زیارت قبور
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
يكي از منابع دين، روايات است. روايات شيعه و سني در رابطه با زيارت قبور، منشأ فتاواي مختلفي شده است؛ به همين خاطر در رويكرد ديني، بررسي روايات اهميت بسزایی دارد.
در كتب شيعي روايات زيادي درباره تشويق به زيارت رفتن قبور وجود دارد . از اين روايات، استحباب زيارت قبور، متوجه شدن و شاد گشتن روح ميت نسبت به زيارت رفتن او، نحوه سلام دادن بر مردگان و دعا كردن براي آنها برداشت ميشود:
۱. در روايتى "محمّدبن مسلم" مىگويد: به
امام صادق (ع) عرض كردم؟ آيا مردگان را زيارت كنيم؟ فرمود: بله. عرض كردم: آيا وقتى ما به زيارتشان مىرويم، آنان صداى ما را مىشنوند؟ فرمود: بله، به خدا سوگند، چنين است، مسلّما آنان از آمدن شما خبردار شده و شادمان مىگردند و با شما انس مىگيرند.
محمد
بنمسلم مىگويد: عرض كردم: وقتى به زيارت ايشان رفتيم چه بگوييم؟
فرمود: بگو:«بار خدايا زمين را از پهلوهاى ايشان دور ساز (كنايه از آن كه فشار قبر را از ايشان بگردان) و روانهايشان را به سوى خود بالا بِبَر، و از جانب خويش خشنوديت را پيشبازشان بفرست، و از رحمتت، همنشينى براى آنان بگمار كه دلتنگى و تنهاييشان را مبدّل به أنس و آرامى كند و وحشتشان را مبدل به أمن ساز؛ چرا كه تو بر هر چيز توانايى.»
۲. محمد
بنمسلم از امام جعفر صادق و ايشان از اميرالمؤمنين چنين نقل كردهاند كه:
به زيارت مُردههاى خود برويد. آنها از زيارت شما شاد مىشوند.
۳.محمّد
بناحمد
بنيحيى ميگويد: من در «فيد» (شهركى است بين كوفه و مكّه) بودم و به همراه على
بن بلال به طرف قبر محمّدبن اسماعيل
بن بزيع مىرفتيم، على
بنبلال به من گفت: صاحب اين قبر از حضرت رضا(ع) براي من نقل كرد كه آن حضرت فرمودند: كسى كه بالاى قبر برادر مؤمنش رفته و دست روى آن گذارده و سوره «انّا انزلناه» را هفت مرتبه بخواند، از روز فزع اكبر در امان مىباشد.
۴. "عبد الله
بنسنان" ميگويد: به امام صادق عرض كردم: سلام كردن بر مردههاى گورستان روا است؟ ايشان فرمود: آرى، به اين صورت كه مىگوئى:
«سلام بر خفتگان اين سامان از مسلمانان و مؤمنان. شما طليعه كاروان ما بوديد و ما - اگر خدا بخواهد- به شما ملحق مىشويم.»
۵. در كتاب «من لا يحضره الفقيه» چنين نقل شده: حضرت فاطمه(س) هر روز شنبه صبحگاهان به زيارت قبور شهدا مىرفت و به سر قبر حمزه ميآمد و از خداوند، طلب رحمت و مغفرت براى او ميكرد.
روايات شيعه، در باب زيارت قبور بسيار زياد است كه به جهت اختصار بر همين مقدار كفايت ميشود.
روايات اهل سنت را ميتوان به چند دسته تقسيم كرد:
o دسته اول:
رواياتي كه از آنها برداشت ميشود در یک مقطع زماني خاصي، اصل زيارت قبور ممنوع اعلام شده بود؛ اما پس از مدتي اين منع توسط پيامبر برداشته شد. برخي از اين روايات عبارتند از:
بريده از پيامبر اكرم (ص) چنين نقل ميكند:«من قبلاً از زيارت قبور نهيتان مىكردم؛ اينك زيارتشان كنيد.»
الف) در كتب اهل سنت اين دسته از روايات، از افرادي مانند حضرت علی(ع)، ام سلمه، عايشه، انس
بنمالک، جابر، ابو بریده، ابو سعید خدری نيز نقل شده است .
ب) در كتب اصول فقه اهل سنت، يكي از مثالهاي رايج براي نسخ روايت توسط روايت ديگر، همين احاديث زيارت قبور ميباشد.
ج) بحث ديگري كه راجع به اين دسته از روايات در علم اصول، مطرح است اين است كه آيا امر پس از نهي ، دلالت بر وجوب دارد يا اينکه دال بر استحباب يا اباحه ميباشد.
اين بحثي جدّي در علم اصول فقه ميباشد که منشأ نظرات گوناگوني شده است. بنا بر هر مبنايي كه پذيرفته شد حكم به وجوب و استحباب و اباحه زيارت قبور رفتن، مشخص ميشود.
د) در اين احاديث نقل شد كه در صدر اسلام، نهي از زيارت قبور وجود داشته است و سپس آن نهي برداشته شده است.
برخي از حكمتهايي كه براي اين نهي اول آورده اند عبارت است از:
ابن بطال درباره نهي اول از زيارت قبور چنين مينويسد: «زيارت قبور از اموري بوده که اهل جاهليت به آن تفاخر ميکرده اند. با آمدن اسلام اين کار حرام دانسته شد. وقتي اين عادت جاهلي رخت بر بست، اسلام دستور به اجراي آن را صادر کرد؛ به همين خاطر اين چنين حکم گذشته را نسخ کرد: نهيتکم عن زيارة القبور فزوروها».
برخي چنين بيان داشته اند كه نهي به اين ملاك بوده است كه در آن زمان، اكثر اموات، مشرك بودند؛ به همين خاطر از جانب پيامبر نهي از اين كار صورت گرفت؛ ولي وقتي كه اموات مؤمنين، زياد گشت پيامبر، زيارت قبور را به اذن خدا رخصت دادند.
احتمال سومي نيز داده شده است كه در صدر اسلام، زيارت قبر، ياد مرگ و كشته شدن را متذكر ميشد و ترس از جهاد را در دلها پديد ميآورد؛ ولي وقتي اسلام قوت گرفت زيارت رخصت داده شد.
هـ) اين نكته نيز قابل توجه است كه ما بايد زمان اين نهي و رخصت را به دست بياوريم. در برخي از روايات، زمان اين ترخيص را در غزوه خيبر
(سال هفتم هجری) و در برخي غزوه حنين
(سال هشتم هجری) دانسته اند.
در برخي روايات اهل سنت، اين اجازه بعد از رفتن پيامبر به زيارت قبر مادر، گزارش شده است
كه برخي آن را در زمان فتح مكه(سال هشتم هجری) دانستهاند.
گزارشاتی که از زیارت قبور شهداء احد توسط حضرت فاطمه(س) ارائه شده برای سال سوم به بعد است؛ زیرا این جنگ در سال سوم هجری رخ داد.
قدر متيقن اين است كه از سال هشتم به بعد، رخصت زيارت قبور رخ داده است و گزارشات زيارت قبور از پيامبر و صحابه براي بعد از سال هشتم است.
مطلب ديگري كه ميتوان برداشت كرد اين است كه قاعده در جنگ اين است بيشتر مردان در جنگ حاضر ميشدند، به همين خاطر پيامبر گرامي دستور رخصت را با صيغه مذكر آورده است و اين نميتواند دلیل خروج زنان از تحت اين خطاب باشد؛ چون زني در آنجا حاضر نبود كه بخواهد مورد خطاب قرار گيرد؛ با اين حال ميتوان خطاب را شامل زنان نيز دانست؛ چون تعليل هايي كه در اين روايات آمده هم شامل مردان و هم زنان ميشود؛ مانند:
«فانّ فيها عبرة»،
«فانها تزهد في الدنيا و تذكر الاخرة»،
«فانها تذكركم الموت»،
«فانه يرق القلب و تدمع العين و تذكر الاخرة ».
آنچه در اين احاديث به عنوان علت استحباب ذكر شده است عموميت دارد و شامل هر دو گروه ميشود و اختصاصي به مردان ندارد. هر كجا كه حكمت اين حكم و امر وجود داشته باشد حكم نيز وجود دارد و فرقي بين حكمت و علت از اين جهت نيست. فرق بين علت و حكمت در فرض نبودن حكمت و علت حكم است كه در صورت نبودن علت، معلول كه حكم است نخواهد بود؛ ولي در حكمت، با فرض نبود آن، حكم باقي است.
نكته اي كه بايد مدّ نظر داشت اين است كه زبان محاوره در اسلام، به صورت مذكر است. در اسلام وقتي خطاب براي مرد و زن مشترك باشد به دو صورت ميآيد:
الف: از الفاظ مشترك بين زن و مرد استفاده ميشود؛ مانند لفظ موصول مشترك «مَن». به عنوان مثال در بحث زيارت قبور روايتي داريم كه به اين صورت آمده است. پيامبر اعظم(ص) فرمودند:«إني كنت نهيتكم عن زيارة القبور فمَن شاء أن يزور قبرا فليزره فإنه يرق القلب و يدمع العين و يذكر الآخرة.»
(من شما را از زيارت قبور نهي ميكردم؛ پس هر كس ميخواهد قبري را زيارت كند آن را زيارت كند؛ زيرا آن، موجب رقت قلب و جاري شدن اشك و ياد آوري آخرت ميشود.)
اين روايت، بر عموميت حكم بر زن و مرد دلالت دارد؛ يعني زن و مرد را يكسان شامل ميشود و خطاب به كسي نيست تا گفته شود كه ظهور در مردان دارد.
نظير اين حديث را نسائي چنين ذكر ميكند:« ... ونهيتكم عن زيارة القبور فمَن أراد أن يزور قبرا فليزره ولا تقولوا هجرا.»
ب: خطاب به صورت مذكر به كار ميرود؛ مثالهاي قرآني در اين مورد بسيار است؛ مانند: آياتي كه با خطاب «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» شروع شده است و بعد از آن نيز دستور به صورت مذكر بيان شده است.
بنابراين در دستورات عمومي به صرف مذكر بودن جملهاي نميتوان آن را مخصوص مردان دانست؛ مگر اينكه دليلي جداگانه، زنان را از تحت عمومات خارج كند. به اين منظور برخي از مخالفان زيارت قبور رفتن زنان، به دسته دوم از روايات ـ كه ميآيد ـ تمسك كردهاند.
رواياتي كه از زيارت قبر رفتن زنان، نهي ميكند. آنها عبارتند از اينكه:
۱. ابن عباس رسولخدا(ص) ، زنانِ زيارت كننده قبور را لعنت كرد.
۲. ابن ماجه از علي
بنابيطالب(ع) نقل ميكند : پيامبر(ص) بيرون آمدند و زناني را در حال نشسته مشاهده كردند. به آنان فرمودند: براي چه نشسته ايد؟گفتند: منتظر جنازه هستيم. پيامبر فرمودند: {ميت را} غسل خواهيد داد؟ گفتند: نه. رسولخدا فرمودند: حمل خواهيد كرد؟ گفتند: نه. ايشان فرمودند: آن را وارد قبر خواهيد كرد؟ گفتند: نه. فرمودند: برگرديد. از گناهكارانيد نه از دارندگان پاداش.
۳. ابن عباس و ابو هريره و حسان
بنثابت: رسول خدا(ص) زناني را كه به زيارت قبور ميروند لعن كردند.
ميتوان گفت كه مستمسك اصلي براي قائلين به حرمت رفتن زنان به زيارت قبر در بين اهل سنت، اين دسته از روايات است.
روایات را از دو منظر سند و دلالت باید بررسی کرد
اگر بخواهيم اين روايات را مورد بررسي قرار دهيم بايد گفت:
از لحاظ سندي، روايت اول، ضعيف است؛ چنانچه إلباني در ذيل اين حديث، در پاورقي سه كتاب سنن ابي داود، سنن نسائي، سنن ترمذي به اين ضعف اشاره كرده است.
البته "شعيب الأرنؤوط سند نقل صحيح ابن حبان به واسطه ابو هريره را «حسن» دانسته است
.
روايت دوم، از نظر سند داراي مشكل است؛ زيرا در سند آن
دينار
بن
عمرو قرار دارد كه از نظر راوي شناسان، مجهول، كذاب، متروك و كسي است كه از او خطا سر ميزند.
إلباني
و هيثمي
و حسين سليم اسد
اين حديث را تضعيف كرده اند.
روايت سوم از لحاظ سندي مورد قبول اهل سنت است.
از لحاظ دلالتِ اين روايات بر حرمت بايد گفت:
روايت اول ـ بر فرض صحت سند ـ و سوم، فاقد شرط لازم براي استدلال بر حرمت است؛ زيرا احاديث متعددي در جواز زيارت زنان، صراحت دارد. آن احاديث عبارتند از:
۱: از حسين
بنعلي(ع) نقل شده : فاطمه دختر پيغمبر، قبر عمويش حمزه را در هر جمعه زيارت ميكرد؛ سپس نماز ميخواند و نزد قبر او ميگريست.
(در برخي نقلها به جاي«جمعه»، «ايام» ذكر شده است.)
۲: عبد الله
بنابي مليكه نقل ميكند: روزي عايشه از قبرستان ميآمد. به او گفتم: «اي امالمؤمنين از كجا ميآيي؟» گفت: «از كنار قبر برادرم؛ عبدالرحمن»، به او گفتم:«آيا رسول خدا از زيارت قبور، نهي نفرموده است؟» گفت: «آري، پيامبر نهي نموده از زيارت قبور؛ ولي سپس به آن امر فرمود.».
۳: روايتي از عایشه به اين مضمون نقل شده که گفت: یکی از شبهایی که پیامبر پیش من بود حالت منقلبی داشت، ردایش را بر زمین قرار داد. نعلین خود را در آورد و آن دو را کنار پاهایش قرار داد و گوشه إزارش را بر بسترش پهن کرد. طولی نکشید تا این که پیامبر گمان کرد که من خوابیدهام. به آرامی ردایش را برداشت و کفشش را به پا كرد. در را باز کرد و خارج شد. من هم از بستر برخواستم. لباسم را پوشيدم و به دنبال پیامبر راه افتادم. تا این که پیامبر به بقیع رسید و در آنجا ایستاد و ايستادنش را طول داد؛ سپس دست خود را سه مرتبه بالا برد و بعد بازگشت و من هم برگشتم... و زودتر از پيامبر وارد شدم. پيامبر متوجه شد و من هم داستان تعقيب ايشان را گفتم. پيامبر علت اين رفتن خود به بقيع را چنين بازگو نمود كه «جبرئيل پيش من آمد و مرا مورد ندا قرار داد... و به من گفت: پروردگارت، تو را مورد امر قرار داده كه به نزد اهل بقيع بروي و براي آنها استغفار كني». عايشه به پيامبر ميگويد: «يا رسولالله! من چگونه براي آنها بگويم؟» فرمود:« بگو: سلام بر اهل ديار از مؤمنين و مسلمين و خداوند، گذشتگان از ما و آنان كه بعد از ما هستند را رحمت كند و ما نيز اگر خدا بخواهد به شما ملحق ميشويم».
محور استدلال به اين حديث سوم، آموزش كيفيت زيارت بر عايشه است. اگر زيارت قبور بر زنان حرام بود، چگونه پيامبر كيفيت زيارت را بر همسر خود آموخت.
مقتضاي جمع بين اين احاديث و دو حديث مذكور، دو گونه است كه هر دو در بين اهل سنت قائل دارد:
۱. رواياتِ لعن، نسخ شدهاند؛
چنانچه روايت عبداللهابيمليكه از عايشه بر اين دلالت دارد.
۲. دو حديث مذكور را نسخشده ندانيم؛ با اين حال دو قول وجود دارد:
الف: آن دو حديث را، حمل بر كراهت تنزيهي كنيم؛ نه كراهت تحريمي(حرمت).
ب: حمل شوند بر جايي كه رفتن زنها براي زيارت قبور، مستلزم گناه و ارتكاب حرامي بشود.
علاوه بر مطالب فوق باید در خصوص روايت سوم توجه داشت که در این روایت از لفظ «زوّارات» استفاده شده است. جواب بالا بر فرض اين است كه كلمه «زوّارات» صيغه مبالغه نباشد؛ اما اگر صيغه مبالغه باشد به معناي اين ميشود كه پيامبر زناني را كه زياد به زيارت قبر ميروند لعن نمودند. با اين فرض ديگر، زناني كه زياد به زيارت قبر نميروند مورد لعن و نهي و خطاب حرمت نيستند.
مضمون روايت دوم ـ بر فرض صحت سند ـ ارتباطي به زيارت قبور ندارد؛ زيرا نكوهش پيامبر متوجه زناني بود كه براي انجام فريضه يا مستحبي به قبرستان نميآمدند و اين ارتباطي به زيارت قبور ندارد.
دسته سوم:
روايات مطلق ديگري داريم که امر به زيارت قبور کرده است و اشاره به نهي گذشته ندارد. به عنوان مثال ابوذر از پيامبر نقل ميكند: «قبرها را زيارت كن كه تو را به ياد آخرت مىاندازد.»
اين چنين امرهايي از ابوهريره و زيد
بنثابت نيز نقل شده است.
دسته چهارم:
رواياتي گزارش ميدهد كه سنت و سيره هميشگي پيامبر بر زيارت قبور بوده است؛ به عنوان مثال به اين روايت اشاره ميشود:
از عايشه نقل شده كه سيره پيامبر بر اين بود كه هر شبي كه ايشان نزد او بود، در آخر شب به بقيع مىرفت و مىگفت: « درود بر شما كه در خانه مؤمنين آرميدهايد، و به شما آنچه كه درباره فردا وعده داده شده بود، عنايت گرديد، و ما نيز به شما إنشاءاللّه ملحق خواهيم شد، خدايا اهل بقيع را بيامرز».
در روايات مختلفي، نحوه رفتن پيامبر به زيارت قبر، با سلامهاي متفاوت و خطاب قرار دادنهاي گوناگون آمده است كه از ذكر آنها صرف نظر ميكنيم.