حمله نافرجام به خیمه گاه حسینی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
روز عاشورا، سپاه
عمر بن سعد تا نیمروز با یاران
امام حسین (علیهالسّلام) به سختی جنگیدند، اما به سبب نزدیک بودن خیمههای اردوی حسینی به همدیگر، تنها از یک سو میتوانستند حمله کنند، لذا چون کاری از پیش نمیبردند، به خیمهها حمله کردند و آنها
آتش زدند.
سپاه
عمر بن سعد تا نیمروز با یاران
امام حسین (علیهالسّلام) به سختی جنگیدند؛ سختترین جنگی که تا آن زمان دیده شده بود. سپاه
کوفه به سبب نزدیک بودن خیمههای اردوی حسینی به همدیگر، تنها از یک سو میتوانستند حمله کنند؛ لذا کاری از پیش نمیبردند. چون عمر بن سعد چنین دید، گروهی را گسیل داشت که چادرها را از چپ و راست جمع کنند تا بتوانند امام و یارانش را محاصره کنند. یاران امام حسین (علیهالسّلام) در دستههای سه نفری و چهار نفری در لابهلای چادرها کمین میکردند و به کسانی که میخواستند چادرها را جمع و
غارت کنند حمله میکردند، از نزدیک به آنها
تیر میزدند و آنها را از پای در میآوردند. عمر بن سعد چون دید کاری از پیش نمیبرند، دستور داد کسی وارد چادرها نشود و چادرها را جمع نکنند، بلکه
آتش بیاورند و آنها را آتش بزنند. آنگاه آتش آوردند و در چادرها آتش افکندند. امام حسین (علیهالسّلام) فرمود: بگذارید آتش بزنند، چون در آن صورت نمیتوانند از روی آنها عبور کنند و به سوی شما بیایند. همینطور هم شد، و همچنان تنها از یک سو میتوانستند با یاران حسین (علیهالسّلام) بجنگند.
شمر بن ذی الجوشن به
خیمهٔ امام حسین (علیهالسّلام) حمله کرد و با نیزهاش به خیمه زد و با صدای بلند گفت: آتش بیاورید تا این خیمه را با ساکنانش به آتش بکشم.
زنان با شنیدن این سخن، فریاد برآوردند و از خیمه بیرون آمدند. حسین (علیهالسّلام) بر سر شمر فریاد زد: ای فرزند ذی الجوشن، تو آتش طلب میکنی تا خیمه مرا بر سر خانوادهام به آتش بکشی؟
خداوند تو را با آتش (
عذاب) بسوزاند.
حمید بن مسلم میگوید: من به شمر بن ذی الجوشن گفتم: سبحان الله، این از تو روا نیست. آیا میخواهی دو
گناه بزرگ انجام دهی؟ هم با عذاب خداوند (عذاب با آتش)، عذاب کنی و هم کودکان و زنان را بکشی؟! به
خدا سوگند، همان کشتن مردان برای راضی شدن امیر از تو بس است. شمر گفت: تو کیستی؟ گفتم: به تو نمیگویم که من کیستم. حمید میگوید: به خدا سوگند، ترسیدم که اگر مرا بشناسد، نزد عاملان حکومت سعایتی کند و مرا آسیبی رساند. در این میان مرد دیگری که شمر نسبت به او از من فرمانبردارتر بود، یعنی
شبث بن ربعی آمد و به شمر گفت: گفتاری زشتتر از گفتار تو و کرداری ناپسندتر از کردار تو ندیدهام. آیا کار به اینجا کشیده که زنان و کودکان را بترسانی؟
راوی میگوید: مشاهده کردم که شمر شرمنده شد و خواست برگردد که
زهیر بن قین به همراه ده نفر از یارانش به او و افرادش حمله کردند و آنها را از خیمهها دور ساختند،
و یکی از یاران شمر بن ذی الجوشن به نام
ابوعزه ضبابی را کشتند. شمر برگشت و به آنها حمله کرد و تعدادی از آنها را کشت و بقیه به جای خود بازگشتند.
پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۱، ص۷۷۹_۷۸۱.