• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

دعوت برای ایمان (قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



خداوند در قرآن کریم همه مردم حتی منافقان و اهل کتاب و کافران و ... را نیز به ایمان آوردن به خدا دعوت کرده است. پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) نیز دعوت به ایمان به خدا کرده است و اولواالالباب کسانی بودند که بعد از دعوت و ندای پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) ایمان به خدا آوردند.



خدا از مردم، برای ایمان آوردن به خدا دعوت کرده است:
«واذا سالک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوة الداع اذا دعان فلیستجیبوا لی ولیؤمنوا بی لعلهم یرشدون؛ و هنگامی که بندگان من، از تو درباره من سؤال کنند، (بگو:) من نزدیکم! دعای دعا کننده را، به هنگامی که مرا می‌خواند، پاسخ می‌گویم! پس باید دعوت مرا بپذیرند، و به من ایمان بیاورند، تا راه یابند (و به مقصد برسند)!»
«.. ولـکن الله یجتبی من رسله من یشاء فـامنوا بالله ورسله وان تؤمنوا وتتقوا فلکم اجر عظیم؛ ... ولی خداوند از میان رسولان خود، هر کس را بخواهد برمی‌گزیند؛ (و قسمتی از اسرار نهان را که برای مقام رهبری او لازم است، در اختیار او می‌گذارد.) پس (اکنون که این جهان، بوته آزمایش پاک و ناپاک است،) به خدا و رسولان او ایمان بیاورید! و اگر ایمان بیاورید و تقوا پیشه کنید، پاداش بزرگی برای شماست.»
«ربنا اننا سمعنا منادیـا ینادی للایمـن ان ءامنوا بربکم فـامنا...؛ پروردگارا! ما صدای منادی (تو) را شنیدیم که به ایمان دعوت می‌کرد که: به پروردگار خود، ایمان بیاورید! و ما ایمان آوردیم؛ ....»
«وماذا علیهم لو ءامنوا بالله والیوم الاخر وانفقوا مما رزقهم الله وکان الله بهم علیما؛ چه می‌شد اگر آنها به خدا و روز بازپسین ایمان می‌آوردند، و از آنچه خدا به آنان روزی داده، (در راه او) انفاق می‌کردند؟! و خداوند از (اعمال و نیات) آنها آگاه است.»
«قل یـایها الناس انی رسول الله الیکم جمیعـا الذی له ملک السمـوت والارض لا الـه الا هو یحیی ویمیت فـامنوا بالله ورسوله النبی الامی الذی یؤمن بالله وکلمـته واتبعوه لعلکم تهتدون؛ بگو: ای مردم! من فرستاده خدا به سوی همه شما هستم؛ همان خدایی که حکومت آسمان‌ها و زمین، از آن اوست؛ معبودی جز او نیست؛ زنده می‌کند و می‌میراند؛ پس ایمان بیاورید به خدا و فرستاده‌اش، آن پیامبر درس نخوانده‌ای که به خدا و کلماتش ایمان دارد؛ و از او پیروی کنید تا هدایت یابید!»
«ءامنوا بالله ورسوله... • وما لکم لا تؤمنون بالله...؛ به خدا و رسولش ایمان بیاورید• چرا به خدا ایمان نیاورید ...»
«فمن لم یجد فصیام شهرین متتابعین من قبل ان یتماسا فمن لم یستطع فاطعام ستین مسکینـا ذلک لتؤمنوا بالله ورسوله وتلک حدود الله وللکـفرین عذاب الیم؛ و کسی که توانایی (آزاد کردن برده‌ای) نداشته باشد، دو ماه پیاپی قبل از آمیزش روزه بگیرد؛ و کسی که این را هم نتواند، شصت مسکین را اطعام کند؛ این برای آن است که به خدا و رسولش ایمان بیاورید؛ اینها مرزهای الهی است؛ و کسانی که با آن مخالفت کنند، عذاب دردناکی دارند!»
«یـایها الذین ءامنوا هل ادلکم علی تجـرة تنجیکم من عذاب الیم• تؤمنون بالله ورسوله وتجـهدون فی سبیل الله بامولکم وانفسکم ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید! آیا شما را به تجارتی راهنمائی کنم که شما را از عذاب دردناک رهایی می‌بخشد؟!• به خدا و رسولش ایمان بیاورید و با اموال و جانهایتان در راه خدا جهاد کنید؛ این برای شما (از هر چیز) بهتر است اگر بدانید!»
«فـامنوا بالله ورسوله والنور الذی انزلنا والله بما تعملون خبیر؛ حال که چنین است، به خدا و رسول او و نوری که نازل کرده‌ایم ایمان بیاورید؛ و بدانید خدا به آنچه انجام می‌دهید آگاه است!»


بدون شک نجات از عذاب الیم، از مهمترین خواسته‌های هر انسانی است، و لذا این سؤال که آیا می‌خواهید شما را به تجارتی رهنمون شوم که شما را از عذاب الیم رهایی می‌بخشد؟ برای همه، جالب توجه است. هنگامی که با این سؤال دلها را به سوی خود جذب کرد، بی آنکه منتظر پاسخ آنها باشد، به شرح آن تجارت پرسود پرداخته، می‌افزاید: و آن اینکه به خدا و رسول او ایمان بیاورید و در راه خداوند با اموال و جانهایتان جهاد کنید (تؤمنون بالله و رسوله و تجاهدون فی سبیل الله باموالکم و انفسکم). بدون شک خدا نیازی به این تجارت پرسود ندارد، بلکه تمام منافع آن دربست به مؤمنان تعلق می‌گیرد، لذا در پایان آیه می‌فرماید: این برای شما از هر چیز بهتر است اگر بدانید (ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون).
قابل توجه اینکه مخاطب، مؤمنان‌اند، به قرینه یا ایها الذین آمنوا و در عین حال آنها را به دو اصل ایمان و جهاد دعوت می‌کند، ممکن است این تعبیر اشاره به این باشد که ایمان اسمی و سطحی کافی نیست، ایمان عمیق و خالص لازم است که بتواند سرچشمه ایثار و فداکاری و جهاد گردد، و نیز ممکن است ذکر ایمان به خدا و رسول در اینجا شرحی باشد بر ایمان که به طور اجمال در آغاز آیه گذشته آمده بود. به هر حال، ایمان به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) از ایمان به خدا جدا نیست، همانگونه که جهاد با جان، از جهاد با مال نمی‌تواند جدا باشد، زیرا تمام نبردها نیاز به وسائل و امکاناتی دارد که از طریق کمک‌های مالی باید تامین شود، بعضی قادر بر هر دو نوع جهاداند، و بعضی تنها قادر بر جهاد با مال و در پشت جبهه‌اند، و گاه تنها جان دارند و آماده بذل جان.


بعد از بیان قسمتی از دلائل عظمت خداوند در عالم هستی و اوصاف جمال و جلال او، اوصافی که انگیزه حرکت به سوی الله است، در آیات از آنها نتیجه گیری کرده و همگان را دعوت به ایمان و عمل می‌نماید. نخست می‌فرماید: به خداوند و رسولش ایمان بیاورید (آمنوا بالله و رسوله). این دعوت یک دعوت عام است که شامل همه انسانها می‌شود، مؤمنان را به ایمانی کامل‌تر و راسخ‌تر، و غیر مؤمنان را به اصل ایمان دعوت می‌کند، دعوتی که توام با دلیل است و دلائلش در آیات توحیدی قبل گذشت.
فآمنوا بالله و رسوله و النور الذی انزلنا و الله بما تعملون خبیر، این جمله نتیجه‌گیری از مضمون آیه قبلی است، به دلیل اینکه حرف فاء در اولش آمده، می‌فرماید: وقتی مسلم شد که شما به طور یقین مبعوث خواهید شد، و شما را به ریز و درشت آنچه کرده‌اید خبر خواهند داد، پس [[|واجب]] است بر شما که به خدا و رسولش ایمان بیاورید و نیز به آن نوری که بر رسولش نازل کرده که همان قرآن باشد که با نور ساطع خود شما را به سوی صراط مستقیم هدایت نموده و شرایع دین را بیان می‌کند، ایمان بیاورید.


ابراهیم علیه‌السّلام و پیروانش کافران بت پرست را به خدای یگانه دعوت کرده‌اند:
«قد کانت لکم اسوة حسنة فی ابرهیم والذین معه اذ قالوا لقومهم انا برءؤا منکم و مما تعبدون من دون الله کفرنا بکم وبدا بیننا وبینکم العدوة و البغضاء ابدا حتی تؤمنوا بالله وحده الا قول ابرهیم لابیه لاستغفرن لک وما املک لک من الله من شیء ربنا علیک توکلنا والیک انبنا والیک المصیر؛ برای شما سرمشق خوبی در زندگی ابراهیم و کسانی که با او بودند وجود داشت، در آن هنگامی که به قوم (مشرک) خود گفتند: ما از شما و آنچه غیر از خدا می‌پرستید بیزاریم؛ ما نسبت به شما کافریم؛ و میان ما و شما عداوت و دشمنی همیشگی آشکار شده است؛ تا آن زمان که به خدای یگانه ایمان بیاورید! (جز آن سخن ابراهیم که به پدرش (عمویش آزر) گفت (و وعده داد) که برای تو آمرزش طلب می‌کنم، و در عین حال در برابر خداوند برای تو مالک چیزی نیستم (و اختیاری ندارم)!) پروردگارا! ما بر تو توکّل کردیم و به سوی تو بازگشتیم، و همه فرجام‌ها بسوی تو است!»

۴.۱ - برائت و بیزاری از مشرکان

اذ قالوا لقومهم انا برآؤا منکم و مما تعبدون من دون الله، یعنی ما از شما و از بت‌های شما بیزاریم، و این بیان همان چیزی است که باید در آن اسوه و اقتداء داشته باشند. کفرنا بکم و بدا بیننا و بینکم العداوة و البغضاء ابدا حتی تؤمنوا بالله وحده، این قسمت از آیه برائت را به آثارش معنا می‌کند، و آثار برائت همین است که به عقیده آنان کفر بورزند، و ما دام که مشرک‌اند با آنان دشمنی کنند تا روزی که خدای واحد سبحان را بپرستند. و مراد از کفر ورزیدن به آنان، کفر ورزیدن به شرک آنان است، به دلیل اینکه فرموده: حتی تؤمنوا بالله وحده، تا زمانی که به خدای واحد ایمان بیاورید، و معنای کفر به شرک آنان این است که با شرک آنان عملا مخالفت شود، هم چنان که عداوت مخالفت و ناسازگاری قلبی است.
خود آنان برائتشان از مشرکین را به سه امر تفسیر کرده‌اند: اول مخالفت عملی با شرک آنان، دوم عداوت قلبی با ایشان، و سوم استمرار این وضع ما دام که بر شرک خود باقی‌اند. مگر اینکه دست از شرک برداشته، به خدای واحد ایمان آورند.
(اذ قالوا لقومهم انا برآؤا منکم و مما تعبدون من دون الله). ما نه شما را قبول داریم، و نه آئین و مذهبتان را، ما هم از خودتان و هم از بت‌های بی ارزشتان متنفریم. و باز برای تاکید افزودند: ما نسبت به شما کافریم (کفرنا بکم). البته این کفر همان کفر برائت و بیزاری است که در بعضی از روایات ضمن برشمردن اقسام پنجگانه کفر به آن اشاره شده است. و سومین بار برای تاکید بیشتر افزودند: در میان ما و شما عداوت و دشمنی همیشگی آشکار شده است (و بدا بیننا و بینکم العداوة و البغضاء ابدا). و این وضع هم چنان ادامه دارد تا به خدای یگانه ایمان بیاورید (حتی تؤمنوا بالله وحده). و به این ترتیب با نهایت قاطعیت و بدون هیچگونه پرده پوشی اعلام جدایی و بیزاری از دشمنان خدا کردند، و تصریح نمودند که این جدایی به هیچ قیمت قابل برگشت و تجدید نظر نیست، و تا ابد ادامه دارد، مگر این که آنها مسیر خود را تغییر دهند و از خط کفر به خط ایمان روی آورند. ولی از آنجا که این قانون کلی و عمومی در زندگی ابراهیم استثنایی داشته که آنهم به خاطر هدایت بعضی از مشرکان صورت گرفته، به دنبال آن می‌فرماید: آنها هرگونه ارتباطشان را با قوم کافر قطع کردند و هیچ سخن محبت آمیزی به آنها نگفتند: جز این سخن ابراهیم که به پدرش (عمویش آزر) وعده داد که برای تو از خداوند طلب آمرزش می‌کنم، ولی در عین حال من در برابر خداوند برای تو مالک چیزی نیستم و آمرزش تنها به دست او است.


خداوند از اهل کتاب نیز برای ایمان آوردن به خدا دعوت کرده است:
«وقالوا کونواهودا او نصـری تهتدوا قل بل ملة ابرهیم حنیفـا وما کان من المشرکین• قولوا ءامنا بالله...؛ (اهل کتاب) گفتند: «یهودی یا مسیحی شوید، تا هدایت یابید!» بگو: (این آیینهای تحریف شده، هرگز نمی‌تواند موجب هدایت گردد،) بلکه از آیین خالص ابراهیم پیروی کنید! و او هرگز از مشرکان نبود!• بگویید: ما به خدا ایمان آورده‌ایم ...»
«یـاهل الکتـب... فـامنوا بالله...؛ ای اهل کتاب! ... بنابراین، به خدا ایمان بیاورید! ...»

بعد از آنکه دعوت یهود و نصاری بسوی پیروی مذهب خود را حکایت کرد، اینک آنچه نزد خدا حق است (خدایی که جز حق نمی‌گوید) ذکر نموده، و آن عبارتست از شهادت بر ایمان به خدا و ایمان به آنچه نزد انبیاء است، بدون اینکه فرقی میانه انبیاء بگذارند، و آن همانا اسلام است و اگر از میانه همه احکامی که بر پیغمبران نازل شده یک حکم را بیرون کشید، و جلوترش ذکر کرد، و آن مسئله ایمان به خدا بود که فرمود: (بگوئید به خدا ایمان میاوریم، و به همه احکامی که بر ما نازل شده)، بدان جهت بود که خصوص ایمان به خدا فطری بشر بود، که دیگر احتیاج به معجزات انبیاء نداشت.
فآمنوا بالله و رسله و لا تقولوا ثلاثة انتهوا خیرا لکم، انما الله اله واحد، حرف (فا) که در اول این جمله در آمده، فاء تفریع است و می‌فهماند مطلب نتیجه‌ای است که از اول کلام گرفته می‌شود، چون گفتار در اول به وسیله جمله: انما المسیح، تعلیل شده بود، از آن تعلیل این نتیجه را گرفته که پس باید به خدا و رسول او ایمان بیاورید و سخن از سه خدا مگویید و خلاصه کلام اینکه وقتی معلوم شد که عیسی کلمه الله و روح خدا است، بر شما واجب می‌شود که او را به همین عنوان بشناسید و ایمانتان به او ایمان به خدا و به ربوبیت خدا و به رسولان خدا باشد که یکی از آنان عیسی است و هرگز سخن از سه خدایی مگویید و این ترک اعتقاد به سه خدا و یا ایمان به خدا و رسولانش در حالی است که خیر شما در آن است.


پس از شنیدن ندا و دعوت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به ایمان آوردن به پروردگار، اولواالالباب به خدا ایمان آوردند:
«... لاولی الالبـب• الذین یذکرون الله... • ربنا اننا سمعنا منادیـا ینادی للایمـن ان ءامنوا بربکم فـامنا ربنا فاغفر لنا ذنوبنا وکفر عنا سیـاتنا وتوفنا مع الابرار؛ ... برای خردمندان است.• همانها که خدا را یاد می‌کنند ...•...• پروردگارا! ما صدای منادی (تو) را شنیدیم که به ایمان دعوت می‌کرد که: به پروردگار خود، ایمان بیاورید! و ما ایمان آوردیم؛ پروردگارا! گناهان ما را ببخش! و بدی‌های ما را بپوشان! و ما را با نیکان (و در مسیر آنها) بمیران!»

ربنا اننا سمعنا منادیا ینادی للایمان ان آمنوا بربکم فآمنا، صاحبان عقل و خرد، پس از دریافت هدف آفرینش، به این نکته نیز متوجه می‌شوند، که این راه پر فراز و نشیب را بدون رهبران الهی، هرگز نمی‌توانند بپیمایند. به همین دلیل همواره مترصد شنیدن صدای منادیان ایمان و راستین هستند و تا نخستین ندای آنها را بشنوند به سرعت به سوی آنها می‌شتابند، پس از کنجکاوی و بررسی لازم دعوت آنها را پاسخ می‌گویند، و با تمام وجود خود، ایمان می‌آورند. و لذا به پیشگاه پروردگار خود، عرض می‌کنند: بار الها! ما صدای، منادی توحید را شنیدیم که ما را دعوت به سوی ایمان می‌کرد، و به دنبال آن ایمان آوردیم.
ربنا فاغفر لنا ذنوبنا و کفر عنا سیئاتنا و توفنا مع الابرار، بارالها اکنون که چنین است و ما با تمام وجود خود ایمان آوردیم، اما از آنجا که در معرض وزش طوفان‌های شدید غرائز گوناگون قرار داریم، گاهی لغزش‌هایی از ما سر می‌زند و مرتکب گناهانی می‌شویم، خداوندا! ما را ببخش و گناهان ما را بیامرز و لغزش‌های ما را پوشیده‌دار و ما را با نیکان و در راه و رسم آنان، بمیران.
آنها آن چنان به اجتماع انسانی پیوسته‌اند و از تکروی و فردپرستی، بیزارند که از خدا می‌خواهند نه تنها حیات و زندگی آنها با نیکان و پاکان باشد، بلکه مرگ آنها، اعم از مرگ طبیعی یا شهادت در راه خدا در جمع نیکان و با راه و رسم آنها صورت گیرد، که مردن در میان جمع بدان مرگی مضاعف است.


خداوند، دعوت کننده مؤمنان، به تقویت ایمان خود می‌باشد:
«یـایها الذین ءامنوا ءامنوا بالله ورسوله...؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید! به خدا و پیامبرش، ایمان (واقعی) بیاورید ...»
«ءامنوا بالله ورسوله... • وما لکم لا تؤمنون بالله...؛ به خدا و رسولش ایمان بیاورید ...• چرا به خدا ایمان نیاورید ....»

یا ایها الذین آمنوا آمنوا بالله و رسوله و الکتاب الذی نزل علی رسوله...، در این آیه شریفه مؤمنین را با اینکه ایمان آورده‌اند دستور می‌دهد برای بار دوم ایمان بیاورند و اینکه گفتیم برای بار دوم ایمان بیاورند به خاطر دو قرینه بود، قرینه اول اینکه متعلق ایمان دوم را بطور تفصیل شرح می‌دهد و می‌فرماید: به خدا و رسول او و کتاب او ایمان بیاورید... و قرینه دوم این است که تهدید کرده که اگر به تک تک این جزئیات و تفاصیل ایمان نیاورید به ضلالتی بعید گمراه شده‌اید، پس معلوم می‌شود که مراد از ایمان اول ایمان بطور اجمال و سر بسته و در بسته است و مراد از ایمان دوم، ایمان به تفاصیلی است که در آیه بیان نموده و حاصل مضمون آیه این است که مؤمنین باید ایمان سربسته و اجمالی خود را بر تک تک این جزئیات بگسترند، برای اینکه این جزئیات معارفی هستند که به یکدیگر مرتبط و وابسته‌اند و هر یک مستلزم بقیه است.
روی سخن به تمام مومنان می‌باشد، مؤمنانی که ظاهرا اسلام را پذیرفته‌اند اما هنوز در اعماق جان آنها نفوذ نکرده است، اینجا است که از آنها دعوت می‌شود که از صمیم دل و در درون جان مؤمن شوند، و نیز این احتمال وجود دارد که روی سخن به همه مؤمنانی باشد که اجمالا به خدا و پیامبر ایمان آورده‌اند اما به جزئیات و تفاصیل معتقدات اسلامی آشنا نشده‌اند، اینجا است که قرآن دستور می‌دهد: مومنان واقعی باید به تمام انبیاء و کتب پیشین و فرشتگان الهی ایمان داشته باشند، زیرا عدم ایمان به اینها مفهومش انکار حکمت خداوند است آیا ممکن است خداوند حکیم انسان‌های پیشین را بدون رهبر و راهنما گذاشته باشد تا در میدان زندگی سرگردان شوند؟! آیا منظور از ایمان به فرشتگان تنها فرشتگان وحی است، که ایمان به آنها از ایمان به انبیاء و کتب آسمانی غیر قابل تفکیک است و یا همه فرشتگان؟ زیرا همانطور که بعضی از آنان در امر وحی و تشریع دست در کارند، جمعی هم مامور تدبیر عالم تکوین هستند، و ایمان به آنها در حقیقت گوشه‌ای از ایمان به حکمت خدا است.


قرآن از منافقان، دعوت کرده است که به خدا ایمان بیاورید:
«واذا انزلت سورة ان ءامنوا بالله وجـهدوا مع رسوله استـذنک اولوا الطول منهم وقالوا ذرنا نکن مع القـعدین؛ و هنگامی که سوره‌ای نازل شود (و به آنان دستور دهد) که: به خدا ایمان بیاورید! و همراه پیامبرش جهاد کنید!، افرادی از آنها (گروه منافقان‌) که توانایی دارند، از تو اجازه می‌خواهند و می‌گویند: بگذار ما با قاعدین (آنها که از جهاد معافند) باشیم!»

در این آیات باز سخن درباره منافقان است، منتها زشتکاری‌های آنان با اعمال نیک مؤمنان راستین در اینجا مقایسه شده است، و با این مقایسه انحراف و بیچارگی آنان روشنتر می‌شود. در آیه نخست می‌گوید: هنگامی که سوره‌ای درباره جهاد نازل می‌شود و از مردم دعوت می‌کند که به خدا ایمان بیاورند (یعنی بر ایمان خود ثابت قدم بمانند و آن را تقویت نمایند) و همراه [[|پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)]] در راه او جهاد کنند، در این هنگام منافقان قدرتمند که توانایی کافی از نظر جسمی و مالی برای شرکت در میدان جنگ دارند از تو اجازه می‌خواهند که در میدان جهاد شرکت نکنند و می‌گویند بگذار ما با قاعدین (آنها که از جهاد معذورند) باشیم (و اذا انزلت سورة ان آمنوا بالله و جاهدوا مع رسوله استاذنک اولوا الطول منهم و قالوا ذرنا نکن مع القاعدین).
طول (بر وزن قول) به معنی امکانات و توانایی مالی آمده است، بنابراین اولوا الطول، به معنی کسانی است که دارای قدرت مادی کافی برای حضور در میدان جنگ هستند، و با این حال مایل بوده‌اند در صف افراد ناتوان یعنی آنها که از نظر جسمی یا مالی توانایی جهاد نداشته‌اند، بمانند.
اصل این کلمه از طول (بر وزن پول) که ضد عرض، است گرفته شده و تناسب این دو معنی با یکدیگر روشن است، زیرا توانایی مالی و جسمی یک نوع کشش و ادامه و طول قدرت را می‌رساند.
از این آیه به خوبی استفاده می‌شود که اگر ایمان و جهاد توام گردد هرگونه خیر و برکتی را با خود همراه خواهد داشت، و جز در سایه این دو، نه راهی به سوی فلاح و رستگاری است، و نه نصیبی از خیرات و برکات مادی و معنوی. این نکته نیز شایان توجه است که از مقابله صفات این دو گروه با هم چنین استفاده می‌شود که منافقان به خاطر فقدان ایمان، و آلودگی فوق العاده به گناه، افرادی نادان و بی‌خبرند، و به همین جهت از علو همت که زائیده فهم و شعور و آگاهی است محروم‌اند، آنها راضی‌اند که با بیماران و کودکان بمانند ولی از شرکت در میدان جهاد با آن همه افتخاراتش ابا دارند.
اما در مقابل، افراد با ایمان آن چنان روشن بینی و فهم و درک و علو همت دارند که تنها راه پیروزی بر مشکلات را جهاد، آنهم با تمام امکاناتشان، یافته‌اند. این همان درس بزرگی است که قرآن در بسیاری از آیاتش به ما داده و باز هم از آن غافلیم!.


ایمان به خدا، از دعوت‌های پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بوده است:
«قل یـایها الناس انی رسول الله الیکم جمیعـا... فـامنوا بالله...؛ بگو: ای مردم! من فرستاده خدا به سوی همه شما هستم؛ ... پس ایمان بیاورید به خدا ...»
«وما یؤمن اکثرهم بالله الا وهم مشرکون• قل هـذه سبیلی ادعوا الی الله علی بصیرة انا ومن اتبعنی وسبحـن الله وما انا من المشرکین؛ و بیشتر آنها که مدعی ایمان به خدا هستند، مشرکند!• ....• بگو: این راه من است من و پیروانم، و با بصیرت کامل، همه مردم را به سوی خدا دعوت می‌کنیم! منزّه است خدا! و من از مشرکان نیستم!»
«انا ارسلنـک شـهدا ومبشرا ونذیرا• لتؤمنوا بالله ورسوله وتعزروه وتوقروه وتسبحوه بکرة واصیلا؛ به [[|یقین]] ما تو را گواه (بر اعمال آنها) و بشارت‌ دهنده و بیم‌دهنده فرستادیم،• تا (شما مردم) به خدا و رسولش ایمان بیاورید و از او دفاع کنید و او را بزرگ دارید، و خدا را صبح و شام تسبیح گویید.»
«.. والرسول یدعوکم لتؤمنوا بربکم...؛ ... رسول (او) شما را می‌خواند که به پروردگارتان ایمان بیاورید، ...»


در حدیثی از امام مجتبی (علیه‌السّلام) چنین می‌خوانیم: عده‌ای از یهود نزد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آمدند و گفتند: ‌ای محمد تویی که گمان می‌بری فرستاده خدایی و همانند موسی (علیه‌السّلام) بر تو وحی فرستاده می‌شود؟! پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) کمی سکوت کرد، سپس فرمود: آری منم سید فرزندان آدم و به این افتخار نمی‌کنم، من خاتم پیامبران و پیشوای پرهیزکاران و فرستاده پروردگار جهانیانم. آنها سؤال کردند به سوی چه کسی؟ به سوی عرب یا عجم یا ما؟ خداوند آیه فوق را نازل کرد، و رسالت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را به تمام جهانیان با صراحت در ضمن آن شرح داد. ولی با این حال پیوند و ارتباط آیه با آیه قبل در زمینه صفات پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و دعوت به پیروی از آئین او جای انکار نیست. نخست به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دستور می‌دهد: بگو‌ای مردم من فرستاده خدا به سوی همه شما هستم (قل یا ایها الناس انی رسول الله الیکم جمیعا). این آیه همانند آیات بسیاری دیگر از قرآن مجید، دلیل روشنی بر جهانی بودن دعوت پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است.
در آیه ۲۸ سوره سبا نیز می‌خوانیم و ما ارسلناک الا کافة للناس: ترا جز به سوی همه مردم نفرستادیم.
و در آیه ۱۹ سوره انعام می‌خوانیم: و اوحی الی هذا القرآن لانذرکم به و من بلغ: این قرآن به من وحی شده تا شما و تمام کسانی را که قرآن به آنها می‌رسد انذار کنم.
و در آغاز سوره فرقان می‌خوانیم: تبارک الذی نزل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیرا: پاینده و برقرار است خداوندی که قرآن را بر بنده‌اش فرستاد که جهانیان را از مسئولیت‌هایشان بیم دهد.
اینها نمونه آیاتی است که گواه جهانی بودن دعوت پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است.
سپس خدایی را که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به سوی او دعوت می‌کند با سه صفت معرفی می‌کند: خداوندی که حکومت آسمان‌ها و زمین‌ها از آن او است (الذی له ملک السماوات و الارض). خداوندی که معبودی شایسته پرستش جز او وجود ندارد (لا اله الا هو). خداوندی که زنده می‌کند و می‌میراند و نظام حیات و مرگ به فرمان او است (یحیی و یمیت).
و به این ترتیب، الوهیت غیر خالق آسمان و زمین، و هرگونه بت، و همچنین تثلیث مسیحیت را نفی می‌کند، و نیز قدرت پروردگار را بر رسالت جهانی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و توانایی او را بر امر معاد تاکید می‌کند. و در پایان از همه مردم جهان دعوت می‌کند که: به خدا و فرستاده او پیامبر درس نخوانده و قیام کننده از میان توده‌های جمعیت، ایمان بیاورند (فآمنوا بالله و رسوله النبی الامی). پیامبری که تنها دیگران را دعوت به این حقایق نمی‌کند، بلکه در درجه اول خودش به آنچه می‌گوید، یعنی به خدا و سخنان او ایمان دارد (الذی یؤمن بالله و کلماته). نه تنها آیاتی را که بر خودش نازل شده می‌پذیرد، بلکه تمام کتب راستین انبیاء پیشین را نیز می‌پذیرد.


۱. بقره/سوره۲، آیه۱۸۶.    
۲. آل عمران/سوره۳، آیه۱۷۹.    
۳. آل عمران/سوره۳، آیه۱۹۳.    
۴. نساء/سوره۴، آیه۳۹.    
۵. اعراف/سوره۷، آیه۱۵۸.    
۶. حدید/سوره۵۷، آیه۷.    
۷. حدید/سوره۵۷، آیه۸.    
۸. مجادله/سوره۵۸، آیه۴.    
۹. صف/سوره۶۱، آیه۱۰.    
۱۰. صف/سوره۶۱، آیه۱۱.    
۱۱. تغابن/سوره۶۴، آیه۸.    
۱۲. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۴، ص۸۷-۸۸.    
۱۳. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۳، ص۳۱۴.    
۱۴. طباطبایی، سیدمحمدحسین، ترجمه المیزان، ج۱۹، ص۵۰۳.    
۱۵. ممتحنه/سوره۶۰، آیه۴.    
۱۶. طباطبایی، سیدمحمدحسین، ترجمه المیزان، ج۱۹، ص۳۹۴.    
۱۷. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۴، ص۱۸-۱۹.    
۱۸. بقره/سوره۲، آیه۱۳۵.    
۱۹. بقره/سوره۲، آیه۱۳۶.    
۲۰. نساء/سوره۴، آیه۱۷۱.    
۲۱. طباطبایی، سیدمحمدحسین، ترجمه المیزان، ج۱، ص۴۶۹-۴۷۰.    
۲۲. طباطبایی، سیدمحمدحسین، ترجمه المیزان، ج۵، ص۲۴۴-۲۴۵.    
۲۳. آل عمران/سوره۳، آیه۱۹۰.    
۲۴. آل عمران/سوره۳، آیه۱۹۱.    
۲۵. آل عمران/سوره۳، آیه۱۹۳.    
۲۶. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۳، ص۲۴۷-۲۴۸.    
۲۷. نساء/سوره۴، آیه۱۳۶.    
۲۸. حدید/سوره۵۷، آیه۷.    
۲۹. حدید/سوره۵۷، آیه۸.    
۳۰. طباطبایی، سیدمحمدحسین، ترجمه المیزان، ج۵، ص۱۸۲.    
۳۱. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۴، ص۱۶۶-۱۶۷.    
۳۲. توبه/سوره۹، آیه۸۶.    
۳۳. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۸، ص۷۳-۷۶.    
۳۴. اعراف/سوره۷، آیه۱۵۸.    
۳۵. یوسف/سوره۱۲، آیه۱۰۶.    
۳۶. یوسف/سوره۱۲، آیه۱۰۸.    
۳۷. فتح/سوره۴۸، آیه۸.    
۳۸. فتح/سوره۴۸، آیه۹.    
۳۹. حدید/سوره۵۷، آیه۸.    
۴۰. سبا/سوره۳۴، آیه۲۸.    
۴۱. انعام/سوره۶، آیه۱۹.    
۴۲. فرقان/سوره۲۵، آیه۱.    
۴۳. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۶، ص۴۰۵-۴۰۷.    



فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «دعوت برای ایمان به خدا».    



جعبه ابزار