خرابات
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خرابات، از استعارات رایج در
ادبیات عرفانی به معنای
مکان عیش و طرب معنوی
سالکان میباشد.
خرابات در لغت به معنای
میخانه و اعم از آن به معنای
محل فسق و فجور آمده است.
داعیالاسلام این لفظ را از واژه خراب عربی دانسته است، اما
شفیعی کدکنی اشتقاق این واژه را از زبان عربی نادرست میداند. برخی نیز معتقدند اصل این واژه فارسی و صورت تغییریافته «خُرابه» (خور + آباد) به معنای خانه خورشید و بازمانده از
دوره میترائیسم است.
احتمال صحت این قول را رجایی
از محمدتقی بهار و جلالالدین همایی نقل کرده و نیز نظر فروزانفر را آورده که این ریشهیابی را حدس محض و بدون شواهد دانسته است. با وجود این رجایی
کوشیده تحول واژهای خورآباد به خرابات را، در صورت صحت این قول، نشان دهد.
اما در برخی متون عربی، خرابات به معنای ویرانهها و روستاهای متروک (در برابر
شهرها و
روستاهای آباد) به کار رفته است
که رفتهرفته مکانی برای عیش و نوش میشد.
خرابات چه در متون عرفانی
به معنای لغوی (مکان معصیت) در مقابل مسجد و صومعه (مکان طاعت و عبادت) بهکار میرفت.
این واژه از
طریق همین اشعار عاشقانه
غیرصوفیانه به ادبیات عرفانی راه پیدا کرد
و رفتهرفته معنای مثبتی یافت. همچنین گفته شده که نفوذ این واژه در اشعار صوفیانه از
طریق ملامتیان و
قلندریه بوده است،
چنانکه از سیاق سخن
غزالی نیز چنین برمیآید که ملامتیان به خرابات رفتوآمد داشتهاند.
سنایی را نخستین شاعری دانستهاند که این واژه و الفاظی از این قبیل را وارد شعر صوفیانه کرده است.
البته مقارن سنایی یا پیش از او، غزالی
اشاره کرده که خرابات نزد صوفیه به معنای خرابی صفات بشری است. در مجموع، راه یافتن اشعار عاشقانه غیرعرفانیِ حامل واژگان خمری، از جمله خرابات، به زبان و مجالس سماع صوفیان و دریافت معنای مجازی از آن، اولین مرحله از شکلگیری معنای عرفانی این واژه بوده که با مفهوم سُکرِ ناشی از عشق عرفانی پیوند داشته است.
خرابات یکی از پرکاربردترین عناصر
قلندرانه در شعر سنایی
و کنایه از مکان مقدّسی است که در آنجا نفس از بند تعلقات رها میشود و به معراج میرود.
زندگی در خرابات در تقابل با زهد و ریا بوده
و سنایی
آن را
طریق قلندری خوانده است. نزد
عینالقضاة، خرابات کنایه از
عالم روح است.
در ادبیات عرفانی قرون ششم و هفتم نیز خرابات علاوه بر معانی فوق، به معنای جایگاه رندان و مقام مبارزه با
نفس و
زهد اهل ریا و نیز رهایی از خود و وصول به مرتبه فنا به کار رفته است.
به این ترتیب از قرن هفتم به بعد، معنای عرفانی و استعاری خرابات رفتهرفته بر معنای لغوی و واقعی آن غلبه یافت.
به همین سیاق، خرابات به معنای خرابی و ویرانی اخلاق و صفات بشری، آداب و عادات متعارف و امور نفسانی و کنایه از وجودی است که پس از طی مراتب و مراحل مختلف، به انقطاع تام از دو عالم دست یافته است. در پی این انقطاع، سالک بر اثر تجلی مقام احدیت به مرتبه فنا نایل میگردد.
در
اشعار شبستری، خرابات، مکانی خارج از دنیای مادی و در عالمِ بیمثال است، به این اعتبار که در آنجا مطلقآ تعیّنی وجود ندارد. در اینجا خرابات اشاره به مرتبه
توحید ذاتی است و به آن آستان لامکان هم گفته میشود.
خرابات مقام وحدت، خواه افعالی خواه صفاتی و ذاتی، و همان مقام فنای بشریت است.
به این معنا، خرابات مقام زوال و فنای تمام کَثَرات و تنزیه از تمام صور و مظهر فیض جلالی حق است.
از این بیان چنین برمیآید که خرابات، منزل نهایی سلوک است.
تفسیر خرابات به فنا که در آرای شبستری و شارح برجسته او لاهیجی آمده، در آثار و اصطلاحنامههای متأخر نیز تکرار شده است.
در یکی از شرحهای گلشن راز نیز آمده است که
صوفیان لفظ خرابات را یا استعارهای برای دلِ شکسته به کار میبرند (به اعتبار حدیث «انا عند المنکسرة قلوبهم») یا برای اشاره به مقام فنای سالک میباشد.
اما خرابات کاربرد استعاری مذموم و منفی نیز داشته است. به گفته باخرزی
خراباتْ وجودی است که از شرابِ غرور مست غفلت باشد و
محبت دنیا و عادات و اوصاف بشری در وی راسخ شده باشد.
خرابات از مضامین پربسامد در شعر
حافظ است.
حافظ خرابات را مکان پاک شدن از
زهد و
ریا،
شستشوی خرقه از عُجب
خانقاهی و محل تجلی نور خدا
دانسته که به
بهشت راه دارد
و شرط حضور در آن ادب و طهارت است.
واژه خرابات در ادبیات عرفانی در ترکیبات استعاری متنوعی همچون
خرابات فقر،
خرابات محبت،
خرابات ارواح، و
خرابات فنا و همچنین در ترکیباتی مانند پیر خرابات، کوی خرابات، رند خرابات، خراباتنشین، و خرابات
قلندر به کار رفته است.
(۱) مَعْمَر بن احمد ابومنصور اصفهانی، کتاب ادبالملوک فی بیان حقائق التصوف، چاپ برندراتکه، بیروت ۱۹۹۱.
(۲) ابونصر سراج، کتاباللُّمَع فی التصوف، چاپ رینولد الین نیکلسون، لیدن ۱۹۱۴، چاپ افست تهران بیتا.
(۳) محمد بن یحیی اسیری لاهیجی، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشنراز، چاپ محمدرضا برزگر خالقی و عفت کرباسی، تهران ۱۳۷۴ش.
(۴) یحیی بن احمد باخرزی، اوراد الاحباب و فصوص الآداب، ج :۲ فصوص الآداب، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۴۵ش.
(۵) یوهانس توماس پیتر دو بروین، «قلندریات در شعر عرفانیِ فارسی از سنایی به بعد»، ترجمه هاشم بناءپور، معارف، دوره ۱۳، ش ۱ (فروردین ـ تیر ۱۳۷۵).
(۶) محمد تقی بهار، سبکشناسی، یا، تاریخ تطور نثرفارسی، تهران) ۱۳۲۱ش.
(۷) ابراهیم بن محمد بیهقی، المحاسن و المساوی، بیروت ۱۳۹۰/۱۹۷۰.
(۸) نصراللّه پورجوادی، باده عشق: پژوهشی در معنای باده در شعر عرفانی فارسی، تهران ۱۳۸۷ش.
(۹) نظامالدین بن اسحاق ترینی قندهاری، قواعد العرفاء و آدابالشعراء: فرهنگ اصطلاحات عارفان و شاعران، چاپ احمد مجاهد، تهران ۱۳۷۴ش.
(۱۰) محمد بن احمد تلمسانی، شرح شطرنج العارفین، بیجا، بیتا.
(۱۱) محمداعلی بن علی تهانوی، کتاب کشاف اصطلاحات الفنون، چاپ محمد وجیه و دیگران، کلکته ۱۸۶۲، چاپ افست تهران ۱۹۶۷.
(۱۲) شمسالدین محمد حافظ، دیوان، چاپ پرویز خانلری، تهران ۱۳۶۲ش.
(۱۳) محمدعلی داعیالاسلام، فرهنگ نظام، چاپ سنگی حیدرآباد، دکن ۱۳۰۵ـ۱۳۱۸ش، چاپ افست تهران ۱۳۶۲ـ۱۳۶۴ش.
(۱۴) نظامالدین محمود داعی شیرازی، نسایم گلشن: شرح گلشنراز، چاپ محمد نذیر رانجها، لاهور ۱۳۶۲ش.
(۱۵) احمدعلی رجایی، فرهنگ اشعار حافظ، ج ۱، تهران) ۱۳۴۰ش.
(۱۶) هاشم رضی، حکمت خسروانی: سیر تطبیقی فلسفه و حکمت و عرفان در ایران باستان از زرتشت تا سهروردی و استمرار آن تا امروز، تهران ۱۳۷۹ش.
(۱۷) روزبهان بقلی، شرح شطحیات، چاپ هانری کور بن، تهران ۱۳۶۰ش.
(۱۸) روزبهان بقلی، کتاب عبهرالعاشقین، چاپ هانری کور بن و محمد معین، تهران ۱۳۳۷ش.
(۱۹) ۱مهدی زرقانی، زلف عالم سوز: نقد و تحلیل و گزیده اشعار سنایی غزنوی،) تهران ۱۳۸۱ش.
(۲۰) عبدالحسین زرینکوب، نهشرقی، نهغربی ـ انسانی، تهران ۱۳۵۳ش.
(۲۱) مجدود بن آدم سنایی، دیوان، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۸۰ش.
(۲۲) محمدپادشاه بن غلام محییالدین شاد، آنندراج: فرهنگ جامعفارسی، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۶۳ش.
(۲۳) محمدرضا شفیعی کدکنی، این کیمیای هستی: مجموعه مقالهها و یادداشتهای استاد دکتر شفیعی کدکنی درباره حافظ، به کوشش ولیاللّه درودیان، تبریز ۱۳۸۵ش.
(۲۴) محمد بن ابراهیم عطار، دیوان، چاپ تقی تفضلی، تهران ۱۳۶۲ش.
(۲۵) عبداللّه بن محمد عینالقضاة، تمهیدات، چاپ عفیف عسیران، تهران) ۱۳۴۱ش.
(۲۶) محمد بن محمد غزالی، کیمیای سعادت، چاپ حسین خدیوجم، تهران ۱۳۶۱ش.
(۲۷) محمد بن شاه مرتضی فیضکاشانی، رساله مشواق در بیان بعض اصطلاحات اهل عرفان، چاپ حامد ربانی، تهران) ۱۳۵۵ش.
(۲۸) ابراهیم قوام فاروقی، شرفنامه منیری، یا، فرهنگ ابراهیمی، چاپ حکیمه دبیران، تهران ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶ش.
(۲۹) فتحاللّه مجتبائی، شرح شکن زلف بر حواشی دیوان حافظ، تهران ۱۳۸۶ش.
(۳۰) ابوالفضل مصفّی، فرهنگ دههزار واژه از دیوان حافظ، تهران۱۳۶۹ش.
(۳۱) احمد بن قوص منوچهری، دیوان، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۴۷ش.
(۳۲) جلالالدین محمد بن محمد مولوی، کلیات شمس، چاپ بدیعالزمان فروزانفر، تهران ۱۳۸۶ش.
(۳۳) ناصر خسرو، دیوان، به اهتمام نصراللّه تقوی، چاپ مجتبی مینوی، تهران ۱۳۸۰ش.
(۳۴) عبداللّه بن محمد نجمرازی، مرصادالعباد، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۵۲ش.
(۳۵) علی بن عثمان هجویری، کشفالمحجوب، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۸۳ش؛
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «خرابات»، شماره۶۹۵۴.