امامزاده عبیدالله بن علی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عبیدالله بن علی بن ابیطالب (علیهالسلام)
فرزند امام علی (علیهالسلام)، مکنا به ابوعلی و مشهور به ابننهشلیّه است. مورخان درباره سیره عبیدالله بن علی (علیهالسّلام)، نظر خوبی ندارند و دچار تردیدند، زیرا عبیدالله، رفتار خوبی، هنگام حیات و پس از شهادت پدر و برادر، نشان نداده است.
مرقد عبیدالله در منطقه مذار بین شهر عزیر و قلعه صالح، از توابع
استان میسان در
کشور عراق واقع شده است.
زیارتگاه، در منطقه مذار، (شهر مذار در زمان
فتح اسلام، شهری بزرگ بوده است، اما اینک بخش اعظم آن، از بین رفته و تنها جزئی با عنوان شهر شرقی، باقی مانده که جزء شهر العزیر است.) بین شهر عزیر و قلعه صالح و پانزده کیلومتری شهر صالح از توابع
استان میسان، کنار یکی از شاخههای فرعی دجله، واقع شده است.
در زمانی که شهر مذار، آباد بود، این مرقد از رونق بسزایی برخوردار بود، پس از مخروبه شدن مذار، زیارتگاه عبیدالله، نزدیک به ۶۵۰ سال متروک ماند، تا اینکه در نیمه
قرن هجدهم میلادی، جماعتی از قبیله عنزه بکری عدنانی، در آنجا مستقر شدند و به ترمیم و بازسازی بنای مرقد عبیدالله پرداختند.
بنای بقعه، مستطیل شکل و مساحت آن، ۲۶۰ متر است، صحن وسیعی نیز به مساحت ۱۴۵۰ متر، بقعه را دربرگرفته و دو طرف آن، حجرههایی برای اسکان زائران، ساخته شده است. پس از ورود از مدخل اصلی که در جانب جنوب قرار دارد، رواقی به ابعاد ۲۱• ۵ متر، مشاهده میشود که پس از عبور از آن، به اتاق مرقد متصل میشود که مربع شکل و هریک از اضلاع آن، هفت متر است و دارای چهار در ورودی، در چهار جهت میباشد که به رواقها و نمازخانهها متصل میشود.
اتاق مرقد، با کاشیهای ساخت کربلا، زینت یافته است. روی قبر، ضریح فلزی قرار دارد که بخشی از آن، از چوب ساج است. گنبد بنا کلاهخودی شکل و به قطر شش متر و ارتفاع یازده متر از سطح زمین است، این بنا در سال ۱۹۹۹ م، بازسازی شده است.
«کی لسترانج»، درباره این زیارتگاه مینویسد:
مذار، در زمان فتح اسلام، شهری بزرگ بوده و آن، مرکز میسان است که به دشت میسان نیز معروف است، آنجا آرامگاه آباد بزرگی است که در آن، ضریح عبیدالله بن علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) قرار دارد و همچنان آرامگاه عبیدالله بن علی در این بقعه، محل زیارت بوده است و در نزدیکی آن، تلهایی است که به آن «بجّه» میگویند و آثار آن، از دوره ساسانی و اسلامی فراتر میرود و چنین میپندارم که آن تلها، آثار شهر مذار کهن باشد.
عبیدالله مکنا به ابوعلی
و مادر او و عبدالله، لیلی، دختر مسعود بن خالد بن مالک بن ربعی بن سلمی بن جندل بن نهشل
است و به «ابن نهشلیّه» شهرت دارد.
برخی، او را از کشته شدگان صحرای کربلا میدانند که گویا با برادرش، عبدالله، اشتباه گرفتهاند.
از تاریخ تولد او، گزارشی به ثبت نرسیده است، اما او در سال ۶۷ ه. ق،
در حالیکه پنجاه سال داشته، کشته شده است.
بنابراین سال تولد او، سال ۱۷ ه. ق است. وی هنگام
شهادت امیرمؤمنان علی (علیهالسّلام)، ۲۳ سال داشت.
مورخان درباره سیره عبیدالله بن علی (علیهالسّلام)، نظر خوبی ندارند و دچار تردیدند، زیرا عبیدالله، رفتار خوبی، هنگام حیات و پس از شهادت پدر و برادر، نشان نداده قضاوت را برای اهل تحقیق، سخت کرده است.
قطبالدین راوندی در باب دوم در معجزات امیرمؤمنان علی (علیهالسّلام)، از
ابیالجارود از
امام محمد باقر (علیهالسّلام)، چنین روایت میکند:
امام علی (علیهالسّلام) فرزندان خود را که دوازده پسر بود، جمع کرد و به آنها فرمود: «
یعقوب نبی (علیهالسّلام) دوازده پسر داشت، وقتی که لحظه مرگش فرا رسید، همه آنها را جمع نمود و به آنها گفت: من وصیت به
یوسف میکنم. فرمان او را اطاعت کنید» آنگاه امام علی (علیهالسّلام) فرمود: «من نیز شما را به
حسن و
حسین وصیت میکنم، پس حرف آن دو را گوش کنید و از آنان اطاعت نمایید». در این هنگام، عبیدالله رو به امام کرد و گفت: «آیا به غیر از محمد بن علی؟»! یعنی
ابنحنفیه.
امام به او فرمود: «آیا در زمان حیات من، بر من جرات پیدا کردی؟ و چنین سخن میگویی «کانّی بک وقد وجدت مذبوحاً فی فسطاطک لا یدری من قتلک، گویا میبینم که در بستر خود سر بریده افتادهای و دانسته نمیشود که چه کسی تو را کشته است.»
مورخان نوشتهاند که عبیدالله بن علی (علیهالسّلام)، پس از قیام
مختار بن عبیده ثقفی، از
حجاز به
کوفه، نزد مختار رفت و از او سهمخواهی نمود، مختار، چیزی به عبیدالله نداد و پرسید: «آیا از مهدی (محمد حنفیه)، نامهای آوردهای؟» گفت: «نه». چند روزی او را زندانی نمود و سپس آزاد کرد و گفت: «از پیش ما برو» عبیدالله نزد از مختار گریخت و به
بصره، پیش
مصعب بن زبیر رفت و به خانه دایی خود،
نعیم بن مسعود تمیمی نهشلی، فرود آمد، سپس مصعب دستور داد، صد هزار درهم به او پرداختند.
مصعب، به پشتوانه حضور عبیدالله در لشکرگاهش، چنین میگفت که ای مردم! مختار دروغ میگوید که به خونخواهی
حسین بن علی (علیهالسّلام)، قیام کرده است، زیرا برادر حسین بن علی (علیهالسّلام)، یعنی عبیدالله، اینجاست و حکومت را میخواهد، اگر مختار راست میگوید، حکومت را به او واگذار کند.
پس از حضور عبیدالله بن علی (علیهالسّلام)، میان مصعب و سپاهیانش، مصعب آماده نبرد با مختار شد، از اینرو دستور داد مردم برای جنگ با دشمنش، مختار، آماده شوند و زمانی را برای حرکت، تعین کرد و در جایی، پایگاه قرار داد، سپس از همان مکان حرکت کرد و «عبیدالله بن عمر بن عبیدالله بن معمر» را در بصره گذاشت.
وقتی مصعب حرکت کرد، عبیدالله بن علی (علیهالسّلام)، از همراهی با او خودداری کرد و میان داییهای خویش ماند، ولی دایی بزرگش، نعیم بن مسعود، همراه مصعب حرکت کرد.
چون مصعب، از بصره دور شد، فرزندان سعد بن زید منات بن تمیم، پیش عبیدالله آمدند و گفتند: «ما نیز داییهای تو هستیم و ما را هم در تو، بهره و نصیبی است. پس پیش ما بیا که دوست میداریم تو را گرامی داریم، عبیدالله پذیرفت و پیش ایشان رفت.
آنان او را میان خود منزل دادند و (میخواستند تا با او، بر خلافت بیعت کنند)، درحالیکه خود کراهت داشت با او، به خلافت
بیعت کردند. عبیدالله بن علی (علیهالسّلام) میگفت: «شتاب مکنید و این کار را انجام مدهید» اما آنان از پذیرش گفتارش، خودداری کردند (و با او بیعت کردند).
این خبر به مصعب رسید و موضوع را برای عبیدالله بن عمر بن عبید الله بن معمر نوشت و او را ناتوان شمرد و گفت: «چگونه از کاری که درباره عبیدالله بن علی (علیهالسّلام) شده است، بیخبر مانده و آگاه نشدهای که با او بیعت کردهاند.»
آنگاه مصعب، دایی عبیدالله بن علی (علیهالسّلام) را فراخواند و به او گفت: «من تو را گرامی داشتم و در کارهای میان خودم و تو، همواره به تو نیکی کردم، چه چیز موجب شد در مورد خواهرزادهات این کار را انجام دهی و او را در بصره بگذاری که مردم را بشوراند و به آنان خدعه و مکر ورزد» نعیم بن مسعود، به خدا سوگند خورد که این کار را او انجام نداده است و یک کلمه از این داستان را نمیداند، مصعب، سخن او را پذیرفت و او را تصدیق کرد.
مصعب گفت: «من برای عبیدالله بن عمر نامه نوشتهام و او را از غفلتی که در این مورد کرده است، سرزنش کردم». نعیم بن مسعود گفت: «هیچکس نباید موجب تحریک بیشتر او گردد، من خودم این موضوع را کفایت میکنم و او را پیش تو میآورم.»
نعیم حرکت کرد و خود را به بصره رساند. افراد خاندان حنظله و عمرو بن تمیم را جمع کرد و با آنان پیش افراد بنی سعد رفت و گفت: «به خدا سوگند! در این کار، برای شما خیری وجود ندارد، گویا میخواهید تمام
قبیله تمیم را به هلاک اندازید. خواهرزادهام را به من بسپرید» آنان ساعتی یکدیگر را سرزنش کردند و سپس عبیدالله بن علی (علیهالسّلام) را به او سپردند و او همراه عبیدالله بیرون آمد و پیش مصعب رفت.
مصعب به عبیدالله گفت: «ای برادر چه چیزی تو را به این کار واداشت؟» عبیدالله سوگند خورد که نه آن کار را میخواسته و نه از آن، آگاه بوده است و گفت: «من این کار را خوش نداشتم و از پذیرش آن، خودداری کردم، ولی آنان انجام دادند» مصعب او را تصدیق کرد و از او پذیرفت.
در این هنگام، مصعب به «عباد حبطی» فرمانده جلوداران سپاه خود، دستور داد برای رویارویی با لشکرهای مختار، پیشروی کند، او حرکت کرد، عبیدالله بن علی (علیهالسّلام) نیز همراهش بود و چون به منطقه مذار رسیدند، سپاهیان مختار هم فرا رسیدند و برابر ایشان فرو آمدند. ناگاه به لشکر مصعب، شبیخون زدند و بیشتر افرادش را کشتند و فقط اندکی توانستند بگریزند. عبیدالله بن علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) هم در آن شب، کشته شد.
به هرحال، عبیدالله با مصعب بیعت کرد.
برخی از مورخان، مانند
بلاذری معتقدند که سپاهیان مختار، او را در مذار کشتهاند.
پس از این واقعه، مصعب چنین ادعا میکرد که او را
شیعیان پدرش، به قتل رساندهاند.
البته
طبری این سخن را یک پندار از
محمد بن عمر واقدی میداند.
با این حال، «همدانی» قتل عبیدالله را به یاران مختار نسبت میدهد.
ابنسعد و
ابوالفرج اصفهانی نیز این ادعا را پذیرفتهاند، هرچند برخی معتقد بودند که عبیدالله در
کربلا، به شهادت رسیده است، اما مجلسی این سخن را رد میکند و میگوید مختار او را کشت.
به هرحال، او در مذار کشته شد
و قاتلش را ابنحدیث نوشتهاند، مصعب بر جنازه او، نماز گزارد.
گفتنی است این عبیدالله، در شمار پیشقراولان سپاه مصعب بود.
در چگونگی قتل او،
ابناعثم چنین گزارش کرده است که شخصی از کوفیان در حالیکه او را نمیشناخت، با ضربهای که به شاهرگش زد، او را از پای درآورد،
از بین مورخان، تنها مورخی که عبیدالله را از یاران مختار به حساب آورده،
مسعودی است که به نظر میآید، در عبارتش مسامحه است.
در پایان، با درنگی در گزارشهای ذکر شده، به نظر میرسد طبق حدیث امام علی (علیهالسّلام) او باید به دست یاران مصعب کشته شده باشد، زیرا نقل امام در واقع، در جایگاه توبیخ عبیدالله است.
از سوی دیگر، بیعت برخی از بصریان با عبیدالله، میتوانست دلیل خوبی برای مصعب باشدکه او را بکشد، زیرا او رقیبی را حذف میکرد که با حذفش، رقیب دیگرش یعنی مختار را نیز ترور شخصیت کرده بود. به همین دلیل، برخی اعتقاد دارند که خود مصعب او را کشته و کارش را مخفی کرده است.
با درنگ در آنچه گفته شد، قتل عبیدالله بن علی (علیهالسّلام)، به وسیله هر کسی که اتفاق افتاده باشد، کمک شایانی به جبهه زبیریان در کذاب نامیدن مختار، نموده است.
برخی از مورخان، کشته شدن یک فرزند امیرمؤمنان (علیهالسّلام) را در جریان حمله مصعب به مختار حتمی میدانند، اما درباره نام او اختلاف دارند. برخی، تنها عبیدالله بن علی (علیهالسّلام) را کشته شده در جریان حمله مصعب به مختار میدانند. اما برخی دیگر، اشاره کردهاند که یکی دیگر از فرزندان امام علی (علیهالسّلام)، به نام
عمر بن علی (علیهالسّلام)، در این جنگ، به شهادت رسیده است.
البته
دینوری در
اخبار الطوال میگوید: او در شمار یاران مصعب بود، ولی به نظر میآید دینوری، عمر بن علی (علیهالسّلام) را با عبیدالله بن علی (علیهالسّلام) یکی دانسته و بدینسان، دچار اشتباه شده است.
البته او در این نظر، تنها نیست و
خلیفة بن خیاط نیز چنین سخنی میگوید و تمامی داستان مربوط به دیدار عبیدالله با مصعب را برای عمر، نقل میکند.
اما
ذهبی در
تاریخ اسلام خود، وی را بین کشته شدگان جنگ مختار نام میبرد و او را از یاران مختار میخواند، وی، عمر را کشته شده به سال هفتاد میداند، البته گمانهای را بهصورت ضعیف، اینچنین مطرح میکند که برخی معتقدند او بین یاران مصعب، بوده است.
گفتنی است ذهبی، کشته شدن عبیدالله بن علی (علیهالسّلام) را در سال ۷۲ ه. ق، نوشته است.
در این بین،
ابنعماد حنبلی در
شذرات الذهب، قتل عبیدالله را در صف یاران مصعب و کشته شدن عمر بن علی (علیهالسّلام) را بین یاوران مختار، بهصورت تفکیک شده، آورده و نتیجه گرفته است که عمر، از یاران وفادار به مختار بوده است، گفتنی است او نام عمر را
عمر الاطرف، ثبت کرده است.
به نظر میرسد اندکی در چگونگی زندگی عمر بن علی (علیهالسّلام)، تردید وجود دارد، زیرا گفته شده است وی در زمان حمله حجاج، یعنی پنج سال پس از کشته شدن مختار، زنده بوده است، در این صورت، نمیتوان میان یاران مقتول مختار باشد،
مگر آنکه بگوییم حضرت علی (علیهالسّلام)، صاحب فرزند دیگری به نام عمر نیز بوده است که در این صورت، تفاوت بین این دو، آشکار شود، البته این سخن، خیلی هم دور از ذهن نیست، زیرا نام عمر اصغر، بین فرزندان
حضرت علی (علیهالسّلام) دیده میشود که مادرش بر خلاف مادر عمر الاکبر که «صهباء» بوده، «ام سعیده» ثبت شده است.
به هرحال، گفته شده است یکی از این دو فرزند علی (علیهالسّلام)، اهل خوردن نبیذ، یعنی شراب کشمش، بوده و به همین دلیل، شلاق نیز خورده است.
این شخص، تلاش زیادی داشت تا بتواند خود را متولی صدقات امام علی (علیهالسّلام) نماید که موفق نشد.
یکی از این دو عُمر، تا زمان
هشام بن عبدالملک، زنده بود و گزارش رفتن او به نزد هشام، در دسترس است.
او با تلاش فراوان، موفق شد نصف میراث حضرت علی (علیهالسّلام) را تصاحب نماید، وی در ۸۵ سالگی در ینبع، از دنیا رفت.
با توجه به بررسیهای انجام شده، میتوان گفت حضرت علی (علیهالسّلام)، دارای دو پسر به نام عمر بوده است که یکی بین یاران مختار کشته شد و دیگری، سالها بعد نیز زنده بوده و احتمالًا در دوران هشام بن عبدالملک، از دنیا رفته است.
زیارتگاههای عراق، محمدمهدی فقیه بحرالعلوم، برگرفته از مقاله «مزار امامزاده عبیدالله بن علی (ع)»، ج۲، ص۳۴۲.