حجیت ظواهر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از بحث هایی که در علم اصول مطرح است
حجیت ظواهر است ،اقوال مختلفی در این زمینه مطرح است و اندیشمندان
علم اصول نظریه های مختلفی ارائه داده انمد.
اگر بخواهیم با کلام کسی استدلال کنیم باید چهار مرحله را احراز کنیم:
مرحله ی اول اصل الصدور است یعنی باید ثابت شود که
متکلم این کلام را گفته است. (این بحث را حجیت قول
ثقة بر عهده گرفته است)
مرحله ی دوم
اصل الظهور است که بحثی است صغروی یعنی ثابت شود که این کلام ظاهر در همین است یعنی امر
ظهور در وجوب دارد. (این بحث در علم لغت، ادبیات و حتی در علم اصول مطرح شده است)
مرحله ی سوم جهة الصدور است یعنی ثابت شود که آن فرد از روی
تقیه و یا شوخی آن حرف را نزده است بلکه در مقام بیان واقع بوده است (این اصل عقلائی است و عقلاء عالم می گویند که وقتی
متکلم حرف می زند در مقام بیان
مراد جدی خودش است.)
مرحله ی چهارم: حجیة الظهور است که بحثی است کبروی یعنی ثابت شود که الظهور حجة للمتکلم علی المخاطب و للمخاطب علی المتکلم. (همه ی فقها و اصولیون اتفاق دارند که ظهور حجت است)
آیا این
ظهور ظنی است که
حجت است و از اصل کلی عدم حجیت
ظنون استثناء شده است.
استاد سبحانی معتقد است که: این
ظهور جنبه ی ظنی ندارد بلکه جنبه ی قطعی دارد و
حجیت آن از باب استثناء از عدم جواز
عمل به ظنون نیست.
همگان اتفاق دارند که ظواهر حجت است. سخن کسی که سخن می گوید همه از باب ظواهر حجت است و اگر ظواهر حجت نباشد زندگی مختل می شود ولی بحث در آن است که ما قائلیم که ظواهر از قبیل قطعیات است نه از باب ظواهر
برای توضیح این معنا دو مقدمة ذکر می کنیم:
المقدمة الاولی: متکلم دو
اراده دارد یکی
استعمالیة و یکی جدیة.
اراده ی استعمالیة همان احضار معنا در ذهن مخاطب است که به وسیله ی لفظ صورت می گیرد گاه این اراده ی صد در صد با اراده ی جدیه ی موافق است و گاه صد در صد مغایر است یعنی فرد فقط اراده ی
استعمالیة دارد و اصلا اراده ی جدیة ندارد مثلا در جائی که فرد شوخی می کند و یا در حال توریه و یا تقیه است و گاه بخشی مطابق اراده ی
استعمالیة و جدیة است (مانند عالم عادل) و چند درصد فقط مطابق اراده ی
استعمالیة می باشد (مانند عالم) مانند آنجا که از عام خاص و از مطلق مقید اراده کند.
المقدمة الثانیة: بحث در ظواهر است ولی
مجمل و
متشابه از بحث ما خارج است. زیرا
مجمل ظهور ندارد و در متشابه ظهوری لرزان و غیر ثابت وجود دارد که چه بسا
مراد حقیقی آن واضح نیست.
بعد از بیان این دو مقدمه می گوییم:
ظواهر (و به بیان دیگر اراده ی
استعمالی) چه مسئولیتی را به دوش می کشد؟ مسئولیت آن این است که معنا را بوسیله ی لفظ در
ذهن مخاطب ایجاد کند. واضح است که اگر مسئولیت ظواهر همین است دلالت ظواهر نسبت به آن مسئولیت دلالت قطعیة دارد نه ظنیة زیرا
الفاظ برای معانی وضع شده است و متکلم هم به اراده ی
استعمالیة همان لفظ را در همان معنا وضع کرده است و با بردن کلام معنا در ذهن متکلم ایجاد می شود.
علت اینکه می گویند ظواهر ظنی است این است که احتمال می دهیم
متکلم لفظ را در معنا
استعمال نکرده باشد مثلا کسانی که مشغول یادگیری زبان خارجی هستند الفاظ را تکرار می کنند در حالی که معانی را قصد نمی کند.
هکذا احتمال می دهیم که متکلم لفظ را در معنای مجازی به کار برده باشد و قرینه ای هم نصب نکرده باشد.
همچنین احتمال می دهیم که
متکلم هازل باشد و از باب شوخی آن سخن را گفته باشد و جدیتی در کار نبوده باشد و هکذا ممکن است متکلم از باب توریه و یا تقیه سخن گفته باشد.
ممکن است متکلم عام و یا مطلق گفته باشد ولی خاص و یا مقید را اراده باشد
بدلیل این احتمالات، ظواهر دیگر قطعی نبوده بلکه ظنی می باشد.
حق با شماست و این هفت احتمال موجب می شود که ظواهر ظنی باشند.
اشکال اول بر کلام شما این است که آیا بود و نبود این احتمالات بر عهده ی ظواهر است یا بر عهده ی چیز دیگر و به بیان دیگر آیا ظواهر آمده است که این هفت احتمال را رد کند و یا مسئولیت ظواهر چیز دیگری است. واضح است که رسالت ظواهر این است که معنا را در ذهن مخاطب ایجاد کند و اما اینکه این احتمال ها هست یا نه دیگر ارتباطی به ظواهر ندارد و باید از جای دیگر آنها را حل و فصل کرد. مثلا اینکه کلام متکلم از باب شوخی نباشد با اصل عقلائی درست می شود یعنی اصل عقلائی است که وقتی متکلم سخن می گوید جدی سخن بگوید و یا اینکه اصل این است که اگر متکلم مجازا سخن می گوید قرینه بیاورد و هکذا اصل این است که متکلم توریه و یا تقیه نکند و هکذا اصل این است که اراده ی
استعمالیة در مطلق و عام مطابق اراده ی جدیه باشد و خلاصه ی تمام آن احتمالات فوق از طریق اصول عقلائیة درست می شود و ظواهر مسئولیت حل و فصل آنها را ندارد.
اشکال دوم این است که اگر واقعا ملاک در ظنی بودن ظواهر این باشد که ممکن است یکی از آن احتمالات وجود داشته باشد می گوئیم که این احتمالات در
نصوص هم وجود دارد. مثلا نعوذ بالله در نصوص
قرآن مانند قل هو الله احد احتمال دهیم که از باب شوخی و امثال آن باشد و هکذا در اشعار
فردوسی و سایر شعرا. از این رو همان طور که در نصوص این احتمالات را با یکسری اصول مرتفع می دانیم هکذا همان اصول در ظواهر هم وجود آن احتمالات را منتفی می دانند.
اشکال سوم آن است که
قرآن مجید
معجزه ی قطعیة و جاودان رسول خداست و اگر بگوئیم که ظواهر قرآن ظنی باشد باید بگوئیم که
اعجاز قرآن هم ظنی می شود زیرا نتیجه تابع اخس مقدمتین است زیرا
قرآن مشتمل بر چهار نوع
آیه است،
مجملات،
متشابهات،
نصوص و
ظواهر و قسمت اعظم آن را همان ظواهر تشکیل می دهد اگر این دلائل ظنی باشد
اعجاز آن هم ظنی می باشد زیرا
اعجاز قرآن فقط مخصوص الفاظ زیبای آن نیست بخشی از
اعجاز قرآن در معانی آن خوابیده است از این رو با قائل شدن به ظنی بودن ظواهر معجزه ی قعطیه ی پیامبر را ظنی کرده ایم و دلیل ظنی دلیلی قطعی و معجزه برای پیامبر نمی شود.
اشکال چهارم آن است که :هر کس بالوجدان این مطلب را تصدیق می کند که وقتی سخن سخنرانی را می شنود و یا بحث کرده و سخن عادی مردم را می شنود در ابتدا به ذهن کسی این مطلب خطور نمی کند که متکلم قصد شوخی و یا توریه و امثال آن داشته باشد.
علی کل حال همه متفق القول هستیم که ظواهر حجت است غایة ما فی الباب به عقیده ی ما از باب قطعیات و به عقیده ی علماء از باب ظواهر حجت می باشد.
بنا بر این فرض که ظواهر از
ظنون باشد آیا حجیت آن مبنی بر این است که مفید ظن شخصی به
مراد باشد یعنی وقتی متکلم حرف می زند من ظن شخصی بر
مراد پیدا کنم و یا اینکه باید ظن شخصی بر خلاف آن پیدا نکنم و قول سومی هم وجود دارد که ظواهر حجت است و این بحث ها در آن راه ندارد.
همه قائلند که ظواهر مطلقا
حجت است بدلیل اینکه عقلاء هنگامی که متکلمی سخن بگوید به ظاهر کلام او اخذ کرده به آن احتجاج می کنند و عبدی یافت نمی شود که وقتی کلام مولی را که گفت «آب بیاور» بشنود و آب نیاورد و بگوید ظن به
مراد پیدا نکرده است و یا ظن به خلاف پیدا کرده است. و هکذا کسی که در محکمه نزد
قاضی اقرار کند
قاضی به ظاهر اقرار و اخذ می کند و هرگز نمی گوید که ظن شخصی به کلام مقر پیدا نکرده و یا ظن به خلاف پیدا کرده است.
استاد سبحانی معتقد است که دلالت
ظواهر بر معانی خودش جزء قطعیات است نه
ظواهر وچهار دلیل برای آن اقامه کرد و خلاصه آن این بود که مسئولیت
ظواهر این است که معانی را در ذهن مخاطب ایجاد کند و ظواهر هم این کار را به تمام و کمال انجام می دهد.
و در جواب این اشکال که «اگر گفته شود که ظواهر جزء ظنون است زیرا احتمال می دهیم که متکلم لفظ را در معنی مجازی بکار برده باشد و یا شوخی کرده باشد و یا در مقام توریه و تقیه باشد و یکسری احتمالات دیگر و اینها موجب می شود که قطع پیدا نکنیم
مراد قطعی متکلم چیست از این رو
ظواهر جزء
ظنون است.»
چهار جواب ذکر کردند و خلاصه اینکه مسئولیت ظواهر ایجاد معانی در ذهن مخاطب است و اصول عقلائیه ی دیگر مسئول رفع آن احتمالات هستند.
و آن اینکه ما نه تنها می گوئیم که دلالت ظواهر بر معانی
استعمالیة قطعی است حتی دلالت آن بر معانی جدیة هم قطعی می باشد زیرا آن احتمالات در ذهن متکلم و مخاطب وجود ندارد زیرا در دنیا افراد که با هم مشغول تکلم هستند کسی تصور نمی کند که لعل متکلم در قصد شوخی داشته است و یا شاید در معنای مجازی به کار برده است و قرینه نیاورده است و امثال آن.
بله اگر متکلم مقنن باشد یعنی عام و یا مطلق می گوید و گاه بعدا آن را تخصیص می زند و یا مقید می کند در آنجا می توان گفت که قطع به
مراد استعمالیه پیدا می کنیم ولی قطع به
مراد جدی بر از فحص حاصل می شود.
درس خارج اصول حضرت آیت الله سبحانی،یکشنبه ده خرداد هشتاد و هشت