حرف (فلسفه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حَرْف، واحد الفبا، و نیز یکی از اقسام
کلمه در جایگاه نحوی است. در مقالۀ حاضر، «
حرف» در فلسفۀ اسلامی، نخست به مثابۀ واحدی از الفبا، و سپس به اختصار به مثابۀ یکی از اجزاء کلام (در کنار
اسم و
فعل) مورد بررسی قرارمیگیرد. فلاسفه با پرداختن به معانی باطنی حروف تهجی و مطالعۀ تطبیق این حروف بر مراتب موجودات، در وهلۀ نخست، درصدد درک ارتباط و تسلسل مراتب
وجود و
ایجاد و نیز در جستوجوی درک تعامل مدام
وحی تدوینی و تشریعی با
وحی وجودی و تکوینی یا به سـادگی در پی فهم تعـامل
کلام و
تکوین بودهاند.
این لفظ با هر دو معنی موضوع اندیشۀ فلاسفۀ مسلمان بوده است. بررسی نظریات آنان دربارۀ حروف به مثابۀ واحدهای الفبا یا
حروف تهجی، از جهاتی دشوار مینماید.
آراء فلاسفه در خصوص حقایق و معانی ملازم با «حروف»، در مواردی با اندیشههای عرفا و متصوفه و اهل تأویل همپوشانی یا دست کم قرابت دارد و بنابراین، گاه جداسازی قطعی مرزهای میان مباحث فلسفی «حروف» و مباحث مشابه در سایر حوزهها ناممکن مینماید. این ویژگی از آنجا نشئت میگیرد که برخی از حکما و فلاسفۀ مسلمان نیز قائل به معانی باطنی و دلالتهای رمزی برای حروف بودهاند و ازاینرو، بخش قابل توجهی از آنچه در بستر فلسفۀ اسلامی ذیل فلسفۀ حروف جای میگیرد، مبتنی بر همان خوانشهایی است که اساس مباحث مشابه در دیگر حوزهها را نیز تشکیل میدهند، هرچند که انحاء بیان و تأکیدات حکما و فلاسفه و نیز فواید و دلایل پرداختن به حروف، نزد ایشان، متفاوت است. در واقع، فلاسفه و حکمای مسلمان، با پرداختن به معانی باطنی حروف، در وهلۀ نخست، درصدد مطالعۀ وجود انطباقپذیر حروف بر مراتب موجودات ــ در راستای درک ارتباط و تسلسل مراتب
وجود و
ایجاد ــ برآمدهاند، و نیز در جستوجوی درک تعامل مدام
وحی تدوینی و تشریعی با
وحی وجودی و تکوینی ــ یا به سادگی در پی فهم تعامل کلام (سخن) و
تکوین (پیدایش) ــ بودهاند
(که ضمن بررسی دلالتهای رمزی حروف تهجی، به تعامل و تناظر «کتاب ایجابی قرآن» با «کتاب ایجادی نظام کل» اشاره کرده است).
این نکتۀ اخیر، نزد قائلان به چنین دیدگاههایی، در عین حال متضمن اعتقاد به کمال الٰهی
زبان عربی به عنوان زبان وحی، و قول به وجود دو ساحت تکوینی و لفظی در این زبان است (برای بحثی در خصوص ملازمۀ تفسیر رمزی حروف زبان عربی با اعتقاد به کمال الٰهی آن زبان به مثابۀ وحی موسوی.
در واقع، فحوای کلام و رویکرد حکما و فلاسفۀ شاخصی چون
ابنسینا،
میرداماد و
ملاصدرا که به معانی باطنی و دلالتهای رمزی حروف تهجی پرداختهاند، نشان میدهد که غیر از فوایدی که ذکر شد، هر نوع کاربرد علم به اسرار و معانی حروف (و متعاقباً هر نوع بهرهگیری عملی از تعامل زبان تدوینی با عالم تکوینی) به منظور تصرف در
عالم طبیعت، به نظر آنان مردود یا دستکم ثانوی بوده است. با در نظر داشتن این مقدمات، شایان ذکر است که در مقالۀ حاضر،
علم حروف و اسرار حروف و نیز آراء عرفا و متصوفه و مفسران در خصوص حروف مدّ نظر نیست.
قسم دیگری از پیچیدگی مباحث مربوط به «حرف» در فلسفۀ اسلامی، ناشی از تعدد معانی واژۀ «حرف» است، یعنی «حرف» به مثابۀ «واحدی از الفبا» (حروف تهجی)، به معنای «یکی از اجزاء کلام» (در کنار
اسم و
فعل؛ حدوداً
ادات در منطق)، یا به معنای «لفظ» و «کلمه» (برای بررسی ابهام در دلالت واژۀ حرف در الحروف فارابی.
اما در مقالۀ حاضر، «حرف» در فلسفۀ اسلامی، نخست به مثابۀ واحدی از الفبا، و سپس به اختصار به مثابۀ یکی از اجزاء کلام (در کنار اسم و فعل) مورد بررسی قرارمیگیرد. نکتۀ مهم دیگر، توجهِ غالب فلاسفه و حکمای مسلمان به آراء قدما، بهویژه برخی حکمای یونان در این خصوص است، و این امر طبیعتاً ایجاب میکند که بنیادهای آراء مذکور، در مطالعۀ پیشینۀ نظریات فلاسفۀ مسلمان درنظر گرفتهشود.
همانطور که به اختصار گفته شد، کلید درک یکی از رویکردهای اصلی فلاسفۀ اسلامی به حقایق «حروف»، به مثابۀ واحدهای الفبا یا همان «حروف تهجی»، را میبایست در باوری کهن در خصوص تطبیق حروف کلامی و کتابی بر مراتب وجود و ایجاد جستوجو کرد، یعنی آنچه از جمله، ریشۀ اعتقاد به علقۀ ذاتی میان اسامی ــ که از ترکیب حروف پدید میآیند ــ با مسمّاها بوده است؛
و این نکتۀ اساسی از وجوه مختلفی با مباحثی چون پیوند وثیق و ذاتی میان عالم حرفی و عالم عددی، بررسی رمزپردازانۀ صورتهای رقمیِ کتابی حروف، و نیز وجوه رمزی صورتهای نطقیِ کلامی حروف گره خورده است. حکمای مسلمان، بهویژه آنان که صبغۀ یمانی و مشرقی دارند، روحِ حرف را مرتبۀ عددی آن، قلبش را صورت نطقیِ کلامی آن، و جسدش را صورت رقمیِ کتابی آن دانستهاند.
پیشینۀ چنین نظرگاههایی در خصوص حروف تهجی، از لحاظ تاریخی، به جریانهای حکمی و باطنی چون آموزههای فیثاغوری ـ هرمسی و قباله که در اطراف سنتهای دینی شکل گرفتهاند، بازمیگردد. به بیان میرداماد، نزد
فیثاغورس، عالم عددی «عکسی از انوار عالم عقلی و لمعهای از اضواء عالم قدسی»، و عالم حرفی «جسدِ روحِ عالم عددی» بوده است
(«فاِنّ الحروف اشباح، و الاعداد ارواح»).
میرداماد همچنین به تقدم آراء
افلاطون و
ارسطو در این خصوص اشاره کرده است: «چون حروف بسیطه، عنصر کلام و اسطقسات تراکیب قولیهاند، تطبیق عالم حرفی بر عالم وجودی اقتضای آن کرده که طبایع و احیاز عناصر و اصول عالم کون را در اصول و اسطقسات عالم قول اعتبار کنند، چنانچه امام یونانیین افلاطون الٰهی در کتاب الواح و معلم مشائیۀ یونان در کتاب اصطکاکات ذکرکردهاند».
در واقع، افلاطون در رسالۀ
کراتیلوس،
کنش نامگذاری را تقلید
ماهیت شیء توسط حروف و هجاها دانسته است. همانگونه که اشیاء باید به حسب انواع طبقهبندی شوند، حروف نیز باید به صدادار و بیصدا، و انواعی دیگر طبقهبندی شوند و خواص آنها مورد بررسی قرار گیرند، تا بتوان رابطۀ حروف و ترکیبات آنها در قالب اسامی را با ماهیت اشیاء دریافت. در همین زمینه افلاطون مثالهایی را در خصوص برخی حروف ذکر کرده، و مثلاً اشارهکردهاست که حرف ρ (= ر) ابزار خوبی برای نشان دادن
حرکت است، چون هنگام تلفظ آن، زبان بیشترین ارتعاش را دارد؛
زبان در تلفظ حرف λ (= ل) میلغزد و ازاینرو میتوان معانی و کیفیات وابسته را با استفاده از آن منتقلساخت، و حروف دندانی δ (= د) و ν (= ن)، چون حرکت زبان را با برخورد به دندانها متوقف میسازند، برای دلالت بر توقف سکون به کار رفتهاند.
اما یکی از برجستهترین شیوههای توجه به معانی باطنی حروف و اعداد و تطبیق آنها با مراتب وجود و ایجاد، در آموزههای فلسفی ـ عرفانی
قباله نمودیافتهاست، و به دلیل مشابهت اساس و رویکرد آن تعالیم ــ در خصوص تطبیق حروف با مراتب وجود و ایجـاد ــ با آنچه در ادامه از آثار حکمای مسلمان نقلشدهاست، اشارهای مختصر بدانها ضرورت دارد: سفیروث (جمع سفیره)، که از وجهی با مراتب دهگانۀ وجود و ایجاد در فلسفۀ عرفانی قباله متناظرند، به ترتیب با اعداد ۱ تا ۱۰ و نیز ۱۰ حرف نخست الفبای عبری (منطبق بر ابجد هوّز حطی در الفبای عربی) متناظرند: سفیرۀ نخست، kether elyon (تاج اعلى)، متناظر با عدد ۱ و حرف آلف (א = الف)؛ سفیرۀ دوم، hokhmah (
حکمت)، متناظر با عدد ۲ و حرف بِت (ב = ب)؛ سفیرۀ سوم، binah (
عقل)، متناظر با عدد ۳ و حرف گیمل (ג = ج)؛ و الى آخر. (برای شرح مفصلی از سفیروث
)
ابنسینا در رسالۀ
مخارج الحروف (یا مقالة فی اسباب حدوث الحروف و مخارجها) تنها به اصول و مبادی علم
آواشناسی پرداخته، و در آن ضمن بررسی و طبقهبندی آواها از منظر آواشناسی فیزیکی و تولیدی، به آواشناسی شنیداری نیز توجه کرده،
اما باب هیچ بحثی در خصوص فلسفۀ حروف را نگشوده است. ازاینرو، مطالب رسالۀ مذکور در چارچوب این مقاله نمیگنجد.
اما آنچه در میان آثار
شیخالرئیس در موضوع حاضر اهمیتی بسزا دارد، رسالۀ «
النیروزیة فی معانی الحروف الهجائیة» (رسالة فی فواتح السور الکریمة) است که مؤلف در آن پس از بیان مراتب موجودات، از تطبیق حروف (به ترتیب
ابجد) با آن مراتب و از دلالتهای رمزی حروف تهجی سخن گفته، و از این طریق قصد ورود به شرح
حروف مقطعه قرآن کریم را داشته است. نیروزیۀ شیخالرئیس مورد توجه حکمای پس از او، به خصوص میرداماد
و صدرالدین شیرازی
قرارگرفته، و اثری اساسی در بسیاری از تأملات مشابه در حوزههای
فلسفه،
عرفان و
تفسیر داشته است. درواقع درک رسالۀ مذکور از شیخالرئیس، کلید فهم بسیاری از تفسیرهای فلسفی و حکمی از حروف هجائیه است.
ازاینرو، مهمترین مطالب نیروزیه را به موازات نکاتی روشنگر از کتاب
جذوات میرداماد، بررسی میکنیم:
نزد شیخ الرئیس، «الف» بر باری تعالى (مبدأ اول) دلالت دارد، و «با» بر عقل (اول)، و ازاینرو ست که گفته شده که موجودات از بای بسم الله ــ
صادر اول ــ ظاهر شدند؛ «جیم» بر نفس (کلی) دلالت دارد، و «دال» بر طبیعت.
وی سپس اضافه میکند که اینها مراتب مأخوذ از ذوات مجرد میباشند.
میرداماد
با نظر به همین دلالتهای رمزی حروف بر مراتب موجودات ــ و البته با ذکر اختلاف نظر خود با شیخ الرئیس در خصوص تناظر «الف» با مرتبۀ وحدت حقیقی ــ به مراتب «ایجاد» نیز نظر داشته است؛ زیرا اشاره میکند که «الف» به اعتبار درجه و به اعتبار مجموع مراتب، مقوِّمِ «با»، و به همان نسبت «با» به اعتبار درجه و به اعتبار جمیع مراتب، مقومِ «جیم» است. نزد میرداماد
عدد «با» به حسب درجه و دقیقه مساوی درجۀ جیم است. استفادۀ فلسفی او از این مطلب در بیان مراتب وجود و ایجاد چنین است که «نفس فلک اقصى بل عالم نفوس در امریت و تقدس، متشبّه به عقل، و به وساطت عقل از جناب قدّوس حق مستفید، و در رتبۀ وجود به
عالم عقل متصل است ... ». اما ابنسینا
در ادامه، اشاره میکند که در مرتبۀ ثانی، «ها» به مبدأ اول باز میگردد، «واو» به عقل، «زا» به
نفس و «حا» به
طبیعت، و این ۴ حرف «از آنچه به مادون خود مضاف است، اخذ شدهاند».
در توضیح تفاوت سطح دلالتهای مشابه این دو گروه چهارتایی از ۸ حرف نخستین، که دلالتهـایی مشـابه برای آنها آمده، نظر به تأملات میرداماد راهگشا ست: برای مثال وی درخصوص «با» و «واو» اشاره میکند که «با»
عقل اول است ... «به اعتبار جوهر ذات و ماهیت امکانی که به آن اعتبار، رو در جناب مقدس باری تعالى عزّه دارد».
میرداماد در ادامه میگوید که «با» را میتوان کنایت از «جنسَین عالیَین ــ جوهر و عرض ــ و
عقد نکاح بینهما» دانست، هرچند «واو» نیز از برای ذات عقل اول است، «اما نه به اعتبار حقیقت، و نه به اعتبار روی ذات در جهت جنبۀ عالیه ... ، بل به اعتبار التفات به جنبۀ سافله و لحاظ آنکه ذات فعلیتیافتۀ او به حسب فیضی که از جناب مُفیض حق گرفته ... وسیلۀ افاضۀ رحمت الٰهی ... در حق سافلات (میشود)».
حرف «طا» نیز که «به حسب اعتبار، آخر اصول بسایط حروف است»،
متناظر به
هیولی و عالم است و او را وجودی نیست که به مادون آن اضافه گردد و به مرتبۀ آحاد بازگردد.
ابنسینا در ادامۀ تطبیق حروف بر مراتب وجود و ایجاد،
اشاره میکند که حرف «یا» متناظر با «ابداع»، و عبارت است از اضافۀ مبدأ اول به عقل، و حاصل ضرب «ها» در «با» میباشد (۱۰=۲×۵، یعنی عدد حرف «یا» به حسب درجه است). «یا» به بیان
میرداماد،
مبدأ دور عقود عشرات و صاحب جمعیت نهایت کمال عدد است. این حرف متناظر با مُبدِع علیالاطلاق، و در «مبدعیت امری و معلولیت ابداعی» با عالم عقول بالاخص عقل اول شریک است. میرداماد از این نکته که «یا» حاصل ضرب «با» در «ها» است، این استفادۀ فلسفی را میکند که «چون موضوعٌ له و مدلول «ها» امر ایجادی فیاضی و نَفَس تکوینی رحمانی است، ضرب «با» در «ها» دلالت باشد بر آنکه امر افاضی را در سلسلتین به حسب اعتبار تفصیلی، دو جنس اعتبار باید کرد: یکی ابداعی و اختراعی، و دیگری صنعی و تکوینی».
ابنسینا در ادامه،
حرف «لام» (۳۰) را عبارت از افزودن مبدأ اول (ها = ۵) به عقل مضاف (واو = ۶) (۳۰=۶×۵) و متناظر با مرتبۀ «
امر»؛ حرف «میم» (۴۰) را عبارت از افزودن مبدأ اول (ها = ۵) به طبیعت مضاف (حا = ۸) (۴۰=۸×۵) و متناظر با مرتبۀ «
خلق» (دایرۀ کاملۀ خلق)؛ حرف «کاف» (۲۰) را عبارت از افزودن مبدأ اول (ها = ۵) به طبیعت (دال = ۴) (۲۰=۴×۵) و متناظر با مرتبۀ «
تکوین» دانسته است. حرف «عین» حاصل ترکیب مراتب «امر / لام» و «خلق / میم» (۷۰= ۳۰+۴۰)؛ حرف «سین» حاصل ترکیب مراتب «خلق / میم» و «تکوین / کاف» (۶۰=۴۰+۲۰)؛ حرف «صاد» حاصل ترکیب مراتب «امر / لام» و «خلق / میم» و «تکوین / کاف» (۹۰=۳۰+۴۰+۲۰) است. نزد ابنسینا، حرف «نون» (۵۰) حاصل ترکیب حرف «لام» (۳۰) (مـرتبۀ امـر) و «کـاف» (۲۰) (مـرتبۀ تکوین) ــ دو جانب وجود ــ (۵۰=۳۰+۲۰) است؛ و ازاینرو، مقطّعۀ «ن» در ابتدای
سوره القلم، قسم به
عالم امر است و عالم تکوین.
شایان ذکر است که میرداماد در جذوات و مواقیت
نظر ابنسینا در خصوص مدلولهای حروف «میم» و «عین» را مردود دانسته است.
نزد ابنسینا حرف «را» (۲۰۰) به عنوان مضاعف «قاف» (۱۰۰) (که خود ترکیب مراتب امر و خلق و تکوین و
ابداع است)، متناظر به «رجعت» همۀ این مراتب به مبدأ کل و منتهای همه چیز است.
نزد میرداماد، حروف «الف» تا «را» اصول و ارکان عالم حرفیاند و مادۀ هر اسمی از
اسماء حسنی، به تمامی یا به حسب جزء غالب، منحصر به این حروف است،
و این نکته با نظر ابنسینا در خصوص دلالت «را» به مفهوم «رجعت» هماهنگ است. رسالۀ کوتاه و اساسی ابنسینا در خصوص حروف هجائیه با فصلی کوتاه مشتمل بر اشاراتی به تفسیرهایی کاملاً فلسفی از حروف مقطعه قرآن کریم پایان مییابد، فصلی که درواقع مقصود اصلی از نگارش این رساله بوده است. به عنوان نمونه، به بیان ابنسینا، مقطعۀ «
حم» قسم به «عالم طبیعی» (حا = طبیعت مضاف) است که در «خلق» (میم) وقوع یافته و مقطعۀ «
یس» سوگند است به آغاز فیض الٰهی (ابداع / یا) که در «تکوین» پایان مییابد.
همان طور که به اختصار اشاره شد،
صدرالدین شیرازی صحیحترین نظر در خصوص حقیقت حروف تهجی را از آن ابنسینا در نیروزیه دانسته، و با پذیرش اساس نظر او، از آن برای تفسیر حروف مقطعۀ قرآن کریم، بهره برده است.
اثر مهم میرداماد، یعنی جذوات و مواقیت و بخش پایانی رسالۀ
نبراس الضیاء او،
مشتمل بر چکیدۀ میراث حکمی اسلامی و ایرانی در این خصوص است. نزد میرداماد، در عالم تشبیه و تمثیل نسبت عالم عدد و عالم حرف به انسان کبیر، همچون نسبت ذهن و قوۀ متخیله است به انسان صغیر.
میرداماد جذوۀ دوازدهم از جذوات را به «مراتب حروف بر حسب
بیّنات و
زُبُر» اختصاص داده، و سپس در «مواقیت»، تک به تک، به لطایف اسرار حروف پرداخته است.
او در میقات سوم،
پس از ذکر این نکته که ابنسینا در رسالۀ نیروزیه «در تطبیق حروف کلامی و کتابی بر مراتب موجودات بر مسلک مشهور و مذهب جمهور رفته»، اشاره میکند که برخلاف نظر ابنسینا، نمیتوان «الف» را به اعتبار مرتبۀ
وحدت عددی، متناظر با مرتبۀ حقّۀ الوهیت در مقام ذات مطلقه دانست، و وحدت عددی که در عالم حرفی مرتبۀ الف است، تنها «ظلّ وحدت حقیقی و منبعث از ذات قیّومی» است، نه عین وحدت مرتبۀ ذات، زیرا
وحدت حقیقی جزء هیچ مرتبهای از مراتب اعداد نیست و در همین باره به
حدیث نبوی «تفکّروا فی آلاء الله و لا تفکّروا فی ذات الله» اشاره کرده است. میرداماد متذکر میشود که رأی شیخالرئیس در این خصوص، با آنچه خودش در شفا و دیگر آثارش دربارۀ مرتبۀ وحدت حقیقی آورده است، مخالفت دارد.
در نظر میرداماد، حرف «الف»، «فرد اول است من حیث العدد» و به زبان «وحدت عددی» خود و به حسب مرتبۀ درجه، بیانگر توحید وحدت حقیقی است، اما همان طور که اشاره شد، عین آن وحدت نیست، بلکه ظل آن است. «الف» همچنین به حسب حروف سهگانۀ دو مرتبۀ درجه و دقیقه (ا، ل، ف = ۱+۳۰+۸۰)، به عدد
اسماء الٰهی «
کافی» (۲۰+۱+۸۰+۱۰) و «عالی» (۷۰+۱+۳۰+۱۰) ــ صد و یازده ــ اختصاص یافته است.
یکی از مهمترین نکات مورد اشارۀ میرداماد در کتاب جذوات،
تأکید بر علقۀ وثیق میان حروف «لام» و «الف» است، چرا که تأملات او در این خصوص ناشی از توجه وی به دلایل «اعظمیت» کلمۀ کریمۀ «
الله»، به مثابۀ
اسم ذات (و بنابراین جامع اسماء) و
اسم عَلَم خداوند است. نزد میرداماد، نشان «علاقۀ ارتباطی متکرر از جانبَین» میان «الف» و «لام» از آن است که صدر مرتبۀ دقیقۀ (باطن) حرف الف، لام است و صدر مرتبۀ دقیقۀ حرف لام نیز، الف میباشد، «و این تکرر ارتباط از طرفین، خاصۀ لام است».
«لام» به حسب انبساط صوری جسدانی، ناظر به «وجود منبسط بر هیاکل
اعیان موجودات» است و به حسب انخراط معنوی روحانی، بر «امر افاضی ابداعی» دلالت دارد.
در کلمۀ «الله» دو «لام» که حائز مرتبۀ «سین» (لام + لام) (۶۰=۳۰+۳۰) و حاکی از استواء بر عدل و استقرار بر عرش کمالاند، در میانۀ «الف» و «هـا» کـه هر دو ــ البتـه بـه دو اعتبار ــ دالّ بـر کمال فیاضیت وجوبیاند، محاط شدهاند.
او در لطایف اسرار
کلمۀ طیبۀ توحید، «لا الٰه الا الله»، میگوید که در جملۀ مذکور، حرفی غیر از حروف
اسم اعظم الله نیست، و تعداد حروف آن، یعنی ۱۲، عددی است زوج الفرد زائد و حاصل ضرب «با» (۲) در «واو» (۶) است که هر دو حروف عالم عقلاند، و جمع این فضایل موجب شده است که ۱۲ عدد بروج و شهور و عدد نقبای
بنیاسرائیل و عدد
اوصیای خاتم النبوه باشد.
در حکمت یمـانی میردامـاد، حرف «سین» ــ حرف انسـان ــ اهمیتی خاص یافته است؛ نزد او،
حرف «سین» (۶۰) «کنایت از استوای
اعتدال مزاج کمال»، و از وجهی حاصل اجتماع جواهر «کاف» (۲۰) (مُلک / بدن متحرک هیولانی) و «میم» (۴۰) (ملکوت / نفس ناطقۀ ملکوتی)، و از وجهی دیگر، حاصل مجموع «یا» (۱۰) (مراتب عشر بدویه و عودیه که قطر
دایره نظام جملی است) و «نون» (۵۰) (جمیع عوالم امکان) میباشد، و ازاینرو، دایرۀ حِکمیۀ «سین»، متناظر با حقیقت انسان و جوهر ذات آدمی است.
میرداماد نیز چون
اخوان الصفا به مطابقت رمزی حروف هجائیۀ زبان عربی با شمار
منازل ماه توجهی خاص داشته است،
زیرا به تقدیر الٰهی، «حلول جرم قمر در هر منزلی، وسیلۀ ظهور اثری از آثار کاملۀ الٰهی در اطباق عالم
کون و فساد میشود؛ همچنین حقیقت حرفی در مدارج مخارج به صور تقاطیع ممکنه برآمده، بر هر صورتی خاص، خاصیتی مترتب میگردد».
در همین خصوص آمده است که چون از منازل قمر ۱۴ منزل فوق ارض است و ظاهر، و ۱۴ تحت ارض و مخفی، از حروف نیز ۱۴
حرف نورانی است و ۱۴
حرف ظلمانی است.
میرداماد همچنین از کتاب اصطکاکات ارسطو نقل میکند که هر حرفی از اصطکاک کوکبی خاص به درجهای معین از برجی معین حادث شده است و چون اول
مریخ به اول درجۀ
برج حَمَل مرور کرد، از اصطکاک ایشان «الف» تولد یافت و به همین ترتیب، هر حرفی به اصطکاک مرور کوکبی به جزئی معین از
فلک حادث میشود. از همین رو ست که مثلاً میان طبیعت «الف» با طبع مریخ و نیز طبیعت اول درجۀ برج حَمَل مناسبتی ذاتـی ــ و نـه ساختگی و قراردادی ــ وجود دارد.
هر آنچه از آراء فلاسفه در این گفتار مختصر ذکر شد، در واقع، تأییدی مجدد بر این نکتۀ اساسی است که فلاسفه با پرداختن به معانی باطنی حروف تهجی و مطالعۀ تطبیق این حروف بر مراتب موجودات، در وهلۀ نخست، درصدد درک ارتباط و تسلسل مراتب وجود و ایجاد و نیز در جستوجوی درک تعامل مدام
وحی تدوینی و تشریعی با
وحی وجودی و تکوینی ــ یا به سـادگی در پی فهم تعـامل کلام (سخـن) و تکوین (پیدایش) ــ بودهاند.
نزد علمای نحو، «
حرف» به مثابۀ یکی از اجزاء کلام (در کنار
اسم و
فعل)، لفظ مفردی است که به تنهایی حائز معنی مستقل نیست و استفاده از آن تنها در کنار سایر اقسام کلمه معنی مییابد؛ مانند «از» در فـارسی و «فی» در عربی.
«حرف» در اصطلاح نحو حدوداً همان «
ادات» (قسم سوم از اقسام لفظ مفرد) در اصطلاح
منطق است، اما کاملاً با آن یکی نیست، چرا که نزد منطقیان،
افعال ناقصه نیز که به تنهایی معنی مستقلی ندارند، جزو ادوات محسوب میشوند.
بحث از حروف و ادوات به حوزههای نحو و مبحث مقدماتی الفاظ در منطق مربوط میشود
و موضوع مقالۀ حاضر نیست، اما همانطور که
ابراهیمی دینانی ضمن مقالهای در خصوص کتاب
الحروف فارابی خاطرنشان ساخته است،
ابونصر فارابی در راستای توجهی ژرف به پیوند فلسفه و سخن
به نکتهای بسیار دقیق در خصوص حروف / ادوات توجه داشته است: این حروف در واقع نه تنها «ادوات» (ابزارهایی که راه رسیدن به غیر خود را هموار میکنند)، بلکه «حروف المعانی»اند، یعنی به رغم اینکه بدون همراهی با سایر اقسام کلمه (اسم و فعل) بر چیزی دلالت نمیکنند، اما انتقال معانی و «پیدایی سخن» بدون آنها ممکن نیست، و ازاینرو ست که علمای نحو مکتب بصره، آنها را «حروف المعانی» خواندهاند،
و ازاینرو، فارابی در زمرۀ کسانی جای میگیرد که جایگاه «حرف» را در ساخت سخن و انتقال معانی کمتر از جایگاه «اسم» و «فعل» نمیدانند، و این نکته از سویی متضمن توجه به اتصال اساسی میان «
نحو» و «
لغت»، و از سوی دیگر ــ با در نظر داشتن ترتیب این دو ــ معطوف به پیوند اساسی میان «منطق» و «فلسفه» است.
فارابی با نظر به خوانشی خاص از کتاب دلتای
ما بعد الطبیعه ارسطو ــ که ممکن است با خطاهایی ناشی از عدم احاطۀ وی به زبان یونانی همراه شده باشد ــ بابهای اول و سوم الحروف
را به حروف (به معنای قسم سوم از اقسام کلمه) اختصاص داده است. برای مثال وی (ذیل بررسی اِنّ) به واژههای یونانی «اُن» و «اون» (احتمالاً ὄν و ὤν) ــ به عنوان حروف تأکید ــ و دلالت آنها به نهایت کمال و ثبات و سپس به نامیده شدن خداوند در آن زبان به «اون» اشاره کرده (احتمالاً اشاره به ὤν ὁ به معنی «او که هست» که در ادبیات یونانی ـ مسیحی برای ارجاع به
خداوند به کار رفته است)، و اینها را با اصطلاح فلسفی «اِنّیّت» که در مورد
واجب الوجود بالذات به کار رفته، پیوند داده است.
اما به فرض وجود خطاهای موردی از این دست، تأملات بدیع و درخشان فارابی در خصوص حروف، شایان توجه و مطالعهای جدی است. برای مثال، وی در فصولی از باب سوم الحروف،
به تأمل در اصناف حروفی که در پرسشهای فلسفی کاربرد دارند و مثلاً بدانها از اسباب و علل وجود شیء سؤال میشود، پرداخته است.
استیون مِن در مقالۀ تحقیقی جالب توجهی محوریت مفهوم «وجود» در ابواب اول و سوم کتاب الحروف را مورد توجه قرار داده است.
در تنظیم این مقاله از منابع ذیل استفاده شده است:
(۱) ابراهیمی دینانی، غلامحسین، فلسفه و ساحت سخن، تهران، ۱۳۸۹ ش.
(۲) ابنسینا، حسین، مخارج الحروف، به کوشش پرویز خانلری، تهران، ۱۳۴۸ ش.
(۳) ابنسینا، حسین، «النیروزیة فی معانی الحروف الهجائیة»، تسع رسائل فی الحکمة و الطبیعیات، بمبئی، ۱۳۱۸ ق.
(۴) بینا مطلق، محمود، «فلسفۀ زبان در کراتیل افلاطون»، مجموعۀ مقالات همایش جهانی حکیم ملاصدرا، تهران، ۱۳۸۲ ش، ج ۷.
(۵) خوانساری، محمد، قوانین منطق صوری، تهران، ۱۳۳۸ ش.
(۶) اخوان الصفا، رسائل اخوان الصفا، بیروت، ۱۳۷۶ ق / ۱۹۵۷ م.
(۷) دهقان منگابادی، بمانعلی، «سبک و شیوۀ تفسیری صدرالمتألهین در تفسیر قرآن»، مجموعۀ مقالات همایش جهانی حکیم ملاصدرا، تهران، ۱۳۸۳ ش، ج ۱۲.
(۸) زجاجی، عبدالرحمان، الجمل، به کوشش علی توفیق محمد، بیروت، ۱۴۰۵ ق.
(۹) ساسانی، فرهاد، «پژوهشها و نگرشهای زبانی و زبانشناختی ابنسینا»، زبان و ادب، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات فارسی و زبانهای خارجی دانشگاه علامه طباطبایی، تهران، ۱۳۷۷ ش، س۳، شم۲.
(۱۰) سیبویه، عمرو، الکتاب، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، ۱۳۸۵ ق.
(۱۱) ملاصدرا، محمد، اسرار الآیات، به کوشش محمد خواجوی، تهران، ۱۳۶۰ ش.
(۱۲) ملاصدرا، محمد، تفسیر القرآن الکریم، به کوشش محمد خواجوی، قم، انتشارات بیدار.
(۱۳) فارابی، ابونصر، الالفاظ المستعملة فی المنطق، به کوشش حسن ملکشاهی، تهران، ۱۳۷۷ ش.
(۱۴) فارابی، ابونصر، الحروف، بیروت، ۱۹۹۰ م.
(۱۵) فارابی، ابونصر، شرح لکتاب ارسطوطالیس، بیروت، ۱۹۸۶ م.
(۱۶) میرداماد، محمد باقر، جذوات و مواقیت، به کوشش علی اوجبی، تهران، ۱۳۸۰ ش.
(۱۷) میرداماد، محمد باقر، نبراس الضیاء و تسواء السواء، به کوشش حامد ناجی اصفهانی، تهران، ۱۳۷۴ ش.
(۱۸) .Guénon، R.، Fundamental Symbols: The Universal Language of Sacred Science، Cambridge، ۱۹۹۵
(۱۹) .Menn، S.، «Al-Fārābī's Kitāb al-Ḥurūf and His Analysis of the Senses of Being»، Arabic Sciences and Philosophy، ۲۰۰۸، vol.XVIII، no.۱
(۲۰) .Plato، Cratylus، ed. and tr. H. N. Fowler، London، ۱۹۵۳
(۲۱) .Schaya، L.، The Universal Meaning of the Kabbalah، tr. N. Pearson، London، ۱۹۷۱
شهرام خداوردیان، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «حرف».