ابوعمر ابنحاجب خام
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اِبْنِحاجِب، ابوعمرو جمالالدين عثمان بن عمر (۵۷۰ -۲۶ شوال ۶۴۶ق/ ۱۱۷۴-۱۱ فورية ۱۲۴۹م)، نحوی و فقيه مالكى بود. خاندان وی احتمالاً از كردان ساكن دونه (قريهای در همدان)( ياقوت حموی، ج۲، ص۶۳۰؛ ابنفرحون، ج۲، ص۸۹) بودند و نسبتهای دوينى (ذهبى، ج۲۳، ص۲۶۵) و روينى (ابنكثير، ج۱۳، ص۱۸۸) كه به وی داده شده، ظاهراً تصحيف دونى است. پدرش كه مردی سپاهى بود (سيوطى، ج۲، ص۱۳۴) به عنوان حاجب در دستگاه امير عزالدين موسك صلاحى خدمت مىكرد (ابنخلكان، ج۳، ص۲۴۸؛ ادفوی، ص۳۵۶).
ابنحاجب در اسنا، شهری در منطقه صعيد مصر، ديده به جهان گشود (ابنخلكان، ج۳، ص۲۵۰). او در قاهره به فرا گرفتن قرآن پرداخت و سپس فقه مالكى آموخت. ابنحاجب قرائات هفتگانه را نزد ابوالجود غياث بن فارس لخمى، التيسير و الشاطبيه را نزد شاطبى، و نيز قرائات مختلف را به طرق المُبهج سبط خياط (د ۵۴۱ق/۱۱۴۶م) نزد شهاب غزنوی خواند (يمانى، ص۲۰۴؛ ذهبى، ج۲۳، ص۲۶۵؛ ادفوی، ص۳۵۳؛ ابنجزری، ج۱، ص۵۰۸؛ ابنجزری، ج۱، ص۲۳). او فقه را از ابومنصور ابياری و همچنين ابوالحسين بن جبير و شفا را نزد امام شاذلى آموخت (مخلوف، ص۱۶۷). همچنين نزد شاطبى و ابنالبناء و ابوالقاسم بوصيری و اسماعيل بن ياسين و ديگران ادب عربى و حديث فرا گرفت (سيوطى، ج۲، ص۱۳۴؛ ذهبى، ج۲۳، ص۲۶۵؛ ادفوی، ص۳۵۳).
از چگونگى آموزش او در نحو و استادان وی اطلاعى در دست نيست. ابنمالك وی را در نحو شاگرد زمخشری دانسته و متذكر شده كه زمخشری خود دراين علم چندان دستى نداشته است (مقری، ج۲، ص۴۲۸). از اين روايت و نيز از شرحى كه او خود بر المفصل زمخشری نوشته، درمىيابيم كه وی به اين كتاب عنايت خاصى داشته است و دست مايه علم خود را در نحو از آن برگرفته است. ذهبى در ميان استادان حديث وی از بانويى به نام فاطمه بنت سعد الخير نيز نام مىبرد (مقری، ج۲، ص۴۲۸) كه در منابع ديگر ديده نمىشود. الامالى ابنحاجب سراسر دارای تاريخ است و تاريخ كهنترين مجلس آن ۶۰۹ق/۱۲۱۲م است (ابنحاجب، ج۱، ص۴۳) و از آنجا كه وی در اين تاريخ حدود ۴۰ سال بيش نداشته، مىتوان دريافت كه در اواسط عمر به تسلط در نحو، فقه و اصول شهرت بسيار داشته و در مدرسه فاضليه به تدريس مشغول بوده است ( ادفوی، ص۳۵۳). موفق بن ابىالعلاء از وی قرائات سبع و رضىالدين قسرطينى ادب عربى آموختند و عبدالعظيم منذری، عبدالمؤمن دمياطى و ديگران از وی حديث روايت كردهاند (ذهبى، ج۲۳، ص۲۶۶؛ ادفوی، ص۳۵۳). ذهبى، ياقوت را نيز از جمله راويان ابنحاجب ذكر كرده است (ذهبى، ج۲۳، ص۲۶۶).
ابنخلكان كه بارها ابنحاجب را ملاقات كرده، وی را ستوده و چنين نوشته است: او مكرر برای «ادای شهادت» نزد من مىآمد و من در باب مسائل پيچيده و مشكل عربى از او سؤال مىكردم و او بدون اضطراب و با وقار و آرامش بسيار پاسخ مىگفت (ابنخلكان، ج۳، ص۲۵۰ ). ابنحاجب ظاهراً تا ۶۱۶ق/۱۲۱۹م در قاهره بود، سپس آنجا را به قصد دمشق ترك گفت. شايد آوازه جامع اموی دمشق اين فقيه مالكى را به آنجا كشيده باشد. وی پيش از آنكه به دمشق برسد، ظاهراً چند ماهى در بيتالمقدس ماند، زيرا شماری از مجالس امالى وی در ۶۱۶ق در بيتالمقدس تشكيل شده است (ابنحاجب، ج۲، ص۹۰؛ ابنحاجب، ج۳، ص۵۹؛ ابنحاجب، ج۴، ص۲۷). وی سرانجام در ۶۱۷ق وارد دمشق شد و در زاويه مالكيه جامع اموی عهدهدار تدريس علوم اسلامى گرديد (ابنخلكان، ج۳، ص۲۴۹). به گفته ابوشامه او قبلاً بارها به دمشق آمد و شد داشته است و سرانجام در ۶۱۷ق بود كه در دمشق اقامت گزيد (ابوشامه، ص۱۸۲). در مدت اقامت او در اين شهر ظاهراً حادثه مهمى رخ نداده است جز اينكه به گفته ابنشاكر در ۶۲۸ق سه تن از فقهای دمشق؛ ابنالصلاح، ابنعبدالسلام و ابنحاجب به دليل رفتار كفرآميز شيخ الطائفه، ابوالحسن حريری فتوا به قتل وی دادند و همين امر سبب شد كه الملك الصالح امر به دستگيری حريری و اصحابش دهد (ابنشاكر، ج۳، ص۹) و تا ۶۳۸ق/۱۲۴۰م يعنى زمان خروج ابنحاجب از دمشق اطلاعى از وی در دست نيست.
مىدانيم كه ايوبيان در آن روزگار مصر و شامات و فلسطين را زير نگين خود داشتند، اما حملات مكرر صليبيان و نيز نزاع بر سر قدرت، سبب شد كه در ۶۳۸ق ميان الملك الصالح اسماعيل، حاكم دمشق و پسر برادرش الملك الصالح نجمالدين ايوب، اختلاف افتد، اسماعيل از بيم حمله ايوب، پنهانى با صليبيان پيمان بست كه قلعه بزرگ شقيف را تسليم كند و در برابر، آنان از وی حمايت كنند و به او ساز و برگ رسانند. اين امر بر دمشقيان و از جمله فقيه شافعى، عزالدين بن عبدالسلام (د ۶۶۰ق/۱۲۶۲م) خطيب جامع اموی گران آمد. عزالدين، نام الملك الصالح اسماعيل را از خطبه انداخت (يافعى، ج۴، ص۱۵۶) و در همه اين احوال ابنحاجب كه با عزالدين دوستى نزديكى داشت، او را همراهى مىكرد. اين كشمكشها عاقبت به آنجا رسيد كه عزالدين معزول و به بند كشيده شد و ابنحاجب نيز كه با وی همراهى كرده بود، به زندان افتاد، اما پس از چندی هر دو از دمشق رانده شدند (ذهبى،ج۲۳، ص۲۶۶؛ابنتغری بردی،ج۶، ص۳۳۶؛رانسيمان، ج۳، ص۲۵۹_۲۶۰ ؛ ابنجزری، ج۱، ص۵۰۹).
به اين نحو ابنحاجب در ۶۳۸ق (ابوشامه، ص۱۸۲) بار ديگر به قاهره بازگشت و اين بار بر كرسى استاديى كه چندی پيش شاطبى (د ۵۹۰ق/۱۱۹۴م) بر آن تكيه زده بود، نشست و مدرس مدرسه فاضليه شد. سپس طالبان علم از هر سو برای آموختن صرف و نحو و قرائات نزد وی شتافتند ( ابنجزری، ج۱، ص۵۰۹). اما دانسته نيست چرا در اواخر عمر از قاهره رخت بربست و روی سوی اسكندريه نهاد تا در آنجا اقامت گزيند. اقامت او در اسكندريه ديری نپاييد و همانجا درگذشت و در بيرون باب البحر نزديك مقبره ابنابى شامه به خاك سپرده شد (ابنخلكان، ج۳، ص۲۴۹). احمد بن منيّر فقيه وی را به ابياتى رثا گفت (ادفوی، ص۳۵۶).
ابوشامه ابنحاجب را يكى از اركان دين و بر پا دارنده مذهب مالكى دانسته، گويد: وی باهوش، متواضع، ثقه، عفيف و بسيار صبور بود (ابوشامه، ص۱۸۲). ابنتغری بردی پای فراتر نهاده شهرت او را چنان گسترده مىداند كه ديگر خود را ملزم به تفصيل در شرح حال او نمىبيند (ابنتغری بردی، ج۶، ص۳۶۰). اگرچه ابنحاجب شاعر نبود، اما به سبك دانشمندان، اشعاری پرتكلف سروده است (ابنخلكان، ج۳، ص۲۴۹؛ ابنشاكر، ج۳، ص۴۴). از جمله آثار منظوم او كتابى است كه حاجى خليفه به نقل از ابنشحنه به آن اشاره كرده گويد هنگامى كه ابنحاجب از دمشق به كرك رفت، الكافيه خود را برای الملك الناصر كه همچون پدر به علم نحو علاقهمند بود (سالم مكرم، ص۶۱)، به نظم درآورد و آن را الوافيه ناميد، سپس - شايد از آنجا كه نظم خود را چندان مفهوم همگان نمىيافت - آن را دوباره شرح كرد.
هر چند ابنحاجب به نحودانى مشهور است، اما ارجمندی مقام او را در فقه و اصول نيز نبايد از ياد برد. ابنخلدون نقش بسيار ارزشمند او را در فقه، به نيكى باز نموده است. وی گويد مردم مغرب به دو اثر از ابنابى زيد و ابنيونس استناد مىكردند تا آنكه كتاب ابوعمرو ابنحاجب فرا رسيد. وی در اين كتاب همه طرق مذهب مالكى و اختلاف عقايد آنها را در چندين باب و مسأله، به اختصار تمام آورده است، چنانكه كتاب او راهنما گونهای (برنامج) برای مذهب مالكى شده است (ابنخلدون، ص۴۵۰). ابنخلدون بار ديگر درباره اين كتاب گويد: در پايان سده ۷ق/۱۳م ابوعلى ناصرالدين زواوی كه خود آن را در مصر نزد استادان خوانده بود، مختصر آن را به مغرب آورد. مردم نظر به مقام ارجمندی كه حامل آن داشت به آن كتاب اقبال تمام كردند و كتاب در سراسر مغرب منتشر شد (ابنخلدون، ص۴۵۱؛ مقری، ج۹، ص۳۲۸). در ستايش اين كتاب ابنفرحون نيز روايتى دارد كه بر اساس آن عدهای از اين تأسف خوردهاند كه چرا شافعيان را كتابى همانند مختصر ابنحاجب در فقه مالكى نيست (ابنفرحون، ج۲، ص۸۸).
با اينهمه ابنحاجب شهرت فراگير خويش را - خاصه در مشرق - مديون آثار نحوی خود، به ويژه الكافيه است. اين كتاب از همان آغاز در بيشتر كشورهای اسلامى شهرت يافت و بسياری از دانشمندان بخش شرقى سرزمينهای اسلامى به شرح آن پرداختند، چنانكه امروز نسخههای بسياری از آن به جای مانده است. با اينهمه ابنحاجب صاحب مكتب نيست. او را بايد همچون ديگر نحويان سده ۶ ق به بعد، از شارحان و مفسران و مختصرنويسان نحو به شمار آورد. در روزگار او جدال ميان دو مكتب بصره و كوفه فروكش كرده بود و كسى نسبت به اين يا آن مكتب تعصبى به خرج نمىداد. به همين جهت ابنحاجب آسان مىتوانست، معقولترين و مقبولترين نظرات را - خواه از اين مكتب و خواه از آن - فراهم آورد و با هوشمندی و زبردستى، آن مجموعه را پيوستگى و انسجام بخشد و به مذاق دانش طلبان شيرين سازد. اين شيوه، در الكافيه او به نيكى آشكار است: المفصل زمخشری (كه خود تلخيص گونهای از الكتاب سيبويه است) و تا حدی نيز الايضاح ابوعلى فارسى در اين كتاب با عباراتى فشرده و در عين حال نسبتاً روشن، تنسيق و تركيبى تازه يافته و مجموعهای پديد آوردهاند كه نه به اين مكتب متعلق است و نه به آن. تنها تغييری كه در مجموع ساختمان دستوری كتاب ابنحاجب ديده مىشود، اين است كه وی، صرف و نحو را كه زمخشری در هم آميخته بود، دوباره از هم جدا كرد و به شيوه ابنجنى و مازنى بازگشت. به درستى دانسته نيست ، چرا آثار او اين گونه در كشورهای شرقى اسلامى، خاصه ايران شهرت يافت و چرا بزرگانى چون نصيرالدين طوسى و استرابادی و ديگران به شرح آن روی آوردهاند. برخى از معاصران كوشيدهاند آن را به فلسفهدانى و منطقشناسى مردم اين آب و خاك نسبت دهند (سالم مكرم،ص۶۲ -۶۳).
آثار:
الف - نحو: ۱. الامالى النحويه، سلسله درسهای اوست كه در قاهره، بيتالمقدس و دمشق املا مىكرده است. الامالى به بخشهای متعددی تقسيم شده است: بخش اول نظريات نحوی او درباره برخى از آيات قرآن؛ بخش دوم شامل نصوصى از المفصل زمخشری و اظهارنظر درباره آنها؛ بخش سوم نظريات درباره مسائل مورد اختلاف ميان سيبويه و مبرد، مباحثى از كافيه و ابياتى از گذشتگان و معاصران؛ بخش چهارم در موضوعات گوناگون شعری و نحوی. اين كتاب به كوشش هادی حسن حمودی با استفاده از دو نسخه كهن با تاريخهای ۶۸۱ -۶۸۲ق در ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م در بيروت چاپ شده است (حمودی،ص۱۶- ۱۹). ۲. الكافيه، مقدمه مختصری است در نحو و چنانكه گذشت بيشتر شهرت ابنحاجب مديون همين اثر است. اين كتاب نخستين بار در ۱۵۹۲ در رم و سپس در شهرهای ديگر مانند دهلى، كانپور، كلكته و قاهره به كرات به چاپ رسيد . بسياري از دانشمندان بر الكافيه به عربى و فارسى شرح نوشته و عدهای آن را مختصر كرده يا به نظم درآوردهاند. برخى از شرحهای عربى الكافيه اينهاست: شرح خود مؤلف كه نسخ خطى آن در بعضى كتابخانههای دنيا موجود است . اين كتاب يك بار در استانبول چاپ شده است؛ شرح رضىالدين استرابادی كه در ۶۸۳ق/۱۲۸۴م انجام يافته و ظاهراً بهترين شرح است. اين شرح در تهران، بولاق، استانبول و قاهره به چاپ رسيده است؛ شرح ابنجماعه كه در ۱۴۰۸ق/۱۹۸۷م در قاهره به كوشش محمد عبدالنبى عبدالمجيد چاپ و منتشر شده است؛ شرح عبدالرحمان جامى (د ۸۹۸ق/۱۴۹۳م) كه آن را برای پسرش ضياءالدين نوشته و نام آن را الفوائد الضيائيه يا فوائد الوافيه بحل مشكلات الكافيه نهاده است. اين شرح بارها به چاپ رسيده است. از ديگر شارحان الكافيه مىتوان از بدرالدين ابن مالك (د ۶۸۶ق/ ۱۲۸۷م) و خواجه نصيرالدين طوسى (د ۶۷۲ق/۱۲۷۳م) نام برد. برای ديگر شرحهای عربى الكافيه مىتوان به بروكلمان مراجعه كرد. شرحهای فارسى الكافيه اينهاست: حل تركيب كافيه، تأليف برهانالدين ابن شهاب الدين عبدالله جانى، لكهنو، ۱۸۸۴م؛ لامع الغموض، نگارش ابنعبدالنبى بن على احمد نگری، هند، ۱۸۸۱م و كانپور، ۱۸۹۶م؛ شرح محمد سعدی جعفری كه در ۱۱۰۳ق/ ۱۶۹۲م انجام يافته است. برای ديگر شرحهای فارسى الكافيه مىتوان به بروكلمان مراجعه كرد.
ديگر آثار نحوی ابنحاجب؛ ۳. الوافيه؛ ۴. رساله فى العشر، در باب استعمال و تغييرات كلمه « عشر » با دو صفت « اول » و « آخر» ؛ ۵. المقصد الجليل فى علم الخليل، منظومهای است در علم عروض (حاجى خليفه، ج۲، ص۱۱۳۴؛ حاجى خليفه، ج۲، ص۱۵۳۹؛حاجى خليفه، ج۲، ص۱۸۰۶) . اين منظومه همراه با ترجمه آلمانى آن توسط فريتاگ در كتاب « شرح عروضعربى۱ » وی در ۱۸۳۰م در بن به چاپ رسيده است؛۶. القصيده الموشحه بالاسماء المؤنثه، يا رساله فى المؤنثات السماعيه كه در آن اسامى مؤنثى را كه خالى از علامت تأنيثند، برشمرده است . اين منظومه بارها چاپ شده است و از آن جمله در ثلاثه كتب فى الاضداد، بيروت، ۱۹۱۲م، نيز در ۱۹۱۴م به كوشش هافنر و شيخو ضمن «ده رساله قديمى در نحو عربى» و دائرة المعارف بستانى چاپ شده است؛ ۷. شرح المقدمة الجزوليه؛ ۸. ايضاح، يا شرح المفضل زمخشری . علاوه بر اينها مىتوان به فهرست كتابخانههای ايران و چند جای ديگر نيز مراجعه كرد: كاشان مدرسه سلطانى ( فهرست كتب خطى كتابخانه مدرسه سلطانى كاشان، ص۳۰، اداره فرهنگ و هنر كاشان، كاشان، ۱۳۵۰ش)و نيز كتابخانه موزهعراق(نقشبندی، ص۳۰)،كتابخانه اوقافبغداد و كتابخانه احمديه تونس (منصور، ص۲۳۸- ۲۳۹).
ب - صرف: الشافيه، مقدمه مختصری در صرف. نسخ خطى اين كتاب نيز در كتابخانههای سراسر دنيا موجود است. اين اثر بارها در كلكته، قسطنطنيه، كانپور، قاهره و جز آن چاپ شده است. بر الشافيه نيز همانند الكافيه شرحهايى نوشته شده است، از آن جمله: شرح خود مؤلف ، كه نسخهای نيز در كتابخانه اميرالمؤمنين(ع) در نجف (حسينى، ص۳۹) نگهداری مىشود؛ همچنين شرح رضىالدين استرابادی است كه بارها به چاپ رسيده است و چاپ تازه آن به كوشش محمد نورالحسن و ديگران همراه شرح شواهد عبدالقادر بغدادی در بيروت (۱۳۹۵ق/ ۱۹۷۵م) انجام شده است.
ج - فقه: ۱. المختصر فى الفروغ يا جامع الامهات، مختصری است در فقهمالكى كه بر اساسجواهر ابنشاس نگارش ؛ ( حجى،ص۱۹۸) و ظاهراً ابنحاجب آن را به نظم درآورده است (ابنكثير، ج۱۳، ص۱۸۸)، نسخ خطى و شروح آن در كتابخانههای مختلف نگهداری مىشود ؛ ۲. عقيده .
د _ اصول: منتهى السؤال و الامل فى علمى الاصول و الجدل، كه ظاهراً مختصر فوائد الاحكام سيف الدين آمدی است ( ابنكثير، ج۱۳، ص۱۸۸؛ دمشقى،ج۲، ص۴). اين كتاب ، در ۱۳۲۶ق در استانبول به چاپ رسيده است. مؤلف خود اين كتاب را در دو اثر ذيل مختصر كرده است: عيون الادله و مختصر المنتهى فى الاصول ، اين اثر در ۱۳۱۶- ۱۳۱۹ق در بولاق و در ۱۳۲۶ق در قاهره به چاپ رسيده است.
در فهرست كتابخانههای مختلف و فهرستهای كتب چاپى به نام آثاری از ابنحاجب برمىخوريم كه بروكلمان به آنها اشاره نكرده است. اين آثار عبارتند از: ۱. تعليل الاعراب الشافيه فى حل التركيب الكافيه، لكهنو، ۱۲۶۱ق ؛ ۲. الافصاح فى اعراب الكافية، كه مختصری است در اعراب سوره فاتحه و كتاب الكافيه؛ ۳. معرب الكافيه ؛ ۴. كافيه ذوی الادب فى علم كلام العرب ؛ ۵. رساله فى مقدمتى الاعراب و التصريف ؛ ۶. شرح صغير قصيده ابوعبدالله محمد معروف به ابوالجيش اندلسى، موجود در كتابخانه وزيری يزد ؛ ۷. الوافيه شرح الكافيه، در كتابخانه اوقاف موصل (احمد، سالم عبدالرزاق، ج۵، ص۲۳۸)؛ موزه مولانا ؛ همچنين الوافيه يا نظم الكافيه، ؛ الوافيه على الكافيه در كتابخانه جامع صنعاء (رقيحى، ج۳، ص۱۵۵۹). اينكه آيا اين سه كتاب كه با نام «وافيه» آغاز شدهاند، يك كتاب است يا سه كتاب مختلف، نياز به بررسى نسخههای موجود دارد؛ ۸. شرح منتهى السؤال فى علمى الاصول و الجدل (رقیحی، ج۲، ص۸۲۳).
از آثار منسوب به ابنحاجب مىتوان از شرح مختصر الايضاح ابوعلى فارسى موسوم به المكنفى للمبتدی (حاجى خليفه، ج۱، ص۲۱۲). معجم الشيوخ (حاجى خليفه، ج۲، ص۱۷۳۵)، جمال العرب فى علم الادب (حاجى خليفه، ج۱، ص۵۹۳) و شرح الكتاب سيبويه (حاجى خليفه، ج۲، ص۱۴۲۷) نام برد. ادفوی نيز به شرح او بر مقدمه زمخشری اشاره كرده است (ادفوی، ص۳۵۴).
فهرست منابع:
(۱) ابنتغری بردی، النجوم؛
(۲) ابنجزری، محمد، غاية النهايه، به كوشش گ. برگشترسر، قاهره، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م؛
(۳) ابنحاجب، عثمان، الامالى النحويه، به كوشش هادی حسن حمودی، بيروت، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م؛
(۴) ابنخلدون، مقدمه، بيروت، داراحياء التراث العربى؛
(۵) ابنخلكان، وفيات؛
(۶) ابنفرحون، ابراهيم، الديباج المذهب، به كوشش محمد الاحمدی ابوالنور، قاهره، ۱۹۷۴م؛
(۷) ابنشاكر كتبى، محمد، فوات الوفيات، به كوشش احسان عباس، بيروت، ۱۹۷۳م؛
(۸) ابنكثير، البدايه؛
(۹) ابوشامه، عبدالرحمان، تراجم الرجال القرنين، به كوشش محمد زاهد كوثری، قاهره، ۱۳۶۶ق/۱۹۴۷م؛
(۱۰) احمد، سالم عبدالرزاق، فهرس مخطوطات مكتبة الاوقاف العامه فى الموصل، موصل، ۱۳۹۷ق/ ۱۹۷۷م؛
(۱۱) ادفوی، جعفر، الطالع السعيد، به كوشش سعد محمد حسن، قاهره، ۱۹۶۶م؛
(۱۲) حاجى خليفه، كشف الظنون؛
(۱۳) حجى، محمد، فهرس الخزانة العلمية الصبيحية بسلا، كويت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۵م؛
(۱۴) حسينى جلالى، محمد حسين، «التحف من مخطوطات النجف»، مجلة معهد المخطوطات العربيه، س ۲۰، شم ۱، ۱۳۹۴ق/ ۱۹۷۴م؛
(۱۵) حمودی، هادی حسن، مقدمه بر الامالى النحويه ؛
(۱۶) دمشقى، عبدالقادر، الدارس فى تاريخ المدارس، به كوشش جعفر حسينى، دمشق، ۱۹۴۸م؛
(۱۷) ذهبى، محمد، سير اعلام النبلاء، به كوشش بشار عواد معروف و ديگران، بيروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م؛
(۱۸) رانسيمان، استيون، تاريخ جنگهای صليبى، ترجمه منوچهر كاشف، تهران، ۱۳۶۰ش؛
(۱۹) رقيحى، احمد عبدالرزاق، فهرست مخطوطات مكتبة الجامع الكبير ( صنعاء ) يمن، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م؛
(۲۰) سالم مكرم، عبدالعال، المدرسة النحويه فى مصر و الشام، بيروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م؛
(۲۱) سيوطى، بغية الوعاه، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۵م؛
(۲۲) شورا، خطى؛
(۲۳) طلس، محمد اسعد، الكشاف عن مخطوطات خزائن كتب الاوقاف، بغداد، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۳م؛
(۲۴) فهرست كتب خطى كتابخانه مدرسه سلطانى كاشان، اداره فرهنگ و هنر كاشان، كاشان، ۱۳۵۰ش؛
(۲۵) مخلوف، محمد، شجرة النور الزكيه، بيروت، ۱۳۵۰ق؛
(۲۶) مرعشى، خطى؛
(۲۷) مقری، احمد، نفح الطيب، به كوشش يوسف الشيخ محمد البقاعى، بيروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م؛
(۲۸) منصور، عبدالحفيظ، فهرس مخطوطات المكتبة الاحمديه بتونس، بيروت، ۱۳۸۸ق/ ۱۹۶۹م؛
(۲۹) نقشبندی، اسامه ناصر، المخطوطات اللغوية فى مكتبة المتحف العراقى، بغداد، ۱۹۶۹م؛
(۳۰) يافعى، عبدالله، مرآة الجنان، حيدرآباد دكن، ۱۳۳۷- ۱۳۳۹ق؛
(۳۱) ياقوت حموی، معجم البلدان؛
(۳۲) يمانى، عبدالباقى، اشارة التعيين فى تراجم النحاة و اللغويين، به كوشش عبدالمجيد دياب، حجاز، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م؛