افسانه ارم (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
افسانه اِرَم یکی از مباحث تفسیری، در ذیل کلمه قرآنی «
ارم» مطرح شده که طبق نظر بیشتر مفسرین این داستان واقعیت ندارد.
در شرح و تفسیر «اِرَم»
افسانهی به کتب اسلامی راه یافته که ریشه آن به
وهب بن منبّه میرسد و
کعب الاحبار یهودی بر آن صحّه گذاشته است.
لازم است به آن اشاره شود.
وهب بن منبّه گوید: عبد اللَّه بن ابی قلابه، برای پیدا کردن
شتر خود در صحراهای
عدن میگشت ناگاه به شهری رسید، اطراف آن قلعه بود، عبد اللَّه گمان کرد که در آنجا کسی هست، وارد قلعه شد، دو درب بسیار بزرگ دید، که با یاقوتهای سفید و سرخ مرصّع بودند کاخهائی دید که بالای آنها غرفهها و غرفههای دیگر که از
طلا و
نقره و
لوءلوء و
یاقوت بنا شده بودند...
و کاخها با لئالی و
مشک و
زعفران مفروش (شن ریزی) شده بود، چشمههائی از نقره دید که آب آنها از آفتاب روشنتر بود... از لوءلوء و زعفران و مشک آنجا مقداری برداشت و بیرون آمد.
قضیّه این شخص به
معاویه رسید، او را احضار کرد و او آنچه دیده بود باز گفت، معاویه گفت:
تا کعب الاحبار را حاضر کردند و از وی در این باره توضیح خواست، کعب گفت: آری آن
بهشت شدّاد است و چنین و چنان بود و در زمان تو مردی که دارای فلان صفات است در طلب شتر خود به آنجا وارد خواهد شد.
سپس، به عبد اللَّه بن ابی قلابه که در آنجا بود نگاه کرد و گفت: به
خدا قسم این همان
مرد است (
مجمع البیان به طور اختصار).
این افسانه چنانکه دیدیم از وهب بن منبّه است و کعب الاحبار آن را تصدیق میکند، حال این دو نفر بر اهل تحقیق روشن است، در کتاب «سیری در اسلام» وضع آن دو را ضمن بحث جاعلین حدیث، آشکار کردهام.
این شهر در کجای دنیاست، کدام کاوشهای علمی و زیر زمینی، وجود آن را تایید میکند؟! در آن روزگار آن همه طلا و نقره و... از کجا جمع شده بود؟!.
زمخشری در
کشّاف از وهب نام نبرده و میگوید: چنین روایت شده، سپس تصدیق کعب در محضر معاویه را نقل میکند.
مجلسی رحمه الله آن را در
بحار ج۱۱ ص۳۶۷ طبع جدید،
بدون ردّ و قبول از کمال الدین
مرحوم صدوق از مردی به نام ابو وائل نقل کرده است. ناگفته نماند: ابو وائل شخصی مجهول الهویّه است و در رجال
مدح و قدحی ندارد. به نظر میآید که این شخص، قضیّه را از وهب و یا کسی که از وهب شنیده نقل کرده است.
صدوق علیه الرحمه آن را در
کمال الدین باب ۵۴ از ابی وائل نقل نموده ولی آن را قبول ندارد و در آخر همان باب میگوید: این قضایا که نقل کردم اعتمادی به آنها ندارم، ولی میبینم که خصمم قبول دارد برای الزام او ایراد میکنم.
و در ذیل افسانه بهشت شداد میگوید اگر بشود گفت که در روی زمین همچو بهشت نادیده هست و کسی جای آن را نمیداند، ولی از طریق خبرها میگویند: هست، پس چرا وجود و غیبت
امام عصر (علیهالسّلام) را از طریق اخبار قبول ندارند، با آنکه خبر بهشت شدّاد از ابی وائل است ولی اخبار قائم (علیهالسّلام) از
حضرت رسول و
ائمه طاهرین علیهم السّلام.! ! ! در
تفسیر بیضاوی و
صافی و
مجمع البحرین به طور اشاره بیآنکه نامی از وهب و کعب برده شود، این افسانه نقل شده است.
ابن کثیر شامی در تفسیر خود، بعد از اشاره به آن میگوید: این از خرافات اسرائیلی است.
مسعودی در
مروج الذهب (ج ۱، ص۳۶۸) گوید: بسیاری از دانایان گفتهاند:
این داستان از خرافات است.
فرید وجدی در
دائرة المعارف گفته:
آنچه گفتهاند: ارم شهری بود از طلا و نقره، نه نصّی دارد و نه مبتنی به دلیلی است،
جرجی زیدان در
تاریخ تمدن اسلام (ج ۱ ص۱۲ ترجمه) آورده: این جزافه گوئیها مبتنی بر اساس نبوده و حدّ اقل آن است که پارهای از عمارات
قوم عاد و
ثمود با جواهرات گرانبها تزیین میشده.
از قرآن مجید، فقط ایناندازه به دست میآید که بنای «ارم» در آن روزگار بینظیر بوده است، امّا بهشتی و شهری با آن طمطراق افسانهای بیش نیست، در خاتمه این نکته را ناگفته نگذاریم که در این باره هر چه جستجو کردیم، حدیثی از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ائمّه (علیهمالسّلام) هر چند ضعیف هم باشد نقل نشده است، و من این مطلب را در کتاب سیری در اسلام مفصّل و روشنتر آوردهام.
قرشی بنابی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «افسانه ارم»، ج۱، ص، ۶۸.