دفع (مفرداتنهجالبلاغه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
دَفْع (به ) از
واژگان نهج البلاغه به معنای كنار كردن، حمايت نمودن است. دفع چون با «الى» آيد به معنى دادن است مثل «دفعه اليه». از مشتقات این کلمه
مدفوع یعنی بر كنار شده و مدفّع (به صيغه مفعول) یعنی دفع شده، است.
دَفْع به معنای كنار كردن، حمايت نمودن و چون با «الى» آيد به معنى دادن است مثل «دفعه اليه».
مدفوع یعنی بر كنار شده و
مدفّع (به صيغه مفعول) یعنی دفع شده.
حضرت علی (علیهالسّلام) میفرماید:
«مَا لاِبْنِ آدَمَ وَ الْفَخْرِ: أَوَّلُهُ نُطْفَةٌ، وَ آخِرُهُ جِيفَةٌ، و َلاَ يَرْزُقُ نَفْسَهُ، وَ لاَ يَدفَعُ حَتْفَهُ.» (
انسان را با تكبّر چكار؟ در آغاز نطفه بود و سرانجام مردارى است. نه مىتواند به خود روزى دهد و نه مرگ را از خود براند.)
(شرحهای خطبه:
) «مدافعه» به معنى دفع است، بين الاثنين نمىباشد.
حضرت در رابطه با مظلوميت خود فرموده:
«فَوَ اللهِ مَا زِلتُ مَدْفُوعاً عَنْ حَقِّي، مُسْتَأْثَراً عَلَيَّ، مُنْذُ قَبَضَ اللهُ تعالى نَبِيَّهُ (صلىاللهعليهوآله) حَتَّى يَوْمِ النَّاسِ هذَا» (به خدا قسم، من از روزی كه خدا رسولش را از دنيا برد از حق خويش بر كنار بودم و ديگران حق مرا گرفته بودن، حتى امروز هم.)
(شرحهای خطبه:
)
حضرت درباره قول
ابوسفیان كه
زیاد بن ابیه را من در رحم مادرش گذاشتهام، به زياد مىنويسد:
«وَ قَدْ كَانَ مِنْ أَبِي سُفْيَانَ فِي زَمَنِ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ فَلْتَهٌ مِنْ حَدِيثِ النَّفْسِ، وَ نَزْغَةٌ مِنْ نَزَغَاتِ الشَّيْطَانِ، لاَ يَثْبُتُ بِهَا نَسَبٌ، وَ لاَ يُسْتَحَقُّ بِهَا إِرْثٌ، وَ الْمُتَعَلِّقُ بِهَا كَالْوَاغِلِ الْمُدَفَّعِ، وَ النَّوْطِ الْمُذَبْذَبِ.» ((آرى) ابوسفيان در زمان عمربن خطاب سخنى بيهوده و بدون انديشه از پيش خود و با تحريكات شيطان مىگفت؛ ولى اين سخن آنقدر بىپايه است كه نه با آن نسب ثابت مىشود و نه استحقاق ميراث مىرود. كسى كه به چنين سخنى متمسّک شود، همچون بيگانهاى است كه در جمع مىخوارگان وارد شود و بخواهد با آنان دم زند كه بالاخره همه آن را كنار مىزنند و از جمع خود منعش مىنمايند و يا همانند ظرفى است كه به بار مركبى بياويزند كه با حركت مركب همواره در تزلزل و اضطراب است.)
(شرحهای خطبه:
) واغل آن است كه مىخواهد با ديگران از آبشخور آب بخورد ولى چون از آنها نيست پيوسته او را كنار مىزنند، نوک كاسه يا كوزه و مانند آن است كه به بار سوار مىبندند هر موقع كه مركب مىرود او هم حركت مىكند.
يعنى در زمان
عمر درباره تو اشتباهى از وسوسه در ابوسفيان بود كه با آن نسبت ثابت نمىشود، اعتماد كننده به آن ادّعا، مانند حيوان ناشناس است كه پيوسته كنار زده مىشود و مانند شىء آويزان از بار است كه هميشه در تذبذب و حركت است.
•
قرشی بنایی، علیاکبر، مفردات نهج البلاغه، برگرفته از مقاله «دفع»، ج۱، ص۳۸۸.