متأخران، نگارش چنین کتابی را با طبع عرفانی یک صوفی سازگار ندانسته و بر او خرده گرفتهاند.
در میان پیشینیان اعتقاد بر این بوده که این اثر شوم است و حتی داشتن آن بدبختی میآورد.
بعید نیست که چنین باوری از جانب طرفداران صاحب بن عباد برای منع مردم از خواندن این کتاب شایع شده باشد. این اثر یکبار در ۱۹۶۱ م به کوشش ابراهیم کیلانی در دمشق و بار دیگر در همانجا (۱۹۶۵ م) به کوشش محمد تاویت طنجی به چاپ رسیده است. از جهت نثر و تواناییهای ادبی این کتاب را بهترین اثر ابوحیان میتوان محسوب داشت.
ابوحیان
المقابسات را در فاصلۀ سالهای ۳۶۰ تا ۳۹۰ ق جمعآوری کرده است.
این کتاب شامل ۱۰۶ مجلس از نوع محافل فلسفی سدۀ ۴ ق است که با حضور فیلسوفانی چون
ابوسلیمان سجستانی (برای اطلاع از آراء ابوسلیمان)،
و
ابوالفتح نوشجانی، غلام زحل و جز آنان تشکیل میشد. این اثر از آن روی که اطلاعات منحصر و جالبی دربارۀ فلاسفۀ نیمۀ دوم سدۀ ۴ ق که بیشتر منابع از آن غفلت کردهاند، به دست میدهد، از جهت تاریخ فلسفه قابل توجه و حائز اهمیت است.
نکتۀ قابل بررسی در المقابسات آن است که
معلوم نیست آیا ابوحیان در نقل این مجالس امانتدار بوده و یا اینکه بعضی مذامت و مباحث این کتاب را به ابتکار خود نگاشته است. با این همه وی نمایندۀ صادقی از حال و هوای محافل فلسفی آن روزگار است. در این کتاب، ابوحیان همچون
افلاطون که محاورت
سقراط را (یا به عبارت بهتر محاوراتی از قول سقراط را) به قلم آورده، خواننده را با نظریات گوناگون دربارۀ یک مسأله آشنا میکند و در بیشتر موارد بدون آنکه خود داوری کند و رأیی خاص را برگزیند، امر انتخاب را به عهدۀ خواننده میگذارد.
ابوحیان با چیرگی و توانایی، پیچیدهترین مسائل فلسفی کتاب را در پوششی از الفاظ زیبا و عبارات ادبی بیان نموده است و اگر در الامتاع آنجا که به ادب مشغول است، از فلسفه نیز غافل نیست، در المقابسات که به فلسفه میپردازد، از بیان الفاظ ادبی دور نمانده است و از همین جاست که یاقوت از او با عبارت «ادیب الفلاسفة و فیلسوف الادباء» یاد کرده است.
دربارۀ المقابسات مطالعات زیادی از سوی محققان غربی و اسلامی صورت گرفته، ولی هنوز زمینههای بکر تحقیقی دربارۀ این کتاب فراوان است.
چاپهای متعددی از کتاب صورت گرفته که از آن جمله است چاپ سندوبی (قاهره، ۱۳۴۷ ق/ ۱۹۲۹ م) و چاپ محمد توفیق حسین (بغداد، ۱۹۷۰ م).
تألیف
الهوامل و الشوامل مربوط به ایامی است که ابوحیان در ری و در دربار ابن عمید به سر میبرده است. کتاب مشتمل بر پرسشها (الهوامل) و پاسخهایی (الشوامل) است که میان ابوحیان و
ابوعلی مسکویه فیلسوف و مورخ مشهور و کتابدار ابن عمید مبادله شده است. کتاب از جهت پرسشهای ابوحیان که اشتغالات ذهنی او را نشان میدهد، حائز اهمیت است.
پرسشهای ابوحیان جنبۀ
استهزا و به دشواری افکندن حریف ندارد، بلکه فیالواقع برای آموختن است. ابوحیان در این پرسشها گویی به صدای بلند میاندیشد، نظیر همین سؤالات را بعدها در حوزۀ ابوسلیمان نیز مطرح ساخت. گرچه ابوحیان در الامتاع و الموانسة با لحنی استهزاآمیز از ابوعلی مسکویه نام میبرد،
و او را به سبب پرداختن به کیمیا سرزنش میکند، اما از لحن سؤالها چنین بر میآید که هنگام طرح آنها به ابوعلی به دیدۀ استاد خود مینگریسته است.
۱۷۵ پرسش در این کتاب آمده است که مسائل گوناگون فلسفی،
علمی، اجتماعی، روانی و... را در بر میگیرد. این کتاب در ۱۹۵۱ م به کوشش احمد امین و احمد صقر به چاپ رسیده است.
رسائل ابوحیان را ابراهیم کیلانی ضمن مجموعهای با عنوان رسائل ابی حیان التوحیدی از منابع مختلف جمعآوری کرده و به چاپ رسانده است، این رسائل علاوه بر رسالههای «السقیفة»، «فی
علم الکتابة»، «الحیاة» و «فی
العلوم» که پیش از این بدانها اشاره شد، عبارتند از: «رسالة الی ابی الفتح بن العمید»؛ «رسالة الی ابی الوفاء المهندسی البوزجانی»؛ «رسالة الی الوزیر ابی عبداللـه العارض» و «رسالة الی القاضی ابی سهل علی بن محمد».
۱:
الحج العقلی اذاضاق الفضاء عن الحج الشرعی. چنانکه گذشت در برخی از منابع، ابوحیان به الحاد متصف شده است و از آنجا که در بین دیگر آثار وی
مطلبی که مؤید این اتهام باشد، یافت نشده، جمعی وجود این کتاب را تأییدی بر این مدعا دانستهاند.
خوانساری که خود کتاب را ندیده، آن را مشابه آنچه
حسین بن منصور حلاج در نوشتههایش از آن به عنوان «حج فقرا» تعبیر کرده، میداند،
اما ابوحیان در ۳۵۳ ق خود به حج رفته
و به گفتۀ جنید شیرازی او مدتی مجاور بیتالله بوده است.
غالباً منابع به وجود نسخهای از این کتاب اشارتی ندارند و آن را در شمار کتاهای از دست رفتۀ ابوحیان معرفی میکنند. اما محمد کردعلی از کتابی با نام الحجیج تألیف توحیدی در مجموعۀ کتب ابوحیان نام میبرد که نسخهای از آن در لنینگراد موجود است
و زکریا ابراهیم نیز گرچه خود نسخه را ندیده، اما آن را همان الحج العقلی معرفی میکند.
۲. الردّ علی ابن جنی فی شعر المتنبی. نسخهای از این کتاب در حلب نگهداری میشود.
۳. سید نیز به نسخهای تحت عنوان رسالة فی التشویق الی الحیاة الدائمة و البقاء السرمد اشاره دارد.
برای ابوحیان کتابهای دیگری نیز ذکر کردهاند که امروزه نشانی از آنها در دست نیست، برای نام این کتابها،
ازجملۀ این کتابهاست:
۱: الرسالة فی اخبار الصوفیة
که به نظر میرسد در طبقات اهل تصوف تألیف شده باشد؛
۲: تقریظ الجاحظ. ابوحیان که سخت شیفتۀ جاحظ بوده و در شیوۀ نگارش او را سرمشق خود قرار داده است، با زیباترین و شیواترین عبارات وی را ستوده است. هر چند این رساله را در دست نداریم، اما یاقوت که خود از شیفتگان جاحظ و ابوحیان است. پارههای مفصلی از کتاب را ذیل احوال جاحظ، ابوسعید سیرافی و احمد بن داوود دینوری نقل کرده است.
۳: الزلفی (یا الزلفة). این کتاب نیز مورد استفادۀ مؤلفان دیگر قرار گرفته است.
(۱) ابرهیم، زکریا، ابوحیان التوحیدی ادیب الفلاسفة و، قاهره، ۱۹۷۴ م.
(۲) ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبة الله، شرح نهجالبلاغة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۶ ق/ ۱۹۶۷ م.
(۳) ابن تیمیه، احمد، مجموعة فتاوی، بیروت، ۱۴۰۰ ق.
(۴) ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم، حیدرآباد دکن، ۱۳۵۸ ق.
(۵) ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، لسان المیزان، حیدرآباد دکن، ۱۳۳۱ ق.
(۶) ابن خلکان، وفیات.
(۷) ابن دمیاطی، احمد بن ایبک، المستفاد من ذیل تاریخ بغداد، به کوشش قیصر ابوفرح، بیروت، ۱۳۹۹ ق/ ۱۹۷۸ م.
(۸) ابوحیان توحیدی، الاشارات الالهیة، به کوشش عبدالرحمن بدوی، بیروت، ۱۹۸۱ م.
(۹) ابوحیان توحیدی، الامتاع و المؤانسة، به کوشش احمد امین و احمد زین، قاهره، ۱۹۳۹-۱۹۴۴ م.
(۱۰) ابوحیان توحیدی، البصائر و الذخائر، به کوشش ابراهیم کیلانی، دمشق، ۱۹۶۴ م.
(۱۱) ابوحیان توحیدی، «رسالة الحیاة»، «رسالة فی
علم الکتابة»، ثلاث رسائل لابی حیان، به کوشش ابراهیم کیلانی، دمشق، ۱۹۵۱ م.
(۱۲) ابوحیان توحیدی، «رسالة فی
العلوم»، به کوشش مارک برژه، «بولتن مطالعات شرقی» (مل).
(۱۳) ابوحیان توحیدی، الصداقة و الصدیق، به کوشش علی متولی صلاح، قاهره، ۱۹۷۲ م.
(۱۴) ابوحیان توحیدی، مثالب الوزیرین، به کوش ابراهیم کیلانی دمشق، ۱۹۶۱ م.
(۱۵) ابوحیان توحیدی، المقابسات، به کوشش محمد توفیق حسین، بغداد، ۱۹۷۰ م.
(۱۶) ابوحیان توحیدی، الهو امل و الشوامل، به کوشش احمد امین و احمد صقر، قاهره، ۱۳۷۰ ق/ ۱۹۵۱ م.
(۱۷) اسنوی، عبدالرحیم، طبقات الشافعیة، به کوشش عبدالله جبوری، بغداد، ۱۳۹۰ ق/ ۱۹۷۰ م.
(۱۸) امین، احمد، مقدمه بر البصائر و الذخائر، قاهره، ۱۳۷۳ ق/ ۱۹۵۳ م.
(۱۹) بدوی، عبدالرحمن، مقدمه بر الاشارات.
(۲۰) بدیعالزمان، مقامات، شرح محمد محیی
الدین عبدالحمید، بیروت، دارالکتب.
(۲۱) بغدادی، هدیه.
(۲۲) بلبع، عبدالحکیم، ادب المعتزلة، قاهره، ۱۹۵۹ م.
(۲۳) ثعالبی، عبدالملک بن محمد، یتیمة الدهر، به کوشش محیی
الدین عبدالحمید، بیروت، دارالفکر.
(۲۴) جبری، شفیق، «ابوحیان التوحیدی للدکتور ابراهیم الکیلانی»، مجلة المجمع
العلمی العربی، دمشق، ۱۳۷۰ ق/ ۱۹۵۱ م.
(۲۵) شم ۲۶.
(۲۶) جنید، ابوالقاسم، شدالازار، به کوشش محمد قزوینی، تهران، ۱۳۲۸ ش.
(۲۷) حاجی، خلیفه، کشف.
(۲۸) حریری، قاسم بن علی، مقامات، بیروت، دارالتراث.
(۲۹) حسین، محمد توفیق، مقدمه بر المقابسات.
(۳۰) حسینی، ابوبکر بن هدایة اللـه، طبقات الشافعیة، به کوشش عادل نویهض، بیروت، ۱۴۰۲ ق/ ۱۹۸۲ م.
(۳۱) خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، قم، ۱۳۸۲ ق.
(۳۲) ذهبی، محمد بن احمد، سیر
اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط، بیروت، ۱۴۰۴ ق/ ۱۹۸۴ م.
(۳۳) ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، به کوشش علی محمد بجاوی، قاهره، ۱۳۸۲ ق/ ۱۹۶۳ م.
(۳۴) ذکاوتی، قراگزلو علیرضا، «کتاب مقابسات»، نشر دانش، تهران، ۱۳۶۷ ش.
(۳۵) شم ۸ (۳).
(۳۶) رسائل اخوان الصفا، بیروت، دارصادر.
(۳۷) رودراوری، محمد بن حسین، «ذیل تجارب الامم»، همراه کتاب تجارب الامم ابوعلی مسکویه، به کوشش ف آمد رز، قاهره، ۱۳۳۴ ق/ ۱۹۱۶ م.
(۳۸) زرکوب، شیرازی احمد بن ابی الخیر، شیرازنامه، به کوشش اسماعیل واعظ جوادی، تهران، ۱۳۵۰ ش.
(۳۹) سبکی، عبدالوهاب بن علی، طبقات الشافعیة الکبری، بیروت، دارالمعرفة.
(۴۰) سید، خطی.
(۴۱) سیوطی، بغیة الوعاة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۴ ق/ ۱۹۶۵ م.
(۴۲) صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، به کوشش رمزی بعلبلکی، بیروت، ۱۴۰۴ ق/ ۱۹۸۳ م.
(۴۳) طه، عبدالواحد ذنون، «مجتمع بغداد من خلال حکایة ابیالقاسم البغدادی»، المورد، بغداد، ۱۹۷۴ م.
(۴۴) شم ۳ (۴).
(۴۵) قزوینی، محمد، بیست مقالۀ قزوینی، تهران، ۱۳۳۲ ش.
(۴۶) قلقشندی، احمد بن علی، صبح الاعشی، قاهره، ۱۳۸۳ ق/ ۱۹۶۳ م.
(۴۷) کردعلی، محمد، امراء البیان، قاهره، ۱۳۶۷ ق/ ۱۹۴۸ م.
(۴۸) مبارک، زکی، النثر الفنی فی القرن الرابع، بیروت، ۱۹۳۱ م.
(۴۹) متز، آدام، تمدن اسلامی در قرن چهارم، ترجمۀ علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران، ۱۳۶۴ ش.
(۵۰) محیی
الدین، عبدالرزاق، ابوحیان التوحیدی، قاهره، ۱۹۴۹ م.
(۵۱) نووی، یحیی بن شرف، تهذیب الاسماء و اللغات، قاهره، ادارة الطباعة المنیریة.
(۵۲) یاقوت، ادبا.
(۵۳) یمانی، عبدالباقی بن عبدالمجید، اشارة التعیین، به کوشش عبدالمجید دیاب، ریاض، ۱۴۰۶ ق/ ۱۹۸۶ م.
Bergé, M, «Al-Tawḥīdī et Al-Ğāḥiẓ» , Arabica, Leiden, ۱۹۶۵, vol XII. (۵۴)
Bulletin d’études orientales, Damas, ۱۹۶۴, vol XVIII, EI۱. (۵۵)
GAS. (۵۶)
Jadaane, F, «La Philosophie de Sijistānī» , Studia islamica, Paris, ۱۹۷۱, vol XXXIII. (۵۷)
Kraemer, J, Humanism in the Renaissance of Islam, Leiden, ۱۹۸۶. (۵۸)
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابوحیان توحیدی»، شماره ۱۶۴.