• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اسلام آوردن عمر (منابع اهل‌سنت)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



اهل‌سنت اسلام‌آوردن عمر بن خطاب را بگونه‌ای نقل کرده‌اند که فضیلت بزرگی برای او محسوب می‌شود چراکه عمر آن‌قدر شجاع و دلاور بود که با اسلام‌آوردن او ضربه بزرگی به مشرکان به شمار می‌رفت و اسلام با ایمان‌آوردن او عزیز می‌شد، در حالی‌که این مساله با روایتی که در صحیح‌ترین کتاب اهل‌سنت بعد از قرآن نقل شده است، کاملا در تعارض است؛ بلکه عمر به شدت از مسلمان‌شدن می‌ترسید و از ترس این‌که توسط مشرکان کشته نشود در خانه خود مخفی شده بود؛ اما با تضمینی که عاص بن وائل به او داد، علنا اسلام را پذیرفت.



زمانی که پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در مکه مبعوث شده و دین اسلام را در میان مردم به صورت علنی اعلام فرمود، با مخالفت قریش و به ویژه سران آن‌ها روبرو شدند. از آن جای که سران قریش قدرت گرفتن دین اسلام را با منافع خود در تضاد می دیدند، در برابر رشد روز افزون دین مبین اسلام وحشت کرده و جنگ همه جانبه‌ای را آغاز کردند؛ تا جایی که هر کسی را که مسلمان می‌شد؛ به ویژه اگر از بردگان و کنیزان بود، به شدت مورد آزار و اذیت قرار می دادند تا از دین اسلام دست بکشند.
نمونه بارز آن کشته شدن یاسر و همسرش سمیه، پدر و مادر عمار بود که تحت شکنجه مشرکان قریش به شهادت رسیدند.

عمر بن الخطاب نیز که از سران قریش به شمار می‌آمد، طبق شهادت بزرگان اهل سنت، از کسانی بود که در برابر دین اسلام و پیامبر گرانقدر اسلام مقاومت شدیدی می‌کرد و هر کسی را که مسلمان می‌شد آزار و شکنجه قرار می داد؛ تا آن‌جا که بسیاری از مشرکین از ترس وی اسلام نمی‌آوردند و یا اسلام خود را مخفی می‌کردند و اگر اسلام آنان علنی می‌شد توسط عمر بن خطاب شکنجه می‌شد. ما در این‌جا فقط به دو مورد اکتفا می‌کنیم.


اهل‌تسنن ایمان‌آوردن عمر را مایه عزت اسلام می‌دانند.

۲.۱ - اذیت و آزار مسلمانان توسط عمر

ذهبی در تاریخ الاسلام و بسیاری دیگر از بزرگان اهل سنت نوشته‌اند:
عن عبد العزیز بن عبدالله بن عامر بن ربیعة عن امه لیلی قالت: کان عمر من اشد الناس علینا فی اسلامنا فلما تهیانا للخروج الی الحبشة جاءنی عمر وانا علی بعیر نرید ان نتوجه فقال: الی این یا‌ام عبدالله؟ فقلت: قد آذیتمونا فی دیننا فنذهب فی ارض الله حیث لا نؤذی فی عبادة الله فقال: صحبکم الله ثم ذهب فجاء زوجی عامر بن ربیعة فاخبرته بما رایت من رقة عمر بن الخطاب فقال: ترجین ان یسلم؟ قلت: نعم قال: فوالله لا یسلم حتی یسلم حمار الخطاب. یعنی من شدته علی المسلمین.

عبدالله بن عامر بن ربیعه از مادرش لیلی نقل می‌کند که گفت: عمر از سخت‌گیر‌ترین مردمان در مورد اسلام‌آوردن ما بود (مانع ما می‌شد)؛ وقتی که خواستیم به حبشه برویم عمر به نزد من آمد در حالیکه من بر شتری بودم و می‌خواستم که به راه بیفتم؛ پس گفت: ای‌ ام عبدالله به کجا می‌روی؟ پاسخ دادم: شما ما را به خاطر دینمان آزار دادید؛ پس در زمین خدا به جایی می‌رویم که به خاطر بندگی خدا آزار نشویم! پس گفت: خدا همراه شما باشد؛ پس شوهرم عامر بن ربیعة به نزد من آمد و او را از آنچه که دیده بودم یعنی آرام شدن عمر، با خبر کردم؛ پس او به من گفت: آیا امید داری که اسلام بیاورد؟ پاسخ دادم: آری؛ گفت: قسم به خدا او اسلام نمی‌آورد تا اینکه الاغ خطاب هم اسلام آورد (یعنی حتی اگر الاغ هم اسلام بیاورد او اسلام نمی‌آورد) از بس که بر مسلمانان سخت‌گیر بود.

۲.۲ - نحوه اسلام‌آوردن عمر

بسیاری از علمای اهل سنت و از جمله ذهبی در تاریخ الاسلام، محمد بن سعد در الطبقات الکبری و ابن‌عساکر در تاریخ دمشق، اسلام آوردن عمر را این‌گونه نقل کرده‌اند:
عن انس بن مالک قال: خرج عمر رضی الله عنه متقلدا السیف فلقیه رجل من بنی زهرة فقال له: این تعمد یا عمر؟ قال: ارید ان اقتل محمدا!
قال: وکیف تامن فی بنی‌هاشم وبنی زهرة وقد قتلت محمدا؟
فقال: ما اراک الا قد صبات. قال: افلا ادلک علی العجب ان ختنک واختک قد صبآ وترکا دینک.
فمشی عمر فاتاهما وعندهما خباب فلما سمع بحس عمر تواری فی البیت فدخل فقال: ما هذه الهینمة؟ وکانوا یقرءون طه قالا: ما عدا حدیثا تحدثناه بیننا قال: فلعلکما قد صباتما؟ فقال له ختنه: یا عمر ان کان الحق فی غیر دینک؟ فوثب علیه فوطئه وطئا شدیدا فجاءت اخته لتدفعه عن زوجها فنفحها نفحة بیده فدمی وجهها فقالت وهی غضبی: وان کان الحق فی غیر دینک انی اشهد ان لا اله الا الله وان محمدا عبده ورسوله.
فقال عمر: اعطونی الکتاب الذی هو عندکم فاقراه وکان عمر یقرا الکتاب فقالت اخته: انک رجس وانه لا یمسه الا المطهرون فقم فاغتسل او توضا فقام فتوضا ثم اخذ الکتاب فقرا (طه) حتی انتهی الی: (اننی انا الله لا اله الا انا فاعبدنی واقم الصلاة لذکری)
فقال عمر: دلونی علی محمد فلما سمع خباب قول عمر خرج فقال: ابشر یا عمر فانی ارجو ان تکون دعوة رسول الله صلی الله علیه وسلم لک لیلة الخمیس: اللهم اعز الاسلام بعمر بن الخطاب او بعمرو بن هشام. وکان رسول الله صلی الله علیه وسلم فی اصل الدار التی فی اصل الصفا.
فانطلق عمر حتی اتی الدار وعلی بابها حمزة وطلحة وناس فقال حمزة: هذا عمر ان یرد الله به خیرا یسلم وان یرد غیر ذلک یکن قتله علینا هینا قال: والنبی صلی الله علیه وسلم داخل یوحی الیه فخرج حتی اتی عمر فاخذ بمجامع ثوبه وحمائل السیف فقال: ما انت بمنته یا عمر حتی ینزل الله بک من الخزی والنکال ما انزل بالولید بن المغیرة؟ فهذا عمر اللهم اعز الاسلام بعمر فقال عمر: اشهد ان لا اله الا الله وانک عبدالله ورسوله.

از انس بن مالک روایت شده است که عمر در حالیکه شمشیر به همراه داشت از خانه بیرون شد؛ پس شخصی از بنی‌زهره او را دید و گفت: ‌ای عمر، قصد کجا داری؟
پاسخ داد: می‌خواهم محمد را بکشم! !
گفت: اگر محمد را بکشی، چگونه از بنی‌هاشم و بنی‌زهره در امان خواهی بود؟
عمر پاسخ داد: به گمانم که تو نیز دست از دین خود برداشته‌ای (و مسلمان شده‌ای)
آن شخص گفت: آیا می‌خواهی تو را بر چیزی شگفت، راهنمایی کنم؟ داماد تو و خواهرت نیز از دین خویش بیرون شده‌اند! ! !
پس عمر به راه افتاده و به نزد ایشان رفت؛ خباب نیز در آنجا بود و وقتی که آمدن عمر را احساس کرد در خانه پنهان شد؛ عمر گفت: این سر و صداها چیست؟ - ایشان سوره طاها را تلاوت می‌کردند - پاسخ دادند: چیزی جز سخنانی که به هم می‌گفتیم نبود؛ عمر گفت: و شاید شما از دین بیرون شدید؟
داماد عمر به او پاسخ داد: ‌ای عمر؛ اگر حق در غیر دین تو باشد چه خواهی کرد؟
عمر بر او جهیده و او را لگد کوب نمود، پس خواهرش هم آمد تا از شوهرش دفاع کند اما عمر چنان با دست بر صورت او کوبید که صورت او خونین شد؛ پس خواهرش در حال عصبانیت گفت: اگر حق در غیر دین تو باشد پس من شهادت می‌دهم که خدایی جز خدای یگانه نیست و محمد بنده و فرستاده اوست.
پس عمر گفت: کتابی‌را که در نزد شماست به من بدهید - عمر خواندن می‌دانست - پس خواهرش به او گفت: تو کثیف هستی و غیر از پاکیزگان نباید این کتاب را لمس کنند؛ برخیز و غسل بنما یا وضو بگیر؛ پس او وضو گرفت و کتاب را گرفته و خواند: طه؛ تا به این‌جا رسید که «اننی انا الله لا اله الا انا فاعبدنی واقم الصلاة لذکری؛»
عمر گفت: من را به نزد محمد ببرید؛ وقتی که خباب کلام عمر را شنید گفت: بشارت بادت‌ ای عمر؛ امیدوارم که دعای رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در شب پنجشنبه که گفتند: «خدایا اسلام را به وسیله عمر بن خطاب یا عمرو بن هشام عزیز بنما» در مورد تو مستجاب شده باشد؛ و در این هنگام رسول خدا در خانه خویش در پای کوه صفا بودند.
پس عمر به راه افتاده و به در خانه رسول خدا رفت؛ و حمزه و طلحه و عده‌ای نیز درب خانه حضرت بودند؛ پس حمزه گفت: این شخص عمر است که اگر خدا در مورد او خیر مقدر کرده باشد مسلمان می‌شود؛ و اگر غیر این را اراده کرده باشد کشتن او برای ما آسان است؛ رسول خدا نیز در خانه بودند در حالیکه به ایشان وحی صورت می‌گرفت؛ پس از خانه بیرون آمدند و به کنار عمر رسیدند، پس او دست به کمربند و محل بستن شمشیر برد؛ پس حضرت فرمودند: ‌ای عمر نمی‌خواهی بس کنی؟ تا اینکه خداوند همان ذلتی را که بر ولید بن مغیره وارد کرد، بر تو نیز فرود آورد؟ این شخص عمر است، خدایا اسلام را با عمر عزیز بنما! ! ! پس عمر گفت: شهادت می‌دهم که خدایی جز خدای یگانه نیست و اینکه تو بنده و فرستاده خدایی.

۲.۳ - اسلام‌آوردن با تضمین عاص بن وائل

برخی ادعا می‌کنند که قبل از اسلام آوردن عمر، کسی جرات نمی‌کرد در خانه کعبه علنی نماز بخواند و مسلمانان مخفیانه به عبادت می‌پرداختند، با اسلام آوردن عمر مسلمانان شجاع شدند و...
این مساله با روایتی که در صحیح‌ترین کتاب اهل سنت بعد از قرآن نقل شده است، کاملا در تعارض است؛ بلکه به شدت از مسلمان شدن می‌ترسید و از ترس این‌که توسط مشرکان کشته نشود، در خانه خود مخفی شده بود؛ اما با تضمینی که عاص بن وائل به او داد، علنا اسلام را پذیرفت. محمد بن اسماعیل بخاری در صحیح خود می‌نویسد:
حدثنا یحیی بن سُلَیْمَانَ قال حدثنی بن وَهْبٍ قال حدثنی عُمَرُ بن مُحَمَّدٍ قال فَاَخْبَرَنِی جَدِّی زَیْدُ بن عبد اللَّهِ بن عُمَرَ عن ابیه قال بَیْنَمَا هو فی الدَّارِ خَائِفًا اِذْ جَاءَهُ الْعَاصِ بن وَائِلٍ السَّهْمِیُّ ابو عَمْرٍو علیه حُلَّةُ حِبَرَةٍ وَقَمِیصٌ مَکْفُوفٌ بِحَرِیرٍ وهو من بَنِی سَهْمٍ وَهُمْ حُلَفَاؤُنَا فی الْجَاهِلِیَّةِ فقال له ما بَالُکَ قال زَعَمَ قَوْمُکَ اَنَّهُمْ سیقتلوننی ان اَسْلَمْتُ قال لَا سَبِیلَ اِلَیْکَ بَعْدَ اَنْ قَالَهَا اَمِنْتُ فَخَرَجَ الْعَاصِ فَلَقِیَ الناس قد سال بِهِمْ الْوَادِی فقال اَیْنَ تُرِیدُونَ فَقَالُوا نُرِیدُ هذا بن الْخَطَّابِ الذی صبا قال لَا سَبِیلَ الیه فَکَرَّ الناس.

عبد اللّه بن عمر می‌گوید: عمر، در حالی که ترسیده بود، در خانه مانده بود که عاص بن وائل آمد و به او گفت: تو را چه می‌شود؟ گفت: قوم تو می‌گویند که اگر اسلام بیاورم مرا می‌کشند. گفت: بعد از آنکه من تو را امان دادم کسی با تو کاری ندارد. عاص خارج شد مردم را دید که به سوئی می‌روند گفت: کجا می‌روید؟ گفتند: این پسر خطاب را که اسلام آورده می‌جوئیم گفت: کاری به او نداشته باشید؛ پس مردم بازگشتند.

عاص بن وائل، همان کسی است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را مسخره می‌کرد که خداوند درباره او این آیه را نازل کرد:
«اِنَّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئینَ؛ ما شرّ استهزاکنندگان را از تو دفع خواهیم کرد.»

او همان کسی است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را «ابتر» نامید و خداوند در جواب او کوثر را به پیامبرش مرحمت فرمود و خود او را «ابتر» لقب داد:
«اِنَّا اَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَر. فَصَلّ ِ لِرَبِّکَ وَ انحَْرْ. اِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْاَبْتر.»

آیا اگر واقعا، عمر آن‌قدر شجاع و دلاور بود که اسلام آوردن او ضربه بزرگی به مشرکان به شمار می‌رفت و اسلام با ایمان آوردن او عزیز می‌شد، چرا عاص بن وائل که از سرسخت‌ترین دشمنان اسلام بود به او امان داد و مردم را از کشتن او منصرف کرد؟
یا این مطالبی که اهل سنت درباره اسلام آوردن عمر نقل می‌کنند افسانه است، یا عاص بن وائل از این کار هدفی داشته و عمر را به خاطر مسائل دیگر به اسلام آوردن تشویق کرده است.


۱. ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج۱، ص۵۷۵.    
۲. ابن‌اثیر، علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۶۸۰.    
۳. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، ج۴، ص۱۹۶.    
۴. الحاکم النیسابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک، ج۴، ص۶۵.    
۵. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، السیرة النبویة، ج۲، ص۳۲ - ۳۳.    
۶. ابن‌هشام الحمیری، عبدالملک بن هشام، سیرة النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، ج۱، ص۳۴۲.    
۷. ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج۱، ص۵۷۰.    
۸. ابن شبة النمیری، عمر بن شبه، تاریخ المدینة، ج۲، ص۶۵۷ - ۶۵۹    
۹. ابن‌عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۴۴، ص۳۴ - ۳۵.    
۱۰. محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۲۰۲.    
۱۱. طه/سوره۲۰، آیه۱۴.    
۱۲. البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن اسماعیل (متوفای۲۵۶ه)، صحیح البخاری، ج۵، ص۴۸.    
۱۳. حجر/سوره۱۵، آیه۹۵.    
۱۴. کوثر/سوره۱۰۸، آیه۱-۳.    



موسسه ولی‌عصر، برگرفته از مقاله «نحوه اسلام آوردن عمر بن خطاب در منابع اهل تسنن چگونه آمده است؟».    



جعبه ابزار