خطابه (منطق)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خطابه، یکی از اقسام
صناعات خمس در
منطق میباشد. در تعریف خطابه آنرا صناعتی دانستهاند که به وسیله آن میتوان مردم را نسبت به چیزی که انتظار تصدیق آن میرود در حد امکان
قانع ساخت. خطابه شامل سه بخش مقدمه یا صدر، اقتصاص و خاتمه است.
زندگی اجتماعی ضرورتهای خاص خود را دارد، کسی که سروکارش با
اجتماع باشد نمیتواند به این مقتضیات گردن ننهد و آنها را پاس ندارد. از جمله این الزامات یکی سخن گفتن بر اساس میزان درک و
شعور مخاطبان است. طبیعی است در متن جامعه افراد در یک سطح نیستند، برخی
اهل علم و فضلاند و عدهای از دانش بهره اندکی دارند، از سوی دیگر پیچیدگی زندگی اجتماعی و تخصصی شدن رشتههای علمی موجب شده است که افراد متخصص در یک رشته نسبت به رشتههای دیگر اطلاعات اندکی داشته باشند. از یک فیزیکدان نمیتوان انتظار داشت که به رغم تمام دقت نظرهایش در عرصه
تعلیم و
تربیت حرفی برای گفتن داشته باشد یا از نظریات موجود در آن مطلع باشد. بدین جهت در مواجهه با چنین حالتی برای همراه ساختن زمانه و هموار ساختن زمینه نمیتوان به
برهان و
جدل تمسک کرد، بلکه باید به
صناعت دیگری متوسل شد که بتواند افزون بر الزام دیگران به پذیرش یک مطلب، به لحاظ درونی نیز اقناعشان سازد. صناعتیکه متکفل این امر خطیر است، نزد منطقدانان به خطابه نامبردار است. در مسائل اخلاقی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مانند آن هدف تاثیرگذاری عمومی است نقش خطابه انکار ناپذیر است. چه بسیار تحولات فردی و اجتماعی که بر اثر خطابه ایجاد شده و فرجام یافته است. کسانی چون
ابن سینا خطابه را از عوامل بسترساز برای رشد معنوی سالک و تقرب به حق تعالی نیز دانستهاند.
خطابه و خطاب به معنی سخن گفتن رودررو
(یا فریفتن به
زبان است)
و در اصطلاح
منطق، صناعتی علمی که هدف آن اقناع مخاطب است.
خطابه در ابتدا، نام شیوهای تعلیمی بود که از پروتاگوراس (۴۸۱ـ۴۱۱ق م ) آغاز شد،
اما
سوفسطاییان نخستین کسانی بودند که آن را به صورت یک فن و با هدف رسیدن به مقاصد سیاسی و شخصی خویش به کار گرفتند و در قبال مزد و پاداش به دیگران نیز آموختند. این رویکرد به دلیل نیاز فراوان آن زمان به ایراد سخنان قانعکننده در دادگاهها بود.
سقراط و
افلاطون از اولین کسانی بودند که در برابر این جریان واکنش نشان دادند و سعی کردند از درست جلوه دادن سخن نادرست به وسیله سخنوری جلوگیری کنند و به همین منظور روش دیالکتیکی را برگزیدند (
جدل).
افلاطون در رسالههای
گرگیاس و به ویژه
فایدروس، آرای خود را درباره خطابه در قالب گفتگوی دیالکتیکی سقراط با سوفسطاییان بهطور مفصّل بیان میکند. وی در گرگیاس که به منظور نکوهش فن سخنوری تصنیف شده، آن را نمودی از فن، که فقط بر تمرین تجربی مبتنی است، تلقی کرده است.
افلاطون در فایدروس (۲۶۴c، ۲۶۶ ed- )، خطابه را به موجود زندهای تشبیه میکند که باید آغاز، میانه و انجامی داشته باشد و همه این قسمتها به هم پیوسته باشند. او در ادامه به ساختار مناسب سخن اشاره میکند که مشتمل است بر مقدمه، شرح مطالب، دلایل و براهین، قراین و نشانهها. وی در این رساله کوشیده است این فن را که پیشتر بهطور قاطع رد کرده بود، بر پایهای دیالکتیکی و روانشناختی مبتنی سازد و بر سخنور لازم دانسته که موضوع سخنش را از عالیترین جنس تا سافلترین آن به دقت بررسی کند و با یکیک سیرتها و خصال و کیفیت روانی شنوندگانی که میخواهد از طریق سخن بر آنان تأثیر گذارد، آشنایی کامل داشته باشد.
ارسطو خطابه را همچون شعر، یکی از رشته های فرعی فلسفه عملی و نه در زمره اجزای منطق (ارگانون )میدانست
(رجوع کنید به صناعات خمس). گفته شده که انگیزه اصلی ارسطو در تألیف دو کتاب اول ریطوریقا یا فن خطابه به احتمال قوی این بوده است که کمال مطلوب خطابه را که افلاطون در فایدروس عرضه کرده بود، تحقق بخشد.
در واقع، ارسطو تکمیل کننده فن خطابه بود. وی به طور جدی و منسجم به بحث خطابه پرداخت و با تألیف کتابی در فن خطابه، قواعد حاکم بر آن را تدوین کرد. قبل از ارسطو نیز کتب و رسالاتی در باب فن خطابه تالیف شده، از جمله رسالههای که
کوراکس در این زمینه نگاشته و در آن به بحث از ترتیب خطابه و استدلالهای خطابی پرداخته بود.
تیسیاس، شاگرد کوراکس، نیز کتابی درباره خطابه به همان روش استادش تألیف کرده است.
ریطوریقا معرب لفظ Rhetorike یونانی است (Rethorik یا Rhetoric به انگلیسی ). این صناعت که به حوزه فرهنگ اسلامی پا نهاد، به ریطوریقا یا فن خطابه معروف شد.
ابن ندیم به ترجمه
اسحاق بن حنین و ترجمه
ابراهیم بن عبداللّه از خطابه ارسطو اشاره کرده است. خطابه ارسطو از جمله کتبی است که
فارابی آن را تفسیر کرده است.
مسلمانان نیز در تبیین و شرح خطابه ارسطو همت گماشتند و تقریبآ بدون دخل و تصرف، مباحث آن را پذیرفتند. امروزه مباحث فن خطابه، چیزی جز تکمیل و ترجمه خطابه ارسطو نیست.
ارسطو
(و منطقدانان
مسلمان به پیروی از او، خطابه را قوه یا ملکهای نفسانی یا صناعتی دانستهاند که با آن بتوان در هر امر جزئی، دیگران را در حد امکان اقناع کرد. آنان غرض از خطابه را نیز اقناع مخاطب بیان کرده و هیچ صناعتی را در افاده تصدیق اقناعی مانند خطابه ندانستهاند، زیرا عقول عامه مردم از ادراک
قیاس برهانی قاصر است یا دستکم استفاده از برهان برای تفهیم و اقناع آنها به زمان بیشتری نیاز دارد؛ بنابراین، از سویی عموم مردم با خطابه زودتر اقناع میشوند و از سوی دیگر،
خطیب نیز برای اقناع آنان زودتر و سادهتر به نتیجه میرسد.
همچنین غرض از خطابه خو گرفتن نفس به تهذیب اخلاق و تحصیل ملکه عدالت دانسته شده است.
میان جدل و خطابه اشتراکاتی وجود دارد، ولی این اشتراکات نباید ما را از دیدن تفاوتهای اصلی آن دو غافل سازد. دستکم در سه جهت میان جدل و خطابه تفاوت وجود دارد، از قضا این سه جهت همان چیزهایی است که عامل اشتراک نیز هستند، ولی خطابه شامل مطالب علمی که در آن یقین مورد نظر است نمیشود:
الف) تفاوت به لحاظ موضوع: هر چند از این زاویه هر دو صناعت به گستره خاصی منحصر نیستند، ولی در
یقینیات نمیتوان از خطابه بهره جست.
ب) تفاوت در غایت: گرچه غرض در جدل و خطابه هر دو غلبه بر دیگران است، لیکن با این تفاوت که در خطابه غلبه صرف مفید نیست، بلکه افزون بر آن گفتههای گوینده باید در عمق جان مخاطب نیز نفوذ کرده و او را قانع سازد.
ج) تفاوت به لحاظ مبادی: گر چه هر دو صناعت از مشهورات بهره میجویند، لیکن در خطابه از مشهورات ظاهری نیز میتوان بهره جست، چیزی که در جدل مفید نمیباشد و تنها مشهورات حقیقی کاربرد دارد.
در خطابه سه رکن عمده وجود دارد: خطیب، خطابه و شنونده؛ شنونده سه دسته هست: مخاطب، حاکم و ناظر. مخاطب کسی است که خطاب به او متوجه است و حاکم کسی است که به سود خطیب یا ضرر او حکم میکند و ناظر کسی است که برای تماشا و تفریح و تفرج میآید و احیانا خطیب را
مسخره کرده و مانع از ادامه سخنش میشوند یا با سوت و کف تشویقش میکنند.
هدف اصلی خطیب اثبات ارزش و سودمندی یک چیز یا بیارزشی و زیان آن برای
اجتماع است. لیکن به دلیل آنکه این چیز حالات مختلف پیدا میکند به تبع آن خطابه را نیز نامهای مختلف نهادهاند.
۱. اگر بالفعل حاصل باشد، خطابه را "
منافره" مینامند؛ اگر محاسن آن را بیان کند "
مدح" و اگر معایب آنرا بر شمارد "
مذمت" نامیده میشود.
۲. اگر بالفعل حاصل نباشد، بلکه در گذشته حاصل شده باشد، خطابه را "
مشاجره" مینامند. اگر از نفع و سود آن سخن گفته شود، "
شکر" و اگر از مضرات آن سخن گفته شود "
شکایت" نامیده میشود.
۳. اگر بالفعل حاصل نباشد، اما قرار است در آینده وقوع یابد، خطابه را "
مشاوره" مینامند.
خطابه شامل سه بخش مقدمه یا صدر، اقتصاص و خاتمه است. صدر مقدمهای است متناسب با موضوع خطابه که به طور ضمنی به غرض خطیب اشاره میکند و ذهن شنونده را آماده شنیدن موضوع خطابه میکند و بسته به نوع خطابه، با مدح ،ذم ،
دعا ،شعر و مانند اینها آغاز میشود.
اقتصاص، اشارهای جزئی به مطالب بعد از خود دارد و گاهی با صناعت و حیله همراه است
عدهای نیز قصه گفتن در اثنای خطابه را اقتصاص میگویند.
خاتمه خطابه هم باید نظر مساعد شنوندگان را به خطیب جلب کند، عاطفه شنوندگان را برانگیزد، محتوای خطابه را خلاصه کند، با مطالب قبل درآمیخته نباشد و به طور کلی در پایان خطابه، خطیب باید با خاتمهای مناسب مطلب خطابه را جمعبندی کند و سخن را با آنچه پسندیده است به پایان برد.
به گفته ارسطو
موضوع اصلی فن خطابه وسایل اقناع است که در واقع وسایل اثباتاند. به عقیده او وظیفه این فن، اقناع نیست، بلکه استفاده از وسایل اقناع موجود برای هر مورد است. او وسایل اثبات را به وسایل هنرمندانه و وسایل عاری از هنر تقسیم میکند. سخنور وسایل هنرمندانه را به وجود میآورد، در حالیکه وسایل عاری از هنر، از قبیل گواهی گواهان و اسناد معامله، را فقط بهکار میبرد. در زمره وسایل هنرمندانه علاوه بر وسایل مربوط به موضوع سخن، وسایلی هم هست تا به شنوندگان تلقین شود که سخنگو دارای سیرت نکوست و همچنین وسایلی که وظیفهشان برانگیختن عواطفی معیّن در شنوندگان است. بنابراین سخنور باید دارای این سه توانایی باشد:
استنتاج، داوری درباره فضائل و سیرتها، و شناختن ماهیت و کیفیت هر کدام از عواطف و طریق بیدار ساختن آنها. پس خطابه در آن واحد هم شاخهای از دیالکتیک است و هم شاخهای از اخلاق که میتوان آن را
سیاست نامید.
منطقدانان
مسلمان اجزای خطابه را
عمود و
اعوان نامیدهاند. عمود به معنای قوام خطابه، ماده قضایای خطابی است که ذاتآ مطلوب ظنی را نتیجه میدهد و اعوان به معنای کمککنندهها در ایجاد اقناع است و به اقوال و افعال خارج از آن گفته میشود. هریک از دو جزء در شکلگیری خطابه نقش عمده دارند، عمود به تنهایی نمیتواند غرض از خطابه را برآورده سازد و چه بسا خطیب ناچار است علاوه بر عمود از امور خارج از آن نیز کمک گیرد. اعوان دوگونه است: قولی و فعلی؛ و هریک از دو قسم آن ممکن است با اعمال
حیله و صناعت همراه باشد یا نباشد. آنچه بدون اعمال حیله و صناعت است به شهادت شاهدی است که این
شاهد یا قول است یا حال. منظور از شهادت قول، استشهاد به قول
مقتدا،
امام ،
حکیم،
شاعر یا کسی است که قول او مفید اقناع است. شهادت حال نیز یا حالی است که با عقل آن را ادراک میکنند، مانند فضیلت گوینده یا حالی که با حس آن را ادراک میکنند، مانند
تحدی و
سوگند و
عهد. آنچه بدون اعمال حیله و صناعت است استدراجات خوانده میشود، از آن جهت که شنونده را آماده میکند تا قول مورد نظر را تصدیق کند. استدراج یا به حسب گوینده است یا قول یا شنونده. استدراج به حسب گوینده، در قابل تصدیق و تایید بودن متکلم و به عبارتی صالح بودن است. در استدراج به حسب شنونده، سخنور باید به گونهای سخن گوید که مخاطب گمان نبرد وی قصد به شبهه انداختن و فریب او را دارد و به علاوه، میل و عواطف مخاطبان را نیز برانگیزد. در استدراج به حسب قول نیز لحن و کلام سخنور باید موثر و مناسب با غرض او باشد.
خطابه از جهت زمانِ امری که خطیب به اثبات فضیلت یا رذیلت و تشریح منافع یا مضارّ و مفاسد آن میپردازد، به سه قسم تقسیم میشود: اگر آن امر در زمان حال موجود باشد، به آن
منافرت یا تثبیت میگویند. اگر منظور از منافرت، اثبات فضیلت و منفعت امر موجود باشد، مدح و اگر مراد، اثبات رذیلت و مضرت آن باشد، ذم است. اگر آن امر در گذشته موجود باشد، آن را مشاجره خوانند که بر دو قسم است یا خطابه در تقریر اثبات منافع آن است و درحقیقت خطابه، ستایشِ گذشته است که شکر نامیده میشود، یا اینکه خطابه تقریر مضار آن امر است و در این صورت ممکن است مخاطب درصدد
نزاع و دفاع از آن برآید که این تقریر را شکایت گفتهاند. به مخاطبی که درصدد دفاع برآید، معتذر و به دفاعیه او عذر میگویند. از مشاجرات به خصامیات هم تعبیر شده است. اگر آن امر در آینده موجود گردد و خطابه در باب نفع آن امر و تشویق به انجام آن یا در باب ضرر آن شیء و منع از انجام آن ایراد شود، مشاوره خوانده میشود.
مطلوب در فن خطابه، حصول
ظن است نه
یقین، لذا منطقدانان مواد قضایای خطابی را متشکل از
مشهورات،
مقبولات و
مظنونات دانستهاند
(که از آنها با اصطلاحات محمودات، دلایل و علامات یاد کردهاند).
صور تألیف قضایا در حجج خطابی نیز به صورت قیاس،
تمثیل و گاه
استقرا است. در صورتیکه ساختار حجج خطابی قیاس یا تمثیل باشد، تثبیت خوانده میشود، اگر تثبیت قیاس باشد و در آن یکی از مقدمات ذکر نشود، آن را قیاس ضمیر میخوانند و اگر استنباط حد وسط نیاز به فکر داشته باشد، تکفیر خوانده میشود. اگر تثبیت تمثیل باشد، آن را، از باب
اشتراک لفظی، اقناع میخوانند و اگر خطیب، با استفاده از تمثیل، به سرعت به نتیجه رسد به آن
تمثیل برهان گفته میشود و در صورتیکه ساختار حجت خطابی استقرا باشد، مثال خوانده میشود. دلیل استفاده از تمثیل در خطابه آن است که از تمثیل، تصدیق غیرجزمی اقناعی حاصل میشود هدف خطابه نیز تصدیق جزمی نیست.
در صناعت خطابه به هر مقدمهای که بالقوه یا بالفعل جزء تثبیت باشد و در تثبیت استفاده شود،
موضوع و به قوانینی که مقدمات خطابی از آن استخراج میگردد،
نوع گفته میشود. نوع در خطابه به منزله موضع در جدل است (
(برای اطلاع از شباهتها و تفاوتهای خطابه و جدل رجوع کنید به صناعات خمس)، هرچه انواع جزئیتر باشند مفیدترند، زیرا استنباط و استخراج مقدمات خطابی از آنها آسانتر خواهد بود. منطقدانان انواع متعلق به هریک از سه قسم خطابه یعنی مشاوره ، مشاجره و منافره را ذکر کردهاند. ازاینرو، شایسته است که خطیب درخصوص اقسام سهگانه خطابه، انواع یا قضایای کلی مرتبط با مقصود خود را آماده داشته باشد و در موقع مناسب آنها را به کار گیرد تا خطابه او هدفش را تامین و مطلوب اقناعیاش را تثبیت کند.
خطابه از سه رکن تشکیل میشود: گوینده یا خطیب، قول یا خطاب و شنونده. شنونده سه دسته است: مخاطب که خطاب با اوست که یا جمهور مردماند یا
خصم،
حاکم یا
داور که به سود یا به زیان خطیب حکم میکند و به تصدیق یکی از دو طرف میپردازد، و حاضران که فقط خطابه را نظاره میکنند. وجود داور و حاضران در همه اصناف خطابه ضروری نیست. قول هم یا خود غرض است یا وسیله رسیدن به غرض. غرض در خطابههای مشاورهای، اقناع در نفع یا ضرر چیزی است و در خطابههای منافرهای، مدح یا ذم چیزی و در خطابه های مشاجرهای، شکایت از
ظلم یا عذر آوردن برای نفی ظلم. وسیله برای رسیدن به غرض هم آن است که ابتدا سخن را از آن آغاز میکنند و سپس به خود غرض میپردازند، که اگر با مدح آغاز و سپس به خطابه مشاورهای پرداخته شود، به آن
تصدیر میگویند و اگر با غزل آغاز شود به آن تشبیب میگویند
(که شنونده را به سه دسته مناظر، حاکم و کسی که هدف از خطابه اقناع اوست تقسیم کردهاند).
خطابه دارای توابع و آرایههایی است، یعنی اموری که خارج از ماهیت خطابه است و به تأثیر قول خطابی کمک میکند. آرایهها یا توابع خطابه بر سه قسم است. اول، آنچه متعلق به لفظ است از جمله اینکه الفاظ خطابه باید دلپذیر، غیر رکیک، غیر برهانی، با ارتباطی مناسب بین اجزا، مزیّن به
استعاره و
تشبیه، متعادل در
ایجاز و
اطناب و دارای وزن غیرشعری باشد. دوم، آنچه متعلق به ترتیب خطابه است، به این معنی که خطابه باید مرتب باشد و در آغاز آن، اشاره به مقصود (تصدیر) و پس از آن تصریح به مقصود (اقتصاص) شود و سپس جمعبندی مطالب و نتیجهگیری و به طور کلی خاتمه خطابه ذکر گردد. سوم، آنچه متعلق به هیئت لفظ یا گوینده است یعنی حیله و تظاهر در قول سخنور یا نسبت به خود سخنور اعمال شود، مانند آنکه در موقع مناسب صدا بلند، کوتاه، کند یا تند گردد یا اینکه سخنور به وارستگی و شایستگی معرفی شود.
(۱) طوسی، نصیر الدین، اساس الاقتباس، به تصحیح مدرس رضوی، (انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۲۶) ص۵۳۱-۵۶۹.
(۲) علامه حلی، جمال الدین حسن بن یوسف،
الجوهر النضید، فیشرح منطق التجرید، قم، انتشارات بیدار، ۱۳۶۲ش، ص۲۷۷-۲۹۵.
(۳) مظفر، محمد رضا، المنطق، (نجف اشرف، مطبعه النعمان، ط۳). ص۴۱۳-۴۳۱.
(۴) خوانساری، محمد، منطق صوری، (تهران، آگاه، ۱۳۷۳، چاپ۷)، ص۲۳۳-۲۳۵.
(۵) ابن رشد، تلخیص الخطابة، چاپ محمد سلیم سالم، قاهره ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
(۶) ابن سینا، الشفاء، المنطق، ج ۴، الفنالثامن: الخطابة، چاپ ابراهیم مدکور و محمد سلیم سالم، قاهره ۱۳۷۳/۱۹۵۴، چاپ افست قم ۱۴۰۵.
(۷) ابن سینا، کتاب المجموع، او، الحکمة العروضیة فی معانی کتاب ریطوریقا، چاپ محمد سلیم سالم، قاهره) ۱۹۵۰ (.
(۸) ابن ندیم (تهران).
(۹) سهیل محسن افنان، واژهنامه فلسفی،) تهران (۱۳۶۲ش.
(۱۰) محمداعلیبن علی تهانوی، موسوعة کشّاف اصطلاحات الفنون العلوم، چاپ رفیقالعجم و علی دحروج، بیروت ۱۹۹۶.
(۱۱) خلیلبن احمد، کتاب العین، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، قم ۱۴۰۵.
(۱۲) هادیبن مهدی سبزواری، شرحالمنظومة، چاپ حسن حسنزاده آملی، تهران ۱۴۱۶ـ۱۴۲۲.
(۱۳) محمود شهابی، رهبر خرد، قسمت منطقیات، تهران ۱۳۴۰ش.
(۱۴) محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، التنقیح فی المنطق، چاپ غلامرضا یاسیپور، تهران ۱۳۷۸ش.
(۱۵) عبدالرحیمبن عبدالکریم صفیپوری، منتهیالارب فی لغةالعرب، چاپ سنگی تهران ۱۲۹۷ـ۱۲۹۸، چاپ افست ۱۳۷۷.
(۱۶) حسنبن یوسف علامه حلّی، الجوهرالنضید فی شرح منطق التجرید،) قم (۱۳۶۳ش.
(۱۷) محمدبن محمد فارابی، المنطقیات للفارابی، چاپ محمدتقی دانشپژوه، قم ۱۴۰۸ـ۱۴۱۰.
(۱۸) فردریک چارلز کاپلستون، تاریخ فلسفه، ج ۱، ترجمه جلالالدین مجتبوی، تهران ۱۳۸۵ش.
(۱۹) تئودور گمپرتس، متفکران یونانی، ترجمه محمدحسن لطفی، تهران ۱۳۷۵ش.
(۲۰) محمدرضا مظفر، المنطق، قم ۱۳۷۸ش.
(۲۱) محمدبن محمد نصیرالدین طوسی، کتاب اساس الاقتباس، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۶۱ش.
(۲۲) Aristoteles, The works of Aristotle, vol۱ and ۲, in Great books of the Western world, ed Mortimer J Adler, vol۷ and ۸, Chicago: Encyclopaedia Britannica, ۱۹۹۳.
(۲۳) Plato, The collected dialogues of Plato, including the letters, ed Edith Hamilton and Huntington Cairns, (tr Lane Cooper et al) , Princeton, N J ۱۹۹۴؛
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت، ج۳، ص۴۷۱-۴۷۳. دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «خطابه»، شماره۷۱۰۹. سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «خطابه»، تاریخ بازیابی ۹۶/۱۲/۶.