حق و باطل
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حق و باطل
۱. جايگاه حق و باطل
من كتابه الي معاويه: الا و من اكله الحق فالي الجنه، و من اكله الباطل فالي النار .(نامه ۱۷)
امام عليه السلام به معاويه نوشت: آگاه باش! آن كس كه بر حق بوده جايگاهش بهشت است و آن كس كه بر باطل باشد در آتش است.
۲. نتيجه ظلم و ستم
ان البغي و الزور يوتغان المرء في دينه و دنياه، و يبديان خلله عند من يعيبه .(نامه ۴۸)
همانا ظلم و ستم و كارهاي خلاف حق، انسان را در دين و دنيايش به هلاكت مي اندازد، و نقايص و عيوبش را نزد عيب جويان آشكار و نمايان مي سازد.
۳. سنگيني مسئوليت زمامدار
من كتابه للاشتر لما ولاه مصر: ليس يخرج الوالي من حقيقه ما الزمه الله من ذلك الا بالاهتمام و الاستعانه، و توطين نفسه علي لزوم الحق، و الصبر عليه فيما خف عليه او ثقل .(نامه ۵۳)
در فرمان استانداري مصر به مالك اشتر: زمامدار نمي تواند از حقيقت آن چه كه از حق آنان بر عهده دارد برآيد، مگر با كوشش و استمداد از خداوند متعال و آماده كردن نفس خود براي التزام به حق چه تحمل آن همه موارد سبك باشد يا سنگين.
۴. سستي نكردن در امر حق
لعمري ما علي من قتال من خالف الحق و خابط الغي من ادهان و لا ايهان .(خطبه ۲۴)
به جان خودم سوگند كه در جنگيدن با كسي كه در برابر حق بايستد و در گمراهي فرو رود هرگز مسامحه و سستي روا نمي دارم .
۵. روشني راه حق
ان الله قد اوضح لكم سبيل الحق، و انار طرقه. فشقوه لازمه، او سعاده دائمه! (خطبه ۱۵۷)
همانا خداوند راه حق را براي شما آشكار كرد و راه هاي آن را روشن ساخت. پس (از آن به بعد) يا بدبختي هميشگي است و يا سعادت پايدار.
۶. سرنوشت خوارج
لا تقاتلوا الخوارج بعدي؛ فليس من طلب الحق فاخطاه، كمن طلب الباطل فادركه .(خطبه ۶۱)
امام عليه السلام فرمود: پس از من با خوارج نبرد نكنيد؛ زيرا كسي كه در جستجوي حق باشد و خطا كرد، مانند كسي نيست كه دنبال باطل برود و آن را يافته باشد.
۷. حق پذيري
لا تنفروا من الحق نفار الصحيح من الاجرب، و الباري من ذي السقم .(خطبه ۱۴۷)
از حق مگريزيد، آن گونه كه انسان سالم از شخص گر و يا تندرست از بيمار مي گريزد.
۸. صفات حزب باطل
من كتاب له الي قثم بن عباس و هو عامله علي مكه: اما بعد، فان عيني بالمغرب كتب الي يعلمني انه وجه الي الموسم اناس من اهل الشام العمي القلوب، الصم الاسماع، الكمه الابصار، الذين يلبسون الحق بالباطل، و يطيعون المخلوق في معصيه الخالق .(نامه ۳۳)
در نامه اي به قثم بن عباس، كارگزار خود در مكه، مي نويسد: اما بعد، جاسوس من در مغرب به من نوشته و اطلاع داده است كه عده اي از شاميان كوردل كه گوش هايشان (از ديدن حق) به كلي كور، همانان كه به وسيله باطل حق را مي جويند و از مخلوق به بهاي نافرماني از خالق فرمان مي برند، به سوي حج گسيل شده اند.
۹. علت نابودي گذشتگان
انما اهلك من كان قبلكم انهم منعوا الناس الحق فاشتروه، و اخذوهم بالباطل فاقتدوه .(نامه ۷۹)
گذشتگان شما را در حقيقت كساني نابود كردند كه مردم را از حق (خودشان) بازداشتند و آنان هم به ناچار آن را (با رشوه) خريدند و مردم را به باطل واداشتند و آنان لاجرم از آن پيروي كردند.
۱۰. بهترين كارها
الي عبدالله بن عباس: لا يكن ما نلت في نفسك من دنياك، بلوغ لذه او شفا غيظ، و لكن اطفا باطل او احيا حق .(نامه ۶۶)
به عبدالله بن عباس: مواظب باش كه برترين چيز نزد تو رسيدن به لذت هاي دنيا و يا انتقام گرفتن از دشمن نباشد، بلكه بهترين كارها نزد تو خاموش كردن آتش باطل و يا زنده كردن حق باشد.
۱۱. حقوق خداي تعالي
سبحانه جعل حقه علي العباد ان يطيعوه، و جعل جزاهم عليه مضاعفه الثواب تفضلا منه .(خطبه ۲۱۶)
خداي سبحان حق خود را بر بندگان اين قرار داد كه او را فرمان برند و در مقابل، براي آنان اين حق را قائل شد، كه از روي تفضل خويش چند برابر پاداششان دهد.
۱۲. به جا آوردن حق و عدالت
اعظم ما افترض سبحانه من تلك الحقوق حق الوالي علي الرعيه، و حق الرعيه علي الوالي ... فاذا ادت الرعيه الوالي حقه، و ادي الوالي اليها حقها عز الحق بينهم، و قامت مناهج الدين، و اعتدلت معالم العدل، و جرت علي اذلالها السنن، فصلح بذلك الزمان، و طمع في بقا الدوله، و يئست مطامع الاعدا .(خطبه ۲۱۶)
مهم ترين حقوق كه خداوند واجب گردانيده، حق زمامدار بر ملت و حق ملت بر زمامدار است ... اگر ملت حق زمامدار را گزارد و زمامدار حق ملت را، حق در ميان آنان عزت و قدرت يابد و راه هاي روشن دين هموار گردد و نشانه هاي عدالت و دادگري برپا شود و راه و رسم ها در مجراي صحيح خود قرار گيرند، بدين ترتيب، اوضاع زمانه درست مي شود و به پايداري دولت اميدواري مي رود و دشمنان در رسيدن به مطامع خود مايوس مي گردند.
۱۳. همواره سخن حق گو!
لا تكفوا عن مقاله بحق، او مشوره بعدل، فاني لست في نفسي بفوق ان اخطي، و لا امن ذلك من فعلي، الا ان يكفي الله من نفسي ما هو املك به مني .(خطبه ۲۱۶)
از گفتن سخن حق، يا راهنمايي عادلانه ، خودداري نكنيد؛ زيرا من خود را بالاتر از اين كه خطا كنم نمي دانم و از اشتباه كاري ايمن نيستم، مگر اين كه خداي بزرگ مرا حفظ كند كه اختيار دار هموست.
۱۴. حقوق خدا بر بندگان
من واجب حقوق الله علي عباده النصيحه بمبلغ جهدهم، و التعاون علي اقامه الحق بينهم .(خطبه ۲۱۶)
از حقوق واجب خداوند بر بندگانش اين است كه به اندازه توانايي خود در خيرخواهي و نصيحت بندگان خدا كوشش كنند و در راه برقراري حق در ميان خود همكاري و كمك نمايند.
۱۵. مقررات دين
الا و ان شرائع الدين واحده، و سبله قاصده. من اخذ بها لحق و غنم، و من وقف عنها ضل و ندم .(خطبه ۱۲۰)
آگاه باشيد كه مقررات دين يكي است، راه هاي آن سهل و بي زحمت است. هر كه از راه ها را برگزيند، به حق رسد و غنيمت برد و هر كه از عمل به آن ها باز ايستد گمراه و پشيمان گردد.
۱۶. گناه كار باطل
الراضي بفعل قوم كالداخل فيه معهم. و علي كل داخل في باطل اثمان: اثم العمل به، و اثم الرضا به .(حكمت ۱۵۴)
كسي كه به كار گروهي راضي باشد، مانند همراه آن ها در آن كار است، و بر كسي كه در كار باطل دخالت كند دو گناه است: گناه انجام كار، گناه رضايت به آن.
۱۷. علت فساد مردم
لاصحابه فيما يخبر عن غلبه جيش معاويه: اني والله لاظن ان هولا القوم سيدالون منكم باجتماعهم علي باطلهم، و تفرقكم عن حقكم، و بمعصيتكم امامكم في الحق، و طاعتهم امامهم في الباطل، و بادائهم الامانه الي صاحبهم و خيانتكم، و بصلاحهم في بلادهم و فسادكم .(خطبه ۲۵)
امام علي عليه السلام آن جا كه از چيره شدن سپاه معاويه به ياران خود خبر مي دهد، مي فرمايد: به خدا سوگند، من گمان مي كنم كه پيروان معاويه بر اثر داشتن اين امتيازها بر شما حكومت كنند: آن ها روي باطل و شكاف شما در حق، نافرماني شما از امام خودتان در طريق حق و اطاعت آنان از زمامدارشان در راه باطل. تحويل امانت از طرف آن ها به صاحبانش و خيانت شما در امانت و خدمت آن ها به مردم در سرزمين خودشان و فساد شما در ميان مردم .
۱۸. فاصله بين حق و باطل
اما انه ليس بين الحق و الباطل الا اربع اصابع .
فسئل عليه السلام عن معني قوله هذا، فجمع اصابعه و وضعها بين اذنه و عينه ثم قال: الباطل ان تقول: سمعت، و الحق ان تقول: رايت! . (خطبه ۱۴۱)
آگاه باشيد كه ميان حق و باطل چهار انگشت فاصله است !
از امام علي عليه السلام معني اين گفته سوال شد، حضرت عليه السلام انگشتانش را كنار هم گذاشت و بين گوش و چشم خود قرار داد، سپس فرمود: باطل آن است كه بگويي شنيدم، و حق آن است كه بگويي ديدم .
۱۹. حقوق مردم نسبت به يكديگر
المسلم من سلم المسلمون من لسانه و يده الا بالحق، و لا يحل اذي المسلم الا بما يجب .(خطبه ۱۶۷)
مسلمان كسي است كه مسلمان ها از دست و زبان او آسوده باشند، مگر كه پاي حق در ميان آيد و آزار رساندن مسلمان روا نيست، مگر آن جا كه خداوند واجب فرموده است.
۲۰. ياران اندك حق
اعلموا رحمكم الله! انكم في زمان القائل فيه بالحق قليل، و اللسان عن الصدق كليل، و اللازم للحق ذليل. اهله معتكفون علي العصيان، مصطلحون علي الادهان .(خطبه ۲۳۳)
رحمت، خدا بر شما، بدانيد كه شما در روزگاري به سر مي بريد كه حق گويان اندك اند و زبان از راستگويي كند است و پيرو حق خوار و بي مقدار، مردمان اين زمانه به نافرماني خو گرفته اند و بر مسامحه (در حق) با يكديگر هم داستان شده اند.
۲۱. عيب مرد
لا يعاب المرء بتاخير حقه، انما يعاب من اخذ ما ليس له .(حكمت ۱۶۶)
بر مرد عيب نيست كه حقش تاخير افتد، عيب آن است كه چيزي را كه حقش نيست بگيرد.
۲۲. حق خدا بر انسان
انظر ايها السائل! فما ذلك القران عليه من صفته فائتم به، و استضي بنور هدايته، و ما كلفلك الشيطان علمه مما ليس في الكتاب عليك فرضه، و لا في سنه النبي صلي الله عليه و آله و ائمه الهدي اثره، فكل علمه الي الله سبحانه، فان ذلك منتهي حق الله عليك.(خطبه ۹۱)
اي پرسشگر! بنگر، هر يك از صفات خدا را كه قرآن به آن راهنماي ات كرده است، پيروي كن و از پرتو هدايت قرآن روشنايي برگير و آن صفاتي را كه شيطان تو را به آموختن آن واداشته و دانستن آن در كتاب (قرآن) بر تو واجب نشده و در سنت پيامبر صلي الله عليه و آله و پيشوايان هدايت نيز اثري از آن ها نيست، علم به آن صفات را به خداي سبحان واگذار؛ زيرا اين منت هاي خدا بر تو است.@#@
۲۳. ادعاي دروغ
هلك من ادعي و خاب من افتري .(خطبه ۱۶)
نابود شده كسي كه (به ناحق) مدعي شد و ناكام شد كسي كه دروغ بست .
۲۴. كم ترين حق خداوند
اقل ما يلزمكم لله الا تستعينوا بنعمه علي معاصيه .(حكمت ۳۳۰)
كم ترين حقي كه لازم است براي خداوند متعال رعايت كنيد اين است كه از نعمت هايش در عصيان و نافرماني اش كمك و بهره نگيريد.
۲۵. حذر از مقابله برابر حق
من ابدي صفحته للحق هلك. (حكمت ۱۸۸)
هر كه در برابر حق سينه سپر كند نابود شود.
۲۶. سخن علي ـ عليه السلام ـ به ابوذر هنگام تبعيدش
لابي ذر لما اخرج الي الربذه: ما احوجهم الي ما منعتهم، و ما اغناك عما منعوك! و ستعلم من الرابح غدا .(خطبه ۱۳۰)
امام عليه السلام به ابوذر در هنگام تبعيدش به ربذه فرمود: چه نيازمندند آنان به چيزي كه تو از آن منعشان كردي و چه بي نيازي تو از آن چه تو را از آن منع كردند! و به زودي خواهي دانست كه فردا برنده كيست!
۲۷. حق دو جانبه است !
الحق اوسع الاشيا في التواصف، و اضيقها في التناصف، لا يجري لاحد الا جري عليه، و لا يجري عليه الا جري له. و لو كان لاحد ان يجري له و لا يجري عليه، لكان ذلك خالصا لله سبحانه .(خطبه ۲۱۶)
دايره حق در توصيف و گفتار گسترده ترين چيزهاست، اما در عمل تنگ ترين دايره ها است. كسي را حقي نيست جز آن كه بر او نيز حقي است بر او حقي نيست جز آن كه او نيز (بر ديگري) حقي است. اگر بنا بود كسي را حقي باشد، اما بر او حقي نه، آن كس فقط خداي سبحان بود.
۲۸. معيار شناخت حق و باطل
لما اتاه الحارث بن حوط فقال: اتراني اظن اصحاب الجمل كانوا علي ضلاله؟! فقال عليه السلام: يا حارث، انك نظرت تحتك و لم تنظر فوقك فجرت! انك لم تعرف الحق فتعرف من اتاه، و لم تعرف الباطل فتعرف من اتاه .(حكمت ۲۶۲)
حارث بن حوط نزد امام علي عليه السلام آمد و عرض كرد: آيا فكر مي كني كه من اصحاب جمل را گمراه مي كنم. حضرت فرمود: اي حارث! تو زير پايت را نگريسته اي و بالاي پيرامونت را نگاه نكرده اي و از اين رو در حيرت و سرگرداني به سر مي بري. تو حق را نشناختي تا اهلش را بشناسي و باطل را نشناختي تا باطل گرايان را بشناسي.
۲۹. حب عدالت
قال عبدالله بن عباس: رضي الله عنه: دخلت علي اميرالمومنين عليه السلام بدي قار و هو يخصف نعله فقال لي: ما قيمه هذا النعل؟
فقلت: لا قيمه لها!
فقال عليه السلام: و الله لهي احب الي من امرتكم، الا ان اقيم حقا، او ادفع باطلا .(خطبه ۳۳)
عبدالله بن عباس رضي الله مي گويد: در ذي قار خدمت اميرالمومنين عليه السلام رسيدم. آن حضرت عليه السلام مشغول تعمير كفش خود بود.
به من فرمود: ارزش اين كفش چه قدر است؟
عرض كردم: ارزشي ندارد!
حضرت عليه السلام فرمود: به خدا سوگند، اين كفش را بيش از فرمانروايي بر شما دوست دارم. مگر آن كه به وسيله آن حكومت حقي را برپا دارم يا باطلي را براندازم .
۳۰. لزوم حق گويي
ان افضل الناس عند الله من كان العمل بالحق احب اليه: و ان نقصه و كرثه من الباطل و ان جر اليه فائده و زاده .(خطبه ۱۲۵)
برترين مردم نزد خدا كسي است كه عمل به حق را از عمل به باطل بيشتر دوست داشته باشد، اگر چه براي او زيانمند و غمبار باشد و باطل برايش سودمند و فزاينده .
۳۱. عدالت امام
اللهم انك تعلم انه لم يكن الذي كان منا منافسه في سلطان، و لا التماس شيء من فضول الحطام، ولكن لنرد النرد المعالم من دينك .(خطبه ۱۳۱)
خداوندا! تو مي داني كه آن چه از ما سرزده است (و زمام تو را به دست گرفته ايم) نه به خاطر تسلط بر مردم بوده است و نه براي به دست آوردن مال و دنيا، بلكه براي بازگرداندن نشانه هاي حقيقي دين تو بوده است.
۳۲. انواع مست كننده ها
من كثر نزاعه بالجهل دام عماه عن الحق؛ و من زاغ سات عنده الحسنه، و حسنت عنده السيئه، و سكر سكر الضلاله .(حكمت ۳۱)
آن كس كه به ستيزه جويي و نزاع پرداخت از ديدن حق نابينا شد و آن كس كه از راه حق منحرف گرديد، نيكويي را زشت و زشت را نيكويي پنداشت و سرمست گمراهي ها گشت.
۳۳. سنگيني حق
ان الحق ثقيل مريء و ان الباطل خفيف و بيء. (حكمت ۳۷۹)
همانا حق سنگين است، اما گوارا و باطل سبك و آسان است، اما كشنده.
۳۴. حقوق متقابل پدر و فرزند
ان للولد علي الوالد حقا، و ان للوالد علي الولد حقا. فحق الوالد علي الولد ان يطيعه في كل شيء، الا في معصيه الله سبحانه؛ و حق الولد علي الوالد ان يحسن اسمه، و يحسن ادبه، و يعلمه القرآن .(حكمت ۳۹۹)
فرزند را بر پدر حقي است و پدر را نيز بر فرزند حقي است، حق پدر بر فرزند آن است كه در همه چيز جز در معصيت خدا اطاعتش كند و حق فرزند بر پدر آن است كه نام نيك برايش انتخاب كند و تربيتش را خوب نمايد و قرآن به او بياموزد.
۳۵. توجه به حقوق الهي
الله الله! ايها الناس! فيما استحفظكم من كتابه، و استودعكم من حقوقه، فان الله سبحانه لم يخلقكم عبثا، و لم يترككم سدي .(خطبه ۸۶)
خدا را خدا در نظر بگيريد (بترسيد از خدا) درباره آن چه كه از شما در حفظ و عمل به قرآن خواسته است و در مراعات عمل به حقوقي كه نزد شما به وديعت نهاده است؛ زيرا خداوند سبحان شما را بيهوده نيافريده و به حال خودتان وانگذاشته است.
۳۶. پيشگويي بر حق
اتقوا ظنون المومنين؛ فان الله تعالي جعل الحق علي السنتهم .(حكمت ۳۰۹)
از پيشگويي مومنان پرهيز كنيد؛ چرا كه خداوند حق را بر زبانشان قرار داده است.
۳۷. كوران راه حق
من تعمق لم ينب الي الحق؛ و من كثر نزاعه بالجهل دام عماه عن الحق .(حكمت ۳۱)
آن كه (در كار ديگران) كنجكاوي كند به حق نمي رسد، و آن كه در اثر جهل به نزاع و ستيز زياد برخيزد، همواره از ديدن حق كور خواهد بود.
۳۸. آفت پاسخ انبوه
اذا ازدحم الجواب، خفي الصواب. (حكمت ۲۴۳)
هرگاه پاسخ ها درهم و انبوه شود، پاسخ درست پوشيده ماند.
۳۹. هر كس حق به او سود نرساند...
الا و انه من لا ينفعه الحق يضره الباطل، و من لا يستقيم به الهدي، يجربه الضلال الي الردي .(خطبه ۲۸)
هشيار باشيد! كسي را كه حق سودش نبخشيد، باطل ضررش خواهد زد و كسي را كه هدايت راستش نسازد، گمراهي به هلاكتش خواهد كشيد.
۴۰. نتيجه معرفت
من مات منكم علي فراشه و هو علي معرفه حق ربه و حق رسوله و اهل بيته مات شهيدا، و وقع اجره علي الله، و استوجب ثواب ما نوي من صالح عمله، و قامت النبيه مقام اصلانه لسيفه .(خطبه ۱۹۰)
كسي از شما كه با معرفت حق خدا و حق رسول خدا صلي الله عليه و آله و اهل بيتش عليهم السلام در رختخوابش چشم از اين دنيا بپوشد، از اين دنيا شهيد رفته و پاداش او بر خدا است و چنين شخصي مستحق ثواب نيتي است كه براي انجام عمل صالح نموده و همان نيت جانشين كشيدن شمشير (در ميدان جهاد) است.
۴۱. ياوران حق
في الصالحين من اصحابه: انتم الانصار علي الحق، و الاخوان في الدين ... فاعينوني بمناصحه خليه من الغش .(خطبه ۱۱۸)
درباره ياران صالحش فرمود: شماييد ياران حق و برادران يكديگر در دين. پس مرا در خيرخواهي خالي از خيانت كمك كنيد.
۴۲. تلاش در راه حق
خض الغمرات للحق حيث كان، و تفقه في الدين .(نامه ۳۱)
براي نيل به حق و حقيقت هرجا كه باشد در حوادث شديد غوطه ور شو و حقايق دين را فراگير!
۴۳. روشني راه حق
نفسك نفسك! فقد بين الله لك سبيلك، و حيث تناهت بك امورك .(نامه ۳۰)
بر خود بترس، بر خود بترس، كه همانا خدا راه سعادت را براي تو بيان فرموده، همان جا كه كارت به آن منتهي گرديده، برايت كافي است در همان جا درنگ بنما.
۴۴. حق مردم بر علي و حق علي بر مردم
ايها الناس! ان لي عليكم حقا، و لكم علي حق: فاما حقكم علي فالنصيحه لكم ... و اما حقي عليكم فالوفا بالبيعه، و النصيحه في المشهد و المغيب .(خطبه ۳۴)
اي مردم! حقي من بر شما دارم و حقي شما بر من داريد. خيرخواهي درباره شما و تنظيم و فراوان نمودن بيت المال براي تهيه معيشت سالم براي شما و تصدي بر تعليم شما كه از جهل نجات پيدا كنيد. و اما حق من بر شما: وفا به بيعتي است كه با من كرده ايد و خيرخواهي در حضور و غياب.
۴۵. عبادت غير خدا
من قضي حق من لا يقضي حقه فقد عبده .(حكمت ۱۶۴)
آن كه حق كسي را كه او حق وي را نمي پردازد ادا نمايد، پس به تحقيق بندگي او را نموده است (زيرا تواضع و تسليم در برابر كسي كه حق انسان را ادا نمي كند، نوعي بردگي است).
۴۶. نورانيت مسير خداوندي
عباد الله! الله الله في اعز الانفس عليكم، و احبها اليكم: فان الله قد اوضح لكم سبيل الحق، و انار طرقه. فشقوه لازمه، او سعاده دائمه!. (خطبه ۱۵۷)
اي بندگان خدا! خدا را در نظر بگيريد، خدا را درباره عزيزترين نفوس و محبوب ترين آن ها براي شما؛ زيرا خداوند متعال راه حق را براي شما آشكار و طرق آن را نوراني فرموده است، (مسير اين راه) يا به شقاوت لازمه اعمال زشت منتهي مي گردد و يا به سعادت دائمي.
۴۷. شادي به ناحق
ان المرء ليفرح بالشيء الذي لم يكن ليفوته، و يحزن علي الشيء الذي لم يكن ليصيبه، فلا يكن افضل ما نلت في نفسك من دنياك بلوغ لذه او شفا غيظ، ولكن اطفا باطل او احيا حق. وليكن سرورك بما قدمت، و اسفك علي ما خلفت، و همك فيما بعد الموت .(نامه ۶۶)
بنده خدا وقتي به چيزي كه به او خواهد رسيد (رزق) دست مي يابد خوشحال مي شود و نسبت به چيزي كه مقدر نشده به او برسد ناراحت مي گردد، بنابراين (كه مقدرات تغيير نمي كند) نبايد بهترين چيزها كه در دنيا به آن دست مي يابي، رسيدن به اوج لذت و يا انتقام گرفتن باشد، بلكه بهترين كارها ريشه كن كردن باطل و زنده نمودن حق است.@#@ بايد با اعمال شايسته اي كه پيش از مرگ مي فرستي، خوشحال باشي و نسبت به آن چه در دنيا باقي مي گذاري، تاسف بخوري و هميشه در غم بعد از مرگ باشي.
۴۸. طلب ياري در اداي حق
اجعلوا ما افترض الله عليكم من طلبكم، و اسالوه من ادا حقه ما سالكم .(خطبه ۱۱۳)
آن چه را كه خداوند بر شما مقرر فرموده است مطلب و مطلوب خود تلقي كنيد و از اداي حق خداوندي آن چه را كه از شما خواسته است ياري طلبيد.
۴۹. ذلت و عزت حقيقي
الذليل عندي عزيز حتي اخذ الحق له، و القوي عندي ضعيف حتي اخذ الحق منه .(خطبه ۳۷)
هر ذليلي نزد من عزيز است تا آن جا كه حق او را از ستمگران بستانم و هر نيرومندي نزد من ناتوان است تا آن جا كه از او حق ديگران را بگيرم .
۵۰. علل قدرت زمامدار نابكار
و الذي نفسي بيده؛ ليظهرن هولا القوم عليكم، ليس لانهم اولي بالحق منكم، ولكن لاسراعهم الي باطل صاحبهم، و ابطائكم عن حقي .(خطبه ۹۷)
سوگند به آن خداوندي كه جانم به دست قدرت او است، آن مردم بر شما پيروز خواهند گشت. نه از آن جهت كه آنان به حق شايسته تر از شما هستند، بلكه به جهت سرعتي كه آنان در تاييد و حمايت از باطل اميرشان دارند و بي اعتنايي و كندي كه شما در حق من (كه امير شما هستم) داريد.
۵۱. بهترين امور
من كتابه للاشتر لما ولاه مصر: وليكن احب الامور اليك اوسطها في الحق، و اعمها في العدل، و اجمعها لرضا الرعيه، فان سخط العامه يجحف برضا الخاصه، و ان سخط الخاصه يغتفر مع رضا العامه. و ليس احد من الرعيه اثقل علي الوالي موونه في الرخا، و اقل معونه له في البلا، و اكره للانصاف، و اسال بالالحاف، و اقل شكرا عند الاعطا، و ابطا عذرا عند المنع، و اضعف صبرا عند ملمات الدهر من اهل الخاصه. و انما عماد الدين، و جماع المسلمين، و العده للاعدا العامه من الامه؛ فليكن صغوك لهم، و ميلك معهم .(نامه ۵۳)
نامه آن حضرت به مالك اشتر: بايد بهترين امور در نزد تو، متوسطترين آن ها در حق، و فراگيرترين آن ها در عدالت، و جامع ترين آن ها به رضايت مردم باشد؛ زيرا غضب عموم رضايت خواص را از بين مي برد و غضب خواص در صورت وجود رضايت عموم مردم بخشوده مي شود. خواص در دوران آسودگي بيش تر از همه افراد رعيت موجب تكلف و مشقت زمامدار هستند و در موقع آزمايش ياري آنان از همه كمتر مي باشد، (و همچنين) هيچ احدي مانند خواص از عدل و انصاف احساس ناراحتي نمي كند، اين خواص بيش از همه در سوال اصرار مي ورزند و در موقع عطا كم تر از همه شكر مي گزارند و در صورت امتناع زمامدار از عطا، ديرتر عذر مي پذيرند و هيچ فرد و گروهي در حوادث بزرگ روزگار، مانند خواص كم صبر و بي تحمل نيستند و جز اين نيست كه ستون برپا دارنده دين، تشكل جمعي مسلمانان و وسيله دفاع دشمنان، عموم مردم و امت اسلامي هستند. پس گوش شنواي سخنان اين مردم و تمايلت به سوي آنان باشد.
۵۲. گذاشتن وقت براي نيازمندان
اجعل لذوي الحاجات منك قسما تفرغ لهم فيه شخصك، و تجلس لهم مجلسا عاما فتتواضع فيه لله الذي خلقك، و تقعد عنهم جندك و اعوانك من احراسك و شرطك حتي يكلمك متكلمهم غير متتعتع، فاني سمعت رسول الله صلي الله عليه و آله يقول في غير موطن: لن تقدس امه لا يوخذ للضعيف فيها حقه من القوي غير متتعتع .(نامه ۵۳)
براي نيازمندان كه مراجعه آنان به تو ضروري است قسمتي از وقت خود را اختصاص بده كه با شخص تو به طور مستقيم ارتباط برقرار كنند و براي آنان مجلس عمومي قرار بده كه در آن جا به خدايي تواضع كني كه تو را آفريده است و در اين ارتباط لشكريان و معاونانت مانند نگهبانان و پاسبانانت را از آنان دور بساز كه كسي كه از آن نيازمندان با تو سخن مي گويد بدون گرفتگي زبان (و بدون نقص) سخنش را بگويد؛ زيرا من در مواردي متعدد از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم كه مي فرمود: هيچ امتي به پاكي و قداست نخواهد رسيد مگر آنكه حق ضعيف آن امت از قدرتمندش بدون گرفتگي زبان (و بدون نقص) گرفته شود.
۵۳. محبوب ترين كارها
وليكن احب الامور اليك اوسطها في الحق، و اعمها في العدل، و اجمعها لرضا الرعيه .(نامه ۵۳)
بايد كه ميانه روي در حق، و گسترش عدالت، و عمل به آن چه كه بيش از هر چيز مايه دلخوشي همه مردم است از نظر تو محبوب ترين كارها باشد.
۵۴. ياري خدا از حق جويان
الا و ان الله سبحانه قد جعل للخير اهلا، و للحق دعائم، و للطاعه عصما، و ان لكم عند كل طاعه عونا من الله سبحانه يقول علي الالسنه، و يثبت الافئده فيه كفا لمكتف، و شفا لمشتف .(خطبه ۲۱۴)
آگاه باشيد! خداوند براي خوبي ها مردمي و براي حق ستون هاي استواري و براي اطاعت نگهدارنده اي قرار داد و هر گامي كه در اطاعت برمي داريد، ياوري از طرف خداي سبحان وجود دارد كه زبان ها به نيروي آن ها سخن مي گويند و دل ها با كمك آنها استوارند، و براي ياري طلبان ياور و براي شفا خواهان شفا دهنده اند.
۵۵. ياور حق
رحم الله رجلا راي حقا فاعان عليه، او راي جورا فرده، و كان عونا بالحق علي صاحبه .(خطبه ۲۰۵)
خداي بزرگ رحمت كند بر مردي كه حق را بييند و ياور آن باشد، يا ستمي را مشاهده كند و آن را باز دارد و يار و مددكار صاحب حق باشد.
۵۶. معرفت به باطل
لا تعرفون الحق كمعرفتكم الباطل، و لا تبطلون الباطل كابطالكم الحق!. (خطبه ۶۹)
آن چنانكه با باطل آشناييد حق را نمي شناسيد و آن سان كه حق را باطل مي كنيد در صدد از بين بودن باطل نيستيد.
۵۷. نتيجه سستي
من اطاع التواني ضيع الحقوق. (حكمت ۲۳۹)
كسي كه پيرو سستي و كاهلي باشد، حقوق افراد را ضايع خواهد كرد.
۵۸. تفريق حق از باطل
الباطل ان تقول: سمعت، و الحق ان تقول: رايت!. (خطبه ۱۴۱)
باطل آن است كه بگويي شنيدم و حق آن كه بگويي ديدم.
۵۹. پيروان حق و باطل
حق و باطل، و لكل اهل، فلئن امر الباطل لقديما فعل، و لئن قل الحق فلربما و لعل، و لقلما ادبر شيء فاقبل!. (خطبه ۱۶)
در دنيا حق و باطل وجود دارد و هر كدام را پيرواني است. اگر مي بينيد كه باطل بيش از حق است شگفت مداريد؛ زيرا از ديرباز چنين بوده است، و اگر مي بينيد كه حق اندك است و قليل، بر باطل چيره خواهد شد، وانگهي هر چه از ميان برود ديگر باز نگردد و زنده نشود!
۶۰. حق گوياست !
لا خير في الصمت عن الحكم؛ كما انه لا خير في القول بالجهل .(حكمت ۴۷۱)
خاموشي گزيدن از بيان حق خوب نيست و سخن گفتن از روي ناداني روا نباشد.
۶۱. اثرات خونريزي ناروا
من كتابه لالشتر حي ولاه مصر: اياك و الدما و سفكها بغير حلها، فانه ليس شيء ادني لنقمه، و لا اعظم لتبعه، و لا احري بزوال نعمه و انقطاع مده، من سفك الدما بغير حقها .(نامه ۵۳)
فرمان امير المومنين عليه السلام به مالك اشتر نخعي وقتي كه او را والي مصر و اطراف آن ساخت؛ بپرهيز از خون ها و ريختن خون هاي مردم بدون مجوز قانوني؛ زيرا هيچ چيزي همانند خون ناحق كيفر الهي را نزديك و مجازات را بزرگ نمي كند و نابودي نعمت ها را سرعت نمي بخشند و زوال حكومت را نزديك نمي گرداند.
۶۲. خونريزي ناحق
الله سبحانه مبتدي بالحكم بين العباد، فيما تسافكوا من الدما يوم القيامه .(نامه ۵۳)
خداي سبحان در روز رستاخيز پيش از هر چيز درباره خونريزي ناحق آغاز داوري مي كند.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «حق و باطل».