حمید باکری
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حمید باکری (۱۳۳۴-۱۳۶۲ش)، از فرماندهان
سپاه پاسداران در
جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و معاون فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا بود.
شهید باکری در عملیات پاکسازی منطقه سرو و آزادسازی مهاباد، پیرانشهر و بانه و آزادسازی سنندج نقش مهم و اساسی داشت. با شروع جنگ عراق در جبهه حضور داشت و مسئولیتهایی را بر عهده گرفت و در عملیاتهای
فتح المبین،
بیت المقدس،
رمضان،
عملیات مسلم بن عقیل،
والفجر مقدماتی،
والفجر ۱ و ۲ و ۴، حضور فعال داشته و فرماندهی بخشیهایی را بر عهده داشت و در عملیات والفجر ۱ به شدت زخمی شد. سرانجام در عملیات خیبر بر اثر اصابت گلوبه آرپیجی در جزیره مجنون به
شهادت رسید و پیکرش در میدان نبرد مانده و هرگز به میهن بازنگشت که به عنوان مفقودالاثر یاد میشود.
حمید باکری در آذر سال ۱۳۳۴ در شهرستان
ارومیه چشم به جهان گشود. در سنین کودکی مادرش را از دست داد و دوران دبستان و سیکل و اول دبیرستان را در کارخانه قند ارومیه و بقیه تحصیلاتش را در دبیرستان فردوسی ارومیه به پایان رساند.
به علت شهادت برادر بزرگش علی که به دست
رژیم شاهنشاهی انجام شده بود با مسائل سیاسی و فساد دستگاه آشنا شد. بعد از پایان دوران خدمت سربازی در
شهر تبریز با برادرش مهدی فعالیت مؤثر خود را علیه رژیم آغاز کرد و خودسازی و
تزکیه نفس شهید نیز بیشتر از این دوران به بعد بوده است.
در سال ۱۳۵۵ ظاهراً بهعنوان تحصیل به خارج از کشور سفر میکند، ابتدا به
ترکیه و از ترکیه جهت گذراندن دوره چریکی عازم
سوریه میشود و بعد به
آلمان رفته و در دانشگاه اسمنویسی کرده و فقط یک هفته در کلاس درس حاضر میشود و با هجرت
امام خمینی «مدظلهالعالی» عازم
پاریس میشود و از آنجا هم جهت آوردن اسلحه به سوریه میرود.
با پیروزی
انقلاب اسلامی از سوریه به
ایران مراجعت، جهت پاسداری از دستاوردهای انقلاب اسلامی در مراکز نظامی مشغول فعالیت میشود و با تشکیل
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سال ۵۷ به عضویت سپاه درآمده و بهعنوان فرمانده عملیات با عناصر دستنشانده
امپریالیسم شرق و غرب که در گروهکها و احزابی که بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب شروع به فعالیت کرده بودند به مبارزه میپردازد.
در عملیات پاکسازی منطقه سرو و آزادسازی مهاباد، پیرانشهر و بانه نقش مهم و اساسی داشته و در آزادسازی سنندج با همکاری فرمانده عملیاتی منطقه با استفاده از طرحهای چریکی کمر ضدانقلاب وابسته و ملحد را در منطقه شکسته و باعث گردید که سنندج پس از مدتها آزاد گردد.
شهید با فرمان امام مبنی بر تشکیل ارتش بیستمیلیونی مسئول تشکیل و سازماندهی بسیج
ارومیه شد و در این مورد نقش فعالانه و مؤثری ایفا نمود. همیشه از بسیجیها و از قدرت الهی سخن میگفت.
با شروع
جنگ تحمیلی جهت مبارزه با بعثیان به جبهه
آبادان شتافت و دو ماه بعد مراجعت نمود. مدتی در شهرداری بهصورت افتخاری در سمت مسئول بازرسی مشغول خدمت گردید و چون کار اداری نتوانست روح بزرگ او را آرام کند مجدداً عازم جبهه آبادان شد و فرماندهی خط مقدم ایستگاه ۷ آبادان را به عهده گرفته و به سازماندهی نیروهای مردمی پرداخت.
وی در زمره خاطراتش که از بسیجیها صحبت میکرد میگفت که دو سه تا نوجوان بودند هر قدر اصرار کردیم که پشت جبهه کار کنند قبول نکردند و شروع کردند به گریه کردن که باید ما در خط مقدم باشیم و میگفت: اینها به انسان نیرو میدهند و باعث تقویت
ایمان در آدمی میشوند. بعد از بازگشت مرتب از مزایای جنگ که به قول امام این جنگ یک
نعمت است که فرزندان این مملکت را الهی کرده و مردم را از زندگی دنیایی به معنویت کشانده است.
حمید برای مدتی از سوی
جهاد سازندگی مسئولیت پاکسازی مناطق آزادشده کردنشین در منطقه سرو را عهدهدار گردید که در آن شرایط کمتر کسی میتوانست چنان مسئولیتی را بپذیرد. سپس بهعنوان مسئول کمیته برنامهریزی جهاد استان تعیین شد و چون در هرحال جنگ را مسئله اصلی میدانست و میاندیشید که در جبهه مفیدتر است حضور دائمیاش را در جبهههای نبرد با صدام متجاوز از
عملیات فتح المبین شروع نمود، در
عملیات بیت المقدس فرمانده گردان تیپ نجف اشرف بود و با تلاشی که نمود نقش مؤثری در گشودن دژهای مستحکم صدامیان در ورود به
خرمشهر را داشت و بالاخره با لشکر اسلام پیروزمندانه وارد خرمشهر شد و بعد از
عملیات رمضان برای فعالیت دائمی در سپاه پاسداران مصمم گردید.
در عملیات موفقیتآمیز «
مسلم بن عقیل» بهعنوان مسئول خط تیپ عاشورا در ارتفاعات سومار استقامت کرد، که چندینبار خودش در جنگ تنبهتن و پرتاب نارنجک دستی به صدامیان شرکت نمود و از ناحیه دست مجروح شد و برحسب شایستگی که کسب نمود از طرف فرماندهی کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بهعنوان فرمانده تیپ حضرت ابوالفضل (علیهالسّلام) منصوب گردید.
بعد از
عملیات والفجر مقدماتی بهعنوان معاون لشکر ۳۱ عاشورا راه مولایش
حسین بن علی (علیهالسّلام) را ادامه داد استقامت و تدابیرش در مقابل صدامیان همیشه برای یارانش الگو بود شرکت در عملیاتهای والفجر ۱ و ۲ و ۴ از افتخاراتش بود که همیشه دوش بدوش برادران رزمنده بسیجیاش در خطوط اول حمله شرکت داشت و با خونسردی زیادی که داشت همیشه فرماندهان زیردستش را به
استقامت و تحمل شداید صحنههای نبرد ترغیب مینمود و به یاد میداد که چگونه با دستخالی از امکانات مادی در مقابل دشمن که سراپا پوشیده از زره و پیشرفتهترین امکانات جنگی عصر حاضر هست فقط با اتکا به ایمان و روش حسینی باید جنگید.
در
والفجر یک از ناحیه پا و پشت زخمی و بستری گشت که
پایش را از ناحیه زانو عمل جراحی کردند. اطرافیانش متوجه بودند که از درد پا در رنج است ولی هیچوقت این را به زبان نیاورد و بالاخره در
عملیات خیبر با اولین گروه پیشتاز که قبل از شروع عملیات بایستی مخفیانه در عمق دشمن پیاده میشدند و مراکز حساس نظامی را به تصرف درمیآوردند و کنترل منطقه را در دست میداشتند عازم گردید و در ساعت ۱۱ شب چهارشنبه ۳ اسفند ۶۲ شروع عملیات خیبر بود که با بیسیم خبر تصرف پل مجنون (که به افتخارش پل حمید نامیده شد) در عمق ۶۰ کیلومتری
عراق را اطلاع داد. پلی که با تصرف کردن آن دشمن متجاوز قادر نشد نیروهای موجود در جزایر را فراری دهد و یا نیروی کمکی برای بفرستد، در نتیجه تمام نیروهایش در جزایر کشته یا اسیر شدند و این عمل قهرمانانه فرمانده و بسیجیهای شجاعش ضمانتی در موفقیت این قسمت از عملیات بود و عاقبت با دو روز جنگ شجاعانه در مقابل انبوه نیروهای زرهی دشمن فقط با نارنجک و آرپیجی و کلاش ولی با قلبی پر از ایمان و عشق به شهادت خودش و یارانش در حفظ آن پل مهم جنگیدند و در هم آنجا به لقاءالله پیوسته و به آرزوی دیرینهاش به
شهادت نائل آمد.
بهجاست یاد شود از یار باوفایش شهید
مرتضی یاغچیان معاون دیگر لشکر عاشورا که ادامهدهنده راه حمید بود و بعد از شهادت حمید سنگر او را پر کرد و عاقبت او هم بعد از دو روز مقاومت در سنگر حمید به شهادت رسید. او هم بارها در عملیات زخمی شده و رشادتها نشان داده بود و شاید به خاطر علاقه زیادی که این دو برادر به هم داشتند و پشتیبان هم در صحنههای نبرد بودند در یک سنگر به شهادت رسیدند و یادآور شجاعت و شهامت و استقامت حسینگونه در صحنههای نبرد
حق علیه
باطل شدند.
شهید حمید باکری در این چند سال اخیر لحظهای آرامش نداشت دائماً در تلاش بود و چنانچه در وصیتنامهاش هم قید کرده معتقد به کسب روزی از راه ساده نبود، از نمونه بارز یک انسان متقی بود و صفاتی که در اول
سوره بقره و نیز
حضرت علی (علیهالسّلام) در
خطبه همام در مورد متقین فرمودهاند در او عینیت مییافت. گفتارشان از روی راستی، پوشاکشان میانهروی، رفتارشان به فروتنی، از آنچه
خداوند برایشان روا نداشته چشم پوشیدهاند و به علمی که آنان را سود رساند گوش فرا داشتهاند، دلهایشان اندوهناک است و آزارشان ایمن و بدنهایشان لاغر و خواستنی است و نفسهایشان با عفت و پاکیزگی است.
وی به مسئله
ولایت یقین داشت و معتقد بود که فقط با این طریق میتوان انسان شد و لا غیر، انسانی خالص بود بهراستیکه شیعه علی (علیهالسّلام) بود، در همه حال خدا را میدید و رضایت او را در نظر داشت و از من شیطانی فرار میکرد. ظواهر دنیا در نظر او خیلی کمارزش مینمود و از وابستگیهای شرکآلود بهشدت وحشت داشت و فرار میکرد، اهل عمل بود نه اهل حرف و بالاخره تمام حرفهایش را در شهادتش گفت و دعای همیشگی او در
نماز که با التماس از خدا میخواست (اللهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک) در ششم اسفندماه سال ۶۲ مستجاب شد و مختصر شرحی که گذشت دوران طی شده شهید در این دنیا بود.
از شهید دو فرزند در
بین ما است به نامهای احسان و آسیه.
•
پایگاه جامع فرهنگ شهادت و ایثار، برگرفته از مقاله «نگاهی بر زندگینامه شهید حمید باکری»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۱/۰۴/۱۶.