بشر بن مروان بن حکم
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بشر سومین
فرزند خلیفه مروان حکم یکی از خلفای اموی بوده وی به
شعر و شعراء اهتمام خاصی داشته و مدتی هم برادرش
عبدالملک وی را والی
کوفه گمارد.
بِشْر بن مروان بن حَکَم، ابومروان، امیر
اموی ، فرزند
مروان خلیفه وقُطَیَّه، دختر بِشر (از
خاندان بنی جعفر بن کِلاب از
قبیله قیس) بود.
بشر در
جنگ مرج راهط در
سال ۶۴ (ه. ق) که بین پدرش
مروان حکم و
ضحاک بن قیس روی داد حضور داشت. در این جنگ که ضحاک بن قیس در محلی به نام مرج راهط
بیعت با
ابن زبیر را عملی کرد و
بنی امیه را خلع کرد، بشر پرچمی در
دست داشت و میجنگید و
رجز میخواند.
در همین جنگ بود که
برادر بشر،
عبدالعزیز کشته شد.
وی یکی از سران
قبیله کلاب را به قتل رسانید. پس از به
خلافت رسیدن پدرش، او را هنگام لشکرکشی به
مصر همراهی کرد، زیرا از منابع چنین برمیآید که در ۶۵ پس از آنکه مروان ایالت
مصر را از چنگ
ابن زبیر که آنجا را در
شعبان ۶۴
تصرف کرده بود، باز گرفت، پسرش
عبدالعزیز را به
اقامه نماز و جمعآوری
خراج برگماشت و بشر را هم در آنجا گذاشت تا یار و همراه برادرش باشد و دوری از
خانواده را فراموش کند. چندی بعد، میانه دو برادر به هم خورد و بشر مصر را ترک کرد و محتملاً به
سوریه بازگشت.
هنگامی که مروان حکم بر مصر چیره شد فرزندش عبدالعزیز را والی آن جا قرار داد و بشر بن مروان و
موسی بن نصیر را به وزارت او منصوب کرد.
بشر هم چنین در زمان خلافت برادرش عبدالملک در سالهای ۷۴ و ۷۵ و پس از امارت
مصعب بن زبیر والی کوفه و
بصره بود.
البته پس از مرگ مصعب زمان کوتاهی
قطن بن عبدالله حارثی والی کوفه بود که مروان او را
عزل کرد و برادرش بشر را به جای او نشاند.
برخی زمان امارت کوفه بشر را در سال ۷۲ (ه. ق) و امارت بصره او را در سال ۷۳ (ه. ق) ذکر کردهاند.
مورخان ضمن وقایع ۷۱
از او یاد کردهاند که در این سال، خلیفه
عبدالملک او را به حکومت
کوفه برگماشت (ولی به روایت دیگر) او در ۷۲ پس از پایان جنگ با مُصعَب بن زُبیر، که بشر نیز در آن شرکت داشت
(ولایت کوفه یافت و) در آنجا
اقامت گزید. روایت ابوالحسن مداینی،
او غیر از خالش،
رَوح بن زِنْباع،
موسی بن نُصیر را نیز، بنا بر توصیه عبدالملک به عبدالعزیز، به عنوان
مشاور برگزید
خلیفه در ۷۳، جز کوفه، حکومت
بصره را نیز که چند ماهی قبل، از
خالد بن
عبدالله بن
خالد بن اسید ـ به سبب ناکامی او در جنگ با
خوارج ـ بازپس گرفته بود، بدو داد.
بشر بن مروان
ادیب و ظریف بود و
شعر، صحبت، سماع و
شرابخواری را دوست داشت. هنگامی که عبدالملک
حکومت کوفه و بصره را به او داد جمعی از اهل رای و تدبیر را که
روح بن زنباع جذامی از آن جمله بود به عنوان مشاور وی قرار داد و به بشر گفت: روح خیرخواه خاندان ماست و نباید هیچ کاری را بدون
مشورت با او انجام دهی. بشر کلام
عبدالملک را محترم داشت و به ندیمان خویش گفت: من موانست و اجتماع را دوست دارم؛ اما بیم دارم اگر سبکی کنم روح جریان را به خلیفه گزارش کند. یکی از ندیمان عراقی وی که مردی مدبر بود گفت من کاری میکنم که بشر از نزد تو برود و به امیرمومنان
شکایت و گله نکند. بشر مسرور شد و
وعده داد که اگر این کار را انجام دهد پاداش نکویی به وی ببخشد. روح کنیزی داشت که وقتی از منزل به
مسجد یا جای دیگر میرفت در خانه او را قفل و مهر میزد تا او برود و باز گردد. جوان عراقی دواتی برداشت و شباهنگام نزدیک منزل روح رفت. وقتی روح برای
نماز میرفت وی در لحظه برون شدن وی وارد دهلیز شد و زیر پله پنهان شد و به هر حیلهای بود وارد اتاق روح شد و اشعاری بدین مضمون بر دیوار نوشت: ای روح اگر خبر مرگ تو را پیش مردم مغرب ببرند
دختران و بیوه زنانت چه خواهند کرد؟ موقع مرگ ابن مروان رسیده است پس ای روح بن زنباع به
فکر خودت باش.
هنگام
صبح که روح از نماز بازگشت در اتاق را گشود و نوشته را دید. ترسید و با خودش گفت: این چیست؟ به
خدا هیچ انسانی جز من وارد حجرهام نمیشود، دیگر ماندن در عراق فایدهای ندارد. آن گاه پیش بشر رفت و گفت: اگر کاری نزد امیرمومنان داری به من بگو. بشر گفت: مگر میخواهی بروی؟ گفت: بله. گفت: چرا مگر بدی دیدی یا کار ناروایی شده که نتوانستهای تحمل کنی؟ گفت: نه به خدا. خدا تو را
پاداش نکو دهد؛ اما حادثهای رخ داده و من به ناچار باید نزد امیرمومنان بروم و قضیه روی دیوار را برای بشر توضیح داد و گفت جز من و کنیزک هیچ کس وارد اتاقم نمیشود و این نوشته جز
جن و
فرشته کار کس دیگری نیست. بشر گفت: امیدوارم این قضیه
حقیقت نداشته باشد و روح به سمت
شام حرکت کرد.
با رفتن روح، بشر با خیال راحت به
شراب و
طرب پرداخت. هنگامی که روح نزد عبدالملک رفت عبدالملک از او پرسید لابد حادثهای برای بشر اتفاق افتاده یا کار نامناسبی دیدهای! روح بشر را ثنا گفت و رفتارش را ستود و ماجرا را برای عبدالملک تعریف کرد. عبدالملک سخت بخندید و گفت: نترس، بشر و یارانش اقامت تو را خوش نداشتهاند و بدین طریق
حیله کردهاند.
در اواخر همین سال یا در ۷۴ بشر
عمرو بن حُریث مخزومی را به
نیابت خود به
حکومت کوفه برگزید و خود به
بصره نقل مکان کرد. بشر به عنوان حاکم کوفه، از طرف عبدالملک، قوایی برای
تقویت سپاهیانی که با
خوارج میجنگیدند، فرستاد. با اینکه بشر منصب فرماندهی سپاه (امیری) داشت، عبدالملک مستقیماً بدو دستور داد تا فرماندهی لشکر را در جنگ با خوارج به
مُهَلَّب واگذارد. بشر که در نظر داشت عمر بن عبیدالله بن مَعمَر را بدین سمت بگمارد، هنگام بازگشت به بصره، علیرغم میل باطنیش، دستور خلیفه را اجرا کرد، و از اینکه تصمیمگیری را به وی وانگذاشته بود رنجیده خاطر شد
و به فرمانده سپاه کوفه پیشنهاد کرد که با عملیات نظامی مهلّب مقابله کند، و این عمل
خشم مهلّب را برانگیخت.
اخطل بشر را به سبب شدت او در جنگ با خوارج و اعاجم ستوده است.
یاقوت نیز از نبردی میان سپاهیان او با صالح بن مِسرح خارجی یاد کرده است.
گفته میشود که خلیفه عبدالملک به درخواست بشر، علاوه بر
عراق، فرمان حکومت
حجاز،
مکه،
مدینه و
یمن را نیز برای او فرستاد، اما کمی پس از این، مرگ او فرا رسید.
عبدالملک به جهت نزدیکی
کوفه و فارس به بشر بن مروان والی کوفه نوشت: از جانب خویش یکی را که دلیر باشد و جنگآزموده باشد را به همراه چهار هزار سوار به جنگ خوارج فارس بفرست. سپاه دیگری هم به سرپرستی
داود بن قحذم برای سرکوبی آنان ارسال شده است. به کسی که میفرستی دستور بده وقتی با داود بن قحذم تلاقی کرد با وی مخالفت نکند که اختلاف قوم کمکی است بر ضد خویش به دشمن.
بشر بن مروان
عتاب بن ورقاء را با چهار هزار سوار از مردم کوفه فرستاد که به سرزمین فارس رفتند و به داود بن قحذم پیوستند؛ ولی در راه دچار گرسنگی شدند و اسبانشان مردند و بیشتر مردم آن دو سپاه پیاده به
اهواز بازگشتند.
در اقدامی دیگر عبدالملک، مهلب را به همراه اعیان و بزرگان بصره برای
جنگ با
ازارقه فرستاد و به بشر دستور داد لشکری از کوفه به پشتیبانی ایشان بفرستد و به آنها دستور دهد که خوارج را هر کجا باشند دنبال کند و ریشه آنها را برکند.
بشر در اواخر عمرش
عبدالرحمن بن مخنف را فرستاد تا همراه مهلب به جنگ خوارج برود، لکن هنگامی که سپاه عبدالرحمن و مهلب هر دو به حوالی
رامهرمز رسیدند و برای مقابله با خوارج آماده میشدند، بشر از
دنیا رفت. با انتشار خبر مرگ بشر بن مروان بسیاری از سپاهیان کوفه و بصره پراکنده شدند.
ازارقه از مرگ بشر در این هنگام شادمان شدند و یکی از ایشان اشعاری در وصف این شادی سرود.
یکی از پسران بشر
عبدالله بن
بشر بن مروان والی بصره بود تا زمانی که
عمر بن هبیره او را عزل نمود.
فرزند دیگرش عبدالملک بن بشر بن مروان در زمان
یزید بن عبدالملک به امارت
عراق رسید.
بشر از هنگام ورود به
بصره، از مرضی نهانی
یا از نوعی بیماری عفونی،
رنج میبرد، و بنابر قولی وی در بصره به بیماری سختی دچار شد و بر اثر
استسقاء از
دنیا رفت.
و به گفته
ابن عساکر مرگ او را در سال ۷۳ (ه. ق)
برخی در ۷۴، و به نوشته
ذهبی و
یافعی، کمی پس از چهلواند سالگی در اول ۷۵ درگذشت.
او را در بصره به
خاک سپردند ولی چند
روز پس از آن، دیگر تشخیص
قبر او از گور برده سیاهی که در همان روز فوت شده بود، غیرممکن شد. این خود نشانه بیاهمیت بودن مقبرهها در آن زمان است. به دنبال انتشار خبر مرگ او در سپاه مهلب نابسامانیهایی رخ داد.
پس از مرگ بشر بن مروان، عبدالملک به
حجاج بن یوسف که در آن زمان والی مدینه بود نامه نوشت و او را به امارت عراق منصوب کرد.
بشر جوانی خوشخو و حاکمی بود که براحتی بدو دسترسی بود،
بسیار مهربان و بخشاینده بود، با این حال او مأموران
ابن زبیر را که حتی پس از مرگ مصعب به تحریکاتشان در بصره ادامه میدادند،
اعدام کرد. (از نکات قابل
انتقاد در
حکومت او، آوردن برخی بدعتها در
شعائر (چون
اذان گفتن در
نماز عیدین)
و قصور در توزیع غذا میان مردم بود؛ وی معمولاً غذاها را برای نگهبانان و اعضای دربار ذخیره میکرد. بشر مانند بسیاری از امویان، شراب مینوشید و
مست میکرد و با ندیمانش به شادخواری مینشست.
بشر به شنیدن
موسیقی و سرودن
شعر علاقه داشت و شعرا از توجه و بخشش او بهرهمند بودند.
شعرای دیگری نیز در
ملازمت بشر بوده و او را
مدح کردهاند، از جمله:
جَریر،
کُثَیِّر عَزَّه،
نُصَیب،
سُراقَه بن مِرداس بارقی،
اعشی بنی شیبان،
اَیمن بن خُرَیم اسدی، متوکل لیثی، ابن قَیس رُقَیّات، ابن زَبیر، حَکَم بن عَبدَل، اُقَیشِر اسدی، عَجّاج، کَعب اَشقَری، و راعی. رُفَربن حارث، که هوادار مُصَعب بود، در هجای او قصایدی دارد.
(از دیری منسوب به بشر، نزدیک ده حجیرا (حجرا) در غوطه
دمشق یاد کردهاند.)
(۱) ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل، چاپ تورنبرگ، لیدن ۱۸۵۱ـ۱۸۷۶، ج ۲، ص ۸۲۵ و بعد.
(۲) ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، چاپ ه سخو و دیگران، لیدن ۱۹۰۵ـ۱۹۴۰، ج ۵، ص ۲۴، ۱۱۵.
(۳) ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، چاپ محمد احمد دهمان، دمشق (بی تا).
(۴) ابن قتیبه دينوري، عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسة، چاپ علی شیری، قم ۱۳۷۱ ش.
(۵) ابن قتیبه دينوري، عبدالله بن مسلم، عیون الاخبار، چاپ بروکلمان.
(۶) ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم،
کتاب الشعر و الشعراء، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۰۰، ص ۳۴۵.
(۷) ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، قاهره ۱۳۵۱/۱۹۳۲.
(۸) اصفهانی، علی بن حسین ابوالفرج، الاغانی، ج ۲۰، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، بیروت ۱۳۹۲/۱۹۷۲).
(۹) اخطل، غیاث بن غوث، دیوان اخطل، چاپ صالحانی.
(۱۰) بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، چاپ گوتن، اورشلیم ۱۹۳۶ـ ۱۹۳۸، چاپ افست بغداد (بی تا).
(۱۱) ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، نسخه خطی کتابخانه بادلیان.
(۱۲) ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، بیروت ۱۴۰۲ـ ۱۴۰۹/۱۹۸۲ـ۱۹۸۸).
(۱۳) ابن جوزی، یوسف، مرآت الزمان، نسخه خطی کتابخانه بادلیان، ش ۲۸۹ Marsh، گ ۱۶۷ پ ـ ۱۶۸ ر، نسخه پ ـ ۱۶۸ر خطی کتابخانه ملی فرانسه، ش ۶۱۳۱، گ ۲۲۳ پ ـ۲۲۴ر.
(۱۴) الحاوی، ایلیاسلیم، شرح دیوان الاخطل التغلبی، بیروت تاریخ مقدمه ۱۹۶۸).
(۱۵) طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل والملوک، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۸۹۶، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
(۱۶) فرزدق، همام بن غالب، دیوان فرزدق، چاپ بوشه، پاریس ۱۸۷۰، همان، چاپ هل، مونیخ ۱۹۰۰.
(۱۷) کندی، محمد بن یوسف،
کتاب الولاة و
کتاب القضاة، چاپ گست، ص ۴۷.
(۱۸) مبرد، محمد بن یزید، الکامل، چاپ رایت، ص ۶۶۲ـ۶۶۴، ۶۶۶.
(۱۹) ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغة، ج ۱، ص ۳۹۵.
(۲۰) مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، چاپ باربیه دمینار و پاوه دکورتل، پاریس ۱۸۶۱ـ۱۸۷۷.
(۲۱) یافعی، عبدالله بن اسعد، مرآت الجنان، نسخه خطی کتابخانه ملی فرانسه، ش ۱۵۸۹.
(۲۲) حموی، یاقوت، معجم البلدان، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵، ج ۲، ص ۷۳۸، فهرست.
(۲۳) Ahlwardt, Sammlungen alter arab Dichter , Berlin ۱۹۰۲- ۱۹۰۳, ii, XXV, no XVII;.
(۲۴) Ch Pellat, Le milieu bas ¤ rien , Paris ۱۹۵۳, ۱۵۶، ۲۴۷, ۲۷۰, ۲۷۸.
(۲۵) VRizzitano," ـ Abd al- ـ Aziz b Marva n, governatore umayyade d'Egitto" in Academia Nazionale dei Lincei, Rendiconti della Classe di scienze morale, storiche e filologiche , Ser , vol , vol , fasc ۵-۶, ۱۹۴۷, ۳۲۱-۳۴۷.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «بشر بن مروان بن حکم»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۶/۰۴. دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بشر بن مروان بن حکم»، شماره۱۳۸۶.