حازم(خام)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حازمبن محمد قَرطاجَنّى ، ادیب، شاعر، نحوى، عروضى و منتقد نامور اندلسى قرن هفتم و مؤلف اولین كتاب كامل نقد ادبى در زبان عربى. كنیهاش ابوالحسن، ملقب به هَنىءالدین و منسوب به قرطاجَنّه در مشرق اندلس بود (ابنسعید مغربى، ص ۲۰؛ صفدى، ج ۱۱، ص ۲۷۱). او را انصارى، اندلسى، و حتى به اشتباه قُرطُبى و ابنحازم، خواندهاند (عبدرى، ص ۵۲۳؛ سیوطى، ۱۳۸۴، ج ۱، ص ۴۹۱؛ حاجیخلیفه، ج ۲، ستون ۱۸۰۷؛ مهدى علام، ص ۱ـ۲، پانویس ۱).
حازم در ۶۰۸، احتمالا در قرطاجنّه، به دنیا آمد (سیوطى، ۱۳۸۴، ج ۱، ص ۴۹۲). پدرش، محمدبن حسن، اهل سَرَقُسْطه و قاضى این شهر بود. وى در كودكى قرآن را از حفظ كرد و در جوانى علوم شرعى و ادبى آموخت. سپس براى كسب علم به شهرهاى اندلس سفر كرد؛ براى بهرهمندى از محضر طَرَسونى، معروف به یوسف مُرسى، به مُرسیه رفت. همچنین در غَرناطه و اشبیلیه، حدیث، ادب عربى، منطق، خطابه و شعر را از شلوبینى آموخت و آثار ابنرشد و فارابى و ابنسینا را مطالعه كرد (حازم، ۱۹۶۶، مقدمهبنخوجه، ص ۵۳ـ۵۴). او از حدود هزار استاد روایت میكرد (سیوطى، ۱۳۸۴، ج ۱، ص ۴۹۱).
حازم در زادگاهش مشهور شد، در علوم ادبى سرآمد روزگار خود شد و در فقه مالكى، حفظ حدیث، روایت اخبار و اشعار و سرودن شعر تبحر یافت. نوآورى و خط خوش او نیز ستودنى بود (فیروزآبادى، ص ۵۹؛ سیوطى، ۱۳۸۴، ج ۱، ص ۴۹۱؛ حازم، ۱۹۶۶، مقدمهبنخوجه، ص ۵۳ـ۵۴). ابنرُشَید، ابوحیان اندلسى، عبدرى، ابنسعید مغربى، ابوالفضل تِجانى، احمدبن یوسف فِهرى لَبْلى، محمدبن على كتانى، ابنراشد قفصى، و ابنقوبع از محضر او بهرهمند شدند (ابنسعید مغربى؛ سیوطى، ۱۳۸۴، ج ۱، ص ۴۹۱؛ مقّرى، نفحالطیب، ج ۲، ص ۵۸۹؛ حازم، ۱۹۶۶، مقدمهبنخوجه، ص ۶۹ـ۷۰).
در پى مهاجرت اجبارى مسلمانان اندلس به جاهاى دیگر، حازم به مراكش رفت و از آنجا به دربار رشید مؤمنى (حك : ۶۳۰ـ۶۴۰) راه یافت، اما پیش از مرگ رشید عازم تونس شد (مقّرى، ازهار الریاض، ج ۳، ص ۱۷۳؛ مهدى علام، ص ۵ـ۸). در تونس به دربار ابوزكریاى حَفصى (حك : ۶۲۵ـ۶۴۷) و پسرش ابوعبداللّه مستنصر اول (حك ۶۴۷:ـ۶۷۵) پیوست (مقّرى، ازهار الریاض، ج ۳، ص ۱۷۳؛ ابنعماد، ج ۵، ص ۳۸۸). دلبستگى او به حفصیان، به خوبى از اشعارش هویداست. او در دربار مستنصر به جایگاه والایى دست یافت و به دیوان انشا وارد شد (مهدى علام، ص ۸؛ حازم، ۱۹۶۶، مقدمهبنخوجه، ص ۶۸ـ۶۹). نقد كتاب لَبلى، با نام وَشْىُالحُلل، را به توصیه همین سلطان انجام داد (مقّرى، نفحالطیب، ج ۲، ص ۲۰۸). حازم در ۶۸۴ در تونس درگذشت (مقّرى، ازهار الریاض، ج ۳، ص ۱۷۳).
آثار
تألیفات حازم در حوزههاى نقد و علوم ادبى. مهمترین اثر او منهاجالبلغاء و سراجالادباء اولین كتاب نقد ادبى در زبان عربى است (زركشى، ج ۱، ص ۳۱۱؛ حاجى خلیفه، ج ۲، ستون ۱۸۷۰؛ دایه، ص ۵۴۳). این كتاب در تاریخ نقد ادبى، بهویژه در تاریخ نقد اندلسى، بسیار مهم، قواعد آن كامل و در حد ابداع است (دایه، ص ۴۸۸؛ دایه، ص ۵۴۳). ظاهرآ بخش اول و چند صفحه اول بخش دوم و مقدار كمى از پایان بخش چهارم كتاب از بین رفته است (دایه، ص ۴۹۲). تنها نسخه خطى آن در كتابخانه جامعةالزیتونة تونس، موجود است (بدوى، ص ۸۵). عبدالرحمان بدوى در ۱۳۴۱ش/۱۹۶۲ بخشى از آن را در جشننامه طه حسین (الى طه حسین فى عید میلادهالسبعین) (بدوى، ص ۹۱ـ۱۴۶) به چاپ رساند. بنخوجه (محمد) نیز در رساله دكترى خود آن را بررسى و در ۱۳۴۵ش/۱۹۶۶ در تونس و در ۱۳۶۱ش/۱۹۸۲ در بیروت چاپ كرد (محفوظ، ج۴، ص۶۴). این كتاب با عنوانهاى المناهجالادبیة آمده، المنهاج، منهاج البلغاء، سراجالبلغاء، سراجالادباء نیز نام برده شده است (فیروزآبادى، ص ۵۹؛ سیوطى، ۱۳۸۴، ج ۱، ص ۴۹۱؛ سیوطى، ۱۳۹۶، ص ۴۲؛ حازم،۱۹۶۶، مقدمهبنخوجه، ص۹۴؛ بدوى،ص۸۶). مطالب كتاب، برخلاف ظاهر عنوانآن، فقط بلاغت نیست (سجلماسى، مقدمه غازى، ص ۹۷ـ۹۸)، بلكه بلاغت و نقد است و اساس آن منطق و بلاغت؛ از اینرو، با تألیفات دیگر نقدى، كه بر پایه نحوِ قدیماند، تفاوت دارد (حازم، ۱۹۶۶، مقدمهبنخوجه، ص۱۱۳ـ۱۱۷). حازم در المنهاج با شیوهاى جدید بلاغت را بررسى كرده است. وى اصول بلاغت یا فلسفه بلاغت را ابداع و نظریهاى در شعر و نقد پایهگذارى كرده كه اساس آن بررسى مبانى شعر و تدوین قواعد براى آن است (وهایبى، ص ۵۳؛ وهایبى، ص ۵۶).
شیوه حازم در المنهاج، تقسیمبندى منطقى و وضع قواعد است (كتاب به چهار «قسم»، هر قسم به چهار «منهج»، و هر منهج به چند مَعْلَم/ مَعْرَف تقسیم شده و نكات مهم نقدى و بلاغى نیز ذیل عنوان مَأم/ مَآم درج شده است). او از شاهد و مثال كمتر بهره گرفته است. اسلوبش دشوار و موجز است و براى فرد ناآگاه از اصطلاحات منطقى و حِكمى، دشوار و در شرح و بیان مسائل پیچیده، با تفصیل و تحلیل فراوان همراه است (حازم، ۱۹۶۶، ص ۳۷۹، مقدمهبنخوجه، ص ۱۱۴ـ۱۱۶؛ عباس، ص ۵۴۲ـ۵۴۳؛ عباس، ص ۵۶۸). او آراى ارسطو در مباحث فیالشعر (بوطیقا) را با كتابهاى بلاغت عربى تطبیق داده و در این كار از كتابهاى بلاغت و نقد دانشمندانى چون عبداللّه خفاجى (متوفى ۴۶۶)، قدامةبن جعفر، حسنبن بشر آمدى، فارابى، ابنسینا، تأثیر پذیرفته، اما از تألیفات ابنرشد استفاده نكرده است (حازم، ۱۹۶۶، مقدمهبنخوجه، ص ۱۱۵ـ۱۱۸؛ بدوى، ص ۸۶ـ۸۷؛ سجلماسى، مقدمه غازى، ص ۶۱ـ۶۲).
حازم براى اولینبار از آنچه امروزه تجربه شعرى مینامیم، سخن گفته و در این زمینه از منتقد دیگر، عبدالقاهر جرجانى، متمایز شده است، زیرا جرجانى شعر را، حتى در معانى و خیال، وابسته به عقل میدانست، اما حازم به تأثیر شعر در درون انسان توجه كرد. علاوه بر این، حازم در بحث نظم و اسلوب و مَنزَع (حازم، ۱۹۶۶، ص۳۶۵)، از نظریه جرجانى فاصله گرفته است (عباس، ص ۵۷۰) و در تأثیر نحو بر شعر به اشارات كوتاهى بسنده كرده است (ارسطو، توضیحات عیاد، ص ۲۴۵ـ۲۴۶).
او در نقد عربى قدیم، كاملترین تعریف را از شعر دارد و در تعریف آن (حازم، ۱۹۶۶، ص ۷۱)، با عنصر خیال به عنوان جوهر و اساس شعر، به تعریفهاى نقد غربى معاصر نزدیك شده است (ابتسام صفار و ناصر حلاوى، ص ۳۳۴؛ ادیوان، ص۳۷۵). در بحث تفاوت شعر و خطابه، نیز با الهام از نظریات فارابى و ابنسینا، به نتیجهگیریهاى جدیدى دست یافته است (حازم، ۱۹۶۶، ص ۷۰ـ۷۱؛ عباس، ص ۵۴۵ـ۵۴۸).
حازم در بحث شعر، از اصطلاحات مُحاكات (براى اشاره به نحوه ارتباط شاعر با جهان پیرامون)، تخیل و مُتَّخیله و مُخَیلة (براى اشاره به نوآورى و خلاقیت شاعر) و تخییل (براى اشاره به عكسالعمل مخاطب در برابر شاعر استفاده كرده است؛ حازم، ۱۹۶۶، ص ۷۱؛ حازم، ۱۹۶۶، ص ۸۹؛ حازم، ۱۹۶۶، ص ۹۳؛ نوال ابراهیم، ص ۸۴ـ۸۵). او این نظر عبدالقاهر جرجانى را اثبات كرده است كه مزیت سخن به الفاظ یا معانى آن نیست، بلكه بین این دو، عنصر سومى با نام «صورة» (حازم، ۱۹۶۶، ص ۱۸ـ۱۹) قراردارد (وهایبى، ص ۶۴).
وى در مقایسه با علماى قدیم، بیشترین توجه را به اسلوب شعر داشته است (بكار، ص ۱۵۴؛ حازم، ۱۹۶۶، ص ۶۲ـ۷۱؛ حازم، ۱۹۶۶، ص ۲۹۳). از جمله نظریات اساسى او، نظریه پیوستگى اجزاى قصیده است (حازم، ۱۹۶۶، ص ۲۸۷). در صورت وجود چنین غرضِ شعریاى براى قصیده، كه حازم آنها را فصول مینامد، شاعر باید با حسن تخلص از فصلى به فصل دیگر وارد شود (مقداد رحیم، ص ۱۵۵ـ۱۵۶).
حازم برترى یك شاعر را از شاعر دیگر امرى نسبى و نقد را كارى مشكل میداند، چرا كه شاعران درانگیزه، محاكات، زبان، زمان و مكان با یكدیگر تفاوت دارند ( حازم ، ۱۹۶۶، ص ۳۷۴ـ۳۷۹) و فقط در صورت یكى بودن غرض شعرى، وزن و رَوى، مقایسه و نقد ممكن خواهد بود. وى نظریه ابنقتیبه دینورى• مبنى بر برترى شاعران قدیم بر شاعران جدید را صحیح ندانسته و ملاكهاى سنجش شعر را به نحو كامل تبیین كرده، به نحوى كه دیگر بعد از او بحث قدیم و جدید مطرح نشده است (قلقیله، ج ۱، ص ۲۷۲؛ ابتسام صفار و ناصر حلاوى، ص ۳۴۹ـ۳۵۰).
دیدگاههاى حازم در عروض نیز درخور دقت است (هیب، ص ۶۵ـ۱۵۶). او (حازم ، ۱۹۶۶، ص ۲۶۵ـ۲۷۰) به ارتباط عروض با موسیقى و ضرورت تناسب وزن با غرض شعرى اشاره كرده و بدون اتكا به اوزان شعرى خلیلبن احمد آراى جدید و مهمى براى آن مطرح نموده است (حازم، ۱۹۶۶، مقدمهبنخوجه، ص ۱۰۳).
المنهاج، بسیار مورد استقبال و تقدیر قرار گرفت. زركشى (زركشى ، ج ۱، ص ۳۱۱) آن را به همراه مقدمةالتفسیر، نوشته ابننقیب، جامعترین و كاملترین آثار در بیان و بدیع دانسته است. عاكوب (عاكوب ، ص ۳۱۹؛ عاكوب ، ص ۳۳۰) بر آن است كه در تألیفات بلاغى و نقدى به جایمانده از عرب، نمیتوان نظیرى براى المنهاج یافت. از دیدگاه نوال ابراهیم (نوالابراهیم، ص ۸۳)، این كتاب از مهمترین آثارى است كه به شعر ارزش والایى بخشیده است. شاید به همین دلیل، حازم (حازم ، ۱۹۶۶، ص ۱۲۴) از شعر با نام صناعةالشعر یاد كرده است. هاینریش نیز، پس از بررسى آراى قرطاجنى، او را متفكرى بسیار نوآور خوانده است.
حازم به عنوان پیشگام مدرسه بلاغت عربى در مغرب شناخته شد (سجلماسى، مقدمه امجد طرابلسى، ص ۱۲ـ ۱۳). وى این كتاب را با تلاش فراوان در زمان سقوط دوران اسلامى اندلس و افول ادبیات عرب نگاشت و مسلّمآ اگر مورد التفات قرار میگرفت، در مطالعات بعدى و حتى شعر عربى اثر میگذاشت (دایه، ص ۵۳۹؛ نوالابراهیم، ص ۸۳؛ عباس، ص ۵۴۲).
آثار شعرى
۱) دیوان شعر. نسخه خطى آن در كتابخانه اسكوریال با عنوان المجموع، بدون مقدمه و نام ناسخ و تاریخ نسخ، هست. عثمان كعّاك، با تكیه بر این نسخه و برخى اشعار پراكنده حازم در كتابهاى قدیمى، دیوان او را در ۱۳۴۳ش/۱۹۶۴ در بیروت به چاپ رساند (مهدى علام، ص ۱۷؛ حازم، ۱۴۰۹، مقدمه كعّاك، ص ز؛ مقداد رحیم، ص ۱۴۷؛ محفوظ، ج ۴، ص ۶۵). بن خوجه نیز قصائد و متعطعات او را در ۱۳۵۱ش/۱۹۷۲ در تونس چاپ كرد (محفوظ، ج ۴، ص ۶۵).
از زیباترین اشعار حازم قصیدهاى در مدح پیامبر اكرم صلیاللّهعلیهوآلهوسلم و در تضمین قصیده امرؤالقیس است (حازم، ۱۴۰۹، ص ۸۹ـ۹۶). احتمالا او اولین كسى است كه معلقه امرؤالقیس را تضمین كرده و معانى این معلقه را به مدح پیامبر اكرم تغییر داده است (عبدرى، ص ۵۲۳ـ۵۳۰؛ وادى آشى، ص ۲۹۹؛ محفوظ، ج ۴، ص ۶۵).
به جز این قصیده، اشعار دینى دیگرى نیز از حازم به جامانده، از جمله دو قصیدهاى كه در رثاى امام حسین علیهالسلام، در ذیل دو بیت ابنجوزى (ابنجوزى، عبدالرحمانبن على)، سروده است (كیلانى، ص۱۷۱ـ ۱۷۳).
از دیگر اشعار او قصیده جیمیه مشهورش (حازم، ۱۴۰۹، ص ۲۸ـ۳۰)، در معارضه با رائیة ابنعمّار، است كه برخى آن را از رائیه ابنعمّار برتر دانستهاند (مقّرى، ازهار الریاض، ج ۳، ص ۱۷۴ـ۱۷۶). منظومه صد بیتى او در مدح ابوزكریاى حفصى (حازم، ۱۴۰۹، ص ۶۸ـ۷۳) نیز از بدیعترین اشعار اوست كه بسیارى از شاعران دربار را به معارضه با او واداشت (حازم، ۱۹۶۶، مقدمهبنخوجه، ص ۸۰).
۲) مقصورة (نام دیگر آن: القصیدة الألفیة المقصورة؛ حاجیخلیفه، ج ۲، ستون ۱۸۰۷). اُرجوزهاى است در ۱۰۰۲ یا ۱۰۰۶ بیت، در معارضه با مقصوره ابندرید و در مدح مستنصر حفصى (مهدى علام، ص ۱۹؛ حازم، ۱۹۶۶، مقدمهبنخوجه، ص ۸۱ـ۸۲).
ابنقاضى (ابنقاضى ، ج ۱، ص ۲۵۴)، حازم را صاحب مقصوره معرفى كرده است. برخى نیز شهرت حازم را به مقصورهاش دانستهاند (ابنشماع، ص ۶۲، پانویس؛ سجلماسى، مقدمه غازى، ص ۴۸). این قصیده، مشهورترین اثر ادبى حازم و از بهترین مدایحش به شمار میرود. علاوه بر این، طولانیترین مقصوره و از مَلحَمههاى بینظیر زبان عربى است (ابنشماع، ص ۶۲، پانویس؛ مهدى علام، ص ۱۵؛ علام ، ص ۱۹).
مهدى علام (علام ، ص ۱۹؛ علام ، ص ۲۳؛ علام ، ص ۳۰ـ۳۱)، بعد از شناسایى پانزده مقصوره شعرى در ادبیات عرب، حازم را داراى برترین جایگاه در مقصورهسرایى و مقصورهاش را داراى كمّ و كیفى مشابه مقامات حریرى دانسته است.
مقصوره حازم اطلاعات دقیق و منحصر به فردى از اوضاع زندگى حازم در اندلس و مغرب به دست میدهد. این اثر براى بررسى اسامى جغرافیایى مجهول در اسپانیاى دوره اسلامى، مرجعى بسیار مهم به شمار میرود (حازم، ۱۹۶۶، مقدمهبنخوجه، ص ۳۳؛ حازم، ۱۹۶۶، مقدمهبنخوجه، ص ۸۶).
شریف غَرناطى، از معاصران حازم، مقصوره را در كتاب رفعالحُجُب المستورة فى محاسن المقصورة در دو جلد شرح كرد كه در ۱۳۰۴ش/۱۹۲۵ در مصر به چاپ رسید (حاجیخلیفه، ج ۲، ستون ۱۸۰۷).
اشعار حازم داراى اسلوب و موضوعات مرسوم سنّتى، و تحت تأثیر اشعار متنبى است. با وجود برخى ستایشها از سرودههاى او (ابنسعید مغربى، ص ۲۰؛ فیروزآبادى، ص ۵۹)، به عقیدهگلدر این اشعار با اسلوب قدیمى جلب توجه زیادى نمیكنند. اغراض شعرى حازم، مدح، غزل، وصف، زهد و توسل، و رثا و فخر بود و چون نمیخواست دشمنى كسى را برانگیزد، هیچگاه هجویه نسرود (كیلانى، ص ۵۱ـ۵۲).
برخى او را بهترین شاعر عرب در استفاده از رموز، تضمین و اشارات تاریخى دانستهاند (كیلانى، ص ۱۸۵ـ۱۹۰؛ كیلانى، ص ۲۴۷). او از صنایع گوناگون بدیعى در اشعارش استفاده كرده است. از امتیازات وى، حسن تخلص و استفاده از صنعت تشخیص است (كیلانى، ص ۱۹۹ـ۲۰۳؛ كیلانى، ص ۲۱۳ـ۲۳۵).
سایر آثار
۱) القصیدةالمیمیة (نام دیگر آن: القصیدة النحویة یا منظومة میمیة فى النحو)، با ۲۱۷ یا ۲۱۹ بیت در بحر بسیط (حاجیخلیفه، ج ۲، ستون ۱۳۴۷؛ حازم، ۱۴۰۹، ص ۱۲۱ـ ۱۳۳؛ محفوظ، ج ۴، ص ۶۵). ابنهشام (ابنهشام ، ج ۱، ص ۸۸ـ۹۰) به مناسبت اشاره به مسئله زُنبوریه، از این منظومه یاد كرده و حازم را با وصف «الامام الادیب» نامبرده است.
نسخه خطى این قصیده در كتابخانه احمدیه در جامع زیتونه تونس موجود است. ابوسلامة ناجیبن عبدالواحد طراح (متوفى بعد از ۷۲۰) نیز آن را شرح كرده است (سیوطى، ۱۳۸۴، ج ۲، ص ۳۱۰؛ حازم، ۱۹۶۶، مقدمهبنخوجه، ص ۸۷).
۲) شَدُّ الزُنّار (الزیار) على جَحفَلّة الحِمار، در نقد كتاب المقرّب ابن عصفور. از شدّالزنّار نسخهاى در دست نیست (مهدى علام، ص ۱۵؛ محفوظ، ج ۴، ص ۶۵).
۳) التجنیس، كتاب مفقودى كه ابنرُشید شرحى بر آن نوشت (حازم، ۱۹۶۶، مقدمهبنخوجه، ص ۸۸).
۴) كتابالقوافى (نام دیگر آن: كتاب فى علم القوافى یا كتاب فیالقوافى)، كه فقط چند برگ آن باقیمانده است (فیروزآبادى، ص ۵۹؛ سیوطى، ۱۳۸۴، ج ۱، ص ۴۹۱؛ سجلماسى، مقدمه غازى، ص ۶۳). نسخه خطى آن در كتابخانه عبدلیه در جامع زیتونه تونس بوده كه بعدآ به كتابخانه دانشگاهى تونس منتقل شده است (حازم، ۱۹۶۶، مقدمهبنخوجه، ص ۸۹). مقّرى (مقّرى، ازهار الریاض، ج ۲، ص ۳۵۰) شرح آن را، با عنوان وصلالقوادم بالخوافى، به ابنرشید نسبت داده است.
________________________________
منابع :
(۱) ابتسام صفار و ناصر حلاوى، محاضرات فى تاریخ النقد عندالعرب، بغداد ۱۹۹۹؛
(۲) ابنسعید مغربى، اختصار القِدح المُعَلّى فى التاریخ المُحَلّى، اختصره محمدبن عبداللّهبن خلیل، چاپ ابراهیم ابیارى، قاهره ۱۴۰۰/۱۹۸۰؛
(۳) ابنشماع، الادلة البینة النورانیة على مفاخر الدولة الحفصیة، چاپ عثمان كعّاك، تونس ۱۹۳۶؛
(۴) ابن عماد، شذرات الذهب ؛
(۵) ابنقاضى، درّةالحجال فى اسماء الرجال (ذیل وفیات الاعیان)، چاپ محمد احمدى ابوالنور، ج ۱، قاهره ۱۳۹۰/۱۹۷۰؛
(۶) ابنهشام، مغنیاللبیب عن كتب الأعاریب، چاپ محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره ( ۱۹۶۴)، چاپ افست قم ۱۴۰۴؛
(۷) محمد ادیوان، قضایا النقد الادبى عند حازم القرطاجنى، رباط ۲۰۰۴؛
(۸) ارسطو، كتاب ارسطوطالیس فیالشعر، نقل ابیبشر مَتّیبن یونس القُنائى من السریانى الیالعربى، چاپ شكرى محمدعیاد، قاهره ۱۳۸۷/۱۹۶۷؛
(۹) عبدالرحمان بدوى، «حازم القرطاجنى و نظریات ارسطو فى البلاغة و الشعر»، در الى طه حسین فى عید میلادهالسبعین، اشرفعلى اعدادها عبدالرحمان بدوى، قاهره : دارالمعارف، ۱۹۶۲؛
(۱۰) یوسف بكار، بناءالقصیدة فى النقد العربى القدیم (فى ضوء النقدالحدیث)، بیروت ۱۹۸۲؛
(۱۱) مصطفی بن عبدالله حاجی خلیفه ، کشف الظنون؛
(۱۲) حازمبن محمد قرطاجنى، دیوان، چاپ عثمان كعّاك، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۹؛
(۱۳) حازمبن محمد قرطاجنى، منهاجالبلغاء و سراج الادباء، چاپ محمد حبیب بنخوجه، تونس ۱۹۶۶؛
(۱۴) محمد رضوان دایه، تاریخ النقد الادبى فى الاندلس، (بیروت) ۱۴۰۱/۱۹۸۱؛
(۱۵) محمدبن بهادر زركشى، البرهان فى علوم القرآن، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛
(۱۶) قاسمبن محمد سجلماسى، المَنزَع البدیع فى تجنیس اسالیب البدیع، چاپ علال غازى، رباط ۱۴۰۱/۱۹۸۰؛
(۱۷) عبدالرحمانبن ابیبكر سیوطى، بغیة الوعاة فى طبقات اللغویین و النحاة، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۴؛
(۱۸) عبدالرحمانبن ابیبكر سیوطى، كتاب الاقتراح فى علم اصول النحو، چاپ احمد محمدقاسم، قاهره ۱۳۹۶/۱۹۷۶؛
(۱۹) خلیل بن ایبک صفدی ، الوافی بالوفیات ؛
(۲۰) عیسى عاكوب، التفكیر النقدى عندالعرب: مدخل الى نظریة الادب العربى، بیروت ۱۴۲۳/۲۰۰۲؛
(۲۱) احسان عباس، تاریخ النقدالعربى عندالعرب : نقدالشعر منالقرنالثانى حتى القرن الثامن الهجرى، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶؛
(۲۲) محمدبن محمد عبدرى، رحلة العبدرى، چاپ على ابراهیم كردى، دمشق ۱۴۱۹/۱۹۹۹؛
(۲۳) محمدبن یعقوب فیروزآبادى، كتاب البلغة فى تاریخ ائمةاللغة، چاپ بركات یوسف هبّود، صیدا ۱۴۲۲/۲۰۰۱؛
(۲۴) عبده عبدالعزیز قلقیله، النقد الادبى فیالمغربالعربى، (قاهره) ۱۹۸۸؛
(۲۵) حسن سند كیلانى، حازم القرطاجنى: حیاته و شعره، (قاهره) ۱۹۸۶؛
(۲۶) محمد محفوظ، تراجم المؤلفین التونسیین، بیروت ۱۹۸۲ـ۱۹۸۶؛
(۲۷) مقداد رحیم، اتجاهات نقد الشعر فى الاندلس فى عصر بنى الاحمر: ۶۳۵ـ۸۹۷ه ، ابوظبى ۱۴۲۰/۲۰۰۰؛
(۲۸) احمدبن محمد مقّرى، ازهار الریاض فى اخبار عیاض، چاپ مصطفى سقا، ابراهیم ابیارى، و عبدالحفیظ شلبى، قاهره، ۱۳۶۱/۱۹۴۲؛
(۲۹) احمدبن محمد مقّرى، نفحالطیب، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۳۸۸/۱۹۶۸؛
(۳۰) مهدى علام، «ابوالحسن حازم القرطاجنى و فن المقصورة فى الادبالعربى»، حولیات كلیة الآداب، (مه ۱۹۵۱)؛
(۳۱) نوال ابراهیم، «طبیعةالشعر عند حازم القرطاجنى»، فصول،(اكتبر ـ دسامبر ۱۹۸۵)؛
(۳۲) محمدبن جابر وادى آشى، برنامج الوادى آشى، چاپ محمد محفوظ، بیروت ۱۹۸۲؛
(۳۳) منصف وهایبى، «مقاربة الممتعالمفید فى نظریة الشعر عند حازم القرطاجنى»، مجلة دراسات اندلسیة، ش ۸ (۱۴۱۲)؛
(۳۴) احمد فوزى هیب، اِیقاعُ الشعر العربى من الدائرة الى الحرف، حلب ۱۴۲۴/۲۰۰۴؛