شک در اعتقادات
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
شک و
تردید در
اعتقادات از مرضهای روحی است؛ و سلامت روحی و جسمی، فرد و جامعه را در معرض خطر میاندازد؛ بنابر این باید با دقت معالجه گردد. البته گاهی شک و تردید در اعتقادات نشانه آغاز
بلوغ عقلی و فکری است؛ در این صورت درمان آسانتر است و نباید ار آن هراس و واهمه داشت.
شک و
تردید در
اعتقادات دو گونه است. یکی ابتدایی و موقت که زمینه
یقین است؛ دوم شک دائمی و همیشگی.
شکهای دائمی از مرضهای روحی است و سلامت روحی و جسمی، فرد و جامعه را در معرض خطر میاندازد. بنابراین، باید با دقت معالجه گردد. توضیح این که همان گونه یقین و
علم باعث
آرامش روح و موجب
تکامل انسان است؛ در مقابل شک و تردید موجب
اضطراب و سلب آرامش و مانع حرکت و تکامل است. به همین جهت در
اسلام شک با
شرک برابری میکند. "عَنْ سُفْیَانَ بْنِ عُیَیْنَةَ قَالَ سَمِعْتُ اَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ هُوَ یَقُولُ کُلُّ قَلْبٍ فِیهِ شَکٌّ اَوْ شِرْکٌ فَهُوَ سَاقِطٌ"
چنان که فلیسوفان اسلامی نیز رد شکاکیت را در راس کارهای فلسفی و علمیخود قرار میدهند و با ابزار
فکر و اندیشه به مبارزه با این بیماری میپردازند تا جامعه را از این خطر نجات دهند.
اما شک و تردید ابتدایی که زمینه یقین است مذموم نیست، بلکه نشانه آغاز
بلوغ عقلی و فکری است. توضیح این که انسان همان گونه که از نظر جسمی دارای بلوغ است و معمولا در مردان در حدود ۱۵ سالگی
بلوغ جسمی او کامل میشود، از نطر فکری و عقلی نیز دارای بلوغ است که از زمان بلوغ جسمانی آغاز و تقریباً در سن چهل سالگی کامل میشود.
ملاصدرا معتقد است در انسان ابتدا ویژگیهای مادی و جسمی پدید میآیند و تقویت میشوند، اما ویژگیهای روحی و عقلی پس از تقویت و تکمیل ویژگیهای جسمی پدید میآیند و تقویت میگردند.
(اول صفت که در
نفس آدمیحادث میشود و سر بر میآورد صفت چهارپایگی است که در
کودک،
شهوت و شکمبارگی غلبه دارد. آن گاه صفت درندگی که باعث غلبه، دشمنی و مناقشه است به وجود میآید و بعد از آن صفت شیطانی پیدا میشود که ابتداء
مکر و نیرنگ در او غلبه مییابد. و بعد از اینها صفت
عقل که ظاهر کننده نور
ایمان و از حزب الله تبارک و تعالی و لشکر
فرشتگان است در او
خلق میشود.
نیروی عقل از ابتدای بلوغ شروع به رشد میکند و در چهل سالگی به حد
کمال میرسد، اما لشکر شیاطین قبل از بلوغ در قلب جای میگیرند و بر او مسلط میشوند و نفس با آنها
الفت میگیرد و به تبعیت آنها در شهوت، آزاد و رها است. اما از زمان بلوغ که لشکر عقل در قلب شروع به رشد میکند، جنگ و مبارزه در میدان قلب شروع میشود، پس اگر عقل ضعیف باشد، شیطان بر او مسلط میشود.)
(و این شخص در نهایت از
لشکر شیطان خواهد بود و در
قیامت با آنها محشور خواهد شد و اگر عقل به واسطه نور علم و ایمان قوی گردد همه قوا را در تحت تسلط خود در میآورد و شخص در ردیف
ملائکه و با آنها محشور خواهد شد.)
به نظر میرسد یکی از دلایلی که بسیاری از جوانان در سن بلوغ جسمی دچار شک و تردید در مسائل اعتقادی میشوند، همین نکته است؛ یعنی در سن بلوغ، عقل آغاز به فعالیت میکند، اما آنچه تا به حال بیشتر به آن
انس داشته مسائل مادی بوده است و نسبت به مسائل ماورای مادی یا انس نداشته یا نمیتوانسته به عمق آن پی ببرد. زمان بلوغ که آغاز حرکت تکاملی عقل است، میخواهد به عمق اعتقادات و باورهای خود برسد و حقیقت آن را درک کند، قهراً با سؤالات متعددی روبرو خواهد شد. البته این بدان معنا نیست که این نوع شک مریضی نیست و نباید درمان شود، بلکه به این معنا است که نباید از آن هراس و واهمه داشت و باید با دقت و بدون نگرانی به درمان آن پرداخت.
در هر صورت به نظر میرسد این نوع شک مذموم نیست، بلکه اگر درست مدیریت شود زمینه خوبی برای رسیدن به
یقین است. بهترین مدیریت ارتباط داشتن با مربیان آگاه و دلسوز و دانشمندان دینی است.
نکته مهم قابل تذکر این است که احساس نگرانی از پدید آمدن حالت شک و تردید نشانه خوبی از سلامت روح است، بلکه براساس روایات این احساس نگرانی علامت ایمان خالص شخص است.
"ابْنُ اَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ قَالَ جَاءَ رَجُلٌ اِلَی النَّبِیِّ ص فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ هَلَکْتُ فَقَالَ لَهُ اَتَاکَ الْخَبِیثُ فَقَالَ لَکَ مَنْ خَلَقَکَ فَقُلْتَ اللَّهُ فَقَالَ لَکَ اللَّهُ مَنْ خَلَقَهُ فَقَالَ اِی وَ الَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ لَکَانَ کَذَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صذَاکَ وَ اللَّهِ مَحْضُ الْاِیمَانِ". شخصی خدمت
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسید و گفت: ای رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هلاک شدم. "رسول خدا فرمود
شیطان به سراغت آمد و به تو گفت چه کسی تو را
خلق کرد و تو گفتی خدا، پس او گفت خدا را چه کسی خلق نمود. مرد گفت: درست است یا رسول الله. سپس پیامبر فرمود: این ایمان محض است".
اما این پرسش که خدا کیست؟ به نظر میرسد همه انسانها تصوری از خداوند یعنی موجود عالم و توانای مطلق و بینهایت در ذهن دارند.
[
این سوال در جای خودش مفصل پاسخ داده شده.
]
به نظر میرسد منشا این پرسش که چرا من خدا نشدم و چرا تا ابد همیشه ضعیفتر و پایینتر هستم، همان حس خداجویی انسان و فطرت مطلق گرایی او است و این نشان از قابلیت وجودی
انسان است که انسان برخلاف موجودات دیگر از نظر قابلیت دارای محدودیت نیست.
در متن دین مبین اسلام به این
فطرت مطلق گرایی انسان توجه شده است.
اولاً: مسیرهای غلط و
اشتباه برای رسیدن به حقیقت مطلق بیان شد و در بیانات
ائمه (علیهمالسّلام) بیان شد که اولین مانع برای تکامل انسان،
تکبر و
غرور در برابر
حق است.
«عَلِیُّ بْنُ اِبْرَاهِیمَ عَنْ اَبِیهِ عَنِ ابْنِ اَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ اِنَّ فِی السَّمَاءِ مَلَکَیْنِ مُوَکَّلَیْنِ بِالْعِبَادِ فَمَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ رَفَعَاهُ وَ مَنْ تَکَبَّرَ وَضَعَاهُ».
«اَنَّ لُقْمَانَ الْحَکِیم قال: ... یَا بُنَیَّ وَیْلٌ لِمَنْ تَجَبَّرَ وَ تَکَبَّرَ کَیْفَ یَتَعَظَّمُ مَنْ خُلِقَ مِنْ طِینٍ وَ اِلَی طِینٍ یَعُودُ ثُمَّ لَا یَدْرِی اِلَی مَا یَصِیرُ اِلَی الْجَنَّةِ فَقَدْ فَازَ اَوْ اِلَی النَّارِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَاناً مُبِیناً وَ خَابَ وَ یُرْوَی کَیْفَ یَتَجَبَّرُ مَنْ قَدْ جَرَی فِی مَجْرَی الْبَوْلِ مَرَّتَیْنِ.»
ثانیاً: راه صحیح رسیدن به حقیقت مطلق نیز نشان داده شد؛ چنان که در
احادیث قدسی آمده که انسان از طریق
بندگی میتواند متصف به اوصاف الهی شود.«الدَّیْلَمِیُّ فِی اِرْشَادِ الْقُلُوبِ، رُوِیَ اَنَّ اللَّهَ تَعَالَی یَقُولُ فِی بَعْضِ کُتُبِهِ یَا ابْنَ آدَمَ اَنَا حَیٌّ لَا اَمُوتُ اَطِعْنِی فِیمَا اَمَرْتُکَ حَتَّی اَجْعَلَکَ حَیّاً لَا تَمُوتُ یَا ابْنَ آدَمَ اَنَا اَقُولُ لِلشَّیْءِ کُنْ فَیَکُونُ اَطِعْنِی فِیمَا اَمَرْتُکَ اَجْعَلْکَ تَقُولُ لِلشَّیْءِ کُنْ فَیَکُونُ.
به بیان دیگر ارزش ذاتی انسان بهاندازهای است که هیچ چیزی جز ارتباط با خداوند صلاحیت پر کردن خلا وجودی انسان را ندارد، فقط با یاد خدا دلها آرامش مییابد. "الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ اَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ"،
از این جهت
امام علی (علیهالسّلام) مقتدای عارفان در مناجاتش با
خداوند عرض میکند: "این
عزت و سر بلندی برای من بس است که من
عبد و بنده تو هستم و این مباهات و افتخار مرا بسنده است که تو پروردگار من هستی؛ تو آن گونه هستی من دوست دارم، مرا آن گونه بدار که خودت دوست داری"."اِلَهِی کَفَی بِی عِزّاً اَنْ اَکُونَ لَکَ عَبْداً وَ کَفَی بِی فَخْراً اَنْ تَکُونَ لِی رَبّاً اَنْتَ کَمَا اُحِبُّ فَاجْعَلْنِی کَمَا تُحِب".
ما ز بالاییم و بالا میرویم ••• ما ز دریاییم و دریا میرویم
ما از این جا و از آنجا نیستیم ••• ما ز بی جاییم و بی جا میرویم
خواندهای انا الیه راجعون ••• تا بدانی ما کجاها میرویم.
پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «شک و تردید در اعتقادات»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۴/۹.