امام سجّاد در کلام بزرگان اهل سنت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
۱. عبداللّه بن عباس وقتی که امام را می دید، چنین می گفت: «مرحباً بالحبیب ابن حبیب.»۲۲
۲. سعید بن مسیّب (م ۹۳ هـ.): «ما رأیتُ قطّ افضل من علیّ بن الحسین، ما رأیتُه ضاحکاً یوماً قطّ»۲۳ در جای دیگر می گوید: «ما رأیتُ اورع منه».۲۴
۳. نافع بن جُبیر (م ۹۹ ه.): «کان علیّ بن الحسین رجلاً له فضل فی الدّین»۲۵ و در جای دیگر خطاب به امام سجّاد علیه السلام می گوید: «انت سیّد النّاس و افضلهم».۲۶
۴. عمر بن عبدالعزیز (م ۱۰۱ ه.) بعد از رحلت امام، چنین گفت: «ذهب سراج الدّنیا و جمال الدّنیا و زین العابدین».۲۷
۵. طاووس (م ۱۰۶ ه..): «رجل صالح من اهل بیت الخیر»، «رجال صالح من اهل بیت النّبوّة» و «رجل صالح من اهل بیت طیّب».۲۸
۶. ابوفراس فرزدق (م ۱۱۰ ه.)
در یکی از ایّام، هشام بن عبدالملک (قبل از خلافت وی) به زیارت خانه خدا آمده و قصد تبرّک جستن به حجر الاسود را داشت که بر اثر ادحام جمعیت به عقب رانده شد و با همراهان خود به گوشه ای از حرم رفته و از دور نظاره گر خیل جمعیت بوده که ناگهان دیدند امام زین العابدین علیه السلام به طرف حجر الاسود می رود و مردم به احترامِ ایشان راه را باز کرده و امام توانست حجر الاسود را استلام کند. یکی از اطرافیان هشام که از دمشق آمده بود و آن شخص را نمی شناخت، از هشام پرسید: این شخص کیست؟ هشام با این که او را می شناخت اظهار بی اطلاعی کرد. در این هنگام فرزدق گفت: من او را می شناسم و در وصف امام چنین سرود:
هذا الذی تعرف البطحاء و طأته و البیت یعرفه و الحلّ و الحرم
هذا ابن خیر عباد اللّه کلّهم هذا التّقیّ النّقیّ الّطاهر العَلَم...۲۹
عبدالرّحمن جامی (۸۹۸ ق .) این جریان را چنین به نظم در آورده:
پور عبدالملک بنام هشام در حرم بود با اهالی شام
می زد اندر طواف کعبه قدم لیکن از ازدحام اهل حرم
استلام حجر ندادش
دست بهر نظاره گوشه ای بنشست
ناگهان نخبه نبیّ و ولی زین عُبّاد بن حسینِ علی
در کساء بها و حلّه نور بر حریم حرم فکند عبور
هر طرف می گذشت بهر طواف در صف خلق می فتاد شکاف
زد قدم بهر استلام حجر گشت خالی زخلق راه و گذر
شامی کرد از هشام سؤال کیست این، با چنین جمال و جلال
از جهالت در آن تعلّل کرد وز شناساییش تجاهل کرد
گفت: نشناسمش، ندانم کیست مدنی یا یمانی یا مکّی است
بوفراس، آن سخنور نادر بود در جمع شامیان حاضر
گفت: من می شناسمش نیکو زو چه پرسی، به سوی من کن رو
آن کس است این که مکّه و بطحا زمزم و بوقبیس و خیف و منا
حرم و حلّ و بیت و رکن حطیم ناودان و مقام ابراهیم
مروه مسعی صفا حجر عرفات طیبه و کوفه کربلا و فرات
هر
یک آمد به قدر او عارف بر علوّ مقام او واقف...۳۰
۷. ابن شهاب زُهَری (م ۱۲۳ یا ۱۲۴ ه .) که یکی از شاگردان امام سجّاد علیه السلام می باشد، در مقاطع گوناگون از آن حضرت به بزرگی یاد می کند؛ از جمله:
«لم اُدرِک من اهل البیت افضل من علیّ بن الحسین»،۳۱ «ما رأیت قرشیّاً افضل من علیّ بن الحسین.»،۳۲ «کان اکثر مجالستی مع علیّ بن الحسین و ما رأیت احداً کان افقه منه»،۳۳ «کان علیّ بن الحسین من افضل اهل بیته و احسنهم طاعة»،۳۴ «مارأیت قرشیّاً افضل منه ولا افقه»،۳۵ «ما رأیت قرشیّاً اورع منه ولا افضل»،۳۶ «ما رأیت قطّ افضل من علیّ بن الحسین»،۳۷ «ما رأیت هاشمیّاً اعبد منه»،۳۸ «ما رأیت هاشمیّاً افضل من علیّ بن الحسین»۳۹ و «علیّ بن الحسین اعظم الناس علیّ منّةً».۴۰
۸. زید بن اسلم (م ۱۳۶ ه.): «ما رأیت فیهم مثل علیّ بن الحسین».۴۱
۹. ابو حازم مدنی (م ۱۴۰ ه.): «ما رأیت هاشمیّاً افضل من علیّ بن الحسین»۴۲ «ما رأیتُ هاشمیّاً افقه من علیّ بن الحسین».۴۳
۱۰. یحیی بن سعید (م ۱۴۳ ه.) نیز ایشان را یکی از فقهای بنام مدینه می دانست۴۴ و درباره آن حضرت می گفت: «افضل هاشمیّاً رأیته بالمدینه»،۴۵ «ما رأیت هاشمیّاً قطّ افضل منه»۴۶ و «کان افضل هاشمیّاً ادرکته».۴۷
۱۱. مالک بن انس (م ۱۷۹ ه.): «انَّ علیّ بن الحسین کان من اهل الفضل»۴۸ و در جای دیگر می گوید: «لم یکن فی اهل بیت رسول اللّه مثله و هو ابن اَمَة».۴۹
۱۲. محمد بن عمر واقدی (م ۲۰۷ ه.): «کان من اورع النّاس و اعبدهم و اتقاهم للّه عزّوجلّ».۵۰
۱۳. عتبی (۲۲۸ ق.) «کان علیّ بن الحسین افضل بنی هاشم».۵۱
۱۴. علی بن مدینی (م ۲۳۰ ه.): «یکی از اتقیا، پرهیزکاران و پارسایان، علی بن الحسین است.»۵۲
۱۵. محمد بن سعد بصری (م ۲۳۰ ه.): «و کان علیّ بن الحسین ثقة مأموناً کثیر الحدیث عالیاً رفیعاً ورعاً».۵۳
۱۶. ابوبکر بن برقی (م ۲۴۹ ه.): «نسل الحسین کلّه مِنْ قِبَلِ ابنه علیّ الاصغر و کان افضل اهل زمانه...ما رأیت هاشمیّاً افضل منه».۵۴
۱۷. عجلی (م ۲۶۱ ه.) «علیّ بن الحسین مدنیٌّ تابعیٌّ ثقةٌ و کان رجلاً صالحاً».۵۵
۱۸. ابن قتیبه دینوری (م ۲۷۶ ه.): «و کان خیّراً فاضلاً».۵۶
۱۹. ابن واضح یعقوبی (م ۲۸۴ ه.): «کان افضل النّاس و اشدّهم عبادةً و کان یسمّی زین العابدین و یسمّی ایضاً ذا الثّفنات لما کان فی وجهه من اثر السّجود و کان یصلّی فی الیوم و اللیلة الف رکعة و لمّا غسل وجد علی کتفیه جُلَب کجُلبِ البعیر فقیل لأهله ما هذه الآثار؟ قالوا من حمله للطعام فی اللیل یدور به علی منازل الفقراء».۵۷
۲۰. ابن عبد ربّه اندلسی (م ۳۲۷ ه.): «علیّ بن الحسین کان من افضل بنی هاشم»۵۸ و در جای دیگر، امام را به فقاهت و دانش و پرهیزکاری متّصف می کند.۵۹
۲۱. ابن حبّان (م ۳۵۴ ه.): «و کان من افاضل بنی هاشم، من فقهاء اهل المدینة و عبّادهم، سیّدالعابدین فی ذلک الزّمان»۶۰ و در جای دیگر می گوید: «من فقهاء اهل البیت و افاضل بنی هاشم و عبّاد المدینة».۶۱
۲۲. ابن شاهین (م ۳۸۵ ه.): «علی بن الحسین، فردی ثقه و مطمئن می باشد ولی از وی (در کتب صحاح) حدیث کم نقل شده است.»۶۲
۲۳. احمد بن علی بن منجویه اصفهانی (م ۴۲۸ ه.): «کان من افاضل بنی هاشم و فقهاء اهل المدینة و عبّادهم».۶۳
۲۴. ابو نعیم اصفهانی (م ۴۳۰ ه.): «زین العابدین و منار القانتین کان عابداً وفیّاً و جواداً حفیّاً».۶۴
۲۵. ابن ابی الحدید معتزلی (م ۶۵۶ ه.): «کان الغایة فی العبادة»۶۵ و در جای دیگر امام را از بزرگان و علمای بنام اهل بیت برمی شمارد.۶۶
۲۶. ابو زکریا محیی الدّین نووی (م ۶۷۶ ه.): «اجمعوا علی جلالته فی کلّ شی ء»۶۷
۲۷. ابن خلّکان (م ۶۸۱ ه.): «علیّ بن الحسین احد الائمة الاثنی عشر و من سادات التابعین...و کان من احسن الناس وجهاً و اطیبهم ارجاً».۶۸
۲۸. شهاب الدّین نویری (۷۳۳ ق.): «کان رحمه اللّه ثقة و رعاً مأموناً کثیر الحدیث من افضل اهل بیته و احسنهم طاعتاً».۶۹
۲۹. شمس الدّین ذهبی (م۷۴۸ ه.): «مناقبه کثیرة من صلواته و خشوعه و حجّه و فضله»۷۰ و در جای دیگر می گوید: «و کان له جلالة عجیبة و حُقّ له واللّه ذلک فقد کان اهلاً للامامة العظمی لشرفه و سؤدده و علمه و تألّهه و کمال عقله».۷۱
۳۰. علاء الدّین مُغْلَطای (م ۷۶۲ ه.): «وله من الفضل المتعالم ما لیس لأحدٍ».۷۲
۳۱. یافعی (م ۷۶۸ ه.): «کان من احسن النّاس وجهاً و اطیبهم ریحاً قلت بل اطیبهم و اشرفهم ذاتاً و طبعاً و اصلاً و فرعاً».۷۳
۳۲. ابن کثیر دمشقی (م ۷۷۴ ه.): «وکان علیّ بن الحسین بالمدینة محترماً معظّماً».۷۴
۳۳. شمس الدّین محمد بن طولون، مورّخ دمشقی (م ۹۵۳ ه.): «و هو من سادات التابعین و من فقهاء و اتقیاء المدینة و فضائل زین العابدین و مناقبه اکثر من أنْ تحصی».۷۵
۳۴. ابن حجر عسقلانی (م ۸۵۲ ه.): «علیّ بن الحسین ثقة عابد فقیه فاضل مشهور».۷۶
۳۵. ابن عماد حنبلی (م ۱۰۸۹ ه.): «سمّی زین العابدین لفرط عبادته و کان ورده فی الیوم و اللیلة الف رکعة الی أن مات».۷۷
۳۶. خیرالدّین زرکلی: «رابع الائمة الاثنی عشر عند الامامیة و احد من کان یضرب بهم المثل فی الحلم و الورع».۷۸
۲۲. تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۵۶؛ البدایة و النهایة، ج ۹، ص ۱۱۱؛ الطبقات الکبری، ج ۵، ص ۲۱۳؛ فضایل الصحابة، احمد بن حنبل، ج ۲، ص ۳۰.
۲۳. تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۳۰۳.
۲۴. حلیة الاولیاء، ج ۳، ص ۱۴۱؛ تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۶۱؛ شذرات الذهب، ج ۱، ص ۳۷۵؛ تذکرة الحفاظ، ج ۱، ص ۷۵؛ طبقات الحفاظ، ص ۳۷؛ العِبَر، ج ۱، ص ۸۳؛ تهذیب الکمال، ج ۱۳، ص ۲۴۰؛ البدایة و النهایة، ج ۹، ص ۱۲۱؛ تهذیب التهذیب، ج ۷، ص ۲۶۹؛ تاریخ الاسلام، ج ۶، ص ۴۳۴، سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۳۹۱.
۲۵. تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۵۴؛ المعرفة و التاریخ، ج ۱، ص ۳۰۰؛ تهذیب الکمال، ج ۱۳، ص ۲۳۸؛ سیر اعلام النبلاء،ج۴،ص۳۸۸؛تهذیب التهذیب،ج۷،ص۲۶۹.
۲۶. تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۵۶؛ حلیة الاولیاء، ج ۳، ص ۱۳۷؛ البدایة و النهایة، ج ۹، ص ۱۱۱؛ صفة الصفوة، ج ۱، ص ۳۹۲؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۳۸۸؛ التذکرة الحمدونیة، ابن حمدون، ج ۱، ص۱۱۰.
۲۷. در ادامه، این جمله آمده است: به عمر بن عبدالعزیز گفته شد: فرزندش محمد بن علی زنده است. وی برای امتحان و آزمایش امام باقر(ع) نامه ای به او نوشت که امام در پاسخ، او را موعظه و بیم داد. ر.ک: تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۳۰۳.
۲۸. تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۶۴.
۲۹. همان، ص ۱۸۰؛ الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج ۱۵، ص ۳۲۷؛ شذرات الذهب، ج ۱، ص ۳۷۵؛ وفیات الاعیان، ج ۶، ص ۹۵؛ صفة الصفوة، ج ۱، ص ۳۹۲؛ مرأة الجنان، یافعی، ج ۱، ص ۱۸۹؛ البدایة و النهایة، ج ۹، ص ۱۱۳؛ تهذیب الکمال، ج ۱۳، ص ۲۴۴؛ تاریخ الاسلام، ج ۶، ص ۴۳۸.
۳۰. مثنوی هفت اورنگ، عبدالرحمن بن احمدجامی، ص ۱۴۲ ـ ۱۴۵.
۳۱. تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۵۷؛ الجرح و التعدیل، ج ۶، ص ۱۷۹؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۳۸۹.
۳۲. تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۵۲ و ۱۵۶؛ المعرفة و التاریخ،فسوی،ج۱،ص۳۰۰؛صفة الصفوة،ج۱،ص۳۹۲؛ الکاشف، ج ۲، ص ۳۷؛ تاریخ الاسلام، ج ۶، ص ۴۳۲؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۳۸۷؛ تحریر تقریب التهذیب، ابن حجر عسقلانی، ج ۳، ص ۳۹؛ تهذیب الکمال، ج ۱۳،ص۲۳۸؛تهذیب التهذیب،ج۷،ص۲۶۹.
۳۳. تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۵۷؛ تاریخ الخمیس، دیّار بکری، ج ۲، ص ۳۱۳؛ تذکرة الحفاظ، ج ۱، ص ۷۵؛ شذرات الذهب، ج ۱، ص ۳۷۵؛ المعرفة و التاریخ، ج ۱، ص ۳۰۰؛ البدایة و النهایة، ج ۹، ص ۱۱۱؛ العِبَر، ج ۱، ص ۸۳؛ صفة الصفوة، ج ۱، ص ۳۹۳؛ تهذیب التهذیب، ج ۷، ص ۲۶۹؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۳۸۹؛ تهذیب الکمال،ج۱۳،ص۲۳۹.
۳۴. تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۵۷؛ طبقات الکبری، ج ۵، ص ۲۱۵؛ تذکرة الحفاظ، ج ۱، ص ۷۵؛ تهذیب الکمال، ج ۱۳، ص ۲۳۹؛ تاریخ الاسلام، ج ۶، ص ۴۳۲؛ البدایة و النهایة، ج ۹، ص ۱۱۱؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۳۸۹.
۳۵. طبقات الحفّاظ، ص ۳۷.
۳۶. البدایة و النهایة، ج ۹، ص ۱۱۰.
۳۷. تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۶۰.
۳۸. اکمال التهذیب الکمال، ج ۹، ص ۲۹۸.
۳۹. تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۵۷؛ المعرفة و التاریخ، ج ۱، ص ۳۰۰.
۴۰. البدایة و النهایة، ج ۹، ص ۱۱۳.
۴۱. تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۵۸، تاریخ الاسلام، ج ۶، ص ۴۳۳؛ تاریخ الکبیر، ج ۶، ص ۲۶۷؛ المعرفة و التاریخ، ج ۱، ص ۳۰۰؛ تهذیب الکمال،ج۱۳،ص۲۳۹.
۴۲. تاریخ الاسلام، ج ۶، ص ۴۳۳؛ حلیة الاولیاء، ج ۳، ص ۱۴۱؛ تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۵۹؛ تهذیب الکمال، ج ۱۳، ص ۲۳۹؛ شذرات الذهب، ج ۱، ص ۳۷۵. در بعضی از نسخه ها ابو حاتم اعرج ثبت شده است. ر.ک العِبَر، ج ۱، ص ۱۸۳.
۴۳. تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۷۰؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۳۹۴.
۴۴. اکمال تهذیب الکمال، ج ۹، ص ۲۹۸.
۴۵. الجرح و التعدیل، ج ۶، ص ۱۷۸؛ تاریخ الکبیر، ج ۶، ص ۲۶۶ و ۲۶۷.
۴۶. موسوعة اقوال الامام احمد بن حنبل،ج۳،ص۳۵.
۴۷. تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۵۹؛ طبقات الکبری، ج ۵، ص ۲۱۴؛ حلیة الاولیاء، ج ۳، ص ۱۳۶؛ البدایة و النهایة، ج ۹، ص ۱۱۰؛ تهذیب التهذیب، ج ۷، ص ۲۶۹؛ تهذیب الکمال، ج ۱۳، ص ۲۳۹؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۳۸۸.
۴۸. سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۳۸۸؛ تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۵۴؛ الطبقات الکبری، ج ۵، ص ۲۱۵؛ المعرفة و التاریخ، ج ۱، ص ۳۰۰؛ تاریخ ابوزرعه دمشقی، ج ۱، ص ۴۰۶؛تهذیب الکمال،ج۱۳،ص۲۳۸.
۴۹. تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۵۹؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۳۸۹؛ البدایة و النهایة، ج ۹، ص ۱۱۰؛ تهذیب الکمال، ج ۱۳، ص ۲۳۹؛ تهذیب التهذیب، ج ۷، ص ۲۶۹؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۳۸۹.
۵۰. البدایة و النهایة، ج ۹، ص ۱۱۰.
۵۱. اکمال تهذیب الکمال، ج ۹، ص ۳۰۳.
۵۲. همان، ص ۳۰۴.
۵۳. الطبقات الکبری، ج ۵، ص ۲۲۲.
۵۴. تاریخ دمشق، ح ۴۴، ص ۱۶۰؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۳۰۹؛ تهذیب الکمال، ج ۱۳، ص ۲۴۰.
۵۵. تاریخ الثقات، عجلی، ص ۳۴۴؛ معرفة الثقات عجلی، ج ۲، ص ۱۵۳؛ تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۱۶۰؛ تهذیب التهذیب، ج ۷، ص ۲۶۹؛ تهذیب الکمال، ج ۱۳، ص ۲۴۰.
۵۶. المعارف، ص ۲۱۵.
۵۷. تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۳۰۳.
۵۸. عقد الفرید، ج ۳، ص ۱۵۳.
۵۹. همان، ج ۶، ص ۱۲۸.
۶۰. کتاب الثقات، ج ۵، ص ۱۵۹ و ۱۶۰.
۶۱. مشاهیر علماء الامصار، ابن حبّان، ص ۱۰۴.
۶۲. تاریخ اسماء الثقات، ابن شاهین، ص ۲۰۶.
۶۳. رجال صحیح مسلم، ج ۲، ص ۵۳.
۶۴. حلیة الاولیاء، ج ۳، ص ۱۳۳.
۶۵. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۲۷.
۶۶. همان، ج ۱۲، ص ۲۵۴.
۶۷. تهذیب الاسماء و اللغات، نووی، ج ۱، ص ۳۱۴.
۶۸. وفیات الاعیان، ج ۳، ص۹۵ و ۲۶۶.
۶۹. نهایة الارب، نویری، ج ۲۱، ص ۳۲۴.
۷۰. العِبَر، ج ۱، ص ۸۳.
۷۱. سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۳۹۸.
۷۲. اکمال تهذیب الکمال، ج ۹، ص ۲۹۸.
۷۳. مرآة الجنان، ج ۱، ص ۱۸۸.
۷۴. البدایة و النهایة، ج ۹، ص ۱۰۹.
۷۵. الائمة الاثنی عشر، ابن طولون، ص ۷۵ ـ ۷۸.
۷۶. تحریر تقریب التهذیب، ج ۳، ص ۳۹.
۷۷. شذرات الذهب، ج ۱، ص ۳۷۴.
۷۸. الاعلام، ج ۴، ص ۲۷۷.
http://www.hawzah.net/fa/magazine/magart/۴۱۸۰/۴۷۸۶/۳۹۵۴۲?ParentID=۷۸۷۶۷