• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اصحاب الرس

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



کلیدواژه: قرآن کریم، اصحاب الرس،قوم شعیب، قوم صالح، قوم حنظله.

پرسش: «اصحاب الرس» که در قرآن کریم از آنان یاد شده، در چه زمان و در چه سرزمینی زندگی می‌کردند؟

پاسخ اجمالی: با توجه به این‌که قرآن کریم تنها به ذکر این گروه بسنده کرده و گزارش دیگری از هویت، زمان و مکان زندگی، دین، پیامبر و... آنان را ارائه نکرده است، باید در این زمینه به روایات و نظر مفسران مراجعه کنیم:
۱. آنان گلّه‌دارانی بودند که در کنار چاه آبی گرد آمده و بت‌ها را می‌پرستیدند.
۲. رسّ شهر و یا روستای بزرگی در منطقه «یمامه» بود که پیامبری به نام «حنظله» بر آنان نازل شده و توسط آنان به شهادت رسد که نابودی این امّت را نیز به دنبال داشت.
۳. رسّ چاهی در انطاکیه بود که مردم آن حبیب نجار را به شهادت رساندند.
۴. اصحاب الرسّ باقی مانده قوم صالح (علیه‌السّلام) بودند. و....



در این‌که «اصحاب الرس» چه کسانی بودند، در کدام برهه از تاریخ و در چه سرزمینی زندگی می‌کردند، میان مفسران اختلاف دیدگاه وجود دارد؛ این اختلاف از آن‌جا ناشی می‌شود که قرآن کریم در دو آیه از این مردم یاد می‌کند، اما هیچ گزارشی از هویت، زمان و مکان زندگی، دین، پیامبر و... آنها ارائه نکرده، بلکه تنها به صورت سربسته گفته است که آنان مانند مردمان گذشته به تکذیب پیامبرشان پرداخته و از دعوت او سرپیچی نموده، او را کشتند و سرانجام به عذاب الهی گرفتار و نابود شدند.
«رسّ» در لغت به معنای «اثر جزئی در یک چیز»، «چاه سنگ‌چین شده»،


«معدن»
و ... آمده است.

با این وجود در تفاسیر و روایات، مطالب گسترده‌ و گاه متفاوتی در مورد «اصحاب الرسّ» بیان شده است که صرف نظر از بررسی‌های سندی، در این نوشتار تنها به نقل خلاصه‌ای از برخی گزارش‌ها می‌پردازیم:
۱. اصحاب الرس مردمانی گله‌دار بودند و چاهی داشتند که از آب آن استفاده می‌کردند، و بت‌ها را می‌پرستیدند. خداوند حضرت شعیب (علیه‌السّلام) را به سوی آنها فرستاد و آنان تکذیبش کردند؛ آب چاه فرو رفت و زمین آنها را بلعید.
۲. رس قریه‌ای بود در «یمامه» که مردم آن پیامبری داشتند به نام «حنظله» که او را کشتند و خداوند آنها را نابود کرد.
۳. رس چاهی در انطاکیه بود که مردم آن حبیب نجار را کشتند.
۴. اصحاب الرسّ باقی مانده قوم صالح (علیه‌السّلام) و رسّ آن چاهی بود که در آن‌جا فرود آمده بودند، و این همان چاهی است که در قرآن در وصف او گفته است، «وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشیدٍ».
۵. آنان جماعتی بودند که پیامبری به نام حنظلة بن صفوان در میانشان بود و در آن‌جا کوه بلندی بود که آن‌را فتح می‌نامیدند و سیمرغ، مرغ بزرگی بود که از همه مرغ‌ها بزرگ‌تر بود و بر پرهای وی انواع رنگ‌ها نقش بسته بود و نظر به این‌که دراز گردن بود، آنها آن مرغ را عنقا می‌نامیدند، آن مرغ از آن کوه پایین می‌آمد و تمام مرغ‌ها را صید می‌کرد روزی صید نیافت کودک کوچکی را ربود، روز دیگر دختری صید نمود، مردم آن‌جا شکایت نزد حنظله بردند وی دعا کرد صاعقه او را هلاک گردانید و نسلی از او باقی نگذاشت. پس از آن، این قوم حنظله نبی (علیه‌السّلام) را کشتند، خدای تعالی آنان را هلاک گردانید.
۶. از ابن عباس نقل می‌کنند؛ اصحاب الرس مردمی بودند از آذربایجان که به سبب کشتن پیامبران، درختان و زراعت آنها خشک شد و از گرسنگی و تشنگی مردند.
۷. بر اساس نظر عده‌ای، اصحاب الرس مردم بادیه نشین عرب بودند که بین شام و حجاز زندگی می‌کردند.
۸. در حدیثی امام رضا (علیه‌السّلام) از امام علی (علیه‌السّلام) اصحاب الرسّ مردم گمراهی بودند که خداوند آتشی‌ ملتهب، مانند گنبد بر آنان فرو افکند و بدن‌هایشان در آتش، مانند سرب مذاب ذوب شد.


امام رضا (علیه‌السّلام) اصحاب الرس را چنین معرف می‌کند:
امام علی (علیه‌السّلام) در پاسخ فردی که از اصحاب الرس پرسیده بود، گفت: اصحاب الرس درخت صنوبری را به نام «شاه درخت» می‌پرستیدند، این درخت را «یافث بن نوح» در کنار چشمه‌ای به نام «دوشاب» غرس کرده بود، و این چشمه بعد از طوفان، برای نوح (علیه‌السّلام) حفر شده بود؛ علّت نام‌گذاری آنان به اصحاب الرّسّ این بود که خانه‌های خود را در زمین حفر می‌کردند. زمانشان بعد از حضرت سلیمان (علیه‌السّلام) بود. دوازده قریه در کنار نهری از مشرق زمین به نام رسّ داشتند. آن رود نیز به نام آنان رسّ نامیده شده بود. در آن روزگار نهری پرآب‌تر و شیرین‌تر از آن روی زمین نبود و قریه‌هایی بیشتر و آبادتر از آنها وجود نداشت، نام آنها به ترتیب عبارت بود از: آبان، آذر، دی، بهمن، اسفندار، فروردین، اردیبهشت، خرداد، مرداد، تیر، مهر، شهریور، و بزرگ‌ترین شهر آنان، اسفندار بود که پادشاه در آن می‌زیست، نام او «ترکوذ بن غابور بن یارش‌ ابن سازن بن نمرود بن کنعان» که ای نآخری فرعون زمان ابراهیم (علیه‌السّلام) بود.
آن چشمه و صنوبر در همین شهر بود، و در هر قریه دانه‌ای از میوه آن صنوبر کاشته بودند و آن دانه رشد کرده، درخت عظیمی شده بود، آب آن چشمه و رودخانه‌ها را برمردم ممنوع کرده بودند. نه خود و نه چارپایانشان از آن نمی‌نوشیدند و هر کس چنین می‌کرد او را می‌کشتند و می‌گفتند: این آب، مایه حیات خدایان ما است، و شایسته نیست کسی از حیات و زندگی آنها چیزی کم کند. خود آنها و چارپایانشان از رود رسّ که آبادی‌ها در کنار آن بنا شده بود، استفاده می‌کردند. در هر ماه از سال، در هر قریه، عیدی معیّن کرده بودند که اهل آن قریه جمع شده و بر درخت بزرگ آن آبادی، پشه‌بندی از حریر که دارای انواع نقش و نگار بود نصب می‌کردند، سپس گاو و گوسفند آورده و برای درخت قربانی می‌کردند و بر آن قربانی‌ها هیزم ریخته، آتش می‌زدند و آن‌گاه که دود آن قربانی‌ها به هوا رفته و بین آنها و آسمان حایل می‌شد و دیگر نمی‌توانستند آسمان را ببینند، در برابر درخت، به سجده می‌افتادند و گریه و زاری می‌کردند تا از آنها راضی شود. در این هنگام شیطان می‌آمد و شاخه‌های‌ درخت را حرکت می‌داد و از تنه آن، مانند کودکی فریاد می‌زد که‌ای بندگانم! از شما راضی شدم، راحت و خوشحال باشید، آنان هم سر از سجده برداشته، شراب می‌نوشیدند و موسیقی می‌نواختند و سنج می‌زدند و آن روز و شب را به همان حال سپری می‌کردند و می‌رفتند.
و عجم‌ها نام ماه‌های خود را از نام این آبادی‌ها گرفتند و ماه‌های خود را آبان ماه، آذر ماه، و...نامیدند، چون اهل آن قریه‌ها می‌گفتند این عید فلان ماه است و آن عید فلان ماه و در زمان عید بزرگ‌ترین آبادی، کوچک و بزرگ آنان، در آن شهر جمع می‌شدند و در کنار چشمه و صنوبر، چادری از حریر (که انواع نقش و نگار بر آن بود) برمی‌افراختند. این چادر دوازده در داشت که هر دری مربوط به اهل یک قریه می‌شد. آنان در خارج از چادر در مقابل صنوبر سجده کرده و قربانی‌هایی چند برابر قربانی درخت قریه‌های کوچک‌تر، قربانی می‌کردند، و شیطان نیز به پای آن درخت می‌آمد و صنوبر را به شدّت تکان می‌داد و با صدای بلند از درون آن سخن می‌گفت، و بیش از وعد و وعیدهای تمام شیاطین به آنان وعده و وعید می‌داد، و آنان سر از سجده برمی‌داشتند و از شدّت شادی و نشاط از حال می‌رفتند و از شدّت شراب‌خواری و سرگرم شدن به موسیقی، توان صحبت کردن نداشتند، و دوازده روز و شب، به عدد اعیادشان در تمام سال، به همان حال می‌گذراندند و می‌رفتند.
چون کفر به خدا، و عبادت غیر خدا در میان آنان طولانی گشت، خداوند عزّ و جلّ پیامبری از بنی اسرائیل از فرزندان «یهودا پسر یعقوب» سوی آنان فرستاد و مدّت زمانی طولانی در بین آنان بوده و آنان را به عبادت خداوند و شناخت و ربوبیّت او دعوت می‌کرد، ولی از او پیروی نکردند، و وقتی آن پیامبر دید که آنان به شدّت غرق در گمراهی هستند و دعوت او را به سوی رشد و رستگاری ردّ می‌کنند، در عید شهر بزرگ آنها شرکت کرد و گفت: خدایا این بندگان تو، جز تکذیب من و کفر به تو کار دیگری نمی‌کنند، و درختی را که نه فایده و نه ضرر دارد، می‌پرستند. تمام درختانشان را خشک کن و قدر و عظمت خود را به آنان بنمایان، صبح روز بعد، درخت‌ها خشک شد. این مطلب آنان را ترساند و احساس‌ عجز و ناامیدی کردند و به دو گروه تقسیم شدند، گروهی گفتند این مرد که ادّعا می‌کند رسول خدای آسمان و زمین است، خدایان شما را جادو کرده است تا شما را از خدایانتان به سوی خدای خویش متوجّه گرداند، گروه دیگر گفتند: نه، بلکه خدایان شما با دیدن این مرد که از آنان عیب‌جویی می‌کند و در موردشان سخنان نامربوط می‌گوید، و شما را به پرستش خدای دیگری می‌خواند، خشمگین شده‌اند و زیبایی چشم‌نواز خود را از شما پوشانده‌اند تا شما نیز برای آنان خشمگین شوید و انتقام آنان را از این مرد بگیرید؛ لذا همگی تصمیم گرفتند که او را بکشند، برای این‌کار لوله‌های بلندی از سرب که دهانه‌های گشادی داشت، تهیه کرده، و آب داخل چشمه را کشیدند؛ در قعر آن چاهی عمیق با دهانه تنگ حفر کردند و پیامبرشان را به درون آن‌انداختند و صخره بزرگی بر دهانه آن نهادند؛ آن‌گاه لوله‌ها را از آب بیرون آوردند و گفتند: اکنون که خدایان دیدند که ما، شخصی را که در باره‌شان به بدی سخن می‌گفت و ما را از پرستش آنان بازمی‌داشت کشتیم، و در زیر بزرگ‌ترین خدایان دفن کردیم تا دلش آرام گیرد، امیدواریم که از ما راضی شده باشند و غنچه‌ها و طراوت آنها مثل گذشته به سوی ما باز گردد، آن مردم در تمام روز، صدای ناله پیامبرشان را می‌شنیدند که می‌گفت: «خدای من، تنگی جا و شدّت ناراحتی مرا می‌بینی، به ناتوانی و درماندگی‌ام رحم کن و زودتر قبض روحم فرما، و اجابت دعایم را تاخیر نینداز». بدین وسیله آن پیامبر از دنیا رفت. در این‌هنگام خدای عزّ و جلّ به جبرئیل فرمود: ‌ای جبرئیل! آیا این بندگان من که صبر و بردباری من آنها را فریب داده و خود را از خشم من در امان می‌پندارند و کس دیگری غیر از من را می‌پرستند و پیامبر مرا کشته‌اند، گمان می‌کنند که در مقابل غضب من توان مقاومت دارند، یا آیا می‌توانند از محدوده قدرت من خارج شوند؟ چگونه؟! و حال آن‌که من از کسی که مرا نافرمانی کند و از عقاب من نهراسد، خودم انتقام خواهم گرفت، و به عزّت و جلالم قسم یاد کرده‌ام که آنان را مایه عبرت اهل عالم قرار دهم، و خداوند، آنها را در آن عیدشان جز با بادهای سرخ رنگ به هراس نیفکند، آنان در آن طوفان حیران شده به هراس افتاده بودند و به یکدیگر پناه می‌بردند که زمین در زیر پاهایشان به گوگردی مشتعل تبدیل شد و ابری سیاه بر آنان سایه افکند و آتشی‌ ملتهب، مانند گنبد بر آنان فرو افکند و بدن‌هایشان در آتش، مانند سرب مذاب ذوب شد.
[۱۵] شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج‌۱، ص۴۱۹- ۴۲۶، ترجمه، مستفید، حمید‌رضا، غفاری، علی‌اکبر، تهران، نشر صدوق، چاپ اول، ۱۳۷۲ش.(با دخل و تصرف).



با توجه به آنچه در ارتباط با اصحاب الرس بیان شد؛ آنان علاوه بر پرستش بت‌ها و کشتن رسولان الهی که برای هدایت آنان مبعوث شده بودند، اولین قومی بودند که کار زشت و ناپسند مساحقه در میان زنان آنها رواج یافت!


۱. فرقان/سوره۲۵، آیه۳۸.    
۲. ق/سوره۵۰، آیه۱۲.    
۳. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص۳۵۲، تحقیق، داودی، صفوان عدنان، دمشق، بیروت، دارالقلم‌، الدار الشامیة، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.    
۴. طریحی، فخر‌الدین، مجمع البحرین، ج‌۲، ص۱۷۵، تحقیق، حسینی‌، سید احمد، تهران، کتابفروشی مرتضوی، چاپ سوم، ۱۳۷۵ش.    
۵. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج‌۶، ص۹۸، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.    
۶. ر.ک:طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‌۷، ص۲۶۶، مقدمه، بلاغی‌، محمد‌جواد، تهران، ناصر‌خسرو، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش.    
۷. ر.ک:طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‌۷، ص۲۶۶، مقدمه، بلاغی‌، محمد جواد، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش.    
۸. ر.ک:طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‌۷، ص۲۶۶، مقدمه، بلاغی‌، محمد جواد، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش.    
۹. بیضاوی، عبدالله بن عمر، انوار التنزیل و اسرار التاویل، ج‌۴، ص۱۲۴.    
۱۰. حج/سوره۲۲، آیه۴۵.    
۱۱. زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج‌۳، ص۲۸۰، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ سوم، ۱۴۰۷ق.    
۱۲. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج‌۱۳، ص۳۲.    
۱۳. ابن ابی‌الحدید، عبد‌الحمید، شرح نهج البلاغه، ج‌۱۰، ص۹۵، قم، کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.    
۱۴. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج‌۱، ص۲۰۵- ۲۰۸، محقق، مصحح، لاجوردی، مهدی، تهران، نشر جهان، چاپ اول، ۱۳۷۸ق.    
۱۵. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج‌۱، ص۴۱۹- ۴۲۶، ترجمه، مستفید، حمید‌رضا، غفاری، علی‌اکبر، تهران، نشر صدوق، چاپ اول، ۱۳۷۲ش.(با دخل و تصرف).
۱۶. برقی، احمد بن محمد، المحاسن، ج‌۱، ص۱۱۴، محقق، مصحح، محدث، جلال الدین، ‌ قم، دار الکتب الاسلامیة، چاپ دوم، ۱۳۷۱ق.    
۱۷. ر.ک:طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج‌۷، ص۲۶۶، مقدمه، بلاغی‌، محمد‌جواد، تهران، ناصر‌خسرو، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش.    
۱۸. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج‌۱۴، ص۳۲.    



پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «اصحاب الرس» تاریخ بازیابی۱۳۹۹/۱۱/۲۳.    



جعبه ابزار