تشبیه (علمبیان)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تشبیه، یکی از صنایع
دانش بیان و در لغت به معنای «مانند کردن» است.
تشبیه دارای چهار رکن است:
مُشَبَّه: آنچه به چیزی مانند شود؛
مشبّهٌ به: آنچه
مشبّه را بدان مانند کنند؛
وَجهِ شَبَه: صفت مشترکِ
مشبّه و
مشبّهٌ به؛
ادات تشبیه: برخی از حروف اضافه از قبیل چو، همچو، چون، مانند در
زبان فارسی و الفاظی مثل «ک َ» و «کَأنَّ» در
زبان عربی.
مشبّه و
مشبّهٌ به را دو طرف
تشبیه یا طرفین
تشبیه مینامند. ذکر طرفین در
تشبیه الزامی است، زیرا حذف هریک،
تشبیه را به
استعاره بَدَل میسازد، اما ذکر ادات
تشبیه و وجه
شبه اختیاری است.
در باب ارکان چهارگانة
تشبیه، تقریباً در تمام کتب بیانی عربی و فارسی بحث شده است.
در این مقاله
تشبیه از دو دیدگاه بررسی میشود: موضوعی و تاریخی.
بررسی
تشبیه به عنوان یک موضوع، شامل سه مسئله است: تعریف
تشبیه، اغراض
تشبیه و طبقه بندی
تشبیه.
تشبیه به اعتبار وجه
شبه گونه ای
دلالت است و آن عبارت است از دلالت بر مشارکت
مشبّه با
مشبّهٌ به در وجه
شبه، بدان شرط که به صورت
استعاره یا
تجرید ظاهر نشود؛ مثل زیدٌ کَالاَسَدِ فِی الشَّجاعة (زید در شجاعت مانندشیر است).
در کتب بیانی به زبان عربی، بحث
علم بیان با طرح مسئلة دلالت و اقسام آن (
مطابقه،
تضمّن،
التزام) آغاز میشود و
تشبیه نیز همانند دیگر صنایع بیانی دلالت به شمار میآید و به اعتبار وجه
شبه تعریف میشود.
تعریف
تشبیه در کتب بلاغی فارسی آن است که چیزی را در صفتی به چیزی دیگر مانند کنند
و در این مانند کردن، میان
مشبّه و
مشبّهٌ به باید معنایی مشترک وجود داشته باشد
بر طبق این تفسیر،
تشبیه مانند کردن
مشبّه است به
مشبّهٌ به در وجه
شبه.
تشبیه به اغراض خاصی صورت میگیرد.
این اغراض، بیشتر عائد
مشبّه و گاه عائد
مشبّهٌ به میشود.
اغراض عائد
مشبّه عبارتاند از:
الف) اثبات
مشبّه یا بیان امکان
مشبّه؛ یعنی، وجود
مشبّه را که در
عالم واقع ممتنع است، با استدلالی شاعرانه اثبات کنند.
چنانکه عنصری
به قصد اثبات این مدعا که
ممدوح او (=
مشبّه) فراتر از جنس مردم است، او را به
یاقوت تشبیه میکند تا بگوید که از جنس مردم بودنِ ممدوح او مثل از جنس سنگ بودنِ یاقوت است: تو ای شاه ار زجنس مردمانی/ بوَد یاقوت نیز از جنس احجار.
ب) بیان حال
مشبّه؛ یعنی، حالِ (صفت)
مشبّه را در قیاس با حال
مشبّهٌ به که آشکار و روشن است، آشکار سازند، چنانکه در بیتِ «دل از وداع رفیقان چودیگ بر
آتش/ تن از غریو عزیزان چو مرغ در
مضراب»،
حال دل سوزان (
مشبّه) در قیاس با دیگ بر آتش (
مشبّهٌ به) و حال تن نالان (
مشبّه) در قیاس با مرغ در مضراب (دام) آشکار میگردد.
ج) بیان مقدار حال
مشبّه، یعنی شدت و ضعف و زیاده و نقصان حالِ
مشبّه را در قیاس با
مشبّهٌ به نشان دهند، چنانکه کمال الدین اسماعیل
شدت پوشیدگی کوهها از برف (
مشبّه) را به پوشیدگی پنبه دانه در
پنبه (
مشبّهٌ به) مانند کرده است.
د) تبیین حال
مشبّه؛ یعنی، صفت مبهم
مشبّهِ معقول را از طریق
تشبیه آن به امری محسوس روشن سازند، مثل
تشبیه «سعی بی فایده» (
مشبّه معقول) به «نوشتن بر آب» (
مشبّهٌ به محسوس).
تشبیهِ تبیین کنندة حال
مشبّه، بیشتر به طریق
تمثیل صورت میپذیرد.
ه) ستایش
مشبّه، که به دو صورت تحقق مییابد: آراستن
مشبّه در نظر شنونده، بویژه آنجا که انکاری در کار است، مثل
تشبیه لیلی سیه چرده به مُشک از قول مجنون با تأکید بر این معنا که گرانی
مشک به سبب سیاهی آن است
و بزرگداشت
مشبّه در نظر شنونده، مثل
تشبیه ممدوح به خورشید و
تشبیه شاهان دیگر به ستارگان و سنجش این دو با یکدیگر و چنین نتیجه گرفتن که چون خورشید بر آید، ستارگان ناپدید شوند.
و) نکوهش
مشبّه، با هدف زشت ساختن آن در نظر شنونده و بیزار کردن شنونده از او، مثل
تشبیه زیر بغل بویناک شخص کریه المنظر به مردار در
آفتاب مرداد.
ز) تازگی
تشبیه (
استطراف)؛ یعنی،
مشبّه را به صورت امری در آورند که هرچند عقلاً ممکن است، عادتاً
ممتنع نماید و بدین ترتیب به
مشبّه تازگی بخشند، مثل
تشبیه شراب در
ساغر شیشه ای (
مشبّه) به آتش سیّال در آب منجمد (
مشبّهٌ به) در سخن انوری
: «ساغرش پربادة رنگین چنان آید به چشم/ کز میان آب روشن برفروزی آذری // آتش سیّال دیدستی در آب منجمد/ گر ندیدستی بخواه از ساقیانش ساغری»، تازگی
مشبّه بر اساس نادرالحضور بودن
مشبّهٌ به در ذهن توجیه میشود.
اغراض عائد
مشبّهٌ به شامل دو مورد است (در هر دو مورد وجه
شبه در
مشبّهٌ به اقـوی ' و اشدّ نیست) :
۱) ادعای کمال
مشبّهٌ به، و آنچنان است که با استفاده از
تشبیه مقلوب، امری را
مشبّهٌ به قرار دهند که در وجه
شبه ناقص تر و ناتمام تر از
مشبّه باشد تا ادعای کمال آن کنند و بیانی غلوآمیز به دست دهند، مثل
تشبیه آتش به سنانِ ممدوح در سوزندگی در یک
رباعی از
ازرقی هروی : «آتش به سنان دیو بندت ماند».
۲) اهتمام به شأن
مشبّهٌ به؛ یعنی، امری را با هدف تأکید بر شأن آن،
مشبّهٌ به قرار دهند و بدین ترتیب مطلوب خود را اظهار دارند (= اظهار المطلوب)، چنانکه گرسنه، رخسار چونان بدر را در روشنی و گردی به گرده نان
تشبیه کند و بدینسان مطلوب خود (درخواست نان) را اظهار دارد.
بحث اغراض
تشبیه، نخست در
مفتاح العلوم سکّاکی و سپس در تمام کتب بیان، بویژه کتب عربی، ذیل «غرض
تشبیه» مطرح شده است.
تشبیه را به پنج اعتبار تقسیم کرده اند: به اعتبار طرفین، وجه
شَبَه، ادات، غرض، و قوّت و ضعف در مبالغه.
تشبیه از سه جهت قابل تقسیم است :
الف) از جهت محسوسیت و معقولیت.
حسی یا محسوس آن است که خود و اجزا و مواد آن با
حواس ظاهری (پنج گانه) دریافت شود، مثل
دریا و
باده.
عقلی یا معقول آن است که خود و اجزا و مواد آن با حواس ظاهری دریافت نشود، مثل خِرَد و جان.
تشبیه به لحاظ محسوس یا معقول بودن طرفین آن چهار قسم است: محسوس به محسوس، مانند
تشبیه پیچیدن افعی به کمند در «پیچیدن افعی به کمندت ماند»
معقول به معقول، مانند
تشبیه خرد به جان در «خرد همچو جان است زی هوشیار»؛ محسوس به معقول، مثل
تشبیه خورشید به همت در «خورشید به همت بلندت ماند»
معقول به محسوس، مانند
تشبیه اندیشه به حرکت اسب در «اندیشه به رفتنِ سَمَندت ماند».
بر اساس تعریفی که از حسی و عقلی داده شد،
امر خیالی، گونه ای حسی و امر وهمی گونه ای عقلی به شمار میآید؛ بنابراین،
تشبیه به اموری مثل دریای باده که خیالی است،
تشبیه حسی به شمار میآید و
تشبیه به اموری مانند دندان غول که وهمی است،
تشبیه عقلی محسوب میشود.
تشبیه خیالی و
وهمی را میتوان
فاصله ای میان
تشبیه حسی رایج در سبک خراسانی و
تشبیه عقلی معمول در
سبک عراقی به شمار آورد.
ب) از جهت اِفراد و ترکیب.
افراد آن است که
مشبّه و
مشبّهٌ به یک چیز است و با یک واژه بیان میشود، مانند قد و سرو؛ ترکیب آن است که
مشبّه یا
مشبّهٌ به یا هر دو، هیئتی منتزع از چند چیز است و در یک عبارت بیان میشود، مثل هیئت منتزع از شبنم بر گُل.
از این دیدگاه،
تشبیه چهار قسم است:
تشبیه مفرد به مفرد، مرکّب به مرکّب، مفرد به مرکّب، و مرکّب به مفرد.
ج) از جهت وحدت و تعدد.
مراد از وحدت یکی بودن
مشبّه و
مشبّهٌ به، و مراد از تعدد، بیش از یکی بودن آن دو است.
از این دیدگاه،
تشبیه چهار گونه است:
تشبیه چند
مشبّه به چند
مشبّهٌ به (
تشبیه ملفوف)، مثل «قد و رخسار او چون سرو و ماه است»؛ یک
مشبّه به یک
مشبّهٌ به (
تشبیه مفروق)، مثل «کوثر است الفاظ عذب او و معنی سلسبیل»
یک
مشبّه به چند
مشبّهٌ به (
تشبیه جمع)، مثل
تشبیه اسب به نهنگ و پلنگ در شعر منوچهری
: «چون نهنگان اندر آب و چون پلنگان در جبال»؛ چند
مشبّه به یک
مشبّهٌ به (
تشبیه تسویه)، مثل
تشبیه موی معشوق و حال عاشق در سیاهی به شب.
تشبیه به اعتبار ترکیب یا افرادِ وجه
شبه بر دو قسم است:
تشبیهِ تمثیل، که وجه
شبهِ آن مرکّب و منتزع از امور متعدد است، مثل
تشبیه خورشید به آیینه ای که در دست لرزان است
و
تشبیه غیرتمثیل، که وجه
شبه آن مفرد است.
در این قسم
تشبیه، وجه
شبه از چهار لحاظ مورد توجه قرار دارد:
الف) به لحاظ ذکر یا حذف، که خود بر دو گونه است:
تشبیه مجمل و
تشبیه مفصّل.
در
تشبیه مجمل، وجه
شبه محذوف است، مانند زیدٌ اسدٌ
یا زیدٌ کالاسد
و نیز
تشبیه ابرو به محراب در مصراع «حافظا سجده به ابروی چو محرابش بر».
در
تشبیه مفصّل، وجه
شبه ذکر میشود، مثل
تشبیه کلام فصیح به
عسل در شیرینی.
ب) به لحاظ قربت یا غربت.
در
تشبیه قریب (
مبتذل)، وجه
شبه آشکار و نزدیک به ذهن است و به همین سبب انتقال از
مشبّه به
مشبّهٌ به بدون فکر و تأمل صورت میگیرد.
تشبیهات رایج در ادب فارسی غالباً از نوع
تشبیه قریب است، مثل
تشبیه چشم به نرگس با وجه
شبهِ مستی و خماری.
در
غریب (
بعید)، وجه
شبه آشکار و نزدیک به ذهن نیست و به همین سبب انتقال از
مشبّه به
مشبّهٌ به با فکر و تأمل صورت میگیرد.
غرابت وجه
شبه یا اصلی است یا تَبَعی.
غرابت اصلی آن است که وجه
شبه ذاتاً دور از ذهن عامه است
و غرابت عارضی یا تَبَعی آن است که ذاتیِ وجه
شبه نیست، بلکه به تَبَعِ تصرفاتی چند، عارض
تشبیه شده است.
این تصرفات از طریق شرط، اضمار و تفضیل صورت میگیرد و در نتیجه سه گونه
تشبیه پدید میآید:
۱.
تشبیه مشروط یا
شرطی، که در آن همانندی
مشبّه و
مشبّهٌ به، مشروط به شرطی میگردد و بدین صورت،
تشبیه غرابت و تازگی مییابد، مانند
تشبیه عزم به ستاره بدان شرط که ستاره افول نکند.
۲.
تشبیه مضمر یا
اضمار،
تشبیهی است پوشیده که از ظاهر کلام بر نمیآید و شنونده به دنبال تأمل در سخن بدان پی میبرد و همین امر موجب غرابت و تازگی آن میشود،
مثل
تشبیه قامت به سرو در شعر حافظ،
بر خلاف ظاهر سخن : «به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنید/ که میرویم به داغ بلند بالایی».
۳.
تشبیه تفضیل، که در آن به گونه ای پوشیده و هنرمندانه، بر خلاف قاعدة
تشبیه،
مشبّه را بر
مشبّهٌ به برتری دهند و غرابت و تازگی پدید آورند،
مثل
تشبیه رخ معشوق به لاله و قد معشوق به سرو، با توجیه هنرمندانة برتری رخ او بر لاله و بلندتر بودن قد او از سرو در سخن سعدی
: «با رخش لاله ندانم به چه رونق بشکفت/ با قدش سرو ندانم به چه یارا برخاست».
در کتب بلاغیِ عربی، تنها از
تشبیه مشروط به عنوان
تشبیه غریب عارضی تَبَعی سخن رفته است.
چنین است وضع کتب فارسی، که گزارشی است بر اساس
مطوّل و
مختصر.
به نظر میرسد افزودنِ
تشبیه مضمر و تفضیل، به عنوان
تشبیه عارضی تبعی، ابتکار صاحب کتاب هنجار گفتار است.
گفتنی است که مبحثِ
تشبیه مشروط و مضمر و تفضیل در کتب بلاغی فارسی، مبحثی مستقل است و از اقسام
تشبیه غریب عارضی به شمار نمیآید.
ج) وجه
شبه به لحاظ حقیقت و خیال، که شامل
تشبیه حقیقی و
خیالی است.
تشبیه حقیقی یا
تحقیقی،
تشبیهی است که وجه
شبه در طرفین
تشبیه واقعی است و به تعبیر جرجانی
مأخود از صفت موجود در طرفین است، مثل وجه
شبه سرخی در
تشبیه لب به لعل.
تشبیه خیالی یا
تخییلی،
تشبیهی است که وجه
شبه در طرفین
تشبیه یا در یکی از آن دو، خیالی و ادعایی است، مانند وجه
شبه مستی و خماری در
تشبیه چشم به نرگس که وجه
شبه در
مشبّهٌ به خیالی و ادعایی است.
د) وجه
شبه به لحاظ وحدت و تعدد.
تشبیه واحد، یعنی
تشبیهی که وجه
شبه آن واحد (حسی یا عقلی) است، مانند وجه
شبه سرخی در
تشبیه لب به لعل.
تشبیه متعدد، یعنی
تشبیهی که وجه
شبه آن متعدد (دو یا بیشتر از دو؛ و حسی یا عقلی) است، مثل
تشبیه شمع به عاشق با پنج وجه
شبه حسی و عقلی: زردی گونه، اشک ریختن، گداختن، سوختن دل و بیداری در شب.
تشبیه از این حیث، دو گونه است:
مرسل یا
صریح (
مذکورالادات).
تشبیه مرسل
تشبیهی است که ادات در آن مذکور است، مثل حرف «ک» در
آیه ۲۴
سوره الرحمن : «وَلَهُ الجَوارِ الْمُنْشَآتُ فِی الْبَحرِ کَالْاَعْلام» و حرف چو در این مصراع : «حافظا سجده به ابروی چو محرابش بر».
و در آن، یا یکی از طرفین
تشبیه به دیگری اضافه میشود (مثل لب لعل، محراب ابرو) که آن را
تشبیه بلیغ نیز میگویند
یا
مشبّه در نقش مسندٌالیه و
مشبّهٌ به در نقش مسند ظاهر میشود و از آن معنای این همانی یا عینیت
مشبّه و
مشبّهٌ به دریافت میگردد، مثلِ «زلفِ او جیم است و جمشیدش کمینه بنده ایست».
این گونه
تشبیه را نیز
تشبیه بلیغ خوانده اند.
قدما از
تشبیه بلیغ بروشنی سخن نگفته اند، چنانکه تفتازانی در مطوّل (تفتازانی، مطوّل، ۱۴۰۷ق، ص ۳۴۳) و در شرح المختصر
تشبیه بلیغ را، زمانی که از معنایی لطیف و دقیق برخوردار باشد یا رسیدن به آن نیازمند تأمل باشد، گونه ای
تشبیه بعید غریب به شمار آورده است.
تشبیه به اعتبار اغراض
تشبیه دو قسم است: مقبول و مردود.
تشبیه مقبول تشبیهی است که هریک از غرضهای هفت گانة عائد به
مشبّه و غرضهای دوگانة عائد به
مشبّهٌ به را در جای خود متحقق سازد.
تشبیه مردود،
تشبیهی است که هریک از غرضهای عائد به
مشبّه و
مشبّهٌ به را در جای خود متحقق نسازد.
قوّت و ضعف در
مبالغه معلول ذکر یا حذف ارکان
تشبیه است.
بر این اساس،
تشبیه را به سه گروه تقسیم کرده اند:
برتر (
عالی)،
میانه (
متوسط) و
فروتر (
دانی).
هر چه از ارکان
تشبیه بیشتر حذف شود،
تشبیه از گروه دانی به متوسط و سرانجام به عالی ارتقا مییابد، چنانکه
تشبیه مطلق در گروه دانی است و
استعاره مصرحه در گروه عالی.
از این طبقه بندی در کتب بلاغی عربی ذیل «خاتمه» بحث شده است
و متأخران بر اساس مندرجات شرح المختصر آن را گزارش کرده اند.
دو گونه
تشبیه در کتب بیان هست که در طبقه بندیهای رایج نمیگنجد.
این دو
تشبیه عبارت است از:
الف)
تشبیه مغالطه، مانند کردن چیزی است به چیزی، بر خلاف عرف و سنّت ادبی، و به همین سبب نیازمند توجیهی مغالطه گونه و هنرمندانه است، مثل مانند کردن دهان معشوق به گل، و رخسار وی به غنچه، که خلاف سنّت ادبی است و توجیهی شاعرانه میطلبد مبنی بر اینکه رخسار معشوق، غنچه ای است تمام شکفته و دهان وی گلی است ناشکفته : «دهانت به گل ماند ای دلنواز/ چو غنچه است رخسارت ای دلفروز// رخت غنچه لیکن شکفته تمام/ دهنْ گل ولی ناشکفته هنوز».
تشبیه مغالطه ظاهراً ابتکار ادبای فارسی زبان است.
ب)
تشبیه قلب یا
مقلوب؛ قلب
تشبیه یا قلب در طرفین
تشبیه،
عبارت است از واژگون کردن
تشبیه یا جابجا کردن
مشبّه و
مشبّهٌ به.
این امر، که بر خلاف سنّت ادبی صورت میگیرد، موجب تحقق یکی از اغراض عائد به
مشبّهٌ به در
تشبیه میشود و آن ادعای کمال
مشبّهٌ بهی است که بر طبق سنّت ادبی
مشبّه محسوب میگردد، چنانکه بر طبق سنّت ادبی روی معشوق یا ممدوح به ماه یا صبح
تشبیه میشود.
اگر صبح، چنانکه محمدبن وهیب سروده است، به روی ممدوح
تشبیه گردد،
تشبیه مقلوب توأم با غلو و ادعای کمال
مشبّهٌ به به بار میآید.
تشبیه مغالطه و
تشبیه قلب را بدان سبب که بر خلاف جریان عادی
تشبیه شکل میگیرند میتوان زیرعنوان «به اعتبار خلاف آمد» طبقه بندی کرد.
در کتب بلاغی فارسی، گاه از پنج گونه
تشبیه و غالباً از هفت گونه
تشبیه سخن به میان آمده است:
تشبیه مطلق یا
صریح،
مشروط یا
شرطی،
مضمر یا
اضمار،
تفضیل،
کنایت،
عکس یا
معکوس،
تسویه.
در طبقه بندیهایی که از
تشبیه شده، از هفت گونه
تشبیه، تنها دو گونه مورد بحث واقع نشده است:
تشبیه مطلق و
تشبیه عکس :
الف)
تشبیه مطلق یا صریح، آن است که بدون هرگونه قید و شرط، با ادات
تشبیه چیزی را به چیزی مانند کنند،
مثل
تشبیه قد معشوق به سرو در دلجویی : «دلم بجو که قدت همچو سرو دلجوی است».
ب)
تشبیه عکس یا معکوس، مانند کردن دو چیز است به یکدیگر، مثل
تشبیه پشت زمین به روی فلک و روی فلک به پشت زمین در بیتی از
رشید وطواط : «پشت زمین چو روی فلک گشته از سلاح/ روی فلک چو پشت زمین گشته از غبار».
سیر تاریخی
تشبیه و تحول این مقولة بیانی، از سیر تاریخی و تحول دانش بیان جدا نیست، با توجه به تفاوتهای کتب بلاغی عربی و فارسی میتوان بررسی
تشبیه را از دیدگاه تاریخی به بررسی بر اساس کتب عربی و بررسی بر اساس کتب فارسی تقسیم کرد.
در سیر تکاملی و در جریان تحول علوم بلاغی، بویژه با عنایت به سه کتاب برجستة بلاغی، یعنی
اسرار البلاغه و
مفتاح العلوم و
مطوّل، چهار مرحله یا چهار دوره قابل تشخیص است: عصر وابستگی، عصر استقلال، عصر کمال، عصر تنقیح و تکمیل.
در عصر وابستگی، صنایع گوناگون، از جمله
تشبیه، به تبع طرح و تحلیل آیات
قرآن کریم و اشعار عربی، مورد توجه و بحث قرار میگیرد و غالباً از مباحث نظری مگر در موارد استثنایی نشانی نیست.
آثار بلاغی جاحظ (متوفی ۲۵۵)، ابن معتَز (متوفی ۲۹۶)، ابن دُرَید (متوفی ۳۲۱)، قدامة بن جعفر (متوفی ۳۳۷) از اینگونه است.
بدیهی است که در جریان تحلیل آیات و اشعار،
تشبیه جلوه ای خاص دارد، از جمله میتوان این جلوه را در
فصول التماثیل ابن معتز، که رساله ای است در توصیف شراب، مشاهده کرد.
برخی کتابها نیز موارد
تشبیه در قرآن را به
تفصیل بررسی کرده اند.
در عصر استقلال، علوم بلاغی به استقلال میرسند و عبدالقاهر جرجانی (متوفی ۴۷۱) با تألیف دلائل الاعجاز، و بویژه اسرارالبلاغه، در کار استقلال بخشیدن به این علوم نقشی ویژه ایفا میکند.
بدین ترتیب که در اسرارالبلاغه، صنایع را اصل و شواهد، اعم از آیات قرآنی و اشعار عربی، را فرع این اصل قرار میدهد و از آنها در تبیین تعریف و تفسیر صنایع مدد میجوید.
مباحث
تشبیه و تمثیل و استعاره در اسرارالبلاغه غالباً به هم آمیخته است، بر تمثیل تأکیدی خاص میشود، فرق آن با
تشبیه مورد بحث قرار میگیرد،
در بارة وجه
شَبَه بتفصیل بحث میشود
و از برخی طبقه بندیهای
تشبیه سخن به میان میآید، نظیر
تشبیه معقول به معقول،
تشبیه متعدد و فرق آن با
تشبیه مرکّب
و
تشبیه مقلوب.
در عصر کمال، که عصر سکّاکی (متوفی ۶۲۶) است، علوم بلاغی هم از جهت شکل و ظاهر هم از جهت معنا و محتوا به کمال رسید.
سکّاکی در کتاب مفتاح العلوم با به کارگیری روش منطقی و نگرش از منظر حِکْمی، به طرح و طبقه بندی مباحث بلاغی پرداخت.
وی مباحث این علم را به سه بخش تقسیم کرد:
تشبیه،
مجاز
که شامل استعاره نیز هست، و
کنایه.
اگر گزارش
تفتازانی را از
تشبیه در مطوّل و در شرح المختصر در نظر گیریم، برخی از مباحث در مفتاح العلوم موجود است و برخی موجود نیست.
مباحث موجود نظیر حسی و عقلی بودن طرفین
تشبیه (ص ۱۴۲)، واحد و غیرواحد بودن وجه
شبه (ص ۱۴۳)، اغراض عائد به
مشبّه و
مشبّهٌ به (ص ۱۴۵ـ۱۴۷)،
تشبیه تمثیل،
تشبیه قریب و بعید،
علل غرابت
تشبیه و مراتب
تشبیه،
که در مطوّل
از آن به طبقه بندی به اعتبار قوّت و ضعف در مبالغه، تعبیر شده است.
مباحث غیرموجود، مانند
تشبیه مجمل و
مفصّل، اقسام
تشبیه به اعتبار ادات، غریب سازی
تشبیه، و
تشبیه مقبول و مردود.
در عصر تنقیح و تکمیل،
خطیب قزوینی (متوفی ۷۳۹) آرای سکّاکی را در الایضاح فی علوم البلاغه، و بویژه در تلخیص المفتاح، تلخیص و تهذیب کرد و آرای بنیادی جرجانی را نیز بدانها افزود
و بدینسان به تکمیل نظریه های بلاغی توفیق یافت.
الایضاح و التلخیص جلوه گاه سیر علوم بلاغی و نتیجة تحول و تطور این علوم و مبنای تألیفات بعدی است؛ چنانکه معروفترین کتاب بلاغی یعنی مطوّل تفتازانی (متوفی ۷۹۱) و سودمندترین کتاب در این فن، یعنی شرح المختصر این دانشمند، شرحهای التلخیص اند.
مباحث غیرموجود در مفتاح العلوم در زمینة
تشبیه را در التلخیص و شروح مطوّل و مختصر آن میتوان باز یافت؛ از جمله،
تشبیه مجمل،
تشبیه مفصّل،
تشبیه مرجوع کنید بهکد و مرسل،
تشبیه مقبول و مردود
و غریب سازی
تشبیه.
کتب فارسی بلاغی دو گونه است :
الف) کتب تألیف گونه که در آنها
صنایع بدیعی و
بیانی در کنار یکدیگر مطرح میشوند.
در این کتابها غلبه با صنایع بدیعی است و از میان صنایع بیانی، غالباً تنها از صنعت
تشبیه و گاه از
تشبیه و استعاره و کنایه سخن در میان است.
شواهد در اغلب این کتابها شعر فارسی است و گاه، مثل حدائق السحر و مدارج البلاغه، شواهد هم عربی است هم فارسی.
در این آثار غالباً از هفت نوع
تشبیه سخن میرود: مطلق یا صریح، مشروط یا شرطی، اضمار یا مضمر، تفضیل و به تعبیر رادویانی مرجوعٌ عنه،
و تسویت، یا تسویه و به تعبیر رادویانی،
مزدوج.
از آنجا که هر دو گونه آثار، اعم از عربی و فارسی، حاصل تلاش فرزانگان و ادیبان مسلمان ایرانی یا تربیت شدگانِ فرهنگ اسلامی ـ ایرانی است، و چون زبان عربی، نخستین زبان اسلام در اکثر سرزمینهای اسلامی بوده است (بجز
شبه قاره که این نقش از آنِ زبان فارسی بوده) همّ دانشمندان، بیشتر صرف تألیف و تکمیل کتب بلاغی به زبان عربی شده و آثار بلاغی به فارسی، نسبت به عربی، کمتر است.
ب) کتب ترجمه گونه، یعنی آثاری که در نیم قرن اخیر در ایران و از سده های دهم ـ یازدهم در
شبه قاره و نیز در ایران عصر صفوی، بر اساس کتب عربی، بویژه مطوّل و شرح المختصر تفتازانی و خاصه بر اساس شواهد شرح المختصر، به زبان فارسی نوشته شده و ضمن ذکر و شرح شواهد عربی با شواهدی از شعر فارسی آمیخته گردیده و در خدمت آموزش علوم بلاغی به زبان فارسی قرار گرفته است.
از جمله آثاری که در ایران عصر صفوی و در
شبه قاره پدید آمده،
انوار البلاغه تألیف
محمد هادی بن محمد صالح مازندرانی و
حدایق البلاغت نوشته
میر شمس الدین فقیر دهلوی است و از جمله آثاری که در ایران نوشته شده است، می توان از هنجار گفتار تألیف نصراللّه تقوی، دررالادب تألیف حسام العلماء آق اولی، معالم البلاغه تألیف محمدخلیل رجایی، معانی و بیان تألیف جلال الدین همائی، و دهها اثر دیگر از این دست، نام برد.
(۱) عبدالحسین آق اِوْلی، دررالادب: در فن.
(۲) معانی، بیان، بدیع، شیراز ۱۳۳۶ ش، چاپ افست قم.
(۳) ابوالفرج رونی، دیوان، چاپ محمود مهدوی امغانی، مشهد ۱۳۴۷ش.
(۴) ابوبکربن اسماعیل ازرقی، دیوان، چاپ سعید نفیسی، تهران ۱۳۳۶ش.
(۵) محمدبن محمد (علی) انوری، دیوان، چاپ محمدتقی مدرس رضوی، تهران ۱۳۶۴ش.
(۶) علی بن محمد تاج الحلاوی، دقایق الشعر، چاپ محمدکاظم امام، تهران ۱۳۴۱ش.
(۷) مسعودبن عمر تفتازانی، شرح المختصر، چاپ عبدالمتعال صعیدی، چاپ افست، قم.
(۸) مسعودبن عمر تفتازانی، کتاب المطوّل فی شرح تلخیص المفتاح، چاپ افست قم ۱۴۰۷ق.
(۹) نصراللّه تقوی، هنجار گفتار: در فن معانی و بیان و بدیع فارسی، تهران ۱۳۱۷ش.
(۱۰) عبدالقاهربن عبدالرحمان جرجانی، کتاب اسرارالبلاغة، چاپ هلموت ریتر، استانبول ۱۹۵۴.
(۱۱) جهان خاتون، دیوان کامل جهان ملک خاتون، چاپ پوراندخت کاشانی راد و کامل احمدنژاد، تهران ۱۳۷۴ش.
(۱۲) مصطفی بن عبدالله حاجی خلیفه، کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
(۱۳) شمس الدین محمد حافظ، دیوان، چاپ پرویز ناتل خانلری، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۱۴) محمدبن عبدالرحمان خطیب قزوینی، الایضاح فی علوم البلاغة: المعانی و البیان و البدیع، بیروت: دارالکتب العلمیه.
(۱۵) محمدبن عبدالرحمان خطیب قزوینی، التلخیص فی علوم البلاغة، چاپ عبدالرحمان برقوقی، (قاهره ۱۳۵۰/۱۹۳۲).
(۱۶) محمدبن عمر رادویانی، ترجمان البلاغه، چاپ احمد آتش، استانبول ۱۹۴۹، چاپ افست تهران ۱۳۶۲ ش.
(۱۷) حسن بن محمد رامی، حقایق الحدائق، چاپ محمدکاظم امام، تهران ۱۳۴۱ ش.
(۱۸) محمدخلیل رجایی، معالم البلاغه در علم معانی و بیان و بدیع، شیراز ۱۳۴۰ ش، چاپ افست ۱۳۵۹ش.
(۱۹) محمدبن محمد رشید وطواط، حدایق السحر فی دقایق الشعر، چاپ عباس اقبال، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۲۰) مصلح بن عبداللّه سعدی، کلیات سعدی، چاپ محمدعلی فروغی، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۲۱) یوسف بن ابی بکر سکّاکی، کتاب مفتاح العلوم، (قاهره) ۱۳۴۸، چاپ افست قم.
(۲۲) محمدبن محمود شمس الدین آملی، نفائس الفنون فی عرایس العیون، ج ۱، چاپ ابوالحسن شعرانی، تهران ۱۳۷۷.
(۲۳) محمدبن قیس شمس قیس، کتاب المعجم فی معاییر اشعارالعجم، تصحیح محمدبن عبدالوهاب قزوینی، چاپ مدرس رضوی، تهران (۱۳۳۸ ش).
(۲۴) حسین بن محمد طیبی، التبیان فی البیان، چاپ توفیق فیل و عبداللطیف لطف اللّه، کویت ۱۴۰۶/ ۱۹۸۶.
(۲۵) حسن بن احمد عنصری، دیوان، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۲۶) میرشمس الدین فقیر دهلوی، حدائق البلاغة، چاپ سنگی پتیاله ۱۲۹۰/ ۱۸۷۳.
(۲۷) حسین بن علی کاشفی، بدایع الافکار فی صنایع الاشعار، چاپ میرجلال الدین کزّازی، تهران ۱۳۶۹ ش.
(۲۸) اسماعیل بن محمد کمال الدین اسماعیل، دیوان، چاپ حسین بحرالعلومی، تهران ۱۳۴۸ ش.
(۲۹) محمدهادی بن محمدصالح مازندرانی، انوارالبلاغه: در فنون معانی، بیان و بدیع، چاپ محمدعلی غلامی نژاد، تهران ۱۳۷۶ ش.
(۳۰) احمدبن قوص منوچهری، دیوان، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۴۷ ش.
(۳۱) احمد هاشمی، جواهرالبلاغة فی المعانی و البیان و البدیع، مصر ۱۳۵۴/ ۱۹۳۵.
(۳۲) رضاقلی بن محمدهادی هدایت، مدارج البلاغه، چاپ سنگی شیراز ۱۳۳۱.
(۳۳) جلال الدین همائی، معانی و بیان، چاپ ماه دخت بانو همایی، تهران ۱۳۷۰ ش؛
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «تشبیه»، شماره۳۵۵۳.