اثبات امامت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در اصطلاح
شیعه، به رهبری امت اسلامی پس از
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، به جانشینی از سوی آن حضرت،
امامت گفته میشود.
در این مقاله مختصر به چند مطلب اساسی پرداخته میشود:
۱. چرا مسلمانها باید در خصوص
مذهب خود تحقیق کنیم؛
۲. ادله شیعه برای بر حق بودن خود، چیست؟
۳. ادله شیعه بر خلافت بلافصل
امیرالمومنین طبق
قرآن و
تفاسیر اهل سنت چیست؟
۴. ادله شیعه بر خلافت بلافصل امیرالمومنین طبق
سنت صحیح پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چیست؟
۵. ادله خلافت
ابیبکر از دیدگاه
اهل سنت چیست؟
امامت در لغت به معنای پیشوا و در اصطلاح به معنای خلیفه، نائب و جانشین
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) میباشد.
امامت در لغت به معنای پیشوایی و رهبری است و
امام، فرد یا چیزی است که به او اقتدا میشود. در کتاب
های لغت برای امام مصادیقی برشمرده شده است که عبارتند از:
قرآن کریم، پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، جانشین پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، امام در
نماز جماعت، فرمانده سپاه، راهنمای مسافران، ساربان و راهنمای شتران، چوب و ریسمان، تراز در ساختمان، راه پهن و آشکار، دانشمندی که از او پیروی میشود.
مجموع تعریفهایی که متکلمان اسلامی برای امامت بیان کردهاند دو دسته است: تعریف
های عام که
نبوت را نیز در برمیگیرد و تعریف
های خاصی که شامل نبوت نمیشود. عبارت: «الإمام الذی له الریاسة العامة فی الدین والدنیا جمیعاً؛
امام کسی که دارای رهبری عمومی در مسائل دینی و دنیوی است» و عبارت
های دیگری همانند آن تعریف
های عام امامت میباشد.
در این تعریفها به
خلافت یا
نیابت از پیامبر اشاره نشده است، بدینجهت، نبوت را نیز شامل میشود، ولی دسته دوم، تعریفهایی است که
قید خلافت یا نیابت از پیامبر در آنها آمده است و بدینجهت شامل نبوت نمیشود. دو نمونه از این تعریفها به قرار ذیل است:
۱. «الإمامة ریاسة عامة فی الدین و الدنیا لشخص من الأشخاص نیابة عن النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)؛ امامت، رهبری عمومی در امور
دین و
دنیا و برای فردی از افراد به عنوان نیابت از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است».
۲. «الإمامة خلافة الرسول فی إقامة الدین بحیث یجب اتباعه علی کافة الأمة؛ امامت عبارت است از جانشینی پیامبر در اجرای دین، به گونهای که پیروی از او بر همه مسلمانان
واجب است».
آیا تحقیق در باره
مذهب ضروری است؟ چرا باید
مسلمانان در مذهب خود تحقیق کنند؟ مگر همه ما مسلمان نیستم و همه مسلمانان در
صراط مستقیم الهی نیستند و به
بهشت نخواهند رفت؟
در این بخش به این سؤال پاسخ داده خواهد شد.
بشارت خداوند به بندگانی که بهترین راه را انتخاب میکنند:
در قرآن کریم
آیات متعددی وجود دارد که لزوم تحقیق و تفحص در
عقیده را برای مسلمانان گوشزد میکند که ما به جهت اختصار به یک آیه اشاره میکنیم.
خداوند رحمن و رحیم در قرآن کریم میفرماید:
فَبَشِّرْ عِبَادِی الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ اَحْسَنَهُ اُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمْ اللهُ وَاُوْلَئِکَ هُمْ اُوْلُوا الاَلْبَابِ؛
بنابراین بندگان مرا بشارت ده، کسانی که سخنان را میشنوند و از نیکوترین آنها پیروی میکنند، آنها کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده، و آنها خردمندانند.
در روایات
شیعه و
سنی نیز بر این مطلب تاکید شده است که هر مسلمانی باید در عقیده خود تحقیق کرده و بهترین راه و مذهب را بیابند و بر اساس آن زندگی نمایند که ما به یک روایت بسنده میکنیم:
حدیث افتراق امت به ۷۳ فرقه:
حدیث افتراق امت، از احادیث متواتری است که شیعه و سنی آن را در کتاب
های خود با سندهای صحیح نقل کردهاند؛ از جمله
ترمذی در
سنن خود آورده است که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمودند:
«وَتَفْتَرِقُ اُمَّتِی عَلَی ثَلَاثٍ وَسَبْعِینَ فِرْقَةً....؛ امت من به هفتاد و سه فرقه تقسیم خواهد شد».
قَالَ اَبُو عِیسَی: هَذَا حَدِیثٌ حَسَنٌ غَرِیبٌ مُفَسَّرٌ.
وصحّحه الحاکم.
ترمذی از علمای بزرگ اهل سنت بعد از نقل حدیث مینویسد: سند روایت حسن (معتبر) است و
حاکم نیشابوری هم بر صحت روایت شهادت میدهد.
و یا در روایت دیگری میفرماید:
«وَتَفْتَرِقُ اُمَّتِی عَلَی ثَلَاثٍ وَسَبْعِینَ مِلَّةً کُلُّهُمْ فِی النَّارِ اِلَّا مِلَّةً وَاحِدَةً؛
امت من به هفتاد و سه فرقه تقسیم خواهد شد که تمام آنها اهل
آتش جهنم هستند بجز یک
فرقه».
از این رو، بر ما لازم است راجع به مذهب صحیح و
فرقه ناجیه در کلام رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بحث و تحقیق بکنیم تا بتوانیم بهترین فرقه را انتخاب کرده و از آن پیروی کنیم.
تمام مذاهب اسلامی، ادعا کردهاند که آنها فرقه ناجیه هستند و دیگران فرقه باطل. اما در این میان تنها مذهبی که برای اثبات ادعای خود از قرآن و سنت؛ حتی از کتاب
های مخالفان خود دلیل و مدرک معتبر دارد،
مذهب امامیه اثنیعشریه است. هر چند که این ادله بسیار گسترده است؛ اما به دلیل اختصار تنها به چند دلیل بسنده میکنیم:
من مات بلا امام مات میتة جاهلیة (هر کس بدون امام بمیرد به
مرگ جاهلی مرده است)
در
صحیح مسلم از کتاب
های معتبر دست اول اهل سنت آمده که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود:
«وَمَنْ مَاتَ وَلَیْسَ فِی عُنُقِهِ بَیْعَةٌ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً؛
هرکس بمیرد و بر گردن او بیعتی نباشد به مرگ جاهلی مرده است».
و
احمد بن حنبل در مسند خود مینویسد:
«من مات بغیر امام مات میتة جاهلیة؛
هرکس بدون
امام بمیرد به مرگ جاهلی مرده است».
تنها مذهبی که بعد از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) امام زمان خود را میشناسد و همواره
بیعت یک امام مشخص را بر گردن داشته، مذهب اثنیعشریه است؛ اما سایر مذاهب این چنین نیستند.
خلفائی اثناعشر (جانشینان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دوازده نفر هستند)
شیعه و سنی با سندهای صحیح و
متواتر نقل کردهاند که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بارها تاکید کردهاند که جانشینان من تا
قیامت تنها دوازده نفر خواهند بود؛ چنانچه مسلم در صحیح خود آورده است که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود:
«اِنَّ هَذَا الاَمْرَ لاَ یَنْقَضِی حَتَّی یَمْضِیَ فِیهِمُ اثْنَا عَشَرَ خَلِیفَةً؛
این امر (اسلام) منقضی نمیشود تا اینکه دوازده خلیفه در بین آنها بگذرد (حکومت کند)».
طبق این روایت، خلفای واقعی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تا زمانی که اسلام هست، تنها دوازده نفر خواهند بود.
به غیر از مذهب حقه اثنیعشریه، هیچ مذهب دیگری نتوانستهاند، این روایت را بر مذهب خود تطبیق دهند. تعدادی از علمای اهل سنت قاطعانه تصریح کردهاند که نتوانستهاند معنای این روایت را بفهمند و هیچ یک از علمای اهل سنت نیز معنای دقیق و قاطعی برای آن
ذکر نکرده است؛ از جمله
ابنحجر عسقلانی به نقل از
ابنجوزی مینویسد:
قد اطلت البحث عنه، وتطلّبت مظانّه، وسالت عنه، فما رایت احدا وقع علی المقصود به؛
در باره این روایت تحقیق زیادی کردم و تمام احتمالات را ملاحظه کرده و از دیگران سؤال کردم؛ اما هیچ کسی را نیافتم که معنای قطعی این روایت را متوجه شده باشد.
تنها مذهب شیعه است که میتواند این روایت را بر باورهای خود تطبیق دهد.
پیروان مکتب اهل بیت (علیهمالسّلام) تنها مذهبی هستند که برای اثبات حقانیت مذهب خود، از
قرآن،
سنت،
عقل و
اجماع دلیل قطعی دارند که ما به اختصار به چند دلیل اشاره میکنیم:
آیات فروانی در قرآن کریم وجود دارد که به صورت مستقیم و غیرمستقیم میتوان به آنها برای اثبات ولایت و امامت
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) استناد کرد؛ از جمله:
«اِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ ءَامَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَهُمْ رَکِعُونَ؛
سرپرست و صاحب امر شما، تنها خدا، پیامبر او و کسانی هستند که ایمان آوردهاند؛ همانها که
نماز را بر پا میدارند، و در حال
رکوع،
زکات میدهند».
طبری در تفسیر خود به نقل از مجاهد نوشته است:
{اِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ} الآیة. نزلت فی علی بن ابیطالب تصدق وهو راکع؛
این آیه در باره علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) نازل شده است و او در حال رکوع
صدقه داده است.
همچنبن
ابن ابیحاتم در تفسیر خود از
عتبة بن ابیحکیم همین مطلب را نقل کرده است.
ابنتیمیه در باره
تفسیر طبری و
تفسیر ابن ابیحاتم گفته:
تفاسیرهم متضمّنة للمنقولات التی یعتمد علیها فی التفسیر؛
تفسیر طبری و ابن ابیحاتم از تفاسیری است که روایات نقل شده در آنها، در تفسیر قرآن قابل اعتماد هستند.
آلوسی در باره
شأن نزول این آیه گفته است:
وغالب الاخباریّین علی انّ هذه الآیة نزلت فی علی کرّم اللّه وجهه؛
اکثر صاحبان روایت، بر این باور هستند که این آیه در باره علی کرماللهوجهه نازل شده است.
و همچنین گفته است:
والآیة عند معظم المحدثین نزلت فی علی؛
از دیدگاه بیشتر
محدثین، این آیه در باره علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) نازل شده است.
«یَا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنزِلَ اِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَاِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ؛
ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت برتو نازل شده است، به طور کامل (به مردم)
ابلاغ کن؛ و اگر چنین نکنی،
رسالت او را انجام ندادهای.
خداوند تو را از (خطرات احتمالی) مردم، حفظ میکند».
ابن ابیحاتم در تفسیر خود از
ابوسعید خدری نقل کرده است:
نزلت هذه الآیة... فی علی بن ابیطالب؛
این آیه در باره علی بن ابیطالب نازل شده است.
آلوسی در تفسیر خود مینویسد:
روی ابنمردویه عن ابن مسعود قال کنا نقرا علی عهد رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): بَلِّغْ مَا اُنزِلَ اِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ انّ علیّاً ولیُّ المؤمنین وَاِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ؛
ابنمردویه از
ابنمسعود نقل میکند که ما در زمان رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) این
آیه را اینگونه میخواندیم: آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است که «علی ولی مومنین است» را به طور کامل (به مردم) ابلاغ کن، و اگر چنین نکنی، رسالت او را انجام ندادهای.
و
سیوطی این روایت را این چنین نقل کرده است:
بَلِّغْ مَا اُنزِلَ اِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ انّ علیاً مَولَی المؤمنین وَاِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ؛
آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است که «علی مولای مومنین است» را به طور کامل (به مردم) ابلاغ کن، و اگر چنین نکنی، رسالت او را انجام ندادهای.
«اَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَاَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمْ الاِْسْلاَمَ دِیناً؛
امروز،
دین شما را برایتان کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و
اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم».
خطیب بغدادی با سند معتبر نقل کرده است که این آیه بعد از معرفی امیرمؤمنان (علیهالسّلام) در
غدیر خم، نازل شده است:
وَهُوَ یَوْمُ غَدِیرِ خُمٍّ لَمَّا اَخَذَ النَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بِیَدِ عَلِیِّ بْنِ اَبِی طَالِبٍ، فَقَالَ: " اَلَسْتُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ؟ "، قَالُوا: بَلَی یا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: " مَنْ کُنْتُ مَولاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ "، فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ: بَخٍ بَخٍ لَکَ یَابْنَ اَبِی طَالِبٍ اَصْبَحْتَ مَوْلایَ وَمَوْلَی کُلِّ مُسْلِمٍ، فَاَنْزَلَ اللَّهُ: {الْیَوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ}.
روز غدیر خم، زمانی که پیامبر دست
علی بن ابیطالب را گرفت، سپس فرمود: آیا من سرپرست مومنان نیستم؟ گفتند: بله ای رسول خدا! فرمود: هرکس که من مولای او هستم پس علی مولای اوست. پس از آن،
عمر بن خطاب گفت: تبریک تبریک بر توای فرزند ابیطالب؛ زیرا از این پس تو مولای من و مولای کل مسلمانان هستی، سپس این آیه نازل شد: امروز، دین شما را برایتان کامل کردم.
ابنکثیر نقل کرده است که عمر خطاب به امیرمؤمنان (علیهالسّلام) گفت:
اصبحت الیوم ولی کل مؤمن؛
تو از این پس، سرپرست تمام مؤمنان شدی.
روایات متعددی در منابع اهل سنت بر
ولایت حضرت علی (علیهالسلام) وارد شده است که به برخی از آنها اشاره میشود:
علمای اهل سنت با سندهای صحیح نقل کردهاند که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود:
«انّ علیّا منّی وانا منه وهو ولیّ کلّ مؤمن بعدی؛ به راستی علی از من است و من از او هستم و او سرپرست همه مؤمنان، پس از من است».
حاکم نیشابوری پس از نقل این روایت گفته:
صحیح علی شرط مسلم؛ این روایت صحیح است و شرایط صحیح مسلم را دارد.
شمسالدین ذهبی نیز در تلخیص
المستدرک این روایت را «
صحیح» دانسته است.
محمد ناصرالدین البانی نیز در باره این روایت گفته:
صحّحه الحاکم الذهبی وهو کما قالا؛ این روایت را حاکم و ذهبی تصحیح کردهاند. این روایت، صحیح است همانگونه است که حاکم و ذهبی گفتهاند.
برای فهم دقیق معنای کلمه «
ولی» باید به سراغ کلمات خلفای اهل سنت در صدر اسلام برویم که آنها از این معنا چه فهمیده است. ابن کثیر در
البدایه و النهایه گفته است:
قال ابوبکر: قد وُلِّیتُ امرکم ولست بخیرکم. اسناد صحیح؛
ابوبکر (در نخستین سخنرانی خود بعد از خلافت) گفت: من حاکم شما شدم؛ و حال آن که از شما بهتر نیستم.
مسلم در صحیح خود نقل کرده است که عمر بن خطاب گفت:
فلمّا توفّی رسول اللّه قال ابو بکر: انا ولیّ رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم). .. ثُمَّ تُوُفِّیَ اَبُو بَکْر وَاَنَا وَلِیُّ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَوَلِیُّ اَبِی بَکْر؛
زمانی که رسول خدا وفات کرد ابوبکر گفت: من جانشین رسول خدا هستم.... بعد ابوبکر فوت کرد من جانشین رسول خدا و جانشین ابوبکر شدم.
روشن است که نمیتوان معنای کلمه «ولی» را در این
روایات به معنای «دوست»، «ناصر» و... گرفت؛ بلکه تنها میتوان به معنای حاکم،
خلیفه، سرپرست گرفت؛ زیرا اگر به معنای دوست باشد، این معنا استفاده میشود که ابوبکر و عمر گفتهاند که تا رسول خدا زنده بود، ما با شما دوست نبودیم و الآن دوست شدهایم.
ابن ابیعاصم در کتاب
السنة مینویسد که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خطاب به امیرمؤمنان (علیهالسّلام) فرمود:
«وانت خلیفتی فی کلّ مؤمن من بعدی؛ تو پس از من، جانشین من در میان همه مؤمنان هستی».
البانی در باره سند این روایت گفته:
اسناده حسن؛ سند این روایت «
حسن» است.
حاکم نیشابوری این روایت را این چنین نقل کرد است که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خطاب به امیرمؤمنان (علیهالسّلام) فرمود:
«اِنَّهُ لا یَنْبَغِی اَنْ اَذْهَبَ اِلا وَاَنْتَ خَلِیفَتِی؛ شایسته نیست که من از میان مردم بروم؛ مگر این که شما جانشین من باشی».
البانی وهابی در باره سند این روایت میگوید:
صحّحه الحاکم والذهبی وهو کما قالا؛
این روایت را حاکم و ذهبی تصحیح کرده است و این روایت صحیح است، همانگونه که حاکم و ذهبی گفتهاند.
ابونعیم اصفهانی با سند معتبر در کتاب
معرفة الصحابه نقل کرده است که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود:
انْتَهَیْتُ لَیْلَةَ اُسْرِیَ بِی اِلَی السِّدْرَةِ الْمُنْتَهَی، فَاُوحِیَ اِلَیَّ فِی عَلِیٍّ بِثَلاثٍ: «اَنَّهُ اِمَامُ الْمُتَّقِینَ، وَسَیِّدُ الْمُسْلِمِینَ، وَقَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ اِلَی جَنَّاتِ النَّعِیمِ».
هنگامی که در شب
معراج به
سدرة المنتهی رسیدم، خداوند به من در باره علی (علیهالسّلام) سه چیز
وحی کرد:
به راستی که او پیشوای پرهیزگاران، سردار مسلمانان و جلودار روسفیدان به سوی
بهشت سرشار از نعمت خداوند است.
این روایت معتبر است؛ چنانچه حاکم نیشابوری گفته است:
صحیح الاسناد؛
سند این روایت صحیح است.
اثبات ولایت امیرمؤمنان (علیهالسّلام) از کتاب
های اهل سنت، هدف اصلی ما بود؛ اما این کار زمانی کامل میشود که بطلان خلافت خلفای سهگانه نیز از کتاب
های اهل سنت ثابت شود. در این بخش به این مهم خواهیم پرداخت.
آیا نصی و حدیثی در خلافت ابوبکر وارد شده؟
با قاطعیت تحدی میکنیم که هیچ دلیلی از قرآن و سنت صحیح رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)؛ حتی از کتاب
های اهل سنت برای مشروعیت خلافت ابوبکر، عمر و
عثمان وجود ندارد؛ چنانچه در
صحیح بخاری آمده است که عمر بن خطاب در زمان احتضارش گفت:
اِنْ اَسْتَخْلِفْ فَقَدْ اسْتَخْلَفَ مَنْ هُوَ خَیْرٌ مِنِّی اَبُو بَکْرٍ وَاِنْ اَتْرُکْ فَقَدْ تَرَکَ مَنْ هُوَ خَیْرٌ مِنِّی رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)؛
اگر جانشین انتخاب کنم کاری کردهام که کسی که از من بهتر بود یعنی ابوبکر انجام داده است. و اگر ترک کنم به درستی کاری کردم که کسی که بهتر از من بود یعنی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ترک کرده نموده است.
تفتازانی از بزرگترین دانشمندان علم کلام اهل سنت تصریح کرده است:
والنص منتف فی حق ابیبکر؛
هیچ نصی (دلیل قرآنی و روائی) در باره خلافت ابوبکر وجود ندارد.
آیا
اجماع بر خلافت ابوبکر منعقد شده؟
علمای اهل سنت وقتی دیدهاند که نصی برای اثبات خلافت ابوبکر نیست، به اجماع پناه بردهاند و ادعا نمودهاند که
صحابه با اجماع او را انتخاب کردهاند؛ در حالی این که ادعا نیز با صحیحترین روایات اهل سنت سازگار نیست؛ چنانچه بخاری در صحیح خود نقل کرده است که عمر بن خطاب سخنرانی کرد و گفت:
کَانَتْ بَیْعَةُ اَبِی بَکْرٍ فَلْتَةً... وَلَکِنَّ اللَّهَ وَقَی شَرَّهَا. وَلَیْسَ فیکم من تُقْطَعُ الْاَعْنَاقُ الیه مِثْلُ ابی بَکْرٍ من بَایَعَ رَجُلًا من غَیْرِ مَشُورَةٍ من الْمُسْلِمِینَ فلا یتابع هو ولا الذی تابعه تَغِرَّةً اَنْ یُقْتَلَا؛
مبادا کسی در میان شما باشد که همانند ابوبکر که کسانی به سوی او تمایل پیدا کنند؛ اگر با کسی بدون
مشورت با مسلمانان بیعت شود، از او پیروی نمیشود؛ زیرا هم کسی که با او بیعت شده و هم کسی که بیعت کردهاند، خود را در معرض کشتن قرار میدهند.
قرطبی از بزرگترین مفسران اهل سنت تصریح کرده است که عمر به تنهایی ابوبکر را انتخاب کرد و هیچ اجماعی در کار نبوده است:
فان عقدها واحد من اهل الحلّ والعقد فذلک ثابت... ودلیلنا: انّ عمر - رض - عقد البیعة لابی بکر ولم ینکر احد من الصحابة ذلک؛
اگر خلافت توسط یکی از اهل حلّ و عقد شکل گرفت خلافت ثابت میگردد.... دلیل ما برای این مدعا این است که: عمر به تنهایی برای ابوبکر بیعت گرفت و هیچکدام از صحابه منکر نشدند.
همچنین بخاری در صحیح خود از زبان عمر بن خطاب نقل کرده است که تمام
انصار و نیز علی بن ابیطالب (علیهالسلام)،
زبیر بن عوام و تمام طرفداران آنها با خلافت ابوبکر مخالف بودند:
اَنَّ الاَنْصَارَ خَالَفُونَا وَاجْتَمَعُوا بِاَسْرِهِمْ فِی سَقِیفَةِ بَنِی سَاعِدَةَ، وَخَالَفَ عَنَّا عَلِیٌّ وَالزُّبَیْرُ وَمَنْ مَعَهُمَا...؛
تمامی انصار با ما مخالفت کردند و در
سقیفه بنیساعده جمع شدند، و نیز علی (علیهالسّلام) و زبیر و کسانی که همراه آنها بودند، با ما مخالفت کردند.
و ابن تیمیه، در منهاج السنة مینویسد:
وکان اکثر بنی عبد مناف ـ من بنی امیة وبنیهاشم وغیرهمـ لهم میل قوی الی علیّ بن ابی طالب یختارون ولایته؛
بیشتر
بنیعبدمناف ـ از
بنیامیه و
بنیهاشم و سایر قبایل ـ علاقه فراوانی داشتند که خلافت علی بن ابیطالب را بپذیرند.
و
طبری و
ابناثیر در تاریخشان نقل کردهاند که تمام انصار و یا بعضی از آنها گفتند که ما تنها با علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) بیعت میکنیم:
فقالت الانصار او بعض الانصار: لا نبایع الاّ علیّاً.
و در بخاری به نقل از
عائشه آمده است که
حضرت زهرا و امیرمؤمنان (علیهماالسّلام) تا شش ماه با ابوبکر بیعت نکردند:
عن عائشة: ... وَعَاشَتْ
[
فَاطِمَةُ
]
بَعْدَ النَّبِیِّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سِتَّةَ اَشْهُر... وَلَمْ یَکُنْ علی یُبَایِعُ تِلْکَ الاَشْهُرَ؛
(حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) ) بعد از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شش ماه زنده بود... و علی در این مدت هرگز با او (ابوبکر) بیعت نکرد.
و
ابنحزم اندلسی در باره اجماعی که علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) آن را قبول نداشته باشد، گفته است:
ولعنة اللّه علی کلّ اجماع یخرج عنه علی بن ابی طالب ومن بحضرته من الصحابة؛
لعنت خداوند بر هر اجماعی که علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) و اصحابی که در محضرش هستند در آن جمع حضور نداشته باشند.
آیا در خلافت ابوبکر
دموکراسی حاکم بود و به زور متوسل نشدند؟
بخاری در صحیح خود به نقل از عائشه مینویسد که عمر بن خطاب در زمان انتخاب ابوبکر مردم را میترساند و در میان مردم نفاق وجود داشت:
خَوَّفَ عُمَرُ النَّاسَ وَاِنَّ فِیهِمْ لَنِفَاقًا.
و طبری در تاریخ خود مینویسد که عمر بن خطاب پس به خلافت رسیدن ابوبکر میگفت:
ما هو الاّ ان رایت اسلم، فایقنت بالنصر؛
هنگامی که
قبیله اسلم را که دیدم یقین به پیروزی پیدا کردم.
قبیله اسلم همان قبیله چماق به دست میباشد که از مردم به زور برای خلیفه بیعت میگرفت.
آیا نماز ابوبکر به جای پیامبر دلیل بر خلافت اوست؟
علمای اهل سنت وقتی دیدهاند که دستشان از
دلیل و
نص خالی است، به قضیه نماز خواندن ابوبکر در زمان بیماری
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) استناد کردهاند و میگویند که اگر او شایستگی خلافت دنیوی را نداشت، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) او را به امامت نماز که امامت اخروی است نمیگماشت؛ در حالی که طبق روایت صحیح بخاری هنگامی که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فهمید که ابوبکر به مسجد رفته تا امامت جماعت را به عهده گرفته است، برای این که برای او طرفدارانش دستاویزی برای آینده نشود، به مسجد رفت و ابوبکر را کنار زد و ابوبکر کناری ایستاد و تنها مکبر بود و با صدای بلند تکبیر میگفت:
وَاَبُو بَکْر یُسْمِعُ النَّاسَ التَّکْبِیرَ؛
ابوبکر صدای تکبیر را به مردم میرساند.
همچنین در کتاب
های اهل سنت آمده است که تعدادی از صحابه در زمان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به دستور آن حضرت
امام جماعت بودهاند.
ابیداود در
سنن خود مینویسد:
اسْتَخْلَفَ ابْنَ اُمِّ مَکْتُومٍ یَؤُمُّ النَّاسَ وَهُوَ اَعْمَی؛
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
ابن اممکتوم را که شخصی نابینا بود به امامت مردم در نماز برگزیدند.
حتی علمای اهل سنت تصریح کردهاند که خود رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پشت سر
عبدالرحمن بن عوف نماز خوانده است:
النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) صَلَّی خَلْفَ عبد الرحمن بن عَوْفٍ؛
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وسلّم پشت سر عبدالرحمن بن عوف نماز خواند.
پس اگر نماز گذاردن کسی به جای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دلیل بر خلافت اوست، چرا عبدالله بن اممکتوم و یا عبدالرحمن بن عوف جانشین پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نشدند؟
از این گذشته، علمای اهل سنت نقل کردهاند که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود:
من اصل الدین الصلاة خلف کل بر و فاجر؛
جواز نماز خواندن پشت سر هر نیک و بدکاری، از اصل دین است.
پیش از این خواندیم که علمای اهل سنت برای اثبات مشروعیت خلافت ابوبکر، به اجماع استدلال کردهاند، حال سؤال این است که اگر مبنای خلافت با
شورا و اجماع صحابه است، چرا عمر توسط ابوبکر نصب شد، چرا برای انتخاب او نیز شورا تشکیل نشد؟
ابناثیر در
اسد الغابه مینویسد که ابوبکر گفت:
انی استخلفت علیکم بعدی عمر بن الخطاب، فاسمعوا له واَطیعوا؛
ابوبکر گفت: من بعد از خودم بر شما عمر بن خطاب را جانشین قرار دادم، حرفشنو و مطیع او باشید.
و
ابنحبان در کتاب
الثقات مینویسد که ابوبکر در هنگام انتخاب عمر گفت:
اللهم ولیته بغیر امر نبیک؛
خدایا من عمر را بدون اجازه پیامبرت، ولی امر مسلمانها قرار دادم.
هنگامی که ابوبکر، عمر بن خطاب را انتخاب کرد، صحابه به شدت اعتراض کردند؛ چنانچه
ابن ابیشیبه مینویسد:
ان ابا بکر حین حضره الموت ارسل الی عمر یستخلفه فقال الناس: تستخلف علینا فظاً غلیظاً، ولو قد ولینا کان افظ واغلظ، فما تقول لربک اذا لقیته وقد استخلفت علینا عمر؛
وقتی
ابوبکر در حال
احتضار قرار گرفت، کسی را به دنبال عمر فرستاد تا او را جانشین خود کند، مردم گفتند: کسی را بر ما مسلط میکنی که خشن و بداخلاق است، اگر او حکومت را به دست گیرد، سختگیرتر و خشنتر خواهد شد، جواب خدا را چه خواهی داد که عمر را بر ما مسلط میکنی؟
سند این روایت صحیح و تمام روات آن ثقه هستند:
وکیع بن الجراح: ثقة.
اسماعیل بن ابیخالد: ثقة.
زُبید بن الحارث: ثقة.
همچنبن
ابنسعد به نقل از عائشه مینویسد که علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) و
طلحه نیز اعتراض کردند:
لما حضرت ابا بکر المتوفی استخلف عمر فدخل علیه علی وطلحة فقالا من استخلفت قال عمر قالا فماذا انت قائل لربک قال بالله تعرفانی لانا اعلم بالله وبعمر منکما؛
وقتی زمان مرگ ابوبکر فرا رسید، عمر را به جانشینی خویش انتخاب کرد؛ پس علی و طلحه به نزد او آمده و گفتند: چه کسی را انتخاب کردهای؟ پاسخ داد عمر را! گفتند: با این کار، پاسخ پروردگارت را چه خواهی داد؟ ابوبکر گفت: خدا را به من میشناسانید؟ من به خدا و به عمر از شما داناتر هستم.
سند این روایت نیز صحیح است:
الضحاک بن مخلد. وثقه
ابنمعین و
العجلی.
عبیدالله بن ابیزیاد: وثقه العجلی. و
الحاکم.
یوسف بن ماهک: وثقه ابنمعین و
النسائی.
حتی
ابنتیمیه حرانی نیز اعتراف کرده است که صحابه معترض بودهاند:
وقد تکلّموا مع الصدیق فی ولایة عمر وقالواماذا تقول لربک وقد ولیت علینا فظا غلیظا؟ فقال: ابالله تخوفونی!؛
صحابه با ابوبکر در باره جانشینی عمر با او صحبت (اعتراض) کردند و گفتند: چرا یک فرد خشن و تند را بر خلافت برگزیدهای؟ فردا جواب خدا را چه خواهی داد؟ ابوبکر گفت: من را از خدا میترسانید؟!
شورای ۶ نفره خلافت عثمان توسط مردم انتخاب شدند یا توسط شخص عمر:
اهل سنت برای اثبات مشروعیت خلافت عثمان به انتخاب او توسط شورای شش نفره استناد کردهاند. برای ابطال این قضیه نیز دلایل متعددی وجود دارد؛ از جمله:
عمر بن خطاب معتقد به شوری نبود!
در کتاب
های اهل سنت روایات وجود دارد که ثابت میکند خلیفه دوم به شورا اعتقاد نداشته است و تصریح میکرد که اگر اشخاصی زنده بودند، آنها را خودش انتخاب میکرد نه این که انتخاب را به شورا واگذار کند؛ از جمله عبارات ذیل از او نقل شده است:
لو کان سالم حیا ما جعلتها شوری.
لو کان سالم حیا ما تخالجنی الشک فی تولیته علیکم او فی تامیره؛
اگر سالم زنده بود شک و تردیدی راجع به سرپرست (
خلیفه) قرار دادن او بر شما در من پیدا نمیشد.
لو ادرکت ابا عبیدة بن الجراح لولیته... ولو ادرکت معاذ بن جبل ثم ولیته... ولو ادرکت خالد بن الولید ثم ولیته؛ اگر
ابوعبیده جراح زنده بود او را سرپرست (خلیفه) شما قرار میدادم.... اگر
معاذ بن جبل و یا
خالد بن ولید زنده بود او را سرپرست (خلیفه) شما قرار میدادم.
دستور قتل مخالفین در شورای عمر، مظهر
دموکراسی یا
دیکتاتوری!
تعدادی از علمای اهل سنت نقل کرده که عمر بن خطاب دستور داد که این شش نفر با همدیگر مشورت کنند و اگر کسی از آنها بر خلاف دیگران نظر داد، گردن او را بزنید:
وقال (عمر بن الخطاب) للمقداد بن الاسود اذا وضعتمونی فی حفرتی فاجمع هؤلاء الرهط فی بیت حتی یختاروا رجلا منهم وقال لصهیب صل بالناس ثلاثة ایام وادخل علیا وعثمان والزبیر وسعدا وعبد الرحمن بن عوف وطلحة ان قدم واحضر عبدالله بن عمر ولا شیء له من الامر وقم علی رؤوسهم فان اجتمع خمسة ورضوا رجلا وابی واحد فاشدخ راسه او اضرب راسه بالسیف وان اتفق اربعة فرضوا رجلا منهم وابی اثنان فاضرب رؤوسهما فان رضی ثلاثة رجلا منهم وثلاثة رجلا منهم فحکموا عبدالله بن عمر فای الفریقین حکم له فلیختاروا رجلا منهم فان لم یرضوا بحکم عبدالله بن عمر فکونوا مع الذین فیهم عبد الرحمن بن عوف واقتلوا الباقین ان رغبوا عما اجتمع علیه الناس
عمر بن خطاب به
مقداد بن اسود گفت: وقتی مرا داخل
قبر گذاشتید، این ۶ نفر را در یک خانهای جمع کنید تا اینها یک نفر را از میان خودشان برای خلافت انتخاب کنند. به
صُهیب هم گفت: تو ۳ روز برای مردم
نماز بخوان و علی و عثمان و زبیر و
سعد بن ابیوقاص و عبدالرحمن بن عوف و طلحه (اگر بود) را جمع کنید و
عبدالله بن عمر (پسر مرا) هم حاضر شود (و او حق رای ندارد) و با شمشیر، بالای سر این ۶ نفر بایست. اگر ۵ نفر اتفاق نظر داشتند و یک نفر را برای خلافت انتخاب کردند و نفر ششم با آنان مخالفت کرد، سر او را با شمشیر بشکافت (یا سرش را با شمشیر بزن). اگر ۴ نفر اتفاق نظر داشتند و ۲ نفر مخالفت کردند، سر آن ۲ نفر را بزن و اگر ۳ نفر روی یک نفر اتفاق نظر داشتند و ۳ نفر دیگر روی یک نفر دیگر اتفاق نظر داشتند، عبدالله بن عمر حَکَم است و نظر هر کدام را قبول داشت، حُکْم همان است. اگر نظر عبدالله بن عمر را قبول نکردند، نظر آن گروهی مورد قبول است که عبدالرحمن بن عوف در آن گروه است و اگر بقیه مخالفت کردند، آنها را بکشید.
طبق این روایت، عمر بن خطاب دستور داد که فرزند عبدالله داور نهایی است و اگر افراد شورا به نتیجه نرسیدند، او داوری خواهد کرد. حال سؤال این است که عبدالله عمر که صلاحیت
طلاق زن خود را ندارد چگونه داوری اساسیترین مسائل
جامعه اسلامی را عهدهدار میشود؟!
ابنسعد متوفای ۲۳۰هـ در کتاب
الطبقات مینویسد:
عن ابراهیم قال: قال عمر من اَسْتَخْلِفُ؟ لَوْ کَانَ اَبُو عُبَیْدَةَ بنُ الْجَرَّاحِ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ: یَا اَمِیرَ المُؤْمِنِینَ فَاَیْنَ اَنْتَ مِنْ عَبْدِ اللَّهِ بن عُمَرَ؟ فَقَالَ: قَاتَلَکَ اللَّهُ وَاللَّهِ مَا اَرَدْتَ اللَّهَ بِهَذَا اَسْتَخْلِفُ رَجُلاً لَیْسَ یُحْسِنُ یُطَلقُ امْرَاَتَهُ.
از ابراهیم نقل شده است که عمر گفت: من چه کسی را خلیفه کنم؟ اگر ابوعبیدة بن جراح بود، او را خلیفه میکردم. مردی به او گفت: ای امیرالمومنین! چرا پسرت عبدالله را خلیفه نمیکنی؟ عمر گفت: خداوند تو را بکشد! (این چه حرفی است که میزنی؟!) به خدا قسم! خداوند را با این سخنت در نظر نگرفتهای. آیا مردی را خلیفه کنم که نمیتواند همسرش را طلاق بدهد؟!
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) توسط خداوند انتخاب و توسط
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) معرفی شده است؛ اما از آن طرف هیچ دلیلی برای اثبات مشروعیت خلافت خلفای سهگانه حتی در کتاب
های اهل سنت وجود ندارد.
موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «اثبات امامت در پنج دقیقه»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۷/۰۴/۱۲. دانشنامه کلام اسلامی، مؤسسه امام صادق علیهالسلام، برگرفته از مقاله «امامت»، شماره ۶۹.