بخت(خام)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بخت در
فارسی میانه و نو، از وجه ساده و حسّی «پاره، تکّه و بخش» به مفهوم ذهنی ـ فلسفی سرنوشت و تقدیر الهی گسترش یافته است.
بخت در
فارسی میانه و نو، از وجه ساده و حسّی «پاره، تکّه و بخش» به مفهوم ذهنی ـ فلسفی سرنوشت و تقدیر الهی ـ در برابر کوشش و
اختیار بشری ـ گسترش یافته از ریشه ایرانی باستان ـ bag و هند و ایرانی ـ bhag به معنای بخشیدن (= بخش کردن و قسمت کردن) است.
واژه مشترک هند و ایرانی ـ baga به معنی
خدا و بخشنده بهره نیک، صفت مفعولی ـ baxta اوستایی به سه معنی: بخت نیک؛ بخت بد و پیش آمد و نصیب و سرنوشت و نیز صورت ـ ra d bax اوستایی به معنی «قسمت و سهم» که به صورت «برخ» به فارسی نو رسیده، و نیز نامهای باستانی bagabuxیa، bagabigna و bagayadi (نام هفتمین ماه سال) در فارسی باستان و صفت اوستایی a-buxta- g ba به معنی «ایزدی بخت» که در بُنْدِهِش
صفت رشته کوههای البرز است، همه از همین ریشه و شواهد خوبی برای معنای آن هستند.
صورت هزوارش HALKUN-tan در نوشتههای فارسی میانه با تلفظ baxtan به معنی بخش کردن و سهم دادن، از اصل
سریانی q l ¤ h، نیز در زبان اصلی به همین معنی است.
از آنجا که اعتقاد به بخت و سرنوشت در میراث فکری و فرهنگی همه اقوام دیده میشود، واژههایی که برای بیان این مفهوم از زبان آنان به کار رفته بیشتر در اصل به همین معنای «بخش و سهم» است، چنانکه برای مثال واژه جهانگیر «قسمت» در
عربی «القسمه» نیز همین گردش و گسترش معنایی را داشته است.
در فارسی نو واژههای بخش، بهر، برخ، باغ • (پاره زمین) و بخشیدن و واژههای مرکبی مانند بختور، بختاور، بختیار، بختگان •، بیدخت، فغفور، فرنبغ، بیستون •، انباغ، بغداد، بغلان از همین اصل و بنیاد هستند.
در ادبیات دری این واژه همزمان در معانی بهره و نصیب، دولت و اقبال و طالع و سرنوشت به کار رفته است.
واژه بخت از لحاظ مفهوم در زمره واژگانی است که مانند زمانه، روزگار، اختر، سپهر و آسمان، باری از معنای تأثیر نیروهای عالم بالا بر سرنوشت آدمیان دارند، چنانکه بعضی از وام واژههای عربی مانند قضا و قدر نیز همین حال را در دوره اسلامی دارند.
نیروی بخت یا قدرت سرنوشت مقدّر یکی از مفاهیم کاملاً برجسته و مهم
آیین زردشتی در دوره ساسانی است و در متون متعلّق به این آیین، اشارات متعددی به آن دیده میشود.
حکم ازلی یا تقدیر، یعنی تعیین سرنوشت یکایک آدمیان پیش از تولد آنان و شاید همزمان با آفرینش جهان، ضرورتاً با مسئله پیچیده «اختیار» یا موضوع علّت گرایی در اخلاقِ آیین زردشتی مناسبتی ندارد.
دست کم باید گفت که عبارتهای گاهان زردشت، خیر و شر را پیامد اراده مستقل و جداگانه هریک از دو مینوی ازلی (
اهورا و
اهریمن ) و خواست انسان میداند و آشکارا هر آدمی را مسئول اعمال خویش میشناسد، اما روشن است که از دیدگاه مردم روزگار ساسانیان، بخت تأثیر مهمی در زندگی آدمیان دارد.
واژههای بخت، h ¦ bre و miیn ¦ he ¦ bre که هر سه به جای یکدیگر به کار میروند، تعریف روشنی ندارند؛ گاهی از آنها حکم و خواست ایزدی اراده شده است، اما بیشتر احساس میشود که بخت و سرنوشت نیرویی مستقل تلقی میشده که نه تابع اورمزد است و نه فرمانبر اهریمن.
برای اعمالی که به بخت منسوب است هرگز علل و اسباب دینی و اخلاقی برشمرده نمیشود و شاید بتوان گفت که این نیروی پنهان پروای مسائل اخلاقی را ندارد و احکامش خودسرانه و به همین سبب غیر قابل گفتن و پیش بینی است.
واژه تخصصّی دیگر و مرادف بخت در فارسی میانه «جَهشن» از مصدر جَستن است که بیشتر ناظر برجنبه ناگهانی و بیخبر رسیدن (سرنوشت) است.
مؤلف رساله پهلوی مینوی خرد دو مفهوم بخت و بغوبخت baxt ¦ o g ba (بخت مقدر شده از جانب خدایان) را از هم متمایز دانسته و نوشته است : «بخت آن است که از آغاز مقدر شده است و بغوبخت آن است که پس از آن بخشند.
بعضی این دوگانگی را به فرق میان سرنوشت و خواست ایزدی یا مشیّت ربّانی تعبیر کردهاند، ولی این مفاهیم روشن نیستند.
در همین رساله در تأیید نیروی بخت، گفته شده است که «حتی با نیرو و زورمندی خرد و دانایی هم نمیتوان با تقدیر ستیزه کرد؛ هنگامی که تقدیر برای نیکی یا بدی فرا رسد دانا، در کار گمراه، و نادانْ کاردان، بددلْ دلیرتر و دلیرترْ بددل، کوشا کاهل و کاهلْ کوشا شود.
متفکران ساسانی که کوشیدهاند دامنه تأثیر بخت را در زندگی آدمی مشخّص و بیان کنند، غالباً به این تعریف رسیدهاند که بخت بر جهان مادّی (گیتی) حکمفرماست و «کنش» بر جهان معنوی یا مینو.
به تعبیر دیگر، در آنچه به حیطه امور دینی متعلق است آدمی مسئول است.
بخت تنها در امور دنیوی دخالت دارد و آدمی را در این زمینه اختیاری نیست.
گفتهاند که اینگونه تعبیر مقتبس از منبعی نو افلاطونی است.
در جای دیگر «بخت» و «کنش»، مانند همبستگی جسم و جان، جُفت و مکمل یکدیگر دانسته شده است : «بخت علت و کنش بهانه چیزی است که به مردمان رسد.
فردوسی
همین معنی را به رشته نظم کشیده است: چنین داد پاسخ که بخت و هنر/ چناناند چون جفت با یکدگر// چنان چون تن و جان که یارند و جفت/ تنومند پیدا و جان در نهفت // همان کالبد مرد را کوشش است/ اگر بخت بیدار در جوشش است // به کوشش بزرگی نیاید به جای/ مگر بخت نیکش بود رهنمای.
جای دیگر، بخت و کنش به دو لنگه بار بر پشت یک استر تشبیه شده است.
طرحی مشروح از اقلیمهای وجود آدمی و عناصر سازنده آنها در بعضی متون پهلوی آمده است.
بنابراین طرح، زندگی، همسر، فرزندان و قدرت و ثروت آدمی مقدّر بخت است ولی دیگر بخشهای زندگی او به چهار زمینه دیگر یعنی عمل، عادت، جوهر و میراث اختصاص یافته است.
در چند مورد بصراحت گفته شده است که بخت در امور دگرگونی بنیادی پدید نمیآورد بلکه شرایط لازم را برای فعلیّت بخشیدن به آنها فراهم میکند.
در متنی دیگر
آمده است که «زندگی، همسر، فرزندان و قدرت و ثروت تابع سرنوشتاند، اما سهم و جای انسانی در یکی از طبقات جامعه (روحانیان، ارتشتاران و واستریوشان) و نیز رستگاری و بدفرجامی به کنش و کوشش بستگی دارد؛ تا چیزی مقدر نباشد به
انسان نمیرسد، اما در آنچه مقدر است بر اثر کوشش ممکن است چیزی زودتر برسد و یا بر اثر تن آسانی و کاهلی از دست برود».
برخی از دانشمندان همه جنبههای غلبه بخت بر مقدرات آدمی را به آثار شوم تفکر زروانی
دین زردشتی مربوط دانستهاند ولی ظاهراً این نظر یکجانبه است و بسیاری از آثاری را که زردشتیان همیشه از آنِ خود دانستهاند از حیطه دین زردشتی راستین خارج میکند.
می توان گفت که اعتقاد زردشتیان اصول گرا به چیرگی بخت بر جهان کمتر از ساده اندیشی کسانی نبود که اسطوره زروانی را پذیرفتند.
ظاهراً حقیقت این است که مفهوم سرنوشت نزد ایرانیان آن روزگار مانند مفهوم خدایان مورد تقدیس و احترام بوده است و از همین معناست که در فرهنگ نامشناسی آنان نامهایی مانند بخت آفرید و بخت بوزید داریم که نام مغان و فرزانگان زردشتی بوده است.
افکاری کم و بیش از همین دست درباره بخت و اختیار آدمی در ادبیات متقدّم دوره اسلامی به زبان فارسی دیده میشود، با این فرق که پیوند باریک و حسّاس میان بخت و مشیّت الهی در این متون با اصطلاحات و تعبیرات اسلامی بیان شده است.
در آثار اسلامیِ متأثّر از دوره ساسانی، اصطلاحات نجومی و مفاهیم بخت و سرنوشت و تأثیر و دخالت آن در زندگی آدمی تعریف و تشریح شدهاند.
در این آثار براین نکته تأکید شده است که خواست و کوشش آدمی در برابر نیروی سرنوشت هیچ است.
در منظومههای شاهنامه و ویس و رامین نیز مضامین و مایهها و ابهامهای متون ساسانی در این زمینه همچنان باقی است.
مسکویه (متوفی ۴۲۱)، متفکر
مسلمان ایرانی دستاوردهای «بخت» و «جدّ» را متعلق به سعادت جسمانی دانسته است که خود بخشی از سعادت آدمی است، با اینهمه گفته است که بخت مورد قبول فیلسوفان محقق و آگاه نیست.
(۱) بندهش، (گردآوری) فرنبغ دادگی، ترجمه مهرداد بهار، تهران ۱۳۶۹ ش.
(۲) بنیاد فرهنگ ایران شعبه تألیف فرهنگهای فارسی، فرهنگ تاریخی زبان فارسی، بخش اول، آ ـ ب، تهران ۱۳۵۷ ش.
(۳) یادگار بزرگمهر، ترجمه ماهیار نوابی، نشریه دانشکده ادبیات تبریز، سال ۱۱.
(۴) مینوی خرد، ترجمه احمد تفضلی، تهران ۱۳۵۴ ش.
(۵) احمد بن محمد مسکویه، تهذیب الاخلاق، بیروت (تاریخ مقدمه ۱۳۹۸).
(۶) ایرج پروشانی/ ایرانیکا/ آیلرس ¡.
(۷) دادستان دینیگ، دستنویس ک ۳۵.
(۸) ژدوشن گیمن، دین ایران باستان، ترجمه رؤیا منجم، تهران ۱۳۷۵ ش.
(۹) غلامرضا رشید یاسمی، «اعتقاد فردوسی در باب کوشش و تقدیر»، در هزاره فردوسی، تهران ۱۳۲۲ ش، ص ۱۷۳ـ۱۷۸.
(۱۰) آرسی زنر، زروان، یا، معمای زرتشتی گری، ترجمه تیمور قادری، تهران ۱۳۷۴ ش.
(۱۱) ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه فردوسی، از روی چاپ وولرس، تهران ۱۳۱۴ ش.
(۱۲) متون پهلوی، گزارش سعید عریان، تهران ۱۳۷۱ ش.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بخت»، شماره۶۴۰.