حمل و نقل هیزم (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در این مقاله به داستان
زن ابولهب که خارها و هیزمها را با خودش
حمل میکرد و جلوی
راه پیامبر میریخت، اشاره میشود.
حمل و نقل هیزم و خارها، از جانب همسر
ابولهب، برای ایجاد مانع بر سر راه
پیامبر (صلی الله علیه وآله) بود.
«تبت یدا ابی لهب وتب• وامراته حمالة الحطب؛
بریده باد هر دو دست ابولهب (و
مرگ بر او باد)• و (نیز) همسرش، در حالی که هیزمکش (
دوزخ) است».
(طبق یک احتمال، وجه وصف همسر ابولهب به «حمالة الحطب» این است که او برای
اذیت و آزار پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چوبهای خاردار و خارها را جمع میکرد و آنها را شبها بر سر راه پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قرار میداد تا پاهای حضرت آسیب ببیند.)
(
ام جمیل) همسر ابولهب و خواهر
ابوسفیان بود. میدانیم که ابوسفیان مالدار معروف
بنی امیه و شخص با نفوذ
مکه بود و در اظهار
عداوت نسبت به
پیغمبر اسلام شهرت داشت. ابولهب نیز عموی پیغمبر اسلام و یکی از ده پسر
عبدالمطلب، سرسختترین دشمنان پیغمبر و
مسلمانان بود.
ابولهب با اینکه از خاندان نجیب هاشم بود، مع الوصف بر اثر همنشینی با افراد فاسد قریش یعنی سران مشرک مکه و تماس دائم با آنها رنگ جماعت به خود گرفته بود. این مرد زردانبوی بددهن،
هتاک و
جسور، در میان
مشرکان مکه بیش از همه نسبت به برادرزاده اش پیغمبر اسلام خصومت میورزید و او را میآزرد.
زن او ((ام جمیل) ) هم زنی بدسرشت و
کینهتوز بود. خانه آنان در همسایگی پیغمبر قرار داشت. هر خبری که از برادر زاده شوهر خود پیغمبر اسلام میشنید، آن را به اطلاع مشرکان میرسانید.
ام جمیل، علاوه بر این، شوهرش او را وا میداشت تا به پیغمبر
آزار بیشتر برساند. او حتی نام پیغمبر را عوض کرده بود و میگفت : به او نگویید (
محمد) بلکه بگویید ((مذمم) )! !
وقتی این
خبر را به پیغمبر دادند، فرمود: خدا خواسته است نام مرا از
دهان این زن بیندازد تا هر ناسزایی که میگوید، به (مذمم) بگوید، من که (مذمم) نیستم!
ام جمیل، شبها خار و خاشاک و
هیزم میآورد و در نقطهای که محل عبور پیغمبر بود میریخت تا از این راه به حضرت صدمه بزند. شوهر او ابولهب هم داوطلب شده بود که
مال و
ثروت خود را در راه مبارزه با پیغمبر صرف کند و این کار را هم میکرد. ام جمیل از هر گونه
شرارت و
سخنچینی و
جسارت نسبت به پیغمبر خودداری نداشت و عواقب سوء آن را هم به گردن میگرفت. این زن شریر همینکه پیغمبر را میدید، از گفتن هر
سخن زننده و هر گونه فحاشی به حضرت خودداری نمیکرد.
ابولهب نیز بارها همینکه نگاهش به پیغمبر میافتاد، او را دنبال مینمود و
خاک و سنگریزه به طرف آن برگزیده
خدا پرتاب میکرد.
داستان این مرد و زن بی ادب نگونبخت بد زبان در
قرآن مجید،
سوره (ابولهب) آمده است. این
سوره ولو بسیار کوتاه و آنچه درباره ابولهب و زنش میگوید مختصر است ولی با این وصف، همین سوره کوتاه بیان کننده داستانی طولانی و نقل مختصر آن، گویای شرح مفصلی از اعمال ناهنجار و رفتار زشت این دو عنصر پلید و رسواست.
در
مجمع البیان در ذیل
آیه شریفه "و انذر عشیرتک الاقربین" از
ابن عباس روایت آورده که گفت: وقتی این آیه نازل شد، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر بالای صفارفت و با بلندترین صوتش فریاد زد یک خبر مهم، و قریش بدون درنگ دورش جمع شدند، پرسیدند چه شده است مگر؟ فرمود: به نظر شما اگر خبری بدهم که فردا
صبح و یا امروز
عصر دشمنی بر سر شما میتازد از من میپذیرید یا نه؟ همه گفتند: بلی (برای اینکه ما از تو دروغی نشنیدهایم). فرمود: هم اکنون شما را
انذار و هشدار میدهم از عذابی سخت که در انتظار شما است، ابولهب گفت: "تبا لک - مرگت باد"، برای این همه ما را صدا زدی و اینجا جمع کردی؟ خدای عزّوجلّ در پاسخ وی این سوره را نازل کرد.
مؤلف: این روایت را در
تفسیر این سوره نیز از
سعید بن جبیر از ابن عباس روایت کرده، ولی در آن نیامده که
دعوت بر بالای
صفا هنگام نزول آیه"و انذر عشیرتک... "بوده است.
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «حمل و نقل»