شهادت حضرت زهرا (منابع اهل سنت)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
شهادت حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)، یکی از مسلمات قطعی و از مشخصههای هویت شیعی است که حتی برخی از دانشمندان بزرگ
اهل سنت در کتب خود بر درستی آن صحه گذاشتهاند.
بدون تردید جایگاه برجسته
حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) نزد
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و فضائل ایشان مورد توافق تمامی فرق و مذاهب اسلامی بوده و همگان بر آن اعتراف دارند؛ به همین جهت چگونگی و چرایی از دنیا رفتن ایشان با عمری کوتاه، تدفین شبانه، مخفی بودن محل قبر ایشان و موضوعاتی از این دست، به دلیل حساسیت برانگیز بودن آن، از چالشیترین مباحث تاریخ اسلام میباشد.
در این میان برخی افراد ناآگاه با القای این شبهه که شیعیان هیچگاه بحثی پیرامون شهادت حضرت صدیقه طاهره (سلاماللهعلیها) مطرح نکردهاند؛ سعی دارند تا ماجرای هجوم به خانه حضرت زهرا (علیهاالسّلام) و آتش زدن درب خانه، اسقاط جنین آن حضرت و ... را که در نهایت به
شهادت ایشان منجر شد، یک ماجرای غیرواقعی بدانند. این در حالی است که ماجرای هجوم به خانه حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) و شهادت ایشان علیرغم فشارها و محدودیتهایی که در طول تاریخ همواره متوجه محدثان و تاریخنگاران شیعه بوده به بیانهای مختلف و به صورت
متواتر نقل شده است. علاوه بر این اگرچه ماجرای هجوم به خانه حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) و شهادت ایشان در منابع مورد وثوق اهل سنت مانند
صحیح مسلم و
صحیح بخاری مورد کتمان واقع شده است، اما برخی از دانشمندان بزرگ اهل سنت، مانند ماجرای شهادت بزرگ بانوی اسلام (سلاماللهعلیها) را تایید کردهاند.
تقریباً تمام فضایل و مناقب و مقاماتی که در کتب شیعه درباره فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) نقل شده در کتب معروف اهل سنّت نیز آمده است و این به راستی عجیب است، زیرا کمتر چیزی میتوان یافت که در منابع معتبر شیعه باشد ولی در کتب آنها نیامده باشد.
شرح حال و مصائب بانوی اسلام، حضرت زهرا، سیده نساء العالمین علیرغم کوتاهی زندگانی آن حضرت، بسیار طولانی است.
حوادث بسیار اسفانگیزی که پس از مدت کوتاهی از رحلت پیامبر رخ داد؛ هجوم به خانه زهرا (علیهاالسّلام)،
آتش زدن در خانه، اسقاط جنین آن حضرت و بردن امام به زور به سوی
مسجد برای
بیعت، همه این رویدادهای تلخ و دردناک حضرت زهرا (علیهاالسّلام) را به بستر بیماری کشاند و به شهادت ایشان منجر شد.
حوادثی است که نه تنها به صورت پررنگ در تاریخ شیعه آمده؛ بلکه در منابع اهل سنت هم، صریحا ذکر شده است.
لیکن با این همه مدارک روشن، باز بعضی تعبیر «افسانه شهادت» را به کار میبرند و این حادثه تلخ را ساختگی میپندارند! لذا لازم است بر مبنای منابع اهل سنت به طور فشرده به گوشههایی از آن اشاره شود.
احادیث مرتبط با حرمت آزار خاندان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مخصوصاً دخترش فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) در منابع اهل سنت به نحو تواتر ذکر شده است؛
که همگی حاکی از مقام بلند فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) در معرفت پروردگار و مقام عصمت و اخلاص و ایمان اوست، او به جایی رسیده که خشنودی و غضب او، خشنودی خدا و رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شده است، و این ارزشی است والا که هیچ چیز با آن برابری نمیکند.
در صحیح بخاری که معروفترین منابع حدیث اهل سنّت است، چنین میخوانیم: پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنّی فَمَنْ اغْضَبَها فَقَدْ اغْضَبَنِی؛ فاطمه پاره وجود من است، هر کس او را به خشم آورد مرا به خشم آورده است.»
و نیز در همان کتاب میخوانیم: پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «فَانَّما هِیَ فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی یُرِیبُنِی ما ارابَها وَ یُؤْذِینِی ما آذاها؛ فاطمه پاره وجود من است، هر چیز که او را ناراحت میکند مرا ناراحت میکند، و هر چه او را آزار دهد مرا میآزارد».
این
حدیث در صحیح «مسلم» به این صورت ذکر شده است: «ان فاطمة بضعة منی یؤذینی ما آذاها؛ فاطمه پارهای از تن من است هر چه او را آزار دهد مرا میآزارد».
این نکته شایان دقت است که معمولا جمله «فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی» را به معنای فاطمه پاره تن من است، تفسیر و ترجمه میکنند، در حالی که در این جمله سخنی از تن در میان نیست، بلکه مفهوم حدیث این است که فاطمه (سلاماللهعلیها) پارهای از وجود و هستی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است، هم از نظر جسمی و هم روحی.
بدیهی است علاقه پدر و فرزندی هرگز نمیتواند چنین پدیدهای را توجیه کند، زیرا پیغمبر به عنوان «رسول الله» چیزی را
اراده نمیکند جز آنچه خدا اراده کند، و هماهنگی خشنودی و رضای فاطمه با خشنودی و رضای خدا و پیامبر دلیلی جز محو اراده او در اراده و خواست خدا ندارد.
لذا در روایتی دیگر، رضای وی در گفتار پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مایه
رضای خدا، و خشم او مایه خشم خدا معرفی گردیده است، آن حضرت میفرماید: «یا فاطمة ان الله یغضب لغضبک و یرضی لرضاک؛ دخترم فاطمه؛ خدا با خشم تو خشمگین، و با خشنودی تو، خشنود میشود».
همچنین خشم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مایه اذیت و ناراحتی اوست و سزای چنان شخصی در
قرآن کریم چنین بیان شده است: «و الذین یؤذون رسول الله لهم عذاب الیم؛
آنان که رسول خدا را آزار دهند، برای آنان عذاب دردناکی است».
این بحث را با حدیث دیگری در این زمینه از «
صحیح ترمذی» پایان میدهیم، آن جا که از پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل میکند که فرمود: «انَّما فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی یُؤْذِینِی ما آذاها وَ یَنْصَبُنِی ما نَصَبَها؛ فاطمه پاره تن من است، آنچه او را آزار دهد مرا آزار میدهد و آنچه او را به زحمت افکند مرا به زحمت میافکند».
محدثان یادآور میشوند، هنگامی که آیه مبارکه «فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه؛
(نور خدا) در خانههایی است که خدا رخصت داده که قدر و منزلت آنان رفعت یابد و نامش در آنها یاد شود.» بر پیامبر نازل شد، پیامبر این آیه را در
مسجد تلاوت کرد، در این هنگام شخصی برخاست و گفت: ای رسول گرامی! مقصود از این بیوت با این اهمیت کدام است؟ پیامبر فرمود: خانههای پیامبران!
ابوبکر برخاست، در حالی که به خانه علی و فاطمه (سلاماللهعلیها) اشاره میکرد، گفت: آیا این خانه از همان خانههاست؟ پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در پاسخ فرمود: بلی از برجستهترین آنهاست.
پیامبر گرامی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مدت نه ماه به در خانه دخترش میآمد، بر او و همسر عزیزش سلام میکرد
و این آیه را میخواند: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا؛
خانهای که مرکز نور الهی است و خدا به ترفیع آن امر فرموده از احترام بسیار بالایی برخوردار است».
آری در
مدینه منوره، شهر پیامبر، تنها یک خانه بود که رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به آن عشق میورزید. این خانه روز و شب محل نزول و عروج فرشتگان الهی بود. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آن قدر به این خانه احترام میگذاشت که بدون اجازه وارد آن نمیشد.
خانهای که
اصحاب کسا را در بر میگیرد و خدا از آن با جلالت و عظمت یاد میکند، باید مورد احترام قاطبه مسلمانان باشد.
اما به راستی پس از درگذشت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تا چهاندازه حرمت این خانه ملحوظ گشت؟ چگونه احترام آن خانه را شکستند، و خودشان صریحاً به آن اعتراف دارند؟
اندکی پس از رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) وارد میدان دفاع از ولایت امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) به عنوان جانشین منصوب پیامبر شد. از آنجا که مخالفت ایشان با حکومت نوپای ابوبکر، تضعیفکننده مشروعیت سیاسی و اجتماعی آن بود؛ به همین مناسبت و در راستای حذف مخالفان، هجوم به خانه فاطمه (سلاماللهعلیها) تحقق یافت و در نهایت به شهادت حضرت منجر شد.
تهدید به آتش زدن خانه حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) در کتابهای مختلف اهل سنت و با عبارات گوناگون نقل شده است. (با عبارت «واللّه لاَُحرِقَنَّ عَلَیکم او لَتَخرُجنَّ الی البَیعة»
[۴] ، یا عبارت «والذی نفس عمر بیده تخرجن او لاحرقنها علی من فیها»،
[۵] در منابع گوناگون اهل سنت گزارش شده است.) اینگونه روایات در خوشبینانهترین حالت، قصد عمر را برای سوزاندن خانه فاطمه زهرا اثبات میکند و سخن حضرت زهرا (علیهاالسّلام) «ایم الله لیمضین لما حلف علیه» تاکید بر تصمیم جدی عمر بر این کار را نشان میدهد. علاوه بر این ثابت میکند که بیعت ابوبکر با توسل به تهدید و خشونت صورت گرفته و بحث
اجماع صحابه و اتفاق
اهل حل و عقد افسانهای بیش نیست.
ابوبکر ابن ابیشیبه،
محدث معروف اهل سنت و مؤلف کتاب
المصنف به سندی
صحیح چنین نقل میکند: «انه حین بویع لابی بکر بعد رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کان علی و الزبیر یدخلان علی فاطمة بنت رسول الله، فیشاورونها و یرتجعون فی امرهم. فلما بلغ ذلک عمر بن الخطاب خرج و دخل علی فاطمة، فقال: یا بنت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و الله ما احد احب الینا من ابیک و ما من احد احب الینا بعد ابیک منک، وایم الله ما ذاک بمانعی ان اجتمع هؤلاء النفر عندک ان امرتهم ان یحرق علیهم البیت.
قال: فلما خرج عمر جاؤوها، فقالت: تعلمون ان عمر قد جاءنی، و قد حلف بالله لئن عدتم لیحرقن علیکم البیت، وایم الله لیمضین لما حلف علیه».
«هنگامی که مردم با ابیبکر
بیعت کردند، علی و
زبیر در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره میپرداختند، و این مطلب به
عمر بن خطاب رسید. او به خانه فاطمه آمد، و گفت: ای دختر رسول خدا، محبوبترین فرد برای ما پدر تو و بعد از پدرت تو هستی؛ ولی سوگند به خدا این محبت مانع از آن نیست که اگر این افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند.
این جمله را گفت و بیرون رفت، وقتی علی (علیهالسّلام) و زبیر به خانه بازگشتند، دخت گرامی پیامبر به علی (علیهالسّلام) و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود، خانه را هنگامی که شما در آن هستید آتش میزنم، به خدا سوگند! آنچه را که قسم خورده است انجام میدهد!».
تکرار میکنیم که این رویداد در کتاب المصنف با سند صحیح نقل شده است.
بلاذری، محدث بزرگ اهل سنت، در کتاب «
انساب الاشراف» این رویداد تاریخی را این چنین نقل میکند: «ان ابابکر ارسل الی علی یرید البیعة فلم یبایع، فجاء عمر و معه فتیلة! فتلقته فاطمة علی الباب. فقالت فاطمة: یابن الخطاب، اتراک محرقا علی بابی؟ قال: نعم، و ذلک اقوی فیما جاء به ابوک...؛ ابو بکر به دنبال علی (علیهالسّلام) فرستاد تا بیعت کند؛ ولی علی (علیهالسّلام) از بیعت امتناع ورزید. سپس عمر همراه با فتیله (آتشزا) حرکت کرد، و با فاطمه در مقابل باب خانه روبه رو شد، فاطمه گفت: ای فرزند خطاب، میبینم در صدد سوزاندن خانه من هستی! ؟ عمر گفت: بلی، این کار کمک به چیزی است که پدرت برای آن مبعوث شده است!».
مورخ شهیر
عبدالله بن مسلم بن قتیبه دینوری از پیشوایان ادب و از جمله نویسندگان پرکار حوزه تاریخ اسلامی و مؤلف کتاب تاویل مختلف الحدیث و ادب الکاتب و... است.
وی در کتاب
الامامة و السیاسة چنین مینویسد: «ان ابابکر (رض) تفقد قوما تخلفوا عن بیعته عند علی کرم الله وجهه فبعث الیهم عمر فجاء فناداهم و هم فی دار علی، فابوا ان یخرجوا فدعا بالحطب و قال: و الذی نفس عمر بیده لتخرجن او لاحرقنها علی من فیها، فقیل له: یا ابا حفص ان فیها فاطمة فقال، و ان!».
«ابوبکر از کسانی که از بیعت با او سر برتافتند و در خانه علی گرد آمده بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد، او به در خانه علی (علیهالسّلام) آمد و همگان را صدا زد که بیرون بیایند و آنان از خروج از خانه امتناع ورزیدند در این موقع عمر هیزم طلبید و گفت: به خدایی که جان عمر در دست اوست بیرون بیایید یا خانه را با شما آتش میزنم. مردی به عمر گفت: ای اباحفص (کنیه عمر) در این خانه، فاطمه، دختر پیامبر است، گفت: باشد!».
ابن قتیبه دنباله این داستان را سوزناکتر و دردناکتر نوشته است، او میگوید: «ثم قام عمر فمشی معه جماعة حتی اتوا فاطمة فدقوا الباب فلما سمعت اصواتهم نادت باعلی صوتها یا ابتاه یا رسول الله ماذا لقینا بعدک من ابن الخطاب و ابن ابی القحافة فلما سمع القوم صوتها و بکائها انصرفوا و بقی عمر و معه قوم فاخرجوا علیا فمضوا به الی ابی بکر فقالوا له بایع، فقال: ان انا لم افعل فمه؟ فقالوا: اذا والله الذی لا اله الا هو نضرب عنقک...!»
«عمر همراه گروهی به در خانه فاطمه آمدند، در خانه را زدند، هنگامی که فاطمه صدای آنان را شنید، با صدای بلند گفت: ای رسول خدا پس از تو چه مصیبتهایی به ما از فرزند خطاب و فرزند ابیقحافه رسید، افرادی که همراه عمر بودند هنگامی که صدای زهرا و گریه او را شنیدند برگشتند؛ ولی عمر با گروهی باقی ماند و علی را از خانه بیرون آوردند، نزد ابیبکر بردند و به او گفتند: بیعت کن، علی (علیهالسّلام) گفت: اگر بیعت نکنم چه میشود؟ گفتند: به خدایی که جز او خدایی نیست، گردن تو را میزنیم...».
این بخش از تاریخ برای علاقهمندان به شیخین قطعا بسیار سنگین و ناگوار است، لذا برخی در صدد برآمدند در نسبت کتاب به ابن قتیبه تردید کنند، در حالی که
ابن ابیالحدید استاد فن تاریخ، این کتاب را از آثار او میداند و پیوسته از آن مطالبی نقل میکند، متاسفانه این کتاب به سرنوشت تحریف دچار شده و بخشی از مطالب آن به هنگام چاپ حذف شده است، درحالی که همان مطالب در
شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید آمده است.
زرکلی در کتاب
الاعلام این کتاب را از آثار ابن قتیبه میداند و میافزاید: برخی از علما در این نسبت نظری دارند؛ یعنی شک و تردید را به دیگران نسبت میدهد؛ نه به خویش.
الیاس سرکیس نیز این کتاب را از آثار ابن قتیبه میشمارد.
محمد بن جریر طبری (م ۳۱۰) در تاریخ خود رویداد هتک حرمت خانه وحی را چنین بیان میکند: «اتی عمر بن الخطاب منزل علی و فیه طلحة و الزبیر و رجال من المهاجرین، فقال و الله لاحرقن علیکم او لتخرجن الی البیعة، فخرج علیه الزبیر مصلتا بالسیف فعثر فسقط السیف من یده، فوثبوا علیه فاخذوه».
عمر بن خطاب به خانه علی آمد در حالی که گروهی از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وی رو به آنان کرد و گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش میکشم مگر اینکه برای بیعت بیرون بیایید. زبیر از خانه بیرون آمد در حالی که شمشیر کشیده بود، ناگهان پای او لغزید، شمشیر از دستش افتاد و دیگران بر او هجوم آوردند و او را گرفتند».
شهابالدین احمد معروف به
ابن عبد ربهاندلسی مؤلف کتاب
العقد الفرید در کتاب خود بحثی مشروح درباره تاریخ
سقیفه آورده است. وی تحت عنوان کسانی که از بیعت ابیبکر تخلف جستند، مینویسد: «فاما علی و العباس و الزبیر فقعدوا فی بیت فاطمة حتی بعث الیهم ابو بکر، عمر بن الخطاب لیخرجهم من بیت فاطمة و قال له: ان ابوا فقاتلهم، فاقبل بقبس من نار ان یضرم علیهم الدار، فلقیته فاطمة فقال: یا ابن الخطاب اجئت لتحرق دارنا! ؟ قال: نعم، او تدخلوا فیما دخلت فیه الامة!».
«علی و
عباس و زبیر در خانه فاطمه نشسته بودند که ابوبکر، عمر بن خطاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بیرون کند و به او گفت: اگر بیرون نیامدند، با آنان نبرد کن! عمر بن خطاب با مقداری آتش به سوی خانه فاطمه رهسپار شد تا خانه را بسوزاند، ناگاه با فاطمه روبه رو شد. دختر پیامبر گفت: ای فرزند خطاب آمدهای خانه ما را بسوزانی؟ او در پاسخ گفت: بلی مگر اینکه در آنچه امت وارد شدند، شما نیز وارد شوید!».
عبدالفتاح عبدالمقصود، استاد دانشگاه اسکندریه، نویسنده و دانشمند مشهور مصری و مولف کتاب الامام علی بن ابیطالب، هجوم به خانه وحی را در دو مورد از کتاب خود آورده است و ما به نقل یکی از آنها بسنده میکنیم:
«عمر گفت: و الذی نفس عمر بیده، لیخرجن او لاحرقنها علی من فیها...! قالت له طائفة خافت الله و رعت الرسول فی عقبه: یا ابا حفص، ان فیها فاطمة...» ! فصاح لا یبالی: و ان...! و اقترب و قرع الباب، ثم ضربه و اقتحمه... و بداله علی... و رن حینذاک صوت الزهراء عند مدخل الدار... فان هی الا طنین استغاثة...؛ قسم به کسی که جان عمر در دست اوست یا باید بیرون بیایید یا خانه را بر ساکنانش آتش میزنم. عدهای که از خدا میترسیدند و پس از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رعایت منزلت او را میکردند، گفتند: ابا حفص، فاطمه در این خانه است. بی پروا فریاد زد: باشد!. نزدیک شد، در زد، سپس بر در کوبید و وارد خانه شد».
علی (علیهالسّلام) پیدا شد... طنین صدای زهرا در نزدیکی مدخل خانه بلند شد... این ناله استغاثه او بود...! ».
این بحث را با حدیث دیگری از مقاتل ابن عطیه در کتاب الامامة و الخلافة پایان میدهیم هرچند هنوز ناگفتهها بسیار است!.
او در این کتاب چنین مینویسد: «ان ابا بکر بعد ما اخذ البیعة لنفسه من الناس بالارهاب و السیف و القوة ارسل عمر و قنفذا و جماعة الی دار علی و فاطمة (علیهماالسّلام) و جمع عمر الحطب علی دار فاطمة و احرق باب الدار!. ..؛ هنگامی که ابو بکر از مردم با تهدید و شمشیر و زور بیعت گرفت، عمر و قنفذ و جماعتی را به سوی خانه علی و فاطمه (علیهماالسّلام) فرستاد. عمر هیزم جمع کرد و در خانه را آتش زد...» .
در ذیل این روایت، تعبیرات دیگری است که قلم از بیان آن عاجز است.
اعتراف ابوبکر به هجوم به خانه حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)
منابع اهل سنت بعضاً به سوءنیت خلیفه و یاران او اشاره کردهاند، لذا این تصور ایجاد میشود که قصد آنها تنها ارعاب و تهدید بود تا علی (علیهالسّلام) و یارانش را مجبور به بیعت کنند، و هدف عملی ساختن چنین تهدیدی را نداشتند.
لیکن حقیقت آن است که گروهی نخواستند و یا نتوانستند دنباله فاجعه را به طور روشن منعکس کنند، در حالی که برخی دیگر به اصل فاجعه؛ یعنی یورش به خانه و هتک حرمت به حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) اشاره نمودهاند.
ابو عبید، قاسم بن سلام در کتاب الاموال که مورد اعتماد فقهای اهل سنت است، مینویسد: «عبد الرحمن بن عوف میگوید: در بیماری ابو بکر برای عیادتش به خانه او رفتم. پس از گفتگوی زیاد گفت: ای کاش سه چیز را که انجام دادهام، انجام نمیدادم، ای کاش سه چیز را که انجام ندادهام، انجام میدادم. همچنین آرزو میکنم سه چیز را از پیامبر سؤال میکردم؛ یکی از آن سه چیزی که انجام دادهام و آرزو میکنمای کاش انجام نمیدادم این است که: «وددت انی لم اکشف بیت فاطمة و ترکته و ان اغلق علی الحرب؛ ای کاش پرده حرمت خانه فاطمه را نمیگشودم و آن را به حال خود وامی گذاشتم، هرچند برای جنگ بسته شده بود».
ابو عبید هنگامی که به اینجا میرسد به جای جمله: «لم اکشف بیت فاطمة و ترکته...» میگوید: «کذا و کذا» و اضافه میکند که من مایل به ذکر آن نیستم!
ابو عبید، هرچند روی تعصب مذهبی یا علت دیگر از نقل حقیقت سر برتافته؛ ولی محققان کتاب الاموال در پاورقی میگویند: جملههای حذف شده در کتاب میزان الاعتدال به نحوی که بیان گردید وارد شده است، افزون بر آن، طبرانی در معجم خود و ابن عبد ربه در عقد الفرید و افراد دیگر جملههای حذف شده را آوردهاند.
ابو القاسم سلیمان بن احمد طبرانی که ذهبی در میزان الاعتدال وی را معتبر میداند.
در کتاب المعجم الکبیر، آنجا که درباره ابو بکر و خطبهها و وفات او سخن میگوید، یادآور میشود: ابو بکر به هنگام مرگ، اموری را تمنا کرد و گفت: ای کاش سه چیز را انجام نمیدادم، سه چیز را انجام میدادم و سه چیز را از رسول خدا سؤال میکردم: «اما الثلاث اللائی وددت انی لم افعلهن، فوددت انی لم اکن اکشف بیت فاطمة و ترکته...؛ آن سه چیزی که آرزو میکنم کهای کاش انجام نمیدادم، آرزو میکنمای کاش حرمت خانه فاطمه را هتک نمیکردم و آن را به حال خود واگذار میکردم! »
مسعودی در مروج الذهب مینویسد: «آنگاه که ابو بکر در حال احتضار بود چنین گفت: سه چیز انجام دادم و تمنا میکردم کهای کاش انجام نمیدادم؛ یکی از آن سه چیز این بود: فوددت انی لم اکن فتشت بیت فاطمة و ذکر فی ذلک کلاما کثیرا!؛ آرزو میکردم کهای کاش حرمت خانه زهرا را هتک نمیکردم. وی در این مورد سخن زیادی گفته است!!».
این تعبیرات به خوبی نشان میدهد که تهدیدهای عمر عملی شد و در خانه را به زور یا با آتش زدن گشودند.
ابراهیم بن سیار نظام معتزلی که به دلیل زیبایی کلامش در نظم و نثر به نظام معروف شده است در کتابهای متعددی، واقعه بعد از حضور در خانه فاطمه (سلاماللهعلیها) را نقل میکند. او در کتاب «الوافی بالوفیات» میگوید: «ان عمر ضرب بطن فاطمة یوم البیعة حتی القت المحسن من بطنها؛ عمر در روز اخذ بیعت برای ابی بکر بر شکم فاطمه زد، او فرزندی که در رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند، سقط کرد!».
هم چنین ذهبی در کتاب میزان الاعتدال از محمد بن احمد کوفی حافظ نقل میکند که در محضر احمد بن محمد معروف به ابن ابی دارم، محدث کوفی، این خبر خوانده شد: «ان عمر رفس فاطمة حتی اسقطت بمحسن؛ عمر لگدی بر فاطمه زد و او فرزندی که در رحم به نام محسن داشت سقط کرد! »
به راستی با این همه مدارک روشن که از منابع اهل سنت نقل شده باز هم برخی متعصبان جاهل میگویند افسانه شهادت؟
حال آنکه طرح این حقایق نشان میدهد حق نشناسان در زمان کوتاهی بعد از رحلت پیامبر چه مصائبی بر اهل بیت (علیهمالسّلام) او و عزیزترین عزیزانش وارد کرده و چه جنایاتی را مرتکب شدند، به گونهای که در هنگام یورش حاکمان غاصب به خانه وحی، حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) به میان درب و دیوار آسیب دیدند که علاوه بر صدمههای سخت، جنین ایشان نیز سقط شد و تازیانههای بیشماری بر جان و روح او نشست. همه این رویدادهای تلخ و دردناک حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) را به بستر بیماری کشاند و به شهادت ایشان منجر شد.
اینچنین است که امام صادق (علیهالسّلام) در روایتی فرمود: «و کان سبب فوتها انّ قنفذ مولی عمر لکزها بنعل السّیف بامره فاسقطت محسنا و مرضت من ذلک مرضا شدیدا؛ سبب وفات آت حضرت این بود که قنفذ غلام عمر به دستور وی حضرت را به غلاف شمشیر مضروب ساخت و به دنبال آن محسنش را سقط کرد و بیماری شدید پیدا کرد و سرانجام به شهادت رسید».
حیرت آور این است که مدارک این تهاجم بی رحمانه بر بیت وحی
در کتب علمای اهل سنت به این صراحت و گستردگی مورد اشاره قرار گرفته است.
لذا هر کس این بحث کوتاه و مستند به مدارک روشن را بخواند در مییابد بعد از رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چه غوغائی برپا شد، و برای نیل به حکومت و خلافت چهها کردند.
بی شک این اتمام حجّت الهیّه برای همه آزاداندیشان دور از تعصّب است، چرا که ما از خودمان چیزی ننوشتیم، هرچه نوشتیم از منابع مورد قبول اهل سنت است
تا ثابت شود شهادت بانوی اسلام یک واقعیّت انکارناپذیر تاریخی است.
خبرگذاری رسمی حوزه، شهادت حضرت زهرا (س) در منابع اهل سنت، تاریخ بازیابی:۱۳۹۹/۱۱/۰۴.